سخنى با خوانندگان
بسم الله الرحمن الرحيم
مطالبى را كه در اين كتاب مى خوانيد قسمت اول از سلسله بحثهاى استاد
اخلاق حوزه علميه قم حضرت آية الله مظاهرى (دامت افاضاته ) مى باشد كه
معظم له در طى ماه رمضان سال 1409 (1368) در مصلاى قدس شهرستان قم ،
بعد از نماز جماعت ظهر و عصر ايراد فرمودند.
استقبال بى نظير مردم هميشه در صحنه قم - چه آنها كه با اجتماعشان در
مصلى آن را از جمعيت مملو نموده بودند، و چه آنها كه از طريق پخش
مستقيم راديو قم در منازل و محل كارشان مقيد به استماع بياناتشان
بودند، و چه آنها كه با تلفنهاى مكرر ضرورت اين گونه مباحث را به حضرت
استاد اطلاع مى دادند - ما را بر آن داشت كه با كسب اجازه از حضرت
ايشان نوارها را پياده كرده و هرجا - كه به مناسبت منبر - مطالب تكرارى
بود حذف نموده و آيات و روايات خوانده شده را اعراب گذارى و با ذكر
ماءخذ آنها، آن جا كه لازم بود ترجمه كرديم . سپس براى اطمينان بيشتر
از صحت كار، از حضرت حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى حاج آقاى شيخ
حسين طيبيان تقاضا كرديم تا قبول زحمت نموده و يكبار ديگر مطالب كتاب
را بررسى نمايند. ايشان هم قبول كردند و با صرف وقت زياد و دقت فراوان
آن را اصلاح نمودند - كه بدين وسيله از زحمات بى شائبه ايشان قدردانى
مى شود -، تا اين كه بصورتى كه ملاحظه مى فرمائيد كه در اختيار شما
علاقه مندان قرار گرفته است .
اميد است كه اين كتاب همچون نسخه شفابخشى براى همه خانواده ها بوده و
براى هرچه مستحكمتر شدن پيوند زناشوئى ريسمان محكمى ، و براى آنان كه
در نشر اين مجموعه زحمت كشيده اند، ذخيره اى براى روز جزا باشد.
از خداوند توفيق مى خواهيم كه بتوانيم بزودى و با همين سبك جلد دوم اين
كتاب را كه مجموعه سخنرانيهاى معظم له در ماه رمضان سال بعد (1410) مى
باشد و در همان مكان و با همان شور و استقبال مردم ايراد فرمودند در
اختيار خانواده هاى محترم قرار دهيم .
نام اين كتاب را همان گونه كه حضرت استاد در مباحث خويش فرمودند، اخلاق
در خانه نهاده ايم . باشد كه هرگاه در خانه اى پا نهد بتواند مشكل عدم
رعايت اخلاق اسلامى را آن گونه كه خدا و رسولش انتظار دارند، برطرف
نمايد.
در خاتمه ، از آن جا كه مدعى نيستيم كارمان بى عيب و نقص است ، براى
هرچه بهتر شدن اين بحث مفيد در چاپهاى بعد، هرگونه پيشنهاد يا انتقادى
را پذيرا مى باشيم .
ناشر
جلسه اول
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام على خير خلقه و اشرف بريته
ابى القاسم محمد صلى الله عليه و على اله الطيبين الطاهرين و على جميع
الانبياء و المرسلين سيما بقية الله فى الارضين و لعنة الله على
اعدائهم اجمعين .
بحثى كه در اين ماه مبارك به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقية الله
(عج ) عنوان مى كنم اخلاق در خانه است . از حضرت زهرا(عليها السلام )
مى خواهم كه لطف فرمايد اين بحث مورد عنايت همه واقع شود و بحث مفيد و
ارزنده اى براى همه ما باشد. اگر بتوانيم اين بحث را به جائى برسانيم
به درد همه خواهد خورد. بحثى است از نظر اخلاقى ارزنده ، از نظر روانى
و اجتماعى مفيد و بالاخره بحثى است كه همه و همه احتياج به آن داريم .
اين بحث داراى يك مقدمه و فصلهاى متعددى است كه امروز درباره مقدمه
بحثمان با شما صحبت مى كنم تا ان شاءالله در آينده درباره فصلهاى آن
بحث كنيم .
