(5): پيامدهاى زشت جدال
جدال نكوهيده ، رفتارى است كه پيامدهاى ناپسند بسيار دارد، برخى از اين آثار
منفى عبارتند از:
1 - تضعيف حق و تقويت باطل
هر گاه جدال كننده با وجود حقانيت عقيده ، در بحث و گفت وگو ضعيف باشد،
نخستين اثر منفى جدال او اين است كه طرف مقابل بر او چيره شده ، اين غلبه را به
حساب حقانيت عقيده خود مى گذارد و گمان مى كند آن چه به آن اعتقاد دارد، درست است و
از ناتوانى كسى كه انگيزه الاهى دارد، برداشت ناصواب كرده ، آن را دليل بر بطلان
ادعاى او و حقانيت خويش مى گيرد.امام صادق (عليه السلام ) در روايتى كه گذشت
فرمود:
...اما المبطلون فيجعلون ضعف الضعيف منكم اذا تعاطى مجادلته
و ضعف فى يده حجه له على باطله
(332).
اما مخالفان ، آن گاه كه فرد ضعيف از شما به مجادله با مخالف پرداخت و ناتوانى او
پديدار شد، شخص مخالف اين ضعف را دليل بر حقانيت عقيده باطل خويش قرار مى دهد.
در اين جا، نقص و كاستى از جانب جدل كننده است كه فردى ناتوان در بحث به شمار مى
رود؛ اما خصم آن را به حساب بطلان حق گذاشته ، گمان مى كند عقيده باطلش حق است .
گاه خصم تا پيش از اينكه جدل كننده با او وارد بحث شود، در اعتقاد خويش مردد است ؛
ولى پس از بحث ، يقين مى يابد كه اعتقاد او حق است ؛ در حالى كه يقين او چيزى جز
((جهل مركب ))(333)
نيست .
2 - ايجاد ناراحتى يا ترديد در جدل
كننده و شنونده بحث
اگر گوينده حق در بحث و جدل ضعيف باشد، كسى كه بحث را مى شنود يا حاضر و
ناظر آن است ، از دو حالت خارج نيست :
اول اين كه حق براى او آشكار است ؛ ولى به دليل ناتوانى گوينده حق در بحث و جدل ،
متزلزل ، و به شك مبتلا مى شود و درباره حق ، ترديد مى كند. اين نتيجه نظارت بر
بحثى است كه جدل كننده توان پاسخ دادن به باطل را نداشته ، شنونده را گرفتار تزلزل
مى كند؛ البته شخص جدل كننده هم در صورت ناتوانى با هر يك از دو حالت مذكور روبه رو
خواهد شد. گاه به ترديد و شك گرفتار، و گاه آزرده خاطر مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) در روايتى كه گذشت فرمود:
...و اما الضعفاء منكم فتغم قلوبهم لما يرون من ضعف المحق فى
يد المبطل
(334).
و اما ضعيفان هم كه حق را قبول دارند، پس از اين كه شخص بر حق ، در دست مخالف قرار
مى گيرد، اندوهگين مى شوند.
گاه انسان وارد بحث در امورى مى شود كه قابل درك است ؛ ولى ابزار و معلومات لازم را
در دست ندارد تا بتواند از عقيده حق دفاع ، و آن را اثبات كند. در اين صورت ، با آن
كه مطلب ، قابل فهم و مفيد است ، ناتوانى جدال كننده موجب شكست حق مى شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اياكم و الجدال فانه يورث الشك فى دين الله
(335).
از جدال بپرهيزيد كه همانا در دين خدا شك را بر جاى مى گذارد.
اين شك ، هم دامان جدال كننده را مى گيرد و هم به قلب حق جويان ناظر بر جدل سرايت
مى كند.
جدالى كه امير مؤ منان در اين روايت اشاره فرمود، هم شامل جدالى است كه بر سر
موضوعى غير قابل فهم صورت گرفته ، هم جدال افراد ضعيف و ناتوان را در بر مى گيرد؛
زيرا هر دو موجب شك در دين خدا شده ، پايه هاى اصول اعتقادى را سست و عقايد ديگران
را متزلزل مى كند و اين تزلزل ، مايه تحير و گمراهى ايشان مى شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ما ضل قوم بعد ان هذا هم الله الا اوثقوا الجدل
(336).
هيچ گروهى پس از هدايت الاهى گمراه نشدند، مگر آن كه به جدال كشانده شدند. هيچ
گروهى گمراه نشدند، مگر اين كه جدال را استوار ساختند.
