اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲۵ -


4- (به خاطر بياوريد) زمانى را كه آنها از طرف بالا و پائين (شهر) بر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى كه چشم ها از شدّت وحشت خيره شده و جانها به لب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد! آنجا بود كه مؤ منان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند!
5- سپس به دنبال اين غم و اندوه ، آرامشى بر شما فرستاد اين آرامش به صورت خواب سبكى بود كه (در شب بعد از حادثه اُحد) گروهى از شما را فراگرفت ، امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند، (و خواب به چشمانشان نرفت ) آنها گمانهاى نادرستى همچون گمانهاى دوران جاهليّت - درباره خدا داشتند، و مى گفتند ((آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود؟ بگو همه كارها (و پيروزيها) به دست خداست !)) آنها در دل خود چيزى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند، مى گويند ((اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم در اين جا كُشته نمى شديم !)) بگو اگر هم در خانه هاى خود بوديد آنهايى كه كُشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاههاى خود بيرون مى آمدند (و آنها را به قتل مى رساندند)... .
6- چرا هنگامى كه اين (تهمت ) را شنيدند، مردان و زنان باايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است .
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه با صراحت از سوءظن نهى شده و تلويحا مقدمه اى براى تجسّس و غيبت شمرده شده است مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه بعضى از گمانها گناه است و هرگز در كار (خصوصى ديگران ) تجسّس نكنيد و هيچ كس از شما ديگرى را غيبت نكند)) (يا اءيّها الّذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظّن انّ بعض الظّنّ اثم و لاتجسّسوا و لايغتب بعضكم بعضا).
چرا تعبير به كثيرا من الظن (بسيارى از گمانها) شده است به خاطر اين است كه بيشترين گمان هاى مردم در حق يكديگر گمان هاى بد است لذا تعبير كثيرا اشاره به آن مى باشد.
اين احتمال نيز داده شده كه منظور از كثير اين نيست كه غالب گمان ها گمان بد است ، بلكه گمان هاى بد نسبت به خودش زياد است هر چند در مقايسه با گمان هاى خوب زياد نباشد. ولى ظاهر آيه همان معنى اوّل است .
قابل توجّه اين كه بعد از آن كه نهى از بسيارى از گمان ها مى كند، در بيان علّت آن مى فرمايد چون بعضى از گمان ها گناه است ، اشاره به اين كه گمان هاى بد بر دو گونه است ؛ بخشى مطابق واقع است و بعضى برخلاف واقع . آنچه برخلاف واقع است گناه است ، و چون معلوم نيست كدام مطابق واقع و كدام مخالفت واقع ، انسان بايد از گمان هاى بد بپرهيزد تا گرفتار سوءظن خلاف واقع نشود و به گناه نيفتد.
و از آن جا كه سوءظن درباره اعمال خصوصى مردم يكى از اسباب تجسّس ، و تجسّس گاه سبب آگاهى بر عيوب پنهانى و به دنبال آن سرچشمه غيبت مى شود، در آيه شريفه نخست از گمان بد، و در مرحله بعد از تجسّس و در مرحله سوّم از غيبت نهى شده است .
در اين كه سوءظن امر اختيارى است يا غير اختيارى ، و اگر غير اختيارى است چگونه مى توان از آن نهى كرد، و اگر اختيارى است آيا بدون اين كه انسان گامى مطابق آن در عمل بردارد، حرام است و يا در صورت ترتيب اثر دادن به سوءظن حرام مى شود بحثى است كه در پايان آيات و روايات به خواست خدا بيان خواهيم كرد.
