ديباچه
هجم بهم العلم على حقيقه البصيره ، و باشروا روح
اليقين ، و استلانوا ما استعوره المترفون ، و اءنسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و
صحبواالدنيا باءبدان ارواحها معلقه بالمحل الاءعلى ...(1).
وجود فرهمند و فرازمند استاد فرهيخته ى ما، فقيه عارف ، حجه الحق ، آيت الله مجتبى
تهرانى - دام ظله - همچون كوهسارانى است كه بر دامنه هاى نشاط انگيز و طراوت خيز آن
، چشمه ساران زلالى جارى است كه شريعه ى انبوه دل هاى تشنه ى حكمت و معرفت و آبشخور
خيل جان هاى شيفته و شائق اخلاق و سلوك است .
سال ها است كرسى دروس فقه و اصول استاد، ركن ركين سطوح عالى حوزه ى علميه ى تهران و
مجمع فضلاى مجد و مستعد ام القراى انقلاب اسلامى است . هر صبحدم طلاب جان تشنه در
محضر دروس استاد، حاضر و سيراب از آن خارج مى شوند. جلسات نورانى دروس تفسير استاد
نيز، جوانان تحصيل كرده و مشتاق معارف قرآن را كهرباسان برگرد خود فرا آورده است .
از ديرباز، محفل اشراقى دروس اخلاق و عرفان معظم له ، كانون تجمع طيف طالب طهارت و
معرفت است و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس
(2 ). سال ها است كه هزاران جوان از سرچشمه ى صافى تعليمات
شرقانى استاد سيراب و سرشار مى شوند و بوته ى انفاس قدسى و مواعظ بالغه ى او، نفوس
مستعد و قلوب معد را مى گدازد و جان ها و دل هاى گداخته را تزكيه مى سازد.
ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد،(3)
چرا كه استاد خود تنديس پارسايى و تجسم ساده زيستى است ، و مظهر نفسانيت ستيزى و
جاه گريزى و مجمع علم و عمل است .
زمانه افسر رندى نداد جز به كسى |
|
كه سرفرازى عالم در اين كله دانست |
برآستانه ى ميخانه هر كه يافت رهى |
|
ز فيض جام جم اسرار خانقه دانست |
استاد ما، از شاگردان برجسته ى حضرت امام خمينى - سلام الله و رضوانه عليه - و از
مواريث ملكوتى آن بزرگوار و از ساقه هاى آن طوباى طيبه به شمار مى رود كه بر اثر
الفت و مؤ انست بسيار با آن حضرت ، در شخصيت فقهى ، اخلاقى و عرفانى او فانى شده
است . تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها(4)
هم از اين رواست كه خوشه چينان محضر تعلم و تربيتش ، از او رايحه ى روح خدا را به
دماغ جان مى شنوند. اولك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح
منه
(5).
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد |
|
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد |
دروس معنوى استاد، اخلاق نظرى انتزاعى متعارف نيست و نيز بازگفت تقليدى اخلاق فلسفى
و يونانى نمى باشد؛ همچنين تعليمات سلوكى ايشان با عرفان مسلكى نسبتى ندارد؛ زيرا
دروس استاد آميزه اى از اخلاق نبودى و عرفان علوى است كه با اتكا به منطق اجتهاد،
از زلال آيات و روايات برگرفته و با رعايت نياز نسل امروز، سامان يافته و از جويبار
لسان معظم له در كام تشنه ى طالبان سلوك الى الله فرو مى ريزد.
فطوبى لهم ثم طوبى لهم |
|
هنيئا لارباب النعيم نعيمهم |
مجموعه ى مباحث چندين ساله ى اخلاق و عرفان معظم له ، تاكنون بر دو هزار درس بالغ
شده و همچنان نيز اين كوثر پرفيض در فيضان و جريان است . استاد از سر لطف و حسن ظن
، اين ذخيره ى گرانبها را به اين بى بضاعت واگذار فرمودند و بنده نيز از برخى
دوستان تقاضا كردم تا طبق برنامه و فرايندى كه تنظيم و ارائه شد، دروس را از نوار
پياده كنند و به نگارش و آماده ساختن آن براى نشر، اهتمام ورزند و تاكنون مباحث
اخلاقى به صورت حدود دوازده مجلد با عنوان اخلاق الاهى تدوين شده ، از مباحث عرفانى
نيز كه با عنوان سير و سلوك ارائه خواهد شد هشت مجلد تنظيم شده است كه به تدريج
ويراسته شده و در دسترس علاقه مندان مباحث معرفتى ، اخلاقى قرار خواهد گرفت و
احتمالا سلسله ى سير و سلوك بر شانزده جلد بالغ مى گردد.