3 - بازداشتن از ياد خدا
از ديگر آثار زشت جدال نكوهيده آن است كه انسان را به آرزوها و خواسته هاى
نفسانى مشغول داشته ، از ياد خدا باز مى دارد. وقتى شخص با كسى بحث مى كند كه مى
داند صلاحيت گفت وگو و جدال را نداشته يا موضوع مورد بحث ، ارزش گفت وگو را ندارد،
از ياد خدا باز خواهد ماند و قلبش كه ظرف ((ذكر الله
)) است ، به غير خدا مشغول خواهد شد؛ زيرا هدف از چنين بحثى
فقط شكست دادن فرد مقابل مى شود، نه راهنمايى به سوى خدا.
هنگامى كه فرد مقابل و موضوع مورد گفت وگو، شايستگى بحث را داشته باشد، ممكن است
شخص جدال كننده در ابتداى امر با انگيزه الاهى وارد بحث شود و قصد راهنمايى داشته
باشد؛ اما چون خود جدال كننده صلاحيت و مواد كافى براى بحث ، و قدرت اثبات حق را
ندارد، در اثناى بحث ، مى كوشد تا فقط مطلب را تمام كند و از معركه جدال بگريزد و
وقتى قدرت تمام كردن بحث را نداشته باشد، هواهاى نفسانى وارد مى شوند و انگيزه
الاهى از دل بيرون مى رود. اگر چه شخص در ابتدا با قصد قربت وارد بحث شده ، چون خود
را در حال شكست مى بيند، ناخود آگاه نفس منفعل شده ، قصد خدا كنار مى رود و منيت
مطرح مى شود؛ زيرا نمى خواهد شكست خورده باشد.
امام حسين (عليه السلام ) در روايتى كه گذشت فرمود:
همانا شيطان ، فرد را وسوسه مى كند و مى گويد با مردم بحث كن تا گمان نكنند ناتوان
و نادان هستى
(337).
4 - كشيده شدن به نفاق
ممكن است شخصى كه توان كافى براى جدال ندارد و با اين حال وارد آن مى شود،
افزون بر اين كه از ياد خدا غفلت ميكند، به نفاق هم كشيده شود؛ يعنى براى جلوگيرى
از شرمندگى به طرف مقابل حق داده ، بگويد: ((حق با شماست
))؛ در حالى كه آن مطالب را قبول ندارد. او با عدم اعتقاد به
مطالب بحث ، اظهار قبولى مى كند كه اين همان نفاق است .
5 - دشمنى و كينه
هر گاه هيچ يك از دو طرف بحث زير بار مطالب ديگرى نرفته ، تسليم نشود، چه
بسا ميان آن ها دشمنى پديد آيد.
همان گونه كه گذشت ، حضرت صادق (عليه السلام ) در جمله اى بسيار زيبا به اين مطلب
اشاره فرمود:
از ستيزه جويى در دين بپرهيزيد؛ زيرا دل ها را از ياد خدا بازداشته ، نفاق را به
ارث مى گذارد و كينه و دشمنى را زنده مى كند(338).
6 - نابودى مروت و كرامت
جدال زمانى كه به مرز پافشارى و لجاجت برسد، افزون بر آن كه بى ثمر خواهد
بود، مايه از ميان رفتن شان و كرامت انسانى و مروت او نيز مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمايد:
من لاحى الرجال ذهبت مروته و كرامته
(339).
كسى كه در بحث با ديگران پافشارى (و لجاجت ) كند، مروت و كرامت او از بين مى رود.
7 - آشكار شدن عيوب و از ميان رفتن
عزت
كسانى كه شايستگى جدال ندارند، اگر وارد بحث شوند، عيوب خود را آشكار مى
كنند كه به آن كشف عورت گفته اند، به اين معنا كه ضعف هاى خود را ظاهر مى كنند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
ما اتانى جبرئيل فقط الا وعظنى فاخر قوله لى اياك و مشاوره
الناس فانها تكشف العوره و تذهب بالعز(340).
هيچ گاه جبرئيل نازل نشد، مگر اين كه مرا پند داد و آخر كلامش به من اين بود كه :
از جدال با مردم بپرهيز. به درستى كه جدال عيب ها را آشكار كرده ، عزت را از بين مى
برد.
گاهى انگيزه انسان فقط خدا بوده ، قصد هدايت و ارشاد دارد؛ اما متوجه اين نكته نيست
كه مواد لازم در دست او نيست ؛ پس در اين حالت بايد به اندازه خودش بحث كند و با
لحن خوبى بحث را ادامه دهد و هر كجا كه متوجه شد كه بحث در حال كشيده شدن به جنبه
هاى نفسانى است ، ساكت شده از ادامه آن چشم بپوشد. كسى كه توانايى بحث و جدل را
دارد نيز بايد مطلب را كامل كند؛ البته او نيز بايد مراقب باشد كه هواهاى نفس به
ميان نيايد؛ زيرا در اين صورت ممكن است براى حفظ آبرو، طرف مقابل را به گمراهى
بكشاند.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ان اول ما نهانى عنه ربى عزوجل عن عباده الاوثان و شرب الخمر
و ملاحاه الرجال
(341).
