مقدمه مترجم
باسمه تعالى و له الحمد
يكى از موضوعاتى كه انسان ناخودآگاه به سوى آن كشيده مىشود بحث از تهذيب نفس و پاكسازى وجود از صفات ناپسند است. مطابقت مباحث اخلاقى
با فطرت انسانى باعث مىشود كه انسان از شنيدن آنها لذت برده و بدون هيچ تأملى قهرمانان ميدان مبارزه با نفس را بستايد. ولى بايد
توجه داشت كه اين سخن به آن معنى نيست كه هر كس مىتواند به آسانى اخلاق ناپسند خويش را ترك كرده به فضايل و سجاياى پسنديده روى آورد.
بديهى است كه انسان به همان اندازه كه از فكر داشتن خلقيات و صفات پسنديده لذت
مىبرد از ترك صفات زشتى كه در درون او ريشه زده و آثارشان در كردار و رفتارش ظاهر گرديده ناخشنود؛ بلكه هراسان است و به همين
دليل است كه وارستگان از صفات حيوانى بسيار اندك و بازماندگان در ورطه هواهاى نفسانى بى شمارند. اين دوگانگى به اين دليل است كه
رهائى از خلق و خويى كه انسان به آن عادت كرده بسيار مشكل بوده و جز با تلاش پىگير و مداوم در طول ساليان متمادى امكانپذير نيست.
انسان راحتطلب علىرغم اين كه راه سعادت را به خوبى
مىشناسد و چه بسا در آرزوى رسيدن به آن آه حسرت مىكشد به آسانى حاضر نمىشود مشقت و مشكلات اين راه را بر خود هموار سازد. و درست به
همين دليل است كه كتب اخلاقى علىرغم دارا بودن بيشترين خواننده در مقايسه با ساير كتب كمترين اثر را در خوانندگان خود به جا مىگذارند.
اين در حالى است كه همان تأثير اندك بيش از آنكه بر كتاب و شيوه تأليف و روش استدلال آن متكى باشد از نويسنده
و روحيات او سرچشمه مىگيرد. اگر نويسنده يك كتاب اخلاقى خود به اخلاق حميده و صفات پسنديده آراسته باشد مىتوان اميد
داشت نوشته او در قلوب آماده و نفوس مستعده تأثيرى به جاى گذارد وگرنه همان به كه از آن قطع اميد كرده بيهوده دل به آن خوش نداريم.
اگر به آنچه تاكنون گذشت اين نكته را اضافه كنيم كه اخلاق به عنوان يكى از علوم كاربردى ارزشى
جز به كار بستن در مقام عمل ندارد و آموختن آن بدون استفاده در ميدان عمل اگر زيان به بار نياورد سودى نخواهد بخشيد،
در مىيابيم كه ملاك اصلى و معيار اساسى در ارزشيابى كتب اخلاقى ارزش اخلاقى و جايگاه معنوى نويسنده است نه نحوه تأليف و شيوه
نگارش و امثال آن بنابراين براى شناخت كتابى كه پيشرو داريد كافى است بدانيد كه اين كتاب اثر اسوهاى در اخلاق و اسطورهاى در عمل چون
مرحوم سيد عبدالله شبر است. اثرى كه اين كتاب در خواننده خود باقى مىگذارد بيش از آن كه
مرهون خصوصيات كتاب باشد مديون ويژگىهاى روحى و برجستگىهاى اخلاقى مؤلف است ولى با اين
حال نمىتوان خصوصيات خود كتاب را از نظر دور داشت خصوصياتى كه اين كتاب حائز است در
كمتر كتابى به چشم مىخورد، مرحوم شبر در اين نوشته سعى بر آن داشته تا همراه با شيوايى قلم و
سلاست كلام بدون آنكه مبحثى را طولانى كند عمده مسائل لازم را در عباراتى خلاصه و دلچسب جمع نمايد.
در تطبيق اين كتاب
با ديگر كتب اخلاقى چنين به دست مىآيد كه مرحوم سيد در اين كتاب بيش از هر چيز تحت تأثير احياءالعلوم غزالى بوده است، به طورى كه
در بسيارى از مباحث عين عبارت احياءالعلوم را نقل كرده و به طور خلاصه مىتوان گفت نوشته مرحوم شبر خلاصهاى اصلاح شده از كتاب غزالى است.
وقتى براى اولين بار اين كتاب شريف را مطالعه مىكردم با خود مىانديشيدم كه
چقدر خوب بود اگر كتابى به اين روش به زبان فارسى داشتيم تا آنكه خداوند منان توفيق داد به ترجمه آن همت گمارم، نخست جلد اول آن را
در سال 1364 با هزينه شخصى خود به وسيله نشر روح به چاپ رساندم و اكنون ترجمه كامل كتاب را با اصلاحاتى تكميل نموده و امتياز چاپ آن را به
انتشارات هجرت واگذار نمودم تا در اختيار خوانندگان قرار گيرد.
