همان وقت كه بحسب ظاهر خلافت
به دست او آمده بود وارد بصره شد و به منزل يكى از اشرافهاى بصره وارد
شد و به تجملگرايى او اعتراض كرد. او هم براى فرار از جواب گفت : يا
اميرالمؤ منين من يك برادرى دارم گوشه نشين شده است . زهدمنشى را
انتخاب كرده ، با مردم تماس ندارد دنيا را رها كرده و در گوشه اى عبادت
مى كند. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) برادر متجملش را رها كرد زيرا آن
فكر انحرافى براى اميرالمؤ منين گرانتر آمد. او را خواست و فرمود اين
چه وضعى است ؟ چرا تارك دنيا شدى ؟ گفت : يا على به تو نگاه مى كنم .
حضرت فرمودند: نه ، نمى شود به من نگاه كنى . زيرا من رئيس مسلمينم
رئيس مسلمانها بايد از نظر زندگى از همه پائين تر باشد. و اما تو بايد
حد وسط را مراعات كنى ، بايد تارك دنيا نباشى ، بايد دنبال كار بروى ،
بايد يك زندگى رفاهى براى خود تشكيل دهى و بالاخره خودت ، زن و بچه ات
در رفاه و آسايش باشيد.
در جلد دوازدهم وسائل الشيعه در باب فعاليت يك مسلمان ، روايات فراوانى
از ائمه طاهرين (عليها السلام ) در مذمت تنبلى و مدح فعاليت نقل شده
است .
شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام ) آمد. امام صادق (عليه السلام ) حال
او را پرسيدند گفت : يابن رسول الله پير شدم ، دست از كار برداشته ام
به گوشه مسجد رفته و به فكر آخرتم . او گمان مى كرد كه امام صادق (عليه
السلام ) اين را مى پسندد. گمان مى كرد تعريف خود را مى كند. امام صادق
(عليه السلام ) سه مرتبه فرمودند:
هذا
من عمل الشيطان
فرمودند: اين كه كار انسانى نيست . اين كار يك مسلمان نيست . اين كار
يك شيطان است . شيطان مهارت كرده است دست از دنيا كشيدى و مشغول عبادت
شدى . گفت : يابن رسول الله پس چه كنم ؟ فرمودند: تا مى توانى بايد
دنبال كار باشى و از منافع كارت بهره مند شوى و زن و فرزندت در آسايش
باشند. و اگر خودت احتياج ندارى به خويشانت به همسايه ها، به ديگران
رسيدگى كن . بعد فرمودند: بله بايد مواظب باشى آخرت خود را فداى دنيا
نكنى . در موقع نماز كار را رها كن و نماز بخوان ، در وقت عبادت ،
عبادت كن ، در وقت كار، كار.
يك جمله اى درباره اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بگويم كه اين جمله را
همه و همه مخصوصا جوانهاى عزيز از دختر و پسر سرمشق زندگى كنند. در
حالات اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى نويسند او شير روز و رهبان شب
بود در روز چون شير كار مى كرد و در شب چون عابدى عبادت مى كرد. در وقت
عبادت ، عبادت مى كرد و در وقت كار آن بود كه در مدت بيست و پنج سال
توانست بيست و شش باب نخلستان و مزرعه تحويل جامعه دهد، براى فقرا،
براى ضعفا، براى بيچاره ها. بالاخره همه و همه مخصوصا جوانها بايد بايد
بدانند كه نفس كشى ، تماس نداشتن با مردم ، كشتن غرايز و تمايلات و
مبارزه با آنها يك روش اسلامى نيست . روش اسلام ارضاء تمايلات است و
علم ، خوب به ما مى فهماند كه اسلام چه قانون عالى دارد. همه
روانشناسها گفته اند همه شما مى دانيد، بتجربه هم اثبات شده است افرادى
كه گوشه نشينى مى كنند، افرادى كه تارك دنيا مى شوند، آن جوانى كه مى
تواند زن بگيرد و نمى گيرد، آن دخترى كه مى تواند شوهر كند و نمى كند
كم كم اين تمايلات از ضمير آگاه به ضمير ناآگاه مى رود و به عقده روانى
تبديل مى شود. و اگر كسى عقده پيدا كند و به قدرت برسد از هر سگ درنده
اى درنده تر مى شود و اگر هم قدرتى ، مكنتى به دستش نيايد يك آدم دل
مرده بى نشاط ورشكسته اى مى شود. ورشكسته نه از نظر ماديت . ورشكسته از
نظر روحى يعنى اين آقا ديگر نمى تواند بچه دارى كند، ديگر نمى تواند زن
دارى كند. اگر زن بگيرد، هم براى خود ناراحتى درست مى كند هم براى او.
