فصل سى و پنجم : در بيان امانت و ضد آن خيانت
و در آن بحث است :
بحث اول :
امانت و خيانت كه در روايت شريف ، اولى از
لشگريان عقل و دومى كه از لشگريان جهل شمرده شده و اولى از بهترين صفات حميده و
دومى از پست ترين حالات نكوهيده است ، نسبت به حقوق الهى و تكاليف شرعى و نيز نسبت
به حقوق خلقى و وظايف انسانى ملاحظه مى شوند و قهرا گاهى درباره اموال خصوصى يا
عمومى و گاههى نسبت به عرض و ناموس و گاهى نسبت به مقام و منصب و گاهى نسبت به
مسئوليت هاى انسانى و تكاليف شرعى فردى يا اجتماعى ، ملاحظه مى گردند و آن كس كه
غريزه طبيعى خود دوستى از او تهذيب شده و در مسير تحصيل كمال حقيقى درآمده باشد و
از كمالات موهوم و خيالى روى گردانده باشد، نسبت به اموال مردم امانت دار است و هيچ
گاه چشم طمع به مال كسى نمى افكند و آنچه از ديگران نزد اوست به صاحبشان رد مى
نمايند و بديهى است از جمله خيانت ها نسبت به اموال مردم ، كم فروشى و اجحاف در نرخ
و احتكار و حيله كردن در معاملات و داد و ستدهاست و در نتيجه چنين فردى از اين امور
و امثال آن كاملا اجتناب مى نمايد و نيز در اداى حقوق عمومى كه شرع مقدس يا مقام
انسانيت بر عهده او قرار داده كوتاهى نمى نمايد و از پرداخت حقوقى كه از طرف خداى
تعالى در اموالش قرار داده شده شانه خالى نمى كند و نيز امانت دارى را نسبت به آبرو
و ناموس مردمان رعايت مى كند و پرده كسى را نمى درد و به ناموس كسى تجاوز نمى
نمايد و نيز در صورتيكه ديگرى را نسبت به مقام و منصبى شايسته ديد آن مقام و منصب
را به او واگذار مى كند و درصدد غصبش بر نمى آيد و حتى در صورتيكه در چنگ او باشد
رها مى نمايد و بديهى است بنابراين هر كس در مقام و منصبى شرعى يا اجتماعى قرار
داشته باشد و خود را شايسته آن نداند و در عين حال باهل و شايسته ارجاع ندهد خائن
است . و نيز خود را انسان مسئول و متعهد مى داند و در انجام تكاليف فردى و اجتماعى
كه از جانب عقل و يا شرع بر عهده اوست كوتاهى نمى نمايد و لذا هر كس بهر اندازه از
مسئوليت ها و تكليف هايش شانه خالى كند به همان اندازه خيانتكار است .
و آنكس كه در اثر گرفتار آمدن غريزه طبيعى خود دوستى در او بدام هاى طبيعت و بزر و
زيورهاى ماديت و در مسير خواستارى كمالات موهوم و خيالى درآيد در هر يك از مراحل و
مقامات ذكر شده خيانت مى نمايد.
بحث دوم :
در آيات و روايات بسيارى به امانت دارى فرمان داده شده و شخص امين مورد
ستايش و تشويق قرار گرفته و از خيانت نهى شده و شخص خائن مورد نكوهش قرار گرفته كه
ما نمونه اى از آنها را ذكر و ترجمه مى نمائيم .
سوره احزاب آيه 72 - انا عرضنا الامانة على السماوات والارض
والجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ما امانت مسئوليت و
تكاليف را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم پس از، برداشتن و قبول آن خوددارى
كردند و از آن بيمناك شدند ولى انسان آنرا پذيرفت و بار مسئوليت و تكليف را به دوش
گرفت .
توضيح :
مشاهده مى شود تمام تكليف و وظايف عمومى و اجتماعى در اين آيه به عنوان
امانت بر دوش انسانها قرار گرفته و قهرا به مقدار كوتاهى از آن مرتكب خيانت مى
گردد.
سوره بقره آيه 283 - فان امن بعضكم بعضا فليود الذى اوتمن
امانته اگر بعضى از شما امانتى نزد بعضى ديگر از شما گذارد بايد آنكه امانت
نزدش گذارده شده امانت را به صاحبش برگرداند.
سوره نساء آيه 58 - ان الله يامركم ان تودوا الامانات الى
اهلها همانا خدا شما را فرمان مى دهد كه امانت ها را باهل و صاحبانشان
برگردانيد.
سوره انفال آيه 27 - يا ايهاالذين آمنوا لاتخونوا الله و
الرسول و تخونوا اماناتكم و انتم تعلمون اى مومنان خيانت مكنيد خدا و رسولش
را و خيانت مكنيد و در امانت هاى كه بعضى از شما در نزد بعضى گذارده چه مى دانيد كه
وبال و عقوبت و فساد خيانتكارى در نهايت شديد است .
سوره مؤمنون آيه 8 - والذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون
خداى تعالى در اين آيه شريفه در توصيف مومنان راستين فرموده : و آنها كه امانت ها و
پيمانهاشان را رعايت كنندگانند.
توضيح :
كلمه (( اماناتهم )) تمام
اقسام امانت هاى خدائى و خلقى را كه ذكر نموديم شامل است و قهرا مومن حقيقى در آئين
مقدس اسلام كسى است كه نسبت به هيچ يك از آنها خيانت نكند و اين آيه شريفه عينا
در سوره معارج هم ذكر شده .
اصول كافى چاپ آخوندى جلد دوم صفحه 106 - روايت 1 - از حضرت صادق روايت كرده فرمود:
ان الله عزوجل لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث واداء الامانة
الى البر و الفاجر همانا خدايتعالى برنينگيخته پيامبرى را مگر به راستى در
خبر دادن و برگردانيدن امانت به سوى نيكوكار و بدكار.
مصدر مذكور روايت 2 - از حضرت صادق روايت كرده كه فرمود:
لاتغتروا بصلاتهم و لابصيامهم فان الرجل ربما لهج بالصلاة والصوم حتى لوتركه استوحش
ولكن اختبر و هم عند صدق الحديث و اداء الامانة در شناخت افراد به خاطر نماز
خواند و روزه گرفتنشان گول مخوريد زيرا بسا باشد كه مردى به حسب عادت كردن ، به
خواندن نماز و گرفتن روزه حريص است به طوريكه اگر ترك كند به وحشت مى افتد ولى آنها
را با راستى در حديث و نقل خرها و با ادا كردن امانت ، امتحان نمائيد.
