گام به گام با اخلاق مديريت و شيوه هاى پيشرفت آن

جواد حبيبى تبار

- ۳ -


ب : بازگشت از خطاها  
دومين عاملى كه در اينجا مورد بحث قرار مى گيرد بازگشت از خطاهاست . شكى در ميان نيست كه ما هم بالاخره خطاهايى در زندگى داريم و مصون از اشتباه نيستيم . در طول زندگى ممكن است دچار اشتباه شده باشيم يا حتى عمدا خطايى از ما سرزده باشد. ما نبايد اجازه بدهيم اشتباه ما ادامه پيدا كند. بقول معروف هر جا كه جلوى ضرر را بگيرى منفعت است . اصولا، توبه در اسلام مسئله اى است كه روى آن بسيار تاكيد شده است . از جمله صفات خداوند، غفور، تواب و ديگرى عفو است . ما در مبحث چهارم اين مباحث در موضوع عفو به آياتى از قرآن اشاره كرديم كه خداوند در آنها تصريح فرموده است كه نسبت به عده اى گذشت و بخشش خواهد نمود يا نسبت به قومى گذشت نموده و يا از گذشت و غفران تمجيد فرموده است . اينها نشانه اينست كه خداوند مى خواهد انسان را به بازگشت از خطاها و ادامه ندادن به اشتباهات ترغيب كند. لذا راه بازگشت را باز گذارده است پس بازگشت از خطاها موجب افتخار است . بعضى ها مى گويند ما يك عمرى چه و چه بوده ايم حالا اگر بخواهيم مقدس شويم به ما مى خندند و يا حتى بعضى معتقدند اگر تصميم خطائى گرفته اند و در مسئله اى اشتباه كرده اند چنانچه نخواهند راه اشتباه را تا آخر بروند اين براى آنها سبك است و پرستيژ كارى آنها را پائين مى آورد و بر اين اساس اشتباه خود را ادامه مى دهند در حالى كه اين عقيده كاملا خطا است . ادامه دادن به خطا و آن همه مضرات و دشواريها بهتر است يا برگشتن و راه صحيح را طى كردن . اين بهانه ها راههاى شيطان در وسوسه افراد براى ادامه مسير خطا و اشتباه است .نكته اى كه بايد تذكر دهم اينست كه از اين خطاها و اشتباهات بايد درس گرفته شود. اينها تجربه هاى گرانبهايى هستند كه نبايد دوباره آنها را تجربه كرد. انسان كه دو عمر ندارد كه در يكى تجربه بياموزد و در ديگرى تجربه هاى اندوخته را مورد استفاده قرار دهد. بايد از هر تجربه اى از همان ابتداى تحصيل تجربه استفاده كرد . مومن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود. لذا بايد ديد علت آن خطا و اشتباه چه بوده تا ديگر تكرار نشود.
به قول حافظ من جرب المجرب حلت له الندامه كسى كه تجربه شده اى را تجربه كند ندامت و پشيمانى او را خواهد گرفت .
ج : نداشتن توقع بيش از حد  
عامل بعدى نداشتن توقع بيش از حد است . اصولا انسان در زندگى فردى خود هم نبايد از مردم توقع بيش از اندازه داشته باشد. زيرا مردم طبعا از افراد متوقع ، تنفر دارند و آنها را سربار جامعه مى دانند. خود توقع نيز، آفاتى دارد از جمله اينكه باعث مى شود در ما حس بد بينى نسبت به كسانى كه به توقعات ما توجه نكرده اند ايجاد شود و كدورت بيافريند. لذا بايد دقت داشت اين عامل ، بسيار عامل مهمى است . يعنى يك مدير ولو در بعد مديريت محدود اگر از ديگران توقع خارج از حد داشته باشد به زمين خواهد خورد و مورد تنفر ديگران واقع خواهد شد. همچنين اين توقعات زيادى موجب دشمن تراشى است . گله ها و گله گذاريها شروع مى شود. اصولا افراد پرتوقع مورد علاقه نيستند و مردم دوست دارند كمتر با آنها معاشرت داشته باشند. و باالعكس با افراد خاكى و بى توقع مردم بيشتر مانوس هستند. رفت و آمد با آنها بيشتر است صفا و صميميت و علاقه زيادتر است . بنابراين فرد مدير بايد دقت كند از هيچكس توقع بيجا نداشته باشد.
12 - مطالعه ، تفريح سالم 
در اينجا به دو عامل ديگر در اين رابطه مى پردازيم يكى داشتن مطالعه و ديگرى داشتن تفريح سالم .
الف : مطالعه  
اول ببينيم مطالعه بايد چگونه باشد؟ به چه شكل مطالعه كنيم بسيارى از افراد هستند كه كتب فراوانى را مى خواهند مورد مطالعه قرار دهند. اما بايد به محض شروع و خواندن يكى دو صفحه خسته مى شوند و يا طورى كتاب را مطالعه مى نمايند كه نهايتا از آنچه در كتاب بوده هيچ برداشتى ندارند. اين آفات به اين علت است كه با كيفيت صحيح مطالعه نكرده اند. مطالعه روش ‍ و مقرراتى دارد كه مختصرا بعضى از آن شرائط را متذكر مى شويم . البته تذكر اين نكات صرفا جهت يادآورى است والا به اصل بحث ما خيلى مربوط نمى شود. فقط از اين جهت كه مطالعه شرط پيروزى و موفقيت در مديريت است و از طرفى هم مطالعه بدون رعايت نكاتى كه تذكر مى دهيم بسيار دشوار است . لذا به يادآورى بعضى از شرائط و مقدمات لازم براى مطالعه مى پردازيم .
1 - محيط خلوت :  
اصولا مطالعه و تفكر و فهم مطالب با سر و صدا و شلوغى سازگار نيست . تناسب محيط لازم است . محيط مطالعه بايد آرام و بى سر و صدا باشد. ضمنا هيچ چيز خاصى نظر انسان را در محيط مطالعه به خود جلب نكند و مثلا عكسهاى رنگارنگ و تزئينهاى آنچنانى وجود نداشته باشد كه فكر آدمى را به خود مشغول و از مطالعه باز دارد. ضمنا در محيط مطالعه نبايد رفت و آمد زيادى بشود. البته منظور از رفت و آمد در اينجا آن نوع رفت و آمد است كه مزاحمت براى مطالعه داشته باشد والا در محيط كتابخانه كه افراد مشغول مطالعه هستند افراد ديگرى هم براى مطالعه مراجعه مى نمايند و اين منافاتى با مطالعه آنها ندارد.