و اگر دختر باشد، يك آدم بى نشاط، يك آدم دل مرده نمى تواند بطور صحيح
تربيت اولاد كند، نمى تواند شوهردارى كند. قرآن نمى گويد عقده اما خودش
را مى آورد. اسمش را نمى آورد. كسانى كه غريزه مذهبى آنها كشته شده
باشد. كسانى كه گناه روى گناه آنها را قسى القلب كرده باشد اينها مصداق
اين آيه اند كه :
ان
شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون(13)
يعنى پست تر از هر سگ درنده ، پست تر از هر ميكروب خورده و سرطانيند.
كسى كه فكر دارد اما تفكر ندارد، عقل دارد اما تعقل ندارد يعنى پست تر
از هر سگ درنده اى براى جامعه است . كسى كه فطرت او مرده باشد، مرگ
فطرت يعنى گاهى انسان غريزه جنسى خود را مى كشد، گاهى غريزه مذهب را مى
كشد و تفاوتى ندارد زيرا غريزه جنسى را بكشد براى او عقده حقارت پيدا
مى شود و فطرت مذهبى رابكشد باز هم عقده حقارت براى او پيدا مى شود. و
قرآن درباره كسى كه براى او عقده حقارت پيدا شده باشد و كسى كه غريزه
مذهبى را كشته باشد مى فرمايد: اين چشم دارد، نمى بيند. گوش دارد، نمى
شنود. دل دارد، نمى فهمد و اين حيوان است و از حيوان هم پست تر مى
باشد. او راه جهنم را دنبال مى كند.
و
لقد ذراءنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم
اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل
اولئك هم الغافلون(14)
يك دسته اى راه جهنم را دنبال مى كنند، عاقبت اينها جهنم است . اينها
كسانى هستند كه فطرت مذهبى آنها كشته شده است فطرت خداداديشان از بين
رفته است .
كشتن فطرت مذهبى گناه بزرگى است . بى اعتنائى به غريزه جنسى و تمايل به
غذا و غريزه مدنيت يعنى اجتماعى بودن انسان هم از ضمير آگاه به ضمير
ناآگاه رفته و براى انسان عقده ايجاد مى كند و ديگر نمى تواند رستگار
شود يارستگار شدنش كارى است بسيار مشكل .
زندگى از ديدگاه اسلام
اقتصاد اسلام زندگى را به سه نوع تقسيم كرده است : زندگى ضرورى
، زندگى رفاهى ، زندگى تجملى .
1- زندگى ضرورى
زندگى ضرورى يعنى همه از خوراك ، پوشاك ، مسكن بهره مند باشند. اگر
انسان مى تواند اين موارد را براى خود و خانواده اش تهيه كند ثواب
فراوان دارد. ان شاءالله در آينده درباره اين مطلب صحبت مى كنم كه آن
مردى كه زحمت بكشد تا خود و زن و بچه اش در رفاه باشند؛ آن خانمى كه
زحمت بكشد براى اين كه شوهرش و بچه اش در رفاه باشند ثواب شهادت در راه
خدا دارد.
الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله(15)
اگر بتواند اين زندگى ضرورى را براى خود تهيه كند لازم است ، واجب است
تهيه كند. يعنى كسى كه مى تواند زن و بچه اش را در رفاه بگذارد اما
تنبلى كند اين كار حرام است . و اين كه حق الناس است يا نه ؟ راجع به
زن حق الناس است و اصل اين كار حرام است . لذا زندگى ضرورى براى
انسانها اگر خود آنها بتوانند تهيه كنند واجب و لازم است . و اگر
نتوانند مثل اين كه معلول است مجروح است ، بازنشسته است و بالاخره
بيكار است كار ندارد نمى تواند زندگى ضرورى يعنى خوراك ، پوشاك ، مسكن
براى خود و عيال تهيه كند، اسلام مى گويد: دولت اسلامى بايد تهيه كند.
و اگر دولت اسلامى نتواند بر همه و همه لازم و واجب است اين زندگى
ضرورى را براى ديگران تهيه كنند.
قرآن در اين باره آيه اى دارد كه من تقاضا دارم هميشه مخصوصا در اين
ماه مبارك رمضان اين آيه در نظر همه ما مخصوصا خانمها باشد. مى فرمايد:
لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله لا يكلف
الله نفسا الا ما اتيها(16)
مى فرمايد: هر كه باندازه قدرتش بايد نسبت به زندگى ضرورى خود و ديگران
توجه داشته باشد. آن كه مى تواند يك خانواده ، دو خانواده ، ده خانواده
را اداره كند بايد اداره كند.