مصدر مذكور روايت 5 - نقل كرده كه حضرت صادق به ابى كهمس فرمود: هنگاميكه نزد
عبدالله بن ابى يعفور رفتى سلام مرا برسان و به او بگو: ان
جعفر بن محمد يقول لك انظر مابلغ به على عندرسول الله فالزمه فان عليا انما بلغ
مابلغ به عند رسول الله بصدق الحديث و اداء الامانه همانا حضرت صادق به تو
مى گويد: بنگر به آنچه كه على (عليه السلام) توسط آن نزد رسول خدا به آن مقام شامخ
رسيد و آن را براى خود لازم بدان همانا على (عليه السلام) توسط راستى در حديث و
اداى امانت نزد رسول الله رسيد به آن مقامى كه رسيد.
مصدر مذكور صفحه 105 - روايت 12 - از حضرت صادق روايت كرده كه فرمود:
لاتنظرو الى طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شى ء اعتاده
فلوتركه استوحش لذلك و لكن انظرو الى صدق حديثه و اداء امانته در تشخيص خوبى
و بدى شخص نگاه مكنيد به طولانى بودن ركوع و سجودش چه آن چيزى است كه بر آن عادت
كرده و اگر تكش كند به وحشت مى افتد زيرا حالتى كه بر خلاف عادتش برخورد مى كند ولى
نگاه كنيد به راستى گفتار و اداى امانتش .
وسائل الشيعه جلد 11 - صفحه 269 - روايت 4، از حضرت صادق روايت كرده كه فرمود رسول
اكرم فرموده : ثلاث من كن فيه منافقا و ان صام وصلى و زعم
انه مسلم . من اذا ائتمن خان و اذا حديث كذب و اذا وعد اخلف الخ سه چيز است
كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه بگيرد و نماز بخواند و گمان كند كه
مسلمان است : 1 - كسى كه هنگاميكه نزدش امانتى گذارده شود خيانت كند 2 - كسيكه
هنگاميكه خبرى نقل كند دروغ گويد 3 - كسى كه هنگاميكه وعده دهد خلف وعده نمايد.
كتاب مذكور جلد 8 صفحه 398 - روايت 1، از حضرت صادق روايت كرده كه در جواب سائل كه
پرسش نمود: وظيفه ما در معاشرت با گروه خود و گروهاى ديگر چيست از جمله فرمود:
تودون الامانة اليهم الخ امانتهاى همه را به آنها رد
مى نمائيد.
مصدر مذكور روايت 2 - از حضرت صادق روايت كرده كه توسط زيد شحام به پيروانش سفارش
هائى نمود و يكى از آن سفارش ها اين است : وادوا الامانة الى
من ائتمنكم عليها برا اوفاجرا فان رسول الله كان يامر باداء الخيط و المخيط الخ
هر كس خواه نيكوكار و خواه بدكار نزد شما چيزى را به امانت نهاد به او برگردانيد كه
چه رسول اكرم حتى بر رسانيدن تار نخ و سوزنى امر فرمود.
جامع السعاده چاپ تهران صفحه 297 - از حضرت رسول اكرم نقل كرده كه فرمود:
ثلاثة لا عذر فيها الا حداداء الامانة الى البر و الفاجرو
الوفاء بالعهد الى البر و الفاجر و بر الوالدين برين كانا او فاجرين سه چيز
است كه بارى هيچ كس عذرى در تركش نيست 1 - اداى امانت به نيكوكار و بدكار 2 - وفاى
به قرار داد نسبت به نيكوكار و بدكار 3 - نيكى به پدر و مادر نيكوكار باشند يا
بدكار.
و از لقمان نقل كرده كه گفت ما بلغت الى ما بلغت اليه من
الحكمة الا بصدق الحديث و اداء الامانه نرسيدم به آنچه رسيدم از حكمت مگر
براستگوئى در حديث و اداى امانت .
در پايان متذكر مى شويم كه هر كس در اين آيات و روايات بشارت دهنده و ترساننده و
امثال آن با تامل بنگرد و در بدى و فضاحت دنيوى و عذاب اخروى اى كه در خيانت است
بينديشد و به فضيلت و نيك نامى و پاداش اخروى اى كه در اداء امانت است توجه نمايد،
ترك خيات و تحصيل مبتلا به خيان و ترك امانت دارى نمى شود.
فصل سى و ششم : در بيان اخلاص و ضد آن آشوب
و در آن سه بحث است :
بحث اول :
خالص از هر چيزى ، عبارت است از خود آن چيز
يا چيز ديگرى مخلوط و ممزوج نشده باشد مثلا طلاى خالص طلائى است كه با آن مس يا آهن
يا فلز ديگرى مخلوط نشده باشد و قهرا اخلاص نسبت به شئى عبارت است از پاك و منزه
دانستن يا پاك و منزه نمودنش از خلط و امتزاج يا چيزهاى ديگر كه گاهى نسبت به بد
عالم و مقام الهيت ملاحظه مى شود و گاهى نسبت باعمالى كه انسان انجام مى دهد و ضدش
در صورت اول ، اشراك است كه از شرك به معناى مخلوط ممزوج نمودن چيزى يا غير خودش ،
گرفته شده و به معناى مخلوط و ممزوج ديدن يا نمودن چيزى است يا غير خودش و در صورت
دوم رياء است كه عبارت ست از مشوب بودن عمل به قص و هدف غير خدائى .
در اين روايت شريف ، مقابل و ضد اخلاص (كه از لشگريانش عقل شمرده) شده شوب (كه از
لشگريان جهل شمرده شده) قرار گرفته و اين به خاطر آن است كه شوب هم به معناى ممزوج
و مخلوط شدن شى ء با غير خود است و همانند اخلاص گاهى نسبت به مبداء عالم و مقام
الهيت ملاحظه مى شود كه همان رياكارى است و قهرا در صورت اول همانند و مرادف با شرك
و اشراك است چنانكه اخلاص هم در صورت اول همانند و مرادف با توحيد است و در صورت
دوم هم معنا و مرادف با ريا است چنانكه اخلاص هم در صورت دوم به معناى پاك بودن
عمل از رياكارى و خالص بودنش براى خداست .
