اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۹ -


در مورد اول امور زير را مى توان برشمرد:
1- غيبت مهمترين سرمايه جامعه دينى ((سرمايه اعتماد)) را از بين مى برد، زيرا غالب اشخاص داراى نقاط ضعفى هستند كه سعى در كتمان آن دارند اگر آنها پوشيده بمانند، اعتماد مردم نسبت به يكديگر باقى و برقرار خواهد بود.
ولى كشف آنها بى اعتمادى عجيبى ايجاد مى كند، و مى دانيم اساس تعاون و همكارى اجتماعى ، اعتماد متقابل افراد جامعه نسبت به يكديگر است ، و بدون آن جامعه بشرى به جهنم سوزانى تبديل مى شود كه مشكلات زندگى اجتماعى را دارد، ولى منافع آن از بين خواهد رفت .
2- غيبت سرچشمه سوءظن نسبت به همگان است ، زيرا هنگامى كه عيوب مخفى جمعى از افراد از طريق غيبت آشكار گردد، انسان نسبت به همه پاكان و نيكان هم بدبين مى شود، و مى گويد: لابد آنها نيز در خلوت هاى خود چنين كارهايى دارند كه ما نمى دانيم ، و ((بر هر كه بنگرى به همين درد مبتلا است )).
3- غيبت يكى از اسباب اشاعه فحشاء است چرا كه هنگامى كه گناهان مخفى افراد از طريق غيبت آشكار گردد، ديگران نيز تشويق به گناه مى شوند، و اصولا اُبّهت گناه از بين مى رود، و عذر و بهانه اى براى آلودگان مى شود كه اگر ما چنين مى كنيم فلان كس كه از ما بهتر و آگاهتر است نيز مرتكب اين عمل مى شود.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((من قال فى مؤ من ماراءته عيناه و سمعته اذناه فهو من الّذين قال اللّه عزّوجلّ: انّ الّذين يحبّون اءن تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوا لهم عذاب اءليم ؛ كسى كه درباره مؤ منى آنچه را چشمش (از بدى ها) مى بيند، و گوشش مى شنود و بگويد، او از كسانى است كه خداوند متعال در حق آنان فرموده : كسانى كه دوست دارند، كارهاى زشت در ميان مؤ منان شايع شود، عذاب دردناكى دارند)).(114)
4- غيبت ، گنهكاران را در گناهشان جسور مى كند، زيرا مادام كه پرده از اعمال انسان برداشته نشده است شرم و حيا مانع از گناهان بيشتر و علنى تر است اما هنگامى كه كوس رسوايى كسى را بر سر بازار زدند از ارتكاب گناه پروايى نخواهد داشت .
5- غيبت سبب ايجاد كينه و عداوت و بغضا است ، چرا كه مهمترين سرمايه انسان آبرو و شخصيت اجتماعى او است ، در حالى كه غيبت كننده اين سرمايه گران بها را از بين مى برد و به همين دليل كينه و عداوت شديدى را در دل غيبت شونده (در صورتى كه به گوش او برسد) برمى انگيزد.
6- غيبت ، غيبت كننده را از چشم مردم مى اندازد، چرا كه فكر مى كنند، هنگامى كه عيوب ديگران را نزد آنها مى گويد، لابد عيوب آنها را نزد ديگران خواهد گفت . لذا در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((من نقل اليك نقل عنك ؛ هر كس به سوى تو (عيوب مردم را) نقل كند (عيوب تو را) براى ديگران نقل خواهد كرد)).(115)
در حديث ديگرى مى خوانيم : ((لامروّة لمغتاب ؛ غيبت كننده شخصيت و احترامى ندارد)).
7- غيبت عذر و بهانه اى براى توجيه گناهان غيبت كننده مى شود، او براى اين كه از حملات و اعتراضات مردم در امان بماند، به سراغ غيبت مى رود.
