اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۱ -


مقدمه مترجم‏

باسمه تعالى و له الحمد

يكى از موضوعاتى كه انسان ناخودآگاه به سوى آن كشيده مى‏شود بحث از تهذيب نفس و پاكسازى وجود از صفات ناپسند است. مطابقت مباحث اخلاقى با فطرت انسانى باعث مى‏شود كه انسان از شنيدن آنها لذت برده و بدون هيچ تأملى قهرمانان ميدان مبارزه با نفس را بستايد. ولى بايد توجه داشت كه اين سخن به آن معنى نيست كه هر كس مى‏تواند به آسانى اخلاق ناپسند خويش را ترك كرده به فضايل و سجاياى پسنديده روى آورد.

بديهى است كه انسان به همان اندازه كه از فكر داشتن خلقيات و صفات پسنديده لذت مى‏برد از ترك صفات زشتى كه در درون او ريشه زده و آثارشان در كردار و رفتارش ظاهر گرديده ناخشنود؛ بلكه هراسان است و به همين دليل است كه وارستگان از صفات حيوانى بسيار اندك و بازماندگان در ورطه هواهاى نفسانى بى شمارند. اين دوگانگى به اين دليل است كه رهائى از خلق و خويى كه انسان به آن عادت كرده بسيار مشكل بوده و جز با تلاش پى‏گير و مداوم در طول ساليان متمادى امكان‏پذير نيست.

انسان راحت‏طلب على‏رغم اين كه راه سعادت را به خوبى مى‏شناسد و چه بسا در آرزوى رسيدن به آن آه حسرت مى‏كشد به آسانى حاضر نمى‏شود مشقت و مشكلات اين راه را بر خود هموار سازد. و درست به همين دليل است كه كتب اخلاقى على‏رغم دارا بودن بيشترين خواننده در مقايسه با ساير كتب كمترين اثر را در خوانندگان خود به جا مى‏گذارند.

اين در حالى است كه همان تأثير اندك بيش از آنكه بر كتاب و شيوه تأليف و روش استدلال آن متكى باشد از نويسنده و روحيات او سرچشمه مى‏گيرد. اگر نويسنده يك كتاب اخلاقى خود به اخلاق حميده و صفات پسنديده آراسته باشد مى‏توان اميد داشت نوشته او در قلوب آماده و نفوس مستعده تأثيرى به جاى گذارد وگرنه همان به كه از آن قطع اميد كرده بيهوده دل به آن خوش نداريم.

اگر به آنچه تاكنون گذشت اين نكته را اضافه كنيم كه اخلاق به عنوان يكى از علوم كاربردى ارزشى جز به كار بستن در مقام عمل ندارد و آموختن آن بدون استفاده در ميدان عمل اگر زيان به بار نياورد سودى نخواهد بخشيد، در مى‏يابيم كه ملاك اصلى و معيار اساسى در ارزشيابى كتب اخلاقى ارزش اخلاقى و جايگاه معنوى نويسنده است نه نحوه تأليف و شيوه نگارش و امثال آن بنابراين براى شناخت كتابى كه پيش‏رو داريد كافى است بدانيد كه اين كتاب اثر اسوه‏اى در اخلاق و اسطوره‏اى در عمل چون مرحوم سيد عبدالله شبر است. اثرى كه اين كتاب در خواننده خود باقى مى‏گذارد بيش از آن كه مرهون خصوصيات كتاب باشد مديون ويژگى‏هاى روحى و برجستگى‏هاى اخلاقى مؤلف است ولى با اين حال نمى‏توان خصوصيات خود كتاب را از نظر دور داشت خصوصياتى كه اين كتاب حائز است در كمتر كتابى به چشم مى‏خورد، مرحوم شبر در اين نوشته سعى بر آن داشته تا همراه با شيوايى قلم و سلاست كلام بدون آنكه مبحثى را طولانى كند عمده مسائل لازم را در عباراتى خلاصه و دلچسب جمع نمايد.

در تطبيق اين كتاب با ديگر كتب اخلاقى چنين به دست مى‏آيد كه مرحوم سيد در اين كتاب بيش از هر چيز تحت تأثير احياءالعلوم غزالى بوده است، به طورى كه در بسيارى از مباحث عين عبارت احياءالعلوم را نقل كرده و به طور خلاصه مى‏توان گفت نوشته مرحوم شبر خلاصه‏اى اصلاح شده از كتاب غزالى است.

وقتى براى اولين بار اين كتاب شريف را مطالعه مى‏كردم با خود مى‏انديشيدم كه چقدر خوب بود اگر كتابى به اين روش به زبان فارسى داشتيم تا آنكه خداوند منان توفيق داد به ترجمه آن همت گمارم، نخست جلد اول آن را در سال 1364 با هزينه شخصى خود به وسيله نشر روح به چاپ رساندم و اكنون ترجمه كامل كتاب را با اصلاحاتى تكميل نموده و امتياز چاپ آن را به انتشارات هجرت واگذار نمودم تا در اختيار خوانندگان قرار گيرد.