ما در اين بحث ، مراتب اخلاص و شوب را بر طبق ملاحظه اول و آن هم به لحاظ آثار
اجتماعى اى كه نسبت به مجتمع توحيدى يا مجتمع طاغوتى دارند
(8)
تشريح مى نمائيم و در بحث دوم درجات آن دو را بر حسب اعتبار دوم بيان مى كنيم و در
بحث سوم نمونه اى از آيات و روايات رسيده درباره شان را نقل و ترجمه مى نمايئم :
اخلاص و توحيد نسبت به مجتمع توحيدى داراى پنج مرتبه است 1 - در عالم وجود فقط يك
موجود بى نياز و بى علت ، ديدن و منزه و پاك دانستن آن موجود از خلط و شركت داشتن
يا غيرش در بى نيازى و بى علتى و اثر اجتماعى اين مرتبه از اخلاص و توحيد اين است
كه : مجتمعى كه داراى چنين بينش و جهان بينى اى هستند، همه موجودات و پديده ها را
به آن موجود ارجا مى دهند و خود را فقط نيازمند به آن موجود مى يابند و حتى آثار و
خيرات و احسانهائى كه از بعضى از موجودات ديگر و يا انسانها مى يابند، آن موجودات و
انسانها را واسطه ميان خود و آن موجود بى نياز مى شمارندو استقلالى برايشان قائل
نيستند و لذا در جلد اول اين رساله در شرح شكر و كفران ، از معادن وحى نقل كرديم :
كه انسان بايد مخلوق نعمت دهنده را به عنوان واسطه و محل عبور نعمت الهى ، شكرگزارد
و اگر كسى از ولى نعمت حقيقى غفلت كند و به نظر استقلالى شكر مخلوقى را نمايد از
كافران نعمت الهى و نعمت دهنده حقيقى است .
و قهرا در چنين مجتمعى نگرش انسانها نسبت به هم به طور مساوات و برابرى است و با آن
كه طبق قانون طبيعى تقسيم كار هر يك به كار لازم يا راجحى مشغولند كه ديگران از آن
كار بهره مند مى شوند و همه در نظام اجتماعى ماننند اغضا و جوارج يك پيكرند كه
همديگر را در نيازرمنديها يارى مى دهند، تنها خود را محتاج و متعلق به يك پيكرند كه
همديگر را در نيازمنديها يارى ميد هند، تنها خود را محتلاج و متعلق به يك روح كه
بينياز و بى تعلق بغير است مى يابند و تعلقات و ارتبازاات و احتياجات اجتماعى ميان
خود را بر طبق قانون فطرت و خلقت كه از جانب آن موجود بيناياز بنيان گزارى شده
مشاهده مى نمايند. و از اين جا است كه قانون تساوى در حقوق سياسى و اجتماعى و
اقتصادى و بالاخره لزوم نظام بى طبقه با ميان خود حس مى كنند
(9)
و خود را از هر قيدوبندى (جز نسبت بدستورات و قوانينى كه از جانب آن موجود بينياز و
فياض) رها و آزاد مى يابند و بر طبق روايتى كه از ايمر مومنان نقل شده و حضرتش در
آن روايات قوانين طبيعى و تكوينى اى را تذكر داده كه يكى از آنها اين است
استغن عمن شئت فانت نظيره از هر كس مى خواهى بينياز
شو كه در آن صورت همانند او هستى ، خود را همانند ديگران مى يابند.
شوب و شرك در مقابل اين مرتبه از لاخلاص و توحيد، اينستكه انسان در بينيازى و
استقلال ، چيزها يا كسانى را شريك و انباز آن موجود بينياز بداند و قهرا مجتمعى كه
داراى چنين جهان بينى اى هستند از مساوات و برابرى در ميان خود محرومند و به نظامات
طبقاتى گوناگونى
(10) دچارند و علاوه چنين بينشى ، منشاء اكثر جنايات ، گناهها و
تباهى هائى است كه در طول تاريخ افرالد سفله (كه خود را نيازمند افرادى همانند خود
ديده اند) و نيز كمكاران ظالمان (كه زندگانى خود را در گرو اراده و خواسته آن
نادرستان انگاشته اند) به خاطر آنها و در راه تحقق دادن باهداف پليدشان ، مرتكب شده
اند.
2 - مبدء تمام جودات ممكنه و پديده ها يك موجود است كه نسبتش بتمام آنها مساوى است
و براى شيئى از اشياء انتساب و نزديكى خاصى باو نيست و اثر اجتماعى اين فكر صحيح
اينستكه افراد مجتمعات انسانى خود را در حد برابرى با هم زير سايه نسبت قيومى و
خالقى و الهى واحدى مى يابند وقهرا علاوه بر وحدت و اتحادى كه بخاطر اين حقيقت ميان
خود مى يابند و اين خود منشاء همكارى و هماهنگى و يكپارچگى آنهاست . نژادپرستى و
طايفه يا فردگرائى نزدشان بى معنا و خالى از محتوا مى گردد.
شوب و شرك مقابل اين اخلاص و توحيد، اعتقاد بمبادى و خالق هاى متعدد براى موجودات و
پديده هاست كه اثر اجتماعى چنين فكرى ، دور شدن افراد مجتمعات بشرى از يكديگر و
تحقق تضادها و معارضات در ميانشان است و به خاطر آن كه در چنين فكرهاى شرك آميزى
خالق ها همسان نيستند و بعضى بر بعضى ديگر تفوق دارند، نژاد پرستى و طايفه و فرد
گرائى معمول مى شود چنانكه نظام شاهنشاهى منحوس كه از زمان كورش سر سلسله هخامنشى
در ايران معمول شد و بحمدلله اخيرا با نهضت عظيم و كوبنده و فداكاريهائى كه ملت
ايران برهبرى امام خمينى روحى له الفداء بر پا نمودند وانجام دادند، آن را بر
انداختند(11)
و انشاء الله تعالى ، نظام جمهورى اسلامى شريف را به جايش بنيان مى نمايند، بر طبق
همين فكر شرك آميز بوده كه مكتب مغان مجوس مشتمل بر آن بود چه در آن مكتب آهورمزدا
خداى بزرگ بود و خداى مخصوص بهر مملكتى يزه خاصى بود كه مظهر آن يزه شاه آن مملكت
بود و چون در اين مكتب يزه اى (كه خاص بمملكت ايران زمين ميدانستند) بريزه هاى ديگر
برترى داشت و حكومت مى نمود، مظهر او شاه ايران هم كه بهره بيشترى از فره ايزدى
داشت ، برتر از شاهان ديگر سرزمينها بود و نسبت با آنها سمت حاكميت داشت لذا شاه
شاهان بود و مى بايست شاهان ديگر زير فرمان او و خراج گزار او باشند و روى همين فكر
باطل بود كه در طول تاريخ اين نظام خونهاى انسانهائى ريخته شد و بلاد آبادى ويراان
گشت و انسانه هاى بسيارى دچار چپاولگرى ها و شكنجه ها و بردگى ها شدند.