نخستين چيزى كه پروردگارم مرا از آن نهى كرد، عبادت بت ها (شرك ) و شرب خمر و
پافشارى و لجاجت و نزاع با ديگران بود.
در اين روايت ، منظور از ((ملاحاه ))
همين جدال هاى ناپسند است كه عظمت گناه اين عمل را نشان مى دهد؛ زيرا از نخستين
امور نهى شده است و در رديف گناهانى چون شرك و شرب خمر قرار دارد و مى تواند بسيار
ضربه زننده باشد.
8 - تغيير دين (حلال كردن حرام و حرام
كردن حلال )
گاه افرادى وارد بحث و جدل مى شوند كه در زمينه موضوع بحث هيچ تخصصى ندارند.
در اين هنگام چه بسا نادانسته به تحريف دين گرفتار شوند.
امام محمد باقر (عليه السلام ) فرمود:
ان اناسا دخلوا على ابى رحمه الله عليه فذكروا له خصومتهم مع
الناس فقال لهم هل تعرفون كتاب الله ما كان فيه ناسخ او منسوخ قالوا
((لا)) فقال لهم و ما حملكم على
الخصومه لعلكم تحلون حراما او تحرمون حلالا و لا تدرون انما يتكلم فى كتاب الله من
يعرف حلال الله و حرامه
(342).
افرادى بر پدرم امام سجاد وارد شدند و جدل و خصومت هاى علمى خود را كه با مردم
داشتند، براى پدرم نقل كردند. حضرت سجاد به آن ها فرمود: آيا شما شناختى از كتاب
خدا داريد؟ آياتى كه ناسخ و آياتى كه منسوخ است ؟ گفتند: نه . حضرت فرمود: پس چه
چيز شما را واداشت كه وارد بحث علمى شويد؟ شايد شما بدون اين كه بفهميد، حلالى را
حرام كنيد و حرامى را حلال . كسى مى تواند وارد بحث و جدل در كتاب خدا شود كه حرام
و حلال آن را بشناسد.
9 - دروغگويى
هنگامى كه كسى قصد به اثبات رساندن حق را داشته باشد، ولى از ابزار و مواد
لازم آن ، كه آگاهى است محروم باشد، چه بسا براى اين كه باطل پيروز نشود، به دروغ
پناه ببرد. چنين كسى چون اهليت ندارد و مواد علمى كافى در دستش نيست و بى جهت وارد
بحث شده است ، به دروغ متوسل مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اياكم و الخصومه فى الدين فانها تشغل القلب عن ذكر الله عز و
جل و تورث النفاق و تكسب الضغائن و تستجيز الكذب
(343).
از جدال در دين بپرهيزيد كه همانا قلبتان را از ياد و ذكر خدا غافل مى سازد و نفاق
را به جاى گذاشته ، كينه ها به بار مى آورد و شما را به دروغ گفتن مى كشاند از
بهترين صفات انسان اين است كه اگر چيزى را نمى داند، بگويد نمى دانم .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اوصيكم بخمس لو ضربتم اليها آباط الابل لكانت لذلك اهلا لا
يرجون احد منكم الا ربه لا يخافن الا ذنبه لايستحين احد منكم اذا سئل عن ما لا يعلم
عما يقول لا اعلم لا يستحين احد اذا لم يعلم الشى ء ان يتعلمه و عليكم بالصبر فان
الصبر من الايمان كالراءس من الجسد(344
).
من شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى به دست آوردن آن جهان را زير پا
بگذاريد، سزاوار است . نخست : هيچ كس جز خدا، اميد انسان نباشد. دوم : از هيچ چيز
جز گناه بيم نداشته باشد. سوم : هيچ گاه خجالت نكشيده ، چيزى را كه نمى داند،
بگويد: نمى دانم .چهارم : از آموختن چيزى كه نمى داند، خجالت نكشد. پنجم : بر شما
است صبر كردن . همانا صبر كردن از ايمان بوده ، مانند سر براى بدن است .
سومين وصيت امام على ، گفتن جمله ((لا اعلم
)) است . در اين جمله بيان شده است كه اگر انسان چيزى را نمى داند، بدون شرم
بگويد: نمى دانم . شايد از گفتن كلمه ((نمى دانم
)) شرم داشته باشد؛ ولى با گفتن آن ، ديگر حرام خدا را حلال
جلوه نمى دهد و به دروغ متوسل نمى شود و از سويى در راه كسب آن چه نمى داند مى
كوشد.
