فصل سيزدهم : قرائت
اگر نماز را از دريچهاى بنگريم كه رابطه بين بنده و مولا است و اينكه هر نماز ميثاقى نو و عهدى است جديد با خدا كه پا از دائره بندگيش فراتر نگذاريم، شايد مهمترين قسمت نماز قرائت حمد و سوره به خصوص حمد باشد. چه معانى دقيق و مفاهيم عميق كه در اين جملات كوتاه نهفته، البته جاى تعريف نيست چه اينكه كلام خداست و همين بس براى آن كه از هر تعريف بىنياز باشد، لذا درك معانى اين قسمت نماز عامل مؤثرى در حضور قلب و ديگر شرايط نماز است.
آنچه در اين قسمت نقل مىشود جز يك قول و يك نظريه چيز ديگرى نيست و آن را به عنوان فتح بابى در تفكر و تعمق در اين كلام عزيز عنوان مىكنيم به اميد اينكه خواستاران رضايت پروردگار با تلاش و كوشش پىگير خود را به درجات عالى نمازگزاران مخلص برسانند.
ابوحامد مىگويد: هنگامى كه
بسم الله الرحمن الرحيم مىگويى قصد تبرك براى شروع خواندن قرآن به اين كلمه شريفه نم
(121) و معنىاش را اين بدان كه همه امور به دست خداست و بدان كه منظور از اسم در اين كلام شريف مسمى است.
پس اگر همه چيز در دست خداست لاجرم
الحمدلله رب العالمين.
سپاس شايسته اوست چرا كه نعمتها از اوست پس هر كه نعمتى را از غير خدا بداند يا به خاطر نعمتى غير خدا را سپاس گويد به اندازه همان اعتقاد و توجه به غير در
بسم الله و الحمدلله گفتن نقصان و كمبود دارد، اگر چه شبانه روز حمد و بسم الله ورد زبانش باشد. البته اين در صورتى است كه انسان كسى را در اعطاى نعمت، مستقل بداند، اما اگر به عنوان وسيلهاى از طرف خدا به او نظر شود نه تنها تشكر از او اشكال ندارد بلكه عملى است پسنديده.
و هنگامى كه مىگويى:
الرحمن الرحيم الطاف الهى را در نظر بگير و ببين كه چگونه به هر طريق، لطفش شامل حال بوده و هست آنگاه معنى رحمت الهى را مىفهمى و به آن اميدوار مىشوى.
و چون
مالك يوم الدين مىگويى او را بزرگ شمر كه هيچ ملكى جز براى او نيست و خوف او را در جان داشته باش كه روز داورى در پيش است و اوست آن كسى كه در آن روز داورى خواهد كرد، آنگاه اخلاص خود را تجديد كن و بدان كه اگر او ياريت نمىكرد موفق به نماز و عبادت نمىشدى و اوست كه بر تو منت نهاده و به اطاعت موفقت نموده و تو را به خدمتش خوانده، شايسته مناجاتش كرده است.
و اگر تو را از توفيق محروم مىكرد همراه با شيطان، مطرود درگاه او بودى.
بنا به قولى دو جمله
اياك نعبد و اياك نستعين از آن جهت با صيغه جمع آورده شده كه انسان نفس خود را خرد و كوچك كند چه عبادت و استعانت يك انسان شايستگى محضر حق تعالى را ندارد، لذا با عبادات و استعانتهاى ديگران جمعش كن زيرا بالأخره بين تمام عبادات يك عبادت مقبول وجود دارد
و اميد آن هست كه عبادت تو هم با عبادات مقبول مورد قبول خداوند واقع شود اين درست مثل فروش يك كالا است كه يا همهاش را رد مىكنند يا قبول و هيچگاه آن را قسمت نمىكنند كه يك قسمت را قبول و قسمت ديگر را رد كنند و خدا كريمتر از آن است كه عبادات تمام مخلوقاتش را رد كند، پس اگر عبادات جمعى باشد همه آنها پذيرفته مىشود.
و به همين خاطر است كه گفتهاند: نماز را در اول وقت با جماعت بخوان و هنگام دعا و درخواست حاجت از خدا با درود بر محمد (صلىالله عليه و آله و سلم) و خاندانش شروع كن، بعد از آن حاجت بخواه و در آخر بر پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) درود فرست، چه آنكه خدا كريمتر از آن است كه صدر و ذيل يك دعا را قبول كند و وسطش را نپذيرد.
چون از واگذارى امرت به خدا به وسيله
بسم الله و الحمدلله و از اظهار حاجت و نيازت به كمك او، فارغ شدى نيازت را معين كن ولى مهمترين حاجاتت را بخواه و بگو:
اهدنا الصراط المستقيم يعنى همان راهى كه ما را به جوار قربت راهنما باشد و به وادى رضايتت برساند و آنگاه اين صراط را توضيح ده و برايش نمونه ذكر كن، راه كسانى را كه خدا به آنها نعمت هدايت داده بخواه يعنى راه انبياء و صديقين و شهداء و صالحين.
