گام به گام با اخلاق مديريت و شيوه هاى پيشرفت آن

جواد حبيبى تبار

- ۴ -


ج - كنترل شديد اطرافيان  
واقعا اگر مرورى بر گذشته هاى دور و نزديك داشته باشيم و نگاهى به آنچه بر سر مديران آمده بيندازيم خواهيم يافت كه آنچه بيشتر عامل شكست و ناكامى مديران بوده اقدامات ناصواب اطرافيان آنها بوده است . چنين مديرانى به خاطر عدم توجه به اطرافيان و اعمال و رفتار آنها بى تقصير نبوده اند. ليكن علت اصلى شكست متوجه اطرافيان بوده است چه بسا يك مدير اصلا از موضوعى اطلاع نداشته باشد و به او آن موضوع را نسبت بدهند. چه بسا نسبت به كسى اظهار نكرده باشد و او را همان اطرافيان متهم سازند و..... لذا يك مدير بايد اولا نسبت به اطرافيان خود دقيقا شناخت داشته باشد (اصل آگاهى ) و ثانيا در انتخاب اطرافيان دقت نظر به خرج بدهد ( اصل تفكر ) و ثالثا در انتخاب آنها از ميان افراد مختلف ، بررسى هاى لازم را معمول دارد. ( اصل ترجيح اهم بر مهم ) و سپس بر اعمال و رفتار آنها مراقبت كامل بنمايند چون اخلاق بد و برخورد نامناسب اطرافيان ، يك مدير را از محبوبيت مى اندازد و او را از اوج موفقيت تا پرتگاه سقوط تنزل مى دهد. لذا مسئله اطرافيان خيلى مهم است . البته اين نكته را هم متذكر مى شوم كه اگر در اطرافيان يا بعضى از آنها عيب و نقصى موجود بود و مدير بر آن واقف شد راه برخورد با آن با توجه به قواعدى كه ذكر كرديم مى باشد. يعنى اول تفكر سپس يافتن راه برخورد و بعد اقدام كردن با توجه به اصل ترجيح اهم بر مهم و بعد اگر بر تعويض يا جايگزينى بود بايد به نيكى جدائى حاصل شود.
4 - جلوگيرى از انحطاط و تنزل ، تشويق زير دستان ، دورى از اعتراض بيهوده
در اينجا به 3 اصل ديگر از شرائط و اصول مديريت گسترده خواهيم پرداخت كه آن اصول عبارتند از: 1 - جلوگيرى از انحطاط و تنزل 2 - تشويق و ترغيب زير دستان 3 - دورى از اعتراض بيهوده
الف - جلوگيرى از انحطاط و تنزل  
يك مدير موفق ، مديرى است كه اولا آنچه به او سپرده شده را خوب حفظ كند و از وارد شدن لطمه و ضربه به كيفيت و كميت آن جلوگيرى كند مثلا اگر كارخانه اى با سرمايه معينى به مدير سپرده مى شود آن مدير بايد در حفظ ميزان سرمايه و جلوگيرى از تنزل ارزش سرمايه بكوشد و نيز بايد سعى كند ميزان توليد آن كارخانه نسبت به زمان قبل از تصدى او كمتر نشود و همچنين مقدار سود عائدى كارخانه از زمان تصدى او به بعد كمتر از قبل نباشد در غير اين صورت خواه نا خواه عامل تمام اين مشكلات مدير آن كارخانه شناخته مى شود و يا حتى اگر عوامل جنبى مثل رسيدن مواد اوليه و امثال اينها هم در ميان باشد مع الوصف به اين نكات توجهى نمى شود و در اين رابطه مدير جديد را مقصر مى دانند. اين نكته را در يك بررسى اجمالى در رابطه با مسائل خانواده و يا در رابطه با مسئوليت يك فرماندار و يا حتى در رابطه با يك رفتگر محل صادق خواهيم يافت . مثلا شما فرض كنيد در يك محله اى شخصى بعنوان رفتگر مشغول خدمت بوده است و هر روزه به طور منظم و بدون تاخير در محل حاضر مى شده و با روئى گشاده و با حسن برخورد به انجام وظيفه مشغول مى گرديده است ، سپس اين آقا را به جاى ديگرى مى فرستند. بديهى است كسى كه به جاى اين آقا در محل مذكور به كار اشتغال پيدا مى كند نمى تواند آدمى شرور، بد اخلاق و نامنظم باشد. زيرا در اين صورت دوام نخواهد آورد و با اعتراضات پى در پى مردم مواجه خواهد شد. اين اصل در همه جا صادق است يعنى هر مديرى بايد سعى كند از تنزل مجموعه خود به سطح پايين تر جلوگيرى نمايد. از جهت ديگر مديرى كه فعاليتهايى كرد و زحماتى كشيد و به دست آوردهايى نائل شد، بايد سعى و كوشش او اين باشد كه از دست آوردها حراست كند و آنها را بر باد ندهد. بنابراين انحطاط در دو موضع فرض دارد. يكى انحطاط به سطح پايين تر از آنچه مدير قبلى تحصيل كرده و ديگرى انحطاط به سطح پايين تر از آنچه مدير قبلى تحصيل كرده و ديگرى انحطاط به سطح پايين تر از آنچه مدير قبلى تحصيل كرده و ديگرى انحطاط از آنچه دست آوردهاى زحمات همين مدير فعلى است ، كه بايد از هر دو اجتناب شود. پس گفتيم يك مدير موفق كسى است كه اولا از انحطاط و نتزل جلوگيرى كند ثانيا بايد در فكر توسعه فعاليتهاى مربوطه باشد. مديرى كه مدرسه اى را اداره مى كند وظائفى در چهارچوب مقررات بر عهده او گذاشته شده است و اگر آن مقررات را دقيقا اجرا كند مور مواخذه قرار نخواهد گرفت . اما اگر اين مدير صرفا مقررات را ببيند و وظائف قانونى خود را مد نظر داشته باشد و از اين محدوده پا فراتر نگذارد، اين مدير مدير جامدى است چون جمود عدم تحرك است شما قضاوت كنيد اگر اين آقاى مير مدرسه طبق قانون صبح در محل كارش حاضر شود و بر آموزگاران و محصلين و خدمه مدرسه نظارت داشته باشد و به مكاتبات واصله پاسخ بگويد و ديگر به هيچ چيز كار نداشته باشد اين مدير مدير جامدى نيست ؟! در مقابل آيا آن مدير مدرسه اى كه ضمن انجام وظائف قانونى خود در صدد شناسائى كودكان بى بضاعت و بى سرپرست است و نيز دانش آموزانى كه از خانواده هاى مرفه هستند را شناسائى مى كند و وجوهى از آنها اخذ مى كند و از اولياء مرفه اين دسته از دانش آموزان دعوت مى كند و از اولياء مرفه اين دسته از دانش آموزان دعوت مى كند و وجوهى از آنها اخذ نموده و به صرف لباس و غذا و لوازم التحرير و مخارج بيمارى محصلين بى بضاعت مى رساند و يا براى دانش آموزان كتابخانه تشكيل مى دهد و با آنها ملاقات و گفتگو مى كند و به درد دلهاى آنها گوش مى دهد و چون پدر يا مادرى مهربان راهنمائيشان مى كند و....مدير موفق تر و باصلاحيت تر از مدير اولى نيست ؟!
