5- در مورد مشورت يعنى در
آنجا كه كسى مى خواهد مثلا با ديگرى وصلت كند يا شركتى تشكيل دهد يا
مسافرت نمايد و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤ ال مى كند، در اينجا
نمى توان گفت : افشاى عيب طرف ، گناه دارد بلكه امانت در مشورت ايجاد
مى كند كه آنچه را مى داند و در مورد آن برنامه تاءثير مى گذارد، افشا
كند، و از اين كه ممكن است مصداقى از غيبت باشد ترسى به خود راه ندهد،
چرا كه پرده پوشى در اين گونه موارد خيانت است ، و خيانت در مشورت جايز
نيست .
6- در مورد شهادت دادن در جايى كه از انسان تقاضاى شهادت كنند، نيز
غيبت كردن جايز است ، چرا كه مصلحت شهادت قوى تر است . همچنين در مورد
اجراى حدود الهى كه اگر چند نفر ببينند (بى آن كه تجسّس خاصى كرده
باشند) كه فلان شخص مشغول شرب خمر يا زنا است ، و بيايند و نزد حاكم
شرع شهادت دهند، تا در مورد آنها اجراى حد شود. و يا شهودى درباره امرى
شهادت داده اند، ولى شهود در باطن ، فاسق و گنهكارند، امّا حاكم شرع در
ظاهر با خبر نيست در اينجا نيز افشاگرى و يا به تعبير ديگر شهود، جايز
است . (البتّه تمام اين ها در موردى است كه شهود به اندازه كافى براى
اثبات مطلب حضور داشته باشند).
حكم متجاهر به فسق
معمولا همه علماى اخلاق و فقهاى بزرگوار، غيبت متجاهر به فسق
يعنى كسى كه آشكارا مرتكب گناه مى شود را جزء مستثنيات شمرده اند، و
تصريح مى كنند غيبت اين گونه اشخاص كه پرده هاى حيا را دريده و آشكارا
در برابر چشم مردم مرتكب معصيّت مى شوند، غيبت ندارند، و به رواياتى
نيز در اين زمينه تمسّك جسته اند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :
((اربعة
ليست غيبتهم غيبة الفاسق المعلن بفسقه ...؛ چهار گروهند كه غيبت
آنها غيبت محسوب نمى شود، نخست فاسقى كه آشكارا گناه مى كند. (سپس
پيشواى دروغگو و كسانى كه بدگويى به مادر يكديگر مى كنند، و آنها كه از
جماعت مسلمين خارج شده اند را بيان فرمود))) .(136)
در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم :
((ثلاثة
ليس لهم حرمة صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن الفسق
؛ سه كس احترام ندارند، فرد منحرف بدعت گذار است (اشاره به صاحبان مكتب
هاى انحرافى است ) و ديگر پيشواى ظالم و فاسق متجاهر به فسق است
)).(137)
در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام آمده است :
((من
اءلقى جلباب الحياء فلاغيبة له ؛ كسى كه چادر حيا را از سر
بيفكند غيبت ندارد)).(138)
در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :
((اءنزعون
عن ذكر الفاجر اءن تذكروه ، فاذكروه يعرفه النّاس ؛ آيا ملاحظه
مى كنيد از نام بردن افراد فاسق ، نام آنها را ببريد تا مردم آنها را
بشناسند)).(139)
و احاديث در اين زمينه فراوان است .
ولى چنين به نظر مى رسد كه اين گونه افراد به طور كلّى از موضوع غيبت
خارجَند نه اين كه از حكم آن استثنا شده باشند چرا كه در غيبن دو چيز
شرط بود، اوّل مخفى بودن عيب كه اين افراد ندارند، و دوّم ناراحت شدن
از ذكر آن ، كه آن نيز در آنها نيست ، زيرا اگر ناراحت بودند آشكارا
مرتكب كار خلاف نمى شدند. و به تعبير علماى اصول خارج شدن اين قبيل
اشخاص به صورت تخصص است نه تخصيص .