2 - نبودن وسائل تهييج كننده اى مثل راديو و تلويزيون  
اگر كسى بخواهد مطالعه كند و از طرفى به اخبار توجه داشته باشد يا در حال مطالعه ، فيلمهاى تلويزيون را مشاهده كند، نتيجه مثبتى نخواهد گرفت . بالاخره توجه انسان به يكى از اين دو كار كه بيشتر جالب توجه است جلب مى شود. لذا بايد در زمان مطالعه به محلى رفت كه مسائل اين چنينى وجود نداشته باشد و وسائل سرگرمى نيز در كار نباشد. البته صرفا راديو و تلويزيون نيست كه مزاحم مطالعه مى شود. ممكن است كه ميز پينگ پنگ اين مزاحمت را فراحم كند و يا هر وسيله ديگر سرگرم كننده .
3 - بودن نور به حد كافى :  
در محيط مطالعه بايد نور به اندازه كافى وجود داشته باشد. كمبود نور باعث خستگى زودرس چشم و نهايتا خستگى از مطالعه مى شود. ضمنا تابش نور از سمت چپ از طرف بالا بسيار موثر و مفيد است در اين رابطه خوب است متذكر شوم از مطالعه در حين غروب آفتاب و از مطالعه در وسيله نقليه در حال حركت جدا پرهيز شود.
4 - نداشتن فكر و خيال :  
اگر در حين مطالعه ، انسان دچار افكار و خيالات مختلف باشد و بخصوص ‍ اگر افكارى در مغز او باشد كه ذهن او را مشوش نمايد، مطالعه در اين حين نه تنها مفيد نيست بلكه جز زده كردن و خسته كردن انسان از مطالعه سود ديگرى ندارد.
5 - دورى از اتلاف وقت :  
يكى از آفات مطالعه اشتغال به امور زائد در محل مطالعه مى باشد. وقتى فردى جهت مطالعه به محل مربوط مراجعه مى كند، بايد بدون هيچ گونه درنگى به مطالعه مشغول شود و از اشتغال به امور زائد كه جز اتلاف وقت اثرى ندارد بپرهيزد.
6 - جمع بندى موضوعات :  
شخصى كه به مطالعه اشتغال پيدا مى كند، نبايد يك كتاب را به شكلى مورد مطالعه قرار دهد كه متعاقبا نتواند كه دو صفحه در مورد موضوعات آن كتاب بنويسد. بلكه بايد موضوعات مختلفى را كه در كتاب مورد مطالعه قرار مى دهد، پس از پايان هر موضوع جمع بندى كند و به ذهن بسپارد يا به صورت خلاصه در جائى بنويسد تا مطالب از ذهن او خارج نشود. البته اگر هر دو كار را انجام دهد بهتر است . يعنى خلاصه مطالب هر موضوع را ضمن اينكه در ذهن خود مى سپارد يادداشت كند. زيرا معروف است ما كتب قر ما حفظ فر آنچه نوشته شود ثابت مى ماند و آنچه حفظ شود فرار مى كند.
7 - عدم مطالعه طولانى در يك موضوع  
مطالعه در يك موضوع آن هم به طور طولانى ، خسته كننده و رنجش آور است . لذا براى دورى از اين آفت ، خوب است بعد از مطالعه چند صفحه در آن موضوع و يا زمانى كه احساس خستگى در انسان از مطالعه آن موضوع پديدار شد، به مطالعه موضوع ديگرى بپردازد. باالاخص مطالعه كتب تاريخ ، فكاهى ، داستان و امثال اينها كه خستگى او برطرف شود.
8 - رعايت فاصله چشم و خطوط:  
حفظ فاصله چشم تا خطوط كتاب نيز از مسائل عمده اى است كه هم به سلامت چشم كمك مى كند و هم به فاصله بين چشم تا خطوط رعايت شود. در رابطه با كيفيت مطالعه مسائل ديگرى نيز وجود دارد كه ما اهم مسائل را ذكر كرديم و از تفضيل بيشتر خوددارى مى كنيم .
متعلق مطالعه 
و اما مسئله دوم متعلق مطالعه است . مطالبى را كه توضيح داديم در رابطه با كيفيت مطالعه بود اينكه چگونه مطالعه كنيم . اما در اينجا مى پردازيم به اين موضوع كه چه چيز را مطالعه كنيم .
شكى نيست كه دين اسلام از علم و عالم تمجيد فراوان نموده است . خداى متعال خودش را معلم معرفى كرده آنجا كه مى فرمايد اقرا باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقرا و ربك الا كرم الذى علم بالقلم . (74) انبياء و اولياء الهى نيز همگى معلم بشريت هستند و اصولا از نظر قرآن كريم هدف خلقت دانست است الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا (75)
و بنابر اينكه هدف از خلقت هستى علم و دانش باشد اينجاست كه بايد پرسيد هل يستوى الذين يعلمون و لا يعلمون (76) آيا آنها كه مى دانند با آنها كه نمى دانند برابر هستند؟ اما مسلم است كه يكى از راههاى تعليم و به دست آوردن علم و كسب اين نور الهى ، مطالعه است . كدام عالم را مى توان در جهان يافت كه مطالعه نكرده باشد. البته روشن است كه بحث ما در مورد علم حضورى مخصوص انبياء و اوصياء است نمى باشد و فقط كسب علم از طريق معمولى مورد بحث است . پس معلوم شد رواياتى كه از علم و عالم تمجيد مى كند غير مستقيم مطالعه را كه مقدمه فهم و علم است تمجيد نموده ، ليكن بايد ديد كدام علم مورد توجه شرع انور است تا از اين طريق فهميده شود كدام مطالعه مورد تمجيد است ، تا نتيجه بدست آمده ، چراغى فرا راه مدير باشد. آن علمى مورد ستايش شرع مقدس قرار گرفته كه اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفويض الا مر اليه اول آن علم شناخت خداوند و آخر آن واگذارى امور به خداوند باشد. علم به معنى معرفت مبدا، معرفت معاد، معرفت نبوت و ولايت ، معرفت اسماء و صفات الهى شرافت دارد، تا آن حد كه حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: من تعلمت منه حرفا صرت له عبدا(77) هر كس كلامى به من بياموزد عمرى مرا بنده خويش ساخته است . پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - در روايتى مى فرمايد: خيركم من تعلم القرآن و علمه (78) بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران ياد دهد. مى بينم كه اين روايت علوم قرآنى را مورد تمجيد قرار داده است . امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: الزم العلم ما دلك على صلاح قلبك و اظهر لك فساده (79) لازم ترين دانش علمى است كه تو را به پاكسازى دل رهنمون گردد و تباهى دل را بر تو نمايان سازد. البته اين تصور براى كسى پيش نيايد كه علوم در رشته هاى ديگر از نظر اسلام بى ارزش است فرموده اند: العلم علمان علم الاديان و علم الابدان ) و بايد دانست كه مطالعه در يك حدى محدود نمى شود. به مطالعه احاديث و روايات يا به مطالعه در علم صرف و نحو بعنوان مقدمه علوم قرآنى و يا به حكمت و فلسفه و منطق و يا به علم كلام و عرفان و اخلاق محدود نمى شود. بلكه فروع زيادى دارد يكى از اين فروع كه مطالعه در آن براى مديريت مفيد است مطالعه حالات شخصيتهاى بزرگ مى باشد تا از رمز موفقيت آنها و تجارب آنها استفاده كنيم حافظ چنين سروده من جرب المجرب حلت له الندامة كسى كه امر تجربه شده اى را دوبار تجربه كند پشيمانى وجود او خواهد گرفت . و بعد از اين دو مرحله نوبت به مطالعه و تحقيق در رشته خاص مديريت شخص برمى گردد. زيرا تعهد بدون تخصص نيز كارساز نخواهد بود.
