(3): نكوهش و ستايش جدال از ديد شرع
جدال در آيات و روايات به دو صورت زير مورد توجه قرار گرفته است :
1 -دسته اى از آيات و روايات ، جدال را نكوهش و از آن نهى مى كنند.
2 - دسته ديگر، جدال را تاءييد كرده ، به آن دستور مى دهند.
1 - نكوهش جدل از ديد شرع
خداوند متعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
ما يجادل فى آيات الله الا الذين كفروا(301).
فقط كسانى كه كافر شده اند، در آيات خدا جدال مى كنند.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الجدل فى الدين يفسد اليقين
(302).
جدل در دين ، يقين را فاسد مى كند.
حضرت رضا (عليه السلام ) به نقل از حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لعن الله الذين يجادلون فى دينه اولئك ملعونون على لسان نبيه
(303).
خداوند كسانى را كه در دين او جدال مى كنند، لعنت مى كند. آنان در زبان پيامبر خدا
نيز لعنت شدگانند.
2 - ستايش جدل از ديد شرع
خداوند بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى
هى احسن
(304).
(مردم ) را با حكمت [و برهان ] و پند نيكو به راه خدا بخوان و به بهترين روش با
ايشان جدال كن .
((جادلهم )) در اين آيه ، فعل امر است
كه خداوند به پيامبر دستور مى دهد به بهترين روش با مردم جدال كن و اين نشان مى دهد
جدالى كه خداوند به پيامبرش سفارش مى كند، زشت و ناپسند نيست .
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
نحن المجادلون فى دين الله
(305).
ما مجادله كنندگان در دين خداييم .
انسان ممكن است در برخورد نخست با اين آيات و روايات گمان كند ميان آن ها تضاد وجود
دارد؛ حال آن كه با دقت و تامل در اقسام جدال ، به نيكى در مى يابد كه هيچ تضادى در
بين نيست .
حكم اقسام جدال از ديد شرع
الف - جدال با انگيزه غير الاهى :
جدال نيكو چه در مباحث علمى و چه در مباحث دينى بايد با انگيزه الاهى باشد.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اجعلوا امر كم لله و لا تجعلوه للناس فانه ما كان لله فهو
لله و ما كان للناس فلا يصعد الى الله و لا تخاصموا الناس لدينكم فان المخاصمه
ممرضه للقلب
(306).
امرتان را براى خدا قرار دهيد و براى مردم قرار ندهيد كه اگر براى خداوند انجام
دهيد، بر خدا است كه پاداش آن را بدهد و اگر براى مردم باشد، به سوى خدا بالا نمى
رود و با مردم در دينتان مخاصمه نكنيد. همانا مخاصمه در دين ، دل را بيمار مى كند.
اين روايت نشان مى دهد كه اگر انگيزه ، غير الاهى باشد، جدال مطلوب نبوده ، ناپسند
است .امام حسين (عليه السلام ) هم در روايت پيش گفته در پاسخ كسى كه حضرت را به گفت
وگو فرا خواند، فرمود: همانا شيطان افراد را وسوسه ، و در گوش دل ايشان نجوا مى كند
و مى گويد با مردم مناظره كن تا گمان نكنند ناتوان و نادان هستى
(307).
شرع جدالى را كه از هواى نفس سرچشمه بگيرد نهى كرده است ؛ زيرا اگر چه بحث و گفت
وگو در آن ، علمى است ، انگيزه فرد، نفسانى و شيطانى است ؛ مانند آن كه هدف فقط
چيرگى بر طرف مقابل است كه اين رذايل اخلاقى مثل خودپرستى و شهوت مقام نشات مى
گيرد.
ب - جدال خشن :
خردمندان ، گفت وگو با لحن خشن و ناآرام را نكوهش مى كنند؛به ويژه اگر با
اهانت و دشنام به مخاطب همراه باشد كه در اين صورت از ديدگاه شرع رفتارى حرام رخ
داده است . تندى و خشونت در جدال افزون بر آن كه شخص را به حق نزديك نمى كند، او را
از حقيقت دور ساخته ، به وادى لجاجت مى كشاند.
خداوند متعالى در قرآن كريم از جدال غير احسن با اهل كتاب نهى كرده است :
لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن الا الذين ظلموا
منهم
(308).