لينفق ذو سعة من سعته و آن كه نمى تواند باندازه اى كه مى تواند
يعنى : از افطار يكلقمه كمتر، براى ديگران ، از لباس يكمقدار قناعت ،
براى ديگران ، از مسكن يكمقدار قناعت ، براى ديگران . از اين آيه مى
فهميم همه مسئوليم .
روز جمعه آخر ماه شعبان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) خطبه مى
خواندند و در خطبه به همه تذكر دادند همه و همه به فكر ديگران باشيد.
افطارى بدهيد. آن كسانى كه مى توانند افطارى بدهند.يك كسى در وسط منبر
بلند شد و گفت : يا رسول الله ! آنهائى ندارند چه كنند؟ فرمودند اطعام
كنيد
ولو
بتمرة او شربة من الماء
ولو به يكدانه خرما يا يكمقدار آب خوردن باشد.
معناى اين روايت اين نيست كه موقع افطار كه مى شود يكدانه خرما به اين
بدهى و يكدانه به آن و گمان مى كند حالا هزار افطارى داده است . معناى
روايت معناى همين آيه شريفه است كه مى فرمايد بايد باندازه قدرت خود به
فكر ديگران باشى . آن كه مى تواند، بايد بخوبى ديگران را اداره كند و
آن كه نمى تواند باندازه اى كه مى تواند
و من
قدر عليه رزقه فلينفق مما آتيه الله
خدا به تو افطارى داده است يا نه ؟ همين افطارى را باندازه قدرت بايد
به ديگران بدهى . ايثار و گذشت حرف ديگرى است كه الان بحث ما نيست .
بحث ما اين است كه زندگى ضرورى براى همه انسانها از نظر اسلام يك امر
واجب و لازمى است . معنى ندارد كسى عبادت كند و بواسطه عبادت زندگى
ضروريش را از بين ببرد. چنانچه معنى ندارد يكدسته اى بخورند و بياشامند
اما فقير و بيچاره اى در كنار او بى شام باشد. اولى معنى ندارد، دومى
هم معنى ندارد. اين زندگى ضرورى بود.
2- زندگى رفاهى
زندگى رفاهى را هم اسلام مى پسندد حتى وقتى در زمان پيغمبر اكرم (صلى
الله عليه و آله ) آن فكر انحرافى پيدا شد، بعضيها از غذاى لذيذ
خوددارى كردند آيه شريفه آمد:
قل
من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق(17)
اى مسلمان ! خدا در اين دنيا هرچه خلق كرده است براى تو خلق كرده است .
چرا در رفاه و آسايش نباشى ؟ چرا غذاى لذيذ را براى خود حرام كنى ؟ چرا
ازدواج نكنى ؟ چرا تو پسر يا دختر بنشينى و ازدواج نكنى ؟
قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق بعد
مى فرمايد آنچه در دنياست از آن توست . اگر كافر مى خورد از صدقه سر
توست . براى تو خلق كردم چنانچه بهشت هم به تو اختصاص دارد و آن كافر
اصلا بهره اى ندارد. اين آيه هم به ما مى گويد زندگى رفاهى براى همه
انسانهاست . آن كسانى كه مى توانند براى خودشان ، براى زن و بچه هايشان
زندگى رفاهى تهيه كنند، بايد بكنند. و آن كسانى كه مى توانند زندگى
رفاهى براى خويشانشان ، براى همسايه هايشان ، براى مسلمانها تهيه كنند
بايد بكنند. و بالاخره زندگى رفاهى را هم اسلام اجازه داده است .
اقتصاد اسلام اقتصاد خوبى است اما حيف آب در كوزه و ما تشنه لبان مى
گرديم . اما حيف كه پايه آن كه قانون مواسات است را فراموش كرديم و
اتفاقا پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روى منبر بارها تاءسف مى
خورد و مى فرمود كه امت من به قانون مواسات عمل نخواهند كرد. همه بايد
زندگى رفاهى داشته باشند. آن كسى كه خود را از زندگى رفاهى محروم كند،
قرآن مى فرمايد حرام است و كار بدى است . قرآن مى فرمايد خودسرى است و
نبايد خودسر باشى . تو بايد تابع قرآن باشى تو نبايد تابع عقيده خود
باشى تو بايد تابع پيغمبر و ائمه طاهرين (عليهم السلام ) باشى .
قل
من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق
خانم شوهرش شهيده شده است لباس تيره اش را نمى كند، لباس سياه پوشيده
است . قرآن مى گويد: اين فكر خود درآوردى است ، غلط است . شوهرش شهيده
شده ديگر شوهر نمى كند. اگر اسم شوهر نزدش آورده شود عصبانى مى شود.