در اين رابطه ياد آور مى شوم در سيستم هاى پيچيده و در سطوح بالاى مديريت گسترده توسعه فعاليت ، كار آسان و ساده اى نيست و احتياج به طرح و برنامه و بررسى هاى عميق و حساب شده دارد كه بايد بر همين اساس عمل شود.
ب - تشويق و ترغيب زير دستان  
اصولا انسان موجودى است كه دوست دارد مورد تمجيد و تشويق قرار گيرد و تشويق او را بر سر شوق و ترغيب او را بر سر رغبت خواهد آورد تا در موردى كه او را تشويق كرده اند بيشتر تلاش كند. تشويق ابتدائا به دو نوع تقسيم مى گردد الف تشويق حقيقى ب : تشويق مجازى . تشويق حقيقى آن تشويقى است كه واقعا به خاطر انجام كار خوب و يا فوق العاده اى در مورد كسى كه فاعل آن كار است انجام مى شود. اما تشويق مجازى كه به آن تشويق تنبيهى هم گفته مى شود تشويقى است كه براى دلخوش كردن فرد يا افرادى صورت مى گيرد، تا اينكه از آن به بعد سعى كند موارد اشتباه و خطا را كم كند. البته هر دو نوع تشويق لازم است . اما اين نوع اخير بسيار موثر است و ما نمونه هاى زيادى در تاريخ اسلام از اين قبيل تشويقات مى يابيم . كه يك نمونه بارز در اين رابطه داستان آن يهودى است كه از بالاى بام سيراب گوسفند ( يا به قولى خاكستر ) روى سر مبارك پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - ريخت و همان طور كه مى دانيم بعد از آنكه آن مرد يهودى مريض شد و به پيامبر - صلى الله عليه وآله - خبر دادند رسول گرامى - صلى الله عليه وآله - در پاسخ به آن عمل زشت به عيادت و دلجوئى از او پرداختند و آن يهودى هم مسلمان شد. حضرت على (ع ) مى فرمايد: عاتب اخاك باالاحسان اليه يعنى (اگر كسى به شما بى مهرى كرد يا جسارت نمود و يا بالاخره از او به نوعى رنجيده شدى و قصد تنبيه او را داشتى ) برادرت را با احسان نمودن به سوى او ( از كرده خودش ) پشيمان كن و او را بوسيله احسان و نيكى سرزنش كن . محترم شمردن افراد زير دست و شخصيت دادن به آنها و استماع نظريات آنها و احترام كردن آنها در حين برخوردهاى خصوصى و عمومى بسيار موثر است و ضمن اينكه به آن افراد شخصيت داده شده ، اين عمل نشانه تواضع مدير است . بديهى است اين اقدام زمانى توصيه مى شود كه در فرد مورد نظر تاثير مثبت داشته باشد.
تناسب در تشويق  
آنچه لازم به يادآورى است اين نكته مى باشد كه تشويق و ترغيب بايد فراخور حال افراد باشد. همچنين احترام كردن به افراد نيز بايد با توجه به حالات و شخصيت آنها باشد والا مشكلات عمده اى بروز مى كند. از يك طرف احترام زيادى و تشويق بى جهت باعث مى شود كه شخص مورد احترام براى خودش يك شخصيت كاذب بسازد و نهايتا به صورت يك بتى در مقابل مدير درآيد كه در اين هنگام مدير نمى تواند اين بت خود ساخته را بشكند و در صورتى هم كه شخص مورد ترغيب و احترام فرد لايقى باشد به طورى كه شايسته احترامات بيشتر باشد بديهى است در صورتى كه حق او در احترام ادا نشود رنجيده خاطر و از انجام كار به نحو مطلوب دلسرد خواهد شد.
ج - دورى از اعتراض بيهوده  
يكى از اصول حياتى و بسيار ضرورى اين است كه مدير از اعتراضات و انتقادات بيهوده نسبت به افراد جدا خوددارى كند و زبان خودش را در كنترل داشته باشد. رسول گرامى اسلام - صلى الله عليه وآله - فرمود: ان كان فى شيئى شوم ففى اللسان (85) اگر در چيزى شومى و پليدى باسد پس ‍ در زبان است . اين زبان است كه بوسيله آن انتقاد بيجا و اعتراض بيهوده مى شود و در نتيجه كارائى آن مدير را از او مى گيرد.
 

زبان بريده به كنجى نشسته صم بكم
 
به از كسى كه نباشد زبانش اندر حكم
 
در آيه شريفه دارد كه مومن ( يك مدير واقعى و موفق از نظر اسلام ) كسى است كه از لغو اعراض كند و از سخن بيهوده و بيجا دورى نمايد. لذا خداوند متعال مى فرمايد: الذينهم عن اللغو معرضون (86) مومنين واقعى كسانى هستند كه از لغو دورى نمايند. اعتراض بيجا باعث توالى فاسده زيادى مى شود، از جمله زيردستان به تذكرات نافع مدير بى توجه مى شوند. تشويقات و تنبيهات مدير بى اثر مى شود. هيبت مدير و شخصيت او تنزل مى كند. افراد نسبت به مدير بدبين و بى اعتنا مى شوند. صفا و صميميت لازم در بين طرفين از بين مى رود و.... لذا بايد يك مدير به اين اصل و دو اصل قبلى دقيقا توجه نموده و آنها را در كارهايش به كار بندد.
