جلسه
پنجم
فصل دوم
5- جهازيه هاى سنگين
خرافه پنجمى كه مخصوصا در ازدواجهاى زمان ما هست جهازيه هاست . اين
جهازيه هايعنى جهازيه هاى چشم و همچشمى ، يعنى جهازيه هائى كه خلاف شرع
است ، يعنى جهازيه هائى كه تجملى و خرافى است . اينها مانع ازدواج است
. دختر سى ساله است و نمى تواند ازدواج كند براى اين كه آن جهازيه اى
كه دختر همسايه برده است نمى تواند بدهد. پدر مى بيند دخترش بزرگ است
خواستگار هم يكى پس از ديگرى مى آيد اما مرتب عذر مى آورد براى اين كه
مى بيند اگر بگويد بله نمى تواند جهازيه بدهد مخصوصا الان كه حداقل
جهازيه را نمى توان تهيه كرد چه رسد بخواهد جهازيه كمر شكن تهيه كند.
جهازيه بايد باشد اما چه جهازيه اى ؟ جهازيه اى كه اگر خود مى تواند
خود بدهد اگر نمى تواند دولت اسلامى بايد بدهد و اگر دولت اسلامى نمى
دهد بر همه مردم واجب است بدهند. چون از ضروريات زندگى است آن جهازيه
اى است كه پيغمبر به زهرايش داده است .
وقتى بنا شد زهراء(عليهاالسلام ) شوهر كند پيغمبر اكرم (صلى الله عليه
و آله ) دو تا مرد و يك زن براى تهيه جهازيه زهراء(عليهاالسلام ) به
بازار فرستادند كه هفده قلم جنس آوردند و قيمت آن شصت و سه درهم بود.
واحد پول آن وقت درهم بود. اين هفده قلم يك چادر نه چادرهائى كه ما مى
دهيم ، نه اين چادرهائى كه پوشيدنش ضرر به شخصيت خانم مى زند. چادر
شرمن نه ، چادر بدن نما نه ، يك چادر معمولى يك مقنعه ، يك پيراهن كه
آن پيراهن را هم حضرت زهراء(عليهاالسلام ) داد به يك فقير و با همان
پيراهن كهنه اى كه روز پوشيده بود به خانه شوهر آمد. فردا پدرش آمد
پرسيد پيراهنت كو؟ گفت دادم در راه خدا گفت چرا پيراهن كهنه ات را
ندادى گفت براى اين كه خدا فرمود: وقتى انفاق مى كنيد آن را كه دوست
داريد انفاق كنيد(39).
من پيراهنم را دادم در راه خدا. يك پوست گوسفند بعنوان فرش ، يك دست
رختخواب اما پنبه او از ليف خرما، چند تا كاسه گلى ، يك كوزه گلى ، يك
قدح گلى باندازه اى كه وقتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) يك
نگاهى به اين جهازيه كرد يك گريه شوقى كرد.
تقاضا دارم همه تان مخصوصا خانمها يك نگاهى به اين جهازيه كنيد.
بعد فرمود: خدايا مبارك كن اين جهازيه اى كه غالبش از گل است . جهازيه
به اندازه ضرورت زندگى زهراء(عليهاالسلام ). جهازيه بايد باشد اما
باندازه ضرورت . چه كنيم با اين خرافه ها، با اين چشم و هم چشمى ها چه
كنيم با اين كه اگر صندوق پر نباشد مادر عروس مثل اين كه شب اول قبرش
است ديگر وامصيبتا به مادر شوهر. وقتى كه ببيند صندوقش پر نيست دادش
بلند است . حتى كار مى رسد به اين جا كه بعضى اوقات بى حيائى مى كنند
جهازيه را بر مى گردانند معلوم است ديگر اين خرافه نمى گذارد كه دختر
به خانه شوهر برود و مانع ازدواج مى شود. من يك تقاضا دارم و آن اين
است كه آقاى متمدن ! آقاى متمكن ! اگر جهازيه مى دهى بده اما اين خرافه
را دامن نزن . يكوقتى فريزر و مبل و غيره رسم نبود اما يك احمق پولدارى
آمد فريزر هم آمد روى كار؛ يك احمق ديگرى آمد فرش آن چنانى آمد روى
كار. اقلا بيائيد براى خاطر خدا دامن به آتش نزنيد؛ دامن به اين خرافه
نزنيد. من نمى گويم چيز به دخترت نده . وقتى كه دختر خانه شوهر رفت
بدون اين كه كسى بفهمد يك خانه به اسم او كن ؛ هستى ات را به او بده .
اما مى گويم كارى نكن كه آن فقير نتواند بكند و دخترش در خانه بماند.