با اهل كتاب مجادله نكنيد، مگر با بهترين وجه ، جز كسانى از ايشان كه ظلم كرده اند.
نهى خداوند از هر گونه جدال غير احسن ، دليلى روشن بر نكوهيده بودن جدال خشن است ؛
به ويژه اگر با اهانت و دشنام همراه باشد. حال با توجه به اين كه مجادله غير احسن ،
هم شامل مجادله زشت مى شود كه شخص جدال كننده در آن به خشونت و توهين مى پردازد و
هم ((جدل حسن )) را در بر مى گيرد كه
جدال كننده به صورت عادى و معمولى با مخاطب بحث مى كند، پرسش آن است كه آيا جدال
كننده اجازه ((جدال حسن )) را دارد يا
فقط ((جدال احسن )) شايسته و پسنديده
است . دقت در اين بخش از آيه الا الذين ظلموا منهم
روشن مى كند كه لازم نيست با افراد ستمكار كه از خلق خوش و برخورد نيكوى جدال كننده
سوء استفاده مى كنند، ((مجادله احسن ))
كرد و از آن جا كه جدال قبيح هم ناپسند است ، راهى جز جدال حسن باقى نمى ماند؛
بنابراين جواز مجادله حسن با چنين افرادى ثابت مى شود؛ يعنى اگر با آن ها كه از خلق
نيكو سؤ استفاده مى كنند، به شكل معمول و متعارف جدل و بحث شود، ديگر نيازى به خوش
رفتارى و مجادله احسن نيست ؛ بلكه چه بسا بتوان گفت : مجادله حسن با چنين كسانى بر
مجادله احسن تقدم دارد.
ج - جدال با استفاده از مواد نادرست :
استفاده از مواد ناحق و باطل در بحث و گفت وگو، مورد ديگرى براى جدال
نكوهيده به شمار مى رود؛ ولى در اين جا شبهه اى وجود دارد كه آيا در آيات و روايات
، از اثبات حق با مواد باطل نهى شده يا خير؟
خداوند متعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و يتبع كل شيطان مريد(309).
و از مردم كسى است كه بدون علم در كار خدا جدل مى كند و از پى هر شيطان گمراه كننده
اى مى رود.
و من الناس من يجدل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتب منير(310).
و از مردم كسى است كه بدون علم و هدايت و كتابى روشنگر، درباره خدا جدال مى كند.
آن چه در اين آيه آمده ، ((يجادل فى الله ))
است ؛ يعنى مجادله درباره خدا؛ ولى چون بدون آگاهى صورت مى پذيرد، نهى شده است ؛
براى نمونه ، كسى مى خواهد با مخاطب خود كه داراى عقايد باطل است ، بحث كند؛ ولى
معلومات كافى براى جدال ندارد و به ناچار براى اثبات حق ، از هر چيزى ، حتى مواد
باطل استفاده مى كند. طبق فرمان قرآن ، چنين كسى نبايد مجادله كند؛ زيرا توانايى آن
را ندارد و خواسته او (قانع كردن طرف مقابل ) هرگز محقق نخواهد شد؛ بلكه چه بسا او
را بيش تر به انحراف بكشاند.
د - جدال با معاند لجوج :
گفت و گو با كسى كه به پذيرش حق حاضر نبوده ، از عقيده باطل خويش دست نمى
كشد، بى فايده و خالى از ارزش است .
گاه انسان وارد بحث مى شود و همه جهات را هم رعايت مى كند، يعنى انگيزه و هدف او،
هدايت شخص ، كيفيت آن هم ، نرم و لين ، و مواد آن هم صحيح است ؛ ولى ممكن است با
تمام اين اوصاف ، طرف مقابل ، سخن او را نپذيرد و تسليم نشود و حتى اگر بحث او جنبه
موعظه اى هم داشته باشد، باز بى اثر بماند؛ در چنين حالتى چون امكان بيهودگى وجود
دارد نبايد به چنين بحثى تن داد.
روشن است كه كسى دلسوزتر از پيامبر اسلام براى دست گيرى از مردم ، وجود نداشته است
. حضرتش براى كمك به انسان ها بسيار حريص بود. گاه آن قدر از گمراهى افراد متاثر مى
شد كه خداوند خطاب كرد:
ان تحرص على هداهم فان الله لا يهدى من يضل
(311).
