اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۵ -


فصل سيزدهم : قرائت

اگر نماز را از دريچه‏اى بنگريم كه رابطه بين بنده و مولا است و اينكه هر نماز ميثاقى نو و عهدى است جديد با خدا كه پا از دائره بندگيش فراتر نگذاريم، شايد مهمترين قسمت نماز قرائت حمد و سوره به خصوص حمد باشد. چه معانى دقيق و مفاهيم عميق كه در اين جملات كوتاه نهفته، البته جاى تعريف نيست چه اينكه كلام خداست و همين بس براى آن كه از هر تعريف بى‏نياز باشد، لذا درك معانى اين قسمت نماز عامل مؤثرى در حضور قلب و ديگر شرايط نماز است.

آنچه در اين قسمت نقل مى‏شود جز يك قول و يك نظريه چيز ديگرى نيست و آن را به عنوان فتح بابى در تفكر و تعمق در اين كلام عزيز عنوان مى‏كنيم به اميد اينكه خواستاران رضايت پروردگار با تلاش و كوشش پى‏گير خود را به درجات عالى نمازگزاران مخلص برسانند.

ابوحامد مى‏گويد: هنگامى كه بسم الله الرحمن الرحيم مى‏گويى قصد تبرك براى شروع خواندن قرآن به اين كلمه شريفه نم (121) و معنى‏اش را اين بدان كه همه امور به دست خداست و بدان كه منظور از اسم در اين كلام شريف مسمى است.

پس اگر همه چيز در دست خداست لاجرم الحمدلله رب العالمين.

سپاس شايسته اوست چرا كه نعمت‏ها از اوست پس هر كه نعمتى را از غير خدا بداند يا به خاطر نعمتى غير خدا را سپاس گويد به اندازه همان اعتقاد و توجه به غير در بسم الله و الحمدلله گفتن نقصان و كمبود دارد، اگر چه شبانه روز حمد و بسم الله ورد زبانش باشد. البته اين در صورتى است كه انسان كسى را در اعطاى نعمت، مستقل بداند، اما اگر به عنوان وسيله‏اى از طرف خدا به او نظر شود نه تنها تشكر از او اشكال ندارد بلكه عملى است پسنديده.

و هنگامى كه مى‏گويى: الرحمن الرحيم الطاف الهى را در نظر بگير و ببين كه چگونه به هر طريق، لطفش شامل حال بوده و هست آنگاه معنى رحمت الهى را مى‏فهمى و به آن اميدوار مى‏شوى.

و چون مالك يوم الدين مى‏گويى او را بزرگ شمر كه هيچ ملكى جز براى او نيست و خوف او را در جان داشته باش كه روز داورى در پيش است و اوست آن كسى كه در آن روز داورى خواهد كرد، آنگاه اخلاص خود را تجديد كن و بدان كه اگر او ياريت نمى‏كرد موفق به نماز و عبادت نمى‏شدى و اوست كه بر تو منت نهاده و به اطاعت موفقت نموده و تو را به خدمتش خوانده، شايسته مناجاتش كرده است.

و اگر تو را از توفيق محروم مى‏كرد همراه با شيطان، مطرود درگاه او بودى.

بنا به قولى دو جمله اياك نعبد و اياك نستعين از آن جهت با صيغه جمع آورده شده كه انسان نفس خود را خرد و كوچك كند چه عبادت و استعانت يك انسان شايستگى محضر حق تعالى را ندارد، لذا با عبادات و استعانت‏هاى ديگران جمعش كن زيرا بالأخره بين تمام عبادات يك عبادت مقبول وجود دارد و اميد آن هست كه عبادت تو هم با عبادات مقبول مورد قبول خداوند واقع شود اين درست مثل فروش يك كالا است كه يا همه‏اش را رد مى‏كنند يا قبول و هيچگاه آن را قسمت نمى‏كنند كه يك قسمت را قبول و قسمت ديگر را رد كنند و خدا كريم‏تر از آن است كه عبادات تمام مخلوقاتش را رد كند، پس اگر عبادات جمعى باشد همه آنها پذيرفته مى‏شود.

و به همين خاطر است كه گفته‏اند: نماز را در اول وقت با جماعت بخوان و هنگام دعا و درخواست حاجت از خدا با درود بر محمد (صلى‏الله عليه و آله و سلم) و خاندانش شروع كن، بعد از آن حاجت بخواه و در آخر بر پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) درود فرست، چه آنكه خدا كريم‏تر از آن است كه صدر و ذيل يك دعا را قبول كند و وسطش را نپذيرد.

چون از واگذارى امرت به خدا به وسيله بسم الله و الحمدلله و از اظهار حاجت و نيازت به كمك او، فارغ شدى نيازت را معين كن ولى مهم‏ترين حاجاتت را بخواه و بگو: اهدنا الصراط المستقيم يعنى همان راهى كه ما را به جوار قربت راهنما باشد و به وادى رضايتت برساند و آنگاه اين صراط را توضيح ده و برايش نمونه ذكر كن، راه كسانى را كه خدا به آنها نعمت هدايت داده بخواه يعنى راه انبياء و صديقين و شهداء و صالحين.