5 - رسيدگى دائم ، سد رخنه هاى كوچك ، اهميت دادن به امور جزئى 
رسيدگى دائم و هميشگى به كارها و سد رخنه هاى كوچك و اهميت دادن به امور جزئى 3 اصل ديگر از اصول مديريت گسترده است .
الف - رسيدگى دائم  
اسلام عزيز هيچ گاه جدائى رئيس از مرئوس را قبول ندارد و لذا از اين رهگذر خداوند دستور داده است كه همواره رهبران امت اسلامى با مردم باشند و بدون پيرايه به سر ببرند و امكان ملاقات را به تمامى اقشار مردم بدهند. دين مبين اسلام مدير را كه در قفس زندانى شده باشد و از احوال پيرامون خود مطلع نباشد را نمى پسندد. نقل شده كه مولاى متقيان حضرت على عليه السلام در حالى كه از محلى عبور مى كردند زنى كه مشك آبى بر دوش داشت اظهار داشت خداوند حق مرا از پسر ابى طالب بگيرد! آن حضرت سوال كرد مگر على نسبت به تو چه كرده است ؟ آن حضرت جواب داد شوهرم در جنگ كشته شده و يتيمانى از خود باقى گذاشته است و با اينكه يتيمان من گرسنه هستند على به فرياد آنها نمى رسد آن حضرت مشك آب را از آن زن گرفت و سپس به سوى منزل حركت كرد بعد از آنكه مشك آب را بر زمين نهاد. مراجعت نمود و ظرفى را از آرد و روغن خرما پر كرد و به سوى خانه آن زن روان شد و آن اغذيه را بر زمين نهاد صدا زد اى زن تو نان مى پزى و من بچه ها را نگه دارم يا تو بچه ها را نگه مى دارى من نان بپزم آن زن گفت من به بچه دارى آگاه تر هستم تو نان بپز من اطفال را نگه دارى مى كنم . آن حضرت تنور را روشن كرد و مشغول پختن نان شد و زمانى كه صورت خود را به آتش تنور نزديك مى ساخت مى فرمود: ذق يا على . على مزه آتش را بچش ( چرا نبايد از احوال يتيمانى كه گرسنه اند آگاه باشى ) على تو چگونه آتش آخرت را تحمل توانى كرد؟!(87)
مى بينيم كه اسلام تا چه حد بر اصل بررسى و رسيدگى مدام تاكيد دارد. بنابراين دستور مولا على عليه السلام بعنوان يك سنت حسنه به تمام مديرهائى كه مجموعه اى را مديريت مى كنند يا جانشين ائمه هدى عليه السلام هستند همين است بنابراين مدير بايد دقيقا اصل رسيدگى مداوم را مورد توجه قرار دهد. همواره افراد تحت كنترل و دستگاههاى تحت نظارت خود را مورد مطالعه و رسيدگى قرار دهد. زيرا از همين رهگذر است كه مى تواند نسبت به مشكلات و ناتوانائى ها و نيز نقاط ضعف و قوت آگاه شود و اقدامات لازم را معمول دارد. شما ملاحظه بفرمائيد حضرت على عليه السلام شخصا به بازار مراجعه مى كنند و وسائل لازم را خريدارى مى كنند. شخصا به منازل ايتام سركشى مى كنند شخصا نظرات مردم را به هنگام لازم جويا مى شوند. اينها نشانه نظرات مردم را به هنگام لازم جويا مى شوند. اينها نشانه اين مطلب است كه در اسلام به مدير توصيه شده رسيدگى مداوم داشته باشد و حتى از خريد و فروش آگاه باشد و از وضع اقتصادى و معيشتى مردم مطلع باشد و.....
ب - سد رخنه هاى كوچك  
وقتى مدير بر اساس رسيدگى مداوم به امور و با برخورد با مشكلات از وجود آنها آگاه شد، بايد فورا با تعقل و چاره انديشى به فكر جلوگيرى از رخنه فساد باشد و در اين راه اقدام كند. هر مشكلى ، هر خسارتى و هر زيانى نقطه آغازى داشته است و چه بسا ابتدائا قابل معالجه و يا حتى قابل پيشگيرى بوده ولى بر اثر عدم توجه و به تاخير افتادن اقدامات لازم ، مشكل كوچك ، بزرگ و بزرگتر شده تا جائى كه احيانا غير قابل جبران شده و يا غير قابل علاج گرديده است . يك پدر در محيط خانواده اولين فساد اخلاقى را كه از فرزندش مى بيند مى تواند با تفكر راه معالجه را بفهمد و آن را به كار بندد و فرزند خود را به مسير هدايت بكشاند. اما اگر آن را ناديده بگيرد و فرزندش بيشتر به سوى فساد و تباهى كشيده شود حل مشكل بسيار دشوار و گاهى ممتنع مى شود.
 
خشت اول گر نهد معمار كج
 
تا ثريا مى رود ديوار كج
 
گفته اند ساقه تازه و كوچك را مى شود خم و راست كرد اما تنه تنومند يك درخت را نمى توان خم و راست كرد. مشكل جزئى ، قابل پيشگيرى است ، اما اگر مشكل بزرگ شد حل آن هم مشكل مى شود. از طرفى بايد توجه داشت وجود مشكل خود به خود مشكلات جديد را به همراه مى آورد كه اگر پيشگيرى نشود به جاهاى مختلف سختى خواهد رسيد.
چه گفته اند كه : قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود.
اين ضرب المثل ها مفهوم گسترده اى دارند. اگر به مفهوم اينها در ابعاد گوناگون توجه شود راهنماى بزرگى در زندگى خواهد بود. باالاخص در رابطه با مديريت . يك مشكل كوچكى را كه احيانا در محيط كار يك مدير پيش مى آيد به آتش تشبيه مى كنيم اگر در يك منزل كبريتى روشن شود مى توان آن را خاموش كرد و به راحتى اين كار ممكن است و قابل پيشگيرى است . اما اگر آن را ناديده بگيريد، بديهى است آتش زياد و زيادتر مى شود و به هر ميزان گستردگى آتش زياد شود به همان ميزان اطفاء حريق دشوار مى شود و يا حكم نوش داروى پس از مرگ سهراب را پيدا مى كند. پس ‍ مدير بايد اولا پيشگيرى كند تا رخنه اى ايجاد نشود و اگر رخنه كوچكى ايجاد شد آن را دشمن بپندارد و كوچك نشمرد.
