اخلاق در قرآن جلد دوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۱۶ -


جود و سخاوت

اشاره

اين دو واژه كه در مقابل‏<بخل‏»است،غالبا در يك معنى استعمال مى‏شود،ولى گاه‏از بعضى كلمات استفاده مى‏شود كه‏<جود»مرحله بالاتر از<سخاوت‏»است،زيرا درتعريف‏<جود»گفته‏اند: <بخشش بدون درخواست است كه در عين حال،بخشش خود راكوچك بشمارد.»گاه گفته‏اند: <جود،خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگام‏بخشش است.»بعضى نيز گفته‏اند:<جود بخششى است كه مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در اين ميان واسطه ببيند»،در حالى كه‏<سخاوت‏»معنى‏وسيع‏ترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مى‏شود.

بعضى نيز گفته‏اند:<كسى كه بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براى خودبگذارد، صاحب سخاوت است و كسى كه اكثر آن را ببخشد و مقدار كمى را براى خود بگذارد،داراى جود است‏».مطابق تمام اين تعريفها<جود»مرحله بالاتر از<سخاوت‏»است.

به هر حال‏<جود»و<سخاوت‏»از فضايل مهم اخلاقى است،هر اندازه‏<بخل‏»نشانه‏پستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است،<جود»و<سخاوت‏»نشانه ايمان‏و شخصيت والاى انسان است.

در آيات قرآن مجيد گرچه واژه‏<جود»و<سخاوت‏»به كار نرفته است،اما تعبيرات‏ديگرى ديده مى‏شود كه منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براى آن ارج فراوانى بيان كرده است،به عنوان نمونه به آيات زير توجه فرماييد:

1- ..يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على‏انفسهم و لو كان بهم خصاصة... (حشر،9)

2- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا-انما نطعمكم لوجه الله‏لا نريد منكم جزاء و لا شكورا (دهر،8 و 9)

3- مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فى كل‏سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم (بقره،261)

4- الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (بقره،274)

5- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شى‏ء فان الله به‏عليم (آل عمران،92)

6- الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (بقره،3)

7- و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،29)

ترجمه

1-..و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند،دوست مى‏دارند و در دل خود نيازى به آنچه‏به مهاجران داده شده،احساس نمى‏كنند و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند،هر چند خودشان‏بسيار نيازمند باشند...

2- و غذاى(خود)را با اين كه به آن علاقه(و نياز)دارند،به مسكين و يتيم و اسيرمى‏دهند-(و مى‏گويند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شمانمى‏خواهيم.

3- كسانى كه اموال خود را در راه خدا<انفاق‏»مى‏كنند،همانند بذرى هستند كه هفت‏خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد(وشايستگى داشته باشد)،دو يا چند برابر مى‏كند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسيع و(به همه‏چيز) داناست.

4- آنها كه اموال خود را شب و روز پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند،مزدشان نزدپروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.

5- هرگز به(حقيقت)نيكوكارى نمى‏رسيد!مگر اين كه از آنچه دوست مى‏داريد(در راه‏خدا) انفاق كنيد و آنچه انفاق مى‏كنيد،خداوند از آن آگاه است.

6- (پرهيزكاران)كسانى هستند كه به غيب(آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان‏مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق‏مى‏كنند.

7- هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق و بخشش منما)و بيش از حد نيزدست‏خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى.

تفسير و جمع‏بندى

چهره سخاوتمندان در قرآن

در نخستين آيه مورد بحث،سخن از گروهى سخاوتمندان انصار مدينه است كه باآغوش باز از مهاجرانى كه خانه و كسب و كارى نداشتند،استقبال كردند و آنها را برخودشان مقدم داشتند و حتى گفتند:<ما اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مى‏كنيم وچشم داشتى به غنائم جنگى نيز نداريم.»