ممكن است كسى جمله اى را بدون علم به زبان آورد كه از اصول اعتقادى باشد و بدون اين
كه خود متوجه شود، كفر بگويد:
عسى ان يتكلم بالشى ء فلا يغفر له
(345).
چه بسا انسان (از روى نادانى ) چيزى بگويد كه هرگز بخشيده نشود؛
پس چه نيكو است پيش از اين كه انسان وارد مهلكه شود، درباره چيزى كه از آن آگاهى
ندارد، بگويد: نمى دانم تا از خطرات و عواقب آن ايمن باشد.
شخصى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين نقل مى كند:
خرج علينا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يوما و
نحن نتمارى فى شى ء من امر الدين فغضب غضبا شديدا لم يغضب مثله ثم قال انما هلك من
كان قبلكم بهذا(346).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روزى بر ما گذشت .ما مشغول بحث درباره
مسائل دينى بوديم . حضرت سخت خشمگين شد؛ به گونه اى كه هيچ وقت نظير آن خشمگين نشده
بود؛ سپس فرمود: آن هايى كه پيش از شما نابود شدند، به سبب همين بحث ها در مسائل
دينى بود.
(6): راه هاى درمان جدال نكوهيده
براى درمان جدالى كه عقل و شرع ، آن را نكوهيده است ، دو راه علمى و عملى
وجود دارد كه با حركت در هر دو مسير مى توان اين بيمارى را ريشه كن كرد.
الف - شيوه علمى درمان
آگاهى و يادآورى آثار شوم جدال ،نفرت از آن را پديد مى آورد و نفرت و انزجار
از يك رفتار، موجب دورى از آن مى شود. البته براى اثرپذيرى از اين تذكر، بايد در
جهت خشكاندن ريشه هاى جدال نيز كوشيد؛ چرا كه با وجود ريشه هاى قوى ، يادآورى ،
كارى چندانى از پيش نبرده ، انسان مبتلا، بيمار خواهد ماند.
ب - شيوه عملى درمان
كوشش در به كار بستن رفتارى متضاد و منافى با اين رفتار مى تواند روحيه جدال
را در فرد، ضعيف و نابود كند. كلام خوش و احترام به ديگران ، آدمى را از پيكار و
ستيزه با ايشان باز مى دارد. آن گاه كه سخن نيكو و گفتار خوش ، عادت انسان شود،
خشونت و توهين و ناسزا از وجود او رخت بر مى بندد. خوش كلامى رفتارى مورد تاءييد
خرد و شريعت و مايه سعادت و پاداش آخرتى است .
فصل هفتم : خصومت
اياكم و الخصومه فانها تشغل القلب و تورث النفاق و
تكسب الضغائن
(347).
از خصومت بپرهيزيد؛ چرا كه دل را مشغول مى كند و موجب نفاق و زنده شدن كينه ها مى
شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام )
مقدمه
يكى ديگر از بيمارى هاى زبان كه مايه پديد آمدن دشمنى و از هم گسيختگى جامعه
بشرى مى شود ((خصومت )) است . خصومت
بيمارى رايجى است كه بسيارى از انسان ها به آن دچارند. خصومت پيكارى لفظى است كه
موجب نفاق و زنده شدن كينه مى شود.پيكار لفظى با ديگران به سه شكل مراء، جدل و
خصومت است كه در اين فصل ، خصومت مورد بررسى قرار مى گيرد. اين بيمارى ممكن است به
شكل هاى متفاوتى آشكار شود كه ضمن تشريح آن ها راه هاى مناسبى براى درمان اين
بيمارى مى شود.
اين فصل به بحث از موضوعات ذيل مى پردازد:
1 -تعريف خصومت
2 - اقسام خصومت
3 - نكوهش خصومت از ديد شرع و عقل
4 - ريشه هاى خصومت
5 - پيامدهاى زشت خصومت
6 - راه هاى درمان خصومت .
(1): تعريف خصومت
خصومت در لغت به معناى دشمنى و ستيزه ، و نزد دانشمندان اخلاق به معناى
پيكار لفظى با ديگران به قصد تحصيل مال يا استيفاى حق است . مشاجره لفظى انسان با
ديگران هنگامى كه بخواهد وجهى را بگيرد يا چيزى را كه به حق يا ناحق از او سلب شده
، استيفا كند، خصومت ناميده مى شود؛ پس هدف از اين پيكار، جنبه مالى يا حقوقى است ؛
البته گاه خصومت در معناى نزاع لفظى با ديگران براى اثبات عقيده خويش نيز به كار
رفته است كه شايد بتوان آن را هم نوعى استيفاى حق ناميد.