تفريح سالم  
عامل ديگر سالم است . انسان بايد هر كارى را بجاى خود انجام دهد. اصطلاحى است مى گويند آهسته رفتن و به مقصد رسيدن بهتر است از تند رفتن و هرگز به مقصد نرسيدن . مدير بايد طورى عمل كند كه از كار خود خسته ، رنجور و دلسرد نشود. بديهى است كه نيروى جسمانى انسان محدود است و از طرفى روح آدمى از لطافت و ظرافت خاصى برخوردار مى باشد و از برخورد با مسائل كارى خسته مى شود. لذا طبيعى است كه بايد براى تجديد نيرو وقتى در زندگى به تفريح اختصاص داد.
اصولا مدير بايد در تمام كارها وقت تعيين كند و آنها را روى نظم انجام دهد. وقت كار، وقت استراحت و خواب ، وقت صرف غذا، وقت عبادت ، وقت ضيافت ، وقت تفريح و همه را بايد منظم كند.
البته اين موضوع به اين معنى نيست كه افراد بايد مفيد باشند كه حتما در روزهاى خاصى در هفته به ميهمانى بروند و يا در ساعت خاصى غذا بخورند. البته اگر كسى مقيد باشد خوب است . اما ما تا اين حد محدوديت را توصيه نمى كنيم . بنابراين مدير بايد براى تفريح هم وقتى باقى بگذارد و نكته قابل توجه اينكه تفريح ، انسان را به آفات ديگر مبتلا نكند و تفريح ، تفريحى سالم باشد نه تفريحات تصنعى كه خود آنها مزيد بر خستگيهاى كارى ، نوعى خستگى براى روح و جسم انسان مى آفرينند. تفريحاتى اسلامى مانند شنا، ورزشهاى بدنى ، تيراندازى ، اسب سوارى ، رانندگى ، مطالعه كتب فكاهى و كتب داستان ، مجالست با دوستان ، رفتن به اماكن تفريحى مثل پاركها توصيه مى شود. نكته ديگر اينكه در موضوع تفريح گاهى افراط و گاهى تفريط مى شود. افرادى هستند كه مدام مشغول كارند و با تفريح و استراحت به كلى ناآشنا هستند كه اين حالت نتيجه مطلوبى ندارد و از طرفى ديگر بعضى افراد، بيشتر و پيشتر از آنكه به فكر فعاليت و كار خود باشند به فكر تفريح و خوش گذرانى هستند. به طورى كه عمدتا وقت خود را به اين امور مى گذرانند كه اين هم اشتباه است .
بخش دوم : اصول اخلاقى و عوامل ترقى در مديريت گسترده 
1 - آگاهى
2 - ترجيح اهم بر مهم
3 - واگذارى امور جزئى
4 - طرح و برنامه ريزى
5 - تقسيم امور
6 - تنظيم اوقات
7 - آگاهى از عيوب
8 - مفارقت همراه نيكى
9- كنترل اطرافيان
10 - جلوگيرى از انحطاط
11 - تشويق زير دستان
12 - دورى از اعتراض بيهوده
13 - رسيدگى دائم
14 - سد رخنه هاى كوچك
15 - اهميت دادن به امور جزئى
16 - مشورت
17 - دورى از خشونت در اعمال نظر
18 - توجه به قدرت تبليغ
19 - اعتدال در خوش بينى و بد بينى
20 - رعايت پاكيزگى
1 - آگاهى ترجيح اهم بر مهم ، واگذارى امور جزئى به ديگران 
بخش دوم راجع به مديريت گسترده است ، يعنى محدوده اين مديريت از محدوده مديريت محدود توسعه بيشترى دارد ولى كشور شمول نيست . البته تمام آنچه تاكنون گفته شد براى مديريت گسترده شرط است ولى اين شرائطى كه در اين بخش بحث مى شود براى اين سطح از مديريت ضرورى تر است . مقدمتا بايد بيان كنيم كه منظور از مديريت محدود آن مديريت است كه به حد و مرز مديريت گسترده نرسيده و با توجه به اين تعريف است كه عنوان مديريت گروه مى تواند مدير خانواده ، مدير مدرسه ، مدير كارخانه ، مدير فروشگاه و امثال اينها را شامل بشود. ولى عنوان مديريت گسترده مى تواند شامل مشاغل بخش دارى ، شهردارى ، فرماندارى و استاندارى كه به ترتيب مدير اجرائى بخش ، شهرستان و استان خود هستند و امثال آنها را شامل شود. مدير در هر قسمتى كه مسئوليت داشته باشد، چنانچه با رعايت اصول و قواعدى كه در اين بخش از مباحث مديريت ذكر مى كنيم عمل كند مدير موفقى خواهد بود.