قرآن درباره آنها در آيه فوق مى‏گويد:<آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى‏كنند،دوست دارند و در درون دل نيازى نسبت‏به آنچه به مهاجران داده شده،احساس نمى‏كنند وآنها را بر خود مقدم مى‏دارند،هر چند شديدا فقير باشند، ...يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة... » (1)

به گفته بعضى از مفسران معروف:<در تاريخ بشريت،چنين استقبالى سابقه نداشته‏است كه گروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه‏حتى آنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند، حتى در بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت‏به داوطلبان پذيرايى از آنهاكم بود به همين دليل،گاه در ميان دو و يا چند نفر،بر سر افتخار ميزبانى مهاجران،اختلاف‏پيدا مى‏شد كه براى حل آن به قرعه متوسل شدند.» (2)

به هر حال،خداوند اين محبت و بلند نظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگيهاى‏انصار بود، مى‏ستايد.

در دومين آيه مورد بحث،سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه‏شديدا به آن نياز داشتند به مسكين و يتيم و اسير دادند،بدون اين كه هيچ انتظار پاداش وتشكرى داشته باشند، <و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا×انمانطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا » (3)

روايات فروانى از طرق شيعه و سنى،حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره‏<دهر»در فضيلت اهلبيت عليهم السلام نازل شده است.<مرحوم علامه امينى‏»در<الغدير»34 نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مى‏برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده‏اند(با ذكر نام كتاب و صفحه آن) (4)

بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور،بلكه متواتر است و علماى شيعه‏اتفاق نظر دارند كه همه سوره‏<دهر»يا بخش قابل ملاحظه‏اى از آيات آن،درباره‏اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و اله(على،فاطمه زهرا،حسن و حسين عليهم السلام)نازل شده است.

دقت در آيات سوره‏<دهر»نشان مى‏دهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان‏ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرارداده است.در يك جا از آنها به عنوان‏<ابرار»و در جاى ديگر از آنها به عنوان‏<عباد الله‏»(بندگان خاص خدا)ياد كرده است.

در سومين آيه،تشويق بى‏نظيرى نسبت‏به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مى‏شود.با تعابيرى كه در آيات انفاق بى‏نظير است،مى‏فرمايد:<كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مى‏كنند،همانند بذرى است كه هفت‏خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشدو خداوند آن را براى هر كسى بخواهد(و شايسته بداند)دو يا چند برابر مى‏كند و خداوند توانا وداناست، مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فى كل‏سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم » (5)

اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير كنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم،آيه‏دلالت‏بر اين دارد كه رشد و نمو بى‏نظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت‏مى‏گيرد.اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت،مدارج كمال را به سرعت مى‏پيمايند و حتى گامهاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.

به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است،مايه رشد و تكامل اخلاقى‏و معنوى خود انسان نيز هست.

در روايت آمده است كه امام سجاد عليه السلام،هر گاه كه چيزى به سائلى مى‏بخشيد، دست‏سائل را نيز مى‏بوسيد،عده‏اى علت اين كار را از حضرت جويا شدند.حضرت عليه السلام درجواب فرمودند:<لانها تقع فى يد الله قبل يد العبد،اين به خاطر آن است كه(اين‏بخشش) پيش از آن كه به دست‏بنده قرار گيرد،به دست‏خدا مى‏رسد.» (6)

در چهارمين آيه،ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق،آمده است:<كسانى كه‏اموال خود را در شب و روز،پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند،پاداششان نزد پروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ». (7)

بنابراين‏<سخاوت‏»و<انفاق‏»در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد،محبوب وپسنديده است، از سوى ديگر<انفاق‏»ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن واندوه را مى‏زدايد.افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند،زيرا،خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمى‏شوند،زيرا مى‏دانند،آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مى‏شود،بيشتراز آن است كه از دست داده‏اند.

پنجمين آيه باز با تعبير تازه‏اى در زمينه انفاق مى‏فرمايد<هرگز به(حقيقت) نيكوكارى‏نمى‏رسيد،مگر آن كه از آنچه دوست مى‏داريد(در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مى‏كنيد،خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيى‏ء فان‏الله به عليم » (8)

در ادبيات عرب‏<بر»به معنى نيكوكارى توام با توجه و از روى قصد و اختيار است‏و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مى‏باشد.جالب اين كه‏<بر»در آيه به طور مطلق‏ذكر شده و نشان مى‏دهد تا سخاوت و انفاق نباشد،انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى‏نمى‏رسد.گرچه بعضى از مفسران واژه‏<بر»را به معنى‏<بهشت‏»و بعضى به معنى‏<تقوا»وبعضى به معنى‏<پاداش نيك‏»گرفته‏اند،ولى ظاهر اين است كه مفهوم‏<بر»وسيع بوده وشامل همه اينها نيز مى‏شود.