مقدمه
سازگارى دين و فطرت
از قرآن استفاده مى كنيم كه دين اسلام دين فطرت است . يعنى با
خلقت انسان صد در صد سازگارى دارد، با سرنوشت انسان ، با عمق جان انسان
صد در صد سازگار است . قرآن مى فرمايد:
فاقم
وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله
ذلك الدين القيم(1).
توجه پيدا كن تمام توجه به دين اسلام زيرا دين اسلام حنيف است يعنى
ميانه رو مى باشد. افراط و تفريط در آن راه ندارد زيرا صد در صد مطابق
با فطرت الهى است . از اين جهت هم اين دين قيم است يعنى ابدى است ،
يعنى پابرجاست . اين آيه شريفه مى فرمايد دين اسلام چون دين ميانه رو
است چون دين مطابق با فطرت است هميشگى است و براى همين است كه پيامبر
اسلام ، خاتم انبياء است .
معناى فطرت
فطرت از نظر لغت به معناى خلقت است و امروز درباره اين كلمه
يكمقدارى بايد صحبت كنم و از همه مخصوصا فضلاى جلسه تقاضا دارم يك توجه
خاصى به آن بفرمايند.
معلومات ما دو قسم است : يك قسم آن فكرى و از راه تعليم و تعلم به دست
مى آيد نظير اين كه معلم سر كلاس درس مى گويد و شاگرد برداشت مى كند يا
اين كه در اين جلسه مقدس من مى گويم شما برداشت مى كنيد. اين يك نحو
مقدماتى است كه انسانها دارند و اين مربوط به عقل انسان است و بالاخره
دانستنيهاى انسان است . يك قسم معلومات ديگر داريم دانستنى نيست يافتنى
است مربوط به عقل نيست ، مربوط به غرائز است ، مربوط به تمايلات است
نظير اين كه انسان گرسنه مى شود، غذا مى خورد، سير مى شود، تشنه مى
شود، آب مى خورد سيراب مى شود. اين درك گرسنگى و تشنگى كه يكى از
معلومات انسان است تعليم و تعلمى نيست يافتنى است يعنى انسان با آن
غريزه اى كه پروردگار عالم در انسان نهاده است درك مى كند گرسنگى را،
درك مى كند سيرى را و بعبارت ديگر مى يابد تشنگى را و وقتى آب مى خورد
مى يابد سيرابى را. اين غرائز دو قسم است : يك قسم غرائزى است كه همه
حيوانات هم دارند و شايد در بعضى از حيوانات قويتر از انسانها هم باشد
نظير مثالهائى كه آوردم . و يك قسم غرائز است كه توجه و اراده روى آن
كار مى كند؛ به اين فطرت مى گويند. فطرت همان غريزه است با اين فرق كه
غريزه بطور ناخودآگاه ، بدون توجه ، بدون اراده كار مى كند و معلومات
دارد ولى فطرت مى يابد اما با علم مى يابد اما با توجه .
فطرت خداجوئى
از جمله فطرياتى كه انسان دارد و زياد هم هست فطرت خدايابى و
خداجوئى انسان است . انسان ذاتا خداياب و خداجوست . اگر راستى پرده ها
عقب برود، اگر راستى صفات رذيله در انسان نباشد يا فروكش كند، نظير آدم
تشنه كه در مى يابد تشنگى را، آن انسان در مى يابد خدا را. اين قضيه
تعليم و تعلم نيست ، قضيه وجدان است ، قضيه يافتن است .
براى همه شما بن بستهائى پيش آمده است يعنى انسان بعضى اوقات مى رسد به
جائى كه دستش از همه جا بريده مى شود و ديگر هيچ پناهى بحسب ظاهر ندارد
همان وقت نظير آدم تشنه درمى يابد خدا را. قرآن شريف در بيش از ده آيه
در اين باره تاءكيد دارد و مى فرمايد:
فاذا
ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجيهم الى البر اذا هم
يشركون(2)
.
وقتى كه انسان در درياست و دريا طوفانى شود، وقتى كه در دريا كشتى او
شكسته شود، دست او از همه اسباب بريده شود، قرآن مى فرمايد هركه باشد
در آن وقت مى يابد خدا را، در آن وقت است كه بقول قرآن مى خواند خدا
را، موحدانه هم مى خواند خدا را، درمى يابد توحيد را. يعنى همان وقت كه
مى گويد خدا! خدا! توجه به يك خدا دارد نه دو خدا. يعنى در حالى كه
همان وقت برايش اثبات مى شود خدا، اثبات مى شود توحيد. در همان وقت
درمى يابد خدائى را كه سميع است ، خدائى كه بصير است ، خدائى كه رؤ وف
است ، خدائى كه كريم و قدير است . يعنى مى يابد قدرت مطلقه را، مى يابد
علم مطلق را، مى يابد لطف و راءفت مطلق را لذا خدا خدا شروع مى شود.