هر قدر بر هدايت آن ها حريص باشى ، (سودى ندارد؛ چرا كه ) خداوند كسى را كه گمراه
ساخت ، هدايت نمى كند.
اين بدان معنا نيست كه روش پيغمبر درست نبوده است ؛ بلكه پيامبر نگران حال آن ها
بود.
خداوند خطاب به پيامبرش مى فرمايد:
انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم
بالمهتدين
(312).
همانا تو كسى را كه دوست داشته باشى هدايت نمى كنى ؛ اما خداوند آن كس را كه بخواهد
هدايت مى كند و او به هدايت يافتگان آگاه تر است .
اين هدايت به معناى راهنمايى و ارشاد نيست ؛ بلكه به معناى ((ايصال
به مطلوب
(313))) است ؛ زيرا ((ارشاد
و راهنمايى )) وظيفه پيامبر، و ((ايصال
به مطلوب )) كار خداوند است . او هر كه را بخواهد، هديد مى
كند؛ ولى ((ارائه طريق ))، نشان دادن
راهى است كه انسان را به سعادت برساند؛ بنابراين ، هدايت كار خداوند است ؛ از اين
رو فقط براى تشفى دل پيامبر به او فرمود: تو براى هدايت مردم خود را به زحمت مى
اندازى .
يكى از اصحاب امير مؤ منان (عليه السلام ) به نام همام از او خواست كه تقواپيشگان
را برايش وصف كند. حضرت در پاسخ چنان رسا وصف كرد كه همام بى هوش شد و از دنيا رفت
. اين جا زمينه براى پرورش روحى او بسيار آماده بود كه سخنان امير مؤ منان (عليه
السلام ) چنين تاثير شگفت بر او گذاشت ؛ ولى گاه پيامبر با امثال ابوجهل مواجه بد
كه به هيچ شكل ، دوستى خدا و رسول در دل آن ها راه نمى يافت ؛ زيرا هيچ زمينه اى در
آن ها، براى هدايت وجود نداشت . پيامبر براى هدايت اين افراد خود را بسيار به تكلف
و زحمت مى انداخت ؛ به همين جهت خداوند فرمود:
و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا افانت تكره الناس
حتى يكونوا مؤ منين
(314).
اگر پروردگار تو مى خواست ، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى (به اجبار) ايمان
مى آوردند. آيا تو مى خواهى مردم را وادارى كه ايمان بياورند؟
بنابراين بحث و جدل با كسانى كه احتمال تاثير در آن ها وجود ندارد، بيهوده است .
بدتر از كسى كه زير بار حق نمى رود، اهل فتنه است . چنين شخصى نه تنها حق را نمى
پذيرد كه بر ضد آن توطئه مى كند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اياكم و جدال كل مفتون فان كل مفتون ملقن
(315).
از جدال با كسى كه مفتون
(316) است بپرهيز؛ زيرا شيطان به او تلقين و او را يارى مى كند.
هر سخن شخص مفتون ، مطلبى است كه شيطان در دل او جارى مى سازد. بحث و مجادله علمى
با چنين افرادى فايده اى ندارد و شخص همان راه گمراهى خود را پيش گرفته ، براى
اصلاح عقيده خويش ، و پذيرش حق ، گامى بر نخواهد داشت ؛ پس در آغاز بايد دقت شود كه
شخص مورد نظر درباره مسائلى دينى چه حالتى دارد. آيا از افرادى است كه دنيا، همه
وجود او را فرا گرفته و مفتون كرده يا هنوز مفتون دنيا نشده و قابل هدايت است ؟
اگر از دسته اول بود، جدل با او هيچ فايده اى ندارد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در زمان وفاتش وصيت فرمود:
دع المماراه و مجاراه من لا عقل له و لا علم
(317).
بحث و گفت وگو را با كسى كه عقل و دانش ندارد رها كن ؛
چرا كه موعظه چنين فردى بى فايده بوده ، جدال با او، جدال احسن نيست ؛ ولى اگر از
دسته دوم بود، گفت وگو با او با شرايط خاص جدل (جدال احسن ) خواهد بود كه انبيا نيز
به چنين جدالى امر شده اند.