3 - معبود و شايسته پرستش تنها يك موجود است كه بايد همه خانواده انسانى او را فقط
پرستش نمايند و تنها به سوى او نيايش داشته باشند و اثر اجتماعى اين انديشه درست
اينستكه جز يك موجود مجرد و غير متناهى كه سايه رحمتش بر سر همگان بى هيچ امتيازى
گسترده است ، عبادت و پرستش نمى شود و قهرا در چنين جامعه توحيدى و مخلص زياده
طلبان و برده ساران نمى توانند با ساختن بت ها و يا مدعى شايستگى پرستش خود شدن ،
مردم را شعبه شعبه نموده و از هم دور نمايند و نيز نمى توانند با چنين شياديهائى ،
از كارهاى توليدى شانه خالى كرده و بار اداره معيشت افسانه اى كه مورد خواسته شان
است برگرده خلق زحمتشك و رنج بر، افكنند.
شوب و شرك مقابل اين مرتبه از اخلاص و توحيد، آن است كه شى ء يا اشياء، فرد يا
افراد ديگرى جز موجود متناهى ، مورد پرستش و نيايش قرار گيرند و فساد اجتماعى اى
كه بر اين فكر و روش تاريك و اختلاف افروز و برده ساز، مترتب مى شود نزد همگان روشن
است و در طول تاريخ گذشته توده انسانها زيانها و نابسمانيهاى بسيارى از ناحيه آن
ديده اند.
4 - حق قانون گزارى و تعيين راه و برنامه زندگى ، فقط براى يك موجود مجرد توانا
عالم بصلاح ها و فسادهاى فردى و اجتماعى انسانهاست و اثر اجتماعى اين مرتبه از
اخلاص و توحيد اين است كه تنها يك قانون (كه از جانب موجودى كه خالق انسانهاست و به
حقيقت و ابعاد گوناگون وجود آنها آگاه است و صلاح ها و فسادهاى كارها و چيزها را از
تمام جهات و بحسب مام اعتبارات ميداند، جعل شده) بر تمام انسانها بى آنكه فرق ميان
آنها گزارده شود، حكومت مى كند، و آنها هم به خاطر آنكه قانون از جانب موجود بى
نياز خالق مدبر معبود عالم حكيم جعل شده كاملا از آن پيروى مى نمايند و از تخلف از
آن حتى در خفا و خلوت هم رنج مى برند.
در اينجا يادآؤ رى اين نكته لازم است كه فعلا قوانين خدائى اى كه از دست تحريف
محفوظ مانده ، قوانين اسلام است كه به طور كلى مى توان آن را به دو دسته تقسيم كرد:
1 - قوانينى كه مربوط به جنبه هاى ثابت انسانهاست كه مقرراتى ثابت و غير قابل تغير
و بر طبق ناموس خلق انسان و فطرت او جعل شده و گذشت زمان و تغييرات محيطى و
جغرافيائى و تكامل ابزار توليد و تغيير نسبت انسان با طبيعت در صحت و صلاحيت آنها
تاثيرى نمى تواند داشته باشد 2 - قوانينى مربوط به جنبه هاى متغير مجريان كه بنام
مقررات حكومتى ناميده مى شود و سرپرستان و مجريان قوانين اسلام در سايه رعايت
موافقت با دسته اول و اجتهاد و استخراج از كليات و عموماتيكه شارع مقدس در آن دسته
گنجانيده ، بهحسب نيازهاى عصر و درباره امور سياسى ، اجتماعى و اقتصادى جعل مى
نمايند كه به حسب گذشت زمان و اختلافات محيطى و تكامل ابزار توليد و تغيير نسبت
انسان با طبيعت صلاح ها و فسادها در آنها در تغيير است و قهرا با آنكه اين قوانين
همانند دسته اول ، لازم الاجرا و داراى اعتبارند، قابل تغييرند و در ثبات و بقاء
تابع مصلحتى هستند كه آنها را به وجود آورده ، و با تغيير روابط انسانها با طبيعت و
بحسب گذشت زمان و تكامل ابزار توليد و تغيير محيط و شرايط، تغيير مى يابند و هر
كدام از كارآئى بيفتد برداشته شده و قانون ديگرى كه مناسب موقعيت فعلى است به جاى
آن گزارده مى شود و بر هر كس كه تا اندازه اى نظام مقدس اسلام را بررسى كرده باشد
پوشيده نيست كه اين آئين در تمام ابواب فقيهش كه مربوط به امور سياسى ، اجتماعى ،
اقتصادى است ، عناصرى كلى انقلابى و قابل تحول و تكامل گنجانده تا در اداره تمام
مجتمعات بشرى در همه عصرها از كارآئى تمامى برخوردار باشد و راه مجريان آن قوانين
براى هميشه باز باشد و هيچگاه در تشخيص و تعيين تكليف و وظيفه مجتمع اسلامى ، دچار
وقفه و دودلى نگردند. حقير اين مطلب را با كمال اختصار ولى روشن ، در كتاب "طرح كلى
نظام اسلامى " مجسم كرده و خواستاران را به آن ارجاع مى دهم .
شوب و شرك مقابل اين مرتبه از اخلاص و توحيد، آن است كه غير يك موجود مجرد و غير
متناهى "خدايتعالى " را داراى اختيار قانون گذارى و تعيين راه و برنامه زندگى براى
انسانها بدانيم و فساد اجتماعى اختلافاتيكه بر اين انديشه نادرست ، مترتب مى شود
محتاج به توضيح نيست و اشتباهات ، تضادها، تصادمات امتيازات نابجائى كه از آن در
طول تاريخ گذشته و حال سرچشمه گرفته ، مشهود خاص و عام است .