قرآن مى گويد: اين عصبانى شدن تو غلط است اين خودسرى است اين خلاف قرآن
است اين خلاف روش پيغمبر است ، اين خلاف روش ائمه طاهرين (عليهم السلام
) است . جوان مى تواند زن بگيرد اما نمى گيرد، دختر مى تواند شوهر كند
خواستگار يكى پس از ديگرى مى آيد شوهر نمى كند و مى گويد حالا زود است
. از غريزه جنسى خودت بپرس حالا زود است نه از زبانت . از آن غددى كه
در خونت ترشح كرده است بپرس زود است يا دير. از پيغمبر(صلى الله عليه و
آله ) بپرس زود است يا دير.
النكاح سنتى ومن رغب عن سنتى فليس منى(18)
دخترى كه بتواند شوهر كند و نكند، آن زن شهيدى كه بتواند شوهر كند و
نكند، آن زن بى وصالى كه بتواند شوهر كند و نكند، آن مردى كه بتواند زن
بگيرد و نگيرد، اسلام مى گويد اين مسلمان نيست .
در اين جا جمله اى به همه مخصوصا به دخترها و پسرها بگويم و آن اين كه
تقاضا دارم خودسرانه در اسلام كار نكنيد؛ عقيده در مقابل اسلام نداشته
باشيد. شما ببينيد قرآن چه مى گويد پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين چه مى
گويند، مراجع معظم تقليد چه مى گويند، معارف اسلامى و افرادى كه متخصص
در معارف اسلامند چه مى گويند. براى خود گناه درست نكن گناهش بزرگ است
. گناه باندازه اى بزرگ است كه مى فرمايد: اگر كسى بدعتى در دين بگذارد
بر همه مخصوصا بر عالم لازم است فرياد كنند:
اذا
ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله(19)
يعنى اگر يك فكر انحرافى پيدا شد عالم بايد داد بزند و الا لعنت خدا بر
اين عالم باد.
3- زندگى تجملى
زندگى تجملى آن است كه اسلام نمى خواهد، آن است كه اسلام كوبيده است و
عالى كوبيده است . زندگى تجملى يعنى آن زندگى كه انسان را از همه چيز
باز بدارد. يعنى آن زندگى كه انسان را پايبند كند نظير ازدواجهائى كه
الان همه دخترها و پسرها و پدران و مادران را پايبند كرده است . ازدواج
تجملى ، خانه تجملى و خوراك تجملى و پوشاك تجملى مى خواهد و اين از نظر
اسلام غلط است . همين طور كه اسلام مى گويد: آقا! زن بگير، خانم ! شوهر
كن ، همين اسلام مى گويد: تو اگر زن دارى و احتياج ندارى دنبال زن ديگر
نرو، زن هوسى نگير باندازه اى كه در رفاه و آسايش باشى خرج كن . اما
تجملگرايى غلط است . و بعد هم قرآن مى گويد همه دردسرها از همين تجمل
پيدا شده است . بدا به حال آن قومى كه بقول قرآن شريف زندگى تجملى
داشته باشند و بدا به حال آن فردى كه زندگى تجملى داشته باشد.
و
اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول
فدمرناها تدميرا(20)
مى فرمايد اگر در يك ملتى زندگى تجملى زياد شد اين ملت حتما نابود شدنى
است و اين زندگى تجملى آنها را به عياشى ، به فسق و فجور و گناه مى
كشاند. اين مربوط به ملت بود. درباره فرد هم در سوره واقعه مى فرمايد:
و
اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال # فى سموم و حميم * و ظل من يحموم # لا
بارد و لا كريم # انهم كانوا قبل ذلك مترفين(21)
مى فرمايد اصحاب شمال چقدر شومند آنها كيانند؟ آنها كه در عذاب دردناك
جهنمند آنها كه گناه روى گناه مى كنند بعد مى فرمايد: مى دانى گناه روى
گناه از كجا پيدا مى شود؟ از اسراف ، از عياشى ، از زندگى تجملى .
زندگى تجملى است كه گناه مى آورد.
جلسه سوم
فصل اول
ازدواج از نظر زيست شناسان
بحث امسال ما درباره اخلاق در خانه است . در اين باره مقدمه اى
را به عرض شما رساندم اگرچه فشرده و ناقص بود. بحث امروز راجع به فصل
اول بحث ماست و آن مربوط به اهميت ازدواج از نظر علماى زيست شناسى است
.