با خود فكر مى‏كردم كه اگر قرار باشد چيزى به عنوان مقدمه بر اين ترجمه بنويسم بهتر است در چه موضوعى باشد، در اين مورد چيزى به نظرم نرسيد جز چند تذكر كه توجه به آنها براى خواننده خالى از فايده نيست.

1 - نوع كارى كه هر انسان انجام مى‏دهد نشانه‏اى است از ذوق و استعداد او ولى بر وجود ملكه در نفس او دلالت ندارد، كودكى كه با قلم بر صفحه سفيدى شكلك مى‏كشد ذوق نقاشى دارد ولى هنر نقاشى در او نيست، مى‏توان گفت استعداد نقاش شدن را دارد وليكن نمى‏توان گفت نقاش است، همين طور كسى كه در اخلاق كار مى‏كند به اخلاق علاقه دارد ولى معلوم نيست داراى اخلاق پسنديده باشد.

مغضوب خداست كسى كه در اين باب سخنى بگويد كه خود آراسته به آن نباشد، و اين بنده خود را كوچكتر از آن مى‏داند كه در اين وادى راهى پيموده باشد تا چه رسد كه داعيه هدايت ديگران در سر بپروراند و لذا بيم آن مى‏رود كه مصداق آيه شريفه:

يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون باشد.

ولى آنچه كه اميد مى‏رود او را از اين زمره بيرون برد، اينكه او اين سخنان را از خود نگفته است بلكه از كسى نقل مى‏كند كه خود مزين به زينت اخلاق حسنه بوده، به اميد اينكه جوانان فارسى زبان را از اين نفس قدسى بهره‏اى باشد.

2 - نوع ترجمه‏اى كه در اين جزوه به كار گرفته شده چيزى است بين ترجمه آزاد و ترجمه تحت اللفظى، يعنى هر جا كه براى حفظ مطلب يا لطافت و شيوايى آن لازم بود تعبيرات و الفاظ اصل كتاب حفظ شود دقيقاً همان الفاظ و تعبيرات را به فارسى نقل كردم و هر جا كه براى حفظ مطلب نيازى به حفظ الفاظ نبود يا ترجمه تحت اللفظى سلاست كلام را سلب مى‏كرد قلم را از قيد الفاظ رهانيده منظور و مقصد كلام را بيان نمودم.

3 - در تمام كتاب سعى بر آن داشتم كه ترتيب و عناوين كتاب را بر مبناى اصل قرار دهم جر بحث صفات رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) كه براى جلوگيرى از تكرار، آن را ترتيبى ديگر دادم.

4 - بعضى از عبارات كتاب پس از ترجمه نياز به توضيح داشت آنچه را ممكن بود در پاورقى توضيح دادم ولى اين روش براى توضيح بعضى از عبارات كافى به نظر نرسيد لذا توضيح را در خلال متن آورده و آن را به وسيله دو پرانتز از متن متمايز نمودم، البته به جز آيات قرآن كه از اين قاعده مستثنى هستند.

5 - هر بار كه براى بازنويسى يا تصحيح ترجمه، آن را مرور مى‏كردم اشكالات و اشتباهاتى را در آن مشاهده مى‏كردم كه در دفعات قبل، از ديدم مخفى مانده بود و اكنون كه آن را براى آخرين بار كنترل كرده‏ام به صحت كامل آن معتقد نيستم بلكه هر جاى آن را براى نقد و اشكال صالح دانسته و اميد عفو و اغماض دارم.

والسلام على من اتبع الهدى

2 / 8 / 74 قم المقدسه

محمد رضا جباران

زندگينامه مؤلف

قال رسول الله (صلى‏الله عليه و آله و سلم): علماء امتى افضل من انبياء بنى‏اسرائيل

به طور كلى تاريخ شيعه را مى‏توان به دو بخش اساسى تقسيم نمود و نقش علما را در اين دو مرحله مهم به تناسب شرايط زمان بررسى كرد.

1 - زمان حضور ائمه (عليهم السلام) تا آخر غيبت صغرى

در طول اين مرحله ائمه اطهار همواره به منزله قطب آسياب، محور حركت اسلام بوده و آن را از انحراف به چپ و راست حفظ مى‏كرده‏اند و وجود آنها چون شمعى به جامعه اسلامى نورافشانى مى‏كرده و در اين ميان هميشه به دور شمع وجود ائمه پروانه‏هايى در طواف بوده‏اند كه از وجود ائمه كسب فيض كرده و به مثابه پيامبرانى از طرف ائمه تا اقصى نقاط بلاد اسلامى فرستاده مى‏شدند و آنچه را كه از امام گرفته بودند به مردم مى‏رساندند، اينها كسانى بودند كه در جو خفقان حكومت‏هاى اموى و عباسى جان خود را در طبق اخلاص نهاده و با تلاش پى‏گير نداى هر امامى را در زمان خود به پيروانش مى‏رساندند و از طرف ديگر سنت و روش آنان را در ضمن كتاب‏ها و رساله‏هايى كه هر سطر آنها حكايت از زحمات و كوششهاى طاقت فرسا و ريخته شدن خون بزرگانى از اين سلسله دارد، براى ما به يادگار گذاشتند.