در اينجا سؤ الاتى پيش مى آيد نخست اين كه آيا جواز غيبت متجاوز به فسق
مخصوص گناهانى است كه آشكارا انجام مى دهند يا در همه چيز غيبت آنها
جايز است ؟
ديگر اين كه اگر كسى در محلّى يا نزد جماعتى متجاوز به فسق باشد امّا
در محل ديگر و نزد جماعت ديگر كار او پوشيده و پنهان باشد، آيا باز هم
غيبت او جايز است ؟ سوم اين كه آيا جواز غيبت متجاهر فسق مشروط به وجود
شرايط امر به معروف و نهى از منكر است يعنى غيبت چنين تاءثيرى را داشته
باشد وگرنه جايز نيست .
با توجّه به شرحى كه در بالا در مورد اين گونه افراد داده شد، پاسخ همه
اين سؤ الات روشن مى شود، و آن اين كه تنها در موردى غيبت آنها جايز
است كه حالت تجاهر به فسق دارند، ولى در كارهاى ديگر، و يا در محيطهاى
ديگر جايز نيست ، چرا كه ادلّه حرام بودن غيبت شامل غيبت آنها در اين
گونه موارد نمى شود و معلوم است در جايى كه متجاهر هستند جستجوى شرايط
امر به معروف و نهى از منكر ضرورتى ندارد چون عناصر تشكيل دهنده غيبت
در آنها نيست .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از متجاهر به فسق كسى است كه به
كلّى پرده حيا را دريده و در برابر گناهان جسور و بى باك است ؛ چنين
افراد نه تنها احترامى ندارند، بلكه بايد به مردم معرفى شوند تا مردم
از خطرات آنها در امان بمانند، تعبير به ((من
القى جلباب الحياء؛ كسى كه چادر حيا را بيفكند))
و تعبير ((فاذكروه
يعرفه الناس ؛ نام او را ببريد تا مردم او را بشناسند))
ناظر به همين معنى است .
بنابراين مى توان گفت : متجاهر به فسق بر دو گونه است : نخست آنها كه
در يك عمل تجاهر دارند كه تنها در همان عمل غيبت آنها جايز است ، و
ديگر كسانى كه پرده حيا را دريده و جسورانه دست به هر گناهى مى زنند،
اين گونه اشخاص در هيچ چيز احترامى ندارند و افشاگرى در مورد آنها لازم
و ضرورى است تا افراد ناآگاه از خطرات آنها آگاه شوند.
اين سخن را با ذكر دو نكته پايان مى دهيم :
نخست اين كه مى دانيم يكى از علوم معروف اسلامى علم رجال است كه در آن
از صدق و كذب و درستى و نادرستى راويان اخبار سخن به ميان مى آيد، بعضى
از ناآگاهان از آموختن اين علم ابا داشته اند چرا كه در آن غيبت افراد
مى شود، در حالى كه پُرواضح است كه حفظ حريم احكام اسلام از آميختن به
دروغ و مطالب خلاف هدفى است بسيار برتر و بالاتر، و همين والا است كه
به ما اجازه مى دهد درباره سوابق روايان اخبار دقت و جستجو كنيم و نقطه
هاى ضعف آنها را بشمريم و در كتاب هاى رجال ثبت كنيم تا احكام الهى
دستخوش هوا و هوس هاى اين و آن نشوند.
ديگر اين كه در مسايل اجتماعى و سياسى براى گزينش افراد، جهت پست هاى
حسّاس و يا در ادامه كار اگر نقطه ضعف هايى پنهانى وجود داشته باشد كه
در سرنوشت جامعه مؤ ثّر است ، افشاكردن آنها گرچه در حدّ ذات مشمول
عنوان غيبت است ، ولى به خاطر اهمّيّت حفظ نظام جامعه اسلامى و كشف و
خنثى كردن توطئه هاى اقدام به آن نه تنها اشكالى ندارد، بلكه گاه واجب
مى شود و كسانى كه بر اين گونه عيوب سرپوش مى نهند مبادا گرفتار غيبت
شوند، در واقع مصالح جامعه اسلامى را فداى اشخاص مى كنند. حديثى كه
قبلا از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آورديم كه ملامت مى
كرد و مى فرمود: ((از پرده پوشى از گناهان
فاجران ...)) و دستور مى داد آنها را افشا كنند
تا مردم آنها را بشناسند، ناظر به اين معنى است .