سعدى در اين زمينه سخن شيرينى دارد مى گويد:
 
ديدى كه چه گفت زال با رستم كرد
 
دشمن نتوان حقير و بى چاره شمرد
 
ديديم بسى آب ز سرچشمه بخورد
 
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
 
البته سخن سعدى در رابطه با دشمن است . ولى فرق نمى كند مشكلات هم ، دشمنان پيشرفت كار هستند.
ج - اهميت دادن به امور جزئى  
مدير بايد همان طور كه به مسائل بزرگ اهميت مى دهد به امور جزئى و كوچك هم اهميت بدهد زيرا مسائل عمده ، متشكل از همين مسائل جزئى هستند و اگر به همين مسائل جزئى توجه نشود به ناگاه مدير متوجه خواهد شد به كوهى از مسائل توجه نكرده است ممكن است آدمى يك مسئله اى را كه آن را كاهى مى پنداشته كوهى شود. از جمله امور جزئى كه مدير بايد دقت كند امكانات جزئى است . بعضى ها امكانات جزئى را سطحى و ناديده مى نگرند كه اين خطاى بزرگى است . همين امكانات جزئى مى تواند در مجموع توان و قدرت كافى و وافى به مدير ببخشد. قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود. خلاصه اينكه مدير ضعفهاى جزئى را دفع و امكانات جزئى را جذب و نسبت به تمامى اين مسائل بررسى هاى لازم را معمول نمايد.
6 - مشورت ، دورى از خشونت در اعمال نظر
در اين مبحث به 2 اصل از اصول مديريت گسترده كه با اصول مديريت كلان هم مشترك است مى پردازيم . البته اكثر اصول گذشته در مباحث سابق هم مشترك با اصول مديريت كلان است . ليكن اهميت اصولى كه در اين مبحث مورد بررسى قرار مى گيرد موجب شد كه اين نكته را ( مشترك بودن اين امر ) در اينجا يادآور شوم . اين دو اصل عبارتند از 1 - شورى 2 - دورى از خشونت در اعمال نظر.
الف - شورى  
در مورد مسئله شورى در اسلام تحقيقات و بررسى هاى زيادى به طور موضوعى شده و كتب و جزواتى در اين زمينه تدوين گرديده است . ليكن ما در اين مختصر نمى خواهيم كه موضوع شورى در اسلام را بحث كنيم . بلكه خلاصه اى از موضوع شورى در اسلام در رابطه با بحث مديريت را در اينجا ياآور مى شويم . اصولا مشورت كردن و عمل كردن به نتيجه اى كه از مذاكرات مشورتى به دست مى آيد در مقابل استبداد به راى قرار داد و استبداد به راى هم هلاك كننده مدير است . اين نكته كه بايد از استبداد به راى دورى كرد در روايات اسلامى مورد تاكيد قرار گرفته است .
از حضرت امير عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود: من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها (88) يعنى هر كس استبداد به راى داشته باشد هلاك خواهد شد و خود را به نابودى مى كشاند و هر كس با ديگران مشاوره كند در عقلهاى آنها شريك شده است . حركت انفرادى با ديگران در رابطه با مسائل اجتماعى و يا حتى مسائل فردى از نظر اسلام صحيح نيست . در روايتى به حضرت على عليه السلام نسبت داده شده كه آن حضرت فرموده اند: لا راى لمن انفرد برايه (89) يعنى هر كس استبداد به راى داشته باشد هلاك خواهد شد و خود را به نابودى مى كشاند و هر كس با ديگران مشاوره كند در عقلهاى آنها شريك شده است . حركت انفرادى در رابطه با مسائل اجتماعى و يا حتى مسائل فردى از نظر اسلام صحيح نيست . در روايتى به حضرت على عليه السلام نسبت داده شده كه آن حضرت فرموده اند: لا راى لمن انفرد برايه (90) يعنى كسى كه در راى خودش تكروى كند او رايى ندارد ( يعنى راى او بى ارزش است ).
آنقدر مسئله شورى اهميت دارد كه پيامبر عظيم الشان اسلام و ائمه هدى عليه السلام در كارهاى خود مشورت مى كرده اند. مشورتهاى رسول گرامى اسلام - صلى الله عليه وآله - معروف است از جمله مى توان به شوراى جنگ بدر، شوراى دفاعى خندق در رابطه با جنگ احزاب و شوراى آن حضرت با مسلمانان قبل از جنگ احد اشاره نمود ( البته ما در مقام تفصيل و توضيح اين موارد نيستيم ) حضرت امير و ديگر ائمه هم با اصحاب خود در كارها مشورت مى نمودند از جمله رئيس مذهب تشيع حضرت صادق عليه السلام با اصحاب خود مشورت مى فرمود. يكى از اين موارد در روايتى كه فضيل نقل كرده مشهود است عن الفضيل عن الامام صادق عليه السلام قال استشارنى ابو عبدالله مرة فى امر فقلت اصلحك مثلى يشير على مثلك ؟ قال عليه السلام نعم اذا استشير بك (91) يعنى فضيل نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام روزى در مورد يك كارى با او مشورت نموده است و فضيل به آن حضرت عرضه داشته كه خداوند به شما خير عطا كند شخصى مانند من در مورد مشورت شما قرار بگيرم ؟ آن حضرت در پاسخ مى فرمايد آرى هر گاه با تو مشورت كردم اظهار نظر كن .
بنابراين معلوم شد كه اصل شورى در اسلام اهميت دارد و در زمينه شورى همين بس كه در قرآن مجيد خداوند مى فرمايد: والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون (92) خداوند آنجا كه مومنين و متقين را به اوصاف نيك تمجيد مى كند مى فرمايد: و كسانى كه خداى خود را اجابت كردند و نماز اقامه كردند و امر آنها بينشان شورى است و از آنچه خداوند روزى آنها كرده انفاق مى كنند پس رعايت اين اصل از امور مسلم و ضرورى است . اما در رابطه با اصل شورى چند نكته را بايد متذكر شوم .
نكات لازم در رابطه با شورى  
اين نكته صحيح است كه اسلام بر اصل شورى تاكيد دارد، ليكن اين بدان معنا نيست كه هر كس و هر جا بدون هيچ ضابطه اى بايد شورائى عمل كند. بلكه اسلام ضوابطى در اين رابطه تعيين نموده است از جمله :
افرادى كه مى توان آنها را مورد اشاره قرار داد شرايطى دارند.
