امام صادق عليه السّلام سخن
چين را به ساحر تشبيه كرده كه با سحرش در ميان دوستان ، جدايى مى
افكند. در اين حديث گويا و تعبيراتى كوبنده چنين مى فرمايد:
((انّ
من اكبر السحر الّنميمة يفرّق بها بين المتحابين و يجلب العداوة على
المتصادفّين و يسفك بها الدّماء و يهدم بها الدّور و يكشف بها السّتور،
و النّمام اءشرّ من وطاء على الاءرض بقدم ؛ يكى از بزرگترين
سحرها سخن چينى است كه در ميان دو دوست جدايى مى افكند، و تخم عداوت را
ميان علاقه مندان مى پاشد و سبب ريختن خون ها، و ويران شدن خانه ها و
دريدن پرده ها مى گردد، و سخن چين بدترين كسى است كه بر زمين قدم نهاده
است )).(400)
البته سخن چينى سحر نيست ولى آثار سحر را دارد، لذا امام فرموده است
يكى از بزرگترين انواع سحر است .
توجّه به اين نكته لازم است كه سخن چينى اثر تخريبى دارد و معمولا
امورى كه جنبه تخريب دارند زودتر از امورى كه جنبه اصلاح دارد اثر مى
كند چون زمينه هاى بدبينى معمولا در دل ها وجود دارد، هنگامى كه سخن
چين به آنها دامن مى زند به سرعت تاءثير مى كند و ممكن است با چند جمله
دو نفر دوست چهل ساله را از هم جدا سازد. همان گونه كه ساختن يك سدّ
مفيد براى ذخيره آب ممكن است دهها سال طول بكشد امّا ويران كردن آن با
مواد منفجره در چند ساعت امكان پذير است .
اين سخن را با حديث از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم فرمود:
((الساعى
قاتل ثلاثة قاتل نفسه و قاتل من يسعى به و قاتل من يسعى اليه ؛
سعايت كننده هم قاتل خويشتن است ، و هم قاتل كسى است كه بر ضد او سعايت
مى كند و هم قاتل كسى است كه در نزد وى از ديگران سعايت كرده است
)).(401)
بسيار مى شود كه سعايت نسبت به كسى در نزد شاهان و امراء واقعا سبب قتل
او مى گردد، و در چنين صورتى سعايت كننده نيز قاتل خويشتن در پيشگاه
خدا محسوب مى شود و كسى كه نزد او سعايت شده است به خاطر عدم تحقيق
كافى ، گويى به دست سعايت كننده به قتل رسيده است چون بى گناهى را كشته
است .
توجّه به اين نكته لازم است كه جمعى از بزرگان سعايت و نمّامى را به يك
معنى دانسته اند، در حالى كه ممكن است فرقى در ميان آن دو باشد (هر چند
بسيار قريب الافق هستند) نمّامى و سخن چينى آن است كه ميان دو دوست يا
دو خويشاوند يا دو همكار را جدايى بيندازد ولى سعايت اين است كه نزد
شخص بزرگى بدگويى از كسى كند و كار او و جان او را به خطر بيندازد. لذا
سعايت در بسيارى از روايات به عنوان سعايت نزد سلطان و مانند آن به كار
رفته است .
امّا نزديك بودن افق هر دو معنى ، سبب شده كه تحت يك عنوان ذكر شود.
انگيزه هاى سخن چينى
اين صفت رذيله مانند صفات ديگر پيوند ناگسستنى با بسيارى از
رذائل اخلاقى دارد، از جمله آن ها حَسد است ، زيرا شخص حسود كه نمى
تواند آرامش زندگى ديگران را تحمل كند و از اين كه دوستان دست به دست
هم دادند و كارهاى خود را به سرعت پيش مى برند، يا خانواده ها و يا
همسران كه پيوند محبّت قوى با هم دارند رنج مى برد، و سعى مى كند از
طريق سخن چينى آنها را نسبت به يكديگر بدبين و يا به جان هم بيندازد.
دنياپرستى انگيزه ديگرى براى سخن چينى است ، چرا كه فرد دنياپرست مى
خواهد در ميان ديگران اختلاف بيفكند، و كسب و كار آنها را به ركود و
ورشكستگى بكشاند تا خودش بهره گيرى كند.