اين كه در بن بستها بطور ناخودآگاه مى گويد خدا، يعنى خدايا تو قادرى
كه مرا نجات دهى . خدايا تو عالمى به حال من . خدايا تو لطف دارى به من
. خدايا تو رؤ وفى . خدايا تو جوادى . و بالاخره در بن بستها يك ذات
مستجمع جميع كمالات را درمى يابد. وقتى دريافت خدا را، همان وقت از روى
توحيد و بقول قرآن خالص مى خواند خدا را. صد و بيست و چهار هزار پيغمبر
با كتابهايشان ، با تبليغاتشان آمدند براى همين كه اين فطرت را زنده
كنند يعنى اين فطرتى كه در بن بستها در انسانها زنده مى شود. همه
پيامبران آمدند اين فطرت را زنده نگه دارند.
يعنى انسان را برسانند به يك مقامى ، انسان را برسانند به يك جائى كه
هميشه خداياب و خداجو باشد. و بعبارت ديگر همه پيامبران ، همه اين
محراب و منبرها، همه اين عبادتها براى اين است كه انسان هميشه متذكر
خدا باشد. سوره طه به اين مطلب اشاره مى فرمايد:
اننى
انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوه لذكرى(3)
من خداى يگانه هستم . از كجا درك كنى خدا يگانه است ؟ عبادت كن ، رابطه
با خدا داشته باش ، نماز بخوان براى اين كه رابطه با خدا و نماز اين
حالت را به تو مى دهد. اين آيه شريفه مى فرمايد اگر منبر و محراب است
براى اين است كه انسان هميشه خداياب و خداجو باشد. اگر صد و بيست و
چهار هزار پيامبر با كتاب آمدند براى اين است كه انسان هميشه دريابد
خدا را، فراموش نكند خدا را نظير آدم تشنه كه درمى يابد تشنگى را اين
هم هميشه تشنه محبت خدا باشد. هميشه با چشم دل ببيند خدا را، هميشه با
خدا راز و نياز كند، برسد به يك مقامى كه بقول قرآن :
رجال
لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله(4)
ديگر هيچ چيزى پرده براى او نباشد. اگر ما با چشم دل نمى توانيم خدا را
ببينيم ، قرآن مى گويد پرده دارى . اگر نظير آدم گرسنه نمى توانى درك
كنى خدا را، بيابى خدا را، خدا در دل تو حكومت نداشته باشد بدان پرده
دارى . و الا اگر پرده ها عقب برود انسان مى يابد خدا را. انسان از نظر
فطرت خداجوست . بعبارت ديگر بالاتر بگويم انسان خداياب است و اين معناى
تعليم و تعلم نيست . اين معناى برهان نظم نيست . اين برهان صديقين نيست
. اين برهان حدوث و برهان امكان نيست . اين وجدانى است نه دانستنى .
معلوم است وقتى كه انسان يافت گمشده خود را، وقتى كه انسان يافت خدا را
نظير آدم تشنه كه درمى يابد تشنگى را، در آن وقت در مقابل خدا كوچكى مى
كند.
فطرى بودن عبادت
عبادت از جمله فطريات است . همين روزه ماه مبارك رمضان مطابق با
فطرت انسان است براى اين كه اگر انسان دريابد خدا را، دلش مى خواهد به
خدا تشبه پيدا كند و بالاترين تشبه به خدا روزه ماه مبارك رمضان است .
اگر مى بينى بعضيها روزه براى آنها لذت دارد خيلى لذت دارد، اين كه مى
بينى امام سجاد(عليه السلام ) خوشحالى مى كند و بعد از ماه مبارك رمضان
، آخر ماه مبارك رمضان گريه ها مى كند از اين كه ماه مبارك رمضان مى
خواهد برود براى اين است كه يك چيزى كه مطابق فطرت اوست آمده و مى
خواهد برود. خواندن نماز براى يك انسانى كه دريافت خدا را، براى يك
انسانى كه پرده ها را كنار زده است و يافته است خدا را بالاترين لذت
است و به قدرى برايش لذت دارد كه بقول امام صادق (عليه السلام ):
الركعتان فى جوف الليل احب الى من خير الدنيا و ما فيها(5).
