يك كاردى را در دست ، شكم يا
كمر كسى بزنيد چه طور مى شود؟ امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
خطرناكتر از اين ، گناه براى دل است . گناه براى دل خيلى خطر دارد اما
خطرناكتر از آن صفات رذيله است صفت رذيله هم داريم به اين زودى نمى شود
صفات رذيله را ريشه كن كرد. بيست سال خون جگر شبانه روزى مى خواهد
انسان خودسازى كند تا بتواند درخت رذيله را از دل ريشه كن كند و بيست
سال ، سى سال خون جگر شبانه روزى مى خواهد تا بتواند درخت فضيلت را
بجاى آن غرس كند و بارور كند. كسى نمى تواند بگويد من صفت رذيله ندارم
. وظيفه همه مبارزه با صفات رذيله است و نگذاريم اينها شعله ور شود،
طوفانى شود. اگر سيل بيايد با آبادانى چه مى كند؟ صفت رذيله براى دل
مثل سيل براى آبادانى است بطور كلى معنويت را از بين مى برد. صفت رذيله
مثل آتش است آن هم نه آتش كم ، آتش شعله ور. يك وقت آتش كوچك است شما
مى توانيد براحتى آن را خاموش كنيد اما يك وقت خانه آتش گرفته شعله ور
شده خاموش كردن چنين آتشى مشكل است . صفت رذيله اگر شعله ور شود،
طوفانى شود مثل سيل و آتش بزرگى است كه شعله ور باشد و جلوگيرى از آن
بسيار مشكل است . نگذاريد صفات رذيله شما شعله ور شود. مبارزه كنيد بچه
ها را از همان اول به مبارزه وا داريد. آقا موظف است كه با زبان خوش و
تسلط بر اعصاب به خانمش بگويد: خانم !حسادت بد است . خيلى بد است اگر
كسى حسود شود بعض اوقات دانسته جنگ جمل را به پا مى كند جنگ جمل را چه
كسى به وجود آورد؟ يك حسود. وقتى به او خبر دادند كه عثمان كشته شد.
گفت الحمد لله كه اين روباه شل كشته شد وقتى به او گفتند على روى كار
آمد گفت اى كاش آسمان به سرم خراب شده بود و اين حرف را نشنيده بودم .
و بالاخره جنگ جمل را يك حسود به وجود آورد. بيست هزار نفر را به كشتن
داد تا آتش حسادتش خاموش شود.
خانم به آقا بگويد: آقا! اگر پول پرست شدى ، رياست طلب شدى جنگ جمل را
به پا مى كنى . على را مى شناسى ؟ على كيست ؟ آن كسى كه طلحه و زبير او
را بهتر از من و شما مى شناختند، زيرا اين دو مى دانستند كه على در
دامن پيغمبر بزرگ شده است مى دانستند كه بيش از صد آيه قرآن درباره
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است . اما اينها پول مى خواستند و
اميرالمؤ منين به آنها نداد. رياست مى خواستند اميرالمؤ منين آنها را
لايق رياست نمى دانست همينها رفتند و توطئه كردند و جنگ جمل را به وجود
آوردند كه چه مصيبتها براى مسلمانان داشت . اگر از شما بپرسند كه جنگ
جمل را چه كسى بر پا كرد بگوئيد: حسادت ، پول پرستى ، رياست طلبى .
ابن ملجم وقتى على را مى كشد
قربة
الى الله مى كشد. اگر بپرسند على را چه كسى كشت بگوئيد: لجوج .
و الا على (عليه السلام ) كسى نيست كه او را نشناسند همين ابن ملجم پاى
منبر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بود كه مى فرمود:
يا
على انت وشيعتك هم الفائزون
همين ابن ملجم پاى منبر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بود كه
فرمود:
يا
على لو وازن ايمانك ايمان اهل السموات و الارض ليزيد ايمانك ايمانهم
اگر ايمان تو را يك طرف ، ايمان جن و انس و ملائكه و عالم وجود را يك
طرف بگذارند ايمان تو بر ايمان همه اينها مى چربد.
خانم ! مواظب باش لجوج نباشى و الا اين گونه مى شوى . آقا! مواظب باش
لجوج نباشى و الا اين گونه مى شوى . آقا! انتقاد كن و بالاتر از آن
انتقادپذير باش . اگر انتقادپذير نباشى ، اگر حرف پذير نباشى كار به
اين جا مى كشد كه حرف هيچ كس را نمى شنوى جز هوى و هوس . براى چيز
ديگرى ارزش قائل نيستى . جز به القائات شيطانى گوش نمى دهى .