2 - زمان غيبت كبرى

غيبت كبرى فرا مى‏رسد و حضور ائمه در ميان امت پايان مى‏يابد ولى اين سلسله فداكار به فعاليت خود ادامه مى‏دهند و با زحمات بى‏وقفه خود اسلام را در مسير شايسته‏اش حركت مى‏دهند، تا آنجا كه اكنون آن را به دست ما سپرده و اين مسؤوليت بزرگ را به عهده ما نهاده‏اند.

اين گروه فداكار كسانى هستند كه مى‏توانند پس از معصومين به عنوان بهترين الگو براى جامعه بشريت مطرح باشند، چرا كه زندگى هر كدام از آنان سراسر زهد و تقوا و تلاش و كوشش است. و اينك كه جامعه ما در بستر تعالى و تكامل در حركت است، ضرورى و مناسب است كه تا حد امكان تاريخ زندگى اين بزرگان را بررسى كرده روش زندگى را از ايشان بياموزيم.

به همين جهت اكنون كه كتابى از اين سلسله بزرگوار براى مطالعه پيش رو داريم، لازم است مختصرى از زندگى اين عالم بزرگ را بررسى كرده و آن را سرمشق زندگى قرار دهيم.

براى اين منظور خلاصه‏اى از دو زندگينامه، كه يكى از آنها نوشته محمد صادق سيد محمد حسين صدر و ديگرى نوشته يكى از شاگردان مرحوم شبر سيد محمد ابن مال الله ابن معصوم قطيفى نجفى است اقتباس كرديم.

اميد است كه روش زندگى اين بزرگ مرد كه نشان از زندگى ائمه معصومين (عليهم السلام) دارد برنامه زندگى ما باشد.

تولد مؤلف

مرحوم حجه‏الاسلام سيد عبدالله شبر (قدس سره) در سال 1188 هجرى قمرى در نجف اشرف متولد شد. پس از تولد او پدر بزرگوارش مرحوم علامه سيد محمدرضا شبر به كاظمين نقل مكان كرد و در همان جا تا هنگام وفات مشغول به تدريس و تأليف بود.

رشد و نمو سيد

بديهى است كه تربيت در تهذيب و ترقى كودك اثر بسزائى دارد ولى براى رساندن يك انسان به درجات عالى انسانى، كافى نيست مگر در صورتى كه كودك داراى استعدادى فطرى - كه او را براى ترقى و پيشرفت آماده كند و به او لياقت رشد و كمال دهد - باشد، و اين از آن جهت است كه تربيت نه مرد را به وجود مى‏آورد و نه چيز جديدى در او خلق مى‏كند، به عبارت ديگر مى‏توان گفت كه تربيت خالق نيست بلكه آنچه را كه وجود دارد رشد مى‏دهد. بنابراين هر كس را به اندازه آنچه دارد مى‏تواند اصلاح كند، مثلاً كسى را كه در وجودش ذره‏اى شجاعت نيست نمى‏توان به وسيله تربيت شجاع كرد بلكه بايد صلاحيت و استعداد هر چيز در وجود انسان باشد تا به وسيله تربيت به مرحله ظهور و بروز برسد.

پس براى كمال يك انسان تربيت به تنهايى كافى نيست بلكه بايد همراه با تربيت، از ذكاوت و استعداد ذاتى برخوردار باشد و اين دو عنصرند كه در كنار هم مى‏توانند انسان را بسازند، مرحوم سيد عبدالله شبر از زمره كسانى است كه اين دو عنصر را با هم دارا بود، يعنى هم از هوش و ذكاوت سرشار برخوردار بود و هم از توجه اولياء.

لذا مى‏بينيم كه به حق يكى از افتخارات عالم تشيع شد، علمش تكيه‏گاه و عملش ضرب‏المثل گرديد.

سرمايه علمى سيد

در بررسى شخصيت بزرگى چون سيد و سرمايه علمى او چاره‏اى نيست جز اين كه در مقابل اين شخصيت بزرگ سر تعظيم فرو آوريم و در مقابل اين معجزات و كرامات كه به صورت تأليف تبلور يافته دست قدردانى بلند كنيم.

هنگامى كه انسان اين همه تأليفات را با عمر كوتاهى چون عمر سيد كه بيش از پنجاه و چهار بهار را سپرى نكرده، مى‏سنجد دچار حيرت مى‏شود و هنگامى حيرتش زياد مى‏شود كه بداند تمام اين آثار زاييده بحث و كوشش و فكر نافذ و نظريات صحيح او هستند.

شاگردش چنين نقل مى‏كند: در مجلسى، يكى از علما به سيد گفت: من درباره دو چيز از تو توضيح مى‏خواهم، اول اينكه زندگى ماديت از كجا تأمين مى‏شود و دوم اينكه چگونه مى‏توانى به اين سرعت كتابهايت را تأليف كنى؟ مرحوم سيد در جوابش فرمود: امر معاش كه به عهده خداست، و اما درباره سرعت تصنيف بايد بگويم كه من حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمود بنويس و جمع‏آورى كن كه قلمت تا روز مرگت خشك نخواهد شد.