دو ركعت نماز در دل شب براى من از دنيا و آنچه در دنياست بالاتر است .
يعنى امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد اگر به من بگويند تمام جهان
مال تو اما دو ركعت از نماز شب را نخوان من راضى نيستم . چرا راضى نيست
؟ براى اين كه يافته است خدا را. فطرت او مى گويد كوچكى كن در مقابل او
و بهترين كوچكيها در مقابل خدا نماز است . ديگر انفاق كردن نه براى او
سخت نيست كه لذت دارد. زيرا براى كسى كه دريابد خدا را آن هم با آن
صفات كماليه اش ، دريابد يك ذات مستجمع جميع صفات كمال را ديگر معلوم
است كه مى خواهد هرچه دارد فداى او كند. نه اين كه مى خواهد مالش را
فداى او كند مى خواهد زن و بچه و هرچه دارد بلكه جانش را فداى او كند.
بالاترين لذت اين است كه نظير پروانه در مقابل شمع بسوزد در مقابل خدا،
براى خدا، در راه خدا. قرآن چه عالى در اين باره مى گويد:
تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون
# فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين بما كانوا يعملون(6).
يعنى يك افرادى هستند كيانند؟ آنهايى كه دريافتند خدا را. آنهايى كه
صفات جمال خدا، صفات جلال خدا بر دل آنها حكمفرما شده ، پرده ها عقب
رفته ، يافته است خدا را، نه دانسته است خدا را. مى فرمايد اينها پشت
پا مى زنند به رختخواب . اينها بلند مى شوند نماز مى خوانند، نماز شب
مى خوانند، از آنچه دارند در راه خدا مى دهند. بعد مى فرمايد از همين
در راه خدا دادن و نماز شبش باندازه اى لذت مى برد كه هيچ كسى نمى
تواند درك كند لذت او را جز اين كه به آن برسد. وقتى دريافت خدا را
ديگر نماز، روزه براى او يك امر فطرى است . لذت از نماز و روزه براى او
يك امر وجدانى است ، يك امر يافتنى است . ديگر نه فقط خمس و زكات بلكه
آنچه دارد حتى جان دادن در راه خدا يك امر فطرى است يك امر وجدانى است
. لازم نيست به او بگويند خمس بده ، زكات بده ، به فقراء رسيدگى كن
خودكار است نظير آدم تشنه مى گردد دنبال آب .
آب كم جو تشتنگى آور بدست |
|
تا بجوشد آبت از بالا و پست |
مى بينى آدم گرسنه دنبال نان است . اگر راستى كسى با فطرتش دريابد خدا
را دنبال انجام نماز و روزه و خمس و زكات است . ديگر بالاترين لذت براى
او اين است كه برود خانه خدا را طواف كند. زيرا يك عاشق در و ديوار شهر
معشوق خود را مى بوسد. طواف ، سعى بين صفا و مروه و بالاخره هرچه براى
او لذت بخش است . همان جا صاحبخانه را يافته است صاحبخانه در دل اوست ،
بر دل او حكومت دارد. ديگر چيزى ، كسى جز خدادر دلش نيست همه عبادات
براى او فطرت مى شود. نماز، روزه ، زكات ، خمس ، حج ، جهاد، امر بمعروف
، نهى از منكر، تولى و تبرى براى او يك امر فطرى مى شود. معلوم است آن
كسى كه خدا را با چشم دل مى بيند نظير آن است كه مى بيند گرسنگى را، مى
بيند تشنگى را. الان شما عزيزان كه اينجا نشسته ايد مى بينيد گرسنگى
را، مى بينيد تشنگى را اما نه با اين چشم سر. چشم سر گاهى خطا مى كند.
با چشم دل ، چشم غريزه با چشم غريزه مى بينيد گرسنگى را.