الف - مسلمان باشند:  
زيرا آيه شريفه 38 سوره شورى كه به آن اشاره شد و نيز در اين آيه خداوند مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين (93) مى بينيم خداوند شوراى مسلمانان را مطرح فرموده است نه شوراى مسلمين با كفار را.
ب - عقل :  
بديهى است كسى مورد مشاوره قرار مى گيرد بايد عاقل باشد و الا مشورت با شخص بى عقل بى فائده است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مشاورة العاقل الناصح يمن و رشد و توفيق من الله عز و جل فاذا اشار عليك الناصح العاقل فاياك و الخلاف فان فى ذالك العطب . (94) مشورت كردن با شخص عاقل بركت و رشد و توفيقى از ناحيه خداوند است پس هرگاه با ناصح عاقلى مشورت كردى پس بپرهيز از اينكه خلاف آن را ( نتيجه مشورت ) عمل كنى زيرا در اين صورت شكست و هلاكت خواهد بود.
ج - حلم :  
بردبارى و حلم شرط ديگر كسى است كه مورد مشاوره قرار مى گيرد. روايتى از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: شاور فى امورك مما يقتضى الدين من فيه خمس خصال عقل و حلم و تجربة و نصح و تقوى (95) مشاوره كن در امور با كسى كه داراى پنج خصلت باشد عقل و تجربه و حلم و تجربه و نصح و تقوى .
د- نصح :  
نصح همانا نصيحت و دلسوزى است بايد با كسى مشورت كرد كه دلسوز باشد قصد نصيحت و ارشاد داشته باشد نه اينكه در مشاوره جهات ديگرى به غير از نصيحت را مد نظر قرار دهد روايت مذكور ناظر به همين معناست
ذ - تقوى :  
ترس از خدا و اعتقاد به اينكه خدا در همه جا و همه حال ناظر به كارهاى ماست جزء شروط كسى است كه مى تواند مورد مشاوره قرار گيرد يا در جلسه شوراى اسلامى شركت كند. ضمن اينكه روايت مذكور به اين مدعا دلالت دارد، روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود: شاور فى امرك الذين يخشون الله عز و جل (96) در امور خصوصى خود با كسى كه خدا ترس است مشورت كن .
و - تجربه :  
تجربه محصول عمر هر فرد است و چون آدمى يك عمر بيشتر ندارد لذا بايد از تجارب ديگران استفاده كند. لذا كسى كه طرف مشاوره يك مدير قرار مى گيرد، حتما بايد با تجربه باشد. حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: فان معصية الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحيرة و تعقب الندامة (97) مخالفت كردن با نظر دانشمند باتجربه موجب سرگردانى و حيرت مى شود و باعث پشيمانى است .
و اما كسانى كه طرف مشاوره قرار مى گيرند بايد از صفاتى هم به دور باشند كه اجمالا بيان مى كنم . اين صفات عبارتند از:
جبن و ترس ، بخل و حرص ، استبداد به راى ، سست خردى ، نفاق و دورنگى لجاجت و جهل .
در رابطه با اين موضوع يك روايت كه جامع و ناظر بر مدعا باشد ذكر مى كنم . اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:
و لا تدخلن فى مشورتكم بخيلا يعدل بك عن الفضل يعدك الفقر و لا جبانا يضعفك عن الامور ولا حريصا يزين لك الشرة باالجور فان البخل و الجبن و الحرص غرائر شتى يجمعها السوء الظن باالله (98) هيچ گاه بخيل را مورد مشاوره قرار مده ، چه آنكه او تو را از بذل ، دور نگه مى دارد و به فقر مى ترساند و نيز از مشورت با ترسو خوددارى كن كه او تو را در كارها سست مى كند و شخص آزمند و حريص را مورد مشاوره قرار مده ، چون او ستمگرى را در نظرت جلوه مى دهد. بخل و ترس و حرص و غرائز پراكنده اند كه جامع آنها بدگمانى به خداست . امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: و لا تشر على مستبد برايه على و غد و لا على متلون و لا على لجوج و... (99) با مستبد به راى و بى خرد و منافق و لجوج مشورت نكنيد.
فوائد مشورت  
اى برادر عزيز و اى خواهر گرامى كه متصدى امرى و كارى هستى بدان كه مشورت كردن فوائد بسيار زيادى دارد. از جمله ، با مشورت ، به افراد زير دست خود شخصيت مى دهى . ثانيا مى توانى به اين وسيله افراد و توانائى فكرى و خط فكر و يا سليقه آنها را آزمايش كنى . ثالثا مشورت شما با آنها موجب رشد فكرى آنها مى شود. رابعا آنها شما را از خودشان احساس ‍ مى كنند. و شما را مورد تائيد قرار مى دهند. خامسا آنها در جريان امور قرار مى گيرند و از مسائل آگاه مى شوند. سادسا شما را مستبد به راى تشخيص ‍ نمى دهند. سابعا اگر نتيجه كار مطلوب نبود شما را مقصر نمى دانند و مورد انتقاد قرار نمى دهند. و بالاخره مشورت نشانه احترام شما به افراد زير دست است و نيز شما الگويى مى شوى تا آنها هم در امور و كارهايشان مشورت نمايند. اى مدير عزيز كه مديريت قسمتى بر عهده شماست ، مشورت عيب نيست . بايد مشورت كنى و به عقائد ديگران احترام بگذارى . اين نشانه ضعف تو نيست بلكه نشانه تواضع شماست . مشورت فوائد ذكر شده را دارد به شرطى كه از آفات مذكور دور باشد و با كسى مشورت كنى كه صفات لازم را دارا و از صفات منفى مذكور مبرا باشد.