معروف‏ترين علماى شيعه در كثرت تأليف، مرحوم علامه مجلسى (ره) است كه به حق مايه افتخار عالم تشيع است و به تعبير يكى از بزرگان بحارالأنوار او يك كتاب نيست بلكه يك كتابخانه است هنگامى كه تأليفات اين مرد بزرگ را شماره كردند دريافتند كه براى نوشتن اين كتابها بايستى علامه از روز ولادت تا روز وفات هر روز يك دفتر نوشته باشد.

در بررسى تأليفات سيد نيز به دست مى‏آيد كه نوشتجات او كمتر از آثار مرحوم علامه نيست و به همين جهت است كه مردم زمانش او را مجلسى دوم لقب دادند.

همان طور كه در بحث تأليفات سيد خواهيم ديد، تنوع تأليفات او نشانگر اطلاعات وسيع و قدرت علمى او در تمام رشته‏ها است.

علاوه بر اين سيد از حافظه‏اى بى‏نظير و قوه ضبط قوى برخوردار بود، به طورى كه بسيار اتفاق مى‏افتاد كه به خاطر امتحان، متن روايتى را بدون ذكر سند براى او مى‏خواندند، و او سندش را ذكر مى‏كرد تا به معصومى كه گوينده او بود مى‏رسيد.

روش تأليف سيد

مرحوم سيد براى نوشتن مطالب، نياز به محل خلوت يا اتاق مخصوصى نداشت، بلكه بسيار ديده مى‏شد كه در مجلس عموميش نشسته و قلم به دست گرفته گاهى مى‏نويسد و گاهى با واردين صحبت مى‏كند و گاهى در ضمن، مشاجراتى را كه به خدمتش مى‏آورند با بهترين روش حل مى‏كند ولى هيچ گاه كثرت مراجعه كنندگان و سر و صداى شاكيان او را از تأليف و تصنيف باز نمى‏داشت و اين نشان مى‏دهد كه اين مرد بزرگ حلاوت علم را چشيده بود و به همين خاطر هر مشكلى را در اين راه سهل مى‏انگاشت و با آن مبارزه مى‏كرد.

تأليفات سيد

اگر حواشى و جوابيه‏هايى كه از مرحوم شبر به يادگار مانده است را نديده بگيريم حدود 70 كتاب و رساله در علوم مختلف از وى به يادگار مانده است كه بعضى از آنها مشتمل بر 20 جلد و بعضى ديگر مشتمل بر 8 يا 6 جلد و اكثر آنها يك يا دو جلدى هستند.

تأليفات مرحوم شبر از دو جهت مورد توجه است:

اول از جهت كميت و حجم، كه اگر قرار باشد نوشته‏هاى او به سبك جديد چاپ شود به چند صد جلد خواهد رسيد.

دوم از جهت تنوع علومى كه در اين نوشته‏ها مورد بحث قرار گرفته است، علومى كه مرحوم شبر در آنها دست به تأليف زده تا بدان پايه متنوع است كه مى‏توان گفت همه علوم اسلامى را در بر مى‏گيرد.

عمل سيد

هنگامى كه انسان به كثرت تأليفات سيد توجه مى‏كند چنين به نظر مى‏آيد كه يك انسان آن هم با عمر چنين كوتاه براى نوشتن اين همه كتاب بايستى تمام اوقاتش را صرف نوشتن كرده و از هر كارى جز نوشتن منصرف شود و چنان غرق در تأليف و تصنيف شود كه حتى به عبادات مستحبى نرسد.

ولى حقيقت اين است كه توفيق اين همه خدمت علمى و مرد علم بودن جداى از مرد عمل بودن نيست كسى مى‏تواند اهل علم باشد يا لااقل علمش مفيد باشد كه اهل عمل باشد، جدا شدن از مردم و خود را برتر از آنها دانستن نيست كه انسان را به زينت علم آراسته و به او توفيق خدمت به عالم علم را مى‏دهد بلكه رابطه محكم با پروردگار است كه توفيق مى‏دهد. لذا سيد را مى‏بينيم كه بخش عظيمى از شب را به مناجات مى‏پرداخت، هرگاه سيد را مى‏ديدى در حال جواب دادن به مسأله‏اى يا مشغول دفع مشكلى يا در حال سعى براى رفع نياز مسلمانى بود و اينهاست كه سيد شبر تربيت مى‏كند و باعث مى‏شود كه مشمول توفيق الهى شود و على‏رغم تمام فعاليتهايش چنين آثارى به يادگار گذارد.

كرامات سيد

طبيعى است كه نظام آفرينش تابع يك سلسله قوانين و مقرراتى است كه عدم آنها مساوى با نابودى عالم است، اما هميشه اين قوانين و مقررات كه خيلى هم محكم و پابرجا و تغيير ناپذير است در دست گروهى از انسان‏ها چون موم نرم بوده و به راحتى عوض مى‏شده‏اند كه ملاك اين تغييرها در قوانين آفرينش، رابطه محكم آن افراد با خدا است.