غددى كه مربوط به غريزه جنسى است وقتى در خون ترشح كند يك دگرگونى
عجيبى در جسم و روح جوانها پيدا مى شود. چه دختر باشند چه پسر. اين
دگرگونى باندازه اى واضح است كه حتى در صورت جوان تاءثير مى گذارد. و
اسلام اين حالتى را كه براى جوان پيدا مى شود به آن بلوغ مى گويد. بلوغ
از نظر اسلام يعنى وقتى كه آن غدد مربوط به غريزه جنسى در خون ترشح
كند، و بعبارت ديگر وقتى كه يك دگرگونى عجيبى در جسم و روح جوان پيدا
شود، اسلام مى گويد بالغ شده است . آن غددى كه مربوط به غريزه جنسى است
وقتى در خون ترشح كند، خواه ناخواه يك تمايلى در جوان ، چه پسر و يا
دختر پيدا مى شود كه تمايل جنسى نام دارد. و بعبارت ديگر همان وقت
غريزه جنسى كه آتش زير خاكستر بوده هويدا مى شود، عرض اندام مى كند،
شكوفا مى شود. و بايد همان وقتى كه اين تمايل در جوان پيدا شد جواب او
را بگويد. ديروز در اين باره صحبت كردم و فهميديم كه اگر جواب تمايلات
را ندهيم چه مصيبتهائى پيدا مى شود و اين تمايل جنسى نظير تمايل به آب
و نان نيست .غريزه جنسى غريزه حب به مال ، رياست و امثال اينها نيست .
اگر حرف فرويد درست باشد همه غرايز از آن سرچشمه مى گيرد. حرف فرويد
درست نيست اما همين اندازه بايد بدانيم كه تمايل جنسى نظير تمايل به آب
و نان نيست . عشقها، ذوقها، شعرها همه و همه از اين غريزه سرچشمه مى
گيرد. شما بطور مسلم نشنيده ايد كسى براى نان شعر گفته باشد كسى براى
آب شعر گفته باشد، كسى عاشق آب شده باشد، عاشق نان شده باشد. اما عشق
مربوط به غريزه جنسى فراوان است . عشق يك انسان به انسان ديگر بطور
يقين از غريزه جنسى سرچشمه مى گيرد.
در اينجا يك نكته اى به جوانهاى پسر و دختر بگويم و آن اين كه اگر محبت
افراطى به يكديگر پيدا كرديد يعنى دو جوان محبت افراطى به يكديگر پيدا
كردند، دو تا دختر محبت افراطى به يكديگر پيدا كردند، مواظب باشند صحنه
خطرناكى براى آنها پيش آمده است حتما بايد جلو اين محبت افراطى را گرفت
هرچه بگويد رفيقم است ، هرچه بگويد امتياز دارد، هرچه بگويد از غريزه
جنسى سرچشمه نمى گيرد دروغ است . محبت يك انسان ، يك در ميليون هم پيدا
نمى شود كه از غريزه جنسى سرچشمه نگيرد مخصوصا در جوانها. معمولا اگر
انسانى به انسان ديگر محبت افراطى پيدا كرد اين عشق است و اين عشق از
غريزه جنسى سرچشمه مى گيرد. عشق پاك مربوط به خداست . بله ممكن است كسى
عشق پيدا كند به امام حسين (عليه السلام ) كربلايش ممكن است كسى عشق
پيدا كند به حضرت ولى عصر(عليه السلام ) و ظهورش . اما اگر مربوط به
خدا و افرادى كه فضيلت آنها از خدا سرچشمه مى گيرد نباشد بفهمد وضع
خطرناكى براى او پيش آمده است . مرادم اين است كه شعر گفتن براى معشوقش
و عاشق ديگران شدن از غريزه جنسى سرچشمه مى گيرد. اما يك كسى عاشق آب
شود، عاشق نان شود، براى آب شعر بگويد، براى نان شعر بگويد چنين نيست .
هرچند گرسنه باشد اما ذوقش گل كند براى نان شعر بگويد، هرچند تشنگى او
ذوق او را تحريك كند براى آب شعر بگويد اين چنين نيست . از اين جا پى
ببريد كه غريزه جنسى ولو حرف فرويد درست نباشد - كه درست نيست - اما يك
حساب خاصى دارد. همه و همه ، جوان ، پدر و مادر جوان و جامعه بايد براى
آن يك حساب جداگانه اى باز كنند چنانچه اسلام يك حساب جداگانه اى باز
كرده است .
ازدواج از ديدگاه قرآن
آيه شريفه
لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مماآتيه الله
مربوط به يك زندگى ضرورى براى انسانهاست كه همان آيه مربوط به همسر هم
مى باشد. براى اين كه زن براى مرد و مرد براى زن ، يك امر ضرورى است ،
يك امر طبيعى است . همان طورى كه يك انسان نان مى خواهد، آب مى خواهد و
يك امر طبيعى است اگر خود نمى تواند تهيه كند ديگران بايد تهيه
كنند.همان طورى كه غريزه جنسى يك حساب جداگانه اى از غرائز ديگر دارد
قرآن هم يك حساب جداگانه اى براى اين غريزه باز كرده است : قرآن مى
فرمايد:
وانكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم وامائكم ان يكونوا فقراء
يغنهم الله من فضله والله واسع عليم(22)
مى فرمايد: اجتماع ! ازدواج بده . اين صيغه جمع مربوط به اجتماع است .