سپس ، بايد ظرفيت و توان درك و فهم شخص را سنجيد تا بتوان مطابق آن به بحث با او
پرداخت .
ه - جدال در موضوع بى فايده :
بحث از امور بى فايده ، كارى بيهوده و مورد نكوهش خردمندان و شرع است .
انسان به حكم فطرت و عقل خويش ، در پى چيزى بر مى آيد كه در آن بهره اى بر اى خود
ببيند؛ از اين رو جدال در موضوعى كه هيچ سودى براى او نخواهد داشت ،به حكم فطرت و
عقل سليم نادرست است .
حضرت رضا (عليه السلام ) در سفارش هايى به حضرت عبدالعظيم فرموده است :
يا عبدالعظيم ابلغ عنى اوليائى [السلام ] و قل لهم لا يجعلوا
للشيطان على انفسهم سبيلا و مرهم بالصدق فى الحديث و اداء الامانه و مرهم بالسكوت و
ترك الجدال فيما لا يعنيهم ...(318).
اى عبدالعظيم ! سلام مرا به دوستانم برسان و به ايشان بگو شيطان را به جان هايشان
راه ندهند و به ايشان راستى در سخن و امانتدارى و ترك جدال و گفت وگو در چيزهايى را
كه براى ايشان فايده اى ندارد دستور بده .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بخشى از كلامى بسيار طولانى فرمود:
و اما علامه المتكلف فاربعه الجدال فيما لا يعنيه ...(319).
نشانه كسى كه خود را به تكلف مى اندازد چهار چيز است : 1 - جدال (و گفت وگو) در
چيزى كه براى ايشان فايده ندارد...
و - جدال در موضوع غير قابل فهم :
گفت وگو در آن چه خارج از حد درك است ، بى حاصل ، بلكه زيانبار است . عقل و
شرع بحث و جدل در چنين موضوعى را نكوهيده است .
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
تكلموا فى خلق الله و لا تكلموا فى الله فان الكلام فى الله
لا يزيد الا تحيرا(320).
درباره آفرينش خدا گفت وگو كنيد و در ذات خدا بحث نكنيد. همانا سخن گفتن از ذات خدا
چيزى جز سرگردانى نمى افزايد.
ذات الاهى فراتر از محدوده خرد انسان است . بشر فقط به هستى آفريدگار جهان پى مى
برد؛ اما تصويرى از او به دست نخواهد آورد؛ زيرا ذات پاكش برتر از آن است كه به
تصوير در آيد. او را صورتى نيست و به تعريف در نيايد: حده ان
لا يحد(321).
جدال در اين امور، چيزى جز ترديد به بار نمى آورد؛ از اين رو شرع آن را نهى كرده
است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
اياكم و الجدال فانه يورث الشك فى دين الله
(322).
از جدال بپرهيزيد؛ چرا كه در دين خدا شك را به ارث مى گذارد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در كلامى ديگر پس از بر حذر داشتن از جدال فرمود:
...و من تخلف عنا هلك
(323).
و هر كس از (فرمان ) ما سر بپيچد نابود مى شود؛
البته برخى از امور در حيطه عقل هيچ انسانى حتى ظرف با عظمت معصومان (عليه السلام )
هم نمى گنجد و برخى ديگر، از حوزه درك غالب افراد خارج است .
ز - جدال احسن :
بحث و گفت وگو در مسائل علمى و دينى با همه صورت هايش از سوى عقل و شرع
نكوهش نشده ؛ بلكه برخى از اقسام آن ، ستايش شده است . جدالى كه ((به
دور از هواهاى نفسانى ))، ((با زبانى
خوش و گفتارى ملايم )) ((موادى درست
)) و ((درباره موضوعى قابل فهم و مفيد))
صورت گيرد، بحثى پسنديده به شمار مى رود كه قرآن كريم و روايات به آن سفارش كرده
اند.
مباحثه ها و مناظره هاى پيشوايان معصوم (عليه السلام ) به ويژه امام باقر، امام
صادق ، امام رضا و امام جواد (عليه السلام ) از جمله اين نوع جدال شمرده مى شود.