و اما آثار سوء معنوى آن بيش از آن است كه در بيان گنجد و در اينجا به قسمتى از آن در روايات اسلامى با صراحت آمده اشاره مى كنيم :
1- در روايات گذشته خوانديم كه غيبت حسنات را نابود مى كند همان گونه كه آتش هيزم را. عالم بزرگوار شيخ بهايى در يكى از كتاب هاى خود غيبت را به صاعقه تشبيه مى كند كه حسنات را در يك چشم به هم زدن نابود مى كند سپس مى گويد: كسى كه غيبت مردم مى كند، مانند كسى است كه منجنيقى نصب كرده و با آن حسنات خود را نشانه گيرى كرده و شرق و غرب آن را مى كوبد.(116)
2- غيبت دين انسان را از بين مى برد همان گونه كه بيمارى خوره گوشت هاى تن را مى خورد.
3- غيبت كننده اگر بخشوده شود آخرين نفرى است كه وارد بهشت مى شود، و اگر بخشوده نشود اولين نفرى است كه وارد دوزخ مى گردد.
4- غيبت سبب رسوايى انسان مى شود، در حديثى از پيامبر خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم فرمود: ((يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤ من بقلبه لاتغتابوا المسلمين و لاتتبّعوا عوراتهم فانّه من تتبّع عورة اءخيه تتبّع اللّه عورته و من تتبّع اللّه عورته يفضحه فى جوف بيته ؛ اى گروهى كه با زبان ايمان آورده ايد ولى با قلبتان ايمان نياورده ايد، غيبت مسلمانان نكنيد، و درصدد كشف عيوب آنها نباشيد، چرا كه هر كس درصدد كشف عيوب برادر مسلمانش باشد خداوند عيوب او را كشف مى كند، و هر كس خدا عيوبش را كشف كند حتى در درون خانه اش رسوا مى شود)).(117)
5- غيبت سبب مى شود كه حسنات غيبت كننده به نامه اعمال غيبت شونده ، و سيئات غيبت شونده به نامه اعمال غيبت كننده منتقل شود، چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((يؤ تى باءحد يوم القيامة يوقف بين يدى اللّه يدفع اليه كتابه فلايرى حسناته فيقول الهى ليس هذا كتابى فانّى لااءرى فيها طاعتى فقال انّ ربّك لايضلّ و لاينسى ، ذهب عملك باغتياب النّاس ثمّ يؤ تى بآخر و يدفع اليه كتابه فيرى فيها طاعات كثيرة ، فيقول الهى ماهذا كتابى فانّى ما عملت هذه الطّاعات ، فيقول : انّ فلانا اغتابك فدفعت حسناته اليك ؛ روز قيامت كسى را در دادگاه عدل الهى حاضر مى كنند، و نامه اعمالش را به دست او مى دهند، نگاه مى كند حسنات خود را در آن نمى بيند، عرضه مى دارد خدايا اين نامه عمل من نيست زيرا طاعات خود را در آن نمى بينم ، خداوند به او مى گويد پروردگار تو نه گمراه مى شود و نه چيزى را فراموش ‍ مى كند، طاعات تو به سبب غيبت مردم از بين رفت ، سپس ديگرى را مى آورند و نامه عملش را به دستش مى سپارند. در آن طاعات زيادى مى بيند كه انجام نداده بود عرض مى كند خداوندا اين نامه عمل من نيست ، چرا كه من اين طاعات را انجام نداده ام ، خداوند مى فرمايد: فلان كس تو را غيبت كرد، بدين سبب حسناتش به تو داده شد)).(118)
از اين رو از بعضى از رجال معروف پيشين نقل شده كه شنيد كسى درباره او غيبت مى كند طبقى از رطب به رسم هديه براى او فرستاد و پيغام داد: ((شنيدم تو حسناتت را براى من هديه كرده اى خواستم به اين وسيله جبران كنم )).
از ديگرى نقل شده كه مى گفت من اگر بخواهم كسى را غيبت كنم مادرم را غيبت مى كنم چرا كه او از هر كس به حسنات من سزاوارتر است )).