ب - دورى از خشونت در اعمال نظر  
با توجه به توضيحاتى كه داده شد معلوم گشت مشورت داراى فوائدى است . بنابراين اگر انسان بخواهد نظر خود را ولو صحيح باشد با خشونت اعمال كند مفاسدى دارد كه درست نقطه مقابل فوائد مشورت است . متذكر شديم در صورتى كه مدير نظرى دارد كه مى خواهد عملى شود بايد با دليل و استدلال محاسن و فوائد خود راى را بيان كند ( البته محيطهاى نظامى و انتظامى و امثال اينها تابع دستور مافوق هستند و همچنين نظام ادارى در زمان ما جنبه ديگرى دارد كه جاى شرح و بسط آن در اين مختصر نيست . )
7 - توجه به قدرت تبليغ 
يكى ديگر از اصول اساسى در رابطه با مديريت كه مشترك در همه رده هاى مديريت مى باشد توجه به نيروى تبليغات است . اصولا اصل تبليغ از اصولى است كه تمام اصول ديگر كم و بيش در رابطه با اين اصل اثرات خود را بروز مى دهند. تبليغات ، اسلحه برنده اى است كه حتى بيشتر از اسلحه هاى جنگى در ميادين جنگ ، كارائى دارد. تبليغ است كه هيچ را همه و همه را هيچ جلوه مى دهد. منحرف را ارشاد مومن را منحرف مى كند (البته بنا به نوع تبليغ ) اما تاكيدى كه در رابطه با بحث بر روى تبليغات مى شود در رابطه با اعلام و ارائه كمالات موجود مى باشد. يك مدير موظف است نسبت به آنچه پيشرفت داشته و موفقيتهاى حاصله تبليغ كند و نيز با تبليغات لازم تبليغات سوء لازم ديگران را خنثى كند. چه بسا موسسه يا ارگان و يا نهادى كارهاى مفيد زيادى انجام داده باشد، ولى به خاطر نبودن تبليغات ، اين موضوع نمايان نباشد و البته اثرات بعدى و توالى فاسده اى كه عدم تبليغ در اين زمينه دارد بر كسى پوشيده نيست ( از جمله نگرش مردم نسبت به آن ارگان و كارائى آن منفى مى شود و.... ) بنابراين مسئله تبليغات از اهم مسائل است . شما فرض كنيد يك كارخانه كه لوازم مصرفى توليد مى كند اگر به فكر تبليغ در مورد اجناس خود نباشد و در همين رابطه به كيفيت اجناس توجه نكند اين كارخانه در فروش توليدات خود موفق نخواهد بود. در اين زمينه شاهد بوده ايم كه كارخانجاتى توليدات ناقص خود را از بين مى برند. اينجانب مطلع شدم كه يكى از كارخانجات توليد كننده وسائل برقى توليدات ناقص ولى قابل استفاده خود از بين مى برد وقتى علت سؤ ال شد در جواب ، متصديان گفتند سبب اينكه اجناس مزبور معدوم مى شود اين است كه اجناس اين كارخانه در بازار فروش خوش سابقه مى شود و اين يك تبليغ عملى است . در جاهاى ديگر نيز همين طور است ، يعنى تبليغ جنبه حياتى دارد. ارائه طريقى كه در رابطه با تبليغ در بحث مديريت مى شود اينست كه چگونه يك مدير مى تواند مبلغ خوبى باشد؟ موضوع بحث ما در زمينه پاسخ به اين سوال اينست در جواب اين پرسش بايد گفت لازمه اينكه يك مدير بتواند مبلغ خوبى باشد چند چيز است :
1 - آگاهى در زمينه هاى ذيل  
الف - نسبت به زمينه تبليغى ، يك مدير موفق بايد بداند چه زمينه ها و سوژه هايى وجود دارد كه او مى تواند از آن بعنوان زمينه هاى تبليغى خود استفاده نموده و در رابطه با آن سوژهاى تبليغى برنامه ريزى نمايد.
ب - نسبت به عوامل تبليغ ، يك مدير بايد بداند چه عوامل اصلى يا جنبى در رابطه با كار او مى تواند تاثير منفى تبليغى داشته باشد. مثلا آيا نيروى انسانى براى او مفيد است يا مجله و يا چيزهاى ديگر.
ج - نسبت به رقيب ، مدير بايد رقباء خود را شناسائى كند و عوامل موفقيت آنها را بشناسد و ميزان پيشرفت آنها را بداند تا بتواند با آنها در بعد تبليغى قولى و عملى رقابت كند.
د- فن استدلال و منطق ، مدير بايد توانايى استدلال داشته باشد و در منطق قوى باشد تا توانائى رقابت با ديگران و رنگ دادن به تبليغات خود را داشته باشد كه در اين زمينه مى تواند از ذوق هاى هنرى نيز سود بجويد.
2 - شيوه هاى عملى تبليغ  
اول ، صفات ثبوتيه مبلغ  
مدير براى تبليغات داخلى و تاثير آنها و نيز براى ديگر تبليغات لازم بايد بهترين شيوه عملى تبليغ را بكار بندد كه اتخاذ اين شيوه با توجه به موارد ذيل ممكن است :
الف - احساس انسان دوستى ، بايد مدير در وجودش احساس نوع دوستى را پرورش داده و قوى سازد تا اعمال برخواسته از او كه سرچشمه از باطن او مى گيرد متكى بر اين احساس باشد.
ب - ساده زيستى ، يك مدير موفق از نظر اسلام مديرى است كه در نهايت ساده زيستى زندگى كند و وضع خود را با افراد عادى سطح پايين جامعه وفق دهد. نمونه بارز در زمينه ساده زيستى ، مدير جهان اسلام رسول گرامى ما - صلى الله عليه وآله - و يا حضرت على ابن ابى طالب عليه السلام هستند. حضرت امير عليه السلام در همين زمينه مى فرمايد: ان الله تعالى فرض على ائمه العدل يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ باالفقر فقره (100) خداوند تبارك و تعالى به پيشوايان عادل دستور داده است كه خودشان را با عموم فقراء برابر سازند تا اندوه فقر و تنگ دستى بر فقرا رنج وارد نسازد.
ج - مدارا نمودن با افراد ، حلم و بردبارى و مدارا كردن با مردم بالاترين حربه اى است كه هر مبلغى مى تواند و لازم است آن را در اختيار داشته باشد. همچنانكه براى هر مبلغ ، علم لازم و ضرورى است ، صبر و مدارا هم ضرورى و لازم است تا آنجا كه رفق و مدارا را برادر علم دانسته اند مولاى متقيان على عليه السلام مى فرمايد: لن يثمر العلم حتى يقارنه الحلم (101) علم نمى تواند هيچ گاه ثمر بخش باشد مگر اينكه بردبارى و حلم با آن همراه گردد.