صراط الذين انعمت عليهم.
و از راه كسانى كه چون كفار و منافقين مورد غضب خدا واقع شدند و كسانى كه چون يهود و نصارى و ستارهپرستان به وادى ضلالت افتادند به خدا پناه ببر.
غير المغضوب عليهم و لا الضالين.
چون سوره فاتحه را به اين روش تلاوت كردى از جمله كسانى مىشوى كه خداوند در حديث قدسى به پيامبرش درباره آنان چنين مىفرمايد:
نماز را بين خود و بندهام تقسيم كردهام كه نصفش از من باشد و نيم ديگرش از آن بندهام، بندهام مىگويد: الحمدلله و خدا مىگويد بندهام مرا ستود.
و همين است معنى
سمع الله لمن حمده.
اگر تنها بهرهات از نماز ياد جلال و عظمت خدا باشد باارزشترين غنيمتى است كه مىتوان به دست آورد تا چه رسد به اينكه تو اميدها به فضل و پاداش او دارى.
به همين منوال هر سورهاى را كه بعد از فاتحه بخوانى همان طور كه در باب قرائت قرآن ذكر مىشود سزاوار است در آن تفهم كنى.
و از امر و نهى و وعده وعيدهايش غافل نشو، و در موعظه و اخبار انبياء گذشته و يادآورى احسانات و تفضلاتش به درستى دقت كن.
چه اينكه هر فرازى از آيات قرآن حقى دارند كه بايد اداء شود مثلاً حق وعده، اميد به رحمت خدا و حق وعيد، ترس از عقاب اوست.
حق امر و نهيش، تصميم بر اطاعت و حق نصيحتهاى آن، قبول پند و اندرز و حق ذكر احسانات، شكر و حق شنيدن اخبار انبياء عبرت گرفتن است.
البته اين معانى نسبت به درجات فهم افراد متفاوت و فهم هر كس به علم و صفاى قلبش بستگى دارد، به طورى كه درجات آن قابل شمارش نيست.
نماز كليد درك قلوب است و در نماز است كه اسرار اين كلمات كشف مىشود.
اين است حق قرائت در نماز و همين است حق اذكار و تسبيحات آن، پس مراقب چگونه خواندن نماز باش، آن را با ترتيل و شمرده بخوان و در خواندن شتاب مكن زيرا در كلام شمرده بهتر مىتوان تأمل و دقت كرد.
فصل چهاردهم : ادامه قيام
ابوحامد مىگويد: تداوم قيام اشاره به اين است كه قلب نمازگزار با حضورى يكنواخت متوجه خدا است. از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم): تا زمانى كه نمازگزار روى از نماز برنگرداند خدا روى سوى او دارد پس همچنان كه واجب است انسان سر و چشمش را از توجه به اطراف نگه دارد همان طور واجب است اندرونش را از توجه به غير نماز حفظ كند.
پس هرگاه قلبش از نماز به جهت ديگر منحرف شد به او تذكر دهد كه خدا آگاه است و به او يادآورى كند كه چقدر زشت است مناجات كردن با خدا در حالى كه با غفلت، به او بىاعتنايى مىكنى.
بر تو باد خشوع قلب كه سرچشمه حفظ ظاهر و باطن از انحراف، خشوع است.
اگر باطن انسان خاشع شود حتماً ظاهرش خاشع مىشود
چه اينكه ظاهر تحت سيطره باطن است.
از حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) است كه مردى را در حال نماز ديد كه با ريش خود بازى مىكند فرمود: بدانيد كه اگر اين مرد قلبش خاشع بود، جوارحش نيز خاشع مىشد.
زيرا رعيت محكوم شيوه سلطان است و به همين خاطر در دعا وارد شده:
اللهم اصلح الراعى و الرعيه
(122) و سلطان وجود ما قلب ماست. همه اينها مقتضاى طبع انسان در مواجهه با بزرگان دنياست، پس چگونه كسى كه خدا را مىشناسد طبعش اقتضاى توجه در مقابل او را نداشته باشد. كسى كه در مقابل غير خدا به حالت خشوع مىايستد و در مقابل خدا بىتوجه و نامرتب است نسبت به جلال و عظمت و علم بىنهايت او كه بر تمام سرائر آگاه است شناخت پيدا نكرده و نتوانسته اين كلام شريف خدا را بفهمد
الذى يراك حين تقوم و تقلبك فى الساجدين
(123).
فصل پانزدهم : ركوع
ابوحامد مىگويد: سزاوار است به هنگام ركوع دوباره كبرياء و عظمت خدا را در نظر آورى و در حالى كه از عذاب خدا به خدا پناه مىبرى به پيروى از روش نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) دستانت را تا بناگوش بلند كرده و آنگاه ركوع كنى، سپس تواضع و افتادگيت را با ركوع از سر بگير و سعى كن قلبت شكسته شود و خشوعت مضاعف گردد.