5 - حق فرماندهى فقط براى يك موجود مجرد غير متناهى است و اين حق براى هيچ فردى جز
او نيست و اطاعت و پيروى هم تنها نسبت به فرمان هاى او لازم است و قهرا انسانها از
اين جهت هم همسانند و همه بايد از دستورات يك فرد، پيروى كنند و براى هيچ يك از
آنها نسبت به يكديگر حق فرماندهى نيست چنانكه لزوم اطاعت از ديگرى بر عهده هيچ يك
از آنها نيست و اثر اجتماعى اين انديشه مترقى ، رهائى جامعه انسانى از قيد تبعيت و
اطاعت كوركورانه از طاغوتها و گردنكشان و برده خواهان زمانهاست .
شوب و شرك مقابل اين مرتبه از اخلاص و توحيد، چنين حقى را به غير چنين موجودى مى
دهد و فساد اجتماعى مترتب بر آن (چنانكه در مجتمعات بشرى گذشته و حال مشاهده مى
شود) اطاعت كوركورانه انسانها از همديگر است و كه به ريخته شدن خونهاى ناحق و ضايع
شدن حقوق مسلم انسانها و برده شدن در مضيقه مادى و معنوى قرار گرفتن و بلكه از
حيثيت انسانى تا مرتبه گياهان كه بى اختيار و اراده چريده شده و لگد مال مى شود،
تنزل كردن آنها منجر مى شود.
و لازم به ياد آورى است كه در اين آئين مقدس خدايتعالى پيامبر اكرم را خليفه خود
معرفى كرده و اطاعتش را اطاعت خود دانسته چنانكه حضرتش پس از خود اين مقام را
شايسته وصيش اميرمؤمنان دانسته و هر يك از ائمه اطهار و پس از خود جانشينى براى خود
نسبت به اين مقام تعيين كردند تا آنكه نوبت به خلافت امام عصر عجل الله تعالى فرجه
الشريف رسيد و آن حضرت در عصر غيبت كبرى ديگر اين مقام را به فرد خاصى ارجاع نداد
بلكع عناوينى را براى قرار گرفتن در اين مقام تعيين فرمود و منطبق بر كسانى است كه
به قوانين اين آئين مقدس نسبت به كارهاى مربوط به تصدى شان مطلع هستند و در اجراى
آنها امين و مطيع دستورات خدا و مخالف هواهاى نفسانى و اعراض كننده از مطامع دنيوى
مى باشند و قهرا چنين افرادى برگزيده توده هاى مسلمانند كه در هر عصر و موقعيتى مى
توانند حكومت مقدس اسلامى را به شكل قانونى خاصى مناسب ، تشكيل دهند و در عصر ما كه
در ايران بحمدالله حكومت انسان ديكتاتور بر انسانها پايان يافته و از اطاعت انسان
از انسان از ميان رفته ، رهبريت انقلاب كه نايب عام بر حق امام عصر عجل الله تعالى
فرجه الشريف و نماينده توده هاى وسيع مسلمانان است شكل قانونى جمهورى اسلامى را
مناسب موقعيت و شرايط ايران تشخيص داده اند و انشاء الله بزودى گسترش سايه آن را بر
ايران و بلكه بر ديگر كشورهاى جهان ناظر باشيم .
و در پايان اين بحث براى نتيجه گيرى از آنچه گذشت مى گوئيم :
با پيدايش مرحله اول اخلاص و توحيد، انسانها همسان و تنها نياز و تعلقشان به يك
موجود است و قهرا خود را نسبت بهم داراى اختيار و آزادى حس مى كنند و به مقام
شايسته انسانيت نايل مى آيند و با پيدايش مرحله دوم و سوم ، خود را اعضا و جوارح يك
پيكر واحد مى يابند و همه من هاى متعدد يك ما مى شوند و با پيدايش مرحله سوم و
چهارم داراى يك نظام اجتماعى و مقام رهبرى الهى مى شوند و از هر فساد و تباهى و
نژاد پرستى و طايفه يا فرد گرائى اى رهائى مى يابند و با رفاه و آسودگى ، در راه
تحصيل سعادت مادى و معنويشان به حركت در مى آند و اين است روح حكومت اسلامى كه
معلوم شد عين حقيقت و مراتب اخلاص و توحيد است . و در صورتيكه در سراسر جهان و همه
مجتمعات انسانى نفوذ نمايد و گسترش يابد، جامعه اى بين المللى تشكيل مى يابد كه در
زير سايه يك قانون و تحت سرپرستى بينايان و امينان (كه از ميان خلق برخاسته و روى
ميزان مزاياى روحى و انسانى برگزيده مى شود و تنها مجريان قانونند و به هيچ وجه
براى خود طلب قدرت و شوكت و مال نمى كنند و تنها در فعاليت هايشان خواستار آسايش
خلق و فرمانبردارى از نداى وجدانى و دستورات الهيند) در مى آيند و دست متجاوزان و
زورمندان طبقاتى گرا و برترى جوى و مليت هاى نژاد پرست براى هميشه و در تمام
محيطهاى زيست انسانى قطع مى شود و جنگ ها ستيزه ها تضادها اختلافها و در يك كلمه
نادرستى ها همه پايان مى يابد.
بحث دوم :
اخلاص در عمل كه مقابل و ضد مشوب بودن عمل است ، عبارت است از پاك و خالى
كردن عمل از هر شائبه غير خدائى مانند ريا، خود نمائى ، زينت دادن آن براى غير خدا،
بدرقه كردنش به عجب و بزرگ شمارى چنانكه شوب در عمل عبارت است از مخلوط كردنش به
چيزى غير خدائى مانند چيزهائى كه ذكر شد. و بى هيچ شك آن عمل مقبول خداى تعالى و
داراى آثار مطلوب و نتيجه است كه خالص براى خداى تعالى باشد و لذا قرآن كريم در آيه
46 از سوره سبا فرموده : انما اعظكم بواحدة ان تقوموا الله
مثنى و فرادى فقط به شما به يك چيز پند مى دهم و سفارش مى كنم و آن اين است
كه براى خدا و به خاطر خدا، دست جمعى و تنهائى قيام كنيد.