* * *
در دوّمين آيه در مقام نكوهش گروهى از منافقان كه از ملازمت ركاب پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در جريان حديبيه سرباز زدند و گمان مى كردند آن گونه از مؤ منان كه در خدمت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به مكّه مى روند هرگز باز نخواهند گشت ، و به وسيله مشركان مكّه تار و مار مى شوند، در حالى كه قضيه كاملا برعكس شد و مسلمانان با پيروزى تازه اى كه از صلح حديبيه سرچشمه گرفت سالم به سوى مدينه بازگشتند مى فرمايد: بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤ منان هرگز به خانه خود باز نخواهند گشت ، و اين پندار غلط در دل هاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد، و از سعادت بزرگى محروم گشتيد. (بل ظننتم اءن لن ينقلب الرّسول و المؤ منون الى اءهليهم اءبدا و زيّن ذلك فى قلوبكم و ظننتم ظّنّ السوء و كنتم قوما بورا).
واژه ((بور)) در اصل به معنى شدّت كساد بودن چيزى است ، و چون شدّت كسادى باعث فساد مى شود، چنانكه در ضرب المثل معروف عرب آمده : ((كسد حتّى فَسَدَ))، اين كلمه به معنى فساد سپس به معنى هلاك اطلاق شده است ، و به زمين هاى خالى از درخت و گُل و گياه بائر مى گويند چون در حقيقت فاسد و مُرده است .
گروه منافقان كه گرفتار اين گمان باطل در ماجراى صلح حديبيه شدند عدّه كمى نبودند و به يقين هلاكت به معنى مرگ دامان آنها را گرفت ، بنابراين بور در اينجا به معنى هلاكت معنوى ، محروميّت از ثواب ، و خالى بودن سرزمين دل هاى آنها از گُل هاى فضائل اخلاقى و شجره طيّبه ايمان است ، و يا منظور هلاكت در آخرت به سبب عذاب الهى ، و در دنيا به سبب رسوايى است ، و به هر حال آيه دليل روشنى است بر نهى از سوءظن مخصوصا درباره پيامبرخدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم .
* * *
در سوّمين آيه مورد بحث سخن از سوءظن نسبت به ساحت قدس پروردگار عالم است در حالى كه در آيات گذشته سخن از سوءظن به انسان ها بود مى فرمايد: هدف (ديگر از فتح مبين - فتح حديبيه ) اين بود كه مردان و زنان منافق ، و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد بردند مجازات كند، حوادث بدى را كه آنها براى مؤ منان انتظار داشتند، تنها بر خودشان نازل مى شود، خداوند به آنها غضب كرده و از رحمتش دور ساخته و جهنّم را براى آنان آماده كرده است و چه بد سرانجامى است . (و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللّه ظّنّ السوء(423) عليهم دآئرة السّوء و غضب اللّه عليهم و لعنهم و اءعدّ لهم جهنّم و سائت مصيرا).
گمان بدى كه آنها به خدا بردند اين بود كه گمان مى كردند كه وعده هاى الهى به پيامبرش هرگز تحقق نخواهد يافت و مسلمانان نه تنها بر دشمنان پيروز نمى شوند، بلكه هرگز به مدينه باز نخواهند گشت همان گونه كه مشركان نيز گمان داشتند محمد صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و يارانش با آن جمع كم و نداشتن اسلحه كافى در هم كوبيده مى شوند و ستاره اسلام به زودى افول مى كند، در حالى كه خداوند وعده پيروزى به مسلمانان داده بود و سرانجام چنين شد. مشركان نه تنها جرئت حمله به مسلمين را پيدا نكردند (با اين كه مسلمين در حديبيه نزديك مكه در چنگال آنها بودند، و چون به قصد زيارت خانه خدا آمده بودند نه به قصد جنگ ، سلاحى جز شمشير كه سلاح مسافر است با خود نداشتند) خداوند آن چنان رعب و وحشتى در دل مشركان انداخت كه حاضر به تنظيم صلحنامه معروف حديبيه شدند، همان صلحنامه اى كه راه پيروزى هاى آينده را به روى مسلمانان گشود.
به هر حال قرآن مجيد اين سوءظن را شديدا نكوهش مى كند، و وعده عذاب هاى دردناك را به صاحبان آن مى دهد.