صراط الذين انعمت عليهم.

و از راه كسانى كه چون كفار و منافقين مورد غضب خدا واقع شدند و كسانى كه چون يهود و نصارى و ستاره‏پرستان به وادى ضلالت افتادند به خدا پناه ببر.

غير المغضوب عليهم و لا الضالين.

چون سوره فاتحه را به اين روش تلاوت كردى از جمله كسانى مى‏شوى كه خداوند در حديث قدسى به پيامبرش درباره آنان چنين مى‏فرمايد: نماز را بين خود و بنده‏ام تقسيم كرده‏ام كه نصفش از من باشد و نيم ديگرش از آن بنده‏ام، بنده‏ام مى‏گويد: الحمدلله و خدا مى‏گويد بنده‏ام مرا ستود.

و همين است معنى سمع الله لمن حمده.

اگر تنها بهره‏ات از نماز ياد جلال و عظمت خدا باشد باارزش‏ترين غنيمتى است كه مى‏توان به دست آورد تا چه رسد به اينكه تو اميدها به فضل و پاداش او دارى.

به همين منوال هر سوره‏اى را كه بعد از فاتحه بخوانى همان طور كه در باب قرائت قرآن ذكر مى‏شود سزاوار است در آن تفهم كنى.

و از امر و نهى و وعده وعيدهايش غافل نشو، و در موعظه و اخبار انبياء گذشته و يادآورى احسانات و تفضلاتش به درستى دقت كن.

چه اينكه هر فرازى از آيات قرآن حقى دارند كه بايد اداء شود مثلاً حق وعده، اميد به رحمت خدا و حق وعيد، ترس از عقاب اوست.

حق امر و نهيش، تصميم بر اطاعت و حق نصيحت‏هاى آن، قبول پند و اندرز و حق ذكر احسانات، شكر و حق شنيدن اخبار انبياء عبرت گرفتن است.

البته اين معانى نسبت به درجات فهم افراد متفاوت و فهم هر كس به علم و صفاى قلبش بستگى دارد، به طورى كه درجات آن قابل شمارش نيست.

نماز كليد درك قلوب است و در نماز است كه اسرار اين كلمات كشف مى‏شود.

اين است حق قرائت در نماز و همين است حق اذكار و تسبيحات آن، پس مراقب چگونه خواندن نماز باش، آن را با ترتيل و شمرده بخوان و در خواندن شتاب مكن زيرا در كلام شمرده بهتر مى‏توان تأمل و دقت كرد.

فصل چهاردهم : ادامه قيام

ابوحامد مى‏گويد: تداوم قيام اشاره به اين است كه قلب نمازگزار با حضورى يكنواخت متوجه خدا است. از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): تا زمانى كه نمازگزار روى از نماز برنگرداند خدا روى سوى او دارد پس همچنان كه واجب است انسان سر و چشمش را از توجه به اطراف نگه دارد همان طور واجب است اندرونش را از توجه به غير نماز حفظ كند.

پس هرگاه قلبش از نماز به جهت ديگر منحرف شد به او تذكر دهد كه خدا آگاه است و به او يادآورى كند كه چقدر زشت است مناجات كردن با خدا در حالى كه با غفلت، به او بى‏اعتنايى مى‏كنى.

بر تو باد خشوع قلب كه سرچشمه حفظ ظاهر و باطن از انحراف، خشوع است.

اگر باطن انسان خاشع شود حتماً ظاهرش خاشع مى‏شود چه اينكه ظاهر تحت سيطره باطن است.

از حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) است كه مردى را در حال نماز ديد كه با ريش خود بازى مى‏كند فرمود: بدانيد كه اگر اين مرد قلبش خاشع بود، جوارحش نيز خاشع مى‏شد.

زيرا رعيت محكوم شيوه سلطان است و به همين خاطر در دعا وارد شده: اللهم اصلح الراعى و الرعيه‏ (122) و سلطان وجود ما قلب ماست. همه اينها مقتضاى طبع انسان در مواجهه با بزرگان دنياست، پس چگونه كسى كه خدا را مى‏شناسد طبعش اقتضاى توجه در مقابل او را نداشته باشد. كسى كه در مقابل غير خدا به حالت خشوع مى‏ايستد و در مقابل خدا بى‏توجه و نامرتب است نسبت به جلال و عظمت و علم بى‏نهايت او كه بر تمام سرائر آگاه است شناخت پيدا نكرده و نتوانسته اين كلام شريف خدا را بفهمد الذى يراك حين تقوم و تقلبك فى الساجدين‏ (123).

فصل پانزدهم : ركوع

ابوحامد مى‏گويد: سزاوار است به هنگام ركوع دوباره كبرياء و عظمت خدا را در نظر آورى و در حالى كه از عذاب خدا به خدا پناه مى‏برى به پيروى از روش نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) دستانت را تا بناگوش بلند كرده و آنگاه ركوع كنى، سپس تواضع و افتادگيت را با ركوع از سر بگير و سعى كن قلبت شكسته شود و خشوعت مضاعف گردد.