6- غيبت سبب مى شود كه نماز و روزه انسان تا چهل روز، مقبول درگاه خداوند نشود، چنان كه از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده فرمود: ((من اعتاب مسلما اءو مسلمة لم يقبل اللّه تعالى صلاته و لاصيامه اءربعين يوما و ليلة الّا اءن يغفر له صاحبه ؛ كسى كه مرد يا زن مسلمانى را غيبت كند، خداوند نماز روزه او را چهل شبانه روز قبول نخواهد كرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد)).(119)
درمان غيبت
درمان اين بيمارى خطرناك اخلاقى از جهاتى با درمان ساير بيمارى هاى اخلاقى مشابه ، و از جهاتى متفاوت است و در مجموع ، رعايت امور زير براى پيشگيرى يا درمان غيبت بسيار كارساز است :
1- درمان اصلى هر بيمارى جسمى يا روانى و اخلاقى جز با ريشه يابى عوامل آن و قطع كردن آنها امكان پذير نيست ، و از آنجا كه عوامل زيادى در بروز و ظهور اين صفت زشت مؤ ثر بود بايد به سراغ آنها رفت ، حسد، كينه توزى ، انحصارطلبى ، انتقام جويى ، كبر و خودبرتربينى ، از عوامل مهمى بود كه آدمى را به سراغ غيبت مى فرستاد، و تا اينها از وجود انسان ريشه كن نشود، صفت رذيله غيبت ريشه كن نخواهد شد.
هنگامى كه انسان نسبت به كسى حسد نورزد، كينه توز نباشد، انتقام جويى نكند، خودبرتربين نباشد، و همچنين از رذايل ديگرى كه او را به سوى غيبت مى فرستد پاك گردد، دليلى ندارد كه خود را آلوده غيبت كند.
2- راه مهم ديگر براى درمان اين رذيله اخلاقى ، توجه به پى آمدهاى سوء معنوى و مادى ، فردى و اجتماعى آن است ، هر گاه انسان به اين نكته توجه كند كه غيبت او را از چشم مردم مى اندازد و به عنوان فردى خائن ، حق نشناس ، ضعيف و ناتوان در جامعه معرفى كند، و پيوند اعتماد و اطمينان را در جامعه متزلزل مى سازد، حسنات او از بين مى برد، سيئات ديگران را بر دوش او مى گذارد، عبادات او تا چهل روز پذيرفته نمى شود، و جزو نخستين كسانى است كه قبل از همه وارد دوزخ مى شوند و اگر توبه كند و توبه او پذيرفته شود، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود.
و نيز به اين حقيقت توجه كند كه غيبت ، حق الناس است ، چرا كه آبروى خلق خدا را مى برد، و ارزش آبروى هر كس همچون ارزش جان و مال او است . و تا صاحب حق راضى نشود، خدا او را نمى بخشد و اى بسا غيبت مى كند و دست رسى براى جلب رضايت طرف پيدا نمى كند، و اين بار گناه براى هميشه بر دوش او مى ماند.
آرى اگر غيبت كننده در اين امور دقت كنيد، به يقين از كار خود پشيمان و منصرف مى شود، و آنها كه غيبت را وسيله تفريح و سرگرمى مجالس ‍ خودشان قرار مى دهند اگر در اين عواقب بينديشند قطعا تجديدنظر خواهد كرد.
3- غيبت كننده بايد به اين حقيقت توجه كند كه نيروهاى انسان محدود است ؛ اگر نيرويى را كه صرف تضييع آبروى اشخاص و شكستن موقعيّت اجتماعى آنها مى كند، صرف رقابت هاى صحيح و سازنده نمايد، اى بسا در مدّت كوتاهى از رقيبان خود پيشى گيرد، و مقام والايى را كه انتظار دارد، در جامعه براى خويش فراهم سازد، بى آنكه ضربه اى بر فرد يا جامعه وارد كند، و عقوبات دنيا و آخرت را متوجه خود سازد.