در ششمين آيه،انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده-تقوايى كه‏سرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است-مى‏فرمايد:<پرهيزكاران كسانى هستند كه‏ايمان به غيب دارند(ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت)و نماز را برپا مى‏دارند و از نعمتهايى‏كه بر آنها روزى داده‏ايم،انفاق مى‏كنند، الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و ممارزقناهم ينفقون » (9)

با توجه به اينكه‏<ينفقون‏»به صورت فعل مضارع ذكر شده،مفهومش اين است كه‏آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مى‏دهند و اين نشانه سخاوتمندى‏آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت‏برجسته در آمده است.

تعبير به‏<مما رزقناهم‏»(از آنچه به آنان روزى داده‏ايم)اشاره به نكته لطيفى مى‏كندو آن اين كه آنها مى‏دانند كه همه اموال،مواهب الهى است،بنابراين،دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا،<بخل‏»بورزند.در ضمن روشن است كه‏<انفاق‏»منحصر به زكات نيست،بلكه معنى گسترده‏اى دارد كه هم صدقات واجب و هم‏مستحبات را شامل مى‏شود.

در هفتمين و آخرين آيه،ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش ودورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت‏سخاوت كه حد وسط در ميان‏<بخل‏»و<اسراف‏»است،مى‏فرمايد:<دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق وبخشش منما)و بيش از حد نيز آن را مگشا(و آلوده اسراف و تبذير مشو)مبادا مورد سرزنش‏قرار گيرى و از كار فرومانى، و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسطفتقعد ملوما محسورا » (10) .اين آيه،تعريف روشنى براى سخاوت است.

امام صادق عليه السلام در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشته‏اند:

<مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت،فرمودند:اين بخل است، سپس‏مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها،روى زمين ريخت، سپس‏فرمودند:اين اسراف است،مرتبه سوم،مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كردو دست را گشود،مقدارى از خاكها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقدارى‏باقى ماند،حضرت عليه السلام فرمودند:اين حد اعتدال است(و حقيقت‏سخاوت همين است)» (11)

در آيه مورد بحث از<بخل‏»تعبير به‏<زنجير شدن بر گردن‏»شده است و از اسراف به‏گشودن دست،آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرارگرفتن و از كار باز ماند(ملوما محسورا)ذكر مى‏كند.

از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش‏ارتباط دارد-كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم-به خوبى عظمت و اهميت وارزش والاى اين صفت‏برجسته انسانى ظاهر مى‏شود،نه تنها باعث نظم و سعادت‏جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميتى كه سرچشمه انواع نابسامنى‏ها و گناهان است، مى‏شود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.

سخاوت در منابع حديث

در روايات اسلامى تعبيرات بسيار والايى درباره‏<جود»و<سخاء»ديده مى‏شود كه‏در نوع خود كم نظير است.روايات زير نمونه‏هايى است كه از ميان احاديث فراوانى‏گلچين شده است:

1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله آمده است:<السخاء خلق الله الاعظم (12) ، سخاوت،اخلاق بزرگ الهى است‏»

در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلى است،زيرا هر چه داريم‏از اوست. نعمتهاى گوناگون،زمين و آسمان،حيات وجود ما،همه از اوست و هر جاسخاوتى است از سخاوت او سرچشمه گرفته است،زيرا اگر او مواهبى به ما نمى‏بخشيد،ما توان بخشش را نداشتيم،حتى صفت جود و بخشش نيز از مواهب اوست.

2- امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:<السخاء من اخلاق الانبياء و هو عماد الايمان ولا تكون المؤمن الا سخيا و لا يكون سخيا الا ذو يقين و همه عالية لان السخاء شعاع‏نور اليقين،و من عرف ما قصد هان عليه ما بذل،سخاوت از اخلاق انبياء است و ستون‏ايمان است و هيچ فرد با ايمانى وجود ندارد،مگر اين كه با سخاوت است و هيچ سخاوتمندى‏وجود ندارد،مگر اين كه داراى يقين و همت عاليه است،زيرا سخاوت،شعاع نور يقين است وآن كس كه بداند چه چيزى را قصد كرده،آنچه را كه بذل نموده در نظر او كم اهميت است‏» (13)

از اين حديث استفاده مى‏شود كه اين صفت والا بعد از ذات پاك الهى كه مبداسخاوت است در وجود انبياء،نشانه ايمان و يقين آنهاست.

3- در حديث ديگرى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است:<تحل بالسخاء و الورع فهماحلية الايمان و اشرف خلالك،به سخاوت و ورع،خود را بياراى كه اين دو آرايش ايمان و برترين صفات توست.» (14)

اين تعبير نشان مى‏دهد كه اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده‏است.

4- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است:<السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل،سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است‏» (15)

آنها كه در بخشش به ديگران‏<بخل‏»مى‏ورزند،اموال زيادى را فراهم كرده ومى‏گذارند و مى‏روند،در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند،زيرا،زحمت‏بر دوش‏آنها بوده،بدون آن كه از اموالشان بهره مادى يا معنوى ببرند.كدام عاقلى چنين كارى‏مى‏كند!

5- در تعبير ديگرى از آن حضرت عليه السلام در مورد اهميت‏<سخاوت‏»به نكته لطيف‏ديگرى اشاره مى‏فرمايند:<غطوا معايبكم بالسخاء فانه ستر العيوب،عيوب خويش را باسخاوت بپوشانيد،زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست‏» (16)

صدق اين كلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى‏شود،اشخاص را مى‏بينيم كه عيوب‏گوناگونى دارند،ولى چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مى‏نگرند.

6- باز در تعبيرى ديگر از همان امام همام عليه السلام آمده است:<السخاء يمحص الذنوب‏و يجلب محبة القلوب،سخاوت،گناهان را پاك مى‏كند و دل‏ها را سوى سخاوت كننده فرامى‏خواند.» (17)

اين تعبير نشان مى‏دهد كه‏<سخاوت‏»كفاره بسيارى از گناهان است!

7- مولى الموحدين على عليه السلام درباره تاثير عميق محبت در جلب قلبها مى‏فرمايند: <مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق،هيچ چيزى مانند سخاوت و مداراكردن و حسن خلق،جلب محبت نمى‏كند. (18)

8- رسول خدا صلى الله عليه و اله در اين باره مى‏فرمايند:<السخى قريب من الله قريب من الناس‏قريب من الجنة،سخاوتمند نزديك به خدا،نزديك به مردم و نزديك به بهشت است.» (19)

9- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است:<شاب سخى مرهق فى الذنوب‏احب الى الله عز و جل من شيخ عابد بخيل،جوان سخاوتمند آلوده به گناه،نزد خدا محبوبتراز پيرمرد عابد بخيل است‏» (20)

به يقين اين‏<سخاوت‏»سبب امدادهاى الهى مى‏شود و سرانجام آن جوان آلوده رانجات مى‏دهد،ولى آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.

10- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله به عنوان حسن ختام پايان مى‏دهيم:

<تجافوا عن ذنب السخى فان الله آخذ بيده كلما عشر،از گناه و لغزش سخاوتمند صرف‏نظر كنيد،زيرا،هر زمان بلغزد،خداوند دست او را مى‏گيرد(و نجاتش مى‏دهد.) (21)

از مجموع احاديث‏بالا،ارزش و اهميت فوق العاده‏<سخاوت‏»در كلام پيشوايان‏اسلام مشخص مى‏شود و نشان مى‏دهد كه كمتر فضيلتى با آن برابرى مى‏كند.

آثار و پيامدهاى سخاوت

1- آثار مثبت‏<سخاوت‏»در زندگى فردى و اجتماعى انسان كه با تجربه ثابت‏شده ويا در احاديث اسلامى به آن اشاره گرديده است،بسيار زياد است،به عنوان نمونه:

از روايات متعددى استفاده مى‏شود و تجربيات روزانه نيز آن را تاييد مى‏كند كه‏<سخاوت‏»محبت دوست و دشمن را جلب مى‏كند،بر عدد دوستان مى‏افزايد و ازدشمنان مى‏كاهد.