بعضى از انسانها با چشم فطرت مى بينند يك ذات مستجمع جميع كمالات را و
لذا عاشقند. چه عاشقى ! باندازه اى عشق به او مى ورزند كه در مجلس
ابن زياد وقتى آن نادان به حضرت زينب (عليها السلام ) جسارت كرد و گفت
ديدى خدا با تو چه كرد ايستاد و گفت :
ما
راءيت الا جميلا... ثكلتك امك يابن مرجانه(7)
گفت نمى فهمى كورى چون نمى فهمى بايد بميرى من در قضيه كربلا به جز
خوبى از خدا چيزى نديدم اگر برادرم را دادم ، در راه خدا دادم آن خدايى
كه يافته بودم . وقتى انسان خدا را يافت همه عبادات از جمله جهاد، امر
بمعروف و نهى از منكر، دوست داشتن دوستان خدا، دشمن داشتن دشمنان خدا،
همه اينها براى او يك امر فطرى مى شود. بعبارت ديگر يك امر يافتنى مى
شود نه فقط خدا را مى يابد، مى يابد كه انسان بايد نماز داشته باشد، مى
يابد كه انسان اگر بخواهد انسان باشد بايد روزه داشته باشد. روزه يعنى
تشبه به خدا و اگر كسى بخواهد انسان كامل شود بايد تشبه به خدا پيدا
كند. يك انسان اگر دريابد خدا را ديگر نه فقط خمس و زكات ، قانون
مواسات ، كه انفاق كردن براى او يك امر فطرى و قابل قبول است .
خلاصه اين كه تمام عبادات اسلام يك امر فطرى است ، يك امر يافتنى است .
اگر ما بخواهيم بيابيم بايد پرده ها عقب برود و اگر كسى در جلسه ما
باشد كه مثل من نيابد خدا را بداند كه مريض است .اگر كسى در جلسه ما
باشد مثل من نماز برايش سنگين باشد بداند مريض است .
انسان گاهى گرسنه است اما حس نمى كند كه گرسنه است زيرا مريض است .
دو روز است چيزى نخورده او را با سرم زنده نگاه داشتند اما تمايل به
غذا ندارد چرا؟ براى اين كه مريض است . چون مريض است آن غريزه نمى
تواند كار كند اگر كسى در جلسه ما باشد نظير من انفاق در راه خدا برايش
مشكل باشد بداند مريض است نظير آن آدمى كه دو سه روز است غذا نخورده
اما باز هم تمايل به غذا ندارد. يعنى نمى تواند بيابد گرسنگى را. اين
هم رسيده به آن جا كه پرده ها يكى پس از ديگرى ، دنيا، صفات رذيله و
بالاخره العياذ بالله گناه روى گناه او را به آن جا رسانده كه نمى
تواند درك كند كه نماز يعنى غذاى روح و روزه يعنى تشبه به خدا بالاترين
لذت براى يك انسان كامل است .
يك گوسفندى را در زمان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) سر بريدند و
تقسيم كردند. وقتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمدند، سؤ ال
كردند چيزى از آن باقى مانده است ؟ گفتند يا رسول الله گردنش باقى
مانده است اما بقيه را در راه خدا داديم . فرمود نه بگوئيد همه اش باقى
مانده اما گردنش فانى شده است زيرا گردنش را در راه خدا نداديد.
انفاق در راه خدا، طواف در خانه خدا، جان دادن در راه خدا، ترويج دين
خدا، دوست داشتن دوستان خدا، دشمن داشتن دشمنان خدا، چيزى نيست كه
احتياج به استدلال داشته باشد. پاى استدلاليان چوبين بود. استدلال براى
من خوب است و امثال من . استدلال براى دشمن خوب است . همه شما بايد در
اصول دين استدلال داشته باشيد اما اين استدلال چوبين است .
پاى استدلاليان چوبين بود |
|
پاى چوبين سخت بى تمكين بود |
يعنى كاربرد ندارد اصلا و ابدا. ممكن است در جلسه ما افرادى باشند كه
برهان صديقين را بتوانند خوب تحليل كنند، حركت جوهرى و معاد جسمانى
ملاصدرا را خوب به كرسى بنشانند اما آيا عبادت براى اينها فطرى شده است
؟ آن كه با دليل فطرت خدا را اثبات كند اين ديگر سواد الفبا هم نمى
خواهد. بسيارى افراد كه سواد الفبا هم ندارند از كسانى كه فيلسوفند
قويترند براى اين كه پرده ها را پاره كرده اند، براى اين كه با رابطه
با خدا نورانيت پيدا كرده اند، براى اين كه نماز، روزه ، انفاق در راه
خدا، مستحبات و واجبات و مخصوصا اجتناب از گناه روى دل اينها اثر
گذاشته است نظير آهن در آتش كه ديگر رنگ آتش را پيدا كرده و اين آتش
شده است و نظير چوب در آتش كه وقتى آتش گرفت همان چوب آتش مى شود. چنين
كسى سواد الفبا نمى خواهد دل مى خواهد، شستشو مى خواهد اجتناب از گناه
مى خواهد.