به تعبير ديگر چه بهتر كه انسان به جاى تخريب ديگران به آبادانى خانه خويش بپردازد تا در محله اى آباد و در خانه اى آبادتر زندگى كند. ولى كسى كه به ويرانى خانه ديگران دل بسته است سرانجام در محله اى ويرانه و خانه اى ويرانه تر زندگى خواهد كرد.
غيبت كننده بايد به اين حقيقت توجه كند كه غيبت كردن يكى از نشانه هاى بارز ضعف و ناتوانى و فقدان شخصيت و عقده خودكم بينى است ، و او با غيبت كردن اين صفات درونى خود را آشكار مى سازد، و پيش از آن كه شخصيت اجتماعى طرف را بشكند شخصيت خود را درهم مى كوبد.
اين نكته نيز حائز اهميت است كه براى ترك غيبت - مخصوصا در مورد كسانى كه اين كار زشت به صورت يك عادت براى آن ها درآمده ، قبل از هر چيز مراقبت شديد و نظارت اكيد بر زبان و سخنان لازم است ، و همچنين پرهيز از دوستانى كه او را به غيبت تشويق مى كنند، و مجالسى كه مهيّا براى غيبت است و كليه امورى كه وسوسه غيبت در او ايجاد مى كند ضرورت دارد.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((ماعُمّر مجلس بالغيبة الّا خرب من الدّين ؛ مجلسى به وسيله غيبت آباد نشد مگر اين كه از نظر دين خراب گشت )).(120)
نكته ديگر اين كه يكى از انگيزه هاى غيبت ، تبرئه خويشتن است ، مثلا مى گويد اگر من مرتكب گناه شدم ، فلان كس كه از من عالم تر و با سابقه تر است چنين عملى را انجام داده يا بدتر از اين را انجام داده ، در حالى كه براى تبرئه خويشتن راه هاى زيادى وجود دارد كه منتهى به اين گناه بزرگ يعنى غيبت نمى شود، و اصولا اعتراف به اشتباه و خطا در اين گونه موارد سالم ترين و مؤ ثرترين عذر است ، اضافه بر اين يكى از اشتباهات بزرگ اين است كه انسان خود را با آلودگان مقايسه مى كند چرا با پاكان و نيكان مقايسه نكند و با آنها رقابت نداشته باشد.
گاهى نيز براى تبرئه خويش به اين عذر متشبّث مى شوند كه از وقتى كه فلان گناه و انحراف را از فلان عالم ديدم عقيده من از همه چيز سلب شد و نسبت به همه چيز بى تفاوت شدم و در امر معاد متزلزل گشتم .
اين گونه عذرها مصداق روشن عذر بدتر از گناه است ، و عواقب بسيار خطرناكى دارد، چه بهتر كه انسان اعتراف به خطاى خويش كند، و تا آنجا كه مى تواند اعمال ديگران را حمل بر صحّت كند و به فرض كه عالم يا جاهل و رئيس يا بزرگى انحرافى پيدا كرده ، او را بهانه شيطانى است بلكه نظر به خيل عظيم پاكان و نيكان و مقرّبان درگاه حق بيفكند.
* * *
در مباحث مربوط به غيبت چند موضوع باقى مانده است كه آنها نيز در خور اهميت است :
1- استماع غيبت :
همان گونه كه غيبت كردن از گناهان بزرگ است ، شركت در مجالس غيبت و گوش دادن به سخنان غيبت كننده نيز از گناهان بزرگ محسوب مى شود، چرا كه تمام مفاسد غيبت مربوط به همكارى دو طرف است ، غيبت كننده و مستمع غيبت ، اگر كسى حاضر نشود به غيبت گوش كند، علاوه بر اين كه گامى در طريق نهى از منكر برداشته شده ماهيت غيبت تحقق نمى يابد، نه عيوب كسى فاش مى شود نه آبروى انسانى مى ريزد، نه هتك حرمت مى شود، و نه مفاسد ديگر اجتماعى به بارمى آيد.