الف : اصل آگاهى  
اولين اصل در اين زمينه آگاهى است . يعنى شناسائى راه ورود و خروج در كارها و شناسائى امكانات بالقوه و باالفعل موجود، شناسائى مشكلات و راه حل آنها. اين اصل يك اصل اساسى و مهم است . اصولا براى پيشرفت در هر كارى لازم است . يك مدير زمانى موفق خواهد بود كه به جو حاكم بر حيطه مسئوليت خود كاملا واقف باشد. مسائل ، مشكلات و توقعات را بداند، عوامل عدم موفقيت ديگران را بشناسد و با دشواريها و مشكلات راه آشنا باشد. آنقدر مسئله آگاهى در مديريت موثر است و اصولا آگاهى يافتن چنان تاثيرى در زندگانى آدمى دارد كه خداوند متعال مى فرمايد و لا تقف ما ليس لك به علم (80) از آنچه به آن آگاهى كامل ندارى پيروى مكن و در آيه ديگر مديران واقعى و خوب و موفق را معرفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: انما يخشى الله من عباده العلماء (81) و براى تحريص به يادگيرى و كسب آگاهى بيشتر مى فرمايد و فوق كل ذى علم عليم (82) از هر دانشمندى دانشمندتر وجود دارد، تا كسى تصور نكند كه مراتب آگاهى او كامل است و هيچ نيازى در اين بعد به كوشش ندارد. پس هر كس در هر جا و هر موفقيت لازم است در راه كسب دانش كوشش كند. لذا مى بينيد كه بعضى از بزرگان ما از مراجع تقليد با تمام اشتغالات و گرفتاريهائى كه دارند مع الوصف تغييراتى فتوائى از ايشان نقل مى كند كه لازمه اين تغييرات تتبع بيشتر در راه بدست آوردن احكام شرعى و عدم انقطاع مطالعات فقهى است . پس هر كسى و در هر جا لازم است بداند راه ورود و آغاز هر كار چيست . يك مدير مدرسه بايد طرز برخورد با معلمين و مستخدمين ، محصلين و اولياء دانش آموزان و دبيران و معلمان آشنائى داشته باشد. يك فرماندار بايد قبل از قبول اين سمت تحقيقات لازم را در حول مسائل سياسى ، اقتصادى و فرهنگى منطقه ماموريت خود انجام دهد و از مشكلات و معضلات آن منطقه آگاه باشد. گروهها و دسته ها و باندهاى مختلفى را كه احيانا در آن منطقه وجود دارند اجمالا بشناسد. از خط و خطوط آنان اطلاعات لازم را تحصيل كند، تا اينكه بعدا دچار مشكل عدم آگاهى و فريب خوردن از ديگران نشود. حتى يك مغازه دار و يك فروشنده بايد از وضع بازار نسبت به قيمت اجناسى كه قصد خريد آنها را دارد آگاه باشد و وضع تقاضا و عرضه را بداند. سير صعودى يا نزولى قيمتها را مورد توجه قرار دهد تا بتواند كالاى مورد نظرش را به ميزان مناسبى خريدارى كند، چه برسد به شخصيت هاى سياسى . از طرفى بايد متوجه بود كه هميشه اوضاع بر وفق مراد نيست مشكلاتى در مسير حركت انسان پيش مى آيد يا پيش مى آورند بعد از قبول سمت يا اشتغال به كار و يا ازدواج (83) و يا قبول هر مديريت ديگرى طبعا مشكلات زيادى پيش خواهد آمد. مدير موفق كسى است كه راه خروج از اين خندق ها را بداند و نسبت به كميت و كيفيت مشكل و راه گشايش و آگاهى هاى لازم مى تواند از راه استعانت از افراد خبره و با تجربه و يا از راه مطالعه و مراجعه به ماخذ مربوطه صورت بگيرد. بنابراين همانطور كه براى رسيدن به يك مقصود مشكلاتى وجود دارد راه حل هايى نيز وجود دارد كه بايد مورد بررسى و ارزيابى قرار بگيرند. چه بسا يك مدير از وجود راه حل هاى مشكلات خود غافل باشد، در حالى كه راههاى زيادى براى حل آنها موجود باشد. بديهى است در اين صورت از آن امكانات باالفعل يا باالقوه بهره اى نخواهند برد. و گره و مشكلى بر مشكلات آن مدير ناگاه افزوده خواهد شد. چه بسا لا ينحل ماندن اين معضلات ، موجب شكست در مديريت مى شود.
ب : ترجيح دادن اهم بر مهم  
اصل دوم شناخت مناسب و انسب است . بسيار اتفاق مى افتد كه يك مدير با دو مسئله متعارض روبه رو مى شود. ابقاء يا اخراج ، تنزيل يا ترفيع ، تواضع يا قاطعيت ، صبر يا اقدام ، غمض عين يا برخورد و امثال اينها، روشن است هر دو تصميم را نمى توان با هم اتخاذ نمود. مثلا مدير نمى تواند كسى را اخراج و در عين حال ابقاء كند و يا در عين حال كسى را ترفيع مى دهد تنزل دهد. لذا مدير بايد از اين ميان يكى را انتخاب كند و يا اخراج و يا ابقاء يا ترفيع و يا تنزيل . ليكن بايد ديد كدام يك از اين اقدامات موثر است . كداميك مفيدتر است . كدام يك داراى منفعت و سود بيشتر و زيان كمتر است ؟ اينها سوالاتى است كه مدير بايد جواب اينها را پيدا كند، سپس ‍ تصميم بگيرد. مثلا يك تاجر عمده بايد ببيند جنسى را كه مى خواهد ابتياع كند و خريد آن كالا مشكلاتى از قبيل سختى حمل و نقل ( با توجه به نوع كالا ) زيادى كرايه حمل و نقل و بالا بودن قيمت جنس مورد نظر و كم بودن سود عائدى از فروش آن را در بردارد با اين اوصاف خريد كالا چه صورت دارد؟ آيا به صلاح است يا نه . اينجا بديهى است كه يك تاجر بايد اهم و مهم را بداند. اگر آن كالا از اجناسى است كه وجود آن در بين اجناس ‍ موجب جور شدن اجناس و جلب مشتريهاى تازه و ترغيب مشتريان قبلى به خريد اجناس مى شود با وجود استفاده كمى كه دارد و با وجود مشكلات مربوطه خريد آن كالا به مصلحت است . كه در اين صورت مشكلات مهم و اما جلب مشترى توسط آن كالا مهم است . و اما اگر كالا از اجناسى نيست كه وجود و عدم آن در مقدار فروش و جلب مشترى براى تاجر تاثير داشته باشد در اين صورت خريد آن كالا به مصلحت نيست . اين نوع تعارضات همه جا هست اين يك مثال بود والا رعايت اين اصل در همه جا لازم است و عموميت دارد. بعنوان نمونه دوم به اين مثال توجه كنيد: اگر در شهرى يكى از چهره هاى برجسته مورد علاقه و محبوب القلوب مردم فوت كند و مردم انتظار داشته باشند كه از سوى فرماندار آن شهر عزاى عمومى اعلام شود و از طرفى اعلام عزاى عمومى خسارات مختلفى از جهات اقتصادى ، سياسى و غيره در بر داشته باشد، اينجا وظيفه فرماندار كه مدير آن شهر است چيست ؟ وظيفه آنست كه با توجه به بعد آگاهى كه وى نسبت به مسائل داشته باشد، بررسى كند كه مهم چيست ؟ و اهم كدامست ؟ بايد مهم را رها كند و به اهم عمل كند بايد ببيند كداميك از اين دو اقدام مهمتر است . آيا عوارض اعلام اين عزا مهمتر است يا اصل عزا؟ و به اهم توجه و عمل كند. زيرا معنى عمل كردن به اهم اينست كه خسارت كمتر و سود بيشتر مى شود. مثلا اگر ما براى ميزان اهميت در اين نمونه مذكور درجه تعيين كنيم اعلان عزا فرضا 10 درجه اهميت دارد و عوارض ناشى از اين اقدام 5 درجه فساد ببار مى آورد. در اين صورت اعلان عزا به صرفه است . زيرا در تقابل با مصلحت اقدام مذكور 5 درجه مصلحت باقى مانده است و اين اصل بايد منفعت بيشتر و خسارت كمتر را پذيرفت ، اصلى است كه مورد اتفاق جميع عقلاء عالم است . حالا شما اين اصل را در محيط خانواده فرض كنيد. مدير خانواده ( پدر ) مى خواهد براى ازدواج دخترش تصميم بگيرد. نامزد مورد نظر داراى خصوصياتى است ، مثلا از خانواده هاى ثروتمند، داراى جمال و زيبائى و تحصيل كرده است و....اما از طرفى داراى حسن اخلاق و معاشرت نيست ، از اخلاق نيكو به دور است و توافق اخلاقى با فرزند او پيدا نمى كند، حالا اين مدير چه كند؟ مهم چيست اهم كدامست ؟ آيا مال و ثروت و جمال و شهرت مهم است و اخلاق اهم يا اخلاق مهم است و ثروت و مال و جاه اهم ؟ اينجاست كه اين پدر يعنى اين مدير خانواده بايد اهم را يعنى اخلاق را مورد توجه قرار دهد و از مهم يعنى مال و ثروت و جاه صرف نظر نمايد و از اين اقدام منصرف شود. و همينطور در ابعاد ديگر مديريت كه تعارض بين مهم و اهم پيش مى آيد، همين رويه حاكم باشد. ما در روايات به دسته اى از آنها برخورد مى كنيم كه در مورد تعارض اقوال دو راوى از امام سوال مى كنند كه در چنين مواردى وظيفه ما چيست ؟ امام در پاسخ ، اشاره به مرجحات مى كنند كه هر كدام از دو راوى داراى آن خصوصيت (مثل اعدل بودن اصدق بودن و اشهر بودن ) مى باشد به قول او عمل كنيد و اما اگر هيچ مرجحى در ميان نيست و هيچ يك از اين دو بر ديگرى از هيچ جهت برترى ندارد اذن فتحير در اين هنگام مختارى . يعنى اگر مديرى به دو مسئله متعارض برخورد كه هيچ يك به هيچ نحو به ديگرى رجحان ندارد به هر يك كه خواست مى تواند عمل كند و هركدام را مايل بود مى تواند ترك بگويد.
ج : واگذار نمودن امور جزئى  
هر مديرى به تناسب وضع مديريت خود و حيطه مسئوليتى كه دارد با مسائل بزرگ و كوچكى روبرو است . مدير گروه كه طبعا با افرادى سر و كار دارد و بر آنها مديريت و رياست دارد، با انواع و اقسام مسائل خرد و كلان روبرو مى گردد و اگر بخواهد در هر مسئله جزئى و كوچك شخصا دخالت مستقيم بنمايد چندين تالى فاسد به شرح ذيل دارد:
به هيبت او در مديريت لطمه مى خورد. به تعبير ديگر سبك مى شود و اقدامات او كم ارزش مى گردد و توجه افراد به اعتراضات و تشويقات او كمتر مى شود.
چون حق اعمل سليقه و انتخاب حتى در موارد جزئى و كوچك از زير دستان سلب شده آنها به كار خود دلسرد مى شوند و خود را مهره هاى بى اراده خواهند پنداشت كه در اين صورت اقدام مدير را نسبت به خود نوعى اهانت و تحقير فرض مى كنند و معلوم است كه يك مدير بدون اهميت ، كه مرئوسين او به او بى توجهند و او را عامل تحقير خود مى دانند موفق نخواهد بود. از طرفى مدير بايد از واگذارى امور مهم به ديگران خوددارى كند. زيرا چه بسا ديگران در آن مسئله حياتى و با اهميت مسامحه كنند و فاجعه ببار بيايد. زندگانى رسول اكرم - صلى الله عليه وآله - و ائمه هدى عليهم السلام سرمشق خوبى در اين زمينه براى ما مى باشد پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - در مسائل و موارد مهم و اساسى شخصا دخالت مى نمودند، ولى موارد جزئى را به اصحاب ارجاع مى فرمودند. مثلا در جريان تجديد معاهده ، آن حضرت شفاعت ابوسفيان را نپذيرفت اما در جريان فتح مكه شفاعت عموى خود عباس در مورد ابوسفيان را پذيرفت ( روشن است كه پذيرفتن يا نپذيرفتن شفاعت در مورد شخصى چون ابوسفيان كه از سردمداران اصلى كفر بود جزء كارهاى مهم محسوب مى شد و لذا نبى گرامى اسلام - صلى الله عليه وآله - شخصا و راسا در مسئله دخالت نمودند.
2 - طرح و برنامه ، تقسيم امور، تنظيم اوقات 
سه اصل ديگرى كه در رابطه با مديريت مورد تاكيد است عبارتند از: 1 - طرح ريزى 2 - تقسيم امور 3 - تنظيم اوقات
الف : طرح  
اصل اول عبارت از داشتن طرح است قاعده اى مهم و اصلى حياتى است . طراحى همان برنامه ريزى است كه بعد از اصل آگاهى در رتبه دوم قرار دارد. زيرا پس از به دست آمدن آگاهى هاى لازم براى پيشرفت يك كار مهمترين مسئله ، طرح و برنامه است . چگونه رفتن را از آگاهى مى توان دريافت ، اما از چه راه رفتن احتياج به برنامه ريزى دارد. در هر كارى كه تصور شود، برنامه ريزى موثر است . اگر يك خانواده براى وضع زندگى خود طرح داشته باشد مثلا در جنبه اقتصادى ، ميزان در آمد و ميزان مخارج توسط مدير خانواده محاسبه شود و براى بهتر زندگى كردن طراحى نمايد و بر اساس آن قدم به قدم در راه پيشرفت گام بردارد بسيار موفقتر است از خانواده اى كه بدون محاسبه عمل مى كنند و هيچگونه طرحى در زندگى خود ندارند.