نفاق عامل مهم ديگرى براى سخن چينى است . قرآن مجيد درباره منافقان مى
گويد: ((اءلا
انّهم هم المفسدون ولكن لايشعرون ؛ آنها (منافقان ) فساد
كنندگان واقعى هستند، ولكن نمى فهمند)).(402)
آرى كار آنها ايجاد فساد است به هر طريقى كه ممكن شود، در حديثى از
امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((علامة
النّفاق الحثّ على الّنميمة ؛ يكى از نشانه هاى نفاق اصرار بر
سخن چينى است )).(403)
آرى نزد اين طرف مى آيد و به عنوان خيرخواهى بدگويى از طرف مقابل مى
كند، و سخنان زهرآلودى از وى نقل مى نمايد، و نزد طرف مقابل نيز همين
عمل را تكرار مى كند. اين شخص دو چهره و منافق ، هدفش ايجاد اختلاف ، و
كشمكش هاى اجتماعى است تا در آن ميان نفس آهسته بكشد.
عامل ديگر براى سخن چينى همان چيزى است كه امروز به عنوان بيمارى
اخلاقى آزاردهى يا ساديسم معروف است ، بعضى هستند كه بر اثر عقده حقارت
يا انتقام جويى يا انحرافات ديگر روانى از اذيت و آزار ديگران لذّت مى
برند، و از خوشى آنها ناراحتند اين گونه افراد به سخن چينى و سعايت
كشيده مى شوند تا مردم را به هم بريزند و در گوشه اى بنشينند و در جنگ
و دعواى آنها لذّت ببرند.
از بعضى از روايات استفاده مى شود ناپاكى نطفه نيز از عوامل گرايش به
سعايت و سخن چينى است (البتّه زمينه ساز است نه اين كه افراد را مجبور
به اين كار كند) چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله
و سلّم آمده است : ((السّاعى
بالنّاس الى النّاس لغير رشده ؛ كسى كه در نزد مردم بر ضد ديگرى
سعايت مى كند در مسير صحيح نيست )) (بعضى ديگر
تفسير جمله ((لغير رشده ))
گفته اند يعنى ((ليس
بولد حلال ؛ چنين كسى حلال زداده نيست )).(404)
عادت به دروغ گويى يكى ديگر از عوامل سخن چينى است . شخص دروغگو
اصرار دارد كه سخنى از اين شخص به آن شخص برساند و ميان آنها فساد كند
هر چند سخنانى به دروغ باشد.
در حديث مفصّلى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم درباره
نشانه هاى صفات خوب و بد آمده است ، مى خوانيم : ((اءمّا
علامة الكذّاب فاربعة ...ان قال لم يصدق و ان قيل له لم يصدّق و
النميمة و البهت ؛ نشانه دروغگو چهار چيز است : هرگاه سخنى
بگويد راست نمى گويد، و اگر سخنى به او بگويند تصديق نمى كند، و سخن
چينى و بهتان )).(405)
يعنى هنگامى كه صفت رذيله دروغگويى در درون جان انسان متمركز شود اين
چهار عمل از او آشكار مى شود.
طرق درمان
براى مبارزه با اين پديده شوم اخلاقى و قطع ريشه هاى آن از درون
جان آدمى قبل از هر چيز بايد به سراغ انگيزه هاى آن رفت ، به يقين تا
عامل حَسد و دنياپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقام جويى كه عوامل
اصلى پديده شوم نميمه و سخن چينى مى باشد از ميان نرود، اين رذيله
اخلاقى از وجود انسان برچيده نمى شود. ممكن است مدّتى با اراده و تصميم
هاى قوى ، محدود يا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد
داد.
فراموش نكنيم كه بسيارى از فضايل اخلاقى يا رذائل اخلاقى در يكديگر
تاءثير متقابل دارند هر كدام مى تواند سبب ديگرى و گاه مسبّب از آن
گردد، و اين در حالات و شرايط مختلف وى روى مى دهد.
از سوى ديگر دقّت در پيامدها و آثار سوء نمّامى و سخن چينى و سعايت و
ويرانگرى آن در سطح جامعه و درون خانواده ها و عواقب ناگوارى كه از اين
رهگذر دامن همه را مى گيرد، و در بحث هاى گذشته به آن اشاره شد، و
همچنين عذاب ها و مجازات هاى الهى كه در دنيا و آخرت بر آن مرتب است ،
قطعا عامل بازدارنده ديگرى است .