ولى اين بدان معنى نيست كه بى جهت آبروى اشخاص را ببرند و يا از حد
لازم تجاوز كنند و در حريم زندگى شخصى و خصوصى آنها وارد شوند.
از آنچه در بالا گفته شد تكليف دستگاههاى اطلاعاتى كشور اسلامى نيز
روشن مى شود كه اگر فعاليت هاى آنها در جهت كشف و خنثى كردن توطئه ها و
سلامت گزينش ها براى پُست هاى حساس اجتماعى باشد و از آن فراتر نروند و
تجاوز نكنند، كار آنها نه مشمول عنوان تجسّس است و نه مشمول عنوان غيبت
حرام بلكه اداى وظيفه و انجام واجب است .
1- مشمول دايره غيبت
بى شك غيبت افراد مؤ من و بالغ و عاقل حرام است ، و بى شك غيبت
كفّار حربى كه براى نابودى يا ضربه زدن به اسلام و مسلمين كمر بسته اند
هيچ اشكالى ندارد، چون آنها محترم نيستند.
ولى آيا غيبت ساير فرق مسلمين و اهل ذمّه (غير مسلمانانى كه داراى كتاب
آسمانى هستند و به صورت يك اقليّت سالم در كشورهاى اسلامى زندگى مى
كنند و جان و مالشان محفوظ و محترم است جايز است ؟
بعضى از بزرگان فقهاء مانند محقّق اردبيلى و علّامه سبزوارى صاحب كفايه
، حرمت غيبت را عام دانسته اند، و به رواياتى كه عنوان
((المسلم )) يا ((الناس
)) در آن به كار رفته استدلال كرده اند و گفته
اند حرام بودن غيبت آنها هيچ جاى تعجّب نيست ، چرا كه جان و مال آنها
محفوظ است ، چرا عرض و آبروى آنها محفوظ نباشد.
ولى مرحوم صاحب جواهر رضوان اللّه عليه شديدا به مخالفت برخاسته و مى
گويد ظاهر روايات ، بعد از انضمام بعضى به بعض ديگر اين است كه اين
مساءله مخصوص مؤ منان و مواليان اهل بيت عليهم السّلام است . و حتّى به
سيره مستمره بين علما و عوام نيز استدلال فرموده است .(140)
اگر منظور اين فقيه بزرگوار از مخالفان ولايت (مخالفان اسلام ) افراد
ناصبى و معاند و دشمن مؤ منان و مسلمانان باشد بى شك نه احترامى دارند
و نه غيبتى ، ولى اگر سخن از فرق اسلامى كه جان و مالشان محفوظ و محترم
است و همچنين اهل كتاب كه در ذمّه مسلمين هستند بوده باشد نظرات محقّق
اردبيلى و سبزوارى موجّه تر به نظر مى رسد چرا كه هر جا مال و جان
محفوظ باشد، عرض و آبرو نيز محفوظ است و تعرّض به آن جايز نيست ، و
خطاب به مومنان در آيه 12 سوره حجرات (در آيه غيبت ) و يا تعبير به مؤ
من در بخشى از روايات هرگز دليل بر عدم شمول حكم غيبت نسبت به ديگران
نمى شود، و به تعبير ديگر اثبات شى ء، نفى ماعدا نمى كند.
بنابراين بايد از غيبت تمام كسانى كه جان و مال و عرضشان محترم است
پرهيز كرد. و همه آنها مشمول حق الناس است . البتّه اين در صورتى است
كه آنها متجاهر به فسق نباشند و كارهاى آنها شكل توطئه و اضرار به
مسلمين به خود نگيرد، بلكه عيوب و گناهانى در پنهان داشته باشند كه
مخصوص خودشان باشد، افشاى آن ها و آبروريزى نسبت به آنان به يقين مجوّز
شرعى ندارد.