جالب اين كه در اين آيه مساءله سوءظن به خدا را قدر مشتركى ميان منافقين و منافقات و مشركين و مشركات شمرده ، و نشان مى دهد همه آنها اعم از زن و مرد در اين امر شريكند. به عكس مؤ منان كه هميشه نسبت به خدا و وعده هاى او و پيامبرش حسن ظن دارد، مى دانند اين وعده ها قطعا تحقق مى يابد، ممكن است بر طبق مصالحى دير و زود شود اما سوخت و سوز در آن نيست ، چرا كه خداوند بزرگ هم به همه چيز عالم و آگاه است ، و هم بر هر چيز قادر و توانا، با اين علم و قدرت مطلقه تخلف در وعده هايش ‍ امكان پذير نيست . به همين دليل در آيه اى به دنبال اين آيه در سوره فتح آمده مى گويد: ((وللّه جنود السّماوات و الاءرض و كان اللّه عزيزا حكيما؛ لشگرهاى آسمان و زمين از آن خداست ، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است )).
اين كه منافقان و مشركان گرفتار سوءظن به خدا هستند در حالى كه قلب مؤ منان از حسن ظن لبريز مى باشد، به اين دليل است كه مشركان و منافقان ظواهر امور را مى بينند، در حالى كه مؤ منان راستين به باطن امور توجه دارند.
* * *
چهارمين آيه نيز در مورد سوءظن نسبت به وعده هاى الهى است و مربوط به داستان چنگ احزاب است ، جنگى كه در تاريخ پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به عنوان خطرناك ترين جنگ محسوب مى شود، زيرا مشركان با جميع مخالفان اسلام بر ضد اسلام متحد شده بودند، و عظيم ترين نيروى آن زمان را به ميدان آوردند به گونه اى كه لرزه بر اندام افراد ضعيف الايمان افتاد، و در دل نسبت به وعده هاى الهى در جهت پيروزى مسلمين متزلزل شدند، مى فرمايد: ((به خاطر بياوريد زمانى كه آنها (دشمنان اسلام ) از طرف بالا و پائين (شهر) شما (يعنى مدينه ) وارد شدند (و همه جا را محاصره خود در آوردند) و به خاطر بياوريد زمانى را كه چشم ها از شدّت وحشت خيره شده ، و جان ها به لب رسيده بود (و بغض ‍ گلو را گرفته بود) و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد، آنجا بود كه مؤ منان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند. (اذ جآئوكم من فوقكم و من اءسفل منكم و اذ زاغت الاءبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون باللّه الظّنونا هنا لك ابتلى المؤ منون و زلزلوا زلزالا شديدا).
بى شك سوءظن به خدا و سوءظن به مردم تفاوت بسيار دارد، زيرا سوءظن به مردم غالبا به احتمال انجام يك عمل گناه و ناصواب منتهى مى شود، در حالى كه سوءظن به خدا سبب تزلزل پايه هاى ايمان است ، و يا از آن سرچشمه مى گيرد؛ زيرا اعتقاد به اين كه خداوند در وعده هايش خلاف وجود دارد كفر است ، چرا كه خلف وعده يا ناشى از جهل است يا عجز و يا دروغ . به يقين هيچ يك از اين ها در ذات پاك او راه ندارد. به همين دليل در آيات مربوط به سوءظن به خدا، نكوهش هاى شديدى ديده مى شود.