2- <سخاوت‏»پوششى براى عيوب انسان‏هاست و به اين ترتيب،آبروى انسان راحفظ مى‏كند.

3- <سخاوت‏»در عين اين كه ثمره درخت عقل است،بر عقل و خرد انسان‏مى‏افزايد.عقل مى‏گويد:دليلى ندارد كه انسان با زحمت زياد اموال فراوانى تهيه كند وآن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسيله آن،جلب ثواب و كسب آبرو نكند.

از سوى ديگر<سخاوت‏»،گروهى از انديشمندان را گرد انسان جمع مى‏كند و آنها مى‏توانند بر فكر و عقل و دانش او بيفزايند.

4- <سخاوت‏»فاصله طبقاتى جامعه را كم مى‏كند و از اين طريق ناهنجاريهاى ناشى‏از فاصله طبقاتى را از بين مى‏برد و يا كاهش مى‏دهد.آتش كينه‏هاى محرومان راخاموش مى‏كند و حس انتقامجويى را در آنان تضعيف مى‏نمايد و از اين طريق‏پيوندهاى اجتماعى را محكم مى‏سازد.

5- <سخاوت‏»مدافعان انسان را زياد مى‏كند و آبروى او را محفوظ مى‏دارد ودشمنان و بدخواهان را عقب مى‏راند،امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مى‏فرمايند:<الجودحارس الاعراض،جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى‏كند.» (22)

6- جود و<سخاوت‏»،آثار معنوى فوق العاده‏اى نيز دارد،به همين دليل از صفات‏انبياء شمرده شده و همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم،شعاع نور<يقين‏»است،حتى اگر اين فضيلت در افراد بى ايمان باشد،به حال آنها مفيد و سودمند است.

در حديثى آمده است كه خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى نمود:<لا تقتل‏السامرى فانه سخى،سامرى را به قتل مرسان،زيرا او مرد سخاوتمندى است.» (23)

درست است كه سامرى،منشا فساد عظيمى در بنى اسرائيل شد و آئين بت پرستى رادر ميان آنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگى را با خفت و ذلت و حقارت گذراند كه شايدمرگ بر آن زندگى،ترجيح داشت،ولى با اين همه به حضرت موسى عليه السلام وحى رسيد كه‏خون او را به خاطر سخاوتش نريزد.

از رسول خدا عليه السلام نقل شده است كه به فرزند حاتم طائى به نام‏<عدى‏»فرمود: <دفع‏عن ابيك العذاب الشديد لسخاء نفسه،عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته‏شد.» (24)

در ذيل همين حديث،آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و اله دستور داد،گروهى از جنايتكاران‏يكى از جنگها را به قتل برسانند،ولى يكى از آنها را استثناء كرد.آن مرد تعجب كرد وگفت:<با اين كه گناه ما يكى است،چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردى؟»حضرت صلى الله عليه و اله‏فرمودند:<خداوند به من وحى فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نبايد تو را به قتل برسانم.»

آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جارى كرد،آرى!سخاوت آن مرد،او را به بهشت رسانيد.

از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل شده است:<شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهل‏زمين هم دوست دارند...در حالى كه بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند.» (25)

محدوده سخاوت

<سخاوت‏»مانند تمام صفات و كارهاى نيك،مقدار و اندازه‏اى دارد كه اگر در مسيرافراط قرار گيرد،نتيجه منفى خواهد داشت.همچنين‏<سخاوت‏»نبايد لطمه به آبرو وحيثيت و زندگى كسانى كه به انسان وابسته‏اند،زند.

<سخاوت‏»بايد در اموال حلال باشد،نه اموالى كه از راه‏هاى حرام و يا ظلم و ستم به‏دست آمده است،مانند،<سخاوت‏»بسيارى از سلاطين ظالم و ستمگر.

هم‏چنين‏<سخاوت‏»نبايد در اموال مربوط به بيت المال باشد،زيرا اموال بيت المال،حساب و كتاب مخصوص به خود دارد كه بايد به دقت رعايت گردد.