افراد سخن چين به ويژه كسانى كه به آن عادت كرده اند، بايد آن آثار شوم
اجتماعى و كيفرهاى الهى اين عمل را همه روز از نظر بگذرانند، و پى در
پى به خود تلقين كنند كه سرانجام نمّامى و سخن چينى اين است اين !،
وگرنه وسوسه هاى شيطانى و هوا و هوس آنها را آسوده نخواهد گذاشت .
برخورد مردم با ايمان با افراد نمّام و سخن چين مى تواند عامل
بازدارنده ديگرى باشد. زيرا هنگامى كه به گفته هاى آنها اعتنا نشود، و
با بى اعتنائى مواجه گردند، و مردم آنها را طرد كنند، به زودى درمى
يابند كه سخنان آنها خريدارى ندارد - و سبب بدبينى و نفرت مردم مى
گردد. همين امر اراده آنها را در اين كار زشت تضعيف مى كند.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم :
((اءكذب
السّعاية و النميمة باطلة كانت اءو صحيحة ؛ سعايت و سخن چينى را
تكذيب كن ، خواه باطل باشد يا صحيح )).(406)
اگر دروغ باشد بايد تكذيب شود، و اگر راست باشد بايد با بى اعتنائى
روبه رو گردد.
در حديث ديگرى مى خوانيم كه مردى نامه اى خدمت اميرمؤ منان على عليه
السّلام داد كه در آن درباره كسى سخن چينى شده بود. امام به او فرمود:
((ان
كنت صادقا مقتناك و ان كنت كاذبا عاقبناك و ان اءحببت القيلة اءقلناك
بل تقيلنى يا اميرالمؤ منين ؛ اگر آنچه را نوشته اى راست باشد
ما تو را مبغوض مى داريم ، و اگر دروغ باشد ما تو را مجازات مى كنيم ،
و اگر توبه كنى توبه تو را مى پذيريم .
آن مرد عرض كرد توبه مى كنم اى اميرمؤ منان توبه مرابپذير)).(407)
اين نكته نيز قابل توجّه است ؛ كسانى كه سخن چينى ديگران را نزد تو مى
كنند درباره تو نزد ديگران نيز سخن چينى خواهند كرد. همان گونه كه در
حديثى در روضه بحارالانوار از امام صادق عليه السّلام نقل شده مى
خوانيم : ((و
من نمّ اليك سينمّ عليك ؛ كسى كه نزد تو سخن چينى كند، بر ضد تو
نيز سخن چينى خواهد كرد)).(408)
آخرين سخن در اين زمينه اين است كه غالب مفاسد اخلاقى در صفات رذيله از
ضعف ايمان ناشى مى شود هر قدر پايه هاى ايمان به روز جزا در دل محكم تر
گردد، اين رذيله كم رنگتر و كم رنگتر خواهد شد.
موارد استثناء
حرام بودن سخن چينى به عنوان يك گناه كبيره و زشتى آن از نظر
علم اخلاق يك اصل اساسى است كه بايد هميشه مورد توجّه باشد، ولى به
ندرت ممكن است اين حكم مانند ساير احكام شرع استثناءهايى داشته باشد كه
در آن موارد نقل كردن حرف اين براى آن يا بالعكس نه تنها جايز باشد،
بلكه گاه واجب باشد، از جمله اين موارد جايى كه احساس كنيم فرد يا
گروهى قصد كُشتن يا ضربه زدن به فردى را دارد و مساءله جدّى است ، سخن
آن را براى فرد مورد نظر نقل كنيم تا در محافظت خويشتن بكوشد يا از
منطقه خطر دور شود، نظير آنچه در مورد موسى عليه السّلام واقع شد كه پس
از داستان كُشتن قبطى متجاوز كسى نزد موسى عليه السّلام آمد و گفت :
((انّ
الملاء ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انّى لك من النّاصحين ؛ اين
جمعيّت براى كُشتن تو به مشورت نشسته اند فورا از شهر خارج شو كه من از
خيرخواهان تو هستم )).(409)
گاه مى شود به وسيله سخن چينى راست يا دروغ ميان صفوف دشمن اختلاف
افكند، اين نيز از موارد جواز يا وجوب آن است نظير آنچه درباره نعيم بن
مسعود و جنگ احزاب نقل شده كه در ميان دو گروهى از دشمنان اسلام اختلاف
افكند و آنها را نسبت به يكديگر بدبين و در امر جنگ سست نمود.(410)
ولى اين گونه استثنائات نادر هرگز نبايد بهانه اى براى آلوده شدن به
اين گناه يا استقبال از سخنان سخن چينان شود. در حديثى از اميرمؤ منان
على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((لا
تعجلنّ الى تصديق و آش و ان تشبّه بالنّاصحين ؛ در تصديق سخنان
افراد سخن چين عجله نكن هر چند خود را در لباس خيرخواهان درآورند)).(411)
* * *
اصلاح ذات البين
نقطه مقابل سخن چينى و سعايت ، اصلاح ذات البين است كه فرد مى
كوشد با سخنان خود ميان دو نفر كه اختلاف است صلح و صفا برقرار سازد.