با اين حال ركوع كن و مولايت را عزيز دار و بزرگ شمار و پستى خود و بلندمرتبگى پروردگارت را از ياد مبر و از او بخواه كه ياريت كند كه اين معنى در قلبت ثابت شود آنگاه پروردگارت را تنزيه كن و به عظمتش شهادت ده زيرا او بزرگتر از هر بزرگى است و براى تأكيد عظمتش در قلب، شهادت را تكرار كن.

سپس با اميد ترحمش سر از ركوع بردار و به وسيله ذكر سمع الله لمن حمده‏ (124) اميدت را تشديد نما، چه اينكه اين جمله به منزله اجاب الله من شكره‏ (125) مى‏باشد، آنگاه در ادامه اين كلام خدا را شكر و ستايش كن كه شكر منشأ ازدياد نعمت است و بگو الحمدلله رب العالمين (پايان كلام ابوحامد)

سپس بر خشوع و تذلل خود بيفزا و بگو: اهل الكبرياء و العظمه و الجود و الجبروت‏ (126).

مرحوم صدوق‏ (127) روايت مى‏كند كه از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) سؤال شد معنى كشيدن گردن در حال ركوع چيست؟ حضرت فرمود: اين كه به تو ايمان دارم اگر چه گردنم را بزنى.

و در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) روايت مى‏كند كه فرمود هر بنده‏اى يك ركوع حقيقى براى خدا به جا آورد خداى تعالى او را به نور درخشنده خود زينت بخشد و در سايه كبريائش جا دهد و لباس برگزيدگانش را بر قامت او بپوشاند.

ركوع مرحله اول است و سجده مرحله دوم هر كس او را آن طور كه شايسته است به جا آرد براى مرحله دوم صلاحيت پيدا مى‏كند و در ركوع ادبى بايد به جا آورد و در سجده نزديك شود، هر كس شرط ادب به جا نياورد صلاحيت قرب ندارد، پس مانند خاضعين در مقابل خدا ركوع كن و در سايه سلطنت او عظمت ياب و اعضايت را براى او فروگذار چون كسى كه هراسان است و بر آنچه كه نصيب راكعين مى‏شود و از دست او رفته افسوس مى‏خورد (128).

فصل شانزدهم : سجده

ابوحامد مى‏گويد: سپس به سوى سجده فرود آى كه سجده بالاترين درجه فروتنى و اظهار اطاعت است آنگاه عزيزترين اعضاء يعنى صورتت را بر پست‏ترين اشياء يعنى خاك قرار ده.

اگر برايت امكان داشت كه بين خاك و صورتت حائلى نباشد و بر زمين سجده كنى همين كار را كن كه بيشتر خضوع را در تو برمى‏انگيزد و خوارى را بيشتر به وجودت مى‏كشاند (129).

هنگامى كه نفست را محل استقرار ذلت قرار دادى بدان كه آن را در محل مناسبش قرار داده‏اى و فرع را به اصل ملحق كرده‏اى چه اينكه اصل تو از خاك است، تو از خاك خلق شده‏اى و به خاك برمى‏گردى.

در اين هنگام عظمت خدا را در قلب احضار كن و بگو: سبحان ربى الأعلى و بحمده و با تكرار، تاكيدش كن كه يك بار چندان اثر ندارد.

چون قلبت رقيق و درونت تطهير شود اميدت به رحمت خدا صادق و به جا است كه رحمت او به طرف ضعيفانى كه در مقابلش تذلل كنند سرازير است، و هرگز متكبران سركش را شامل نمى‏شود پس سر بردار در حالى كه تكبير مى‏گويى و طلب حاجت مى‏كنى و از گناهانت استغفار مى‏نمايى.

سپس براى تأكيد و تشديد تواضع دوباره به همين ترتيب سجده كن.

مرحوم صدوق (قدس سره) از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت مى‏كند كه از حضرت، معنى سجده اول پرسيده شد فرمود تأويلش اين است كه خدايا تو ما را از خاك خلق كرده‏اى و هنگامى كه سر برمى‏دارى تأويلش اين است كه ما را از زمين بيرون آورده‏اى و تأويل سجده دوم اين است كه خدايا دوباره ما را به زمين برمى‏گردانى و تأويل سر برداشتن از آن اين است كه بار ديگر ما را از زمين خارج مى‏كنى.

در كتاب مصباح الشريعه از حضرت امام صادق (عليه السلام) چنين نقل مى‏كند:

به خدا قسم كسى كه يك بار سجده را به طور شايسته به جا آورد زيان نمى‏كند و كسى كه در آن حال پروردگارش را مانند فريبهاى نفسش بفريبد و از انس دنيا و راحت آخرت كه خدا براى ساجدين در نظر گرفته غافل باشد رستگار نخواهد شد و كسى كه در حال سجود تقربش را به خدا نيكو كند هرگز از خدا دور نشود و كسى كه در آن حال شرط ادب به جا نيارد و با دلبستگى به غير خدا حرمتش را ضايع كند، هرگز به خدا نزديك نشود.

پس مانند كسى كه براى خدا متواضع است و مى‏داند كه از خاكى خلق شده كه لگدكوب مردم است و از نطفه‏اى تركيب يافته كه همه از آن نفرت دارند، سجده كن.