* * *
در پنجمين آيه باز سخن از سوءظن باللّه است ، اين آيه كه ناظر به جنگ اُحد مى باشد كه گروهى از افراد تازه مسلمان بعد از شكستى كه در اين ميدان دامنگير مسلمانان شد گرفتار سوءظن نسبت به وعده هاى الهى شدند، آيه فوق نازل شد و شديدا آنها را نكوهش كرد، در حالى كه در آيات قبل از آن ، به اين حقيقت اشاره شده كه وعده الهى درباره پيروزى دشمن در اُحد در آغاز جنگ تحقق يافت ، ولى در دنياپرستى گروهى از شما و پرداختن به جمع آوى غنائم سبب هجوم غافلگيرانه دشمن و آن شكست دردناك شد، خدا به وعده خود عمل كرد، شما عمل نكرديد. سپس در آيه مورد بحث مى فرمايد: ((خداوند به دنبال اين غم و اندوه (ناشى از شكست اُحد) آرامشى بر شما فرستاد، اين آرامش به صورت خواب سبكى بود كه (در شب بعد از حادثه اُحد) جمعى از شما را فراگرفت اما گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمانشان را فرانگرفت ) گمانهاى نادرستى درباره خدا داشتند، همانند گمان هاى دوران جاهليت و مى گفتند: آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود، بگو همه كارها به دست خدا است ، آنها در دل امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى كنند، مى گويند اگر ما نصيبى از پيروزى داشتيم در اين جا كُشته نمى شديم بگو اگر در خانه هايتان هم بوديد، آنهايى كه كُشته شدند در سرنوشتشان بود افرادى به بسترشان مى ريختند (و آنها را به قتل مى رساندند))) (ثمّ اءنزل عليكم من بعد الغمّ اءمنة نّعاسا يغشى طائفة منكم و طآئفة قد اءهمّتهم اءنفسهم يظنّون باللّه غير الحقّ ظنّ الجاهليّة يقولون هل لنا من الاءمر من شى ء قلّ انّ الاءمر كلّه للّه يخفون فى اءنفسهم ما لايبدون لك يقولون لو لاكان لنا من الاءمر شى ء من قتلنا ههنا قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الّذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ) (آل عمران - 154).
و در ذيل همين آيه اشاره مى كند كه اين يك امتحان الهى براى شماها است تا ميزان ايمان و پايدارى وفاداريتان به اسلام روشن شود.
از تعبيرات اين آيه و آيات قبل اين نكته روشن مى شود كه مساءله سوءظن به خداوند غالبا در مواقع بحرانى و در دلهاى افراد ضعيف الايمان پيدا مى شده ، گاه در جنگ احزاب ، گاه در اُحد، گاه در حديبيه . و در واقع در اين گونه مواقع است كه گوهر ايمان و اخلاص آزموده مى شود!
* * *
در ششمين و آخرين آيه نيز مذمت از سوءظن به طور عام و دعوت به حُسن ظن است ، اين آيه ناظر به داستان افك (دروغ و تهمت ) است ؛ مى دانيم گروهى از منافقان يكى از همسران پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را متهم به خارج شدن از جاده عفاف كردند و شايعه اى براى آن درست كرده و در يك زمان آن شايعه را در تمام مدينه پخش كردند. گرچه هدف گيرى ظاهرا به سوى يكى از همسران پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بود، ولى در واقع هدف اصلى خود پيامبر و اسلام و قرآن بود، در اين هنگام آيات كوبنده اى نازل شد كه پرده هاى نفاق منافقان را كنار زد و نقشه هاى آنها را نقش بر آب نمود، و اين توطئه را در نطفه خفه كرد. تعبيرات اين آيات بقدرى حساب شده و آميخته با نكات روانى دقيق است كه اعجاب هر انسانى را برمى انگيزد. آيه مورد بحث كه يكى از آيات پانزده گانه اى است كه در داستان اِفك نازل شد چنين مى فرمايد: ((چرا هنگامى كه اين (تهمت بزرگ ) را شنيديد، مردان و زنان باايمان ، نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند، چرا نگفتيد اين دروغ بزرگ و آشكار است )) (لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤ منون و المؤ منات باءنفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين ).
تعبير به مؤ منون و مؤ منات نشان مى دهد كه يكى از نشانه هاى ايمان حُسن ظن نسبت به مسلمانان است . و سوءظن و بدگمانى با جوهره ايمان سازگار نيست .