اين خرافه است اين خلاف شرع است و اين مبارك هم نيست . شما خيال مى
كنيد اين ازدواجها، اين جهازيه ها مبارك مى شود؟ اين طور نيست معمولا
اين جهازيه ها خير ندارد مخصوصا اين كه عروس بخيل باشد كه اصلا حق
ندارد دست بزند به اثاثيه او؛ حتى به يخچال او. بايد از همان ظرفهاى
كهنه داماد استفاده شود. بخواهند به جهازيه دست بزنند فريادش بلند مى
شود خيال مى كند بايد آثار باستانى شود، بايد صد سال ، دويست سال
بماند.
6- مسكن
خرافه ششم مسكن است . وضع فعلى ما حتى روستائيان به آن جا رسيده است كه
حاضر نيستند زندگى اشتراكى داشته باشند. يعنى مادر شوهر حاضر نيست عروس
را بپذيرد. عروس حاضر نيست كه با مادر شوهر زندگى كند. بايد يك خانه
تهيه شود ولو اجاره اى . و اين يكى از مشكلات بزرگى است كه نمى گذارد
جوانها ازدواج كنند. او حقوقش به اندازه مخارجش هم نيست حالا بخواهد
اجاره خانه بدهد يا بخواهد خانه داشته باشد. آن هم حاضر نيست تا خانه
نباشد. اول چيزى كه سؤ ال مى كنند اين است كه خانه دارى يا نه ؟ اين كه
سؤ ال كنند دين دارد يا نه ؟ اخلاق دارد يا نه ؟ اگر دين نداشته باشد،
اگر اخلاق نداشته باشد آن خانه براى عروس سلول است . معنايش اين است
كه سلول دارد يا نه ؟ و اين قضيه مسكن هم مسئله مشكلى شده است . در
گذشته اين طور نبود. يك مرد، يك زن ، چهار تا عروس اطراف خود داشت .
خانه اى داشت داراى پنج اطاق يك خودش نشسته بود چهارتا هم عروسها. يك
زندگى مرفه خوشى هم داشتند. الان اين وضع مسكن كه مشكل شده است براى
اين است كه مردم راحت طلب شده اند. يكى از مشكلات ايران همين است .
يكى از علماى بزرگ اصفهان مى گفت يك پسرى آمد پيش من و گفت مادر من به
من زن نمى دهد اين باباى من به من زن نمى دهد اينها مريد شمايند بيا با
اينها حرف بزن بگو من زن مى خواهم زنم بدهند. اين آقا مى گويد يك روز
صبح به آن جا رفتم خيلى به من احترام كردند تعجب كردند كه من خانه آنها
رفتم بعد از صبحانه شروع كردم - بقول خودش - يك منبر براى اين حاج خانم
خواندم . گفتم و گفتم تا آن كه منبر يك ساعته من تمام شد. بعد يك كلمه
جواب داد: حاج آقا من تا زنده ام نمى شود عروس بيايد درون خانه من . مى
گويد من هم رو كردم به پسرم گفتم پس دعا كن حاج خانم بميرد.
وضع رسيده به اين جا كه حاج خانم حاضر نيست عروس را بپذيرد؛ چنانچه
عروس خانم هم حاضر نيست مادر شوهر را بپذيرد. يكى از مشكلات هم مسئله
درس خواندن دختر و پسر مخصوصا درس خواندن پسر است . فردوسى در داستانى
كه درست كرده است مى گويد: رستم از هفت خوان گذشت ديو اول را كشت ، ديو
دوم را كشت و ديو سوم را كشت تا بالاخره به نتيجه رسيد.
حالا اگر يك جوانى اين هفت خوانى كه گفتم ، اين هفت مشكلى را كه گفتم
برطرف كند، يكى پس از ديگرى اين خاكريزها را كنار بزند كه دختر بيايد
خانه شوهر، آيا مشكل تمام مى شود؟ نه . آيا اين خاكريزهائى كه يكى پس
از ديگرى گرفت خاكريز اول را گرفت خاكريز دوم را گرفت بالاخره خاكريز
هفتم را گرفت تمام مى شود؟ نه .