مقصود خداوند از سجود بندگان اين است كه سجده سبب تقرب قلب و روح و ضمير بندگانش باشد، پس هر كه به خدا نزديك مى‏شود از غير او دور مى‏شود، آيا نمى‏بينى كه در ظاهر، حالت سجود حاصل نمى‏شود مگر اينكه از همه اشياء چشم بپوشى و همه از چشم تو ناپديد شوند، همچنين است امر باطن، كسى كه در نماز قلبش به غير خدا بستگى دارد به همان چيز نزديك و از هدف نماز دور است، خداى تعالى در قرآن مجيد چنين مى‏فرمايد: ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه‏ (130).

و حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداى تعالى مى‏فرمايد:

هرگاه بر قلب بنده‏اى اطلاع پيدا كنم و بدانم كه او دوست دارد مخلصانه براى رضايت من عبادت كند سرپرستى او را به عهده مى‏گيرم و هر كس در نمازش به غير من مشغول شود خودش را استهزاء كرده و نامش در ديوان زيانكاران ثبت مى‏شود (131).

فصل هفدهم : تشهد

شهيد ثانى (قدس سره) مى‏فرمايد: چون پس از به جا آوردن اين افعال دقيق و دريافتن اين اسرار عميق كه خطرهاى بزرگ و هولهاى عظيم در بر داشتند به تشهد نشستى خوف كامل و حياء و ترس داشته باش كه مبادا هيچ يك را شايسته انجام نداده باشى و شرائط آنها را كامل نكرده باشى و نمازت در ديوان مقبولين نوشته نشود، پس دستت را چنان قرار داده كه انگار از فوايد نماز خالى است و مگر خدا با رحمتش كمبود تو را جبران كند و با فضل و رحمتش عمل ناقصت را بپذيرد، حالا به مبدأ و اصل دين برگرد و به كلمه توحيد - يعنى دژ محكم خدا كه هر كس داخل آن شود در امان است - متمسك شو و به وحدانيتش شهادت ده چه اينكه جز او دستگيرى نيست.

و حضرت رسول خاتم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) را به خاطر بياور و نبوت و رسالتش را شهادت ده و بر او و خاندانش درود فرست و با اين كار عهدت را با خدا تجديد كن زيرا شهادتين اولين وسيله و اساس تمام فضائل هستند.

پس اگر نمازت را آن گونه كه شايسته است - يعنى همان صورتى كه اگر يك بار توانسته باشى نماز بخوانى تا ابد رستگارى - به جا آورده‏اى در انتظار جواب رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) باش كه در جواب درودت ده بار بر تو درود فرستد.

در كتاب مصباح الشريعه آمده است كه حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:

تشهد، ثناگويى خداست پس در نهان بنده خدا باش و در عمل براى او خضوع كن هم چنان كه در ادعا بنده او هستى.

و صدق گفتار را به صفاى باطنت متصل كن، زيرا كه خدا تو را بنده آفريده و تو را مأمور نموده كه او را با قلب و زبان و جوارحت بپرستى و عبوديت تو در مقابل ربوبيت او تحقق يابد و بدان كه اختيار خلائق به دست اوست و نفسى نمى‏كشند و لحظه‏اى زندگى نمى‏كنند مگر مشيت او تعلق گيرد و مردم جز با اذن و اراده او نمى‏توانند كوچكترين حركتى كنند.

آنگاه پس از جملاتى طريق بندگى را چنين بيان مى‏فرمايد: بندگى را اين گونه به جا آور، كه به حكمت او راضى باشى و در عبادت و به جا آوردن اوامرش مطيع؛ و ببين چگونه به تو دستور داده كه بر نبيش محمد (صلى‏الله عليه و آله و سلم) درود فرستى پس درود او را به درود پيامبر و طاعتش را به طاعت نبى و شهادتش را به شهادت رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) متصل كن و بنگر كه بركات شناخت و احترام حضرت رسول (صلى‏الله عليه و آله و سلم) از دستت نرود و از فايده درود فرستادن بر او محروم نشوى‏ (132).

فصل هيجدهم : سلام

شهيد ثانى (قدس سره) مى‏فرمايد: چون از تشهد فارغ شدى خود را در محضر حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) و فرشتگان مقرب خدا و جميع انبيأ و ائمه (عليهم السلام) و فرشتگان محافظت كه مأمور شمردن اعمال تو هستند فرض كن و همه را در نظر بياور و آنگاه بگو: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

توجه كن كه ضمير كم در عليكم به معنى شما و براى مخاطبت استعمال مى‏شود، پس تا مخاطب خود را تعيين نكرده‏اى خطاب نكن كه از هرزه‏گان بيهوده‏گو به حساب مى‏آيى.