با خود فكر مىكردم كه اگر قرار باشد چيزى به عنوان مقدمه بر اين ترجمه
بنويسم بهتر است در چه موضوعى باشد، در اين مورد چيزى به نظرم نرسيد جز چند تذكر كه توجه به آنها براى خواننده خالى از فايده نيست.
1 - نوع كارى كه هر انسان انجام مىدهد نشانهاى است از ذوق و استعداد او ولى بر وجود ملكه در نفس او دلالت ندارد،
كودكى كه با قلم بر صفحه سفيدى شكلك مىكشد ذوق نقاشى دارد ولى هنر نقاشى در او نيست، مىتوان گفت استعداد نقاش شدن را دارد
وليكن نمىتوان گفت نقاش است، همين طور كسى كه در اخلاق كار مىكند به اخلاق علاقه دارد ولى معلوم نيست داراى اخلاق پسنديده باشد.
مغضوب خداست كسى كه در اين باب سخنى بگويد كه خود آراسته به آن نباشد، و اين بنده خود را كوچكتر از آن مىداند كه
در اين وادى راهى پيموده باشد تا چه رسد كه داعيه هدايت ديگران در سر بپروراند و لذا بيم آن مىرود كه مصداق آيه شريفه:
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون باشد.
ولى آنچه كه اميد مىرود او را از اين زمره بيرون برد، اينكه او اين سخنان را از خود نگفته است
بلكه از كسى نقل مىكند كه خود مزين به زينت اخلاق حسنه بوده، به اميد اينكه جوانان فارسى زبان را از اين نفس قدسى بهرهاى باشد.
2 - نوع ترجمهاى كه در اين جزوه به
كار گرفته شده چيزى است بين ترجمه آزاد و ترجمه تحت اللفظى، يعنى هر جا كه براى حفظ مطلب يا لطافت و شيوايى آن لازم بود
تعبيرات و الفاظ اصل كتاب حفظ شود دقيقاً همان الفاظ و تعبيرات را به فارسى نقل كردم و هر جا كه براى حفظ مطلب نيازى به
حفظ الفاظ نبود يا ترجمه تحت اللفظى سلاست كلام را سلب مىكرد قلم را از قيد الفاظ رهانيده منظور و مقصد كلام را بيان نمودم.
3 - در تمام كتاب سعى بر آن داشتم كه ترتيب و عناوين كتاب را
بر مبناى اصل قرار دهم جر بحث صفات رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) كه براى جلوگيرى از تكرار، آن را ترتيبى ديگر دادم.
4 - بعضى از عبارات كتاب پس از ترجمه نياز به توضيح داشت آنچه را ممكن بود در پاورقى توضيح دادم
ولى اين روش براى توضيح بعضى از عبارات كافى به نظر نرسيد لذا توضيح را در خلال متن آورده و آن را به وسيله دو پرانتز
از متن متمايز نمودم، البته به جز آيات قرآن كه از اين قاعده مستثنى هستند.
5 - هر بار كه براى بازنويسى يا تصحيح ترجمه، آن را مرور مىكردم اشكالات
و اشتباهاتى را در آن مشاهده مىكردم كه در دفعات قبل، از ديدم مخفى مانده بود و اكنون كه آن را براى آخرين بار
كنترل كردهام به صحت كامل آن معتقد نيستم بلكه هر جاى آن را براى نقد و اشكال صالح دانسته و اميد عفو و اغماض دارم.
والسلام على من اتبع الهدى
2 / 8 / 74 قم المقدسه
محمد رضا جباران
زندگينامه مؤلف
قال رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم):
علماء امتى افضل من انبياء بنىاسرائيل
به طور كلى تاريخ شيعه را مىتوان به دو بخش اساسى تقسيم نمود و نقش علما را در اين دو مرحله مهم به تناسب شرايط زمان بررسى كرد.
1 - زمان حضور ائمه (عليهم السلام) تا آخر غيبت صغرى
در طول اين مرحله ائمه اطهار همواره به منزله قطب آسياب، محور حركت اسلام بوده و آن را از انحراف به چپ و
راست حفظ مىكردهاند و وجود آنها چون شمعى به جامعه اسلامى نورافشانى مىكرده و در اين ميان هميشه به دور شمع وجود ائمه پروانههايى
در طواف بودهاند كه از وجود ائمه كسب فيض كرده و به مثابه پيامبرانى از طرف ائمه تا اقصى نقاط بلاد اسلامى فرستاده مىشدند
و آنچه را كه از امام گرفته بودند به مردم مىرساندند، اينها كسانى بودند كه در جو خفقان حكومتهاى اموى و عباسى جان خود را در
طبق اخلاص نهاده و با تلاش پىگير نداى هر امامى را در زمان خود به پيروانش مىرساندند و از طرف ديگر سنت و روش آنان را در ضمن كتابها
و رسالههايى كه هر سطر آنها حكايت از زحمات و كوششهاى طاقت فرسا و ريخته شدن خون بزرگانى از اين سلسله دارد، براى ما به يادگار گذاشتند.