به همين دليل در روايات اسلامى مستمع غيبت همكار غيبت كننده يا به تعبير روايت يكى از دو غيبت كننده محسوب شده است . چنان كه از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءلمستمع اءحد المغتابين ))(121) و از على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((اءلسّامع للغيبة اءحد المغتابين )).(122)
در حديث ديگرى از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه هنگامى كه مشاهده كرد كسى نزد فرزندش امام حسن عليه السّلام غيبت مى كند فرمود: ((يا بنىّ نزّه سمعك عن مثل هذا فانّه نظر الى اءخبث ما فى وعائه فاءفرغه فى وعائك ؛ فرزندم ! گوش خود را از اين گونه سخنان پاك دار، چرا كه او (غيبت كننده ) كثيف ترين چيزى را كه در ظرف خود داشت انتخاب كرد و در ظرف تو ريخت )).(123)
حتّى در روايات آمده است كه شنونده غيبت بايد به دفاع از برادران مسلمانش برخيزد، و از طريق حمل به صحّت مدافع او باشد.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((من اغتيب عنده اءخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ينصره خذله اللّه فى الدّنيا و الآخرة ؛ كسى كه غيبت برادر مسلمانش نزد او شود، و توانايى بر يارى او داشته باشد و ياريش نكند، خداوند او را در دنيا و آخرت مخذول مى كند)).(124)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((اذا وقّع فى رجل و اءنت فى ملاءفكن للرّجل ناصرا و للقوم زاجرا و قم عنهم ؛ هنگامى كه عيب جويى و غيبت كسى را در ميان جمع مى كنند و تو در آنجا حضور دارى ، او را يارى كن و حاضران را نهى از منكر، و از آن مجلس (گناه ) برخيز)).(125)
و نيز از همان حضرت نقل شده است كه فرمود: ((اءلسّاكت شريك المغتاب ؛ سكوت كننده شريك غيبت كننده است )).(126)
اين سخن را باحديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم فرمود: ((اءلا و من تطوّل على اءخيه فى غيبة سمعها فيه فى مجلس فردّها عنه ردّاللّه عنه اءلف باب من الشّر فى الدّنيا و الآخرة ، فان هو لم يردّها و هو قادر على ردّها كان عليه كوزر من اغتابه سبعين مرّة ؛ كسى كه بر برادر مسلمانش منّت بگذارد و در برابر غيبتى كه از او در مجلسى شنيده دفاع كند، خداوند هزار در از شرّ و بدى را در دنيا و آخرت از او بازمى گرداند، و اگر دفاع نكند در حالى كه قادر بر دفاع است هفتاد برابر گناه غيبت كننده بر او خواهد بود)).(127)
ممكن است اين روايت ناظر به مواردى باشد كه شخص مستمع انسان صاحب نفوذ و باشخصيتى است در حالى كه غيبت كننده چنين نيست ، روشن است سكوت چنين شخصى آثار زيانبارش در مورد هتك حرمت آن فرد مسلمان بسيار بيشتر از كلام غيبت كننده است .
2- غيبت حق الناس يا حق اللّه ؟
مطابق آنچه در تعريف غيبت گفته شد كاملا روشن است كه غيبت جنبه حق الناس دارد زيرا باعث هتك حيثيت و تضييع آبروى مسلمانى مى شود، و مى دانيم آبروى مسلمان همچون جان و مال او است .
از تشبيهى كه در آيه سوره حجرات درباره غيبت آمده و به خوردن گوشت برادر مؤ من بعد از مرگ او تشبيه شده جنبه حق الناس بودن آن روشن تر مى گردد.
از احاديث فراوانى نيز اين حقيقت استفاده مى شود كه غيبت نوعى ظلم و ستم است كه بايد جبران گردد از جمله :
1- در خطبه حجة الوداع آمده است كه پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((اءيّها النّاس انّ دمائكم و اءموالكم و اءعراضكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا فى شهركم هذا فى بلدكم هذا انّ اللّه حرّم الغيبة كما حرّم المال و الدّم ؛ اى مردم ! خون ها و اموال و آبروى شما بر يكديگر محترم است مانند احترام امروز و اين ماه (ذى الحجه ) و اين شهر (مكه ) خداوند حرام كرده است غيبت را همان گونه كه حرام كرده است (تعرّض به ) مال و خون را)).(128)
بى شك هر خون بى گناهى ريخته شود بايد جبران گردد، و هر مال مشروعى از هر كس تضييع شود، بايد عوض آن را پرداخت ، غيبت نيز بايد به هر نحوى كه ممكن است جبران شود.