از معجزات انبياء گرفته تا كرامات اولياء، همه اين خرق عادات كه در تاريخ مشاهده مى‏شود هر كدام معلول تصرف يك انسان است در قوانين آفرينش كه با اذن خداى متعال صورت مى‏گيرد.

در همين رابطه شاگرد سيد نقل مى‏كند كه خشكسالى كشور عراق را فراگرفته بود، والى بغداد سعيد پاشا دستور داد مردم سه روز روزه گرفته و براى طلب باران از شهر خارج شوند قبل از اينكه نماز بخوانند، مقدارى ابر در آسمان بود ولى بعد از نماز و دعاى آنها آن ابرها هم رفتند و آسمان كاملاً آفتابى شد و همگى خجلت زده به خانه‏هاى خود بازگشتند.

مرحوم سيد كه آن زمان در كاظمين به سر مى‏برد، دستور داد اهل شهر سه روز روزه گرفتند، آنگاه همه با هم به همراهى سيد با پاى برهنه از شهر خارج شدند، مرحوم سيد على‏رغم اين كه به علت سنگينى بدن، راه رفتن برايش مشكل بود، با مردم پياده حركت كرد تا به مسجد براثا در خارج كاظمين رسيد، وارد شدند و نماز طلب باران به جا آوردند، پس از آن دعا كرده گريست، هنوز دعايش تمام نشده بود كه هوا ابرى شد، رعد و برق شروع شده و چنان بارانى سراسر عراق را گرفت كه بسيارى از خانه‏هاى بغداد را ويران نمود.

اساتيد سيد

مرحوم سيد نزد علامه سيد محمدرضا شبر پدر بزرگوارش مدت زيادى را به تحصيل علم گذراند و در همان زمان در خدمت مرحوم سيد محسن اعرجى صاحب كتاب المحصول تلمذ مى‏نمود و مرحوم شيخ جعفر نجفى صاحب كشف الغطاء و مرحوم شيخ احمد بن زين‏الدين احسائى و مرحوم شيخ اسدالله صاحب المقابيس به او اجازه اجتهاد داده بودند.

وفات سيد

مرحوم سيد در ششمين ساعت شب پنجشنبه ماه رجب سال 1242 هجرى قمرى در كاظمين به ملأاعلى پيوست و هنوز صبح نشده بود كه شهر كاظمين به حركت درآمد، بغداد را به سوى خود خواند، مردم جنازه سيد را در ميان اندوه و تأسف بى‏حد بر دستان خود حمل كردند و در حرم امام هفتم و امام نهم در حجره‏اى كه مرحوم پدرش مدفون است دفن كردند.

روانش شاد و يادش گرامى باد.

خطبه

سپاس خدايى را كه خلقت انسان را نيكو كرد و او را با رنگ و فطرت ايمان آفريد و به او معارف و بيان آموخت و نعمت احسان و تفضلش را بر او ارزانى داشت و او را به كسب فضايل ارشاد كرد و از ارتكاب رذايل برحذر داشت و سعى در نيكو كردن اخلاق را بر او واجب نمود و او را با ترس از عذاب به تهذيب اخلاق تشويق كرد و با رفع مشكلات و تسهيل سختى‏ها و توفيق خويش طى اين مسير را بر او آسان نمود. و درود بر نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) كه در قرآن حكيم چنين توصيف شده كه تو به خلقى بس بزرگ آراسته‏اى و نزديكانش كه خداى تعالى به دوستى آنها تشويق كرده و اهل ذكر كه خدا به پرسيدن از آنها دستور داده و اولى‏الأمر كه به اطاعتشان امر نموده.

اما بعد: بنده گناهكار سركش كه در درياى گناهان و سركشى‏ها غرق است و فقيرترين مخلوقات به پروردگار بى‏نيازش مى‏باشد يعنى عبدالله بن محمدرضا حسينى كه خدا خير دو سرا را روزى آن دو كند چنين مى‏گويد:

فضيلت و شرافت علم اخلاق و ارزش والا و شأن رفيع آن بر صاحبان بينش‏هاى نكته‏سنج و مالكان افهام روشن پوشيده نيست ايشان مى‏دانند كه قوام دين به اخلاق است و نظام عقلاى عالم بر آن مبتنى است و طلبش بر جميع مسلمين واجب است و بدين وسيله است كه پيروى از رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) و خانواده گرامش ميسر مى‏شود. زيرا اخلاق حسنه نجات‏بخش و خلق نكوهيده سمى است كشنده كه باعث دورى از جوار پروردگار و دخول در نظام شيطان لعين مى‏شود، و ضررى كه از امراض روحى بر دين وارد مى‏شود، بس بزرگتر از ضررى است كه امراض بدن بر جسد وارد مى‏كنند چه اين امراض، حيات جسد را به خطر مى‏اندازند ولى امراض روحى حيات ابدى را از انسان مى‏گيرند.