چشم و همچشميها
اول جنگ تن به تن ، اول نزاع بين زن و شوهر شروع مى شود. چه
نزاعى ! زندگى تجملى ، زندگى چشم و همچشمى اقتضايش اين است كه اختلاف
بيندازد. اصلا طبيعت زندگى چشم و همچشمى نزاع است . اين نزاعهاى بين زن
و شوهرها را وقتى بررسى كنيم مى بينيم صدى هشتاد آن بر مى گردد به
زندگى تجملى ، صدى هشتاد آن بر مى گردد به زندگى چشم و همچشمى . عروس
مى آيد خانه شوهر، همان روزهاى اول كه يك دست لباس پوشيده ، دست دوم
لباس را هم پوشيد، دست سوم را هم مى خواهد. يعنى حاضر نيست در يك جلسه
يك دست لباس بپوشد. يعنى اگر اين دست را پوشيد دفعه ديگر كه خواست جلسه
برود بايد يك لباس ديگر بپوشد. و چون ندارد نزاع از همين جا شروع مى
شود. او مى گويد قباله را بده مى خواهم لباس بگيرم . مى خواهم زندگى
تجملى بكنم . خيال هم نكنيد كه اگر اين هفت خوان را هم گرفت مى تواند
به مرادش برسد. نه . اگر رستم به مقصودش رسيد ما به اول اختلاف رسيديم
؛ به درد چه كنم چه كنم رسيديم .
بقول آن آقا كه مى گفت جوان تا زن ندارد مثل مردى است كه كلاه ندارد
وقتى هم زن گرفت كلاه خوبى سر او گذاشته مى شود. وضع زندگى ما به اين
جا رسيده است كه اگر شوهر كند يا زن بگيرد مى بيند عجب كلاهى سرش
رفته است . مى گويد كاش شوهر نكرده بودم ؛ اى كاش زن نگرفته بودم .
آنچه ديروز و امروز گفتيم دردهاى اجتماعى هستند كه غده چركين و درر
سرطان جامعه مى باشند.
اما مداواى آنها آسان است . دوا يك آيه قرآن است . اگر جامعه اسلامى به
اين آيه عمل كند تمام اين دردها تمام اين موانع برطرف مى شود. جنگ تن
به تن هم كه مانند شش مشكل اول خرافى بود رفع مى شود، مشكل سواد كه يك
مسئله اصولى بود برطرف مى شود.
قرآن شريف راجع به مؤ من مى فرمايد:
و
عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا
سلاما...و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(40)
مؤ من آن است كه وقتى مى خواهد خرج كند اسراف ندارد، زندگى چشم و
همچشمى ندارد، زندگى تجملى هم ندارد. اما بخيل هم نيست ، بلكه معتدل
است
و كان بين ذلك قواما . اگر انسان تجملى فكر نكند، اگر انسان
ساده زندگى كند، اگر انسان زندگى تجملى و چشم و همچشمى را كنار بگذارد،
اين خرافه ها رفع خواهد شد. حتى جوان مى تواند دانشگاهش را هم برود
زن هم بگيرد. اگر مى بينى جوانى كه دانشگاه مى رود نمى تواند زن بگيرد
براى اين است كه خرافه يكى پس از ديگرى جامعه را گرفته است . براى اين
كه زندگى چشم و همچشمى ، زندگى تجملى و بقول قرآن شريف زندگى افراطى
جامعه را گرفته است . و الا اگر زندگى تجملى نباشد، خرج باشد نه برج ،
مى تواند دانشگاهش را برود، درسش را هم بخواند.
بخل در زندگى
اسلام مى فرمايد: در خرج و مخارج بخيل نباشد و بسيار هم آدم
بخيل را كوبيده است . قرآن مى فرمايد:
و لا
يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم
سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ولله ميراث السموات و الارض و الله
بما تعملون خبير(41)
كسانى كه مالشان را به زن و بچه شان نمى دهند و زن و بچه هايشان را در
رفاه نمى گذارند خيال نكنند كه اينها كار خوبى مى كنند اينها كار بدى
مى كنند. بعد مى فرمايد: همين مالشان در روز قيامت طوقى از آتش به
گردنشان شده و با همين طوق و رسوائى در صف محشر مى آيند. لذا قرآن مى
فرمايد: بخل غلط است . يك كسى بتواند زن و بچه اش را در رفاه بگذارد و
نگذارد، يك كسى ندارم ندارم ورد زبانش باشد، هرچه خانمش درخواست مى كند
مى گويد ندارم ، بچه اش درخواست مى كند مى گويد ندارم ، اگر كم كم لفظ
ندارم عادتش شده باشد و به او بگويند ايمان دارى يا نه ؟ آن هم مى گويد
ندارم ! قرآن مى گويد بخل نكنيد. اگر براى بخل روايت نداشتيم ، آيه
نداشتيم جز اين آيه اى كه خواندم بس بود كه در خانه بخيل نباشيم ، در
جامعه بخيل نباشيم و به ديگران رسيدگى كنيم . ننگ است ، سخت است در روز
قيامت خانه اش ، مستغلاتش ، همه پولهايش يك طوقى از آتش به گردنش شود و
با اين رسوائى به صف محشر بيايد. بخل غلط است از آن طرف اسراف يعنى
عياشى ، زندگى چشم و همچشمى ، زندگى تجملى هم غلط است كه قرآن مى گويد
جامعه نابود مى شود، جامعه به فساد كشيده مى شود.