اين صفت يكى از فضايل مهم اخلاقى است كه در آيات قرآن مجيد و روايات
اسلامى به آن اشاره شده است .
آياتى را كه به اين معنى اشاره مى كند در ذيل آيات مربوط به نكوهش
نمّامى و سخن چينى آورديم و در اينجا به سراغ بخشى از روايات مهمى كه
در اين زمينه رسيده است مى رويم .
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه
فرمود: ((من
مشى فى صلح بين اثنين صلّى عليه ملائكة اللّه حتّى يرجع و اعطى ثواب
ليلة القدر؛ كسى كه در طريق اصلاح ميان دو نفر گام بردارد،
فرشتگان آسمان بر او درود مى فرستند، تا زمانى كه باز گردد، و ثواب شب
قدر به او داده مى شود)).(412)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه در
آخرين وصاياتش به فرزندان گرامى اش امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام
فرمود: اصلاح ذات البين را ترك نكنيد، ((فانّى
سمعت جدّكما صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم يقول صلاح ذات البين اءفضل من
عامّة الصّلاة و الصّيام ؛ اصلاح در ميان مردم از تمام نمازها و
روزه ها برتر است )).(413)
3- در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است كه
فرمود: ((اءلا
اخبركم باءفضل من درجة الصيّام و الصّلاة و الصّدقة اصلاح ذات البين
فانّ فساد ذات البين هى الحالقة ؛ آيا به شما خبر بدهم از چيزى
كه از روزه و نماز و صدقه برتر است ، آن اصلاح ميان مردم است ، زيرا
فساد ميان مردم همه چيز را از بين مى برد)).(414)
4- امام صادق عليه السّلام فرمود: ((صدقة
يحبّها اللّه اصلاح بين النّاس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا
تباعدوا؛ صدقه اى كه خدا آن را دوست دارد اصلاح در ميان مردم
است هنگامى كه روابط آنها خراب شود، و نزديك ساختن آنها به يكديگر است
. هنگامى آنها از يكديگر دور شوند)).(415)
5- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه به مفضل بن عمر فرمود:
((اذا
راءيت بين اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالى ؛ هنگامى كه
ميان دو نفر از شيعيان من نزاعى ديدى (بر سر امور مالى و مانند آن ) با
مال من ، در ميان آنها صلح و سازش برقرار ساز)).(416)
برهمين اساس يكى از ياران امام صادق عليه السّلام به نام ابوحنيفه سابق
الحج مى گويد نزاعى در ميان من و دامادم درباره ميراثى واقع شده بود.
مفضّل از آن جا كه مى گذشت ، كمى ايستاد سپس گفت : هر دو به منزل من
بياييد، ما آنجا رفتيم و با چهارصد درهم ، اختلاف ميان ما را حل كرد،
سپس گفت بدانيد اين از مال من نبود بلكه از مال امام صادق عليه
السّلام بود كه دستور فرموده هرگاه اختلافى در ميان شيعيان واقع شود از
مال آن حضرت برگيرم ، و آنها را صلح دهم .(417)
6- در تفسير آيه شريفه ((ولاتجعلوا
اللّه عرضة لايمانكم )) آمده است كه امام
صادق عليه السّلام فرمود: ((اذا
دعيت لطلح بين اثنين فلا تقل علىّ يمينى اءن لا اءفعل ؛ هنگامى
كه تو را دعوت كردند كه ميان دو نفر صلح برقرار كنى نگو من قسم خوردم
كه چنين كارى نكنم )).