(2): اقسام خصومت
خصومت از جهت تقدم و تاخر كسى كه با او پيكار مى شود،دو نوع است :
1 -ابتدايى
2 - اعتراضى .
خصومت ابتدايى
زمانى كه فرد با ادعاى طلب مالى يا غير مالى ، با ديگرى پيكار لفظى كند، به
رفتارش خصومت ابتدايى گفته مى شود. اين شخص در بحث قضاوت ، مدعى ناميده مى شود.
خصومت اعتراضى
زمانى كه فرد در پاسخ خصومت ديگرى ، به پيكار لفظى با او بپردازد، خصومت او
اعتراضى ناميده مى شود و از آن رو كه در مقام دفاع از حق خويش است ، پيكار او را
خصومت دفاعى نيز مى نامند. به عبارت ديگر، شخص درباره مالى كه در دست خصومتگر است ،
ادعاى مالكيت دارد يا مدعى حقى از حقوق او است و براى دفاع از خود به خصومت با او
كشيده مى شود.
در هر دو نوع خصومت ، يا شخص خود به بحث و پيكار مبادرت كرده يا وكيل او استيفاى حق
مى كند. آن جا كه شخص ، وكيل اختيار مى كند نيز دو حالت قابل فرض است :
1 -وكيل به صورت رايگان عهده دار استيفاى حق او شود.
2 - وكيل با دريافت اجرت ، استيفاى حق را به عهده گيرد.
اقسام خصومت از
جهت حقانيت خصومت كننده
قسم اول : گاه شخص مى داند كه حق با او نيست ؛ با اين حال ، براى دست يافتن
به مقصود خويش پيكار مى كند يا آن را بر عهده وكيلى مى گذارد كه به عدم استحقاق
موكل خود علم دارد؛ مانند اين كه وكيل مى داند موكلش بدهكار است و بر عهده شخص
طلبكار حقى نيست ؛ با اين حال ، بساط خصومت را مى گستراند و به پيكار و مشاجره بر
مى خيزد تا موكل خود را بر ديگرى غالب كند.
قسم دوم : زمانى است كه شخص درباره استحقاق يا عدم استحقاق خود به چيزى شك دارد و
مطمئن نيست كه مستحق است يا خير و از نظر شرعى هم حجتى بر استحقاق خود در دست ندارد(348).
ولى با حالت حق به جانب وارد خصومت مى شود و بساط مشاجره را مى گستراند؛ البته در
اين حالت نيز تفاوتى ندارد كه خود شخص عهده دار خصومت باشد يا وكيل خود را متكفل
اين كار كند. اين حالت از نظر اخلاقى نكوهيده است .
در اين مورد، وكيل هم مانند موكل نمى داند كه آيا حق با موكل است يا خير و بر
حقانيت موكلش حجت شرعى هم ندارد؛ ولى با وجود اين مى پذيرد تا خواسته موكلش را بر
آورد. خصومت در اين نوع ، فقط براى كسب مال است ؛ چه از راه حلال باشد، چه از راه
حرام ؛ به همين دليل ، اين نوع خصومت جزو رذايل اخلاقى به شمار مى رود.
قسم سوم : گاه شخصى يا وكيل او كه براى استيفاى حق مورد ادعايش به خصومت مى پردازد،
به حقانيت اين ادعا يقين و علم دارند كه در اين حال اگر خود شخص وارد بحث شود يا
وكيل بگيرد، انواع و اقسامى تصور مى شود:
نوع اول : انگيزه اصلى شخص از خصومت ، استيفاى حق خويش نيست ؛ بلكه مى خواهد خشم
خود را از طرف مقابل فرونشاند و او را خرد كند تا آن جا كه پيش خود مى گويد: غرض من
از اين مخاصمه مال نيست ؛ بلكه اگر حق خود را هم دريافت كنم ، آن را دور مى ريزم و
فقط مى خواهم او را خوار و ذليل كنم .
نوع دوم : استيفاى حق براى امور نفسانى نيست ؛ بلكه هدف اين است كه شخص مورد خصومت
، به ديگرى ظلم نكرده ، رفتار ناشايستى انجام ندهد. هدف شخص در اين خصومت ، تشفى دل
خود نيست و ممكن است مال هم براى او مهم نباشد؛ بلكه انگيزه پس گرفتن حق ، براى
تاديب شخص و پيشگيرى از تجاوز به ديگرى است . اين گونه اغراض و اهداف در مخاصمه
ستايش شده است .