اگر خداوند با فضل و رحمت همه‏گير و رأفت كامل خويش اين نماز را - كه از درجه قبول دور و به اوج قرب و وصول نالايق است - نمى‏پذيرفت و به جاى واجب حقيقى به آن اكتفا نمى‏كرد چگونه ممكن بود خطاب كسى كه مخاطبى را در نظر ندارد شنيده شود؟

و اگر امام جماعت بودى به اضافه آنان كه ذكر شد، جماعت نمازگزاران را در سلام قصد كن و آنها بايد سلام اول را در جواب سلام تو ذكر كنند و آنگاه مقصود تو يعنى سلام بر ائمه و انبياء و فرشتگان را با سلام دوم اداء كنند.

اگر چنين كنيد وظيفه سلام را به انجام رسانده‏ايد و مستحق آن شده‏ايد كه خداى تعالى اكرام و احترامتان را بالا برد.

در كتاب مصباح الشريعه است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

معنى سلام در آخر نماز امان و امنيت است يعنى كسى كه با خضوع و خشوع قلب دستور خدا و سنت پيامبرش را به جا آورده از بلاى دنيا در امان و از عذاب آخرت رسته است.

سلام يكى از اسماء خدا است كه آن را به وديعه به مخلوقش سپرده تا در داد و ستدها و امانتدارى‏ها و در روابط با هم براى تأييد و تصديق هم‏نشينى‏ها و صحت آميزش و معاشرتشان به كار برند.

اگر مى‏خواهى كه سلام را در جاى خودش به كار برى و معناى آن را برسانى، پرهيز پيشه كن و بايد دين و عقل و قلبت از دست تو سالم بمانند كه آنها را با ظلمت گناهان آلوده نكنى و محافظين تو يعنى فرشتگانى كه خدا براى محافظت تو مأمور كرده از تو در امان باشند و آنها را به ستوه نياورى و به گونه‏اى با آنها رفتار كنى كه از تو ملول و وحشتزده نشوند و بعد از آنها دوستانت را و سپس دشمنانت را ملاحظه كن كه از تو در امان باشند.

پس اگر اينهايى كه به تو نزديكند از تو در امان نباشند آنها كه دورترند هيچگاه در امان نخواهند بود، و كسى كه سلام را اين گونه در جاى خود به كار نبرد نه سلامش بجاست و نه مسلمان است و نه تسليم خدا، و در سلامش دروغ مى‏گويد اگر چه اظهار سلام كند (133).

باب سوم : نماز جمعه

شهيد ثانى (قدس سره) مى‏فرمايد: نماز جمعه براى اين است كه آگاه باشى و هرگز فراموش نكنى كه روز جمعه روز بزرگى است و عيد جمعه عيد شريفى است كه خداى تعالى آن را به امت اختصاص داده و براى بندگانش چنين وقت شريفى را مقرر كرده تا در آن، بندگانش را به جوار خود نزديك كند، و آلام دورى را با امان‏نامه‏اى از عذاب تسكين بخشد. به همين خاطر است كه آنها را تشويق نموده تا در اين روز به اعمال صالح روى آرند و آنچه را كه در بين هفته با سهل‏انگارى‏ها از دست داده‏اند جبران كنند، و نماز جمعه را مهمترين طاعت و موجب قربت در اين روز قرار داده و در قرآن مجيدش آن را ذكر ناميده و اين تنها نمازى است كه خدا آن را ذكر ناميده و فرموده است:

يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون‏ (134).

در اين آيه تأكيدات و تنبيهات بسيار نهفته و كسانى كه بهره‏اى از معنويت برده باشند به آنها پى مى‏برند. از مهم‏ترين رموزى كه در اين آيه شريفه نهفته است اينكه از نماز به ذكر (135) تعبير كرده تا توجه دهد كه عالى‏ترين هدف نماز ذكر خدا در قلب، و حضور عظمتش در خاطر انسان است؛ و سر اينكه نماز انسان را از فحشاء و منكر باز مى‏دارد همين است و چنين امرى با توجه كامل به خدا و محو شدن در جلال او كه همان ذكر اكبر و ذكر كثير است (به طورى كه در بعضى از تفاسير به همين مضمون آمده است) ميسر مى‏شود چه رسد به اين كه مطلق ذكر همين حالت باشد (136).

بنابراين واجب است كه انسان به اين نماز اهميت بيشترى دهد و بعد از اينكه مقدمات آن مثل نظافت و به كار بردن بوى خوش و نهادن عمامه و تراشيدن سر و كوتاه كردن شارب و ناخن و مستحبات ديگر را با قلبى متوجه و صاف و مخلصانه به جا آورد، همان طور كه براى ملاقات با پادشاهان دنيا آماده مى‏شود براى ديدار با خدا و ايستادن در محضر او و بهره‏مندى از صحبتش آماده شود. البته نبايد هدفت از به جا آوردن اين وظايف بهره‏هاى رفاهى‏ (137)باشد كه زيانبار مى‏شوى و جز حسرت بهره‏اى نمى‏برى بلكه هر چه مى‏توانى مقاصدى را كه موجب ثواب مى‏شوند در عملت داخل كن تا ثواب عملت بيشتر شود.

باب چهارم : نماز عيدين

شهيد ثانى (قدس سره) مى‏فرمايد: در مورد نماز عيدين (قربان و فطر) در قلبت اين معنى را حاضر كن كه امروز روز تقسيم جوائز و پخش رحمت و بخشش هديه به كسانى است كه قربانى يا روزه آنها قبول شده و وظائفشان را به درستى به جا آورده‏اند.