(اين قسم اعتبارى ندارد از آن صرف نظر كن ).(418)
اين حديث اشاره به كسانى است كه گاهى اقدام به اصلاح ذات البين مى
كنند، سپس گرفتار مشكلاتى مى شوند و سوگند ياد مى كنند كه ديگر گرد اين
كار نگردند، امام مى فرمايد: اين سوگندها بى اعتبار است ، و مشكلات
پيشين نمى تواند مانع اينكار مهم شود.
7- از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه : ((من
استصلح الاءضداد بلغ المراد؛ كسى كه افراد متضاد را صلح مى دهد
به هدف خويش نايل مى شود)).(419)
منظور از اضداد در حديث بالا اضداد فلسفى نيست كه قابل جمع نباشد بلكه
اضداد عرفى است ، البتّه حديث تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه اگر
انسان بتواند در ميان افراد و گروههايى كه افكار مختلف دارند هماهنگى
ايجاد كند، به اهداف خود در مديريت جامعه خواهد رسيد.
8- اهمّيّت اصلاح ذات البين تا آن حد است كه گاه دروغ گفتن در اين راه
نيز مجاز شمرده شده است چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السّلام
آمده است كه فرمود: ((الكلام
ثلاثة صدق و كذب و اصلاح بين النّاس قيل له جعلت فداك ما الاصلاح بين
النّاس . قال تسمع من الرّجل كلاما يبلغه فتخبث نفسه فتلقاه فتقول سمعت
من فلان قال فيك من الخير كذا و كذا خلاف ما سمعت منه ؛ سخن سه
گونه است : گاه راست است و گاه دروغ . و گاه اصلاح در ميان مردم . كسى
عرض كرد: فدايت شوم منظور از بين مردم چيست ؟
امام فرمود: اين كه از كسى درباره ديگرى سخنى مى شنويد كه اگر به او
برسد ناراحت مى شود تو او را ملاقات مى كنى و مى گويى فلان كس درباره
تو ذكر خير فراوان داشت - برخلاف آنچه از او شنيده بودى -)).
(و به اين وسيله آن دو را نسبت به يكديگر خوشبين مى كنى ).(420)
مرحوم علّامه مجلسى در شرح اين حديث مى فرمايد: چنين سخنى هر چند از
نظر عرف و لغت دروغ است ، ولى به خاطر قصد اصلاح بين مردم جايز مى
باشد، و تمام اهل اسلام در اين سخن متفقند. سپس مى افزايد حتّى توريه
كردن در اين موارد واجب نيست ، هر چند بتوان توريه بعيدى نمود.(421)
بى شك كلام دو گونه بيشتر نيست يا مطابق واقع است يا بر خلاف واقع ،
اوّلى صدق ناميده مى شود و دوّمى كذب . ولى از آنجا كه سخنان خلاف واقع
به نوبه خود نيز بر دو قسم است يا موجب فساد است يا موجب صلاح ، امام
عليه السّلام آن دو را از هم جدا كرده و آنچه مورد صلاح است قسم سوّم
شمرده است .
* * *
از مجموع احاديث فوق به خوبى روشن مى شود كه در ميان اعمال خير كمتر
عملى به اهمّيّت اصلاح ذات البين است ، تا آنجا كه ملائكه بر شخص
اصلاح كننده درود مى فرستند، و عمل او برتر از نماز و روزه است ، و كار
او همچون جهاد
فى
سبيل اللّه است .
بديهى است اصلاح ذات البين تنها در سطح فرد يا افراد اثر نمى گذارد
بلكه سبب انسجام اقشار مختلف جامعه و تحكيم پيوندهاى محبّت در ميان
آنها مى شود.
و اين اتحاد و انسجام سبب پيروزى و عزّت و اقتدار جامعه اسلامى است .