واذا
اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول
فدمرناها تدميرا(42)
آن ملتى كه عياش است ، آن ملتى كه زندگى چشم و همچشمى دارد اين ملت
نابود شدنى است . و نابود شدنش خيال نكنيد كه مثلا سيل بيايد زمين لرزه
بشود آنها يكدفعه زير خاك بروند. نه . اين وضع نكبتبارى كه الان براى
دنيا جلو آمده است بنام زندگى چشم و همچشمى ، بنام زندگى تجملى ، اين
از هر سيلى از هر زلزله اى بالاتر است ، از هر بلائى مشكلتر است . شما
را بخدا قسم اين نوع زندگى از اين خرافه هائى كه گفتم كدامش از زلزله
بالاتر نيست از موشك صدام بالاتر نيست ؟ قرآن مى گويد: زندگى چشم و
همچشمى موجب اين است كه انسان گناه بزرگ انجام دهد.
و
اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال # فى سموم و حميم و ظل من يحموم # لا
بارد و لا كريم # انهم كانوا قبل ذلك مترفين # و كانوا يصرون على الحنث
العظيم(43)
يعنى اصحاب دست چپ شوم است ، چقدر شوم است اينها. در جهنمند با آن
عذابهاى دردناكشان . مى فرمايد: آنهايند كه زندگى چشم و همچشمى داشتند،
زندگى تجملاتى داشتند. بعد مى فرمايد: اينها آنانى هستند كه زندگى
تجملى آنها را وادار كرد گناه بزرگ ، گناه روى گناه كردند.
قرآن شريف مى فرمايد: اصلا نگذاشتند پيغمبران راهشان را بروند. چه
كسانى نگذاشتند؟ عياشها، آنهائى كه زندگى تجملى خود را در خطر مى
ديدند. اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
وما
ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون(44)
ما هيچ پيغمبرى را نفرستاديم جز اين كه مترفين مانع پيشرفت شان شدند و
با كمال شهامت در مقابل پيامبر قد علم كردند و گفتند ما تو را قبول
نداريم . اگر زنگ خطرى براى زندگى چشم و همچشمى ، براى زندگى تجملى ،
براى اسراف و تبذير نبود جز همين آيه شريفه بس بود كه در زندگى ما
اسراف نباشد؛ در زندگى ما تبذير نباشد؛ در زندگى ما چشم و همچشمى
نباشد.
در معراج السعاده آمده است بخيلى باندازه اى بخل داشت كه مقدارى ماست
را داخل شيشه ريخته بود. شيشه را مى گذاشت وسط سفره و به بچه هايش گفته
بود كه نانتان را بزنيد به شيشه و نان و ماست بخوريد. يكروز مسافرت
رفته بود اين شيشه را در جايى گذاشته و آن را قفل كرده بود. بچه ها
ديدند پدر نيامد. اين بچه هاى بيچاره آمدند نان را به قفل بزنند و
بخورند يكوقت پدر رسيد و چوب را به سر اينها كشيد كه يك روز نتوانستيد
نان خالى بخوريد! اگر زندگى از روى بخل باشد اين است . راستى آدم بخيل
خيلى پست است . خواب از او گرفته مى شود، راحتى از او گرفته مى شود. پس
زندگى راحت چيست ؟ زندگى راحت آن است كه انسان مى خواهد يك غذائى بخورد
داشته باشد يك مسكن داشته باشد، پوشاك كافى داشته باشد.
در روايت است پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) با اصحاب مى رفتند.
رسيدند به يك چوپان . از او شير خواستند نداد. حضرت فرمودند: خدا آن
قدر به تو بدهد كه نتوانى حساب آن را بكنى . رسيدند به يك چوپان ديگرى
درخواست شير كردند خيلى محترمانه به همه شير داد. حضرت فرمودند كه خدا
باندازه كفاف به تو بدهد. اصحاب فرمودند: يا رسول الله ! آن دعاى اول
كه بهتر از اين دعا بود. فرمودند: نه . آن دعاى اول دردسرى بيش نيست .
آنچه كه انسان مى تواند در اين دنيا به آن خوش باشد زندگى ساده رفاهى
بى غل و غش است ، زندگى بى دردسر است . اين زندگى آن است كه زن و شوهر
در آن ضعف اعصاب ندارند. بقول اميرالمؤ منين (عليه السلام ) زندگى خرجى
نه برجى و الا اگر زندگى برجى شد گردن مردان را به شكست و بندگى مى
كشاند.