ترتيب دروس اخلاقى به شرح زير صورت بسته است :
جلد اول ، در آمد: شامل هدف از بعثت ، ابعاد وجودى انسان ، قلب - قواى نفس ، رذايل
و فضايل قوا، تزكيه ى نفس ، اعتدال و...
جلد دوم رذايل قوه ى عقليه و غضبيه ، شامل شك ، جهل مركب ، غفلت ، وساوس شيطانى ،
مكر، تهور، جبن ، سوءظن ، انتقام جويى ، كينه ، عجب ، كبر، ذلت ، عصبيت ، قساوت
و...
جلد سوم ، رذايل قوه ى شهويه و وهميه ، شامل حب دنيا، حب مال ، حب جاه ، طمع ، حرص
، بخل و...
جلد چهارم ، آفات زبان ، بخش يكم ، شامل غيبت ، دروغ ، بهتان ، تهمت ، مراء، جدال ،
خصومت ، لعن و نفرين ، شماتت ، فحش ، فرورفتن در باطل ، استهزاء و سخريه ، سخن چينى
و بيهوده گويى .
جلد پنجم ، آفات زبان ، بخش دوم ، شامل مزاح ، خنده ، گريه ، طعن ، مدح ، افشاى سر،
توهين و تحقير، دوزبانى ، غنا و شعر، سخن و سكوت و...
جلد ششم و هفتم ، فضايل قوه ى عقليه و غضبيه ، شامل خوف و رجاء، كظم غيظ، حلم ،
عفو، مدارا، تواضع ، انكسار و استحقار نفس ، رقت ، حسن خلق و...
جلد هشتم و نهم ، فضايل قوه ى شهويه ، شامل قناعت ، زهد، فقر، جود و سخا، ايثار،
تقوا و ورع مالى و...
جلد دهم و يازدهم ، فضايل قوه ى وهميه ، شامل اخلاص ، حب خدا، شوق ، رضا، انس ،
تسليم ، توكل ، اعتزال و...
بر اصحاب ذوق و ارباب معرفت روشن است كه عرفا در عدد و ترتيب منازل سلوك متفق القول
نيستند: برخى يك ، برخى دو، و بعضى سه ، برخى ديگر هفت و بعضى هفتاد، كسانى يكصد
منزل بر شمرده اند و بعضى تا هزار و حتى هفتاد هزار نيز ادعا و تعبير كرده اند:
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست |
|
كز صد هزار منزل بيش است در بدايت |
البته غالبا اين راه را از ((يقظه ))
آغاز و به ((وحدت )) منتهى دانسته
اند. بى گمان بسيارى از نظرات با هم قابل جمع اند، هر چند راه هاى سلوك و وصال به
شماره ى آفريدگان است ، كه الطرق الى الله بعدد انفاس
الخلائق
(6).
استاد در بيان منازل السالكين نخست از ((اوصاف الاشراف
))، اثر گرانسنگ خواجه ى طوسى - رضوان الله عليه - پيروى
كرده اند. خواجه منازل سلوك را در سى و يك منزل خلاصه كرده است كه از
((ايمان )) آغاز و با
((توحيد)) پايان مى پذيرد؛ اما بعدها بر تكميل مباحث
به رويه ى ((منازل السائرين )) خواجه
عبدالله انصارى بنا نهادند، از اين رو سلسله ى سير و سلوك نيز بر اساس يك صد منزل
تكميل و تدوين و ارائه مى شود و طبعا سير عنوان هاى مجموعه به ترتيب زير خواهد بود:
1 - يقظه
2 - توبه
3 - محاسبه
4 - انابه
5 - تفكر
6 - تذكر
7 - اعتصام
8 - فرار
9 - رياضت
10 - سماع
11 - حزن
12 - خوف
13 - اشفاق
14 - خشوع
15 - اخبات
16 - زهد
17 - ورع
18 - تبتل
19 - رجاء
20 - رغبت
21 - رعايت
22 - مراقبت
23 - حرمت
24 - اخلاص
25 - تهذيب
26 - استقامت
27 - توكل
28 - تفويض
29 - ثقه
30 - تسليم
31 - صبر
32 - رضا
33 - شكر
34 - حياء
35 - صدق
36 - ايثار
37 - خلق
38 - تواضع
39 - فتوت
40 - انبساط
41 - قصد
42 - عزم
43 - اراده
44 - ادب
45 - يقين
46 - انس
47 - ذكر
48 - فقر
49 - غنا
50 - مقام مراد
51 - احسان
52 - علم
53 - حكمت
54 - بصيرت
55 - فراست
56 - تعظيم