امّا در مورد كودكان مميّز كه از غيبت ناراحت مى شوند نيز بايد قبول
كرد كه غيبت حرام است همان گونه كه مرحوم شيخ انصارى قدس سره در مكاسب
محرمه به آن اشاره كرده و مى گويد: ((عنوان
برادر مؤ من نيز بر آنها صادق است چرا كه قرآن مجيد درباره ايتام مى
فرمايد: ((و
ان تخالطوهم فاخوانكم ؛ اگر با آنها هم زيستى داريد آنها
برادران شما هستند)))).(141)
ولى حق اين است كه نبايد آن را مقيّد به مميّز كرد چرا كه اگر كشف عيوب
پنهانى كودك غيرمميّز هتك حيثيت او در آينده و يا هتك حيثيت خانواده او
مى شود، آن هم كار خلافى است ، به همين دليل مرحوم شهيد ثانى در كتاب
((كشف الرّيبه )) فرقى
ميان صغير و كبير نگذاشته است و به تعبير ديگر اطفال مؤ منين به حكم
خود مؤ منان هستند از نظر جان و مال و عرض و آبرو.
و از اينجا حكم مجانين و ديوانگان نيز روشن مى شود.
* * *
2- غيبت عمومى و خصوصى
گاه غيبت درباره شخص خاص يا اشخاص معيّن است كه حكم آن از بحث
هاى گذشته در جهات مختلف تبيين شد.
ولى گاهى جنبه كلّى و عمومى پيدا مى كند. مثلا مى گويد اهل فلان شهر
خسيس يا نادان يا ساده لوحند، يا مى گويند اهالى فلان آبادى دزدند، يا
معتادند يا در مسائل ناموسى بى بندوبارند.
آيا تمام احكام غيبت بر اين غيبت هاى عمومى جارى مى شود؟
مى توان گفت غيبت داراى چند صورت است :
1- در آن جايى كه غيبت شونده ، شخص يا اشخاص محدود و معدودى باشند كه
مخاطبين ، آنها را نمى شناسند، مثل اين كه بگويد در فلان شهر يا فلان
آبادى يك يا چند نفر را ديدند كه مشغول نوشيدن شراب يا اعمال زشت ديگرى
بودند، بى شك احكام غيبت در اينجا جارى نيست ، چرا كه با اين سخن مطلب
پنهانى آشكار نمى شود.
2- آن كه به صورت شبهه محصوره مطلب را بيان كند (به اصطلاح شبهه
قليل
فى القليل يا كثير فى الكثير باشد) مثلا بگويد يكى از آن چهار
نفر را ديدم مشغول شرب خمر بود (و نام آن چهار نفر را ببرد يا بگويد
يكى از پسران زيد را ديدم كه فلان كار خلاف را انجام مى داد، يا اين كه
بگويد گروه كثيرى از اهالى فلان آبادى يا فلان شهر مرتكب اين عمل مى
شوند به گونه اى كه انگشت اتهام به سوى همه آنها نشانه رود.
ظاهر اين است كه ادلّه غيبت چنين موردى را شامل مى شود، و به فرض كه
نام آن را غيبت نگذاريم چون كشف سرّ ناقصى شده ، حرام بودن آن از جهت
هتك احترام مؤ من و قرار دادن او در معرض اتهام ثابت است .
3- به تمام اهل يك شهر يا آبادى چيزى را نسبت دهد، بى شك در اينجا نيز
احكام غيبت و يا لااقل هتك احترام مؤ منين جارى مى شود، خواه منظورش
تمام اهل شهر بودن استثناء باشد يا اكثريت آنها.
بنابراين ، آنچه معمول است كه اهالى بعضى از بلاد يا آبادى ها را با
اوصاف زشتى ياد مى كنند، از نظر اسلام جايز نيست ، مگر اين كه قرينه
باشد كه منظورش افراد كمى از آنها است ، و به اصطلاح شبهه
قليل
فى الكثير يا شبهه غير محصوره شود. و يا اين كه وجود آن اوصاف
را همه بدانند، و در عين حال قصد هتك و مذمت نيز نداشته باشد.
3- دفاع در برابر غيبت
آيا در برابر غيبت كننده بايد به دفاع از فرد با ايمانى كه غيبت
او شده است برخاست مثلا بگويد بشر جايز الخطا است ، هر كس ممكن است در
زندگى لغزشى پيدا كند، يا گفته شود ممكن است اين كار سهوا يا از روى
فراموش كارى انجام شده باشد يا از نظر آن شخص فلان موضوع حلال بوده
است ، بايد فعل برادر مسلمان را حمل بر صحت كرد. بنابراين اگر قابل
توجيه باشد توجيه كند، و اگر قابل توجيه نباشد مى گويد چه بهتر كه به
جاى غيبت براى او استغفار كنيم ، زيرا همه ما در معرض اين گونه لغزش ها
هستيم .