خلاصه بحث
خلاصه حرف ما اين شد كه بايد انقلاب كنيم ؛ دگرگونى در ما بايد
ايجاد شود. ما بايد بازسازى اخلاقى كنيم و قدم اولش از همين جا شروع مى
شود. قدم اولش از ازدواجها بايد شروع شود. ما بايد اين خرافه ها را يكى
پس از ديگرى زير پا بگذاريم . بالاخره زندگى ما زندگى رفاهى باشد نه
زندگى تجملى . مى دانى مرد مسلمان چه وقت زندگى خوشى دارد؟ وقتى كه يك
خانه براى خود داشته باشد، يك خانه هم براى ديگرى بخرد يك زندگى متوسط
براى خود داشته باشد چهار تا پنج تا شش تا باندازه وسعش زندگى متوسط هم
براى ديگران درست كند.
آقا! خانم ! همين طورى كه ما نياز مادى داريم نياز روحى هم داريم . ما
بايد از نظر جسمى نياز خود را برطرف كنيم . ما بايد زندگى رفاهى داشته
باشيم . و اما بالاتر از اين ، نياز روحى ماست و نياز روحى ما به خوردن
و آشاميدن ، به خانه خوب ، به زن خوب ، به شوهر خوب نيست . نياز روحى
ما اين است كه بتوانيم يك مظلومى را به فريادش برسيم ؛ بتوانيم يك
فقيرى را به فريادش برسيم ؛ بتوانيم حداقل سالى يك مرتبه يك دخترى را
شوهر بدهيم يا يك پسرى را زن بدهيم . مثل اميرالمؤ منين (عليه السلام )
مثل زهراء(عليها السلام ) زهراى مرضيه (عليها السلام ) چادرش وصله داشت
اما خيلى چادر به ديگران مى داد. مولى اميرالمؤ منين (عليه السلام )
لباسش وصله داشت اما خيلى لباس به ديگران مى داد. پسران و دختران زيادى
را ازدواج مى داد. فدك مال زهراء(عليها السلام ) اما پيراهنش كرباس است
، چادرش هم وصله دارد.
يك تاجرى با همسرش خدمت آية الله صدر آمده بود. خانم رفت منزل اندرونى
و اين تاجر رفت قسمت بيرونى پيش مرحوم صدر كار داشت . اين خانم آمد در
زد، زن مرحوم صدر آمد پشت در، در را باز كرد. اين زن تاجر ديد لباسهاى
او خيلى معمولى است خيال كرد كلفت است گفت خانم كجاست ؟ من با خانم كار
دارم . او خجالت كشيد بگويد من خانم هستم گفت خانم خانه نيستند. زن
تاجر رفت . مرحوم صدر رضوان الله عليه آمدند خانه ديدند خانم خيلى
گرفته است . گفتند چرا شما را گرفته و ناراحت مى بينم ؟ گفت : اين زن
تاجر آمد خيال كرد من كلفتم و به من گفت خانم كجاست من گفتم خانم نيست
. اين جمله مرحوم صدر چه جمله عالى است ! جمله يك مرجع تقليد است .
مرحوم صدر فرمودند راست گفتى براى اين كه تو خانم نيستى خانم آن است كه
چادرش دو وصله داشت اما فدكش مال فقرا و ضعفا و بيچاره ها بود.
چقدر عالى گفتند. مرد آن نيست كه زندگى چشم و همچشمى داشته باشد مرد آن
است كه بتواند دست يك بينوا دست يك آبرودارى را بگيرد قرض يك
آبرودارى را ادا كند. خانم آن نيست كه در اين جلسه يك دست لباس و در
جلسه ديگر لباس ديگر و در جلسه ديگر لباس ديگر بپوشد. خانم آن نيست كه
چادر شرمن بپوشد. اين ضرر به شخصيت و خانمى او مى زند. پس خانم كيست ؟
آن است كه چادر شرمنش را چهار تا پنج تا شش تا چادر كند يكى خود بپوشد
پنج تا چادر هم بدهد به آن بينوايانى كه در خانه نشسته اند و چادر
ندارند تا به منزل شوهر بروند.
بيائيد براى رضاى خدا، براى خاطر اولادتان ، براى عاقبت به خيرى تان ،
بيائيد براى خاطر اسلامتان براى خاطر رضايت حضرت ولى عصر (عج ) يكمقدار
روى اين بحثها فكر كنيد. نگوئيد سطح بحث پائين است سطح بحث خيلى بالاست
اما چه كنم :
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من |
|
آنچه البته به جائى نرسد فرياد است |
خدايا بحق باب الحوائج ، بحق آن كسى كه ايثار كرد چه ايثارى ، خدايا
بحق آن كسى كه آب نخورد بياد بچه هاى ابى عبدالله الحسين ، خدايا! صفت
گذشت و فداكارى و ايثار را به همه ما عنايت فرما.
جلسه ششم
فصل سوم
تقدس خانه
بحث ما درباره اخلاق در خانه بود. فصل سوم بحث ما درباره تقدس
خانه است .