اول پدر و مادر و اگر پدر و مادر نمى توانند دولت اسلامى و اگر دولت
اسلامى نمى تواند براى اين كار مؤ سسه و نهادى داشته باشد همه اجتماع
موظفند. قرآن مى فرمايد:
و
انكحوا الايامى جامعه اسلامى ! بايد پسر عزب را زن بدهيد، عزبها
را بايد زن بدهيد، شوهر بدهيد. و بعد مى فرمايد: به فكر آينده اش هم
نباش خدا تاءمين مى كند. اگر راستى توكل داشته باشى ، اگر راستى
پشتوانه اى مثل خدا داشته باشى ،
ان
يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله اگر توكلت خوب باشد، فعاليتت
خوب باشد، به دستور اسلام عمل كنى غم فقر را هم نخور؛ غم خرج و مخارج
آن را هم نخور.
اين آيه حساب جداگانه اى براى غريزه جنسى باز كرده است . آن آيه
لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتيه الله
هم يك حساب عمومى براى همه غرائز باز كرده است كه اجتماع بايد خلاء فقر
فردى و اجتماعى را پر كند. احتياجهاى يكديگر را بايد برآورند و اين آيه
ذكر خاص بعد از عام است . مى فرمايد در خصوص ازدواج همه بايد مهيا
باشند براى اين كه جوانها را همسر بدهند. پسرها و دخترهاى عزب را همسر
بدهند.
ازداج در آئينه روايات
مرحوم صاحب وسائل (رحمة الله )، مردى كه به همه مخصوصا به مراجع
تقليد حق بزرگى دارد در كتاب وسائل شش روايت در اين باره نقل مى كند كه
در آنها ثواب عجيب و مهمى براى كسى كه يك پسرى را زن داده يا دخترى را
شوهر بدهد بيان شده است . روايات باندازه اى عالى است كه انسان مى بيند
فضيلتى بالاتر از آن فضيلت نيست .
از موسى بن جعفر(عليه السلام ) نقل شده است كه در روز قيامت سه دسته
زير سايه عرش خدا هستند و يك دسته از آنها كسانى هستند كه پسرى را زن
دهند. در اين روايت مى فرمايد: در روز قيامت خدا نظر لطف دارد به آن
كسى كه شفاعت كند تا دخترى به شوهر برسد يا پسرى به زن برسد.(23)
نظير اين روايات كه در آن باب هست در ابواب ديگر هم هست . صاحب وسائل
بيش از بيست روايت نقل مى كند كه يكى از آنها اين است :
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد يك كسى آمد پيش پدرم . ايشان
فرمودند كه فلانى ! زن دارى ؟ گفت نه يابن رسول الله . پدرم فرمود:
(اين جا مرادم هست دخترها! پسرها! آنهائى كه مى توانند شوهر كنند و نمى
كنند! آنهائى كه مى توانند زن بگيرند و نمى گيرند! ببينيد امام
باقر(عليه السلام ) چه فرموده ) فلانى ! اگر خدا دنيا و آنچه در دنياست
به من بدهد و بگويد يك شب بى زن باش قبول نمى كنم . معنايش اين نيست كه
مثلا يك ميليون ، يك ميليارد پولهاى در ايران يا دلارهاى در آمريكا، نه
،
الدنيا و ما فيها اگر دنيا و آنچه در دنياست به من بدهند و
بگويند يك شب بدون زن بخواب نمى خوابم . به خانم همين خطاب است ، به
آقا هم همين خطاب است . يعنى امام باقر(عليه السلام ) مى فرمايد: خانم
!اگر خدا دنيا و آنچه در دنياست به تو بدهد اما يك شب بى شوهر باشى
ارزش ندارد. آقا! اگر خدا دنيا و آنچه در دنياست به تو بدهد اما يك شب
بدون زن باشى ارزش ندارد. بعد امام باقر(عليه السلام ) يك جمله رساتر
از اين فرمودند:
الركعتان يصليهما رجل متزوج افضل من رجل اعزب يقوم ليله و يصوم نهاره(24)
فرمودند: فلانى به تو بگويم آن كسى كه زن دارد، آن كسى كه شوهر دارد
اگر دو ركعت نماز بخواند اين دو ركعت نماز فضيلتش بيشتر از عبادت كسى
است كه
يقوم
ليله و يصوم نهاره . كسى كه شبانه روز عبادت كند روز روزه
بگيرد، از اول شب تا به صبح روى پا بايستد و عبادت كند چقدر فضيلت
دارد؟ امام باقر(عليه السلام ) مى فرمايد كسى كه زن دارد، شوهر دارد دو
ركعت نماز بخواند اين قدر فضيلت دارد امام باقر(عليه السلام ) مى
فرمايد فضيلت آن دو ركعت نمازش بيشتر از يك شبانه روز عبادت كردن است .