اهميت عبادت و دعا
اننى
انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى(8)
قرآن مى گويد: بنده ام ! مى خواهى دريابى مرا؟ نه با اين چشم سر اين
چشم سر مال حيوان است با چشمى كه حيوان ندارد. مى خواهى بشنوى سلام
مرا؟ با اين گوش ؟ نه . اين گوش مال حيوانهاست . با آن گوشى كه مال
انسان است . مى خواهى بفهمى ؟ دريابى مرا؟ اگر مى خواهى دريابى مرا،
ببينى مرا، بشنوى كلام مرا عبادت كن ، رابطه ات را با من محكم كن . مى
خواهى سواد الفبا داشته باشى يا نه ، فيلسوف باشى يا نه ، ادبياتت خوب
باشد يا نه . عبادت كن ، رابطه ات را با من محكم كن . وقتى رابطه ات با
من محكم شد به چيزى توجه كن و آن نماز است .اقم
الصلوة يعنى چيزى كه تو را زود به اين مقامها مى رساند نماز است
، نماز اول وقت . تقاضا دارم در ماه مبارك رمضان اين نماز شب را بخوانى
. تقاضا دارم اين مكالمه با خدا در اين ماه مبارك رمضان براى همه شما
باشد. خوشا به حال كسانى كه در اين ماه مبارك رمضان با خدا مكالمه
دارند يعنى خدا با اينها حرف مى زند. حرف زدن خدا با بنده هاى خود چيست
؟ قرآن خواندن . امام صادق (عليه السلام ) به شما مى فرمايد اى انسان
وقتى كه قرآن مى خوانى و به
يا
ايها الذين آمنوا مى رسى بگو لبيك لبيك يعنى بله .
يا
ايها الذين آمنوا يعنى اى كسانى كه ايمان آورديد! اى مؤ منين !
همين كه مى گويد اين مؤ منين تو بگو لبيك .
افرادى هستند كه وقتى مى گويند
يا
ايها الذين آمنوا راستى مى شنوند كلام خدا را نه با اين گوش
بقول مثنوى با آن گوش انسانى مى شنوند كلام خدا را مى شنود با آن زبانى
كه مى شود جواب بدهد مى گويد ليبك .
دعا يعنى چه ؟ دعا راز و نياز با خداست يعنى حرف زدن با خدا. همه و همه
مخصوصا جوانهاى عزيزم در وقت دعا به فكر اين نباشيد كه شكمتان پر شود
يا نشود، دعايت مستجاب شود يا نشود. آن يك امر فرعى است به آن توجه
نداشته باش . در وقتى كه مى گوئى خدا، خدا نظير كسى باشد كه مى بيند
خدا را و مى خواهد كه خدا بگويد بله بله .
قرآن در مضامين متعددى مى فرمايد:
ادعونى استجب لكم(9)
تو بگو خدا من مى گويم بله . اين يك معنايش اين است كه تو بگو خدا من
اجابت مى كنم . البته انسان هر دعائى كند بالاخره مستجاب مى شود حالا
صلاحش باشد، همان كه مى خواهد به او مى دهند و اگر صلاحش نباشد بهتر به
او مى دهند. اما يك معناى دقيقتر از اين اهل دل دارند و آن اين كه اى
بنده من تو بگو خدا من مى گويم بله .يك گوشى پيدا كن كه بله مرا بشنوى
.
ادعونى استجب لكم بنده من مكالمه با من داشته باش . نماز مكالمه
با خداست يعنى حرف زدن خدا با بنده و بنده با خداست . حمد و سوره حرف
زدن خدا با بنده است و مابقى نماز حرف زدن بنده با خداست . بالاترين
لذت براى كسى است كه عاشق باشد. مكالمه كسانى كه دريافتند خدا را.
كسانى كه خدا بر دل آنها حكومت داشته باشد بالاترين لذت آنها نماز است
.
عبادت زهراء (عليهاالسلام
)
بحث به جايى كشيده شد كه نمى خواستم ولى اميدوارم كه بهتر باشد
از آنچه مى خواستم . زهراى مرضيه (عليها السلام ) جوان است معمولا جوان
خواب لازم دارد و خواب او بيشتر از انسان پير است . زهراء خسته است
زيرا در روز كار مى كند. پيغمبر اكرم وارد خانه او شدند ديدند بچه در
دامنش مى باشد و دست مبارك به آسياست از بس آسيا كرده در كنار آسيا
خوابش برده است . زهراى خود را بيدار كرد. گفت : عزيزم ! بچش ، بچش
تلخى دنيا را براى شيرينى آخرت . زهرا(عليها السلام ) خسته است ، بچه
دار، خانه دار، شوهردار. اول كه همكار نداشت خيلى برايش سخت بود. وقتى
هم كه همكار پيدا كرد فضه خادمه آمد، پيغمبر اكرم سفارش كرد زهرا جان !