بعضى از بزرگان فقها معتقدند كه دفاع واجب است ، از جمله شيخنا الاعظم
مرحوم علّامه شيخ انصارى در بحث غيبت از مكاسب محرّمه است .
روايات زيادى نيز درباره لزوم ردّ غيبت از معصومين عليهم السّلام نقل
شده است كه مرحوم صاحب كتاب وسائل الشيعه در باب 156 از ابواب احكام
العشرة حج گردآورى نموده است از جمله :
در حديثى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود:
((يا
على من اغتيب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره و لم ينصره خذله اللّه فى
الدّنيا و الآخرة ؛ كسى كه نزد او غيبت برادر مسلمانش شود و
توانائى بر يارى او داشته باشد و ياريش نكند خداوند او را در دنيا و
آخرت مخذول مى كند)).
همين تعبير يا شبيه آن در روايات متعدد ديگرى از پيغمبر اكرم صلىّ
اللّه عليه وآله و سلّم و امام صادق عليه السّلام نقل شده است .
در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه
در خطبه اى براى عموم مردم فرمود: ((من
ردّ عن اءخيه غيبة سمعها فى مجلس ردّ اللّه عنه اءلف باب من الشَرّ فى
الدّنيا و الآخرة فان لم يردّ عنه و اءعجبه كان عليه كوزر من اغتاب
؛ كسى كه از برادرش غيبتى را كه در مجلسى مى شنود رد كند (و در
برابر آن دفاع نمايد) خداوند هزار دَر از دَرهاى بدى را در دنيا و آخرت
از او رد مى كند. و اگر آن غيبت را رد نكند و از آن خوشحال شود همانند
گناه غيبت كننده براى او خواهد بود)).(142)
و نيز از حديث ديگرى از همان بزرگوار نقل شده است كه فرمود:
((من
ردّ عن عرض اءخيه كان له حجابا من النّار؛ كسى كه از آبروى
برادرش دفاع كند حجابى از آتش دوزخ براى او خواهد بود)).(143)
ولى از مجموع اين روايات وجوب دفاع استفاده نمى شود، بلكه نهايت امر،
استجاب مؤ كّد مى توان استفاده كرد، زيرا تعبير به مخذول كردن كه در
چند روايت آمده بيش از اين نمى رساند كه خدا دست از يارى چنين كسى برمى
دارد (چرا كه خذلان به معنى ترك نصرت و يارى است ) همچنين وعده ثواب
بهشت يا نجات از دوزخ كه در روايات آمده است آن هم دليل بر وجوب نخواهد
بود، ولى تعبيرى كه در روايت دوّم آمده است كه مانند گناه غيبت كننده
براى او مى نويسند دليل بر وجوب دفاع است ، ولى در آن حديث اين گناه در
مورد كسى ذكر شده كه نه فقط دفاع نمى كند بلكه از غيبت برادر مسلمانش
خوشحال هم مى شود.
به هر حال خواه دفاع در برابر مسلمان واجب باشد و خواه مستحب مؤ كّد،
يكى از وظايف حسّاس اسلامى است . و اگر جنبه نهى از منكر به خود بگيرد
به يقين واجب است .
4- غيبت مردگان چه حكمى
دارد؟
گاه تصوّر مى شود كه مفهوم غيبت و همچنين رواياتى كه درباره
غيبت وارد شد ناظر به افراد زنده است و مردگان را شامل نمى شود،
بنابراين غيبت كردن پشت سر مُرده اشكالى ندارد، ولى اين اشتباه بزرگى
است زيرا طبق روايات اسلامى : ((حرمة
الميّت كحرمته و هو حىّ؛ احترام مُرده مسلمان همچون احترام زنده
او است )).(144)
بلكه مى توان گفت غيبت مُرده از جهاتى زشت تر و ناپسندتر است ، زيرا
زندگان ممكن است روزى غيبت را بشنوند و به دفاع از خود برخيزند، ولى
مُرده هرگز قادر به دفاع از خود نيست ، به علاوه شخص غيبت كننده ممكن
است افراد زنده را ببيند و از آنها حليّت بطلبد ولى در مورد مردگان اين
مطلب هرگز صدق نمى كند.