روايتى از زبان پيغمبر و ائمه طاهرين (عليهم السلام ) نقل شده و از نظر
ما طلبه ها مستفيضه است و آن روايت اين است كه :
ما
بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج(25)
هيچ خانه اى ، هيچ بنائى آبادتر، با فضيلت تر از آن خانه اى نيست كه با
ازدواج آباد شود. اين روايت يك چيز خاصى به ما مى گويد. مى فرمايد:
آقا! اگر يك پسر و دختر را به هم برسانى و يك خانه را آباد كنى يعنى
صاحب خانه كنى يا يك مسجد بسازى كدام فضلتش بيشتر است ؟ اين روايت مى
گويد: آن خانه اى كه بوسيله تزويج آبادش كنى . يعنى دخترى را شوهر دهى
، پسرى را زن دهى ، يا يك مدرسه بسازى كدام بهتر است ؟ پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: آن زن دادن ، آن شوهر دادن ،آن خانه
را آباد كردن .
ما
بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج .
نظير اين روايت زياد داريم كه كمترين ثواب در آنها اين است كه آن زنى
كه شوهر داشته باشد آن مردى كه زن داشته باشد، نماز صبح كه مى خواند
ثواب صد و چهل ركعت نماز در نامه عملش نوشته مى شود يعنى عبادتش
هفتاد برابر است . اين فضيلت كم ازدواج است .
بعكس جوانى كه بتواند زن بگيرد اما نگيرد،آن زنى ،آن دختر خانمى كه
بتواند شوهر كند اما نكند،ائمه طاهرين (عليهم السلام ) فرمودند كه
پيامبر(صلى الله عليه و آله ) فرموده است :
رذال
موتاكم العزاب
(26)
يعنى اگر كسى بميرد و بى زن بميرد، اگر كسى بميرد و بى شوهر بميرد، پست
ترين مرده ها اين مرده است .
چون روايات يك مقدار ياءس آور است ديگر بيش از اين روايت نخوانم . اگر
آقايان طلاب بيش از اين بخواهند مى توانند به اول جلد چهاردهم وسائل
الشيعه مراجعه كنند.
از اين مطالب يك نكته درك مى كنيم زيرا شما عزيزان مى دانيد كه گفته
اسلام اغراق نيست گفته ائمه طاهرين (عليهم السلام )اغراق نيست . ما
شيعيان يك امتيازى كه از اهل سنت داريم اين است كه مى گوئيم تمام احكام
الهى تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است . يعنى اگر امام صادق (عليه
السلام ) امرى كرده باشد يك مصلحت تامه ملزمه دارد، اگر امام باقر(عليه
السلام ) نهى كرده باشد يك مفسده تامه ملزمه دارد. اين يكى از عقايد
مسلم شيعه است .
اسلام و اهميت غريزه جنسى
از اين آيات و رواياتى كه خواندم پى مى بريم كه غريزه جنسى غير
از غرائز ديگر است . آنها وقتى طوفانى شوند، وقتى شعله ور شوند انسان
را بى چاره مى كنند اما غريزه جنسى طور ديگرى است و باندازه اى جداى از
ساير غرائز است كه حضرت يوسف با آن مقامش از زليخا فرار كرد تا توانست
از او رهائى پيدا كند. بقول قرآن شريف اگر عصمت يوسف نبود، اگر آن
اراده قوى يوسف نبود او هم مى رفت .
و
لقد همت به وهم بها لولا ان راءى برهان ربه(27)
اين يوسف با اين اراده وقتى گرفتار زنها شد، آنها به جاى اين كه ترنج
را ببرند دست خود را بريدند همه فريفته يوسف شدند و به او عشق ورزيدند
و او توانست در اين صحنه هم پيروز شود. يك جمله دارم كه اين جمله را مى
خواهم جوانها هميشه در مغزشان داشته باشند. مى خواهم اين آيه قرآن را
پدر و مادرها همواره در فكرشان داشته باشند. مى فرمايد:
و
الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين(28)
خدايا! اگر تو لطف نكرده بودى اگر تو عنايت نكرده بودى من هم رفته بودم
و تمايل به زنها پيدا كرده بودم و بيچاره شده بودم ، بدبخت شده بودم
و
اكن من الجاهلين . معنى جهل در اين جا يعنى غلبه غريزه بر عقل .