راه‏هاى كسب سخاوت

اين فضيلت اخلاقى مانند ساير فضايل،با تعليم و تربيت و انديشه و تفكر و تمرين ممارست‏حاصل مى‏شود.

توجه به اين حقيقت كه اين اموال و ثروتها،امانتهاى الهى در دست ماست و هيچ‏كدام دوام و بقايى ندارد،انسان را وا مى‏دارد با بذل و بخشش،آن را در صندوق امانت‏الهى،براى روزى كه دستها خالى است،ذخيره كند.همچنين دقت در آثار و بركات وپيامدهاى مهمى كه براى‏<سخاوت‏»در مطالب قبل ذكر شد،مشوق مؤثرى در امر<سخاوت‏»است.

مطالعه تاريخ زندگى سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يكديگر و احترام وآبرو و شخصيتى كه گروه اول داشتند و ذلت و بد نامى كه دامنگير گروه دوم بوده است‏نيز در ايجاد اين‏<سخاوت اخلاقى‏»بسيار مؤثر است.

اينها جنبه‏هاى تعليماتى اين مساله است،اما از نظر عملى،هر قدر تمرين و ممارست‏بيشترى در اين زمينه شود،توفيق زيادترى در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقى‏حاصل مى‏گردد،زيرا تكرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش،هر چند از راه تحميل‏بر نفس خويش باشد،به تدريج‏به صورت عادت و سپس مبدل به حالت،و سرانجام به‏يك ملكه اخلاقى مبدل خواهد گرديد.

در ضمن،تربيت پدر و مادر و معلم و استاد در اين زمينه،بسيار مؤثر است.اگر آنهاكودكان را از آغاز عمر به‏<جود»و<سخاوت‏»عادت دهند،اين ملكه،به آسانى دروجود آنها ريشه مى‏دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى‏شود.

در حالات‏<صاحب بن عباد»آمده است كه در كودكى هنگامى كه مى‏خواست‏براى‏فرا گرفتن درس دينى به مسجد برود،هميشه مادرش يك دينار و يك درهم به او مى‏دادو مى‏گفت:<اين را به اولين فقيرى بده كه در مسير راه خود مى‏بينى‏».كم‏كم اين خصلت دروجودش ريشه دار شد تا اين كه در بزرگى چنان بذل و بخششى مى‏كرد كه همه به اوآفرين مى‏گفتند.اگر كسى بعد از ظهر ماه مبارك رمضان به خانه‏اش مى‏آمد،سخاوتش‏مانع از آن مى‏شد كه كسى بدون خوردن افطار از خانه او بيرون رود.هر روز حداقل‏هزار نفر بر سر سفره او افطار مى‏كردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام‏ماههاى سال بود. (26)

از شگفتيهاى ديگر زندگى او چنين نقل مى‏كنند:<روزى نوشابه براى او آوردند،ازنزديكانش نسبت‏به آن نوشابه سوء ظن پيدا كرد و گفت:از اين نوشابه ننوش،زيرا مسموم‏است، خدمتكارى كه آن قدرح را آورده بود،همچنان ايستاده بود.<صاحب بن عباد»به‏شخصى كه ادعاى مسموم بودن آن را مى‏كرد،گفت:به چه دليل مى‏گويى كه اين مسموم است؟گفت: بهترين راه اين است كه كسى كه اين قدرح را آورده و به دست تو داده،موردآزمايش قرار گيرد و از آن بنوشد،<صاحب‏»گفت:من به اين كار راضى نيستم،آن شخص‏گفت:به وسيله يك مرغ خانگى آزمايش كن.<صاحب‏»گفت:كشتن حيوان به اين صورت نيزجايز نيست،سپس دستور داد:قدح آب را واژگون كردند و آب را ريختند و به خدمتكار گفت:

برو و ديگر در خانه من قدم مگذار،ولى با اين حال دستور داد:حقوق او را به طور كامل‏بپردازند.سپس گفت:هرگز نبايد يقين را با شك از بين برد و مجازات به وسيله قطع حقوق،دليل بر پستى است‏» (27)

اين بحث را با چند حديث و سخنانى از بعضى از بزرگان پايان مى‏دهيم:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:<الجنة دار الاسخياء،بهشت‏خانه سخاوتمندان است‏» (28)