با اين حال ركوع كن و مولايت را عزيز دار و بزرگ شمار و پستى خود و بلندمرتبگى پروردگارت را از ياد مبر و از او بخواه كه ياريت كند كه اين معنى در قلبت ثابت شود آنگاه پروردگارت را تنزيه كن و به عظمتش شهادت ده زيرا او بزرگتر از هر بزرگى است و براى تأكيد عظمتش در قلب، شهادت را تكرار كن.
سپس با اميد ترحمش سر از ركوع بردار و به وسيله ذكر
سمع الله لمن حمده
(124) اميدت را تشديد نما، چه اينكه اين جمله به منزله
اجاب الله من شكره
(125) مىباشد، آنگاه در ادامه اين كلام خدا را شكر و ستايش كن كه شكر منشأ ازدياد نعمت است و بگو
الحمدلله رب العالمين (پايان كلام ابوحامد)
سپس بر خشوع و تذلل خود بيفزا و بگو:
اهل الكبرياء و العظمه و الجود و الجبروت
(126).
مرحوم صدوق
(127) روايت مىكند كه از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) سؤال شد معنى كشيدن گردن در حال ركوع چيست؟ حضرت فرمود: اين كه به تو ايمان دارم اگر چه گردنم را بزنى.
و در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) روايت مىكند كه فرمود هر بندهاى يك ركوع حقيقى براى خدا به جا آورد خداى تعالى او را به نور درخشنده خود زينت بخشد و در سايه كبريائش جا دهد و لباس برگزيدگانش را بر قامت او بپوشاند.
ركوع مرحله اول است و سجده مرحله دوم هر كس او را آن طور كه شايسته است به جا آرد براى مرحله دوم صلاحيت پيدا مىكند و در ركوع ادبى بايد به جا آورد و در سجده نزديك شود، هر كس شرط ادب به جا نياورد صلاحيت قرب ندارد، پس مانند خاضعين در مقابل خدا ركوع كن و در سايه سلطنت او عظمت ياب و اعضايت را براى او فروگذار چون كسى كه هراسان است و بر آنچه كه نصيب راكعين مىشود و از دست او رفته افسوس مىخورد
(128).
فصل شانزدهم : سجده
ابوحامد مىگويد: سپس به سوى سجده فرود آى كه سجده بالاترين درجه فروتنى و اظهار اطاعت است آنگاه عزيزترين اعضاء يعنى صورتت را بر پستترين اشياء يعنى خاك قرار ده.
اگر برايت امكان داشت كه بين خاك و صورتت حائلى نباشد و بر زمين سجده كنى همين كار را كن كه بيشتر خضوع را در تو برمىانگيزد و خوارى را بيشتر به وجودت مىكشاند
(129).
هنگامى كه نفست را محل استقرار ذلت قرار دادى بدان كه آن را در محل مناسبش قرار دادهاى و فرع را به اصل ملحق كردهاى چه اينكه اصل تو از خاك است، تو از خاك خلق شدهاى و به خاك برمىگردى.
در اين هنگام عظمت خدا را در قلب احضار كن و بگو:
سبحان ربى الأعلى و بحمده و با تكرار، تاكيدش كن كه يك بار چندان اثر ندارد.
چون قلبت رقيق و درونت تطهير شود اميدت به رحمت خدا صادق و به جا است كه رحمت او به طرف ضعيفانى كه در مقابلش تذلل كنند سرازير است، و هرگز متكبران سركش را شامل نمىشود پس سر بردار در حالى كه تكبير مىگويى و طلب حاجت مىكنى و از گناهانت استغفار مىنمايى.
سپس براى تأكيد و تشديد تواضع دوباره به همين ترتيب سجده كن.
مرحوم صدوق (قدس سره) از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت مىكند كه از حضرت، معنى سجده اول پرسيده شد فرمود تأويلش اين است كه خدايا تو ما را از خاك خلق كردهاى و هنگامى كه سر برمىدارى تأويلش اين است كه ما را از زمين بيرون آوردهاى و تأويل سجده دوم اين است كه خدايا دوباره ما را به زمين برمىگردانى و تأويل سر برداشتن از آن اين است كه بار ديگر ما را از زمين خارج مىكنى.
در كتاب مصباح الشريعه از حضرت امام صادق (عليه السلام) چنين نقل مىكند:
به خدا قسم كسى كه يك بار سجده را به طور شايسته به جا آورد زيان نمىكند و كسى كه در آن حال پروردگارش را مانند فريبهاى نفسش بفريبد و از انس دنيا و راحت آخرت كه خدا براى ساجدين در نظر گرفته غافل باشد رستگار نخواهد شد و كسى كه در حال سجود تقربش را به خدا نيكو كند هرگز از خدا دور نشود و كسى كه در آن حال شرط ادب به جا نيارد و با دلبستگى به غير خدا حرمتش را ضايع كند، هرگز به خدا نزديك نشود.