طرق اصلاح ذات البين
اصلاح در ميان مردم يا گروهها و طوايف غالبا كار پيچيده اى است
مخصوصا اگر كينه ها و دشمنى ها ريشه دار و كهنه باشد، به همين دليل
براى رسيدن به آن گاهى بايد راه طولانى پيمود و از نكات و دقايقى بهره
گرفت ، و با روان شناسى و روان كاوى آشنا بود و به يقين رعايت اصول ذيل
، براى رسيدن به اين مقصود مفيد و مؤ ثّر است :
1- پيدا كردن ريشه هاى اختلاف و نفاق - چرا كه انسان تا ريشه ها را
نشناسد درمان نتيجه ها مشكل است ، و اگر اختلافات ريشه يابى شود و
انسان به سراغ نابود كردن ريشه هاى اختلاف برود زودتر موفق خواهد شد.
2- شتابزدگى اصلاح ذات البين در بسيارى از مواقع ، نتيجه معكوس دارد به
خصوص اگر اختلافات عميق و ريشه دار باشد، در اين گونه موارد بايد جهات
اختلاف را بررسى كرد و گاه تحت شماره روى كاغذ آورد، سپس به حل يك يك
آنها پرداخت ، و به هر يك از دو طرف امتيازى داده شود، و تعادلى برقرار
گردد، و كار به اصلاح بيانجامد.
3- بايد از مسائل عاطفى از آيات و رواياتى كه عواطف مذهبى طرفين را
تحريك و بسيج مى كند بهره گرفت و براى هر دو طرف شخصيّت والايى قائل شد
تا به خاطر احساس شخصيّت حاضر به عفو و گذشت نسبت به بعضى از خواسته
هاى خود بشود.
4- گاه اصلاح كننده بايد از خود نوعى فداكارى به خرج دهد و مثلا مبلغى
از ادعاى طرفين را برعهده بگيرد، همان گونه كه در حديث امام صادق عليه
السّلام و مفضّل در ضمن احاديث بالا خوانديم ، و به يقين مالى كه در
اين راه خرج مى شود از بهترين انفاق هاى در راه خدا محسوب مى شود.
5- شخص مُصلح بايد به شدّت از جانبدارى يك طرف بپرهيزد، و به تعبير
ديگر خود را بى طرف و نسبت به هر دو علاقه مند و با محبّت نشان دهد،
زيرا هر گونه جانبدارى از يكى از طرف او را از رسيدن به مقصود باز مى
دارد. البتّه افراد زورگو و بى منطقى هستند كه هرگز سر در برابر حق و
عدالت و اصلاح فرودنمى آورند آنها حكم ديگرى دارند كه در شرح آيات
گذشته بيان شد.
6- در بسيارى از مواقع پيمودن راه طولانى اصلاح نياز به صبر و حوصله و
خون سردى دارد. شخص مصلح نبايد زود ماءيوس شود و دَرهاى اصلاح را به
روى خود بسته ببيند، بلكه بايد بداند پيچيده ترين اختلافات را مى توان
با صبر و شكيبايى و درايت و تدبير حل كرد. بنابراين اگر در يك مرحله
ناكام شود مساءله را نبايد پايان يافته اعلام كرد!
به تعبير افساد جنبه تخريبى دارد و كار آسانى است ولى اصلاح جنبه
سازندگى دارد و كار پيچيده اى است . يك بناى عظيم را مى توان با چند
بمب منفجر كرد و با خاك يكسان نمود، ولى ساختن آن سال ها وقت لازم
دارد. بناى اعتماد و دوستى و محبّت و صميميت در جوامع انسانى نيز چنين
است ، تخريب آن آسان و سريع ، و ساختن آن پيچيده و دراز مدّت .
بنابراين در امر اصلاح هرگز شتابزدگى عاقلانه نيست .
اين سخن را با داستان عبرت آموزى كه در بحارالانوار آمده است پايان مى
دهيم : مرحوم علّامه مجلسى از بعضى نقل مى كند كه در زمان هاى گذشته
مردى غلامى داشت ، مى خواست آن را بفروشد، به مشترى گفت اين غلام عيبى
ندارد جز اين كه سخن چين است !، مشترى اين عيب را سبك شمرد و گفت
اشكالى ندارد، غلام را خريد (شيطنت غلام شروع شد) روزى به همسر آقاى
خود گفت : شوهرت تو را دوست ندارد و مى خواهد همسر ديگرى بگيرد، تيغى
به تو مى دهم كمى از موى پشت سر او را قطع كن تا من با آن سحرى فراهم
كنم كه او تو را دوست بدارد.