و طب امراض بدن واجب كفايى است در حالى كه طب امراض روحى واجب عينى است، اينك اين اوراقى اندك است كه شامل فوايدى بزرگ است و اهم مسائل اين علم شريف را در برگرفته و خلاصه اين طب عالى را در مورد امراض قلبى و راه علاج آن و بيان خصلت‏هاى نجات دهنده و رذائل هلاك كننده را در خود جمع نموده و با جواهر آيات قرآنى و در درر احاديث معصومين و براهين يقينى و دلايل عقلى و شواهد نقلى مرصع شده.

اما اين نوشته ما را عيبى بزرگ است.

و آن اينكه: اين مطالب را كسى مى‏گويد كه خود از جمله كسانى است كه مى‏گويند آنچه را كه عمل نمى‏كنند و مردم را به نيكى دعوت مى‏كنند و خود را فراموش كرده به خير اقدام نمى‏نمايند و ديگران را از معاصى و گناهان نهى كرده خود از آنها دست برنمى‏دارند.

و مواعظ و نصايح اگر فقط از زبان صادر شود جز به گوش شنونده نرسد و همچنان كه آب از محل صاف مى‏لغزد از گوشها بيرون رود قبل از آنكه در قلوبشان تأثير كند اما اگر از كسى صادر شود كه خودش متصف به آنها باشد در قلبها نقشى باقى مى‏گذارد، چون نقش در سنگ.

اما براى اين عيب كه در اين كتاب است ما را عذرى است، عذر ما اين است كه از آن باب اين مطالب را ذكر نموديم كه در تقصير و قصور خود بينش بيشتر يابيم و به نفس خود غضب كنيم و نزد خود خوار و شكسته شويم و بر باطن عيوب و زشتى اعمال خود اطلاع يابيم لذا به نتيجه‏اش اميدواريم چه اينكه اينها از زبان اين شخص گناهكار جانى صادر نشده بلكه صدور آنها از معادن وحى و نزول قرآن و صاحبان علوم و حقائق و تأويل كه جبرئيل در خانه‏هايشان فرود آمده و از علماء دين و پايه‏هاى شريعت سيد مرسلين و نواب ائمه طاهرين صادر شده.

و ما اين كتاب را بر مقدمه‏اى و ابواب و فصولى مرتب كرديم و از خدا توفيق مى‏خواهيم و از او آرزوى كمك داريم و عذر ما نزد مردم بزرگوار مقبول است، همو مرا كافى است و بهترين وكيل است.

مقدمه

سعى مرحوم مؤلف در اين مقدمه بر آن است كه خلق را تعريف كرده، خوب و بدش را مشخص نمايد و چگونگى تهذيب آن را بيان كند و تا حدى كه كيفيت كتاب اجازه مى‏دهد، رواياتى از معصومين (عليهم السلام) در مدح حسن خلق و ذم بدخلقى نقل نمايد، بنابراين:

مقدمه كتاب مشتمل بر سه فصل است:

فصل اول / اين فصل بر دو بخش منعقد مى‏شود

مدح حسن خلق و نكوهش بدخلقى

الف: گفتار معصومين در مورد اخلاق

در كتاب كافى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده: هر مؤمنى خوش‏اخلاق‏تر باشد، از نظر ايمان كامل‏تر است‏ (1).

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): روز قيامت برتر از حسن اخلاق در ميزان عمل هيچ بنده‏اى نهاده نمى‏شود (2).

از امام صادق (عليه السلام): بعد از انجام واجبات هيچ عملى در نزد خداوند محبوب‏تر از اين نيست كه مردم از اخلاق انسان در آسايش باشند.

از امام صادق (عليه السلام): پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: پاداش انسان خوش‏اخلاق مانند كسى است كه دائماً در نماز و روزه باشد (3).

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): آنچه كه بيش از همه چيز امت مرا وارد بهشت مى‏كند، پرهيزكارى و حسن خلق است كه خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏كند.

از امام صادق (عليه السلام): همچنان كه خورشيد يخ را ذوب مى‏كند حسن خلق گناه را محو مى‏كند (4).

از امام صادق (عليه السلام): خداوند تعالى در مقابل حسن خلق به بنده‏اش مانند كسى كه شبانه روز در راه خدا جهاد كرده باشد پاداش مى‏دهد.

از امام صادق (عليه السلام): حسن خلق صاحبش را به درجه كسى كه دائماً در نماز و روزه باشد مى‏رساند.

شخصى درباره حسن خلق از رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) توضيح خواست: حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين‏ (5).

سپس فرمود حسن خلق آن است كه با كسانى كه با تو قطع رابطه كرده‏اند رابطه برقرار كنى و به كسانى كه تو را محروم كرده‏اند بخشش كنى و كسى را كه بر تو ظلم كرده عفو نمايى.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: من مبعوث شده‏ام تا اخلاق نيكو را تكميل كنم‏ (6).

مردى بار اول از روبرو نزد پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟

حضرت فرمود: حسن خلق.

بار دوم از طرف راست آمده عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟

حضرت فرمود: حسن خلق.

بار سوم از طرف چپ آمده عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟

حضرت فرمود: حسن خلق.