اضافه بر اين ، دستوراتى كه درباره احترام به جسد مُرده مسلمان داده
شده از قبيل غسل و كفن و نماز ميّت و مفاهيمى كه در نماز آمده است و
دفن و زيارت اهل قبور و حرام بودن بى احترامى به قبر مؤ من همگى دليل
بر اين است كه آبروى مسلمانان بعد از مُردن نيز بايد حفظ شود.
َََ
5: حُسن خلق و كج خُلقى
اشاره :
حُسن خُلق به معنى خاص ، آن است كه انسان با گشاده رويى و چهره شاد و
زبان نرم و ملايم با مردم روبرو شود، و در هر جا و با كس با خوش روئى
برخورد كند، لب هايى پُر از تبسّم ، و كلماتى پُر از محبّت و لطف داشته
باشد. اين يكى از فضايل اخلاقى است كه در روابط اجتماعى فوق العاده مؤ
ثّر است .
به عكس ، كج خُلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشك و فاقد لطف و محبّت از
رذايل اخلاقى كه ريشه هايى در درون جان انسان دارد و باعث نفرت عموم و
پراكندگى از دور انسان و گسستن پيوندهاى اجتماعى خواهد شد.
در آيات قرآن و روايات اسلامى و سيره پيشوايان ، مطالب فراوانى در
زمينه آن فضيلت و اين رذيلت ديده مى شود كه حاكى از اهمّيّت فوق العاده
آن در سرنوشت فرد و جامعه است .
قسمت مهمّى از موقعيّت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در پيش برد
اهداف خود، و همچنين ساير معصومين عليه السّلام و بزرگان علما و
پيشوايان ، مرهون همين فضيلت بوده است و يكى از عوامل مهم شكست بسيارى
از رهبران و مديران جامعه فاقد بودن اين فضيلت است .
تاريخ انبياء و اولياء و معصومين عليهم السّلام و به طور كلّى تاريخ
رهبران جهان پُر است از شواهد زنده اين موضوع .
با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و بعضى از آيات كه در اين زمينه
وارد شده است را مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم :
1-
فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظّا غليظ القلب لانفضّوا من حولك
فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الاءمر فاذا عزمت فتوكّل على اللّه
انّ اللّه يحبّ المتوكّلين . (آل عمران - 159)
2- و
انّك لعلى خُلق عظيم . (قلم - 4)
3- و
لاتصعّر خدّك للنّاس و لاتمش فى الاءرض مرحا انّ اللّه لايحبّ كلّ
مختال فخور - واقصد فى مشيك واغضض من صوتك انّ اءنكر الاءصوات لصوت
الحمير. (لقمان - 18 و 19)
4-
وقولوا للنّاس حُسنا و اءقيموا الصّلوة و آتوا الزّكوة . (بقره
- 83)
5-
اذهبا الى فرعون انّه طغى - فقولا له قولا ليّنا لعلّه يتذكّر اءو يخشى
. (طه - 43 و 44)
6-
ادفع بالّتى هى اءحسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم -
و ما يلقّاها الّا الّذين صبروا و ما يلقّاها الّا ذو حظّ عظيم
. (فصّلت - 34 و 35)
ترجمه
1- به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنان (مردم ) نرم و (مهربان ) شدى
! و اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند، پس آنها را
ببخش و براى آنها آمرزش بطلب ، و در كارها، با آنان مشورت كن ! امّا
هنگامى كه تصميم گرفتى ، (قاطع باش و) بر خدا توكّل كن ! زيرا خداوند
متوكّلان را دوست دارد.
2- و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى !
3- (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمين
راه مرو؛ كه خداوند هيچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد - (پسرم !) در راه
رفتن ، اعتدال را رعايت كن .؛ از صداى خود بكاه ! (و هرگز فرياد مزن )
كه زشترين صداها صداى خران است .
4-... و به مردم نيك بگوئيد و نماز را برپا داريد، و زكات را بدهيد...
5- به سوى فرعون برويد! كه طغيان كرده - امّا با نرمى با او سخن بگوئيد
شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد.