پس مانند كسى كه براى خدا متواضع است و مىداند كه از خاكى خلق شده كه لگدكوب مردم است و از نطفهاى تركيب يافته كه همه از آن نفرت دارند، سجده كن.
مقصود خداوند از سجود بندگان اين است كه سجده سبب تقرب قلب و روح و ضمير بندگانش باشد، پس هر كه به خدا نزديك مىشود از غير او دور مىشود، آيا نمىبينى كه در ظاهر، حالت سجود حاصل نمىشود مگر اينكه از همه اشياء چشم بپوشى و همه از چشم تو ناپديد شوند، همچنين است امر باطن، كسى كه در نماز قلبش به غير خدا بستگى دارد به همان چيز نزديك و از هدف نماز دور است، خداى تعالى در قرآن مجيد چنين مىفرمايد:
ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه
(130).
و حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: خداى تعالى مىفرمايد:
هرگاه بر قلب بندهاى اطلاع پيدا كنم و بدانم كه او دوست دارد مخلصانه براى رضايت من عبادت كند سرپرستى او را به عهده مىگيرم و هر كس در نمازش به غير من مشغول شود خودش را استهزاء كرده و نامش در ديوان زيانكاران ثبت مىشود
(131).
فصل هفدهم : تشهد
شهيد ثانى (قدس سره) مىفرمايد: چون پس از به جا آوردن اين افعال دقيق و دريافتن اين اسرار عميق كه خطرهاى بزرگ و هولهاى عظيم در بر داشتند به تشهد نشستى خوف كامل و حياء و ترس داشته باش كه مبادا هيچ يك را شايسته انجام نداده باشى و شرائط آنها را كامل نكرده باشى و نمازت در ديوان مقبولين نوشته نشود، پس دستت را چنان قرار داده كه انگار از فوايد نماز خالى است و مگر خدا با رحمتش كمبود تو را جبران كند و با فضل و رحمتش عمل ناقصت را بپذيرد، حالا به مبدأ و اصل دين برگرد و به كلمه توحيد - يعنى دژ محكم خدا كه هر كس داخل آن شود در امان است - متمسك شو و به وحدانيتش شهادت ده چه اينكه جز او دستگيرى نيست.
و حضرت رسول خاتم (صلىالله عليه و آله و سلم) را به خاطر بياور و نبوت و رسالتش را شهادت ده و بر او و خاندانش درود فرست و با اين كار عهدت را با خدا تجديد كن زيرا شهادتين اولين وسيله و اساس تمام فضائل هستند.
پس اگر نمازت را آن گونه كه شايسته است - يعنى همان صورتى كه اگر يك بار توانسته باشى نماز بخوانى تا ابد رستگارى - به جا آوردهاى در انتظار جواب رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) باش كه در جواب درودت ده بار بر تو درود فرستد.
در كتاب مصباح الشريعه آمده است كه حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
تشهد، ثناگويى خداست پس در نهان بنده خدا باش و در عمل براى او خضوع كن هم چنان كه در ادعا بنده او هستى.
و صدق گفتار را به صفاى باطنت متصل كن، زيرا كه خدا تو را بنده آفريده و تو را مأمور نموده كه او را با قلب و زبان و جوارحت بپرستى و عبوديت تو در مقابل ربوبيت او تحقق يابد و بدان كه اختيار خلائق به دست اوست و نفسى نمىكشند و لحظهاى زندگى نمىكنند مگر مشيت او تعلق گيرد و مردم جز با اذن و اراده او نمىتوانند كوچكترين حركتى كنند.
آنگاه پس از جملاتى طريق بندگى را چنين بيان مىفرمايد: بندگى را اين گونه به جا آور، كه به حكمت او راضى باشى و در عبادت و به جا آوردن اوامرش مطيع؛ و ببين چگونه به تو دستور داده كه بر نبيش محمد (صلىالله عليه و آله و سلم) درود فرستى پس درود او را به درود پيامبر و طاعتش را به طاعت نبى و شهادتش را به شهادت رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) متصل كن و بنگر كه بركات شناخت و احترام حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم) از دستت نرود و از فايده درود فرستادن بر او محروم نشوى
(132).
فصل هيجدهم : سلام
شهيد ثانى (قدس سره) مىفرمايد: چون از تشهد فارغ شدى خود را در محضر حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) و فرشتگان مقرب خدا و جميع انبيأ و ائمه (عليهم السلام) و فرشتگان محافظت كه مأمور شمردن اعمال تو هستند فرض كن و همه را در نظر بياور و آنگاه بگو:
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
توجه كن كه ضمير
كم در عليكم به معنى شما و براى مخاطبت استعمال مىشود، پس تا مخاطب خود را تعيين نكردهاى خطاب نكن كه از هرزهگان بيهودهگو به حساب مىآيى.