بار چهارم از پشت سر آمد و عرض كرد يا رسول الله دين چيست؟

حضرت به طرف او برگشت و فرمود: آيا نمى‏فهمى؟ دين اين است كه غضب نكنى.

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) سؤال شد: بدبختى چيست؟ فرمود: بدخلقى.

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) سؤال شد: كدام يك از اعمال برتر است؟ فرمود: حسن خلق.

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): بدخلقى اعمال خوب را محو مى‏كند همان طور كه سركه عسل را فاسد مى‏كند (7).

از پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): خداوند عزوجل ابا دارد كه توبه بنده بدخلق را بپذيرد (8).

سؤال شد: چرا اين طور است؟

فرمود: بنده بدخلق هنگامى كه از گناهى توبه مى‏كند در گناهى بزرگتر از آن مى‏افتد.

از امام صادق (عليه السلام): بدخلقى ايمان را فاسد مى‏كند همچنان كه سركه عسل را.

از امام صادق (عليه السلام): كسى كه اخلاقش بد باشد جانش در عذاب است‏ (9).

يكى از عرفا مى‏فرمايد: بدخلقى گناهى است كه با وجود آن كثرت نيكى‏ها سودى نمى‏بخشد و خوش‏خلقى حسنى است كه با جود آن كثرت گناهان ضررى نمى‏رساند.

خداوند تعالى مى‏فرمايد: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه‏ (10).

ب: صفات رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم):

اشرف مخلوقات خداى تعالى وجود مقدس حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) است، وجود مباركش از نظر حسن خلق در چنان درجه اعلائى قرار گرفته كه قرآن كريم درباره‏اش مى‏فرمايد: انك لعلى خلق عظيم‏ (11).

و در جاى ديگر او را الگوى تمام مؤمنين به مبدأ و معاد قرار داده مى‏فرمايد: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لذا براى كسانى كه در راه تهذيب نفس و كسب مكارم اخلاق در تلاشند سزاوار است كه به اين وجود شريف اقتداء كرده و سعى كنند آنچه را كه در رفتار و كردار و حركات و سكنات آن حضرت وجود داشت در خود مجسم كنند.

يكى از علماء صفات رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) را در موارد ذيل جمع نموده:

1 - بردبارترين مردم.

2 - شجاع‏ترين مردم.

3 - عادل‏ترين مردم.

4 - عفيف‏ترين مردم.

5 - هرگز دستش دست زن نامحرمى را لمس نكرد.

6 - سخى‏ترين مردم بود، تا حدى كه هيچ شبى پول نقدى را در پيش خود نگه نمى‏داشت و اگر شب مى‏شد و پولى به همراه داشت آن قدر بيرون از خانه مى‏ماند تا آن را به كسى كه استحقاقش را دارد بپردازد.

7 - متواضع‏ترين مردم بود تا جايى كه با دستان مباركش كفش پينه مى‏زد، لباس وصله مى‏كرد، به خانواده‏اش كمك مى‏نمود، حتى براى تكه‏تكه كردن گوشت آنها را يارى مى‏كرد، دعوت هر مؤمنى را چه بنده و چه آزاد مى‏پذيرفت هر هديه‏اى را حتى اگر يك جرعه شير، مى‏پذيرفت و آن را تلافى مى‏كرد.

خوردن برايش مهم نبود، هر غذايى كه حاضر بود مى‏خورد، از خوردن حلال پرهيز نمى‏كرد. هر لباسى كه برايش امكان داشت مى‏پوشيد، لباسش هميشه بالاتر از قوزك پايش بود، هر وسيله‏اى كه در اختيار داشت سوار مى‏شد گاهى بر شترى سوار مى‏شد و گاهى بر استرى سياه و سفيد و گاهى بر الاغى و حتى پشت سر ديگران بر مركب مى‏نشست، و با فقرا همنشين مى‏شد.

8 - هرگز صدقه نمى‏خورد.

9 - براى خدا غضب مى‏كرد ولى به خاطر خودش غضبناك نمى‏شد، دير غضب مى‏كرد و زود راضى مى‏شد و غضب و رضايش در چهره‏اش مشخص بود.

10 - از مريضها حتى در دورترين نقاط شهر عيادت مى‏كرد.

11 - در تشييع جنازه شركت مى‏كرد.

12 - در بين دشمنانش بدون نگهبان حركت مى‏كرد.

13 - با وقارترين مردم بود در حالى كه هيچ تكبرى نداشت‏ (12).

14 - در سخن گفتن بليغ و فصيح و شيرين‏زبان‏ترين مردم بود بدون اينكه سخنش را طولانى كند سخنان جامع مى‏گفت و آنچه را مى‏خواست بگويد در جملات كوتاه جمع مى‏كرد، بسيار سكوت مى‏كرد، بدون حاجت سخن نمى‏گفت، سخن زشت بر زبان نمى‏راند و در حال غضب و رضا جز حق نمى‏گفت.

15 - زيباترين مردم بود.

16 - هيچ امرى از امور دنيا براى او مهم نبود.