د- تواضع ، يكى از علماء بزرگ كه در قيد حيات است مى فرمود بهترين راه نفوذ در افراد، شخصيت دادن به آنها و تواضع در مقابلشان مى باشد اگر كسى بخواهد تبليغ او در ديگرى اثر كند بايد از اين راه وارد شود. ما در اين رابطه با موضوع تواضع در سلسله درسهاى تزكيه مفصلا به بحث تكبر و تواضع اشاره مى كنيم پيامبر عظيم الشان اسلام - صلى الله عليه وآله - مى فرمايد: من تواضع الله رفعه الله و من تكبر خفضه الله (102) در اينجا چند علامت فروتنى را ذكر مى كنيم . اول ، در بحث و مناظره با دوستان اگر طرف بحث مطلبى را گفت كه حق بود بپذيرد و از او تشكر نمايد. گرچه او از نظر عملى در سطح پايين ترى باشد. دوم ، در مجالس اگر كسانى بر او پيش ‍ دستى كردند و در صدر مجلس نشستند ناراحت نشوند و در ضمن هر جا ممكن شد بنشيند. سوم ، شخصا جهت خريد به بازار مراجعه كند. چهارم ، لباسهاى ساده بپوشد. پنجم ، به سادگى با جميع اقشار و طبقات مردم نشست و برخواست كند و با آنها غذا بخورد و به گفتگو بپردازد. حال طرف معاشرت هر شغل پايين يا بالا باشد براى او تفاوت نكند. ششم ، قلبا به اينكه به او احترام بگذارند و در مقابل او بپاخيزند و امثال اينها علاقه مند نباشد.
ذ - عفت و پاكدامنى ، عفت همانا پاكدامنى در غرائز جنسى است مديرى كه از اين جهت لغزش داشته باشد قطعا نمى تواند مبلغ خوبى باشد و مسلما شكست مى خورد مثلا اگر مردى شهرت ران باشد همسر او نمى تواند او را بعنوان مديرى عفيف در منزل پذيرا باشد.
كما اينكه افراد زير دست او نمى توانند به او اعتماد داشته باشند.
ب - صفات سلبيه مبلغ  
مدير موفق در تبليغ كسى است كه از صفاتى چون مقام پرستى ، حسد، غرور و ريا دور باشد. (103)
بنابراين با توجه به ارائه طريقى كه شد مدير بايد به مسئله تبليغات بپردازد و به آن توجه مخصوص معطوف دارد.
يكى ديگر از اصول قابل توجه در مديريت اصل سرعت در كارها است اتلاف وقت ، از بين بردن عمر و خود كشى تدريجى است . بايد از لحظه لحظه عمر سود جست مغتنم است و آدمى عمرش محدود.
امير مومنان على عليه السلام مى فرمايد: انتهزوا فرص الخير فانها تمر مر السحاب . (104) فرصتها را غنيمت بدانيد كه فرصت مانند ابر مى گذرد و نيز فرموده اند كه : اضاعه الفرصه غصه (105) از بين بردن وقت موجب ناراحتى و غصه خواهد بود و نيز در اهميت فرصت همين بس كه خداوند در قران مجيد به فرصت و زمان و روزگار قسم ياد مى كند آنجا كه مى فرمايد: والعصر قسم به زمان ، قسم به روزگار ( بنا به بعضى تفاسير) بنابراين مدير بايد لحظات را قدر بداند و از آنها به نحواكمل و احسن استفاده كند.
8 - اعتدال در خوش بينى و بدبينى - رعايت پاكيزگى  
در اين قسمت به دو اصل ديگر مى پردازيم كه عبارتند از 1 - در خوش بينى و بد بينى حد اعتدال را رعايت كردن 2 - رعايت نظافت و پاكيزگى .
الف - اعتدال در خوش بينى و بدبينى  
افراط و تفريط مورد پسند اسلام نيست و آنچه در اسلام بر آن تاكيد شده رعايت اعتدال است ، آن هم در همه زمينه ها. اصولا در معناى عدل گفته اند كه عدل عبارتست از وضع الشيى ء فى محله يعنى عدل قرار دادن هر چيز در جاى خود است . پس هر چيزى كه از جاى خود و زمان خود و حد خود خارج شد يعنى از حدود عدل عبور نموده است . در مسئله خوش ‍ بينى يا سوء ظن نيز، مدير بايد از افراط و تفريط بپرهيزد. يعنى نه آنچنان خوش بين باشد كه هر كس رسيد سر او كلاه بگذارد و نه آنقدر بدبين باشد كه افراد فعال و به درد بخور را هم از خود براند. خوش بينى زيادى و بدبينى بيش از حد هر دو مهلك و خطرناك هستند و مدير را به سقوط خواهند كشانيد. مثلا شما تصور كنيد يك پدر نسبت به فرزند خود اگر زيادى خوش ‍ بين باشد و هيچ گاه كارى به كار او نداشته باشد و حتى اگر فرزندش دير به منزل بيايد و يا با دوستانى نامناسب معاشرت كند پدرش هيچ اعتراض ‍ نكند يا حداقل هيچ توضيحى نخواهد و يا هيچ مراقبتى به عمل نياورد، بديهى است اين خوش بينى بيش از حد آفات زيادى از ببار خواهد آورد. از آن طرف اگر سوء ظن خارج از حد، در كار باشد موجب توالى فاسده مى شود بعنوان نمونه يكى از اساتيد محترم مطلبى را نقل فرمود كه مطلب عجيبى است . ايشان فرمود: مدتى قبل ، عقد ازدواج بين دو نفر را خواندم پس از مدتى داماد نزد من مراجعه نمود اظهار داشت اين عقد ازدواجى را كه خوانديد لطفا صيغه طلاقش را هم بخوانيد. ايشان مى فرمودند: سوال كردم براى چه مى خواهى همسرت را طلاق بدهى ؟ گفت : زيرا امروز شنيده ام همسرم از منزل خارج شده و به مغازه اى جهت خريد مراجعه كرده !!! شما اگر در همين مسئله قدرى توجه بفرمائيد خواهيد ديد كه انگيزه تصميم آن شخص در مورد طلاق سوء ظن بيجا بوده است .
به اين قضيه توجه كنيد: ايشان اضافه نمودند شخص ديگرى را مى شناسم كه او هر روز صبح كه از منزل خارج مى شود درب منزل را به روى همسر خود مى بندد و درب منزل تا زمانى كه او مراجعت نكرده قفل است . ظهر كه مى آيد درب را مى گشايد و دوباره بعد از ظهر موقع خروج از منزل درب منزل را قفل مى نمايد و تا هنگام مراجعت مجدد او (كه تا شب طول مى كشد) درب بسته است . خوب ، بديهى است كه آن زن در آن منزل زندانى شده ولى در محيط خانه ، و بديهى است كه زندگى در كام او تلخ و آينده اين زندگى تاريك مى باشد.