امام حسن عسكرى (عليه السلام ) مى فرمايد: در حضور امام صادق (عليه السلام ) از
جدال در دين صحبت شد و گفته شد كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و
پيشوايان معصوم (عليه السلام ) از جدال نهى مى كردند. حضرتش فرمود:
لم ينه عنه مطلقا لكنه نهى عن الجدال بغير التى هى اءحسن
اءما تسمعون الله يقول : ((و لا تجادلوا اءهل الكتاب الا
بالتى هى اءحسن )) و قوله تعالى : ((ادع
الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن ))
فالجدال بالتى هى اءحسن قد قرنه العلماء بالدين و الجدال بغير التى هى اءحسن محرم و
حرمه الله تعالى على شيعتنا و كيف يحرم الله الجدال جمله و هو يقول :
((و قالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا اءو نصارى
)) قال الله تعالى : ((تلك اءماتيهم
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )) فجعل علم الصدق و
الاءيمان بالبرهان و هل يؤ تى بالبرهان الا فى الجدال بالتى هى اءحسن قيل : يا ابن
رسول الله فما الجدال بالتى هى اءحسن و التى ليست باءحسن قال : اءما الجدال بغير
التى هى اءحسن ان تجادل مبطلا فيورد عليك باطلا فلا ترده بحجه قد نصبها الله تعالى
و لكن تجحد قوله اءو تجحد حقا يريد ذلك المبطل اءن يعين به باطله فتجحد ذلك الحق
مخافه اءن يكون له عليك فيه حجه لانك لا تدرى كيف المخلص منه فذلك حرام على شيعتنا
اءن يصيروا فتنه على ضعفاء اخوانهم و على المبطلين اءما المبطلون فيجعلون ضعف
الضعيف منكم اذا تعاطى مجادلته و ضعف فى يده حجه له على باطله و اءما الضعفاء منكم
فتغم قلوبهم لما يرون من ضعف المحق فى يد المبطل و اءما الجدال التى هى اءحسن فهو
ما اءمرالله تعالى به نبيه اءن يجادل به من حجد البعث بعد الموت و احياءه له فقال
الله حاكيا عنه ((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحى
العظام و هى رميم فقال الله فى الرد عليه قل يا محمد ((يحييها
الذى اءنشاءها اءول مره و هو بكل خلق عليم الذى جعل لكم من الشجر الا خضر نارا فاذا
انتم منه توقدون )) فاءرادالله من نبيه اءن يجاد المبطل الذى
قال كيف يجوز اءن يبعث هذه العظام و هى رميم فقال الله تعالى ((قل
يحييها الذى اءنشاءها اءول مره )) اءفيعجز من ابتداء به لا
من شى ء اءن يعيده بعد اءن يبلى بل ابتداؤ ه اءصعب عندكم من اعاده ثم قال :
((الذى جعل لكم من الشجر الاءخضر نارا))
اى اذا كمن النار الحاره فى الشجر الاءخضر الرطب يستخرجها فعرفكم اءنه على اعاده ما
بلى اقدر ثم قال : ((اءوليس الذى خلق السماوات و الاءرض
بقادر على اءن يخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم )) اءى اذا
كان خلق السماوات و الاءرض اءعظم و اءبعد فى اءوهامكم و قدركم اءن تقدروا عليه من
اعاده البالى فكيف جوزتم من الله خلق هذا الاءعجب عندكم و الاءصعب لديكم و لم
تجوزوا منه ما هو اءسهل عند كم من اعاده البالى قال الصادق (عليه السلام ): فهذا
الجدال بالتى هى اءحسن لاءن فيها قطع عذر الكافرين و ازاله شبههم و اءماالجدال بغير
التى هى اءحسن باءن تجحد حقا لا يمكنك اءن تفرق بينه و بين باطل من تجادله و انما
تدفعه عن باطله باءن تجحد الحق فهذا هو المحرم لانك مثله ، جحد هو حقا و جحدت اءنت
حقاء آخر(324).