پس در نمازت خشوع بسيار كن و در حال نماز و قبل از آن و بعد از آن تضرع به سوى خدا كن كه اعمالت را بپذيرد و تقصيراتت را ببخشد؛ و حياء كن از اينكه اعمالت رد شود، و خجلت داشته باش از اينكه از درگاه طردت كنند و رسوايت سازند.

اين روز عيد كسانى نيست كه لباس نو بپوشند بلكه فقط براى كسانى عيد است كه از وعيد عذاب در امان باشند و از حسابرسى دقيق و تهديد سالم بمانند و با اعمال صالح خود شايسته برترى و افزايش احسان خداوند شوند.

پس در اين روز مانند روزهاى جمعه مقيد به انجام مستحبات باش، و وسائل آمادگى رويارويى قلب با پروردگار و ايستادن در مقابل او را فراهم كن باشد كه براى مناجات و خضوع در مقابل او شايستگى پيدا كنى.

در اين روز از آنچه كه به خاطرش خلق نشده‏اى شاد مشو بلكه بايد شاديت از بخشش‏هاى الهى به بندگان عاملش باشد.

باب پنجم : نماز آيات

شهيد ثانى (قدس سره) مى‏فرمايد: به هنگام نماز آيات پيشامدهاى هولناك آخرت و زلزله‏هاى آن و گرفتگى خورشيد و ماه و تاريكى قيامت و ترس خلائق از گرفتار شدن به عذاب و عقوبت الهى را به ياد آور.

و دعا و تضرع بسيار كن و با خوف و خضوع و خشوع از خدا رهايى از آن گرفتارى‏ها را طلب كن و از او بخواه كه تو را از آن ظلمت بگذراند و به نور رهنمون شود و از لغزشهايت چشم بپوشد.

از گناهانت توبه كن به اميد آنكه به اين نفس شكسته و سرافكنده كه از تقصير خود حيا بر او غلبه كرده نظرى كند و توبه‏ات را بپذيرد و لغزشت را نديده گيرد.

امام سجاد (عليه السلام) مى‏فرمايد: جز شيعيان ما كسى به خاطر خسوف و كسوف و زلزله نمى‏ترسد و به خدا استغاثه نمى‏كند پس اگر يكى از اينها رخ داد به خدا پناه ببريد و به او مراجعه كنيد (138).

امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام) مى‏فرمايد: به اين خاطر به هنگام كسوف نماز واجب شده كه كسوف از نشانه‏هاى خدا است و معلوم نيست كه از آثار رحمت اوست و يا از عذابش ظاهر شده. پس رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): علاقه داشت امتش به هنگام كسوف به خالق خود پناه برند تا شر آن را از آنها برگرداند و از پيامدهاى آن حفظشان كند، همان طور كه چون قوم يونس تضرع كردند عذاب را از آنها برگرداند.

قرائت قرآن

در رابطه مكالمه عبد و مولا قرائت قرآن كمتر از نماز اهميت ندارد، چه اينكه همان طور كه نماز سخن گفتن عبد با مولا است قرائت قرآن سخن گفتن مولاست با بنده‏اش لذا قرائت قرآن امرى شريف است و چون نماز، شرائطى دارد كه به جا آوردن آنها لازم است.

خداى تعالى در اين باره مى‏فرمايد: رتل القرآن ترتيل (139).

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه مى‏فرمايد: ترتيل آن است كه الفاظ قرآن را به درستى بيان كنى آن را چون شعر به تعجيل و بريده بريده نخوانى، و مانند ريك نپاشى پس به وسيله قرآن قلبهاى سخت خود را بكوبيد و سعى و همتان تمام شدن سوره نباشد.

خداى تعالى مى‏فرمايد: لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله‏ (140).

و ما بخت برگشتگان خود را مى‏بينيم كه قرآن مى‏خوانيم و قلوبمان خاشع و متلاشى نمى‏شود و مصداق آن شده‏ايم كه خداى تعالى مى‏فرمايد: ثم قست قلوبكم فكانت كالحجاره او اشد قسوه‏ (141).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: قرآن با حزن نازل شده پس آن را با حزن بخوانيد.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: قرآن بخوانيد و گريه كنيد و اگر نمى‏توانيد گريه كنيد خود را به گريه بزنيد.

در كتاب مصباح الشريعه آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسى كه قرآن بخواند و براى آن خضوع نكند و روحش پرواز نكند و حزن و خوف در او ريشه نزند عظمت خداوند متعال را ناچيز شمرده و زيانبار است.

بنابراين قارى قرآن به سه چيز نياز دارد:

1 - قلب خاشع 2 - بدن فارغ 3 - محل خلوت.

چون قلبش براى خدا خشوع كند شيطان از او مى‏گريزد.

و چون بدنش از كارهاى ديگر فارغ شود براى خواندن قرآن آماده مى‏شود و در نتيجه عارضه‏اى كه او را از نور و فوائد قرآن محروم كند براى او پيش نمى‏آيد.