سفارشى كه در آخر بحث به خانمها و آقايان دارم اين است كه نياز معنوى
خانه را مواظب باشيد. بعضى آقايان از نظر نياز مادى هر طور باشد ولو
العياذ بالله از راه حرام ، زن و بچه را در رفاه مى گذارند اما همين
احمق دخترش ، پسرش ، نماز نمى خواند همين احمق اين همه صدمه مى كشد اما
زنش هم دشمن اوست براى اين كه كمبود محبت دارد. همين آقا اين همه صدمه
مى خورد زن و بچه اش را در رفاه مى گذارد اما مواظب معنويت آنها نيست و
چون معنويت در خانه اش نيست خانه اش سلول است و بقول قرآن شريف خانه اش
تاريك است . تاريك است . تاريك . وحشتناك است . وحشتناك است . وحشتناك
.
او
كظلمات فى بحر لجى يغشيه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق
بعض
(126)
جلسه نوزدهم
فصل هشتم
دخالتهاى پدر و مادرها
فصل هشتم بحث ما درباره دخالت پدر و مادرها در زندگى پسر و دختر
است . اين بحث ، بحث مهمى است و از پدرها و مادرها تقاضا دارم به اين
بحث توجه بيشترى داشته باشند. بسيار از اختلافها از همين دخالتهاى بيجا
سرچشمه مى گيرد. حتى بسيارى از جدائيها از اين دلسوزيهاى بيجا يا غرض
ورزيهاى بيجا سرچشمه مى گيرد و اگر ما سعادت پسرها و دخترها را مى
خواهيم بايد دخالت در كار آنها نكنيم ؛ دلسوزيهاى بيجا نداشته باشيم ؛
غرض ورزى در كار دختر و پسر نداشته باشيم . اما متاءسفانه مى بينيم كه
اين مرض اجتماعى شيوع فراوانى پيدا كرده است ؛ حتى در ميان مقدسها،
مسجدى ها، افرادى كه تدين دارند اما دانسته يا ندانسته به زندگى
اولادشان ضربه مى زنند.
ما بايد از حيوانها اين را ياد بگيريم كه بچه هايشان را تا زمان احتياج
سرپرستى مى كنند اما وقتى كه احتياج به مادر نداشتند و توانستند مستقل
زندگى كنند مادر آنها را رها كرده و به خود وامى گذارد تا زندگى مستقل
را شروع كنند. حتى در بعضى پرندگان چند روزى چند ماهى دانه براى بچه مى
آورند و در منقارش مى ريزند وقتى مى بينند مى تواند پرواز كند پروازش
مى دهند ولو در بعضى اوقات به زمين هم بيفتد اما پرواز را به او تعليم
مى دهند و وقتى توانست پرواز كند او را به آشيانه خود راه نمى دهند.
شما ببينيد يك گوسفند وقتى كه بچه اش به دنيا آمد يك علاقه خاصى به او
دارد علاوه بر اين كه به او شير مى دهد محبت هم مى كند يك ماه دو ماه
نمى گذرد كه آن گوسفند علف خوار مى شود مى تواند خود را اداره كند بين
مادر و فرزند يك بيگانگى پيدا مى شود. در همه حيوانات اين حقيقت وجود
دارد. در ما هم وجود دارد جز اين كه ما از آن استفاده نمى كنيم ما بايد
دختر را بزرگ كنيم و تا آن اندازه كه مى شود از نظر مادى ، معنوى ،
نياز عاطفى به او برسيم و بالاخره تربيتش كنيم بيك تربيت صحيح اسلامى
وقتى كه موقع ازدواجش شد ازدواجش بدهيم . وقتى به خانه شوهر رفت زندگى
مستقل را شروع كند، ديگر پدر و مادر دخالت در كار اين دختر نكنند؛ ديگر
مادر دلسوزيهاى بيجا براى اين دختر نداشته باشد. حتى اگر يك نزاعى بين
زن و شوهر پيدا شد اين مادر طرفدارى از داماد كند نه طرفدارى از دخترش
ولو تقصير داماد باشد. پدر طرفدارى از داماد كند نه از دخترش . يكى از
طرفداريهايى كه بسيار ضرر دارد اين جاست كه نگذارد دخترش مستقل زندگى
كند؛ مستقل فكر كند و حرف ياد دخترش بدهد و دخترش را تابع خودش كند.
اين جنايت است ؛ خيانت است و بعض اوقات به جدائى مى كشد و اگر به جدائى
نكشد از چيزهائى كه محبت را ضربه مى زند، خانه را از هم مى پاشد همين
دخالتها و دلسوزيهاى بيجاست . ما وظيفه داريم پسرمان را تربيت كنيم بيك
تربيت اسلامى ما بايد از نظر مادى ، معنوى و عاطفى پسرمان را رسيدگى
كنيم و بالاخره يك پسرى كه اسلام مى خواهد تحويل جامعه دهيم وقتى اين
پسر رشد پيدا كرد و به سن ازدواج رسيد وظيفه پدر و مادر است كه پسر را
زن بدهند تا زندگى مستقل را شروع كند. مثل همان مرغى كه دست از بچه اش
برمى دارد، اين پدر و مادر بايد دست از پسر بردارند و دخالت در كار او
نكنند؛ دلسوزيهاى بيجا براى او نداشته باشند و اگر نزاعى بين پسر و
دختر پيدا شد طرفدارى از عروسشان كنند نه از پسرشان ولو تقصير عروس
باشد. البته تذكر لازم را به عروس بدهند و او را به اشتباه خود واقف
كنند و راه صحيح را به او بياموزند و براى او دلسوزى كنند نه پسرشان .