2 - زمان غيبت كبرى
غيبت كبرى فرا مىرسد و حضور ائمه در ميان امت پايان مىيابد ولى اين سلسله فداكار به فعاليت خود ادامه مىدهند و با زحمات بىوقفه
خود اسلام را در مسير شايستهاش حركت مىدهند، تا آنجا كه اكنون آن را به دست ما سپرده و اين مسؤوليت بزرگ را به عهده ما نهادهاند.
اين گروه فداكار كسانى هستند كه مىتوانند پس از معصومين به عنوان بهترين الگو براى
جامعه بشريت مطرح باشند، چرا كه زندگى هر كدام از آنان سراسر زهد و تقوا و تلاش و كوشش است. و اينك كه جامعه ما در بستر تعالى
و تكامل در حركت است، ضرورى و مناسب است كه تا حد امكان تاريخ زندگى اين بزرگان را بررسى كرده روش زندگى را از ايشان بياموزيم.
به همين جهت اكنون كه كتابى از اين
سلسله بزرگوار براى مطالعه پيش رو داريم، لازم است مختصرى از زندگى اين عالم بزرگ را بررسى كرده و آن را سرمشق زندگى قرار دهيم.
براى اين منظور خلاصهاى از دو زندگينامه، كه يكى از آنها نوشته
محمد صادق سيد محمد حسين صدر و ديگرى نوشته يكى از شاگردان مرحوم شبر سيد محمد ابن مال الله ابن معصوم قطيفى نجفى است اقتباس كرديم.
اميد است كه روش زندگى اين بزرگ مرد كه نشان از زندگى ائمه معصومين (عليهم السلام) دارد برنامه زندگى ما باشد.
تولد مؤلف
مرحوم حجهالاسلام سيد عبدالله شبر (قدس سره) در سال 1188 هجرى قمرى در نجف اشرف متولد شد. پس از تولد او پدر بزرگوارش مرحوم علامه سيد محمدرضا شبر به كاظمين نقل مكان كرد و در همان جا تا هنگام وفات مشغول به تدريس و تأليف بود.
رشد و نمو سيد
بديهى است كه تربيت در تهذيب و ترقى كودك اثر بسزائى دارد ولى براى رساندن يك انسان به درجات عالى انسانى، كافى نيست مگر در صورتى كه كودك داراى استعدادى فطرى - كه او را براى ترقى و پيشرفت آماده كند و به او لياقت رشد و كمال دهد - باشد، و اين از آن جهت است كه تربيت نه مرد را به وجود مىآورد و نه چيز جديدى در او خلق مىكند، به عبارت ديگر مىتوان گفت كه تربيت خالق نيست بلكه آنچه را كه وجود دارد رشد مىدهد. بنابراين هر كس را به اندازه آنچه دارد مىتواند اصلاح كند، مثلاً كسى را كه در وجودش ذرهاى شجاعت نيست نمىتوان به وسيله تربيت شجاع كرد بلكه بايد صلاحيت و استعداد هر چيز در وجود انسان باشد تا به وسيله تربيت به مرحله ظهور و بروز برسد.
پس براى كمال يك انسان تربيت به تنهايى كافى نيست بلكه بايد همراه با تربيت، از ذكاوت و استعداد ذاتى برخوردار باشد و اين دو عنصرند كه در كنار هم مىتوانند انسان را بسازند، مرحوم سيد عبدالله شبر از زمره كسانى است كه اين دو عنصر را با هم دارا بود، يعنى هم از هوش و ذكاوت سرشار برخوردار بود و هم از توجه اولياء.
لذا مىبينيم كه به حق يكى از افتخارات عالم تشيع شد، علمش تكيهگاه و عملش ضربالمثل گرديد.
سرمايه علمى سيد
در بررسى شخصيت بزرگى چون سيد و سرمايه علمى او چارهاى نيست جز اين كه در مقابل اين شخصيت بزرگ سر تعظيم فرو آوريم و در مقابل اين معجزات و كرامات كه به صورت تأليف تبلور يافته دست قدردانى بلند كنيم.
هنگامى كه انسان اين همه تأليفات را با عمر كوتاهى چون عمر سيد كه بيش از پنجاه و چهار بهار را سپرى نكرده، مىسنجد دچار حيرت مىشود و هنگامى حيرتش زياد مىشود كه بداند تمام اين آثار زاييده بحث و كوشش و فكر نافذ و نظريات صحيح او هستند.