 

بر احوال آن مرد بايد گريست
 
كه دخلش بود نوزده خرج بيست
 
پس اگر مدير يك خانواده ميزان احتياجات ماهانه خانواده خود را بسنجد و ميزان احتياجات سالانه را نيز مورد محاسبه قرار دهد و بعد موارد احتياج را به اقسام خوراكى ، پوشاكى ، وسائل منزل و غيره تقسيم كند و براى تهيه آنها طرح داشته باشد كه چه نوع از اين وسائل را مى شود سالانه و يكجا خريدارى كرد و چه اندازه از آن را مى توان ماهانه و يكجا خريدارى نمود و بالاخره چه حد مى توان وام دريافت كرد (84) و نيز امكان باز پرداخت آن چگونه مى باشد و بر اساس اين اطلاعات برنامه ريزى نمايد، قطعا هم از جنبه هاى اقتصادى نفع برده و هم از اتلاف وقت خود جلوگيرى نموده است و هم از امكانات جنبى بر اساس طرح استفاده كرده ( مثلا ميزان وام ) اين مهم ، در مورد يك كدبانوى منزل كه مديريت داخلى منزل را در رابطه با تهيه غذا، نظافت و شستشو، ايجاد محيط امن و آرام براى افراد خانواده به عهده اوست هم صدق مى كند. اگر يك كدبانوى منزل بر اساس محاسبه نياز بدن انسان و ميزان غذاى مورد نياز در منزل براى افراد خانواده خود طرح غذائى داشته باشد، موفقتر است از كسى كه بدون برنامه و بدون بررسى به تهيه غذا مى پردازد. مثلا در يك هفته چندين بار غذاى يك جور كه ويتامين و كالرى حاصله از آن براى بدن غير لازم و يا از حد كافى بيشتر است و در نتيجه هدر مى رود تهيه كرده و در ضمن بى مصرف بودن غذا، به علت يكنواخت بودن آن ميل به صرف آن غذا كمتر وجود دارد. در تمام رده هايى كه مديريت فرض دارد، اين اصل بايد رعايت شود. اهميت موضوع برنامه و طرح ، به حدى زياد است كه هر كشورى يك وزارتخانه يا سازمان را تحت عنوان وزارت برنامه ريزى يا سازمان برنامه ريزى در خود جاى داده است و نيز اهميت اصل طرح و برنامه را از آنجا مى توان دريافت كه هر نامزد احراز مقام رياست جمهورى و يا نخست وزيرى يا وزارت يا وكالت و يا استاندارى و يا فرماندارى و يا بخشدارى و يا مديريت كارخانه توليدى و يا مديريت يك موسسه يا رياست و معاونت سازمانهاى دولتى ، قبل از انتساب يا انتخاب بايد طرح خود و برنامه خود براى اداره محدوده مسئوليت خود و چگونگى انجام وظيفه و برخورد با مشكلات را ارائه دهد ( البته مرجع ارائه طرحها متفاوت است .يك نامزد رياست جمهورى طرح خود را به مردم ارائه مى كند و يك نخست وزير و وزراء به مجلس آن كشور و استانداران و فرمانداران و بخشداران به وزير كشور و يك وكيل به مردم و يك نامزد مديريت يا معاونت كارخانه يا موسسه به مسئولين مربوطه طرحهاى خود را ارائه مى دهند ) حالا كه اهميت مسئله طرح و برنامه ريزى روشن شد يك نكته مهم را متذكر مى شوم و آن اينكه برنامه ريزى صحيح به دو شرط امكان پذير است . شرط اول اينكه برنامه ريزى مستند و متكى به آگاهى هاى كامل به دست آمده در جميع جهات لازم باشد و شرط دوم اينكه با توجه به هدف ، برنامه ريزى شود. بديهى است كه بدون توجه به هدف ، برنامه ريزى نمى تواند موفق باشد و طرح نمى تواند عامل پيشرفت شود. بنابراين مثلث هدف ، آگاهى و برنامه ريزى در مديريت ، بسيار مهم و داراى نقش حياتى است .
ب : تقسيم امور  
در رابطه با توضيح و تشريح يكى از اصول گذشته اشاره شد كه مدير بايد امور جزئى را به ديگران واگذار كند و امور كلى و اساسى را خود بر عهده گيرد. اما آنچه در اين اصل تحت عنوان تقسيم امور، مورد تاكيد قرار مى گيرد آنست كه با توجه به اينكه مدير مسئوليت تمام امور جارى در محدوده مسئوليت خود را بر عهده دارد و مسئول پيشرفت و يا عقب ماندگى در كارهاست لذا براى اينكه بتواند مسير حركت را در جهت پيشرفت و ترقى سير دهد، بايد امور جارى و كارهاى گوناگون و مسئوليت هاى متفاوت را بين افراد مختلف تقسيم كند. به تعبير ديگر بايد مدير به نحوى تدبير داشته باشد كه مسئوليت هر شخصى كه زير نظر او انجام وظيفه مى كند و حدود اختيارات آنها كاملا مشخص باشد والا كارها معطل مى ماند. مثلا اگر در يك مجتمع ادارى كارها تفكيك نشده و مسئوليت هاى افراد مشخص نشده باشد يا به آنها تفهيم نگردد، اگر يك كار ضرورى در آن مجتمع انجام نشود مدير نمى تواند بخواهد آن شخص مى تواند شانه خالى كند و مسئوليت را متوجه ديگرى بداند و به همين منوال مشكلات ديگرى نيز پيش خواهد آمد. بنابراين رعايت اصول تقسيم امور، ضرورى است . اما آنچه بايد در اين رابطه توضيح داده شود و بر آن تاكيد گردد اينست كه در تقسيم مسئوليتهاى بين افراد، بايد كاملا دقت شود كه مسئوليتهاى فراخور احوال افراد به آنها واگذار شود. استعداد و توانائى هاى باالفعل و بالقوه افراد سنجيده شود. و به هر كسى آن كارى را كه مى تواند انجام دهد احاله گردد والا اگر ملاك در واگذارى كارها چيزى غير از اين باشد مثلا نسبت فاميلى و آشنايى و دوستى با افراد ملاك عمل قرار گيرد، يا پارتى بازى و رشوه و پول و ثروت افراد، ملاك باشد و بر اين اساس بدون داشتن تجربه و توانائى ، كارها به آنها واگذار شود همه اين ملاكهاى غلط باعث ركود در كارها خواهد گرديد.