6- بدى را با نيكى دفع كن ! ناگاه خواهى ديد همان كس كه ميان تو و او
دشمنى است ، گوئى دوستى گرم و صميمى است - امّا جز كسانى كه داراى صبر
و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان
و تقوا) دارند به آن نائل نمى گردند.
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مساءله ((حُسن خُلق
)) به عنوان يكى از ويژگى هاى اخلاقى پيامبر
صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و يكى از عوامل پيشرفت او در جامعه اسلامى
ذكر شده است ، مى فرمايد: ((به خاطر رحمت الهى
در برابر آن ها نرم (و مهربان ) شدى ، و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف
تو پراكنده مى شدند)) (فبما
رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظّا غليظ القلب لانفضّوا من حولك
).(145)
بنابراين خُلق و خُوى نيكويى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم يك
رحمت الهى درباره او و درباره تمام امّت بود. و به يقين اين نرمش و
مهربان و حُسن و مهربانى و حُسن و خُلق در هر كس باشد مايه رحمت و بركت
است .
در تعبير فوق به نقطه مقابل آن يعنى خشونت و كج خُلقى و نامهربانى نيز
اشاره شده كه اثر مستقيم آن ، پراكندگى مردم از دور انسان است ، و به
تعبير ديگر حُسن خُلق خمير مايه پيوند جوامع انسانى است ، و كج خُلقى
عامل پراكندگى و نفرت .
در اين كه ((فظّ)) و
((غليظ
القلب )) هر دو به يك معنى و به معنى
تاءكيد است يا دو معنى متفاوت را مى رساند، مرحوم ((طبرسى
)) در ((مجمع البيان
)) تعبير جالب و جامعى دارد مى گويد:
((بعضى گفته اند جمع بين اين دو وصف با اين كه
هر دو از نظر معنى قريب الافق هستند به خاطر اين است كه
((فظّ)) معمولا در مورد خشونت در سخن به
كار مى رود، ((غليظالقلب
)) در مورد خشونت در عمل كه ناشى از
سنگدلى است . بنابراين هر دو به معنى خشونت است ، ولى يكى به معنى
خشونت در سخن ، و ديگرى خشونت در برخورد عملى است .))
در هر حال خداوند به پيامبرش نرمش و انعطاف و خوش رويى و خوش خويى داده
بود به گونه اى كه در برابر افراد گنه كار، خشن و سنگدل ، نرمش نشان مى
داد و به اين وسيله خشن ترين افراد را غالبا به سوى اسلام جلب و جذب مى
كرد.
و به دنبال آن يك سلسله دستورات عملى مى دهد كه خوش رويى و خوش خويى از
صورت تظاهر بيرون آيد و جنبه هاى عملى به خود بگيرد، مى فرمايد:
((آنها را عفو كن و براى آنان از خدا آمرزش بطلب
، و در كارها با آنها مشورت كن ، و هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش !)
و بر خدا توكّل نما كه خداوند متوكلان را دوست دارد)).
(فاعف
عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الاءمر فاذا عزمت فتوكّل على اللّه انّ
اللّه يحبّ المتوكّلين ).
و به اين ترتيب جاذبه فوق العاده اى بر محور وجود پيامبر صلىّ اللّه
عليه وآله و سلّم پيدا شد كه دورترين افراد را به سوى خود جلب كرد.
سياق آيات نشان مى دهد كه اين آيه از آيات مربوط به جنگ اُحد است كه
دوست و دشمن سخت ترين فشارها را در طول اين جنگ بر پيامبر صلىّ اللّه
عليه وآله و سلّم وارد كرد، بديهى است عفو و گذشت و استغفار و برخورد
محبت آميز در چنين شرايطى ، نشانه قرار داشتن پيامبر صلىّ اللّه عليه
وآله و سلّم در بالاترين سطح خوش خويى و محبت و مهربانى بود، و كمتر
انسانى را مى توان يافت كه در چنين شرايطى از كوره در نرود و تندخويى
نكند.
* * *
دومين آيه نيز اشاره به حُسن خلق عجيب پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم است كه از آن به اخلاق عظيم تعبير شده مى فرمايد:
((و
انّك لعلى خُلق عظيم )).