به شكل مطلق [= همه اقسام جدال ] نهى نفرموده است ؛ بلكه از جدالى نهى فرمود كه
((غير احسن )) است ؛ به دليل آن چه از
خداوند مى شنويد كه مى فرمايد: ((با اهل كتاب جدال نكنيد،
مگر به نيكوترين وجه )) و گفتار خداوند متعالى :
((مردم را با حكمت و پند نيكو به راه پروردگارت فرا خوان ، و
به بهترين شكل جدال كن .)) پس جدال به بهترين وجه را
دانشمندان به راستى با دين پيوند مى زنند و جدال ((غير احسن
)) حرام شده است و خداوند متعالى آن را بر پيروان ما حرام
كرده است و چگونه خدا تمام اقسام جدال را حرام كرده ؛ در حالى كه مى گويد:
((آن ها گفتند هيچ كس جز يهود يا نصارى هرگز داخل بهشت
نخواهد شد.)) خداوند فرمود: ((اين
آرزوى آن ها است . بگو: اگر راست مى گوييد برهان خود را (بر اين موضوع ) بياوريد.))
خداوند برهان را دليل راستى و ايمان ايشان قرار داد و آيا برهان جز در
((جدال احسن )) آورده مى شود؟
به امام عرض شد: اى پسر رسول خدا!((جدال احسن
)) و ((جدال غير احسن )) چيست
؟ امام فرمود: اما ((جدال غير احسن ))
آن است كه تو با مخالفى بحث و گفت وگو كنى و او دليل باطلى براى تو بياورد كه تو
نمى توانى آن را با حجتى الاهى [= درست ] رد كنى ؛ اما او را انكار مى كنى يا آن كه
دليل درست و حقى را كه فرد مخالف مى خواهد با كمك آن عقيده باطل خويش را اثبات كند،
انكار كنى ؛ پس تو آن دليل حق را از ترس آن كه به نفع او و به زيان تو شود، انكار
مى كنى ؛ زيرا نمى دانى راه گريز از آن چيست . چنين جدالى بر شيعيان ما حرام است ؛
(چرا كه ) براى برادران دينى ضعيف خود، و براى آن ها كه مخالف هستند فتنه اى مى
شوند؛ اما براى مخالفان (به اين شكل ) كه وقتى فرد ضعيف از شما به مجادله با مخالف
پرداخت و ضعف و ناتوانى او در بحث پديدار شد؛ شخص مخالف ، اين ضعف را بر حقانيت
عقيده باطل خويش دليل قرار مى دهد؛ امام ضعيفان از شما پس از آن كه شخص بر حق در
بحث با مخالف مغلوب شد، از شكست او اندوهگين مى شوند. ((جدال
احسن )) همان است كه خداوند به پيامبرش دستور داده است كه به
وسيله آن با كسانى كه منكر معاد و زندگى پس از مرگ هستند، گفت وگو كن ؛ پيامبر
خداوند از منكر معاد چنين حكايت مى كند: ((و براى ما مثالى
زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند؛ در
حالى كه پوسيده است .)) خداوند هم در رد او فرمود:
((بگو (اى محمد!) همان كسى كه نخستين بار آن ها را ايجاد
كرد، (دوباره ) آن ها را زنده مى سازد و او به هر آفرينشى آگاه است ؛ همان كسى كه
براى شما از درخت سبز، آتش آفريد و شما به وسيله آن ، آتش مى افروزيد.))
خداوند از پيامبرش خواست كه با آن منكر مخالف كه مى گفت
چگونه ممكن است اين استخوان ها در حالى كه پوسيده اند، برانگيخته شوند، جدال كند و
فرمود: ((بگو همان كسى كه نخستين بار آن ها را ايجاد كرد،
(دوباره ) آن ها را زنده مى سازد.)) آيا كسى كه آن را از هيچ
آغاز كرد [=آفريد]، از بازگرداندن آن پس از پوسيده شدنش ناتوان است ؛ بلكه آفرينش
نخست نزد شما دشوارتر از بازگرداندن آن ها است ؛ سپس (خداوند) فرمود:
((همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد))؛
يعنى هنگامى كه آتش سوزان را در درخت سبز تروتازه آشكار كرد تا شما آن را به دست
آورده ، استخراج كنيد، به شما آموخت كه همانا بازگرداندن آن چه پوسيده ، تواناتر
است ؛ سپس فرمود: ((آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد،
نمى تواند همانند آنان [= انسان هاى خاك شده ] را بيافريند؟ آرى (مى تواند)، و او
آفريدگار دانا است ))؛ يعنى هنگامى كه به گمان شما و در
ميزان سنجش شما آفرينش آسمان ها و زمين عظيم تر و دورتر [= دشوارتر] از بازگرداندن
(استخوان هاى ) پوسيده است ، چگونه آفرينش اين امر عجيب تر و دشوارتر [= آفرينش
آسمان ها و زمين ] را از خدا ممكن دانسته ، ولى چيزى را كه آسان تر و راحت تر است
[=بازگرداندن استخوان هاى پوسيده ] ممكن نمى دانيد؟ (سپس ) امام صادق (عليه السلام
) فرمود: پس اين ((جدال احسن )) است ؛
زيرا در چنين جدالى عذر و دليل كافران نابود شده و شبهات ايشان برطرف مى شود و اما
((جدال غير احسن )) به انكار حقى كه
نمى توانى ميان آن و باطلى كه به جدل با آن پرداخته اى ، فرق بگذارى و همانا تو
براى بيرون آوردن آن دليل حق از دست مخالف معاند به انكار آن دليل مى پردازى ، اين
جدال حرام شده است ؛ زيرا تو هم مانند آن فرد مخالف كه حقى را زير پا مى گذارد، حقى
را انكار مى كنى .