ج : تنظيم اوقات  
هر مديرى به فراخور حال و موقعيتى كه دارد داراى كارهاى متفرقه و گوناگونى است . مثلا يك مدير خانواده چند نوع كار دارد. امور شخصى و انفرادى ، امور زناشوئى ، كار در محيط خارج و عبادات و امورى كه به كل خانواده مربوط مى شود و بالاخره مطالعه ، تحقيق و يا امثال اينها. يك خانم خانه دار چند نوع كار بايد انجام دهد از قبيل نظافت منزل ، تهيه غذا، شستشوى لباسها و ظروف ، رسيدگى به فرزندان و تربيت آنها، مطالعه ، عبادت و امثال اينها. خوب به نظر شما چه وقت اين آقا كه مدير خانواده است و آن خانم كه كدبانوى منزل است مى توانند در رابطه به وظايف خود خوب عمل كنند. نظم چه زمانى مى تواند تبلور خارجى در چنين محيطى پيدا كند. آيا اگر چنين مديرى كارهاى خود را بر اساس زمانهاى مناسب تقسيم بندى كند بهتر پيشرفت نمى كند؟ شما تصور كنيد كارگر يا كارمندى را كه روزها به محل كار خود عزيمت و ظهرها و شب ها به منزل باز مى گردد و داراى همسر و دو فرزند است . اين فرد براى خريد، وقت مى خواهد براى تربيت و رسيدگى به فرزندان در حدود وظائفش فرصت لازم دارد. براى عبادت و مطالعه محتاج به زمان است . به نظر شما بعد از مراجعت از كار به منزل با وجود خستگى ناشى از كار فرصت براى استراحت مناسب است ؟ يا بازى و يا مطالعه يا براى رسيدگى به اوضاع تحصيلى كودكان و يا براى عبادت ؟ آيا در اين زمينه تنظيم اوقات لازم است و يا هرچه پيش آمد خوش ‍ آمد؟ بديهى است كه فرض دوم فرض صحيحى نيست و چنين شخصى هرگز نمى تواند با وجود خستگى بدن اشتغال به مطالعه دقيق و فهم پيدا كند و نيز مى تواند با حضور قلب و با اخلاص مشغول عبادت شود. مناسب ترين چيزها براى فرصت بعد از ورود به منزل و پس از مراجعت از كار صرف غذا و استراحت است ولو استراحت اجمالى . و همين طور بقيه موارد بايد بر اساس ميزان وقت موجود بررسى و تنظيم شود. اين مثال در مورد يك فرد كاملا عادى بود. حالا شما فرض كنيد كسى مى خواهد موسسه اى را اداره كند و يا اداره مراكزى به عهده اوست با توجه به اينكه وى مسئوليتهاى فردى و خانوادگى هم دارد آن وقت تصور كنيد مسئله تنظيم اوقات چقدر ضرورى و لازم مى شود.
نظم  
در اين مبحث سه اصل مورد بررسى قرار خواهد گرفت 1 - طرح ريزى (برنامه ريزى ) 2 - تقسيم امور 3 - نتظيم اوقات . آنچه كه ريشه اساسى و اصلى اينهاست همانا نظم است . برنامه ريزى ، تقسيم امور و نيز تنظيم اوقات نظم آفرين مى باشد. در تعريف مجموعه منظم گفته اند به مجموعه اى كه هر جزء آن در جاى خود قرار داشته و به سوى هدف در حال حركت باشد مجموعه اى منظم مى گويند. اگر يك ساعت ، وقت را عقب يا جلو نشان بدهد، هر چند كه آن ساعت قيمتى باشد مجموعه منظمى نيست . بعنوان مثال ، مسجد منظم آن مسجدى است كه مومنين در آن مسجد به سوى هدف اصلى از تاسيس مسجد گام بردارند و به سوى رسيدن به هدف ( و اتفاق اسلامى و آمادگى براى مقابله با دشمنان اسلام و امثال اينها ) قدم بردارد پس اگر در يك مسجد روح اسلامى و حركت به سوى اهداف اسلامى وجود نداشته باشد گنبد و بارگاه مسجد و مناره هاى آن فايده اى ندارد. خلاصه اينكه برنامه ريزى صحيح با توجه به وجود آگاهى و توجه به هدف ، مجموعه منظم را پديد مى آورند و در اين مجموعه منظم برنامه ريزى ، تقسيم امور و تنظيم اوقات طبعا موجود است بنابراين در تمام اين بحث در واقع بر محور نظم تاكيد شد. در خاتمه اين بحث به وصيت مولاى متقيان اشاره مى كنم كه خطاب به حسنين عليهماالسلام فرمود: اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم سفارش مى كنم شما را به تقواى الهى و نظم در امور.
3 - آگاهى از عيوب ، مفارقت همراه نيكى ، كنترل اطرافيان
بحث ما در مورد اصول مديريت گسترده است تا به حال چندين شرط لازم در اين رابطه را متذكر شده ايم و هم اكنون به بررسى و شرح سه اصل ديگر مى پردازيم :
الف : آگاهى از عيوب  
هر فرد مدير بايد از نقائص و عيوبى كه در محل كار و بين همكارانش وجود دارد آگاه باشد. لزوم وجود آگاهى در زمينه هاى مختلفى قبلا توضيح داده شد. ليكن آنچه اينجا متذكر مى شوم اينست كه عيوب به چند دسته تقسيم مى شوند.