و چون بعد از احراز اين دو خصلت گوشه‏اى خلوت برگزيد و از خلق كناره گرفت جان و روحش با قرآن انس مى‏گيرد و حلاوت كلام خدا با بندگان صالحش را مى‏چشد، و آنگاه لطف او را نسبت به اين بندگان و اختصاص آنها را به كرامات خدايى و اشارات بديعش در مى‏يابد.

پس چون پيمانه‏اى از اين سرچشمه نوشيد هيچ حالتى را بر آن حالت و هيچ وقتى را بر آن وقت ترجيح نمى‏دهد، و آن را بر هر عبادت و طاعتى مقدم مى‏دارد زيرا مناجات بى‏واسطه با پروردگار در اين حال است.

پس بنگر كه كتاب پروردگار و منشور ولايت خود را چگونه مى‏خوانى و چه سان اوامر و نواهى او را اجابت و تا چه مقدار حدودش را مراعات مى‏كنى زيرا كه آن كتاب كريمى است كه باطل از هيچ سويى نه از روبرو و نه از پشت سر به آن راه ندارد و آن فرستاده خداى حكيم ستوده است‏ (142).

پس آن را با ترتيل بخوان و هنگامى كه به وعده و وعيدش مى‏رسى بايست و در حال خود تأمل كن و در مثال‏ها و اندرزهايش تفكر كن و برحذر باش كه با قرائت ظاهرش حدود آن را زير پا بگذارى‏ (143).

ابوحامد را در اين باب كلامى است كه خلاصه‏اش اين است:

كسى كه مى‏خواهد قرآن بخواند شايسته است امورى را در باطن دارا باشد كه عبارتند از:

1 - فهم عظمت و برترى كلام و درك فضل و لطف خداوند به بندگان خود، در نزول قرآن از عرش جلالش به درجه فهم خلائق.

2 - بزرگداشت متكلم در اين مرحله سزاوار است كه قارى به هنگام شروع در قرائت عظمت متكلم (خدا) را در قلبش حاضر كند و بداند كتابى را كه مى‏خواند از نوع كلام بشر نيست و خواندن آن امرى است بسيار مهم، چه خداى تعالى در شأنش مى‏فرمايد: لا يمسه الا المطهرون‏ (144).

همان طور كه ظاهر جلد و صفحات قرآن از لمس شدن به وسيله ظاهر پوست غير طاهر محافظت شده، باطن معنايش از باطن قلوبى كه از پليدى‏ها بريده نشده و به نور بزرگداشت و تعظيم خدا منور نگشته‏اند محجوب است، و همان طور كه هر دستى صلاحيت لمس قرآن را ندارد، هر زبانى صلاحيت تلاوت آن و هر قلبى شايستگى رسيدن به معانى آن را ندارد.

3 - حضور قلب و ترك كردن خيالات و جولان در عوالمى غير از آن چه در آن است، البته اين حالت از بزرگداشت متكلم ناشى مى‏شود، زيرا كسى كه كلامى را كه مى‏خواند بزرگ شمرد از آن بشارت مى‏گيرد و به آن مأنوس مى‏شود و هرگز از آن غافل نمى‏گردد.

در قرآن چيزهايى هست كه اگر قارى اهلش باشد باعث انس قلب مى‏شوند پس چگونه ممكن است كسى كه در قرآن در گشت و گذار است به دنبال انس با ديگرى رود.

4 - تدبر، تدبر امرى است بالاتر از حضور قلب زيرا گاه مى‏شود كه انسان در غير قرآن فكر نمى‏كند ولى به شنيدن الفاظ آن اكتفاء كرده و در آن تدبر نمى‏كند، در حالى كه مقصود اصلى از قرائت قرآن تدبر است.

اين قرآن است كه مى‏فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفاله (145).

و به همين خاطر است كه ترتيل مستحب شده زيرا ترتيل در قرائت به انسان امكان مى‏دهد در باطن قرآن تدبر كند.

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: عبادتى كه در آن فهم نباشد و قرائتى كه در آن تدبر نباشد خير ندارد و اگر نمى‏توانى با يك مرتبه خواندن در آيه تدبر كنى آن را تكرار كن‏ (146).

5 - تفهم: تفهم آن است كه از هر آيه‏اى آنچه سزاوار است براى انسان روشن شود، زيرا قرآن مشتمل بر يادآورى صفات و افعال خداوند متعال و احوال انبياء و تكذيب كنندگان انبياء و اوامر و نواهى و بهشت و جهنم مى‏باشد.

6 - خالى بودن از موانع فهم.

اكثر مردم به خاطر پرده‏هايى كه شيطان بر قلوب آنان كشيده از فهم معانى قرآن محروم شده اسرار برگزيده قرآن از چشمان آنها مخفى مانده.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: اگر شياطين در اطراف قلوب فرزندان آدم نمى‏گرديدند، آنها ملكوت را مى‏ديدند، و معانى قرآن از جمله ملكوت هستند، زيرا فقط با نور بصيرت درك مى‏شوند و حواس ظاهرى از درك آن درمانده است.