اگر خداوند با فضل و رحمت همهگير و رأفت كامل خويش اين نماز را - كه از درجه قبول دور و به اوج قرب و وصول نالايق است - نمىپذيرفت و به جاى واجب حقيقى به آن اكتفا نمىكرد چگونه ممكن بود خطاب كسى كه مخاطبى را در نظر ندارد شنيده شود؟
و اگر امام جماعت بودى به اضافه آنان كه ذكر شد، جماعت نمازگزاران را در سلام قصد كن و آنها بايد سلام اول را در جواب سلام تو ذكر كنند و آنگاه مقصود تو يعنى
سلام بر ائمه و انبياء و فرشتگان را با سلام دوم اداء كنند.
اگر چنين كنيد وظيفه سلام را به انجام رساندهايد و مستحق آن شدهايد كه خداى تعالى اكرام و احترامتان را بالا برد.
در كتاب مصباح الشريعه است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
معنى سلام در آخر نماز امان و امنيت است يعنى كسى كه با خضوع و خشوع قلب دستور خدا و سنت پيامبرش را به جا آورده از بلاى دنيا در امان و از عذاب آخرت رسته است.
سلام يكى از اسماء خدا است كه آن را به وديعه به مخلوقش سپرده تا در داد و ستدها و امانتدارىها و در روابط با هم براى تأييد و تصديق همنشينىها و صحت آميزش و معاشرتشان به كار برند.
اگر مىخواهى كه سلام را در جاى خودش به كار برى و معناى آن را برسانى، پرهيز پيشه كن و بايد دين و عقل و قلبت از دست تو سالم بمانند كه آنها را با ظلمت گناهان آلوده نكنى و محافظين تو يعنى
فرشتگانى كه خدا براى محافظت تو مأمور كرده از تو در امان باشند و آنها را به ستوه نياورى و به گونهاى با آنها رفتار كنى كه از تو ملول و وحشتزده نشوند و بعد از آنها دوستانت را و سپس دشمنانت را ملاحظه كن كه از تو در امان باشند.
پس اگر اينهايى كه به تو نزديكند از تو در امان نباشند آنها كه دورترند هيچگاه در امان نخواهند بود، و كسى كه سلام را اين گونه در جاى خود به كار نبرد نه سلامش بجاست و نه مسلمان است و نه تسليم خدا، و در سلامش دروغ مىگويد اگر چه اظهار سلام كند
(133).
باب سوم : نماز جمعه
شهيد ثانى (قدس سره) مىفرمايد: نماز جمعه براى اين است كه آگاه باشى و هرگز فراموش نكنى كه روز جمعه روز بزرگى است و عيد جمعه عيد شريفى است كه خداى تعالى آن را به امت اختصاص داده و براى بندگانش چنين وقت شريفى را مقرر كرده تا در آن، بندگانش را به جوار خود نزديك كند، و آلام دورى را با اماننامهاى از عذاب تسكين بخشد. به همين خاطر است كه آنها را تشويق نموده تا در اين روز به اعمال صالح روى آرند و آنچه را كه در بين هفته با سهلانگارىها از دست دادهاند جبران كنند، و نماز جمعه را مهمترين طاعت و موجب قربت در اين روز قرار داده و در قرآن مجيدش آن را ذكر ناميده و اين تنها نمازى است كه خدا آن را ذكر ناميده و فرموده است:
يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون
(134).
در اين آيه تأكيدات و تنبيهات بسيار نهفته و كسانى كه بهرهاى از معنويت برده باشند به آنها پى مىبرند. از مهمترين رموزى كه در اين آيه شريفه نهفته است اينكه از نماز به ذكر
(135) تعبير كرده تا توجه دهد كه عالىترين هدف نماز ذكر خدا در قلب، و حضور عظمتش در خاطر انسان است؛ و سر اينكه نماز انسان را از فحشاء و منكر باز مىدارد همين است و چنين امرى با توجه كامل به خدا و محو شدن در جلال او كه همان
ذكر اكبر و
ذكر كثير است (به طورى كه در بعضى از تفاسير به همين مضمون آمده است) ميسر مىشود چه رسد به اين كه مطلق ذكر همين حالت باشد
(136).
بنابراين واجب است كه انسان به اين نماز اهميت بيشترى دهد و بعد از اينكه مقدمات آن مثل نظافت و به كار بردن بوى خوش و نهادن عمامه و تراشيدن سر و كوتاه كردن شارب و ناخن و مستحبات ديگر را با قلبى متوجه و صاف و مخلصانه به جا آورد، همان طور كه براى ملاقات با پادشاهان دنيا آماده مىشود براى ديدار با خدا و ايستادن در محضر او و بهرهمندى از صحبتش آماده شود. البته نبايد هدفت از به جا آوردن اين وظايف بهرههاى رفاهى
(137)باشد كه زيانبار مىشوى و جز حسرت بهرهاى نمىبرى بلكه هر چه مىتوانى مقاصدى را كه موجب ثواب مىشوند در عملت داخل كن تا ثواب عملت بيشتر شود.