و بديهى است اين بيان و تاكيد و سفارش به خاطر آن است كه تنها، عمل و و قيام براى
خدا ارزش و اثر دارد و به نتيجه مى رسيد و اگر براى خدا نباشد و صرف يا مخلوطا به
خاطر جلوه دادن براى مردم يا هدف هاى ديگرى انجام شده باشد بى خاصيت است و بالاخره
يك جايش لنگ مى ماند در آن پايدارى لازم انجام نمى گيرد و قهرا نتيجه مطلوب حاصل
نمى شود چنانكه در اين شانزده سال اخير ديدم عالمان بسيارى در مقابل ظلم خانواده
پليد پهلوى قيام كردند ولى تنها امام خمينى روحى له الفداء كه صرفا و خالصا براى
خدا بود و از هر هدف و غرض شخصى رياست طلبى تحصيل قدرت و ثروت ، خالى بود. ادامه
پيدا كرد و هر روز شدت بيشترى به خود گرفت تا بالاخره در اين روزها به نتيجه رسيد و
دستگاه ظلم اين طايفه پليد را در هم كوفت و فعلا هم قيام پيامبر گونه اوست كه اين
مملكت را از هر جهت خراب را رو بآبادانى ميبرد.
ما در اين رساله از بيان مسائل فقهى مربوط باخلاص نيت در عمل و مشوب كردن بيت به
رياكارى و خودنمائى يا به ضمايم ديگر يا بدرقه كردن آن بعجب و بزرگ شمارى (از حيث
صحت و بطلان عمل) معذوريم چه نوشته اى اخلاقى است نه فقهى و تنها پس از عرضه اين
شرح مختصر درباره ماهيت آن دو و يادآورى آنكه انجام عمل نيك براى اهداف اخروى مانند
دور شدن از جهنم و نزديك شدن به بهشت ، به اصل ماهيت اخلاص زيان نمى رساند، بعضى از
درجا عاليه آنرا كه مخصوص دوستان بس خالص خداست ، شرح مى دهيم :
درجه اول :
عملى كه براى خدا انجام داده ، عنايتى از پروردگارش بداند كه به او اين
لطف و احسان را نموده كه موفق به انجام آن شده و قهرا در اين صورت خود را در اين
موفقيت بدهكار خدا مى داند نه طلبكار از او و لذا عملش فقط براى خداست و حتى از
مخلوط شدن با چشمداشت پاداش اخروى (از قبيل ايمنى از جهنم و ورود به بهشت) هم خالى
است چه رسد به اغراض دنيوى و نيز افتخار و رضايتمندى ، قلب چنين شخصى را فرا نمى
گيرد چه معلوم شد آن موفقيت را احسانى از خداوند بخود مى بيند نه از جانب خود تا به
عملش خرسند و مفتخر شود.
وشوب در عمل در مقابل اين درجه اخلاص ، آن است كه خود را انجام دهنده آن عمل خير
براى خدا بداند و قهرا در اين صورت از خدا چشمداشت پاداش دنيوى يا اخروى و از خود
در انجام آن خرسند است و اين سبك انجام عمل و تكليف اگر چه شرعا صحيح است و عامل آن
، موفق به دريافت پاداشى كه خواستار است مى شود ولى نزد عارفان و دوستان خاص خدا،
كاسبكارانه و معامله گرانه است .
درجه دوم :
هنگام انجام عمل براى خدا علاوه بر آنكه آنرا احسان و توفيقى از او مى
داند و لذا در عملش حتى پاداش اخروى را هم خواستار نيست و فقط خدا را مى خواهد و بس
، بخاطر آنكه استعداد بيشترى نداشته تا از جانب حق لطف و احسان بيشترى به او شده
باشد و موفق به انجام عمل بزرگتر و بيشتر گشته بباشد، شرمسار است و سعى و كوشش مى
نمايد كه صدور آن را از خود فراموش كند و مستقيما آن را (همانند اصل وجود و قدرت و
حياتش) از خدا و نه از خود به بيند.
و شوب مقابل اين درجه اخلاص آن است كه چنين شرمسارى را در خود نيابد و چنان كوششى
را ننمايد.
و تحقيق اين حقيقت به اين است كه شخص عامل براى حق ، ديگر خوديت خود را ننگرد و
توجهى جز به معبود و مبدئش نداشته باشد چه در اين صورت چيزى جز حضرتش و صفات و آثار
حضرتش را نمى يابد تا عمل خود بحساب آورد و انسان در اين درجه از اخلاص است كه عبد
خالص براى خدا مى شود و از بردگى ماسواى او به طور كلى مى رهد.
و شوب مقابل اين درجه اخلاص ، مشوب بودن عمل است به انتساب بعامل و خلاصه ديدن صدور
عمل است از خود كه قهرا پاى خوديت عامل در ميان است اگر چه فقط براى خدا انجام داده
باشد و از كمى استعدادش در انجام اعمال نيك خجل باشد و در مقام آن باشد كه صدور عمل
نيك را از خود فراموش كند و آن را از پروردگارش بداند نه از خود.
بحث سوم :
پر واضح است كه با تهذيب غريزه طبيعى خود دوستى در انسان و اتصاف اين
غريزه به خيريت و قرار گرفتنش تحت تصرف قوه عاقله ، خواستار كمال حقيقى كه حق تعالى
و رضاى اوست ، مى گردد و در اين صورت اعمالش را خالص براى خدا انجام مى دهد و اين
لگشر شكوهمند و يارى كننده (اخلاص) در تحصيل خوبيها و رستگارى و در نهايت رضوان
الله و وصول الى الله ، براى قوه عاقله به وجود مى آيد چنانكه با گرفتار آمدن اين
غريزه طبيعى بتارهاى ماديت و تاريكيهاى طبيعت و متصف شدنش بشريت و در آمدنش در
اختيار جهل (قوه واهمه) اعمالش سراسر مشوب به اغراض دنيوى و براى رسيدن به كمالات
موهوم و خيالى و باطل است ، و اين لشگر ظلمانى و كمك كننده (شوب) در سقوط در دره
هاى هولناك شقاوت و فسادها و در نهايت غضب خدا و دورى از ساحت قدسش ، براى جهل (قوه
واهمه) پيدانش مى يابد.
در اينجا نمونه اى از آيات و روايات رسيده درباره مدح و آثار حميده اخلاص و ذم و
آثار نكوهيده شوب را، نقل و ترجمه مى نمائيم .