از قرآن و روايات اهل بيت استفاده مى كنيم آن خانه اى كه در آن خانه
الفت باشد، در آن خانه اى كه خدمت به يكديگر باشد، در آن خانه اى كه
نماز و روزه و ياد خدا باشد، در آن خانه اى كه قرآن و دعا و راز و نياز
با خدا باشد، اين خانه در نزد خدا با عظمت است ؛ و پرودگار عالم خواسته
است كه اين گونه خانه ها با عظمت باشد؛ با بركت باشد؛ براى اهل آسمان
ها بدرخشد نظير ستاره كه براى ما درخشندگى دارد. و بعكس از قرآن و
روايات اهل بيت استفاده مى كنيم آن خانه هائى كه در آن خانه ها عداوت
باشد، ناسازگارى باشد، در آن خانه ها نماز، قرآن ، دعا نباشد، در آن
خانه هائى كه گناه باشد، اين خانه ها تاريك است ؛ اين خانه ها مبارك
نيست ؛ و شياطين در آنها رفت و شد دارند؛ و مورد نفرت ملائكه اند. قرآن
مى فرمايد:
فى
بيوت اذن الله ترفع و يذكر فيها اسمه(45)
مى فرمايد: يك نوع خانه هائى هستند كه خدا خواسته است با عظمت باشند.
مثل اين كه يك كسى اين خانه ها را گرفته و از نظر معنوى بالا مى برد.
مى فرمايد: اين خانه ها آن خانه هائى است كه در آنها ياد خدا مى شود؛
تسبيح خدا مى شود. اين خانه ها آن خانه هائى است كه افراد آن به ياد
خدا هستند و اقامه نماز و ايتاء زكات مى كنند. خانه هائى كه در نزد خدا
عظمت دارند، خانه هائى كه در عالم ملكوت و در نزد ملائك عظمت دارند، آن
خانه هائى هستند كه در آنها نماز مى خوانند؛ زكات مى دهند؛ خداترسها در
آنها زندگى مى كنند. يعنى گناه در آنها نيست .
اين آيه شريفه يك ظاهرى دارد و معنى كردم كه پرودگار عالم مى فرمايد:
يك خانه هائى هست كه اين خانه ها نظير مسجد و مدرسه مقدسند. چرا
مقدسند؟ براى اين كه افراد مقدس در آنها زندگى مى كنند. براى اين كه
ياد خدا در اين خانه ها هست ؛ نماز و روزه در اين خانه ها هست و گناه
در آنها نيست . اختلاف ، نزاع ، دوئيت در اين خانه ها نيست .
يك معناى تاءويلى هم دارد كه ائمه طاهرين (عليهم السلام ) از آن تاءويل
كردند كه يك افرادى هستند كه اين افراد با عظمتند. امام صادق (عليه
السلام ) لفظ بيوت را به آن خانه هاى خشت و گلى معنى نكردند. همين
بدنهاى مقدس مؤ منين ، افراد كامل نظير پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين معنى
كردند.
قتاده خدمت امام باقر(عليه السلام ) بود ابهت امام باقر(عليه السلام )
او را گرفت و به امام (عليه السلام ) عرض كرد من نزد علماى زيادى نشستم
و با آنها گفتگو كردم و هيچ گاه چنين حالت اضطرابى به من دست نداد.
امام باقر(عليه السلام ) فرمود: مى دانى كه نزد چه كسى نشستى ؟
انت
بين يدى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو
والاصال رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله(46)
اين معناى دوم معناى تاءويلى است . يعنى يك معنائى است كه ما نمى فهميم
؛ ائمه طاهرين (عليه السلام ) كه مفسر قرآنند بايد معنى كنند. قرآن يك
ظاهرى دارد كه براى همه حجت است ؛ يك باطنى هم دارد كه هر كسى باندازه
استعدادش از باطن قرآن استفاده مى كند.
خلاصه حرف اين است كه آيه شريفه مى فرمايد: آن خانه هائى كه در آنها
اختلاف نباشد، خدمت به يكديگر حكمفرما باشد، زن در خانه خدمت مى كند
زيرا شوهرش مسلمان است و در رفاه باشد، مرد به زن و فرزندش خدمت مى
كند براى اين كه اين خانه ها در نزد ملائكه با عظمت ياد مى شوند و
بالاخره آن خانه هائى كه مورد رضايت خدا هستند، در اسلام مقدسند، در
عالم ملكوت مقدسند. ولى آن خانه هائى كه در آنها اختلاف است زن
ناسازگار است ، مرد ناسازگار است پرخاشگرى از طرف زن ، از طرف مرد وجود
دارد از نظر آيه شريفه عظمت ندارند، از نظر روايات اهل بيت بركت
ندارند. و اين خانه ها از نظر روايات ما خانه هاى شياطينند و شيطانها
در اين خانه ها رفت و شد دارند. آن خانه هائى كه افراد آنها بى نمازند،
سر و كارى با قرآن و دعا و راز و نياز ندارند، خدا ترس نيستند، از
قيامت نمى ترسند، گناه در آنها هست ، از نظر آيات و روايات تاريكند. در
اين خانه ها دلهره و اضطراب و نگرانى حكمفرماست و در آنها شياطين رفت و
آمد دارند بجاى اين كه ملائكه رفت و آمد داشته باشند.