57 - الهام
58 - سكينه
59 - طماءنينه
60 - همت
61 - محبت
62 - غيرت
63 - شوق
64 - قلق
65 - عطش
66 - وجد
67 - دهشت
68 - هيمان
69 - برق
70 - ذوق
71 - لحظ
72 - وقت
73 - صفا
74 - سرور
75 - سر
76 - نفس
77 - غربت
78 - غرق
79 - غيبت
80 - تمكن
81 - مكاشفه
82 - مشاهده
83 - معاينه
84 - حيات
85 - قبض
86 - بسط
87 - سكر
88 - صحو
89 - اتصال
90 - انفصال
91 - معرفت
92 - فنا
93 - بقا
94 - تحقيق
95 - تلبيس
96 - وجود
97 - تجريد
98 - تفريد
99 - جمع
100 - توحيد
در خور ذكر است كه براى تنسيق و تدوين مجموعه ، فرايندى به شرح زير منظور و معمول
گشته است :
الف ) پياده سازى درس ها از نوار،
ب ) پردازش ابتدايى نثر دروس ، براى برگرداندن لحن آن از صورت گفتارى به سياق
نوشتارى ،
ج ) تدوين و تفصيل ابتدايى متن ،
د) بازنگارى و تكميل متن و تدوين نهايى ،
ه ) مرجع يابى و مستند سازى ،
و) يكدست سازى شيوه ى نگارش ، ترجمه ها و اعراب گذارى عبارت ،
ز) بازخوانى مدير مباشر،
ح ) بازبينى سرپرست ،
ط ) ويراستارى فنى ،
ى ) ارزيابى كارشناسان گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه ،
ك ) بررسى در شوراى علمى گروه اخلاق و عرفان ،
ل ) افزودن فهرست هاى گوناگون (موضوعى ، كتابنامه ، نمايه )
م ) صفحه آرايى و مقدمات چاپ
هر چند در تنظيم اين سلسله ، اصل بر احتراز از تصرف (كاهش و افزايش ) بوده است ،
اما گاه ضرورت مستند سازى و ساختارمند كردن مباحث ، همكاران ما را به اندكى تصرف
واداشته است .
سرپرستى كار و نظارت كلى بر سير امور را اين بى بضاعت شخصا بر عهده دارم اما افراد
و گروه هايى در اجراى مراحل آن ، همكارى مجدانه كرده اند، لهذا بر حقير فرض است از
يكان يكان همكاران به ويژه دانشور فاضل جناب حجه الاسلام بهمن شريف زاده كه مدير
مباشر اين اقدام ارزنده هستند و الحق بيش ترين سهم را در مديريت ، تدوين و تكميل
مجموعه دارند، از صميم جان سپاسگزارى كنم ، از اخوان الصفا نيز متواضعانه تقاضا مى
كنم از هر گونه تذكر اصلاحى و تكميلى دريغ نفرمايند.
على اكبر رشاد
تهران - 12/6/1381
مقدمه
زبان از نعمت هاى بزرگ خدا است كه همچون ديگر نعمت هاى خداوندى براى بهره
بردارى در جهت رشد و كمال به انسان ارزانى شده است . انسان فرزانه و فرهمند با
شناسايى موقعيت هاى مناسب ، از چنين نعمتى به درستى استفاده مى كند؛ نعمتى كه پس از
((آموزش قرآن )) و ((آفرينش
انسان ))، بالاترين لطف خداوند متعالى به آدمى است چنان كه
فرمود:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان
(7).
پس بايد قدر اين نعمت را دانست و خداى را بر آن سپاس گفت .
چه زيبا فرمود امير سخن ، امام على (عليه السلام ) كه بدانيد زبان آدمى ، پاره اى
از او است ؛ آن هنگام كه شخص از گفتار بپرهيزد، زبان توان سخن ندارد و آن گاه كه
مايه گفتار داشته باشد، زبان او را مجال ندهد(8).
زبان بر خلاف جرم كوچكش ، از مقامى بسيار والا در طاعت و عصيان برخوردار است . چه
وصلت ها كه با جنبشش از هم گسسته و چه فرقت ها كه با حركتش به هم پيوسته است . چه
خون ها كه به موجبش بر زمين ريخته و چه جان ها كه با عنايتش سر به سلامت برده است .