در واقع در اينجا مردم به سه گروه تقسيم مى شوند، گروهى منافقان شايعه ساز و شايعه پراكن ، و گروهى سردمداران آنها كه در قرآن مجيد از آنها به عنوان ((والّذى تولّى كبره )) ياد شده ، و گروهى مؤ منان پاكدل بودند كه به خاطر ساده دلى در دام شايعه گرفتار شدند.
روى سخن قرآن مجيد در آيه فوق به گروه سوم است و آنها را سخت نكوهش مى كند كه چرا آلت دست منافقان شايعه ساز و شايعه پراكن شده اند.
* * *
در اين آيات شش گانه كه بعضى درباره سوءظن نسبت به مردم و بعضى در مورد سوءظن نسبت به پرودگار عالم است اين رذيله اخلاقى شديدا محكوم شده و به بعضى از پيامدهاى سوء آن نيز اشاره گرديده است ، و اگر در مذمّت اين صفت نكوهيده جز بعضى از اين آيات نبود كفايت مى كرد تا چه رسد به اين آيات متعدد و روايات بيشترى كه در بحث آينده خواهد آمد.
سوءظن در روايات اسلامى
نكوهش از سوءظن به عنوان يكى از بدترين و زشت ترين رذائل اخلاقى در رواياات اسلامى بازتاب گسترده اى دارد. به عنوان نمونه به روايات زير توجه فرماييد:
1- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((ايّاكم و الظّنّ اءكذب الكذب ؛ از گمان بد بپرهيزيد كه گمان بد، بدترين نوع دروغ است )).(424)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((اءنّ اللّه حرّم من المسلم دمه و ماله و عرضه و اءن يظنّ به السّوء؛ خداوند خون و مال و آبروى مسلمانان را بر يكديگر حرام كرده و همچنين گمان بد درباره آنها)).(425)
3- در حديث تكان دهنده اى از على عليه السّلام مى خوانيم : ((لاايمان مع سوءظنّ؛ كسى كه سوءظن دارد ايمان ندارد)).(426)
اين تعبير ممكن است اشاره به سوءالظن نسبت به مردم يا نسبت به خدا و يا هر دو بوده باشد.
4- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((ايّاك اءن تسيى ء الظنّ فانّ سوءالظنّ يفسد العبادة و يعظّم الوزر؛ از سوءظن بپرهيز چرا كه سوءظن عبادت را فاسد، و پشت انسان را از بار گناه سنگين مى كند)).(427)
5- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((سوءالظنّ بالمحسنين شرّالاثم و اءقبح الظّلم ؛ بدگمانى نسبت به افراد نيكوكار بدترين گناه و زشت ترين ستمگرى است )).(428)
6- و نيز از همان حضرت روايت شده است كه فرمود: ((سوءالظّن يفسد الامور و يبعث على الشّرور؛ سوءظن كارها را به فساد مى كشد و سبب انواع شرّ مى شود)).(429)
7- و از همان امام بزرگوار نقل شده است كه فرمود: ((شرّ النّاس من لايثق باءحد لسوءظنّه و لايثق به اءحد لسوء فعله ؛ بدترين مردم كسى است كه به خاطر سوءظن به هيچ كس اعتماد ندارد، و به خاطر اعمال بدش كسى به او اعتماد نمى كند)).(430)