اصولا قرار گرفتن آبروى مؤ من در كنار مال و خون او دليل روشنى است بر اين كه تضييع آبرو جنبه حق الناس دارد.
2- در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بعد از آن كه غيبت با مقايسه با زِنا، شديدتر از آن شمرده مى فرمايد: ((زانى بعد از توبه (خالصانه ) مشمول عفو الهى مى شود؛ انّ صاحب الغيبة لايغفر له حتّى يغفر له صاحبه ؛ اما غيبت كننده بخشوده نخواهد شد تا غيبت شونده او را عفو كند)).(129)
در كتاب مجموعه ورّام از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است كه فرمود: ((كلّ المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه ، والغيبة تناول العرض ؛ تعرض به همه چيز مسلمان بر مسلمان حرام است ، خون او و مال او، آبروى او، و غيبت تعرّض نسبت به آبرو است )).(130)
جمله اخير كه غيبت را مصداق تعرض به آبرو ذكر مى كند خواه از كلام پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم باشد خواه از كلمات راويان حديث ، در هر حال مى تواند شاهد و گواهى براى مقصود ما باشد.
رواياتى كه مى گويد غيبت سبب نقل حسنات از نامه اعمال غيبت كننده به غيبت شونده ، و نقل سيئات از نامه اعمال غيبت شونده به غيبت كننده مى شود، (و در گذشته به آن اشاره شد) دليل روشن ديگرى بر حق الناس ‍ بودن غيبت است ، چرا كه نقل حسنات و سيئات براى جبران آبرو ضايع شده غيبت شونده است .
حال كه روشن شد غيبت حق الناس است ، و حق الناس بايد جبران گردد، اين سؤ ال پيش مى آيد كه غيبت كننده چگونه مى تواند خطاى خود را جبران كند.
از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اگر غيبت به گوش غيبت شونده رسيده است بايد برود و از او حليّت بطلبد و اگر نرسيده بايد براى او در پيشگاه خدا طلب آمرزش كرد (تا حق او جبران شود) اين مضمون در حديثى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده است : ((فان اغتيب فبلغ المغتاب فلم يبق الّا اءن تستحلّ منه و ان لم يبلغه و لم يلحقه علم ذلك فاستغفر اللّه له )).(131)
اين تفسير و توضيح شايد به خاطر اين است كه اگر غيبت به شخص ‍ غيبت شونده نرسيده است نقل آن براى او اى بسا سبب اذيت و آزار بيشترى مى شود، و مسئوليت سنگين ترى به بارمى آورد، به همين دليل تنها دستور استغفار براى او داده شده است . بنابراين اگر موردى باشد كه غيبت شونده ناراحت نمى شود، وجوب حليّت طلبيدن بعيد نيست .
و از اينجا تفسير روايات متعددى كه مى گويد: ((كفّارة / اءن تستغفر لمن اغتبته ؛ كفاره غيبت آن است كه براى كسى كه غيبتش را كرده اى استغفار كنى )).(132) روشن مى شود.