نوع سوم : شخص مى خواهد حق خود را استيفا كند؛ ولى نه براى تاديب و نه خرد كردن طرف
مقابل ؛ بلكه براى به دست آوردن و حفاظت از مال خود. انگيزه او فقط رسيدن به حق
خويش است كه اين خود به دو صورت تصور مى شود:
الف .براى به دست آوردن مال خويش نادرستى را در خصومت به كار گيرد و طرف مقابل خود
را بيازارد؛ براى مثال با آن كه بر ادعاى خود حجت شرعى و بينه دارد، چيزى بگويد كه
او را تحقير كند.
ب .با انگيزه گرفتن حق خود، سخنان ناشايست را به كار نبرد و مرزهاى شرعى گفتار را
رعايت كند و حق خود را مطابق آن بطلبد كه خود به دو شكل صورت مى پذيرد:
1 -آن گاه كه راهى جز خصومت براى استيفاى حق وجود ندارد.
2 - زمانى كه مى توان راهى غير از خصومت پيش گرفت و مشكل را با گفت و گوى دوستانه
حل كرد؛ البته پرواضح است كه اگر راهى جز خصومت براى رسيدن به حق وجود داشته باشد،
بهتر است از همان راه وارد شود؛ چرا كه خصومت زمينه پديد آمدن اختلاف ، كينه و
كدورت را فراهم مى آورد. اين رفتار جنبه هاى منفى روانى بسيارى را در پى دارد كه به
نسبت هاى ناروا، دروغ و كينه و دشمنى مى انجامد.
گاهى غير از خصومت ، راه ديگرى وجود ندارد و يگانه راه گرفتن حق ، خصومت است .
(3): نكوهش خصومت از ديد شرع و عقل
خصومت شامل دو نوع ممدوح و مذموم است . عقل و شرع ، برخى از انواع خصومت را
ستوده و برخى را نكوهيده است .
خصومت ستوده شده
خصومت فقط هنگامى كه شخص به حقانيت خويش يقين كند يا حجتى شرعى بر آن داشته
باشد، و از سويى براى استيفاى حق خويش راهى جز آن نيابد، پسنديده است . عقل بشر به
حكم زشتى ظلم ، پذيرش آن را نيز زشت و ناپسند مى داند؛ از اين رو ((استيفاى
حق )) و ((دفع ستم ))
را مى ستايد و سفارش مى كند و البته هر چه را عقل سليم بستايد، شريعت نيز بر آن صحه
مى گذارد. خصومت در اين حال ، از فضايل نيروى شهوت به شمار مى رود.
خصومت نكوهش شده
آن جا كه شخص خصومت كننده بداند حق با او نيست يا در حقانيت خويش ترديد
داشته باشد، رفتار او از رذايل اخلاقى به شمار رفته ، نكوهيده است .
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ان ابغض الرجا الى الله الالد الخصيم
(349).
مبغوض ترين مردان نزد خدا، انسان لجوج خصومت كننده است .
من جادل فى خصومه بغير علم لم يزل فى سخط الله حتى ينزع
(350).
هر كس بدون آگاهى در خصومتى لجاجت ورزد تا زمانى كه در آن حال قرار دارد، مورد خشم
الاهى است .
همچنين هنگامى كه وكيل انسان بداند حق با موكلش نيست و با اين حال براى او به
مخاصمه با ديگرى برخيزد، رفتارى زشت و حرام انجام داده و مزدى كه براى اين كار مى
گيرد نيز حرام است ؛ اما در صورتى كه حق با خصومت كننده باشد، اگر به قصد خرد كردن
و ريختن آبروى طرف مقابل به خصومت برخيزد، رفتارش نكوهيده است ؛ زيرا گرچه حق با او
و طلبكار است ، انگيزه اى نفسانى از مخاصمه دارد و تمام رفتارهايى كه با انگيزه
نفسانى پديد آيند، از رذايل اخلاقى به شمار مى روند؛ زيرا ابزارى در دست نفس اماره
خواهند بود كه نفس به وسيله آن ها به آمال خويش مى رسد.
اگر شخص در مخاصمه از سخنان اهانت آميز استفاده كند - اگر چه حق با او باشد -
رفتارش ناپسند و مورد نكوهش عقل و شرع خواهد بود؛ البته در اين جا اصل مخاصمه مورد
نكوهش نيست ؛ بلكه اهانت ، تحقير، ناسزا و... زشت و نادرست است و شخص را مشمول
سرزنش عاقلان و عذاب الاهى مى كند.
در صورتى كه نيازى به مخاصمه نيست و راه درست ديگرى براى گرفتن حق وجود دارد، ترك
خصومت نيكو و پسنديده است ؛ زيرا خصومت مايه دشمنى و سلب آسايش و آرامش بوده ،
انسان را خوار مى كند.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اياكم والخصومه فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تكسب
الضغائن
(351).
از خصومت بپرهيزيد. همانا خصومت دل را مشغول مى كند و نفاق را بر جاى گذاشته ، كينه
ها را به بار مى آورد.