سپس نزد شوهرش آمد و به او گفت اين زن دوست پنهانى پيدا كرده و قصد
كُشتن تو را دارد، تو خود را به خواب بزن تا حقيقت را دريابى . مرد شبى
خود را به خواب زد، ناگهان احساس كرد كه زن با تيغ به سراغ او آمد،
باور كرد كه مى خواهد او را به قتل برساند، برخاست و زن را كُشت .
قبيله زن باخبر شدند و حركت كردند و مرد را كُشتند، در ميان دو قبيله
جنگى درگرفت و گروهى از ميان رفتند، و كار به درازا كشيد(422)
آرى به اين آسانى مى توان دو قبيله را به جان هم انداخت و قربانى گرفت
، ولى به يقين اصلاح در ميان آنها به اين آسانى نيست .
َََ
12: سوءظن و حُسن ظن
اشاره :
بدگمانى هنگامى كه به صورت يك حالت درونى درآيد از مهمترين رذايل
اخلاقى است كه موجب از هم پاشيدگى خانواده ها، و گروهها و جوامع انسانى
است .
نخستين ثمره شوم بدگمانى عدم اعتماد است و هنگامى كه اعتماد از ميان
برود، همكارى غير ممكن مى شود، و با از ميان رفتن همكارى جوامع انسانى
به جهنّم سوزانى تبديل مى شود كه همه از يكديگر مى ترسند و در فكر خنثى
كردن فعاليت هاى يكديگرند.
به همين دليل اسلام كه براى اعتماد متقابل افراد و امّت ها اهمّيّت فوق
العاده اى قائل است از مساءله بدگمانى به شدّت نهى كرده است و آنچه را
اسباب بدگمانى مى شود ممنوع شمرده و به عكس از آنجا كه حُسن ظن سبب
جوشش محبّت و اعتماد و همكارى و پيشرفت و تعالى است آن را از صفات و
اعمال برجسته شمرده و با تعبيرات بسيار محكم به سوى آن دعوت نموده است
.
بى شك حُسن ظن ممكن است در بعضى از موارد ضايعاتى داشته باشد ولى هرگز
ضايعات آن با آثار و پيامدهاى شوم سوءظن قابل مقايسه نيست .
البتّه سوءظن شاخه هايى دارد كه يكى از بدترين شاخه هاى آن سوءظن
باللّه است كه در بحث هاى آينده خواهد آمد. با اين اشاره به قرآن بازمى
گرديم و آياتى را كه در زمينه سوءظن و حُسن ظن رسيده است مورد توجّه
قرار مى دهيم :
1-
يا اءيّها الّذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظّنّ انّ بعض الظّن اثم
. (حجرات - 12)
2-
بل ظننتم اءن لن ينقلب الرّسول و المؤ منون الى اءهليهم اءبدا و زيّن
ذلك فى قلوبكم و ظننتم ظّنّ السوء و كنتم قوما بورا. (فتح - 12)
3- و
يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللّه
ظّنّ السوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللّه عليهم و لعنهم و اءعدّلهم
جهنّم و سائت مصيرا. (فتح - 6)
4-
اذ جآئوكم من فوقكم و من اءسفل منكم و اذ زاغت الاءبصار و بلغت القلوب
الحناجر و تظنّون باللّه الظّنونا. (احزاب - 10)
5-
... و طائفة قد اءهمّتهم اءنفسهم يظنّون باللّه غير الحقّ ظنّ
الجاهليّة .... (آل عمران - 154)
6-
لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤ منون و المؤ منات باءنفسهم خيرا و قالوا هذا
افك مبين . (نور - 12)
ترجمه :
1- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد. چرا كه
بعضى از گمانها گناه است ... .
2- ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤ منان هرگز به خانواده هاى خود باز
نخواهند گشت و اين (پندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد
كرديد و سرانجام (در دام شيطان افتاديد و) هلاك شديد!
3- و (نيز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان
بد مى برند مجازات كند (آرى ) حوادث ناگوارى (كه براى مؤ منان انتظار
مى كشند) تنها بر خودشان نازل مى شود! خداوند بر آنها غضب كرده و از
رحمت خود دور ساخته و جهنّم را براى آنان آماده كرده ، و چه بد
سرانجامى است .