باب چهارم : نماز عيدين
شهيد ثانى (قدس سره) مىفرمايد: در مورد نماز عيدين (قربان و فطر) در قلبت اين معنى را حاضر كن كه امروز روز تقسيم جوائز و پخش رحمت و بخشش هديه به كسانى است كه قربانى يا روزه آنها قبول شده و وظائفشان را به درستى به جا آوردهاند.
پس در نمازت خشوع بسيار كن و در حال نماز و قبل از آن و بعد از آن تضرع به سوى خدا كن كه اعمالت را بپذيرد و تقصيراتت را ببخشد؛ و حياء كن از اينكه اعمالت رد شود، و خجلت داشته باش از اينكه از درگاه طردت كنند و رسوايت سازند.
اين روز عيد كسانى نيست كه لباس نو بپوشند بلكه فقط براى كسانى عيد است كه از وعيد عذاب در امان باشند و از حسابرسى دقيق و تهديد سالم بمانند و با اعمال صالح خود شايسته برترى و افزايش احسان خداوند شوند.
پس در اين روز مانند روزهاى جمعه مقيد به انجام مستحبات باش، و وسائل آمادگى رويارويى قلب با پروردگار و ايستادن در مقابل او را فراهم كن باشد كه براى مناجات و خضوع در مقابل او شايستگى پيدا كنى.
در اين روز از آنچه كه به خاطرش خلق نشدهاى شاد مشو بلكه بايد شاديت از بخششهاى الهى به بندگان عاملش باشد.
باب پنجم : نماز آيات
شهيد ثانى (قدس سره) مىفرمايد: به هنگام نماز آيات پيشامدهاى هولناك آخرت و زلزلههاى آن و گرفتگى خورشيد و ماه و تاريكى قيامت و ترس خلائق از گرفتار شدن به عذاب و عقوبت الهى را به ياد آور.
و دعا و تضرع بسيار كن و با خوف و خضوع و خشوع از خدا رهايى از آن گرفتارىها را طلب كن و از او بخواه كه تو را از آن ظلمت بگذراند و به نور رهنمون شود و از لغزشهايت چشم بپوشد.
از گناهانت توبه كن به اميد آنكه به اين نفس شكسته و سرافكنده كه از تقصير خود حيا بر او غلبه كرده نظرى كند و توبهات را بپذيرد و لغزشت را نديده گيرد.
امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد: جز شيعيان ما كسى به خاطر خسوف و كسوف و زلزله نمىترسد و به خدا استغاثه نمىكند پس اگر يكى از اينها رخ داد به خدا پناه ببريد و به او مراجعه كنيد
(138).
امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام) مىفرمايد: به اين خاطر به هنگام كسوف نماز واجب شده كه كسوف از نشانههاى خدا است و معلوم نيست كه از آثار رحمت اوست و يا از عذابش ظاهر شده. پس رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم): علاقه داشت امتش به هنگام كسوف به خالق خود پناه برند تا شر آن را از آنها برگرداند و از پيامدهاى آن حفظشان كند، همان طور كه چون قوم يونس تضرع كردند عذاب را از آنها برگرداند.
قرائت قرآن
در رابطه مكالمه عبد و مولا قرائت قرآن كمتر از نماز اهميت ندارد، چه اينكه همان طور كه نماز سخن گفتن عبد با مولا است قرائت قرآن سخن گفتن مولاست با بندهاش لذا قرائت قرآن امرى شريف است و چون نماز، شرائطى دارد كه به جا آوردن آنها لازم است.
خداى تعالى در اين باره مىفرمايد:
رتل القرآن ترتيل
(139).
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه مىفرمايد:
ترتيل آن است كه الفاظ قرآن را به درستى بيان كنى آن را چون شعر به تعجيل و بريده بريده نخوانى، و مانند ريك نپاشى پس به وسيله قرآن قلبهاى سخت خود را بكوبيد و سعى و همتان تمام شدن سوره نباشد.
خداى تعالى مىفرمايد:
لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله
(140).
و ما بخت برگشتگان خود را مىبينيم كه قرآن مىخوانيم و قلوبمان خاشع و متلاشى نمىشود و مصداق آن شدهايم كه خداى تعالى مىفرمايد:
ثم قست قلوبكم فكانت كالحجاره او اشد قسوه
(141).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: قرآن با حزن نازل شده پس آن را با حزن بخوانيد.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
قرآن بخوانيد و گريه كنيد و اگر نمىتوانيد گريه كنيد خود را به گريه بزنيد.
در كتاب مصباح الشريعه آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسى كه قرآن بخواند و براى آن خضوع نكند و روحش پرواز نكند و حزن و خوف در او ريشه نزند عظمت خداوند متعال را ناچيز شمرده و زيانبار است.
بنابراين قارى قرآن به سه چيز نياز دارد:
1 - قلب خاشع 2 - بدن فارغ 3 - محل خلوت.
چون قلبش براى خدا خشوع كند شيطان از او مىگريزد.
و چون بدنش از كارهاى ديگر فارغ شود براى خواندن قرآن آماده مىشود و در نتيجه عارضهاى كه او را از نور و فوائد قرآن محروم كند براى او پيش نمىآيد.