مرحوم كلينى رضوان الله عليه در كافى در كتاب فضل قرآن رواياتى از
پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين (عليهم السلام ) نقل مى كند از جمله :
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان
البيت الذى يقرء فيه القران و يذكر الله عزوجل فيه تكثر بركته و تحضره
الملائكة و تهجره الشياطين و يضيى ء لاهل السماء كما تضيى ء الكواكب
لاهل الارض و ان البيت الذى لا يقرء فيه القرآن و لا يذكر الله عزوجل
فيه تقل بركته و تهجره الملائكة و تحضره الشياطين(47)
مى فرمايد: آن خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود، ياد خدا بشود، گناه
نباشد بجاى گناه ياد خدا باشد مى فرمايد: اين خانه مبارك است . انسان
صالح براى آينده در خود مى پروراند. مالى كه در اين خانه است بركت
دارد. و بالاخره خانه مباركى است . مى فرمايد: ملائكه در اين خانه رفت
و آمد دارند. شياطين در اين خانه نيستند. شياطين نمى توانند در اين
خانه رفت و شد داشته باشند. بعد مى فرمايد: و اما آن خانه اى كه افرادش
سر و كارى با خدا ندارند آن خانه هائى كه گناه در آنها هست شياطين در
اين خانه ها رفت و آمد دارند. ملائكه از اين خانه ها قهر مى كنند و
بركت ندارند. آن بچه اى كه در اين محيط بزرگ شود مبارك نيست . از نظر
علوم تربيتى سعادت اين بچه كار بسيار مشكلى است . معلوم است خانه اى كه
در آن اختلاف باشد بغير از دلهره و اضطراب و نگرانى براى صاحبش چيزى
ندارد. اما بدبختى براى بچه هاست ؛ براى بچه ها هم زندان است ، بى بركت
است .
خانه اى كه در آن گناه باشد، خانه اى در آن اختلاف باشد استعدادكش
است ؛ نشاطكش است ، بچه را بى استعداد مى كند، بچه را بى نشاط مى كند.
چنانچه خود مرد و زن را هم بى استعداد و بى نشاط مى كند. و بالاخره اين
روايات مى فرمايد: اگر مى خواهى خانه ات مقدس باشد مواظب باش كه در
خانه نماز و روزه ، ياد خدا، دعا و قرآن زنده باشد. و اگر مى خواهى
خانه ات مبارك باشد مالت ، اولادت ، زندگيت ، عمرت مبارك باشد مواظب
باش خانه تو محيط گناه نباشد. اين روايات به ما مى گويد: يقين داشته
باش اگر محيط خانه محيط گناه باشد اين خانه ديگر با بركت نيست . عمرى
كه در آن خانه صرف مى شود مالى كه در آن خانه صرف مى شود بچه هائى كه
در اين خانه بزرگ مى شوند اينها مبارك نيستند. و شياطين هم در اين خانه
رفت و آمد دارند، ملائكه هم سر و كارى با اين خانه ها ندارند. يك جمله
اى در اين روايت است كه اين جمله بايد مورد نظر همه ما باشد مى فرمايد
كه
ويضى ء لاهل السماء كما تضى ء الكواكب لاهل الارض . يعنى اين
ستاره ها چه طور درخشندگى براى ما دارند آن خانه اى كه در آن خانه ياد
خدا باشد آن خانه هائى كه در آن خانه ها گناه نباشد آن خانه هائى كه در
آنها نماز و روزه ، دعا و قرآن باشد، مى فرمايد: اين خانه ها درخشندگى
دارند براى ملائكه . ملائكه آسمانها از اين خانه ها استفاده مى كنند.
از اين خانه ها، لذت مى برند.