اين هم يك انسان مثل تو مى باشد بايد كارهاى خانه را قسمت كنى يك روز
كارهاى خانه براى تو و يك روز براى فضه . زهرا(عليها السلام ) كار مى
كند. خسته است . خانه دارى كار مشكلى است . بچه دارى كار مشكلى است .
شوهردارى كه ان شاء الله بحث آينده ماست كار مشكلى است . زهرا(عليها
السلام ) همه اين كارها را بطور كامل دارد اما در دل شب ، وقت نمازش
ديگر خواب چيست ؟ خستگى چيست ؟ باندازه اى روى پا ايستاده كه پاهايش
ورم كرده است . راجع به دو نفر نقل كرده اند كه اينها از بس روى پا
ايستادند و
اياك
نعبد و اياك نستعين گفتند پاهايشان ورم كرد: يكى شخص پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله ) و يكى هم حضرت زهرا(عليها السلام ) مى
باشد. در دل شب بلند مى شود خدا خدا مى گويد دعا مى كند آن هم براى
ديگران . حضرت امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد: از شب تا به صبح روى
پا ايستاد و نماز بجاى آورد و هرچه دعا كرد گفت : خدا! همسايه ها، خدا!
مسلمانها، خدا! ديگران . مى گويد بعد به مادرم گفتم : خوب بود به ما هم
دعا بكنى ، گفت : نه عزيزم ديگران بر ما مقدمند
الجار ثم الدار(10).
جلسه دوم
مقدمه
اسلام و تمايلات انسان
اسلام واجب مى داند كه ما تمايلات و غرايز خود را ارضاء كنيم .
نفس كشى در اسلام حرام است و اين در روايات فراوانى آمده است كه انسان
حق ندارد تمايلات خود را سركوب كند، غرايز خود را بكشد ارضاء نكند.
قرآن مى فرمايد: يك مسلمان همان طور كه بايد به فكر آخرتش باشد بايد به
فكر دنيايش باشد؛ بايد به فكر تمايلات و غرايزش باش .
وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا(11)
انسان ! از آنچه از مال ، از قدرت و عقل ، از سلامتى و امنيت به تو
دادند براى آخرت خود استفاده كن اما مواظب باش دنياى خود را فراموش
نكنى . يك بعدى نمى توانى باشى همان طورى كه فرو رفتن در دنيا غلط است
نمى توانى عمرت را، عقل و سلامتى و مالت را صد در صد در آخرت مصرف كنى
. همان گونه كه به فكر آخرتى بايد به فكر دنيا هم باشى .
در صدر اسلام و همچنين در زمان ائمه طاهرين (عليهم السلام ) اين فكر
انحرافى براى بعضى پيدا مى شد. يعنى بعضى گمان مى كردند كه بايد شبانه
روز به فكر آخرت باشند، بايد دنيا را رها كنند، بايد اعتنا به تمايلات
و غرايز نداشته باشند. اما وقتى اين فكر به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه
و آله )، به ائمه طاهرين (عليهم السلام ) مى رسيد آن را مى كوبيدند و
عجيب هم مى كوبيدند.
مرحوم صاحب وسائل روايتى نقل مى كند كه سه نفر زن خدمت پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله ) آمدند. يكى از آنها گفت يا رسول الله ! شوهر من
تصميم گرفته است كه ديگر معاشرت با زن نداشته باشد. زن ديگر گفت يا
رسول الله ! شوهر من تصميم گرفته كه ديگر گوشت نخورد. و زن سوم گفت يا
رسول الله ! شوهر من تصميم گرفته است كه ديگر بوى خوش استعمال نكند.
روايت مى فرمايد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) غضبناك شدند.
ديدند فكر انحرافى مى خواهد در بين مسلمانها زنده شود بى وقت به مسجد
آمدند. در اين روايت مى خوانيم وقتى به مسجد آمدند از بس عجله داشتند
عباى مبارك روى زمين كشيده مى شد. يك طرف عبا روى دوش پيغمبر(صلى
الله عليه و آله ) يك طرف عبا روى زمين كشيده مى شد. دستور دادند مردم
جمع شوند. مردم از سر كارشان به مسجد آمدند. چه خبره ؟ پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه و آله ) منبر نرفتند روى همان پله اول ايستادند و
فرمودند: شنيدم يك فكر انحرافى در ميان اصحاب من پيدا شده است .