و چون بعد از احراز اين دو خصلت گوشهاى خلوت برگزيد و از خلق كناره گرفت جان و روحش با قرآن انس مىگيرد و حلاوت كلام خدا با بندگان صالحش را مىچشد، و آنگاه لطف او را نسبت به اين بندگان و اختصاص آنها را به كرامات خدايى و اشارات بديعش در مىيابد.
پس چون پيمانهاى از اين سرچشمه نوشيد هيچ حالتى را بر آن حالت و هيچ وقتى را بر آن وقت ترجيح نمىدهد، و آن را بر هر عبادت و طاعتى مقدم مىدارد زيرا مناجات بىواسطه با پروردگار در اين حال است.
پس بنگر كه كتاب پروردگار و منشور ولايت خود را چگونه مىخوانى و چه سان اوامر و نواهى او را اجابت و تا چه مقدار حدودش را مراعات مىكنى زيرا كه آن كتاب كريمى است كه باطل از هيچ سويى نه از روبرو و نه از پشت سر به آن راه ندارد و آن فرستاده خداى حكيم ستوده است
(142).
پس آن را با ترتيل بخوان و هنگامى كه به وعده و وعيدش مىرسى بايست و در حال خود تأمل كن و در مثالها و اندرزهايش تفكر كن و برحذر باش كه با قرائت ظاهرش حدود آن را زير پا بگذارى
(143).
ابوحامد را در اين باب كلامى است كه خلاصهاش اين است:
كسى كه مىخواهد قرآن بخواند شايسته است امورى را در باطن دارا باشد كه عبارتند از:
1 - فهم عظمت و برترى كلام و درك فضل و لطف خداوند به بندگان خود، در نزول قرآن از عرش جلالش به درجه فهم خلائق.
2 - بزرگداشت متكلم در اين مرحله سزاوار است كه قارى به هنگام شروع در قرائت عظمت متكلم (خدا) را در قلبش حاضر كند و بداند كتابى را كه مىخواند از نوع كلام بشر نيست و خواندن آن امرى است بسيار مهم، چه خداى تعالى در شأنش مىفرمايد:
لا يمسه الا المطهرون
(144).
همان طور كه ظاهر جلد و صفحات قرآن از لمس شدن به وسيله ظاهر پوست غير طاهر محافظت شده، باطن معنايش از باطن قلوبى كه از پليدىها بريده نشده و به نور بزرگداشت و تعظيم خدا منور نگشتهاند محجوب است، و همان طور كه هر دستى صلاحيت لمس قرآن را ندارد، هر زبانى صلاحيت تلاوت آن و هر قلبى شايستگى رسيدن به معانى آن را ندارد.
3 - حضور قلب و ترك كردن خيالات و جولان در عوالمى غير از آن چه در آن است، البته اين حالت از بزرگداشت متكلم ناشى مىشود، زيرا كسى كه كلامى را كه مىخواند بزرگ شمرد از آن بشارت مىگيرد و به آن مأنوس مىشود و هرگز از آن غافل نمىگردد.
در قرآن چيزهايى هست كه اگر قارى اهلش باشد باعث انس قلب مىشوند پس چگونه ممكن است كسى كه در قرآن در گشت و گذار است به دنبال انس با ديگرى رود.
4 - تدبر، تدبر امرى است بالاتر از حضور قلب زيرا گاه مىشود كه انسان در غير قرآن فكر نمىكند ولى به شنيدن الفاظ آن اكتفاء كرده و در آن تدبر نمىكند، در حالى كه مقصود اصلى از قرائت قرآن تدبر است.
اين قرآن است كه مىفرمايد:
افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفاله
(145).
و به همين خاطر است كه ترتيل مستحب شده زيرا ترتيل در قرائت به انسان امكان مىدهد در باطن قرآن تدبر كند.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مىفرمايد: عبادتى كه در آن فهم نباشد و قرائتى كه در آن تدبر نباشد خير ندارد و اگر نمىتوانى با يك مرتبه خواندن در آيه تدبر كنى آن را تكرار كن
(146).
5 - تفهم: تفهم آن است كه از هر آيهاى آنچه سزاوار است براى انسان روشن شود، زيرا قرآن مشتمل بر يادآورى صفات و افعال خداوند متعال و احوال انبياء و تكذيب كنندگان انبياء و اوامر و نواهى و بهشت و جهنم مىباشد.
6 - خالى بودن از موانع فهم.
اكثر مردم به خاطر پردههايى كه شيطان بر قلوب آنان كشيده از فهم معانى قرآن محروم شده اسرار برگزيده قرآن از چشمان آنها مخفى مانده.
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: اگر شياطين در اطراف قلوب فرزندان آدم نمىگرديدند، آنها ملكوت را مىديدند، و معانى قرآن از جمله ملكوت هستند، زيرا فقط با نور بصيرت درك مىشوند و حواس ظاهرى از درك آن درمانده است.