شاگردش چنين نقل مىكند: در مجلسى، يكى از علما به سيد گفت: من درباره دو چيز از تو توضيح مىخواهم، اول اينكه زندگى ماديت از كجا تأمين مىشود و دوم اينكه چگونه مىتوانى به اين سرعت كتابهايت را تأليف كنى؟ مرحوم سيد در جوابش فرمود: امر معاش كه به عهده خداست، و اما درباره سرعت تصنيف بايد بگويم كه من حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمود بنويس و جمعآورى كن كه قلمت تا روز مرگت خشك نخواهد شد.
معروفترين علماى شيعه در كثرت تأليف، مرحوم علامه مجلسى (ره) است كه به حق مايه افتخار عالم تشيع است و به تعبير يكى از بزرگان
بحارالأنوار او يك كتاب نيست بلكه يك كتابخانه است هنگامى كه تأليفات اين مرد بزرگ را شماره كردند دريافتند كه براى نوشتن اين كتابها بايستى علامه از روز ولادت تا روز وفات هر روز يك دفتر نوشته باشد.
در بررسى تأليفات سيد نيز به دست مىآيد كه نوشتجات او كمتر از آثار مرحوم علامه نيست و به همين جهت است كه مردم زمانش او را مجلسى دوم لقب دادند.
همان طور كه در بحث تأليفات سيد خواهيم ديد، تنوع تأليفات او نشانگر اطلاعات وسيع و قدرت علمى او در تمام رشتهها است.
علاوه بر اين سيد از حافظهاى بىنظير و قوه ضبط قوى برخوردار بود، به طورى كه بسيار اتفاق مىافتاد كه به خاطر امتحان، متن روايتى را بدون ذكر سند براى او مىخواندند، و او سندش را ذكر مىكرد تا به معصومى كه گوينده او بود مىرسيد.
روش تأليف سيد
مرحوم سيد براى نوشتن مطالب، نياز به محل خلوت يا اتاق مخصوصى نداشت، بلكه بسيار ديده مىشد كه در مجلس عموميش نشسته و قلم به دست گرفته گاهى مىنويسد و گاهى با واردين صحبت مىكند و گاهى در ضمن، مشاجراتى را كه به خدمتش مىآورند با بهترين روش حل مىكند ولى هيچ گاه كثرت مراجعه كنندگان و سر و صداى شاكيان او را از تأليف و تصنيف باز نمىداشت و اين نشان مىدهد كه اين مرد بزرگ حلاوت علم را چشيده بود و به همين خاطر هر مشكلى را در اين راه سهل مىانگاشت و با آن مبارزه مىكرد.
تأليفات سيد
اگر حواشى و جوابيههايى كه از مرحوم شبر به يادگار مانده است را نديده بگيريم حدود 70 كتاب و رساله در علوم مختلف از وى به يادگار مانده است كه بعضى از آنها مشتمل بر 20 جلد و بعضى ديگر مشتمل بر 8 يا 6 جلد و اكثر آنها يك يا دو جلدى هستند.
تأليفات مرحوم شبر از دو جهت مورد توجه است:
اول از جهت كميت و حجم، كه اگر قرار باشد نوشتههاى او به سبك جديد چاپ شود به چند صد جلد خواهد رسيد.
دوم از جهت تنوع علومى كه در اين نوشتهها مورد بحث قرار گرفته است، علومى كه مرحوم شبر در آنها دست به تأليف زده تا بدان پايه متنوع است كه مىتوان گفت همه علوم اسلامى را در بر مىگيرد.
عمل سيد
هنگامى كه انسان به كثرت تأليفات سيد توجه مىكند چنين به نظر مىآيد كه يك انسان آن هم با عمر چنين كوتاه براى نوشتن اين همه كتاب بايستى تمام اوقاتش را صرف نوشتن كرده و از هر كارى جز نوشتن منصرف شود و چنان غرق در تأليف و تصنيف شود كه حتى به عبادات مستحبى نرسد.
ولى حقيقت اين است كه توفيق اين همه خدمت علمى و مرد علم بودن جداى از مرد عمل بودن نيست كسى مىتواند اهل علم باشد يا لااقل علمش مفيد باشد كه اهل عمل باشد، جدا شدن از مردم و خود را برتر از آنها دانستن نيست كه انسان را به زينت علم آراسته و به او توفيق خدمت به عالم علم را مىدهد بلكه رابطه محكم با پروردگار است كه توفيق مىدهد. لذا سيد را مىبينيم كه بخش عظيمى از شب را به مناجات مىپرداخت، هرگاه سيد را مىديدى در حال جواب دادن به مسألهاى يا مشغول دفع مشكلى يا در حال سعى براى رفع نياز مسلمانى بود و اينهاست كه سيد شبر تربيت مىكند و باعث مىشود كه مشمول توفيق الهى شود و علىرغم تمام فعاليتهايش چنين آثارى به يادگار گذارد.