مواظب باشند العياذ بالله بنزين روى آتش نريزند؛ آتش را خاموش كنند.
اگر ديدند يك نزاعى بين اين دختر و پسر نپخته پيدا شده است اينها با
كدخدامنشى آن را رفع كنند. متاءسفانه مادرها مخصوصا و بعض اوقات پدرها
طرفدارى از پسرشان مى كنند؛ دخالت در كار پسرشان مى كنند و نمى گذارند
اينها زندگى مستقل داشته باشند. مادر مى خواهد هرچه خودش مى گويد پسر
عمل كند ولو اين كه دستور طلاق بدهد پسر عمل كند تا از او راضى شود.
پدر مى خواهد هميشه پسر نوكر او باشد؛ تابع او باشد. اين غلط است . به
محبت ضربه مى زند؛ خانه را از هم مى پاشد و اختلاف شديدى در خانه به
وجود مى آورد. و اين دخالتها اگر خداى ناكرده موجب نمامى و سخن چينى
شود كه گناهش بسيار بزرگ است . قرآن مى فرمايد:
ان
الذين فتنوا المؤ منين والمؤ منات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم ولهم
عذاب الحريق(127)
به فتنه گر بگو دو عذاب دارى آن هم دردناك : يكى در دنيا آن فتنه گرى
پا پيچ خودت خواهد شد. يعنى مادر شوهرى كه براى عروس فتنه گرى مى كنى !
قرآن مى فرمايد بدان براى دخترت فتنه گرى خواهند كرد. اى مادر زنى كه
براى دامادت فتنه گرى مى كنى ! قرآن مى فرمايد مواظب باش با پسرت چنين
خواهند كرد. يك عذاب هم در قيامت دارى كه در جهنم همان آتش فتنه گرى
پاپيچت خواهد شد. اما در جاى ديگرى قرآن خيلى شديدتر از اين مى فرمايد:
والفتنة اشد من القتل(128)
نمامى و سخن چينى و فتنه گرى از آدمكشى بالاتر است با فرضى كه خيال
نكنيد آدمكشى گناهش كوچك است كه قرآن مى فرمايد:
اگر كسى ديگرى را بيجا بكشد مثل اين است كه جهان را كشته باشد.
من
قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا(129)
فتنه گرى ، ايجاد كدورت بين زن و شوهر گناهش از آدمكشى هم بالاتر است .
يك پيرمرد خرفتى كه بين پسر و عروسش جدائى انداخته بود خدمت امام حسين
(عليه السلام ) رسيد. امام (عليه السلام ) فرمود: فلانى ! شنيدم بين
پسر و عروست جدائى انداختى ؟ عرض كرد بلى يابن رسول الله . فرمودند مى
دانى گناهش چقدر است ؟ اگر رگهاى اين دو نفر را بيرون كشيده بودى گناهش
كمتر از اين بود كه جدائى انداختى .
يك كسى رگهاى ديگرى را از بدن بيرون بكشد يعنى او را با شكنجه بكشد
چقدر گناه دارد؟ امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد گناه آن كسى كه
بين دو نفر را بهم بزند از آن هم بالاتر است . اين روايت به ما مى
فهماند نمامى ، سخن چينى ، ايجاد كدورت از آدمكشى با شكنجه گناهش بيشتر
است . يكوقت كسى را مى كشد اين گناهش بزرگ است اما يكوقتى او را تكه
پاره مى كند تا بميرد يعنى كشتن تواءم با شكنجه كه اين گناه بالاترى
دارد. معلوم است اين در قيامت چه سگ درنده اى است . ولى بدان گناه
تفرقه انداز، نمام ، سخن چين از آدمكشى با شكنجه بالاتر است . و معمولا
اين مادرشوهرها بعض اوقات با زبانهاى تيغ دارشان يك دخالتها و سخن چينى
ها مى كنند؛ تهمتها مى زنند تا عروس را از چشم داماد بيندازند. خوب
وقتى عروس از چشم پسر تو افتاد چه مى شود اول مصيبت آن اين است كه بچه
هاى او عقده اى مى شوند؛ اين پسر تو ديگر روز خوش ندارد و بالاخره تو
هم به اين گرفتارى مبتلا خواهى شد و مصيبت جهنم را هم بايد تحمل كنى .