سخن ، گاه بهترين و ظريف ترين عبادت است كه شخص را آسمانى كرده ، به معراجش مى برد،
و گاه سنگين ترين گناه لايق كيفر، و نكوهيده ترين و ناخوشايندترين رفتار نزد مردم
است . آن جا كه سخن زمينه رضاى خدا را فراهم آورد و بيان رحمت گسترده او باشد، با
وجود زحمتى كم و هزينه اى ناچيز، گرانبهاى ترين عبادت است ؛ نام معبود يگانه را بر
زبان جارى ساختن ، گواهى بر وحدانيت او دادن ، ارشاد و راهنمايى خلق خدا كردن و
درخواست شفاعت براى ديگران نمودن ... و، اعمال تابناك و رفتارهاى زيبايى هستند كه
گوينده را در حركت به سوى فضايل انسانى با عناوينى چون ((واجبات
)) و ((مستحبات ))
يارى مى رسانند.
مولاى پرهيزكاران ، على (عليه السلام ) با وصف خاندان خويش به فرمانروايان سخن ،
فرمود:
((همانا ما اميران سخنيم . سخن در ما ريشه دوانده و شاخه
هايش را بر ما آويخته است
(9))).
البته درون مايه سخن بايد نيكو و مفيد باشد كه همانا هر چيز بى حاصل ، لغو و بى بها
است ، پس چه چيز بالاتر از اين كه سخن ، پرسود و گره گشا باشد و چنين كلامى جز قلب
سليم برنخيزد؛ پس نياز انسان به دل خردمند بيش از نياز او به زبان گويا است تا
بتواند زبان خود را در مهلكه ها نگه داشته ، كلامش را به حساب عملش بگذارد و
صدالبته كه سخن راست و درست ، همچون دارو، و سخن باطل و ناحق درد و بيمارى است .
سخن ، هويت و شخصيت هر انسانى را مى نماياند. سرور پارسايان على (عليه السلام )
فرمود:
((آدمى در زير زبان خويش نهان است ؛ پس سخن خويش بسنج و آن
را بر خرد و معرفت عرضه دار. اگر براى خدا و در راه او بود، به زبان آر وگرنه ،
سكوت بهتر از آن است
(10))).
آدمى مخفى است در زير زبان |
|
اين زبان پرده است بر درگاه جان |
چونك بادى پرده را درهم كشيد |
|
سر صحن خانه شد بر ما پديد |
كاندر آن خانه گهر يا گندم است |
|
گنج زر يا جمله مار و كژدم است |
يا در او گنج است و مارى بر كران |
|
زانك نبود گنج زر بى پاسبان |
بى تاءمل او سخن گفتى چنان |
|
كز پس پانصد تاءمل ديگران
(11) |
اما صدافسوس كه چرخش آسان زبان در دهان ، موجب سركشى افزون تر و نافرمانى آسان تر
آن در مقايسه با عضوهاى ديگر شده است و ميدان عملى گسترده تر و خيروشر، مجالى وسيع
تر دارد.
زبان ، گرفتار آفات و امراضى چون دروغ ، غيبت ، تهمت ، بهتان ، شماتت ، استهزا،
مزاح ، ناسزا، سخنان باطل و بيهوده و... مى شود كه پيش گيرى يا درمان آنها كارى بس
دشوار است . سرانجام طاعت و طغيان كه ايمان و كفر است نيز فقط با شهادت زبان حاصل
مى شود.
زين العابدين ، حضرت على بن الحسين (عليه السلام ) فرمود:
((زبان آدمى هر صبح به تمام جوارح او سر مى كشد و مى پرسد:
چگونه شب را به صبح رسانديد؟ آن ها پاسخ مى دهند: اگر تو ما را رها كنى ، به خوبى !
آن گاه او را سوگند داده ، مى گويند در مورد ما از خدا بترس كه ما فقط به سبب تو
عقاب مى شويم يا پاداش مى گيريم
(12 ))).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
((آيا جز فرآورده هاى زبان ، چيز ديگرى انسان را سرنگون در
آتش مى كند(13))).
اميرالمؤ منان على (عليه السلام ) نيز زبان را كليد هر خير و شر معرفى مى فرمايد(14)
و يادآور مى شود كه انسان با ايمان به حفاظت و صيانت خويش از آلودگى به گناهان اين
عضو موظف است ؛ از اين رو بايد به شناسايى آفات زبان بپردازد.