كرامات سيد
طبيعى است كه نظام آفرينش تابع يك سلسله قوانين و مقرراتى است كه عدم آنها مساوى با نابودى عالم است، اما هميشه اين قوانين و مقررات كه خيلى هم محكم و پابرجا و تغيير ناپذير است در دست گروهى از انسانها چون موم نرم بوده و به راحتى عوض مىشدهاند كه ملاك اين تغييرها در قوانين آفرينش، رابطه محكم آن افراد با خدا است.
از معجزات انبياء گرفته تا كرامات اولياء، همه اين خرق عادات كه در تاريخ مشاهده مىشود هر كدام معلول تصرف يك انسان است در قوانين آفرينش كه با اذن خداى متعال صورت مىگيرد.
در همين رابطه شاگرد سيد نقل مىكند كه خشكسالى كشور عراق را فراگرفته بود، والى بغداد سعيد پاشا دستور داد مردم سه روز روزه گرفته و براى طلب باران از شهر خارج شوند قبل از اينكه نماز بخوانند، مقدارى ابر در آسمان بود ولى بعد از نماز و دعاى آنها آن ابرها هم رفتند و آسمان كاملاً آفتابى شد و همگى خجلت زده به خانههاى خود بازگشتند.
مرحوم سيد كه آن زمان در كاظمين به سر مىبرد، دستور داد اهل شهر سه روز روزه گرفتند، آنگاه همه با هم به همراهى سيد با پاى برهنه از شهر خارج شدند، مرحوم سيد علىرغم اين كه به علت سنگينى بدن، راه رفتن برايش مشكل بود، با مردم پياده حركت كرد تا به مسجد براثا در خارج كاظمين رسيد، وارد شدند و نماز طلب باران به جا آوردند، پس از آن دعا كرده گريست، هنوز دعايش تمام نشده بود كه هوا ابرى شد، رعد و برق شروع شده و چنان بارانى سراسر عراق را گرفت كه بسيارى از خانههاى بغداد را ويران نمود.
اساتيد سيد
مرحوم سيد نزد علامه سيد محمدرضا شبر پدر بزرگوارش مدت زيادى را به تحصيل علم گذراند و در همان زمان در خدمت مرحوم سيد محسن اعرجى صاحب كتاب المحصول تلمذ مىنمود و مرحوم شيخ جعفر نجفى صاحب كشف الغطاء و مرحوم شيخ احمد بن زينالدين احسائى و مرحوم شيخ اسدالله صاحب المقابيس به او اجازه اجتهاد داده بودند.
وفات سيد
مرحوم سيد در ششمين ساعت شب پنجشنبه ماه رجب سال 1242 هجرى قمرى در كاظمين به ملأاعلى پيوست و هنوز صبح نشده بود كه شهر كاظمين به حركت درآمد، بغداد را به سوى خود خواند، مردم جنازه سيد را در ميان اندوه و تأسف بىحد بر دستان خود حمل كردند و در حرم امام هفتم و امام نهم در حجرهاى كه مرحوم پدرش مدفون است دفن كردند.
روانش شاد و يادش گرامى باد.
خطبه
سپاس خدايى را كه خلقت انسان را نيكو كرد و او را با رنگ و فطرت ايمان آفريد و به او معارف و بيان آموخت و
نعمت احسان و تفضلش را بر او ارزانى داشت و او را به كسب فضايل ارشاد كرد و از ارتكاب رذايل برحذر داشت و سعى در نيكو كردن اخلاق
را بر او واجب نمود و او را با ترس از عذاب به تهذيب اخلاق تشويق كرد و با رفع مشكلات و تسهيل سختىها و توفيق خويش طى اين
مسير را بر او آسان نمود. و درود بر نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) كه در قرآن حكيم چنين توصيف شده كه تو به خلقى بس بزرگ آراستهاى
و نزديكانش كه خداى تعالى به دوستى آنها تشويق كرده و اهل ذكر كه خدا به پرسيدن از آنها دستور داده و اولىالأمر كه به اطاعتشان امر نموده.
اما بعد: بنده گناهكار سركش كه در درياى گناهان و سركشىها غرق است و فقيرترين مخلوقات به پروردگار بىنيازش مىباشد يعنى عبدالله بن محمدرضا حسينى كه خدا خير دو سرا را روزى آن دو كند چنين مىگويد:
فضيلت و شرافت علم اخلاق و ارزش والا و شأن رفيع آن بر صاحبان بينشهاى نكتهسنج و مالكان افهام روشن پوشيده نيست ايشان مىدانند كه قوام دين به اخلاق است و نظام عقلاى عالم بر آن مبتنى است و طلبش بر جميع مسلمين واجب است و بدين وسيله است كه پيروى از رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) و خانواده گرامش ميسر مىشود. زيرا اخلاق حسنه نجاتبخش و خلق نكوهيده سمى است كشنده كه باعث دورى از جوار پروردگار و دخول در نظام شيطان لعين مىشود، و ضررى كه از امراض روحى بر دين وارد مىشود، بس بزرگتر از ضررى است كه امراض بدن بر جسد وارد مىكنند چه اين امراض، حيات جسد را به خطر مىاندازند ولى امراض روحى حيات ابدى را از انسان مىگيرند.