نمامى و سخن چينى از دخالتهاى بيجا سرچشمه مى گيرد؛ زخم زبانها از همين
دخالتها سرچشمه مى گيرد. بعض اوقات مى بينيم خانم باندازه اى نفهم است
كه داماد خوبش را، داماد متدينش را به رخ داماد فقيرش مى كشد. چقدر
احمقى مى خواهد! اين فكر نمى كند كه با اين كار زشتش چه مى كند. بعض
اوقات مى بينيم كه آقا بين اين داماد و آن داماد فرق مى گذارد براى اين
كه مثلا اين داماد جديد است و ديگرى كهنه شده است . نمى داند چه مصيبتى
به سر دخترش مى آورد. بعض اوقات مادر شوهر يك زخم زبانهائى مى زند كه
باندازه اى جراحت آور است ، باندازه اى عمق دارد كه بقول عوام مردم تا
قبر هم برود نمى تواند فراموش كند.
زبانت براى هيچ كس نيش نداشته باشد كه در قيامت بصورت عقربى مى شود و
تو را نيش مى زند(130).
اين ننگ است كه يك گلى داشته باشيد و آن گل ميوه اش يك زبان تيغ دارى
باشد و اسم آن را زبان مادر شوهر گذارده باشيد. ننگ است ، ننگ است اين
كه مادر عروس كه بايد به دامادش بيشتر از پسرش محبت كند از عقرب هم
بدتر به او نيش بزند. براى چه ؟ براى دنيا. زشت است براى داماد كه با
مادر زن كه به جاى مادر اوست و مثل مادر بايد به او محبت كند و با پدر
زن كه به جاى پدر اوست و مثل پدر بايد به او محبت كند اما با يك
عصبانيت و دشمنى با آنها بر خورد كند كه هيچ دشمنى با دشمن آدمكش خود
چنين برخوردى نداشته باشد براى چه ؟ جهازيه كم بوده . اى واى بر اين
آدم با اين فكرش . داماد با مادر زنش بد شود با پدر زنش بد شود براى
اين كه جهازيه كم بوده . ننگ نيست يك عروس كه بايد به مادر شوهر مثل
مادرش محبت كند كه اين پسر را بزرگش كرده و بدست او داده است دشمنى
كند؟ عروس بايد به پدر شوهر مثل پدر خود محبت كند. براى اين كه زحمتها
كشيده تا اين پسر را بزرگ كرده است و به دست تو خانم داده است . حالا
بعض اوقات يك زخم زبانها به او مى زند كه هيچ عقربى اين طور نيش نمى
زند و چشم ديدنش را ندارد.
مثال مى زنند هوا سرد بود يك شترى آمد همان اول سرش را در لانه مرغى
كرد گفت مرا راه بده همين كه سرش را در لانه مرغ كرد يكدفعه خودش را
عقب كشيد و همه چيز را خراب كرد نه براى خودش جايى گذاشت و نه براى مرغ
. بعضى از عروسها اين طورند عروس وقتى به خانه مى آيد باندازه اى دريده
است كه مى خواهد صد در صد بر شوهر مسلط شود و مى خواهد مادر شوهر
نباشد؛ پدر شوهر هم نباشد؛ شما برويد و تنها من بمانم چقدر احمقانه است
! اينها گناه دارد و با انسانيت سازگار نيست . سفارشى كه به پسر و دختر
و پدر و مادرها دارم اين است كه اگر با هم مهربان باشيد خانه شما محل
رحمت خداست . در روز قيامت هم همه در بهشت دور هم نشسته و به همديگر مى
گوئيد: درود بر شما! شوهر به عروس مى گويد: درود بر تو. عروس به مادر
شوهر مى گويد: درود بر تو. و اما اگر در خانه با هم نسازيد، اگر بخاطر
ماديات اختلاف كنيد، اگر خداى ناكرده بخاطر نداشتن جهازيه يا كمبود
جهازيه زخم زبان به خانمت بزنى ، اگر براى اين كه دامادت فقير است و
نمى تواند كار كند، خوب منزل را اداره كند زخم زبان به او بزنى ،
مخصوصا اين كه كسى را به رخ او بكشى ، مخصوصا اين كه زن به رخ او بكشد،
بدانيد در قيامت همه به جهنم مى رويد. وقتى به جهنم رفتيد قرآن مى
گويد:
كلما
دخلت امة لعنت اختها(131)
عروس خانم در جهنم است شوهرش مى آيد مى گويد: لعنت بر تو باد. يكوقت مى
بيند مادر شوهر آمد. مادر شوهر كه آمد مى گويد: لعنت بر تو عروس . عروس
مى گويد: لعنت بر تو باد. يكوقت مادر زن وارد مى شود. مادر زن به دخترش
مى گويد: لعنت بر تو كه ما را جهنمى كردى . او هم مى گويد: لعنت بر تو
كه ما را جهنمى كردى . اينها قرآن است كه مى خوانم . وقتى كه با هم جمع
شدند هركدام تقصير را به گردن ديگرى مى گذارد. قرآن مى فرمايد: لعنت بر
همه شما براى اين كه يكديگر را جهنمى كرديد. چرا بايد ما اختلاف در
خانه داشته باشيم ؟ چرا؟ من يك سفارشى به عروسها بكنم كه عروس خانم !