يك روايت مشهورى داريم كه :
لاتدخل الملائكة فى بيت فيه الكلب
يعنى در آن خانه اى كه سگ هست در آن خانه ملائكه نيستند؛ داخل در آن
خانه نمى شوند. اين روايت سه معنى دارد: يك معناى ظاهرى دارد و آن اين
كه اگر كسى سگ باز شد سگ را براى پاسدارى نمى خواهد مثل بعضى افراد بى
خرد سگ را مى خواهد تا با آن بازى كند. سگ باز است . چنانچه غربيها و
غربزده ها از اين كارها مى كنند؛ كه اين افراد در روز قيامت هم با يزيد
محشور مى شوند. زيرا يزيد سگ باز و ميمون باز بود. پس يك معنى اين شد
كه اين نوع سگها اگر در خانه باشند ديگر ملائكه در آن خانه وارد نمى
شوند. ولى معلوم است كه اين معنى ، معناى ظاهرى است . يك معناى ديگر
روايت كه از اهل دل است اين كه مراد از بيت ، دل انسان است . يعنى آن
دلى كه در آن صفات رذيله باشد نور خدا در اين دل نمى تابد؛ الهامهاى
ملائكه در اين دل نيست . ملك براى انسان الهام دارد اما براى آن
انسانهائى كه پاك دل باشند. ملك داخل دل انسان مى شود اما آن دلى كه در
او سگ نباشد، درندگى نباشد، حسادت و منيت و خود محورى و تكبر نباشد.
اين هم يك معناى لطيفى كه براى روايت شده است .
معناى ديگر روايت مربوط به بحث ماست . و آن معنا اين است كه در آن خانه
هائى كه اختلاف باشد يعنى زن پرخاشگر است ، مرد درنده است اين خانه ها
محل رفت و آمد ملائكه نيست .يعنى اگر كسى از نظر روحى درندگى داشته
باشد در آن خانه اى كه زندگى مى كند جاى شيطانهاست نه جاى ملائكه . و
اين معنى احتمالش قوى است . و مراد از روايت يا معناى دوم است يا معناى
سوم . و بقول ما طلبه ها
الجمع مهما امكن اولى من الترك .
خلاصه اين كه روايت سه معنى دارد: يك معنى اين است كه آن خانه هائى كه
در آن سگ بازى مى شود ملائكه در آن رفت و شد ندارند؛ شياطين در اين
خانه ها رفت و شد دارند. يك معنى اين كه آن دلهائى كه ناپاك است ملائكه
در آن رفت و آمد ندارند. و يك معنى آن خانه هائى كه در آنها اختلاف است
، گناه است ، ياد خدا نيست ، ملائكه نيست ، ملائكه در آنها رفت و آمد
ندارند؛ بلكه جاى شيطان است .
من خيال مى كنم بحث امروز بحث خوبى است يك زنگ خطرى است . بايد توجه
داشته باشيم اگر ملائكه در خانه ما رفت و شد نكنند، اگر دست عنايت خدا
روى سر ما نباشد، روى سر خانه هاى ما نباشد، اگر فضل و رحمت خدا در
خانه هاى ما نباشد واى بر ما. اما از اين بدتر بر آن بچه هائى كه در آن
خانه ها زندگى مى كنند. سالم شدن اين بچه ها كارى است مشكل .
قرآن مى فرمايد: خانه جاى آرامش است . زن براى شوهر و شوهر براى زن
آرامش است . و مسلم است آن خانه هائى كه در آنها گناه باشد، آن خانه
هائى كه رحمت خدا در آنها نازل نشود، آن خانه هائى كه شياطين در آنها
رفت و شد داشته باشند محل آرامش نيستند. دلهره و اضطراب خاطر و نگرانى
در آنها حكمفرماست . قرآن شريف مى فرمايد:
افمن
اسس بنيانه على تقوى من الله ورضوان خير ام من اسس بنيانه على شفا جرف
هار فانهار به فى نار جهنم والله لا يهدى القوم الظالمين(48)
اين آيه شريفه تشبيه معقول به محسوس است : يعنى گاهى كه قرآن شريف مى
خواهد يك معناى معقول را به ما بفهماند آن را به يك امر محسوس تشبيه
مى كند. مى فرمايد: اگر يك كسى يك خانه اى بنا كند اگر پى هاى اين خانه
، ديوارهاى اين خانه بسيار محكم باشد آن سقفى كه بر روى اين خانه مى
زند معلوم است مقاومت دارد و اين سقف ماندنى است . و اما اگر يك كسى بر
لب دره سيل زده خانه بسازد به يك بادى بند است ؛ به يك طوفانى بند است
، به يك سيلى بند است . يك باد بيايد اين خانه مى رود ته دره . قرآن مى
فرمايد: اگر زندگى شما اگر خانه شما بر روى تقوى بنا شده باشد يعنى اگر
در خانه شما تقوى حكمفرما باشد الفت ، محبت ، نماز، روزه ، قرآن ، راز
و نياز با خدا و بالاخره رابطه با خدا بود اگر در خانه هاى شما گناه
نبود بقول قرآن شريف :
يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار(49)