و طب امراض بدن واجب كفايى است در حالى كه طب امراض روحى واجب عينى است، اينك اين اوراقى اندك است كه شامل فوايدى بزرگ است و اهم مسائل اين علم شريف را در برگرفته و خلاصه اين طب عالى را در مورد امراض قلبى و راه علاج آن و بيان خصلتهاى نجات دهنده و رذائل هلاك كننده را در خود جمع نموده و با جواهر آيات قرآنى و در درر احاديث معصومين و براهين يقينى و دلايل عقلى و شواهد نقلى مرصع شده.
اما اين نوشته ما را عيبى بزرگ است.
و آن اينكه: اين مطالب را كسى مىگويد كه خود از جمله كسانى است كه مىگويند آنچه را كه عمل نمىكنند و مردم را به نيكى دعوت مىكنند و خود را فراموش كرده به خير اقدام نمىنمايند و ديگران را از معاصى و گناهان نهى كرده خود از آنها دست برنمىدارند.
و مواعظ و نصايح اگر فقط از زبان صادر شود جز به گوش شنونده نرسد و همچنان كه آب از محل صاف مىلغزد از گوشها بيرون رود
قبل از آنكه در قلوبشان تأثير كند اما اگر از كسى صادر شود كه خودش متصف به آنها باشد در قلبها نقشى باقى مىگذارد، چون نقش در سنگ.
اما براى اين عيب كه در اين كتاب است ما را عذرى است، عذر ما اين است كه از آن باب اين مطالب را ذكر نموديم كه در تقصير و قصور خود بينش بيشتر يابيم و به نفس خود غضب كنيم و نزد خود خوار و شكسته شويم و بر باطن عيوب و زشتى اعمال خود اطلاع يابيم
لذا به نتيجهاش اميدواريم چه اينكه اينها از زبان اين شخص گناهكار جانى صادر نشده بلكه صدور آنها از معادن وحى و نزول قرآن و صاحبان علوم و حقائق و تأويل كه جبرئيل در خانههايشان فرود آمده و از علماء دين و پايههاى شريعت سيد مرسلين و نواب ائمه طاهرين صادر شده.
و ما اين كتاب را بر مقدمهاى و ابواب و فصولى مرتب كرديم و از خدا توفيق مىخواهيم و از او آرزوى كمك داريم و عذر ما نزد مردم بزرگوار مقبول است، همو مرا كافى است و بهترين وكيل است.
مقدمه
سعى مرحوم مؤلف در اين مقدمه بر آن است كه خلق را تعريف كرده، خوب و بدش را مشخص نمايد و چگونگى تهذيب آن را بيان كند و تا حدى كه كيفيت كتاب اجازه مىدهد، رواياتى از معصومين (عليهم السلام) در مدح حسن خلق و ذم بدخلقى نقل نمايد، بنابراين:
مقدمه كتاب مشتمل بر سه فصل است:
فصل اول / اين فصل بر دو بخش منعقد مىشود
مدح حسن خلق و نكوهش بدخلقى
الف: گفتار معصومين در مورد اخلاق
در كتاب كافى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده:
هر مؤمنى خوشاخلاقتر باشد، از نظر ايمان كاملتر است
(1).
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم):
روز قيامت برتر از حسن اخلاق در ميزان عمل هيچ بندهاى نهاده نمىشود
(2).
از امام صادق (عليه السلام):
بعد از انجام واجبات هيچ عملى در نزد خداوند محبوبتر از اين نيست كه مردم از اخلاق انسان در آسايش باشند.
از امام صادق (عليه السلام):
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: پاداش انسان خوشاخلاق مانند كسى است كه دائماً در نماز و روزه باشد
(3).
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم):
آنچه كه بيش از همه چيز امت مرا وارد بهشت مىكند، پرهيزكارى و حسن خلق است كه خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىكند.
از امام صادق (عليه السلام):
همچنان كه خورشيد يخ را ذوب مىكند حسن خلق گناه را محو مىكند
(4).
از امام صادق (عليه السلام):
خداوند تعالى در مقابل حسن خلق به بندهاش مانند كسى كه شبانه روز در راه خدا جهاد كرده باشد پاداش مىدهد.
از امام صادق (عليه السلام):
حسن خلق صاحبش را به درجه كسى كه دائماً در نماز و روزه باشد مىرساند.
شخصى درباره حسن خلق از رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) توضيح خواست: حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين
(5).
سپس فرمود حسن خلق آن است كه با كسانى كه با تو قطع رابطه كردهاند رابطه برقرار كنى و به كسانى كه تو را محروم كردهاند بخشش كنى و كسى را كه بر تو ظلم كرده عفو نمايى.