حضرت رضا (عليه السلام ) هم ضمن بر حذر داشتن از خصومت فرمود:
فانها... تردى بصاحبها(352).
خصومت ، انجام دهنده خويش را خوار كند.
خصومت لبه پرتگاهى است كه حتى در صورت حقانيت خصومت كننده ، احتمال سقوط او به دره
هولناك گناهان زبان وجود دارد.
سرور پرهيزكاران امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
من بالغ فى الخصومه اثم و من قصر فيها ظلم و لا يستطيع ان
يتقى الله من خاصم
(353).
هر كس در خصومت زياده روى كند، گناه كرده است و هر كس كوتاهى كند، مظلوم واقع مى
شود و كسى كه خصومت مى كند، توان رعايت تقواى الاهى را ندارد.
امام رضا (عليه السلام ) نيز ضمن بر حذر داشتن از خصومت فرمود:
...عسى ان يتكلم بشى ء لا يغفر له
(354).
چه بسا (خصومت كننده ) سخنى بگويد كه آمرزيده نشود.
(4): ريشه هاى درونى خصومت
خصومت نكوهيده ، در يكى از صفات زشت نفسانى انسان ريشه دارد كه عبارتند از:
1 - دشمنى و كينه جويى
گاه نفرت و كينه از كسى موجب مى شود كه شخص به نزاع و پيكار لفظى با او
بپردازد. او مى خواهد با اين منازعه بر آتش خشم خود مرهمى نهد و كينه خويش را با
خرد كردن شخص مقابل ابراز كند.
2 - حسد
حسادت به موقعيت فردى و اجتماعى افراد مى تواند موجب پديد آمدن رفتار خصومت
آميز در انسان شود. انسان حسود مى كوشد شخص را با مخاصمه خوار و ذليل ساخته تا شعله
هاى آتش حسد را در درون خويش فرو نشاند.
3 - حب مال يا مقام
گاه دست يافتن به مال يا مقام انسان را به مخاصمه با ديگران مى كشاند تا
شايد از اين راه مزدى بگيرد يا مقامى به دست آورد كه اين را مى توان در وكيلى كه
براى مخاصمه استخدام مى شود، به خوبى مشاهده كرد.
(5): پيامدهاى زشت خصومت
1 - تشويش و اضطراب درونى
خصومت و پيكار لفظى ، موجب اشتغال دل شده ، آرامش فرد را از ميان مى برد و
تشويش و نگرانى را بر جاى مى نهد. انسان خصومت كننده هميشه در انديشه نزاع و پيروزى
در آن است ؛ بدين جهت روى آرامش را نخواهد ديد. اگر اين خصومت به امور دينى مربوط
باشد، ترديد را به بار خواهد آورد. امير مؤ منان على (عليه السلام ) ضمن نهى از اين
رفتار فرمود:
...فانها تشغل القلب
(355).
همانا خصومت ، دل را مشغول مى سازد.
خصومت كننده به بيمارى ترديد مبتلا مى شود؛ چنان كه امام باقر فرمود:
الخصومه ...تورث الشك
(356).
خصومت شك را به جاى مى گذارد.
2 - ايجاد نفاق
آن گاه كه نزاع و خصومت براى اثبات مطلب ناحق باشد، دورويى و نفاق را در پى
خواهد داشت ؛ زيرا اصرار و لجاجت بر حقانيت خويش با آگاهى از ناحق بودن ادعا، چيزى
جز دوگانگى ميان سخن و دل نيست .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در وصف خصومت فرمود:
...فانها... تورث النفاق
(357).
همانا خصومت ، دورويى را بر جاى خواهد گذاشت .
3 - پيدايش كينه
نزاع با ديگران ، مايه پيدايش كينه و دشمنى در آن ها مى شود. اين حالت به
ويژه در جايى كه خصومت كننده به دروغ ادعاى حق كند، پديدار خواهد شد. همچنين شخصى
كه راه خصومت را در پيش مى گيرد، ممكن است هدفش دشمنى ، تحقير و ريختن آبرو باشد؛
بنابراين با چنين رفتارى موجب از ميان رفتن پيوند دوستى و تبديل آن به كينه و نفرت
و دشمنى مى شود. امير مؤ منان على (عليه السلام ) خصومت را اين گونه وصف مى كند:
...فانها...تكسب الضغائن
(358).
همانا خصومت موجب كينه ها مى شود.
4 - نابودى دين
آن گاه كه در مسائل دينى به خصومت پرداخته شود، دين رو به ضعف نهاده ،
سرانجام نابود مى شود.حضرت باقر (عليه السلام ) فرمود:
الخصومه تمحق الدين ...(359).