سوره نساء آيه 146 - الا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا
بالله و اخلصوا دينهم لله مگر آنها كه بازگشت نمايند و نادرستيهاى گذشته را
اصلاح كنند و بخدا پناه برند و دين و روششان را خالص براى خدا نمايند.
توضيح :
در آيه قبل آمده : ان المنافقين فى الدرك الاسفل من
النار ولن تجدلهم نصيرا همانا منافقان در زيرين ترى درجات آتشند و نمى يابى
براى آنها كمك كارى را. و قهرا عناوينى كه در اين آيه ذكر شده و يكى از آنها
مخلصانند، از منافقان استثناء شده و در نتيجه آنها كه اعمالشان مشوب است و خالص
براى خدا نيست جزء منافقانند و مرتبه و جايگاهشان در زيرين ترين درجات آتش است .
سوره زمر آيه 2 - 3 : انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبد
الله مخلصا له الدين - الالله الدين الخالص ما به سوى تو فرستاديم كتاب
(قرآن) را بحق پس پرستش كن خدا را در حالى كه پاك و خالص كننده اى براى خدا دين
(تمام اعمال و رفتار دينى و روش زندگى) را. آگاه باش كه فقط براى خدا دين خالص و
غير مخلوط با اغراض غير خدائى است و نزد او ارزنده است .
سوره زمر آيه 11 : قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين
بگو همانا فرمان داده شده ام كه خدا را عبادت كنم در حاليكه پاك و خالص كننده باشم
براى او دين را.
سوره اعراف آيه 7: و ادعوه مخلصين له الدين بخوانيد
او (خدا) را در حاليكه پاك و خالص كننده ايد براى او دين را.
سوره غافر آيه 65: هوالحى لا اله الا هو فادعوه مخلصين له
الدين اوست زنده و زندگى بخش . نيست خدائى جز او پس بخوانيد او را در حالى
كه پاك و خالص كننده ايد براى او دين را.
سوره بينه آيه 98: و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له
الدين دستور داده نشده ايد مگر به آنكه عبادت كنيد خدا را در حاليكه پاك و
خالص كننده ايد برا او دين را.
سوره حجر آيه 40: و لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم
المخلصين و قسم مى خورم كه گمراه مى كنم همه آنها را جز بندگان تو آنها كه
پاك و خالص كننده اند اعمال خود را براى تو.
توضيح :
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه جز بندگانى كه اعمالشان پاك و خالص
براى خداست ، همه در اغواى شيطان رجيم و گمراهند و آيات ديگرى در مدح مخلصان و
اينكه جز آنها گرفتار نادرستيها و فسادهايند، رسيده كه ما به خاطر اختصار از نقلشان
صرف نظر مى كنيم .
جامع السعاده چاپ تهران سنگى صفحه 406 نقل كرده : و فى الخبر
القدسى الاخلاص سر من اسرارى استودعه قلب من اجبت من عبادى در خبر قدسى آمده
كه خداى تعالى فرمود: اخلاص رازى از رازهاى من است . آنرا در قلب بندگان محبوبم به
وديعه گذاردم .
و از رسول اكرم نقل كرده : اخلص العمل يجزك منه القليل .
عملت را پاك و خالص براى خدا كن كه در آن صورت اندك آنهم براى تو كافى است .
و نيز از آن حضرت نقل كرده : ما من عبد يخلص العمل لله تعالى
اربعين يوما الاظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه هيچ بنده اى نيست كه
چهل روز، خالص و پاك كند عملش را براى خداى تعالى مگر آنكه چشمه هاى حكمت و معرفت
از قلبش بر زبانش طاهر شود و جريان يابد.
و نيز از آن حضرت نقل كرده : ثلاث لايغل عليهن وعد منها قلب
رجل مسلم اخلص العمل لله عزوجل سه چيزند كه بند و تاريكى بر آنها زده نمى
شود و از آن سه ، قلب مسلمان را كه عملش را پاك و خالص براى خدا نموده ، شماره
فرمود.
و از امير مومنان روايت كرده : طوبى لمن اخلص لله العباده
الخ خوشا به حال كسى كه عبادتش را براى خدا خالص و پاك نموده .
و از حضرت باقر نقل كرده : ما اخلص عبد الايمان بالله اربعين
يوما الا زهده الله عالى فى الدنيا و بصره دائها و دوائها و اثبت الحكمه فى قلبه و
انطق بها لسانه خالص و پاك نمى كند بنده اى ايمانش را بخدا در چهل روز مگر
آنكه خدا او را نسبت به دنيا بى رغبت مى نمايد
(12)
و او را بدردها و داروهاى دنيا بينا مى كند و حكمت را در قلبش جاى گزين مى فرمايد و
زبانش را به حكمت گويا مى گرداند.
در نقل نمونه آيات و روايات رسيده درباره اخلاص به همين مقدار اكتفا مى كنيم و به
نقل نمونه اى هم از آيات و روايات رسيده درباره مشوب نمودن عمل و ريا كارى مى
پردازيم :
سوره نساء آيه 142: ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و
اذا قاموا الى الصلاة قامواكسالى يرآون الناس و لايذكرون الله الا قليلا
همانا منافقان با خدا مكر مى نمايند و خدا نتيجه مكرشان را بخودشان بر مى گرداند (و
يكى از علامت هاى آنان اين است) كه هنگامى كه براى نماز خواندن بر مى خيزند با
كسالت و كاهلى بر مى خيزند و به خاطر ريا كارى و نشان دادن به مردمان نماز مى
خوانند و خدا را بياد نمى آورند مگر اندكى .
سوره ماعون آيه 4 تا 6: فويل للمصلين ، الذينهم عن صلاتهم
ساهون - الذينهم يرآون پس واى بر نمازگزاران ، آنها شانكه از نماز خود بى
خبرانند و آنها شانكه ريا كارى مى كنند (و بخاطر ارائه دادن بمردم اعمال نيك را
انجام مى دهند).
سوره بقره آيه 264: يا ايها الذين آمنو لاتبطلوا صدقاتكم
بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس اى آنها كه ايمان آورده ايد
انفاقهاى خود را با منت گذاردن و آزار دادن ، باطل و بى اثر مى كنيد مانند آنكس كه
مالش را از روى ريا كارى و براى نشان دادن بمردم ، انفاق مى كند (و اثرى از عملش جز
خذلان و پشيمانى برايش نيست).