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود:
من مبعوث شدهام تا اخلاق نيكو را تكميل كنم
(6).
مردى بار اول از روبرو نزد پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟
حضرت فرمود: حسن خلق.
بار دوم از طرف راست آمده عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟
حضرت فرمود: حسن خلق.
بار سوم از طرف چپ آمده عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟
حضرت فرمود: حسن خلق.
بار چهارم از پشت سر آمد و عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟
حضرت به طرف او برگشت و فرمود: آيا نمىفهمى؟ دين اين است كه غضب نكنى.
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) سؤال شد: بدبختى چيست؟ فرمود: بدخلقى.
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) سؤال شد: كدام يك از اعمال برتر است؟ فرمود: حسن خلق.
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم):
بدخلقى اعمال خوب را محو مىكند همان طور كه سركه عسل را فاسد مىكند
(7).
از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم):
خداوند عزوجل ابا دارد كه توبه بنده بدخلق را بپذيرد
(8).
سؤال شد: چرا اين طور است؟
فرمود: بنده بدخلق هنگامى كه از گناهى توبه مىكند در گناهى بزرگتر از آن مىافتد.
از امام صادق (عليه السلام):
بدخلقى ايمان را فاسد مىكند همچنان كه سركه عسل را.
از امام صادق (عليه السلام):
كسى كه اخلاقش بد باشد جانش در عذاب است
(9).
يكى از عرفا مىفرمايد: بدخلقى گناهى است كه با وجود آن كثرت نيكىها سودى نمىبخشد و خوشخلقى حسنى است كه با جود آن كثرت گناهان ضررى نمىرساند.
خداوند تعالى مىفرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه
(10).
ب: صفات رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم):
اشرف مخلوقات خداى تعالى وجود مقدس حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) است، وجود مباركش از نظر حسن خلق در چنان درجه اعلائى قرار گرفته كه قرآن كريم دربارهاش مىفرمايد:
انك لعلى خلق عظيم
(11).
و در جاى ديگر او را الگوى تمام مؤمنين به مبدأ و معاد قرار داده مىفرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لذا براى كسانى كه در راه تهذيب نفس و كسب مكارم اخلاق در تلاشند سزاوار است كه به اين وجود شريف اقتداء كرده و سعى كنند آنچه را كه در رفتار و كردار و حركات و سكنات آن حضرت وجود داشت در خود مجسم كنند
.
1 - بردبارترين مردم.
2 - شجاعترين مردم.
3 - عادلترين مردم.
4 - عفيفترين مردم.
5 - هرگز دستش دست زن نامحرمى را لمس نكرد.
6 - سخىترين مردم بود، تا حدى كه هيچ شبى پول نقدى را در پيش خود نگه نمىداشت و اگر شب مىشد و پولى به همراه داشت آن قدر بيرون از خانه مىماند تا آن را به كسى كه استحقاقش را دارد بپردازد.
7 - متواضعترين مردم بود تا جايى كه با دستان مباركش كفش پينه مىزد، لباس وصله مىكرد، به خانوادهاش كمك مىنمود، حتى براى تكهتكه كردن گوشت آنها را يارى مىكرد، دعوت هر مؤمنى را چه بنده و چه آزاد مىپذيرفت هر هديهاى را حتى اگر يك جرعه شير، مىپذيرفت و آن را تلافى مىكرد.
خوردن برايش مهم نبود، هر غذايى كه حاضر بود مىخورد، از خوردن حلال پرهيز نمىكرد. هر لباسى كه برايش امكان داشت مىپوشيد، لباسش هميشه بالاتر از قوزك پايش بود، هر وسيلهاى كه در اختيار داشت سوار مىشد گاهى بر شترى سوار مىشد و گاهى بر استرى سياه و سفيد و گاهى بر الاغى و حتى پشت سر ديگران بر مركب مىنشست، و با فقرا همنشين مىشد.
8 - هرگز صدقه نمىخورد.
9 - براى خدا غضب مىكرد ولى به خاطر خودش غضبناك نمىشد، دير غضب مىكرد و زود راضى مىشد و غضب و رضايش در چهرهاش مشخص بود.
10 - از مريضها حتى در دورترين نقاط شهر عيادت مىكرد.
11 - در تشييع جنازه شركت مىكرد.
12 - در بين دشمنانش بدون نگهبان حركت مىكرد.
14 - در سخن گفتن بليغ و فصيح و شيرينزبانترين مردم بود بدون اينكه سخنش را طولانى كند سخنان جامع مىگفت و آنچه را مىخواست بگويد در جملات كوتاه جمع مىكرد، بسيار سكوت مىكرد، بدون حاجت سخن نمىگفت، سخن زشت بر زبان نمىراند و در حال غضب و رضا جز حق نمىگفت.
15 - زيباترين مردم بود.