پيشوايان معصوم (عليه السلام ) برخى از شاگردان خود را كه بر بحث و جدال توانا
بودند، به اين مهم تشويق مى كردند تا آن جا كه پيشواى ششم حضرت صادق (عليه السلام )
درباره شاگرد مبرز و تواناى خويش ، هشام بن حكم مى فرمايد:
هشام بن الحكم رائد حقنا و سائق قولنا المويد لصدقنا و
الدافع لباطل اعدائنا من تبعه و اتبع اثره تبعنا و من خالفه و الحد فيه فقد عادانا
و الحد فينا(325).
هشام بن حكم پرچمدار حق ما و كسى است كه سخن ما را پيش برده ، بر كرسى مى نشاند و
مؤ يد (گفتار و عقيده ) راست ما بوده ، دليل هاى باطل دشمنان ما را رد مى كند.
پيروى از او پيروى از ما و مخالفت و دشمنى با او دشمنى و مخالفت با ما است .
حضرت در جاى ديگر به توانايى هشام اشاره كرده ، او را به سخن گفتن با مردم دستور مى
دهد:
يا هشام لا تكاد تقع تلوى رجليك اذا هممت بالارض طرت مثلك
فليكلم الناس فاتق الزله و الشفاعه من ورائها ان شاء الله
(326).
اى هشام ! تو با هر دو پا به زمين نمى خورى [= بى پاسخ نمى مانى ]. تا بخواهى به
زمين بخورى ، پرواز مى كنى (خود را از معركه جدال و بحث مى رهانى ؛) پس بايد با
مردم بحث كرد و سخن گفت . خود را از لغزش نگه دار، شفاعت ما به دنبالش مى آيد ان
شاء الله .
درباره بحث و گفت وگو با ديگران ، نكته ديگرى هم وجود دارد كه بايد به آن توجه شود.
انسان بايد كشش و ميزان فهم افرادى را كه با آن ها سروكار دارد بسنجد و توجه كند كه
با چه روشى مى توان مطلب را به ايشان تفهيم كرد؛ براى نمونه اگر طرف مقابل ظرفيت
فهم برهان را دارد بايد برهانى و عقلانى با او بحث شود تا نتيجه مطلوب به دست آيد؛
اما با افرادى كه كشش برهانى و فلسفى و توان درك استدلال را ندارند بايد به شكل
خطابى و به صورت موعظه سخن گفت ؛ ولى اگر فرد از توان درك استدلال در حد متوسطى
برخوردار بود مى توان با جدل ، او را از عقيده باطلش دور كرد و براى اين كار مى
توان از امور ((مسلم )) يا
((مشهور)) بهره برد.
افراد بشر از جهت توان تفكر به سه دسته قوى ، متوسط و ضعيف قابل تقسيمند كه با هر
دسته بايد فراخور ظرفيتش بحث شود. همان گونه كه گذشت ، خداوند در قرآن مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى
هى اءحسن
(327).
اين آيه ، سه روش را براى دعوت به سوى خدا معرفى مى كند كه شايد اشاره بر همان سه
دسته داشته باشد به اين معنا كه اگر شخص مخاطب از توان بالاى عقلى برخوردار است ،
با حكمت و برهان (بالحكمه ) با او سخن بگو و اگر ضعيف و ناتوان بود، با پند نيكو
(الموعظه الحسنه )، و اگر از توان متوسطى برخوردار بود، با جدل او را فراخوان
(جادلهم .)