8- در نهج البلاغه نيز مى خوانيم : ((لاتظنّنّ بكلمة خرجت من اءحد سوء و اءنت تجد لها فى الخير محتملا (محملا)؛ هر سخنى كه از دهان كسى خارج مى شود، گمان بد نسبت به آن مَبر، در حالى كه مى توانى آن را حمل بر صحيح كنى )).(431)
9- در حديث ديگرى از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((واللّه ما يعذّب اللّه سبحانه مؤ منا بعد الايمان الّا بسوء ظنّه و سوء خُلقه ؛ به خدا سوگند خداوند سبحان مؤ منى را بعد از ايمان عذاب نمى كند، مگر به خاطر سوءظن و بداخلاقى او)).(432)
و نيز در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار مى خوانيم : ((من غلب عليه سوءالظنّ لم يترك بينه و بين خليل صلحا؛ كسى كه سوءظن بر او غالب شود هرگز ميان او و دوستانش صلح و صفا برقرار نخواهد شد)).(433)
در مورد نكوهش از سوءظن به خدا و عدم ايمان به وعده هاى پروردگار نيز روايات زيادى وارد شده كه حكايت از اثرات مرگبار آن در زندگى معنوى و مادى انسان دارد، از جمله :
1- در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در ضمن حديثى چنين نقل مى كند كه فرمود: ((واللّه الّذى لا اله الّا هو لايعذّب اللّه مؤ منا بعد التوبة والاستغفار الّا بسوءظنّه باللّه و تقصير من رجائه باللّه و سوء خلقه و اغتيابه للمؤ منين ؛ به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند كه خداوند هيچ مؤ منى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند مگر به خاطر سوءظن به خداوند و كوتاهى در اميدوارى به ذات پاك او و بداخلاقى و غيبت مؤ منين )).(434)
2- در حديث ديگرى از حضرت على عليه السّلام مى خوانيم كه از داود پيامبر عليه السّلام چنين نقل مى كند: ((يا ربّ ما آمن بك من عرفك فلم يحسن الظنّبك ؛ پروردگارا! كسى كه تو را بشناسد و حُسن ظن به تو نداشته باشد به تو ايمان نياورده است )).(435)
3- اميرمؤ منان على عليه السّلام فرمود: ((اءلجبن و الحرص و البخل غرائز سوء يجمعها سوءالظّنّ باللّه سبحانه ؛ ترس و حرص و بُخل غريزه هاى مختلفى هستند كه تمام آنها در سوءظن به خداوند جمعند)).(436)
به يقين كسى كه به امدادها و نصرت الهى ايمان داشته باشد ترسى از دشمنان خدا به خود راه نمى دهد، و كسى كه به وعده هاى پروردگار در زمينه روزى مطمئن باشد حرص نمى زند و از بُخل بيزار است بنابراين صفات سه گانه مزبور در واقع از سوءظن به خداوند سرچشمه مى گيرد.
* * *
آنچه در روايات بالا آمد كه آميخته با نكته هاى لطيفى درباره علل و انگيزه ها و پى آمدهاى سوءظن به مردم و به خدا بود بخشى از روايات فراوانى است كه درباره سوءظن در منابع معتبر آمده است و ما از ميان آنها دَه روايت درباره سوءظن نسبت به مردم و سه روايت در مورد سوءظن به خداوند را گلچين كرديم و در بخش تحليل ها به نكات مختلفى كه در اين روايات آمده است مى پردازيم .