سوره كهف آيه 110: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا
و لايشرك بعباده ربه احدا پس هر كس اميدوار به ملاقات پروردگارش مى باشد
بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت و امتثال پروردگارش كسى را شريك نسازد.
اصول كافى جلد دوم چاپ اخوندى صفحه 293، روايت 1 - از حضرت صادق روايت كرده كه به
عباد بن كثير بصرى در مسجد فرمود: ويلك يا عباد اياك و
الرياء فانه من عمل لغير الله و كله الله الى من عمل له واى بر تو اى عباد،
به پرهيز از رياء زيرا بى شك كسى كه براى غير خدا عمل كند خدا او را (در گرفتن
پاداش و اثر) به آن كس كه برايش عمل كرده وامى گذارد.
مصدر مذكور روايت 2 - از حضرت صادق روايت كرده كه مى فرمود:
اجعلوا امركم هذالله و لا تجعلوه للناس فانه ماكان لله فهو لله و ما كان للناس فلا
يصعد الى الله قرار دهيد امر خود اين امر (دين و اعمالتان) را براى خدا و
قرار ندهيد آنرا براى مردمان زيرا مسلم آنچه براى خدا انجام دهيد بخدا مى رسد و
پاداشش بر خداست و آنچه براى مردمان انجام دهيد بالا نمى رود بسوى خدا.
مصدر مذكور روايت 3 - حضرت صادق فرمود: كل رياء شرك انه من
عمل للناس كان ثوابه على الناس و من عمل لله كان ثوابه على الله هر ريائى
شرك بخداست همانا كسى كه براى مردمان عمل كند پاداشش بر مردمان است و كسى كه براى
خدا عمل كند پاداشش بر خداست .
مصدر مذكور روايت 4 - از حضرت صادق روايت كرده كه در تفسير قول خداى تعالى
فمن كان يرجوالخ فرمود: الرجل
يعمل شيئا من الثواب لايطلب به وجه الله انما يطلب تزكيه الناس يشتهى ان يسمع به
الناس فهذا الذى اشرك بعبادة ربه الخ شخصى چيزى از كار نيك و ثواب را انجام
مى دهد ولى در عملش خواستار خوشنودى خدا نيست بلكه خواستار تعريف مردمان است و دلش
مى خواهد كه مردم بر آن مطلع شوند و او را بستايند و اين كسى است كه ديگران را با
عبادت پروردگارش شريك نموده .
مصدر مذكور صفحه 294 روايت 5 - از حضرت رضا نقل كرده كه به محمد بن عرفه فرمود:
و يحك يا ابن عرفه : اعملوا لغير رياء و لاسمعه فانه من عمل
لغير الله و كله الله الى ما عمل و يحك ما عمل احد عملا الا رداه الله ان خيرا فخير
و ان شرا فشر واى بر تو اى پسر غرفه : عمل نمائيد براى خدا و بى رياكارى و
خودنمائى زيرا مسلم كسى كه براى غير خدا عمل كند خدا او را به عملش وا مى گذارد و
جز زحمت و رنجى كه در انجام آن به او رسيده ثمرى ندارد واى بر تو هيچ كس عملى انجام
نمى دهد جز آنكه خدا همان عمل را بر او بر مى گرداند اگر خير باشد پس خير به او مى
گردد و اگر شر باشد پس شر به او بر مى گردد.
مصدر مذكور صفحه 295 روايت 9 - از على بن سالم روايت كرده كه گفت : شنيدم حضرت صادق
مى فرمود: قال الله عزوجل انا خير شريك من اشرك معى غيرى فى
عمل عمله لم اقبله الا ماكان لى خالصا. خداى تعالى فرمود: من بهترين شريكم
چه كسى كه با من غير مرا در عملى كه انجام داده شريك كند آن را قبول نمى كنم و تنها
عملى را مى پذيريم كه پاك و خالص براى من انجام شده باشد.
مصدر مذكور صفحه 296 روايت 14 - از حضرت صادق نقل كرده كه رسول اكرم فرمود:
سياءتى على الناس زمان تخبث فيه سرائرهم و تحسن فيه علانيتهم
طمعا فى الدنيا لايريدون به ما عندربهم يكون دينهم رياء لايخالطهم خوف يعمهم الله
بعقاب فيدعونه دعاء الغريق فلا يستجيب لهم زود باشد بر مردمان زمانى بيايد
كه در آن باطن هايشان خبيث و ناپسند باشد و طاهرشان نيكو و پسنديده باشد و اين
تظاهر به خوبى و نيكوكارى بخاطر طمع و آز آنها در متاع دنيا است و توسط آن آنچه از
پاداش نزد پروردگارشان خواستار نمى شوند. دينشان (و عمل به وظائف دينى شان) ريا
كارى و براى نشان دادن بمردم است . ترس خدا آنان را فرا نمى گيرد (و در نتيجه اين
حالت نكوهيده) خدا عقوبت را شامل همه آنها مى نمايد پس همانند كسى كه غرق شده او را
مى خوانند ولى خدا دعاشان را مستجاب نمى كند.
جامع السعاده چاپ تهران سنگى صفحه 391 - از نبى اكرم روايت كرده
و ان اخوف ما اخاف عليكم الشرك الاصغر قالوا و ما الشرك
الاصغر قال الرياء يقول الله تعالى يوم القيامة للمرائين اذا جازى العباد باعمالهم
اذهبوا الى الذين كنتم ترآون لهم فانظروا هل تجدون عندهم الجزاء همانا آنچه
از آن بيشتر بر شما ترسانم ، شرك كوچكتر است : سئوال كردند شرك كوچكتر چيست ؟ پاسخ
داد: ريا كارى خداى تعالى روز قيامت به رياكاران هنگامى كه اعمال خالص بندگانش را
پاداش داد، مى فرمايد برويد نزد آنها كه عمل هاتان را براى جلوه دادن به آنان انجام
مى داديد پس بنگريد كه نزدشان پاداشى مى يابيد؟!!
و نيز از آن حضرت نقل كرده كه فرمود: لايقبل الله تعالى عملا
فيه مقدار ذره من رياء خدا عملى را كه در آن باندازه ذره ناچيزى ريا باشد
نمى پذيرد.