اكنون كه از موانع فهم، سخن به ميان آمد جا دارد كه تعداد و چگونگى آنها را بيان كنيم:
موانع فهم چهار چيز است:
الف: اينكه انسان تمام همت خود را در دست ادا كردن حروف صرف كند، در نتيجه، تأمل و دقتش در مخارج حروف منحصر مىشود و اين عمل از مواردى است كه شيطان انسان را به آن ترغيب مىكند.
ب: اينكه انسان عقيده يا مذهبى را با تقليد پذيرفته باشد و بر آن جمود ورزد و بدون اينكه خودش با بصيرت به آن رسيده باشد فقط به صرف پيروى از ديگران نسبت به آن تعصب ورزد.
ج: اينكه بر انجام گناهى اصرار ورزد يا متصف به كبر يا مبتلا به هواهاى دنيايى باشد، اينها باعث زنگار و تيرگى قلب مىشوند درست مانند كثافات كه روى آينه باشد.
د: اينكه يك تفسير ظاهرى از قرآن خوانده باشد و گمان كند كلمات قرآن معنى ديگرى جز آنچه در اين تفسير آمده ندارند.
و غير آن را تفسير به رأى بداند و نداند كه قرآن معانى بسيار و بطونى دارد.
7 - تخصيص: تخصيص آن است كه تمام خطابهاى قرآن را متوجه به خود فرض كنى و هنگامى كه امرى از اوامر قرآن را مىشنوى خود را مأمور بدانى و چون نهيى از نواهى آن را مىخوانى خود را منهى تصور كنى و چون وعده يا وعيدى مىشنوى فرض كنى كه وعده براى توست و تو را وعيد مىدهند و چون به پندى در قرآن رسيدى يا عبرتى در آن ديدى عبرت و اندرزگيرى.
8 - تأثر: تأثر اين است كه آيات مختلف در قلب انسان تأثيرات متفاوت به جا بگذارند مثلاً آيه رحمت و مغفرت انسان را اميدوار كند و آيه عذاب حال خوف و هراس به او دهد.
9 - ترقى: ترقى اين است كه انسان آن قدر پرواز كند كه كلام را از خدا بشنود نه از خودش.
توضيح اينكه: قرائت قرآن سه درجه دارد:
اول آنكه: بنده فرض كند قرآن را در مقابل خدا مىخواند و خداوند به او مىنگرد و صدايش را مىشنود، در اين تقدير بنده حالت سؤال و تملق و تضرع و زارى دارد. دوم اينكه: با قلبش مشاهده كند كه پروردگارش با الطافش با او سخن مىگويد و به انعام و احسانش با او مناجات مىكند در اين تقدير مقام و موقعيت بنده حياء و تعظيم و گوش فرا دادن و دقت كردن است. سوم اينكه: در كلام متكلم را ببيند و در كلمات آن، صفات او را، در اين هنگام بنده نه خود را مىبيند نه قرائتش را و نه تعلق نعمتها را از آن جهت كه او مورد نعمت است
(147) بلكه تمامى همش مصروف متكلم است و فكرش متوقف بر او، گويى كه غرق تماشاى اوست و از غير او بريده است.
مرحله سوم قرائت است از درجات مقربين، و دو مرحله قبل از آن، از درجات اصحاب يمين و غير آن درجه غافلين است.
امام صادق (عليه السلام) در كلامى اشاره به درجه سوم كه عالىترين درجه است كرده مىفرمايد: به خدا قسم خدا در قرآنش براى مخلوق تجلى كرده ولى آنها نمىبينند.
10 - تبرى: تبرى آن است كه از قوه و قدرت خود و توجه نمودن به خود با ديده رضا و عين تزكيه بيزارى جويد پس چون آيات وعده و آيات مدح صالحين را مىخواند خود را نبيند بلكه در آن مقام صاحبان يقين و صديقين را مشاهده كند، و شوق آن داشته باشد كه خدايش به آنها ملحق كند و هنگامى كه آيات غضب و آيات نكوهش گناهكاران را مىخواند به خود توجه كند و فرض كند كه او مخاطب است.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در خطبه همام كه در آن متقين را توصيف مىكند به همين مطلب اشاره كرده مىفرمايد: و چون به آيهاى كه متضمن تخويف است مىرسند گوش قلبشان را به آن مىدارند و مىپندارند كه زفير جهنم در گوشهايشان صدا مىكند.
هنگامى كه بندهاى در قرائت خود را تقصيركار ببيند اين حالتش سبب قرب خدا مىشود و چون آيات رحمت را تلاوت كند حال مژده به او دست مىدهد و صورت بهشت براى او واضح شده به آن مىنگرد گوئى كه عيناً آن را مىبيند؛ و اگر ترس بر او غلبه كند آتش برايش منكشف مىشود تا اينكه انواع عذاب آن را مىبيند و به همين ترتيب به هر آيهاى در هر موضوعى مىرسد حالى مناسب با آن پيدا مىكند.