خصومت دين را از بين مى برد.
5 - نابودى اعمال نيك
خصومت ، مايه حبط و نابودى اعمال نيك انسان مى شود.امام باقر فرمود:
الخصومه ... تحبط العمل ...(360).
خصومت عمل را نابود مى كند.
6 - مايه سفاهت
انسان خردمند، براى استيفاى حق خويش تا آن جا كه ممكن است به خصومت روى نمى
آورد؛ زيرا خصومت آغاز سبك مغزى و كم خردى است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
المخاصمه تبدى سفه الرجل و لا تزيد فى حقه
(361).
ستيزه در گفتار، آغازگر سبك مغزى مرد است و بر حق او نمى افزايد.
(6): راه هاى درمان خصومت
خصومت نيز همانند ديگر بيمارى هاى اخلاقى از دو راه ((علمى
)) و ((عملى ))
قابل درمان است .
درمان علمى خصومت
انديشه در پيامدهاى نازيباى اين بيمارى ، مايه تحريك سرشت پاك آدمى در كنار
گذاشتن آن مى شود. يادآورى مستمر اين آثار زشت و زيان بار، روان انسان را به ترك
اين آفت ترغيب و تشويق مى كند و حس نفرت و انزجار از آن را پديد مى آورد.
فطرت و نهاد انسانى خواهان آرامش و مهر و محبت است و هنگامى كه رفتارى را مايه
تشويش و نگرانى ، و كينه و دشمنى بيابد، از آن دورى خواهند گزيد. آن كس كه با وجود
سرشتى پاك به خصومت آلوده شود، از آثار و پيامدهاى آن ناآگاه است .
در خصومت آمدند و در جفا |
|
دو مرقع پوش در دارالقضا |
قاضى ايشان را به كنجى برد باز |
|
گفت صوفى خوش نباشد جنگ ساز |
جامه تسليم در بر كرده ايد |
|
اين خصومت از چه در سر كرده ايد |
گر شما هستيد اهل جنگ و كين |
|
اين لباس از سر براندازيد هين |
ور شما اين جامه را اهل آمديد |
|
در خصومت از سر جهل آمديد(362)
|
درمان عملى خصومت
يكى از راه هاى عملى براى درمان اين بيمارى به كار بستن ضد آن يعنى
((طيب كلام )) است . طيب كلام يعنى
استفاده از گفتار خوش و سخن زيبا و مودبانه . انسان بايد خود را به داشتن طيب كلام
ملزم كند؛ يعنى هنگام صحبت با ديگرى ، در رعايت ادب بكوشد و از مطالبى استفاده كند
كه نيكو و پسنديده باشد؛ البته مراد از خوش سخنى ، چاپلوسى نيست ؛ زيرا هدف از تملق
و چرب زبانى ، جلب توجه ديگران است . از سويى در تملق ، خوبى هايى را كه در شخص
نيست ، به او نسبت مى دهند؛ در حالى كه صاحب گفتار خوش ، آن چه را نمى داند نمى
گويد و قصد خودنمايى هم ندارد؛ بلكه در سخن از كلمات و جملاتى استفاده مى كند كه
منشاء دشمنى نمى شود و بر كيفيت آن نيز مراقبت مى كند.
همان گونه كه خصومت و مراء و مجادله دشمنى ساز است ، عكس آن ها يعنى طيب كلام ،
موجب دوستى مى شود و مودت آفرين است . وقتى مخاطب ، شخص را در گفتارش مراقب ببيند،
جذب او مى شود. حال اگر اين ويژگى در جامعه باشد، موجب وحدت و اتحاد مى شود؛ بر
خلاف خصومت كه اختلاف انگيز است .
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
ان فى الجنه غرفا يرى ظاهرها من باطنها من ظاهرها لا يسكنها
من امتى الا من اطاب الكلام و اطعم الطعام ...(363).
همانا در بهشت غرفه هايى است كه (از درخشندگى و شفافيت ) بيرون آن ها از درون و
درون آن ها از بيرون ، ديده مى شود. از امت من كسى در اين غرفه ها ساكن نمى شود،
مگر آن كه خوش سخن باشد و مردم را اطعام كند...
الكلمه الطيبه صدقه
(364).
گفتار طيب و زيبا، نوعى صدقه است .
صدقه براى انسان فقط در امور مادى نيست . خوش سخنى نيز مى تواند اثر صدقه را داشته
باشد؛ پس بايد در موقعيت هاى خاص بحرانى نيز زبان خود را حفظ كرد و آن را به خوش
كلامى عادت داد و براى پيشگيرى از ابتلاء به مراء يا مجادله باطل و خصومت زشت ، طيب
كلام را به دست آورد و آن را در وجود خود ملكه كرد.