اكنون كه از موانع فهم، سخن به ميان آمد جا دارد كه تعداد و چگونگى آنها را بيان كنيم:

موانع فهم چهار چيز است:

الف: اينكه انسان تمام همت خود را در دست ادا كردن حروف صرف كند، در نتيجه، تأمل و دقتش در مخارج حروف منحصر مى‏شود و اين عمل از مواردى است كه شيطان انسان را به آن ترغيب مى‏كند.

ب: اينكه انسان عقيده يا مذهبى را با تقليد پذيرفته باشد و بر آن جمود ورزد و بدون اينكه خودش با بصيرت به آن رسيده باشد فقط به صرف پيروى از ديگران نسبت به آن تعصب ورزد.

ج: اينكه بر انجام گناهى اصرار ورزد يا متصف به كبر يا مبتلا به هواهاى دنيايى باشد، اينها باعث زنگار و تيرگى قلب مى‏شوند درست مانند كثافات كه روى آينه باشد.

د: اينكه يك تفسير ظاهرى از قرآن خوانده باشد و گمان كند كلمات قرآن معنى ديگرى جز آنچه در اين تفسير آمده ندارند.

و غير آن را تفسير به رأى بداند و نداند كه قرآن معانى بسيار و بطونى دارد.

7 - تخصيص: تخصيص آن است كه تمام خطابهاى قرآن را متوجه به خود فرض كنى و هنگامى كه امرى از اوامر قرآن را مى‏شنوى خود را مأمور بدانى و چون نهيى از نواهى آن را مى‏خوانى خود را منهى تصور كنى و چون وعده يا وعيدى مى‏شنوى فرض كنى كه وعده براى توست و تو را وعيد مى‏دهند و چون به پندى در قرآن رسيدى يا عبرتى در آن ديدى عبرت و اندرزگيرى.

8 - تأثر: تأثر اين است كه آيات مختلف در قلب انسان تأثيرات متفاوت به جا بگذارند مثلاً آيه رحمت و مغفرت انسان را اميدوار كند و آيه عذاب حال خوف و هراس به او دهد.

9 - ترقى: ترقى اين است كه انسان آن قدر پرواز كند كه كلام را از خدا بشنود نه از خودش.

توضيح اينكه: قرائت قرآن سه درجه دارد:

اول آنكه: بنده فرض كند قرآن را در مقابل خدا مى‏خواند و خداوند به او مى‏نگرد و صدايش را مى‏شنود، در اين تقدير بنده حالت سؤال و تملق و تضرع و زارى دارد. دوم اينكه: با قلبش مشاهده كند كه پروردگارش با الطافش با او سخن مى‏گويد و به انعام و احسانش با او مناجات مى‏كند در اين تقدير مقام و موقعيت بنده حياء و تعظيم و گوش فرا دادن و دقت كردن است. سوم اينكه: در كلام متكلم را ببيند و در كلمات آن، صفات او را، در اين هنگام بنده نه خود را مى‏بيند نه قرائتش را و نه تعلق نعمت‏ها را از آن جهت كه او مورد نعمت است‏ (147) بلكه تمامى همش مصروف متكلم است و فكرش متوقف بر او، گويى كه غرق تماشاى اوست و از غير او بريده است.

مرحله سوم قرائت است از درجات مقربين، و دو مرحله قبل از آن، از درجات اصحاب يمين و غير آن درجه غافلين است.

امام صادق (عليه السلام) در كلامى اشاره به درجه سوم كه عالى‏ترين درجه است كرده مى‏فرمايد: به خدا قسم خدا در قرآنش براى مخلوق تجلى كرده ولى آنها نمى‏بينند.

10 - تبرى: تبرى آن است كه از قوه و قدرت خود و توجه نمودن به خود با ديده رضا و عين تزكيه بيزارى جويد پس چون آيات وعده و آيات مدح صالحين را مى‏خواند خود را نبيند بلكه در آن مقام صاحبان يقين و صديقين را مشاهده كند، و شوق آن داشته باشد كه خدايش به آنها ملحق كند و هنگامى كه آيات غضب و آيات نكوهش گناهكاران را مى‏خواند به خود توجه كند و فرض كند كه او مخاطب است.

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در خطبه همام كه در آن متقين را توصيف مى‏كند به همين مطلب اشاره كرده مى‏فرمايد: و چون به آيه‏اى كه متضمن تخويف است مى‏رسند گوش قلبشان را به آن مى‏دارند و مى‏پندارند كه زفير جهنم در گوشهايشان صدا مى‏كند.

هنگامى كه بنده‏اى در قرائت خود را تقصيركار ببيند اين حالتش سبب قرب خدا مى‏شود و چون آيات رحمت را تلاوت كند حال مژده به او دست مى‏دهد و صورت بهشت براى او واضح شده به آن مى‏نگرد گوئى كه عيناً آن را مى‏بيند؛ و اگر ترس بر او غلبه كند آتش برايش منكشف مى‏شود تا اينكه انواع عذاب آن را مى‏بيند و به همين ترتيب به هر آيه‏اى در هر موضوعى مى‏رسد حالى مناسب با آن پيدا مى‏كند.