قرآن شريف جهالت را بسيارى از جاها از جمله در آيات توبه استعمال كرده
و به معناى طغيان غريزه ، غلبه غريزه بر عقل گرفته است . و در اين آيه
بنابر آنچه از زبان يوسف نقل مى كند يوسف مى گويد: خدا! تو عنايت كردى
، تو كمك كردى ، تو لطف كردى تا من توانستم بر غريزه جنسى غلبه پيدا
كنم .
اين دو آيه اى كه مربوط به حضرت يوسف بود به ما مى گويد غريزه جنسى
جداى از غرائز ديگر است . يك حساب خاصى بايد روى آن باز كنى . اصولا
اسلام راجع به غريزه جنسى يك حساب خاصى باز كرده است و آن اين است كه
بايد آن را دفع كرد نه رفع كرد. يعنى كارى كرد كه غريزه جنسى گل نكند.
لذا اول مى گويد نگاه شهوت آميز به يكديگر نكنيد اين دفع است نه رفع .
براى اين كه غريزه جنسى طوفانى نشود طغيانى نشود مى گويد: نگاه شهوت
آميز نكن حرام است ، گناه است بدبختت مى كند. زيرا ممكن است يك نگاه به
بيچارگيها برسد و آن عشقى كه از سرطان بدتر است برايت پيدا شود. بعد هم
راجع به خانم مى گويد از نظر گفتار، از نظر لباس ، از نظر كردار، از
نظر تماس با نا محرم بسيار مواظب باش . همه و همه باندازه ضرورت باشد.
خانم ! قرآن مى گويد اگر با نامحرم مى خواهى حرف بزنى باندازه ضرورت ،
اگر به مغازه مى روى باندازه ضرورت ، اگر به كوچه مى روى مواظب چادرت
باش . حتى چادر رنگى نباشد، جالب نباشد. كفشهايت جالب نباشد. طرز راه
رفتنت جالب نباشد. براى اين كه اگر چادرت جالب شد ظلم است و ظلمش بزرگ
است زيرا تحريك شهوت مى كند. اگر جوانى تحريك شد جلو غريزه جنسى را
گرفتن بسيار مشكل است .
از همه اينها پى مى بريم كه اين غريزه جنسى يك حساب جداگانه اى دارد و
به جوانها،به پدر و مادرها مى گويد اين جوان شكوفائيش از هيجده سال تا
بيست و هشت سال است و بعد از آن زن به دردش نمى خورد، شوهر به درد او
نمى خورد. در اين ده سال است كه مى تواند لذت جنسى ببرد. بعد از آن
دردسر است .و اتفاقا جامعه به اين جا كشيده شده است كه آن ده سال
شكوفائى مربوط به غريزه جنسى را نديده مى گيرد. و مى دانى كه همه عقده
ها از اين جا سرچشمه مى گيرد! مى دانى همه عقده هاى حقارت كه جنايت آور
است از اين جا سرچشمه مى گيرد! مى دانى كه همه بى نشاطيها، همه دل
مردگيها، همه غم غصه ها از اين جا سرچشمه مى گيرد! خانم ! آقا! جوان
عزيزم ! اسلام بهتر از من و تو مى داند.
اعتدال در جهيزيه
اگر ما دست از تجمل برداريم همه كارها آسان مى شود. با اين
جهيزيه ها كه به يك دختر مى دهيم اگر به ده دختر بدهيم مى شود ده دختر
را شوهر بدهيم يا نه ؟ شما خانمها، شما آقايان مى گوئيد نه اما اسلام
مى گويد آرى . اسلام ، مولى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است ؛ آن كسى
كه الگوى جامعه بشريت است . در ديوانى كه منسوب به اوست جمله اى دارد
كه مى فرمايد:
وقد دقت ورقت واسترقت |
|
فضول العيش اعناق الرجال(29)
|
آن چيزى كه ضعف عصب مى آورد و انسان را از نظر روحى از بين مى برد، آن
چيزى كه انسان را وا مى دارد در مقابل هر كس و ناكس متواضع بشود، آن
چيزى كه فقر فردى و اجتماعى مى آورد، آن چيزى كه انسان را بنده ديگران
مى كند و كارش مى رسد به آن جا كه بنده فردى و بنده اجتماعى مى شود، مى
فرمايد: زندگى تجملى است ، خرج نيست ، برج است اين جهازيه هايى كه روى
گردن پدر و مادرها آمده است . اين جهازيه هايى است كه گردن شكن ، كمر
شكن بلكه همه چيز شكن است . يك خانم يك دختر شوهر مى دهد، راستى نظير
يك كسى است كه در هاونش گذاشته باشند و كوبيده باشند و همچنين باباى
اين دختر.