17 - هيچ گاه سه روز خود را از نان گندم سير نمى‏كرد، در حالى كه نه بخيل بود و نه فقير بلكه فقط خدا را ترجيح مى‏داد، از گرسنگى سنگ به شكم مى‏بست، نان جو با سبوس مى‏خورد محبوب‏ترين غذا نزد او غذايى بود كه دستان بيشترى در آن باشد، با انگشتان سه گانه‏اش غذا مى‏خورد و گاهى از انگشت چهارمش كمك مى‏گرفت، سير و پياز و تره نمى‏خورد، هرگز غذايى را مذمت نمى‏كرد اگر دوست داشت مى‏خورد و اگر دوست نداشت نمى‏خورد، كاسه‏اش را پاك مى‏كرد سپس مى‏فرمود: آخر غذا با بركت‏تر است و انگشتانش را مى‏ليسيد تا سرخ مى‏شد، با مساكين هم غذا مى‏شد.

18 - بوهاى خوش را دوست مى‏داشت و از بوهاى بد ناراحت مى‏شد.

19 - اهل فضل را احترام مى‏كرد و بر اهل شرف نيكى روا مى‏داشت.

20 - صله رحم به جا مى‏آورد بدون اينكه آنها را بر بهتر از خودشان برترى دهد، هر كس را كه بر او وارد مى‏شد احترام مى‏كرد تا جايى كه لباس و زيراندازش را به كسى كه بر او وارد مى‏شد مى‏داد و اگر قبول نمى‏كرد با اصرار به او مى‏قبولاند.

21 - به احدى ظلم نمى‏كرد، هرگز خادم يا همسرش را فحش نمى‏داد، اگر كسى از او معذرت مى‏خواست عذرش را مى‏پذيرفت و در عين قدرت عفو مى‏كرد، با او سخنان درشت مى‏گفتند و او صبر مى‏كرد، بدى را با بدى جبران نمى‏كرد بلكه از بدى‏ها چشم پوشيده وآنها را مى‏بخشيد.

22 - خنده‏اش بدن قهقهه بود و شوخى‏هايش جز حق نبود، در سلام پيشى مى‏گرفت، هرگاه با كسى دست مى‏داد قبل از او دستش را نمى‏كشيد.

23 - هيچ گاه بدون ياد خدا نشست و برخاست نمى‏كرد.

24 - هرگاه مى‏نشست معمولاً دستش را دور پاهايش مى‏پيچيد معمولاً رو به قبله مى‏نشست، جاى معلومى براى نشستن نداشت، هر كجا خالى بود در آنجا مى‏نشست.

25 - پوست بدنش نازك و لطيف بود، ظاهر و باطنى آراسته داشت.

26 - سعه صدرش از همه بيشتر بود.

27 - راستگوترين مردم بود.

28 - در تعهدات باوفاترين آنها بود.

29 - نرمخو و خوش خلق‏ترين مردم بود.

30 - رؤف‏ترين مردم بود.

31 - بهترين و سودمندترين مردم به حال مردم بود.

32 - از نظر اصل و نسب از همه برتر بود.

33 - هر كس براى اولين بار او را مى‏ديد مى‏ترسيد چون داراى هيبت بود و هر كس با شناخت با او معاشرت مى‏كرد شيفته‏اش مى‏شد، هيچ گاه مسلمانى از او چيزى تقاضا نكرد مگر اينكه به او عطا كرد.

34 - هيچ گاه اصحابش پيش پايش برنمى‏خاستند چون مى‏دانستند اين كار را دوست ندارد.

از اميرالمؤمنين على (عليه السلام): در روز جنگ بدر پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) از همه ما به دشمن نزديك‏تر بود و ما همه به او پناهنده مى‏شديم زيرا قويترين و شجاع‏ترين مردم بود.

از اميرالمؤمنين على (عليه السلام): هنگامى كه جنگ گرم مى‏شد به رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) پناهنده مى‏شديم در حالى كه هيچ كس از او به دشمن نزديك‏تر نبود (13).

روزى مردى با حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مواجه شد و از هيبت آن حضرت به خود لرزيد، حضرت فرمود: راحت باش من پادشاه نيستم، من پسر همان زن قريشم كه نان خشك شده مى‏خورد (14).

به صورتى بين اصحابش مى‏نشست كه انگار يكى از آنهاست و اگر غريبى وارد مجلس مى‏شد نمى‏دانست كدام يك از آنها پيامبر است تا اينكه اصحاب از حضرت خواستند كه محلى براى نشستن خود معين كند و سكويى از گل ساختند كه حضرت روى آن مى‏نشست.

هر كس او را صدا مى‏زد جوابش را مى‏داد و به خاطر مداراى با مردم هرگاه با آنها مى‏نشست در هر موضوعى صحبت مى‏كردند با ايشان همان موضوع را مورد صحبت قرار مى‏داد، مثلا اگر راجع به آخرت صحبت مى‏كردند حضرت هم در همان موضوع صحبت مى‏كرد و اگر راجع به خوردنى و نوشيدنى يا امور دنيا صحبت مى‏كردند حضرت هم همان گونه با آنها صحبت مى‏كرد.

درود خداوند بر او و خانواده گرامى‏اش باد.