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند كه خداوند فرمود:<انى جواد كريم لا يجاورنى لئيم، من‏بخشنده با سخاوتم،افراد پست و بخيل نمى‏توانند در جوار من(در بهشت)جاى بگيرند.» (29)

در حديث ديگرى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله آمده است:<طعام الجواد دواء و طعام‏البخيل داء،طعام سخاوتمند،دواست و طعام بخيل،درد و بيمارى است‏» (30)

يكى از عارفان به نام‏<ابن سماك (31) »مى‏گويد:<عجبت لمن يشترى المماليك بماله ولا يشترى الاحرار بمعروفه،در شگفتم!از كسانى كه بردگان را با مال خود خريدارى مى‏كنند،ولى آزاده‏ها را با احسان و نيكى،در بند محبت‏خود در نمى‏آورند.» (32)

به عربى گفتند:آقا و بزرگ شما كيست؟گفت:<من احتمل شتمنا و اعطى سائلنا واغضى جاهلنا،كسى كه بدگويى‏هاى ما را تحمل كند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال‏جاهلان چشم پوشى كند.» (33)


1- حشر،9.

2- فى ظلال،ج‏7(ذيل آيه).

3- دهر/ 8 و9.

4- الغدير،ج‏3،ص‏107 به بعد.احقاق الحق،ج‏3،ص‏157- 171.(در اين كتاب حديث مزبور از36نفر از دانشمندان اهل سنت‏با بيان ماخذ حديث ذكر شده است.)

5- بقره/ 261.

6- بحار الانوار،ج‏93،ص‏129.

7- بقره/ 274.

8- آل عمران/ 92.

9- بقره/ 3.

10- اسراء/ 29.

11- تفسير نور الثقلين،ج‏3،ص 158.

12- كنز العمال،ج‏6،ص‏337،حديث‏15926.

13- بحار الانوار،ج 68،ص 355،حديث‏17.

14- غرر الحكم،حديث 4511.

15- غرر الحكم،حديث 2145.

16- غرر الحكم،حديث 6440.

17- غرر الحكم،حديث 1738.

18- غرر الحكم،حديث 9561.

19- بحار الانوار،ج 70،ص 308.

20- بحار الانوار،ج 70،ص‏307.

21- كنز العمال،ج‏6،ص 392،حديث 16212.

22- غرر الحكم،حديث‏333.

23- كافى،ج 4،ص 41.

24- بحار الانوار،ج 68،ص 354.

25- وسايل الشيع،ج 15،ص 252.

26- سفينة البحار،ماده صحب.

27- همان.

28- المحجة البيضاء،ج‏6،ص 62.

29- همان.ص 64.

30- همان،ص 61.

31- <ابن سماك‏»در قرن دوم هجرى در دوران حكومت هارون الرشيد زندگى مى‏كرد و در سال‏183 هق.در كوفه درگذشت(ر.ج.سفينة البحار،ماده سمك).

مرحوم محدث قمى در سفينة البحار در شرح حال‏<ابن سماك‏»،او را مردى خوش بيان و صاحب مواعظ واندرزها مى‏شمرد و از<ابن ابى الحديد»نقل مى‏كند كه او روزى وارد بر هارون شد،هنگامى كه چشم هارون به او افتاد،گفت:مرا موعظه كن،(هارون در همين موقع تقاضاى آب كرد).ابن سماك اشاره به آب‏كرد و گفت:تو را به خدا سوگند مى‏دهم!اگر يك بيمارى داشته باشى كه نتوانى آب بنوشى،چه مى‏كنى؟

گفت:حاضرم نيمى از تمام ملك و حكومتم را بدهم تا اين بيمارى برطرف شود،سپس به او گفت:بنوش.

هارون آب را نوشيد.<ابن سماك‏»دوباره گفت:تو را به خدا سوگند مى‏دهم!اگر اين آب را كه نوشيدى از تودفع نشود،چه مى‏كنى؟گفت:حاضرم نيمى ديگر از حكومتم را براى حل اين مشكل بدهم.ابن سماك‏گفت:حكومتى كه نيمى از آن فداى نوشيدن آب و نيمى فداى خارج شدن آن شود،چيزى نيست كه مردم‏براى آن بجنگند.

32- همان.ص 65.

33- همان.