با وفا باش . مستقل زندگى كن . و همين را به پسرها بگويم كه مواظب
باشيد حرف مادر نااهل را نشنويد. حرف پدر نااهل را نشنويد. با وفا
باشيد. مستقل زندگى كنيد. مخصوصا به زنها بگويم كه اگر زن با وفا باشد
ديگر مادرش نمى تواند در زندگى او دخالت كند و به هم بپاشد. ولى اگر در
زندگى مستقل نباشيد، اگر حرف ديگران تاءثير بگذارد همان روزهاى اول
زندگى پاشيده مى شود بعضى اوقات منجر به طلاق مى شود.
چه جدائيهايى سراغ دارم كه وقتى ريشه يابى مى كنيم مى بينيم تقصير مادر
شوهرهاست ؛ تقصير مادر زنها و نفهمى پدرهاست . بجاى اين كه كدخدامنشى
كنند بنشينند، پدر و مادر شوهر طرفدارى از عروس كنند، پدر و مادر زن
طرفدارى از داماد كنند، اگر يك نزاع كوچكى بين دختر و پسر پيدا شد
بعنوان مثال اگر دختر قهر كند بجاى اين كه آنها را آشتى دهند، به نزاع
آنها دامن مى زنند. يكى از كارهاى زشت قهر كردن زن و شوهر از يكديگر
است خانم ! از چه كسى قهر مى كنى ؟ كسى كه از شوهرش قهر نمى كند. زن كه
از خانه و زندگيش بيرون نمى رود. در خانه ات باش كجا مى روى ؟ قهر مى
كند و از خانه بيرون مى رود. مادر فهميده مى گويد: برويم خانه خودتان .
پدر فهميده مى گويد: چه خبر است چرا اين جا آمدى ؟ بيا برويم و دختر را
به خانه شوهر مى آورد و عذرخواهى مى كند كه اين دختر عصبانى شده ؛
اشتباه كرده است ؛ سادگى كرده است ؛ و باين صورت نزاع رفع مى شود. اگر
مادر زن دخترش را بردارد و به نزد داماد برده از او عذرخواهى كند
يكمقدار بگويد و بخندد و دختر را به داماد بسپارد اختلاف رفع مى شود.
ولو اين كه اين مرد بد باشد اما وقتى مى بيند مادر زن ، پدر زن اين
گونه رفتار كردند كوتاه مى آيد. وقتى كه عروس ببيند مادر زن ، پدر زن
اين گونه رفتار كردند كوتاه مى آيد. وقتى كه عروس ببيند مادر شوهر از
عروسش طرفدارى مى كند و دلش براى عروس مى سوزد، وقتى عروس مى بيند كه
پدر شوهر براى او دلسوزى مى كند بطور مسلم محبت ، محبت مى آورد؛ اين
عروس هم هرچه باشد خوب مى شود.
بعضى اوقات مرد بعد از كار روزانه كه به خانه مى آيد خانه اى كه بقول
قرآن آرام بخش است و مرد براى رفع خستگى به منزل و خانم پناه مى برد مى
بيند اول مصيبت است . اگر خانم او را تنها ببيند مثل وسواس خناس پيوسته
وسوسه ، وسوسه ، وسوسه . يعنى غيبت ، غيبت ، تهمت ، تهمت ، پشت سر مادر
شوهر؛ مادرت امروز اين طور كرد؛ مادرت امروز اين طور گفت . و اگر مادرش
او را تنها ببيند شروع مى كند كه اين زنت زن نيست . بايد تو يك زن ديگر
بگيرى . اين كه زندگى نشد. اين خانم اصلا در خانه نيست . تهمت غيبت ،
تهمت غيبت . اين بيچاره كه خسته است خسته تر مى شود بدبخت است بدبخت تر
مى شود مى دانيد گناه چقدر است ؟
پيغمبر اكرم (عليه السلام ) فرمودند: اگر كسى يك درهم ربا بخورد مثل
اين است كه سى و شش زنا بدهد يا زنا كند.