اول عيوب افراد ، دوم عيوب لوازم و وسائل كار، سوم عيوب مديريت . گاهى ممكن است مدير در يكى از افرادى كه زير نظر او انجام وظيفه مى كنند، عيب و نقصى ببيند چه عيب و نقص كمى و چه كيفى ، مثلا يا آن شخص كم كار است يا اين كه محصول كارش مطلوب نيست . در چنين مواردى با توجه به اصل آگاهى در مديريت ، يك مدير ورزيده بايد از وجود عيب مطلع باشد و با نصب العين قرار دادن اصل ترجيح اهم بر مهم وظيفه خود را در چنين فردى تشخيص بدهد. اما اين نكته اساسى در مسئله مديريت در همين رابطه اينست كه يك مدير تا زمانى كه تصميم قطعى خود را در مورد چنين فرد يا افرادى نگرفته ، عكس العمل نشان ندهد. يعنى ابتدائا تفكر كند ببيند راه برخورد با اين شخص از نظر او تذكر است يا
ارشاد تشويق است يا تنبيه و يا اقدام ديگر، بعد كه تمام اين جهات را سنجيد و تصميم نهائى را گرفت اقدامات او بر اساس آن تصميم صورت بگيرد. حالا اگر در يك مثال زيان و ضرر حاصل از عدم رعايت اين اصل را بيان مى كنم . مثلا كارگرى در كارخانه اى مشغول كار است ، گزارشاتى به مدير مربوطه مبنى بر كم كارى اين كارگر مى رسد به فرض صحت گزارشات واصله مبنى بر كم كارى اين كارگر مى رسد به فرض صحت گزارشات واصله ، مدير اگر بدون بررسى ، كارگر را احضار و او را مورد بازخواست قرار دهد و يا كارهايى امثال اين را مرتكب شود، موفق نخواهد بود. زيرا چه بسا اگر ابتدا تفكر مى كرد و بدون اقدام و حتى اطلاع دادن به آن كارگر ابتدا تحليلى نزد خود مى نمود و راه برخورد را پيدا مى كرد و علت وجود اين عيب را متوجه مى شد، راه برخورد صحيح را هم مى يافت و قطعا به نتيجه مطلوب مى رسيد. چه بسا يك كارگر در يكى چند روزه كم كارى كرده و علت اين كم كارى فوت يكى از بستگان او ناراحتى درونى و يا هر عامل ديگرى كه مرتفع شدنى باشد. در اين صورت برخوردهاى آنچنانى كه ذكر شد مثمر نخواهد بود. بنابراين يك مدير مدبر كسى است كه ضمن آگاهى داشتن از عيوب افراد به اقدامات نسنجيده و بدون تفكر دست نزند و در اين رابطه لزوم تفكر كه در بخش هاى قبلى از آن بحث كرديم را يادآور مى شوم .
دوم عيوب وسائل كار،
وسائل و لوازم كار به مانند نردبانى هستند كه پل رسيدن به مقصودند و بدون وسيله نمى توان كارى را به پيش برد. لذا نقص در وسائل كار امرى است كه بايد به آن توجه خاص بشود. يك مدير لايق بايد از عيوب و نقائص وسايل كار آگاه باشد، تا امكان رفع اشكالات را بيابد. لذا چه بسا اتفاق مى افتد كه به خاطر عدم توجه مدير، يك نقص كوچك در يك دستگاه كه به راحتى قابل رفع بوده ، به يك مشكل اساسى تبديل مى شود . بنابراين دقت مدير نسبت به سلامت يا وجود نقص در دستگاهها لازم است . براى اين كار مدير مى تواند از وسائل مربوط و اهرمهاى نظارتى سود ببرد. يادآور مى شويم كه رعايت اين اصل در مورد هر كارى كه عنوان مديريت در آن صدق مى كند لازم است . مثلا حتى يك متصدى سوپر ماركت كه در محدوده وظايف و مسئوليت خودش مدير يك فروشگاه است ، بايد وسائل و لوازم كارش را مورد بازديد قرار دهد مثلا بداند كه ترازوى او سالم است والا چه بسا ترازوى خراب اجناس را سنگين تر از وزن آنها يا سبك تر نشان دهد و يا اجناسى كه در درجه حرارت خاصى نگهدارى مى شود فاسد گردند. بنابراين حتى يك كاسب ، خوب است نگاهى به شاهين ترازويش بياندازد. و نيز به عنوان مثال اگر از وجود عيب و نقصى در شاگردش مطلع شد بايد بر همان اساس عمل كند كه متذكر شديم .
سوم عيوب مديريت ،
يك مدير لايق كسى است كه از راهها و طرق مختلفى نظرات افراد را درباره خودش بداند. مثلا يك فروشنده بايد نظر مشتريان در مورد خوش اخلاق يا بد اخلاق بودنش ، ارزان فروش يا گرانفروش بودنش ، متدين يا لاابالى بودنش را متوجه شود تا اگر در او نقيصه هايى وجود دارد مرتفع كند و هر مديرى در هر جا بتواند از عيوب خود آگاه شود و فورا در رفع آن عيوب بكوشد. حتى سرمايه گذارى كردن در اين راه اگر لازم باشد مقرون به صرفه است . مثلا در يك كارخانه بزرگ براى اينكه يك مدير بتواند موفق باشد بايد عواملى داشته باشد تا نظرات كارگران را به او منعكس كنند و از همين رهگذر است كه در هر كشورى سازمان يا وزارتخانه اى تحت عنوان سازمان يا وزارت اطلاعات وجود دارد. يكى از وظايف اين مراكز انتقال نظرات مردم به مسئولين مملكتى است و اين يك امر حياتى و ضرورى محسوب مى شود. بنابراين اگر شخصى عيبى از عيوب مدير را به او تذكر داد چه اينكه اين عيب در او باشد چه نباشد بايد به خوشروئى پذيرا باشد و در صورتى كه آن عيب در او وجود دارد اقدام نموده آن را برطرف سازد و در صورتى هم كه آن عيب وجود ندارد لازم نيست بر عدم وجود عيب در خودش اصرار كند بلكه كافى است در صورت امكان شخص منتقد را توجيه نمايد.
ب - مفارقت همراه نيكى  
يكى ديگر از اصول مديريت گسترده اصل جدائى با خوشى و نيكى است . اگر اين كارگر تا امروز در اين كارخانه كار مى كرده و امروز ديگر به وجود او نياز نيست ، يا به هر علت ديگرى بايد از ادامه كار او جلوگيرى شود، اگر فلان همكار بايد به مكان ديگرى انتقال يابد، اگر مصلحت ايجاب مى كند بعضى جا به جائى ها صورت گيرد، اگر مغازه دار صلاح نمى بيند كه شاگردش به كار ادامه دهد، اگر وزير كشورى ادامه كار يك استاندار يا فرماندار را خلاف مصلحت يا قانون مى داند و... بايد در حين جدائى به خوبى و خوشى جدا شد مثلا عذر شاگرد را با خوش زبانى و خوشروئى خواست و يا با توجيهات لازم به آقاى استاندار تفهيم كرد كه خودش ‍ محرمانه استعفاى خود را بنويسد و امثال اينها والا استاندار معزول به يك دشمن براى وزير كشور تبديل مى شود و شاگرد اخراجى از مغازه يك بدگو و عامل منفى نسبت به مغازه دار خواهد شد و كارگر اخراجى نيز يك عامل منفى نسبت به كارخانه و مديريت و توليد آن مى گردد. لذا توجه به اين اصل ، حياتى است .