البته براى افرادى كه از توان بالا يا متوسط برخوردارند، موعظه هم سودمند است و آن
ها را در راه رسيدن به حق يارى مى كند؛ اما موعظه ، بيش تر براى افرادى كه اهل منطق
و حكمت نيستند و با برهان و استدلال آشنايى كافى ندارند، به كار مى رود تا از اين
راه بتوان آن ها را از عقيده باطلشان آگاه كرد.
جدل هم يكى از راه هايى است كه خداوند به اوليا و انبيا دستور داده تا با آن ،
گمراهان را يارى كنند.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
نحن المجادلون فى دين الله
(328).
ما جدال كنندگان در دين خدا هستيم .
چه بسا در اين جا، منظور از ((نحن ))
انبياء باشد. آن ها ماءمورند از طريق بحث هاى علمى و چه بسا با بهترين روش مردم را
به سوى خدا بخوانند. كسانى كه ايشان را يارى كنند خداوند هم آن ها را يارى خواهد
كرد.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من اعاننا بلسانه على عدونا انطقه الله بحجته يوم موقفه بين
يديه عزوجل
(329).
هر كس ما را با زبان بر ضد دشمنانمان كمك كند، خداوند او را با همان دليلى كه آورده
، در روز قيامت ، گويا مى كند.
(4): ريشه هاى درونى جدال
جدال نكوهش شده ، در صفات زشت درونى ريشه دارد. سرچشمه اين رفتار ناپسند يكى
از امور ذيل است :
1 - خشم
آن گاه كه نيروى خشم از سيطره و فرمانبردارى نيروى خرد خارج شود، انسان را
به رفتارهاى ناپسند وا مى دارد كه از جمله آن ها ((جدال
)) است . انسان خشمگين يا به فردى لجوج و معاند تبديل مى شود
كه مى كوشد بر شخص مقابل چيره شود و به هيچ وجه زير بار پذيرش حق نمى رود يا در
صورتى كه حق با او باشد، براى اثبات حق به توهين و خشونت روى مى آورد.
2 - حب دنيا
گاه به دست آوردن مقام يا مال ، انسان را به صحنه جدال مى كشاند. گرايش به
تحصيل دنيا و كسب وجهه در ميان مردم ، به ويژه دانشمندان ، فرد را اهل جدال كرده ،
بحث و گفت وگو را عادت او مى سازد تا آن جا كه دانش را هم براى جدال با دانشمندان
مى آموزد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بخشى از وصيتى طولانى به
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
يا على من تعلم علما ليمارى به السفهاء او يجادل به العلماء
او ليدعوالناس الى نفسه فهو من اهل النار(330).
اى على ! كسى كه دانشى را براى مراء با سبك مغزان يا جدال با دانشمندان يا
فراخواندن مردم به سوى خود بياموزد، از اهل آتش است .
3 - تكبر
اظهار كمال و افتخار به دانش و آگاهى خويش ، از ديگر رذايلى است كه مى تواند
ريشه جدال باشد به اين صورت كه فرد برا فخرفروشى به بحث و گفت وگو با ديگران
بپردازد كه وصيت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت على (عليه السلام
) شامل اين دو قسم هم مى شود؛ البته روشن است كه ((جدال احسن
)) در هيچ يك از صفات زشت درونى ريشه ندارد؛ بلكه از فضايل
اخلاقى ريشه مى گيرد؛ اما شناخت انگيزه و ريشه واقعى اين رفتار براى انسان جدال
كننده ، كارى بس دشوار است كه به راحتى قابل دستيابى نيست . دانشمند بزرگ شيعى ،
علامه مجلسى (قدس سره ) مى گويد:
جدا كردن جدالى كه از هواهاى نفسانى سرچشمه مى گيرد، از جدالى كه براى اظهار حق و
ارشاد گمراهان انجام مى شود، كارى در نهايت دشوارى است و چه بسيار كه در نگاه نخست
، يكى با ديگرى اشتباه مى شود و نفس بشر فريب كارى هاى پنهانى در اين جا دارد كه
رهايى از آن ها جز به فضل الاهى ممكن نيست
(331).