كتابى كه پيش رو داريم ، بازنوشتى از درس هاى اخلاق استاد فرزانه ، حضرت آيت الله
آقا مجتبى تهرانى - دام ظله - در زمينه آفات زبان است .
حضرت استاد سال هاى بسيار از عمر شريف خويش را صرف نشر و ترويج معارف اخلاقى مكتب
اسلام كرده اند. اين جلد و ديگر جلدهايى كه با يارى خداوند به زيور طبع آراسته
خواهد شد، ثمره كوشش مداومى است كه گروهى از محققان اين پژوهشگاه در تدوين ، تصحيح
و تكميل مباحث آن استاد گرانمايه صرف كرده اند. مباحث استاد در اين بخش از كتاب
بزرگ اخلاق اسلامى ، به فصل هاى متعددى تقسيم شده كه در دو مجلد به مشتاقان دانش
اخلاق عرضه خواهد شد. مطالب هر فصل ، با مقدمه و تعريف آفتى از آفات زبان آغاز شده
و سپس به اقسام ، نكوهش ، ريشه هاى درونى ، پيامدها و درمان آن پرداخته مى شود.
باشد كه مورد خشنودى حضرت احديت - جل و علا - و الطاف و كرامات حضرت بقيه الله
الاعظم - ارواحنا له الفداء - قرار گيرد، ان شاء الله .
گروه اخلاق و عرفان
پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى
فصل يكم : غيبت
يا ايهاالذين امنوا... لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم
ان ياءكل لحم اخيه ميتا(15)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد!... برخى از شما از ديگرى غيبت نكند. آيا هيچ يك از
شما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟
مقدمه
انسان ها روزمره از راه سخن گفتن با يك ديگر ارتباط برقرار مى كنند؛ از اين
رو به شكل ناخواسته در معرض گناهانى چون غيبت ، دروغ و تهمت قرار مى گيرند و بدون
آن كه خود توجه داشته باشند، زبانشان به گناه آلوده مى شود. چه بسا اگر ايشان از
حقيقت اين گناهان آگاه باشند، آن ها را ترك كنند.
اين فصل از كتاب مى كوشد تا به حدود و ثغور امورى درباره غيبت بپردازد تا آگاهى از
آنها، در ترك اين گناه موثر افتد. ذكر اين نكته ، در آغاز گفتار ضرورت دارد كه
رفتار انسان ، از دو بعد فقهى و اخلاقى بررسى مى شود: بعد فقهى به صورت عمل و ظاهر
رفتار نظر دارد و احكام فقه درباره حركاتى است كه از هر يك از اعضاى بدن انسان سرمى
زند؛ به طور مثال ، غيبت كردن و دروغ گفتن از حركت ها و رفتارهاى عضو زبان است كه
مشمول حكم حرمت مى شوند.
بعد اخلاقى به ريشه عمل نظر دارد و اخلاق ، درباره رذيله و صفت ناپسندى كه در نفس
انسان پيدا، و منشاء پيدايش رفتارى زشت مى شود، بحث مى كند.
در اين فصل به بعد اخلاقى غيبت توجه ، و به مسائل فقهى اين رفتار به اختصار اشاره
مى شود.
مباحث ارائه شده چنين است :
1 - تعريف غيبت
2 - اقسام غيبت
3 - نكوهش غيبت از ديد شرع
4 - ريشه هاى درونى غيبت
5 - پيامدهاى زشت غيبت
6 - راه هاى درمان غيبت .
تعريف غيبت
غيبت نزد دانشمندان علم اخلاق و فقيهان ، متذكر شدن يا فهماندن عيب و نقص
كسى در غياب او، ديگران است . به تعبير ديگر، غيبت آن است كه در غياب كسى به بيان
آن چه نقلش مايه ناخشنودى او مى شود بپردازند(16).
فرق غيبت و بهتان
بهتان يعنى نقص و عيبى را كه در كسى وجود ندارد چه در حضورش و چه در غيابش ،
به او نسبت دهند؛ پس اگر عيبى را كه در شخص وجود دارد، پشت سرش به او نسبت دهند،
غيبت او را كرده اند؛ ولى اگر عيب و نقصى را كه در او وجود ندارد، به او نسبت دهند،
بهتان زده اند؛ البته اگر عيبى را كه در شخص وجود ندارد، پشت سرش به او نسبت دهند،
هم غيبت او را كرده و هم به او بهتان زده اند و احكام هر دو مورد بر آن صدق مى كند
به اين معنا كه غيبت كننده ، هم بايد استغفار كند و هم از آن فرد حلاليت بطلبد.