خيال نكنيد زنا گناهش آسان است گناه باندازه اى بزرگ است كه اگر بدون
توبه از دنيا برود در جهنم عورتينش بوى گند مى دهد باندازه اى كه جهنمى
ها را مى آزارد كه به خدا شكايت مى كنند كه خدايا ما را از بوى گند اين
مرد يا زن نجات بده . گناه اين قدر بزرگ است . اما پيغمبر اكرم (صلى
الله عليه و آله ) فرمودند: اگر كسى يك درهم ربا بخورد از سى و شش زنا
گناهش بالاتر است . بعد فرمود از ربا بالاتر يعنى از سى و شش زنا
بالاتر اين است كه غيبت كنى و آبروى كسى را ببرى . آبروى عروست را پيش
پسرت . غيبت كنى . تهمت بزنى . تهمت زدن گناهش بزرگ است . در روز قيامت
پنجاه هزار سال روى يك تل چرك و خون نگاهت مى دارند تا حساب مردم تمام
شود و بعد با همين تل چرك و خون تو را به جهنم مى برند. تهمت نزنيد؛
مخصوصا عروسها؛ مادر شوهرها. غيبت نكنيد. اين قدر تجسس نكنيد. بعض
اوقات اين مادر شوهر باندازه اى پست است كه وقتى عروس نباشد سر كيفش مى
رود؛ اين طرف آن طرف مى گردد چيزى پيدا كند تا آن را عليه عروس مطرح
كند. اى مادر شوهر! باندازه اى گناه بزرگ است كه پيغمبر اكرم (صلى الله
عليه و آله ) روى منبر فرمودند: اى كسانى كه به زبان ايمان داريد اما
به دل ايمان نياورديد تجسس در كار مردم نكنيد و اگر تجسس در كار مردم
بكنيد خدا شما را رسوا مى كند ولو اين كه خيلى هم زرنگ و خوددار باشيد
اما بالاخره رسوايت مى كند. تجسس نكنيد. تو! مادر شوهر؛ تجسس مى كنى ؛
سر كمد او، كيف او مى روى فردا همين بلا به سر دخترت مى آيد. حالا اين
دنياى آن است آخرت را چه مى كنى ؟ آتش جهنم مشكل است . شب اول قبر مشكل
است . بعض اوقات يك تجسسهاى عجيب و غريبى مى كنند حتى من به زن و شوهر
سفارش مى كند زنها! هيچ وقت سر كيف شوهرتان نرويد. اين كار بدى است .
زشت است . دزدى است . و بعض اوقات مى بينم همين كار موجب طلاق و طلاق
كارى مى شود. اى آقا! سر كيف زنت نرو. تجسس نكن . سر كمد خانمت نرو.
تجسس نكن . اى مادر شوهر! سر جهازيه نرو كه ببينى جهازيه دارد يا
ندارد. اگر دارد براى خودش دارد و اگر هم ندارد براى خودش ندارد. به
تو مربوط نيست تو پايت لب گور است به فكر قبرت باش . به فكر قيامت باش
. رفتن سراغ چيزهاى عروس كه ببينى چه دارد اين يك كار احمقانه اى است .
اينها كار مسلمان نيست ؛ كار انسان نيست . سر كيف خانم رفتن گناهش بزرگ
است . در كيف را باز كردن ممكن است كار را به جاى باريكى بكشاند. اگر
شوهر بفهمد خانم سر كيف او رفته است خطرناك است و گاهى به جاهاى باريك
مى رسد. تقاضا دارم در كار يكديگر تجسس نكنيد. تقاضا دارم پدر و مادرها
دخالت در كار پسر و دخترها نكنند. بگذارند مستقل زندگى كنند. دلسوزيهاى
بيجا غلط است . اگر هم تقصيرى در كار است مواظب باشيد شما در صورت
امكان تقصير را آن طرف ببريد نه اين طرف . اينها دلسوزى بيجاست . نمى
خواهد براى پسرت دلسوزى كنى . براى قبرت دلسوزى كن . به فكر آخرتت باش
. براى عاقبتت دلسوزى كن .
جلسه بيستم
فصل نهم
اطاعت زن از شوهر
فصل نهم بحث ما درباره اطاعت در خانه است . اطاعت و حرف شنوى زن
از مرد يك امر طبيعى است . و اگر زن از مرد اطاعت نكند، گوش شنوا
نداشته باشد خلاف طبيعت عمل كرده است . شما مى دانيد هر اداره اى رئيسى
لازم دارد. اگر يك اداره ولو هفت هشت نفر آن جا باشند اما رئيس
نداشته باشد سر و سامان ندارد. خانه يك اداره نيست . بقول روانشناسها
يك مملكت كوچك است و مملكت بزرگ از اين مملكتهاى كوچك تشكيل مى شود. و
اين مملكت كوچك رئيس لازم دارد. طبيعت مى گويد، فطرت خانم مى گويد:
رئيس خانه مرد است . مخصوصا اين كه نفقه خانم و مخارج خانه به عهده مرد
است . از اين جهت قرآن شريف رياست خانه را به مرد مى دهد و به اين علت
هم اشاره مى كند و مى فرمايد:
الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض وبما انفقوا من
اموالهم(132)
رياست خانه با مرد است براى اين كه مرد يك وجود تعقلى است و رياست حق
اوست و براى اين كه مخارج خانه به عهده اوست . لذا اين آيه شريفه مطابق
با طبيعت و فطرت مى گويد: اهل خانه بايد از مرد خانه اطاعت كنند. زن
بايد مطيع شوهر باشد؛ حرف شنو باشد؛ چنانچه بچه ها بايد حرف شنو باشند.