شاهد گوياى ديگرى بر تحليل فوق حديثى است كه از پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است : ((من كانت لاءخيه عنده مظلمة فى عرض اءو مال فليتحلّلها منه من قبل اءن ياءتى يوم ليس هناك دينار و لادرهم انّما يؤ خذ من حسناته فان لم تكن له حسنات اخذ من سيّئات صاحبه فزيدت على سيّئاته ؛ هر كس نسبت به مسلمان خود ستمى در مورد آبرو و يا مال او كرده باشد بايد از او حلّيت بطلبد پيش از آن كه فرارسد روزى كه در آن روز درهم و دينارى نيست بلكه از حسنات او برمى دارند (بر حسنات برادرى كه مال يا آبروى او تضييع شده است مى نهند) و اگر حسناتى نداشته باشد از گناهان رفيقش برمى دارند و بر گناهان او مى گذارند)).(133)
در دعاهاى معروف ايّام هفته كه از امام زين العابدين على بن الحسين عليه السّلام در ملحقات صحيفه سجّاديه نقل شده در دعاى روز دوشنبه نيز تعبيرات روشنى در اين باره ديده مى شود كه امام از خداوند (به عنوان سرمشق براى ديگران ) چنين مى خواهد: اگر مظالمى از عباد نزد من است ، و من بر كسى از بندگان تو ظلم و ستمى كرده ام در عرض و آبروى ، يا در مورد اموال و خانواده و فرزندانش ، يا غيبتى از او كرده ام ، و يا تحميلى بر او رواداشته ام ، يا تكبر و تعصّب يا رياكارى و خودنمايى در برابر او داشته ام ، و اكنون دستم نمى رسد كه حق او را به او بازگردانم يا حلّيت بطلبم از درگاه تو مى طلبم كه او را به هر گونه مصلحت مى دانى از من راضى فرمايى )).(134)
به هر حال احتمال حق الناس بودن غيبت بسيار قوى است لذا اگر جبران كردن يا حلّيت طلبيدن مشكلى نداشته باشد، بايد اقدام كرد.
اين نكته نيز حائز اهميت است كه يكى از طرق جبران غيبت آن است كه انسان نزد كسانى كه غيبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤ من خود را به گونه اى توجيه و حمل بر صحّت كند، كه آثار غيبت از اذهان آنها به كلى برچيده شود، و به اصطلاح آب بسته به جوى خود بازگردد.
مستثنيات غيبت
علماى اخلاق و همچنين فقها در اين نكته اتفاق نظر دارند كه مواردى پيش ‍ مى آيد كه غيبت كردن در آن جايز و حتّى گاهى واجب است ، و اين به خاطر عوارض خاصّى است كه بر غيبت مترتب مى شود.
به تعبير ديگر، غيبت به عنوان اوّلى بى شك حرام و از گناهان كبيره است و همه علماى اسلام در آن متفق القولند ولى عناوين ثانويه و عوارض حاصله ممكن است عنوان ذاتى را تحت الشّعاع قرار دهد، و در موارد خاصى غيبت مجاز يا واجب شود.
و اين موضوع در مواردى است كه پاى مصلحت مهمترى در ميان است ، كه حفظ آن مصلحت بر مفاسد عظيم غيبت غلبه مى كند.
از جمله مواردى كه داخل در اين استثناء است موارد زير است :
1- در مورد دادخواهى و رفع ظلم و گرفتن حق ، كه اگر شخص مظلوم افشاگرى نكند كسى به داد او نمى رسد، و حق او پايمال مى گردد. اين همان چيزى است كه قرآن مجيد مى فرمايد ((لايحبّ اللّه الجهر بالّسوء من القول الّا من ظلم و كان اللّه سميعا عليما؛ خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند مگر آن كس كه مظلوم واقع شده ، خداوند شنوا و دانا است )).(135)
2- در مورد نهى از منكر، يعنى در جايى كه اگر انسان افشاگرى نكند فرد يا افراد گنهكار دست از كارشان نمى كشند، در اينجا مصلحت امر به معروف و نهى از منكر بر مفسده غيبت غلبه مى كند، و مجاز بلكه واجب مى شود.
3- در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و كسانى كه بر ضدّ مصالح مسلمين نقشه مى كشند، كه اگر كار آنها برملا شود، مردم به پامى خيزند، و جلوگيرى كامل يا نسبى مى كنند، غيبت اين گونه اشخاص نيز جايز، بلكه واجب است .
4- در مورد مسلمانى كه جان يا مال يا ناموسش از سوى ديگرى در خطر قرار گرفته و او آگاه نيست ، افشاكردن اين خطر نيز جايز بلكه گاهى واجب است .