اين چه روش غلطى است كه در ميان مسلمانها پيدا شده است ؟ بعد فرمودند
من كه پيغمبر هستم گوشت مى خورم ، غذاى لذيذ مى خورم . من كه پيغمبر
هستم لباس خوب مى پوشم ، عطر استعمال مى كنم ، با زن معاشرت دارم ،
مباشرت دارم .
فمن
رغب سنتى فليس منى(12)
و آن كسى كه روشش روش من نباشد اين مسلمان نيست . اين جمله
من
رغب عن سنتى فليس منى كه درباره اين فكر انحرافى است شايد بيش
از ده مورد از زبان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) شنيده شده است
. نظير همين روايت را مرحوم فيض در كتاب صافى نقل مى كند و معلوم مى
شود كه اين قضيه تكرار مى شده است . آيه عذاب مى آمده است اينها مى
ترسيدند، دست از دنيا مى كشيدند، صد در صد رو به آخرت مى رفتند.
مرحوم فيض مى فرمايد: زنى آمد نزد عايشه و با او كار داشت عايشه ديد
اين زن مبطله است يعنى شوهر دارد اما متزين نيست ، مهياى براى شوهردارى
نيست . عايشه پرسيد مگر شوهرت مرده است ؟ گفت : نه . شوهرم با دو رفيقش
بعد از نزول آيه عذاب به بيابان رفته و در آن جا مهياى عبادتند. او
تصميم گرفته است با من معاشرت نداشته باشد و رفيقش تصميم گرفته است
ديگر غذاى لذيذ نخورد رفيق ديگرش تصميم گرفته است كه ديگر با مردم
معاشرت نكند. عايشه قضيه را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله )
انتقال داد. در اين روايت هم مى فرمايد: پيغمبر(صلى الله عليه و آله )
عصبانى شدند، غضب كردند، بى وقت به مسجد آمدند. اين جمله
يجر
عباؤ ه در اين روايت هم واقع شده است . يعنى عجله به اندازه اى
است كه عبا روى زمين مى كشيد. مسجد آمدند مردم را جمع كردند، روى پله
اول منبر ايستادند و فرمودند: شنيدم يك فكر انحرافى در ميان مسلمانها
پيدا شده . شنيدم بعضى از مسلمانها به كوه و كوهستان رفته آن جا مشغول
عبادتند ديگر تماس با زن ندارند، غذاى لذيذ نمى خورند، معاشرت با مردم
ندارند. من كه پيغمبر شما هستم در دل جامعه هستم با مردم تماس دارم .
من كه پيغمبر شما هستم غذاى لذيذ مى خورم . من كه پيغمبر شما هستم با
زن تماس دارم .فمن
رغب عن سنتى فليس منى هر كسى كه نفس كشى كند، هركه ازدواج
نكند، آن كسى كه برود مشغول عبادت شود مسلمان نيست . اين روش پيغمبر
اكرم بوده است . روش ائمه طاهرين هم اين گونه بود.
در تاريخ مى خوانيم اميرالمؤ منين سلام الله عليه با آن زهدى كه همه ما
از او شنيديم همان روز اولى كه وارد كوفه شدند وارد مسجد شدند و ديدند
يك دسته اى بى وقت مشغول عبادتند حضرت پرسيدند اينها كيانند كه دنبال
كار نرفتند و بى وقت مشغول عبادتند؟ گفتند: يا اميرالمؤ منين اينها
رجال الحقند. مولى اميرالمؤ منين پرسيدند رجال الحق كيانند؟ گفتند: يا
على اينها افرادى هستند كه تارك دنيا شدند. اگر چيزى نصيبشان شد مى
خورند و الا صبر مى كنند و در مسجد مشغول عبادتند. حضرت عصبانى شدند.
بنابر آنچه
اسد
الغابه نوشته است تازيانه را به سر اينها كشيدند و فرمودند كه
فكر انحرافى براى اسلام درست نكنيد. اين كارها از اسلام نيست .
فرمودند: سگ هم مثل شما مى ماند اگر چيزى به او دادند مى خورد و الا
صبر مى كند. بالاخره اينها را از مسجد بيرون كردند.