اگر پسر، دختر در خانه حرف شنو نباشند نظير اداره اى است كه بعض آنها
حرف شنو نباشند؛ خودسر باشند. اگر خانم از شوهر گوش شنوا نداشته باشد
نظير اين است كه معاون اداره اى از رئيس آن اطاعت نكند؛ استبداد داشته
باشد و خودسر باشد. معلوم است كه آن اداره نمى تواند كار كند و درهم بر
هم است و جز نزاع در آن اداره چيزى نيست . اگر خانم حرف شنو نباشد
مصيبتها جلو مى آيد. اگر دختر و پسر در خانه از پدر حرف شنوى نداشته
باشند مصيبتها جلو مى آيد. اگر اتحاد مى خواهند، اگر سر و سامان در
خانه را مى خواهند بايد از پدر اطاعت كنند و خانم هم بايد از شوهر
اطاعت كند و صد در صد حرف شنو باشد و اين حق مرد است .
حق ديگر مرد قضيه مباشرت است . در اين باره نيز زن صد در صد بايد مطيع
شوهر باشد. اگر زنى از اين جهت مطيع شوهر نباشد همه فقهاء مى گويند اين
زن ناشزه است و حق مسكن ، پوشاك و خوراك بر شوهر ندارد. قرآن شديدتر
صحبت كرده و روايات فراوانى هم در اين باره وارد شده است . مثلا صاحب
وسائل رضوان الله عليه نقل مى كند كه يك دخترى به محضر پيغمبر(صلى الله
عليه و آله ) رسيد و گفت يا رسول الله مى خواهم ازدواج كنم حق شوهر بر
زن چيست ؟ حضرت فرمودند: حق اول اينكه بايد دزد خانه نباشى ؛ دست كج در
خانه نباشى ؛ دو رو و متظاهر در خانه نباشى . اين دختر گفت : چشم . اين
حق را مراعات مى كنم . فرمودند: حق دوم اين است كه درباره غريزه جنسى
صد در صد متابعت از شوهر كنى در هر حالى كه او بخواهد تو بايد مطيع او
باشى . اين را هم پذيرفت . فرمود: حق سوم اين است كه اگر نزاعى در خانه
پيش آمد تو آشتى كنى . مواظب باش نخوابى جز اين كه شوهرت از دست تو
راضى باشد. مورد سوم بر اين زن سنگين آمد. از پيغمبر اكرم (صلى الله
عليه و آله ) سؤ ال كرد
وان
كان ظالما ولو اين كه شوهر من ظالم باشد يعنى تقصير او باشد كه
با هم قهر كرديم ؛ تقصير او باشد كه نزاع كرديم . حضرت فرمودند: بله .
ولو اين كه او ظالم باشد تو بايد آشتى كنى .
براى اين كه زن وجود عاطفى است و وجودش به گونه اى است كه بايد تواضع
كند و از اين جهت قرآن زن شايسته را آن مى داند كه دو صفت داشته باشد:
فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله(133)
زن شايسته آن است كه در مقابل شوهر متواضع باشد؛ زبان دراز نباشد؛ سر
به زير باشد و مواظب عفتش باشد چه در خلوت و چه آشكارا. اگر در مدرسه
است يا در خيابان حجابش يكسان باشد. همان گونه كه در خيابان حجاب دارد
در مدرسه هم داشته باشد. همين طورى كه پيش اجنبى ها دارد نزد نامحرمهاى
اقوام هم حجابش را حفظ كند. نظير برادر شوهر، عموى شوهر، دائى شوهر و
امثال اينها و همچنين كاسب محله ، رفتگر و غيره .
زن بايد مخصوصا نسبت به غريزه جنسى مطيع شوهر باشد. و آنچه بايد مورد
توجه قرار گيرد اين است كه مرد هم بايد چنين باشد يعنى مرد هم از نظر
حرف شنوى بايد حرف معاون خود را، حرف دبير خود را گوش دهد. خانه همان
طورى كه رئيس دارد معاون هم دارد كه خانم است و همان طورى كه معاون
بايد از رئيس حرف شنوى داشته باشد رئيس هم بايد اين چنين باشد؛ حرف
معاون را به حساب آورد. البته تصميم گيريها با مرد است اما بايد با زن
مشورت كند؛ حرفها را در ميان بگذارد و اگر نظرش صحيح است بپذيرد.
روايتى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) معروف است كه مردها آن را بد
معنى مى كنند. آن روايت اين است كه مى فرمايد:
وشاوروهن و خالفوهن(134)
مردها بر نفع خود مى گويند: با زنان مشورت كنيد و با آنها مخالفت كنيد!