* * *
حُسن ظن در روايات اسلامى
به همان نسبت كه سوءظن مايه ويرانى جامعه و بدبختى انسان ها و تشتّت كارها و ناراحتى روح و جسم است ، حُسن ظن مايه آرامش و وحدت است به همين دليل در احاديث زيادى هم حُسن ظن نسبت به مردم و هم حُسن ظن نسبت به خداوند مورد تاءكيد فراوان قرار گرفته است ، در مورد حُسن ظن نسبت به مردم ، احاديث زير بسيار جالب است :
1- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((حُسن الظّنّ من اءفضل السّجايا واءجزل العطايا؛ حُسن ظن از بهترين صفات انسانى و پُربارترين مواهب الهى است )).(437)
2- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار مى خوانيم : ((حُسن الظّنّ من اءحسن الشّيم و اءفضل القسم ؛ حُسن ظن از بهترين خوى ها و برترين بهره ها است )).(438)
3- و نيز از همان حضرت نقل شده است كه فرمود: ((حُسن الظنّ يخفّف الهم و ينجى من تقلّد الاثم ؛ حُسن ظن اندوه را سبب مى كند، و از آلوده شدن به گناه رهايى مى بخشد)).(439)
4- در حديث ديگرى باز از همان امام همام چنين نقل شده : ((حُسن الظّنّ راحة القلب و سلامة الدّين ؛ حُسن ظن مايه آرامش قلب و سلامت دين است )).(440)
5- باز در حديث ديگرى از همان امام معصوم عليه السّلام چنين مى خوانيم : ((من حَسُن ظنّه بالنّاس حاز منهم المحبّة ؛ كسى كه نسبت به مردم خوش گمان باشد محبّت آنها را به سوى خود جلب خواهد كرد)).(441)
و در مورد حُسن ظن نسبت به پروردگار عالم نيز احاديث نابى در منابع معتبر اسلامى ديده مى شود از جمله :
1- در حديثى از بعض معصومين عليهم السّلام نقل شده است كه فرمود: ((والّذى لااله الّا هو ما اعطى مؤ من قط خير الدّنيا و الآخرة الا بحُسن ظنّة باللّه عزّوجلّ و رجائه له و حُسن خلقه و الكفّ عن اغتياب المؤ منين ؛ سوگند به خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست هيچ فرد باايمانى هرگز به خير دنيا و آخرت نمى رسد مگر به خاطر (چند چيز) حُسن ظن به خداوند متعال ، و اميد از درگاه او، و حُسن خُلق و خوددارى از غيبت مؤ منان )).(442)
2- در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((و اءحسن الظّنّ باللّه فانّ اللّه عزّوجلّ يقول : اءنا عند ظنّ عبدى المؤ من بى ان خيرا فخيرا و ان شرّا فشرّا؛ نسبت به خداوند حُسن ظن داشته باش ، چرا كه خداوند متعال مى فرمايد: من در نزد گمان بنده مؤ من خويشم (و با آن همراهم ) اگر گمان خير داشته باشد به نيكى با او عمل مى كنم و اگر گمان بدى داشته باشد به بدى )).(443)
3- شبيه همين معنى به صورت جامع ترى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه فرمود: ((والّذى لا اله الّا هو لايحسن ظنّ عبد مؤ من باللّه الّا كان اللّه عند ظنّ عبده المؤ من لانّ اللّه كريم بيده الخيرات يستحيى اءن يكون عبده المؤ من قد اءحسن به الظّنّ ثمّ يخلف ظنّه و رجائه فاءحسنوا باللّه الظّنّ و ارغبوا اليه ؛ قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست هرگاه بنده مؤ منى حُسن ظن به خدا داشته باشد خدا نزد گمان بنده مؤ من خويش است زيرا خداوند كريم است و تمام نيكى ها به دست او است ، حيا مى كند از اين كه بنده مؤ منش حُسن ظن به او داشته باشد، سپس او گمان و اميد او را ناكام كند، بنابراين حُسن ظن به خدا داشته باشيد و به سوى او رغبت كنيد)).(444)
4- در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين آمده است كه فرمود: ((راءيت رجلا من امّتى على الصّراط يرتعد كما ترتعد السّعفة فى يوم ريح عاصف و جائه حُسن ظنّه باللّه فسّكنّ رعدته ؛ (در عالم مكاشفه ، يا به هنگام معراج ) مردى از امّتم را به صراط ديدم كه شديدا مى لرزد، آن گونه كه شاخه درخت نخل در روز طوفانى مى لرزد، در اين هنگام حُسن ظنش به خدا به سراغ او آمد و به او آرامش ‍ بخشيد)).(445)
5- در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير حسن ظن باللّه مى خوانيم : ((حُسن الظّنّ باللّه اءن لاترجوا الّا اللّه و لاتخاف الّا ذنبه ؛ حُسن ظن به خداوند اين است كه تنها به خدا اميد داشته باشى و جز از گناهت نترسى )).(446)