برادران و خواهران محترم و گرامى توجه كنيد ايا علت چنين كارهايى چيزى جز سوء ظن و بدگمانى مى تواند باشد. ايا به نظر شما اين نوع زندگانى كردن مى تواند دوام داشته باشد. ايا از ديدگاه اخلاق اسلامى اين نوع برخورد مدير خانواده با همسرش صحيح است ؟
قواعد اخلاقى اسلام اين نوع حركات را نمى پسندد و تجويز نمى كند. زيرا اصولا انگيزه اين اعمال يعنى سوء ظن را تجويز نمى كند. نمونه هاى بسيارى را مى توان مثال زد كه سوء ظن را تجويز نمى كند. نمونه هاى بسيارى را مى توان مثال زد كه سوء ظن بيجا موجب فلاكت و بدبختى هاى زيادى شده است از جمله موردى را خودم سراغ دارم زن و شوهرى بودند داراى دو فرزند، كه با صفا و صميميت در كنار يكديگر زندگى مى كردند. مرد مرتبا به موقع به منزل وارد و از منزل خارج مى شد. بعدها به علت هاى گوناگون منطقى مجبور شد شبها ديرتر به منزل بيايد. همسرش به او مى گفت تو كه دير به منزل مى آيى حتما نسبت به من كم علاقه شده اى و همسر جديدى اختيار كرده اى . هر چه مرد در مقام انكار قسم مى خورد و دلائل تاخير ورودش به منزل را بيان مى كرد زن قبول نمى كرد و آخر تقاضاى طلاق نمود و بالاخره شوهر تحت فشار و به ناخواسته و عليرغم ميل قلبى اش همسر مورد علاقه خود را طلاق داد و فرزندانش را به مهد كودك سپرد. اينها نتيجه سوء ظن بيجا است ما اين نمونه ها را در رابطه با مديريت خانواده مثال زديم ليكن در هر جائى كه عنوان مديريت صدق كند اين قاعده جارى است . پس اگر در سوء ظن و يا حسن ظن افراط و تفريط شود، نتيجه اى جز ندامت و پشيمانى عايد و واصل نخواهد شد.
مثلا اگر به استاندارى اطلاع بدهند كه فرماندار فلان شهر با فلان كس ‍ ملاقات داشته است و شخصى هم كه با فرماندار ملاقات كرده مورد اتهام باشد، اينجا اگر استاندار حسن ظن زيادى به خرج بدهد و بگويد انشاء الله چيزى نيست ، اين موجب توالى فاسده مى شود. اگر هم سوء ظن زيادى داشته باشد و فورا بگويد حتما فرماندار مذكور با گروههاى منحرف ارتباط دارد اين هم موجب توالى فاسده مى شود. بالاخره در همه جا و همه حالات بايد از حسن ظن و سوء ظن افراطى و تفريطى پرهيز نمود و اعتدال را بايد رعايت كرد. در قرآن مجيد نيز در رابطه با اين مطالب آياتى وجود دارد از جمله خداوند مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم (106) اى كسانى كه ايمان آورده ايد دورى كنيد از بسيارى از ظن و گمانها بدرستى بعضى از گمانها گناه است .
بديهى است كه سوء ظن بيجا و يا بدگمانى هاى بى پر و پايه از مصاديق آيه شريفه است و گناه محسوب مى شود. و نيز خداوند متعال مى فرمايد: و ظنتم ظن السوء و كنتم قوما بورا (107) و گمان برديد گمان بد ( سوء ظن پيدا كرديد ) و از هالكان هستيد. قرآن مجيد مديران را دعوت مى كند كه به محض گمان بردن به يك موضوع دست بكار نشوند، بلكه تحقيق و بررسى نمايند و صرفا به ظن خود عمل نكنند خداوند مى فرمايد: ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة (108) اگر فاسقى خبرى نزد شما آورد (به مظنه اى كه از خبر او حاصل مى شود عمل نكنيد ) پس ‍ تحقيق و تبين كنيد تا به كسى از روى نادانى آسيب نرسانيد.
مديران محترم نيز بايد توجه كنند كه خودشان مرتكب اعمالى نشوند كه موجب سوء ظن افراد زير دست گردد. در روايت نبوى آمده است اتقوا مواقع التهم (109) ( اتقوا مواضع التهم هم وارد شده است ) از محل هاى تهمت بپرهيزيد و دورى كنيد چه بسا يك مدير بسيار هم مقدس و خوش ‍ نيت باشد اما يك حركت كوچك او موجب سوء ظن افراد شود و همين سوء ظن ، زمينه را براى مفاسد بعدى آماده كند. مدير مدبر اسلام يعنى رسول گرامى - صلى الله عليه وآله - را ببينيد با اينكه آن حضرت ، موقعيتى خاص در بين مسلمين داشتند و مورد تكريم و احترام وافر بودند و اصولا نبى گرامى - صلى الله عليه وآله - محبوب مردم بودند ليكن مع الوصف از مواضع تهمت دورى مى نمودند. در روايت است كه : انه - صلى الله عليه وآله - كان يكلم زوجته صفية بنت حى ابن اخطب فمر به رجل من الانصار فدعا رسول الله - صلى الله عليه وآله - فقال يا فلان هذه زوجتى صفيه فقال يا رسول الله افنظن بك الا خيرا قال - صلى الله عليه وآله - ان الشيطان يجرى من ابن آدم مجرى الدم فخشيت ان يدخل عليك (110) روزى رسول اكرم - صلى الله عليه وآله - با همسر خود سفيه دختر حى ابن اخطب سخن مى گفت كه مردى از انصار از آنجا عبور كرد حضرت او را صدا زد و فرمود: اى مرد اين زن همسر من صفيه است (يعنى خيال نكنى كه پيامبر با زنى اجنبى سخن مى گويد ) آن مرد اظهار داشت اى رسول خدا آيا ما به تو هيچ گمانى جز گمان خير مى بريم ؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند شيطان ( و وساوس شيطانى ) جارى مى شود در مجراى خون انسان ترسيدم كه شيطان ( و وساوس او ) در تو هم داخل بشود.