16 - هيچ امرى از امور دنيا براى او مهم نبود.
17 - هيچ گاه سه روز خود را از نان گندم سير نمىكرد، در حالى كه نه بخيل بود و نه فقير بلكه فقط خدا را ترجيح مىداد، از گرسنگى سنگ به شكم مىبست، نان جو با سبوس مىخورد محبوبترين غذا نزد او غذايى بود كه دستان بيشترى در آن باشد، با انگشتان سه گانهاش غذا مىخورد و گاهى از انگشت چهارمش كمك مىگرفت، سير و پياز و تره نمىخورد، هرگز غذايى را مذمت نمىكرد اگر دوست داشت مىخورد و اگر دوست نداشت نمىخورد، كاسهاش را پاك مىكرد سپس مىفرمود: آخر غذا با بركتتر است و انگشتانش را مىليسيد تا سرخ مىشد، با مساكين هم غذا مىشد.
18 - بوهاى خوش را دوست مىداشت و از بوهاى بد ناراحت مىشد.
19 - اهل فضل را احترام مىكرد و بر اهل شرف نيكى روا مىداشت.
20 - صله رحم به جا مىآورد بدون اينكه آنها را بر بهتر از خودشان برترى دهد، هر كس را كه بر او وارد مىشد احترام مىكرد تا جايى كه لباس و زيراندازش را به كسى كه بر او وارد مىشد مىداد و اگر قبول نمىكرد با اصرار به او مىقبولاند.
21 - به احدى ظلم نمىكرد، هرگز خادم يا همسرش را فحش نمىداد، اگر كسى از او معذرت مىخواست عذرش را مىپذيرفت و در عين قدرت عفو مىكرد، با او سخنان درشت مىگفتند و او صبر مىكرد، بدى را با بدى جبران نمىكرد بلكه از بدىها چشم پوشيده وآنها را مىبخشيد.
22 - خندهاش بدن قهقهه بود و شوخىهايش جز حق نبود، در سلام پيشى مىگرفت، هرگاه با كسى دست مىداد قبل از او دستش را نمىكشيد.
23 - هيچ گاه بدون ياد خدا نشست و برخاست نمىكرد.
24 - هرگاه مىنشست معمولاً دستش را دور پاهايش مىپيچيد معمولاً رو به قبله مىنشست، جاى معلومى براى نشستن نداشت، هر كجا خالى بود در آنجا مىنشست.
25 - پوست بدنش نازك و لطيف بود، ظاهر و باطنى آراسته داشت.
26 - سعه صدرش از همه بيشتر بود.
27 - راستگوترين مردم بود.
28 - در تعهدات باوفاترين آنها بود.
29 - نرمخو و خوش خلقترين مردم بود.
30 - رؤفترين مردم بود.
31 - بهترين و سودمندترين مردم به حال مردم بود.
32 - از نظر اصل و نسب از همه برتر بود.
33 - هر كس براى اولين بار او را مىديد مىترسيد چون داراى هيبت بود و هر كس با شناخت با او معاشرت مىكرد شيفتهاش مىشد، هيچ گاه مسلمانى از او چيزى تقاضا نكرد مگر اينكه به او عطا كرد.
34 - هيچ گاه اصحابش پيش پايش برنمىخاستند چون مىدانستند اين كار را دوست ندارد.
از اميرالمؤمنين على (عليه السلام): در روز جنگ بدر پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) از همه ما به دشمن نزديكتر بود و ما همه به او پناهنده مىشديم زيرا قويترين و شجاعترين مردم بود.
از اميرالمؤمنين على (عليه السلام): هنگامى كه جنگ گرم مىشد به رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) پناهنده مىشديم در حالى كه هيچ كس از او به دشمن نزديكتر نبود
(13).
روزى مردى با حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مواجه شد و از هيبت آن حضرت به خود لرزيد، حضرت فرمود: راحت باش من پادشاه نيستم، من پسر همان زن قريشم كه نان خشك شده مىخورد
(14).
به صورتى بين اصحابش مىنشست كه انگار يكى از آنهاست و اگر غريبى وارد مجلس مىشد نمىدانست كدام يك از آنها پيامبر است تا اينكه اصحاب از حضرت خواستند كه محلى براى نشستن خود معين كند و سكويى از گل ساختند كه حضرت روى آن مىنشست.
هر كس او را صدا مىزد جوابش را مىداد و به خاطر مداراى با مردم هرگاه با آنها مىنشست در هر موضوعى صحبت مىكردند با ايشان همان موضوع را مورد صحبت قرار مىداد، مثلا اگر راجع به آخرت صحبت مىكردند حضرت هم در همان موضوع صحبت مىكرد و اگر راجع به خوردنى و نوشيدنى يا امور دنيا صحبت مىكردند حضرت هم همان گونه با آنها صحبت مىكرد.
درود خداوند بر او و خانواده گرامىاش باد.