يعنى خيال مى كنند اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى خواهد يك حرف
بيهوده اى بزند. با زنت حرف بزن هرچه گفت خلافش را رفتار كن ولو حق
باشد! خوب معلوم است كه معناى روايت اين نيست بلكه آن است كه گفتيم كه
بايد با زن مشورت كرد زن را به حساب آورد و اگر حرفش حسابى است پذيرفت
. مرد بايد گوش شنوا از خانمش داشته باشد. تصميم گيرى از مرد است .
جمله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با قرآن تفاوتى ندارد قرآن هم به
پيغمبر(صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد:
اى پيغمبر! با اصحابت مشورت كن . مسلمانها را به حساب بياور. به شخصيت
آنها احترام بگذار. اما تصميم گيرى از آن تو است :
فاذا
عزمت فتوكل على الله(135)
اگر حرفشان حسابى است قبول مى كنى و الا عمل نمى كنى . اين قرآن است و
روايت هم همين است . روايت هم معنايش اين است كه آقا با خانمت مشورت كن
به او شخصيت بده . او را در جريان امور قرار ده او معاون تو است او به
منزله وزير مملكت است . وزير مملكت بايد در جريان باشد. خانم بايد در
جريان كارهاى خانه و شوهرش باشد. بله اگر ديدى كه حرفش صحيح نيست
تصميم نهائى از آن توست .
وشاوروهن وخالفوهن و بقول قرآن :
فاذا
عزمت فتوكل على الله .
حتى در روايتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: با بچه
هاى بزرگت مشورت كن و آنها را به حساب بياور. مى فرمايد:
الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين ووزير سبع سنين(136)
تا هفت سال حرف بچه را بشنويم ، تا آن جا كه مى شود نازش كنيم . در هفت
سال دوم كار يادش دهيم و از او كار بكشيم . يك آدم فعالى از او بسازيم
. يك دختر تنبلى ، يك پسر تنبلى بار نيايد. اما وقتى چهارده سال بالا
رفت ، جوان شد از اين جوان بايد استفاده فكرى كنيم . يعنى در جريان
كارها قرارش دهيم . و اين از نظر روانشناسها يك روايت عجيبى است .
يعنى يك دنيا معنى دارد. اگر بخواهيم بچه هاى ما در جامعه شخصيت داشته
باشند بايد به آنها شخصيت بدهيم . پدر است كه به بچه شخصيت مى دهد.
مادر است كه به دختر خانمش شخصيت مى دهد. با دختر چهارده پانزده ساله
قلدرى غلط است ؛ خيلى غلط است . تحميل بر او غلط است قرآن مى فرمايد:
واذ
قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم(137)
اين كلمه
يا
بنى ، كلمه
و هو
يعظه به ما يك دنيا چيز مى فهماند. به ما مى فهماند كه آقا! با
پسرت اولا با مهربانى صحبت كن . بگو عزيزم ، جانم . وقتى هم با او حرف
مى زنى قلدرى را كنار بگذار با منطق با او حرف بزن بگو
لا
تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم با استدلال به او بگو در جريانش
بگذار وقتى در جريانش گذاشتى به او شخصيت داده اى و آن مهربانى هم
غريزه محبتش را سيراب مى كند. آن استدلالى هم كه برايش مى كنى و بر او
تحميل نمى كنى آن هم آرامش مى كند و يك آدم با شخصيتى مى شود. لذا
روايات ما به ما مى گويد: با خانمت با بچه هايت رفيق باش آنها را به
حساب بياور.
بعضى از مردها - كه اميدوارم در جلسه ما نباشند - خودشان ، عقلشان چيزى
نيست اما يك قلدر بتمام معنى هستند. اصلا اين آقا چه مى كند؟ كارش چيست
؟ مى خواهد چه كند؟ نه فقط بچه هايش نمى دانند خانمش هم نمى داند.
اگر از خانمش بپرسند اين آقا چه كاره است نمى داند؛ اين آقا از كجا مى
آورد نمى داند؛ اين آقا مخارجش چيست نمى داند. همين مقدار مى داند كه
صبح مى رود شب هم كه مى آيد با قلدرى با زن و بچه برخورد مى كند.
زن را بايد به حساب آورد زن وزير خانه است . معاون رئيس است . معنى
ندارد يك رئيس معاونش را به حساب نياورد. و زن هم بايد مطيع شوهر باشد.
بايد گوش شنوا داشته باشد. و بقول عوام پشت چشمش پينه داشته باشد يعنى
هرچه شوهر مى گويد دست بگذارد روى چشم و قبول كند. اما نه فقط گفتن ،
عمل هم بكند تا بر دل شوهر حكومت پيدا كند. همين كه زن در مقابل شوهر
بگويد چشم . محبت شوهر را تحريك مى كند و وقتى هم كه به آنچه شوهر گفته
عمل كند به قرآن عمل كرده است براى اين كه قرآن مى فرمايد: زن شايسته
آن است كه در مقابل شوهر متواضع باشد
فالصالحات قانتات شوهر هم نبايد به خلاف شرع دستور دهد كه زن
مجبور شود نپذيرد.