ابوذر غفارى (ره ) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد:
((غيبت چيست ؟)) حضرت فرمود:
ذكرك اخاك بما يكره . قلت : يا رسول الله ! فان كان فيه الذى
يذكر به . قال : اعلم انك اذا ذكرته بما هو فيه فقد اغتبته و اذا ذكرته بما ليس فيه
فقد بهته
(17).
ياد كردن برادرت به چيزى كه از آن ناخرسند مى شود. عرض كردم : اى رسول خدا! اگر اين
عيب كه گفتيم در او بود، چه ؟
فرمود: اگر او را به عيبى كه در او بود، يادآور شدى ، غيبت كرده اى و اگر عيبى را
كه در او نبود، متذكر شدى بهتان زده اى .
در همين زمينه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان من الغيبه ان تقول فى اخيك ما ستره الله عليه و ان من
البهتان ان تقول فى اخيك ما ليس فيه
(18).
همانا غيبت عبارت است از اين كه درباره برادرت ، عيبى را كه خدا براى او پوشانده
است ، بگويى و همانا بهتان اين است كه درباره برادرت ، عيبى را كه در او نيست ،
بگويى .
فرق غيبت و تهمت
تهمت آن است كه بر پايه حدس و گمان بد در حق كسى ، به او رفتار يا حالت
ناپسندى را نسبت دهند؛ در حالى كه غيبت ، بازگفتن عيب هاى واقعى شخص در غياب او است
.
اقسام غيبت
غيبت بر چند قسم است :
1: گفتارى
غيبت گفتارى مشهورترين نوع غيبت است ؛ يعنى انسان ، نقص برادر مؤ منش را به
ديگرى بگويد.
2 - نوشتارى
شخص ، عيبى را كه مى خواهد بگويد! بنويسد؛ در اين صورت به جاى شنونده ،
خواننده وجود دارد.
3 - كردارى
فرد عيب ديگرى را با نمايش به ديگران بفهماند.
4 - كنايى
كسى با استفاده از جمله هاى كنايى ، عيوب ديگرى را در غياب ديگرى را در غياب
او به ديگران بفهماند؛ جمله هايى مثل ((خدا را شكر كه به ما
رياست نداد)) يا ((از بى حياتى به خدا
پناه مى برم )) كه كنايه از بى لياقتى و بى حيايى شخص غايب
هستند.
5 - اشاره اى
يعنى با اشاره اى دست و ساير اعضا، عيب ديگرى را بازگويد كه اشاره مى تواند
لفظى يا عملى باشد.
روايت شده كه زنى وارد خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شد و ميهمان عايشه
بود. وقتى برخاست و رفت ، عايشه با دستش اشاره كرد و با اين اشاره مى خواست بگويد
كه او كوتاه قد بود. حضرت فرمود:
قد اغتبتها.
تو از آن زن غيبت كردى
(19).
انواع عيب و نقص
در مباحث پيشين آورده شد: غيبت آن است كه انسان پشت سر برادر يا خواهر مؤ
منش عيب يا نقصى را كه نزد مردم معروف نبوده يا شنونده نمى داند، باز گويد.
حال بايد به بحث از انواع و چگونگى اين عيب و نقص پرداخته شود.
عيب و نقص اقسامى دارد كه عبارتند از:
1 - نقص روانى - نفسانى :
مانند آن كه شخصى به رذيله اى مانند حسد يا تكبر مبتلا باشد و پشت سر او به
اين رذايل اشاره شود.
2 - نقص بدنى :
مانند آن كه شخصى بيمارى يا نقص عضوى دارد كه كسى از آن آگاه نيست .
3 - نقص دينى :
مثل آن كه شخصى در نماز سستى كند و در جايى كه او حضور ندارد، اين عيب را
مطرح كنند.
4 - نقص مالى :
مانند آن كه پشت سر مؤ من آبرومندى كه توانايى مالى ندارد، سخنانى دال بر
فقر و ناتوانى مالى او به زبان آورده شود يا به طريقى ديگر فهمانده شود. اين عمل
اگر از روى دلسوزى هم باشد، غيبت به شمار مى آيد.
5 - نقص نسبى :
مانند آن كه بگويند پدر يا اجداد فلان شخص ، خسيس يا فاسق يا... بوده اند.
برخى بزرگان ، بيان نقص هاى موجود در لباس ، خانه و ساير متعلقات شخص را نيز غيبت
به شمار آورده اند(20).