جلد اول
[خطبه]
بسم اللّه الرّحمن
الرّحيم الحمد للّه الذي توحد بالملك، فلا ند له في ملكوت سلطانه، و تفرد بالعز فلا
ضد له في جبروت كبريائه، و حارت الاذهان الثاقبة في بيداء عظمته و قدرته، و انحسرت
الابصار الخاطفة في بدائع صنعه و غرائب فطرته.
و أشهد أن لا اله الا
اللّه، شهادة مذعن بأحديته و وحدانيته، و أؤمن به و بجميع رسله و سفرائه و ملائكته.
و أشهد أن جدي محمدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) سيد رسله و مفخر أنبيائه، و باعث خلقه و أرضه و
سمائه.
و أن علي بن أبي طالب و
الائمة الاحد عشر (عليه و عليهم آلاف التحية)
حججه الكاملة على عباده، و أن من اعتصم بهم و اهتدى بهداهم، فقد هيأ نفسه المفوز
برضوانه. و من فارقهم و ضل عن سبيلهم، فقد مكن نفسه في درك نيرانه.
أما بعد: خادم شريعت
فخر أنبياء و سيد رسل، و چاكر درگاه ملجأ أولياء و هادي سبل ابن محمد نقى الموسوى
محمد باقر أوتي كتابهما بيمينهما، و حوسبا حسابا يسيرا.
بعرض برادران دينى و
أخلاء ايمانى مىرساند، كه اين كتابى است در بيان صلاة و احكام آن مسمى به
«تحفة الابرار الملتقط من آثار الائمة الاطهار لتنوير قلوب الاخيار» مرتب گردانيديم
آن را به مقدمه و چند باب و خاتمه و هر يك از أبواب مشتمل است بر مباحث بسيار.
مقدمه (در بيان فضيلت صلاة)
و جمله از مباحث مهمه مطلوبه در اين مقام است:
بدان كه نظر به مضمون
حق مشحون كريمه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» غرس
نهال وجود بني آدم در بوستان سراى اين وادى پر محن و الم نشد مگر به جهت تحصيل
معرفت و عبادت جناب أحديت عز شأنه.
و به مقتضاى مفهوم حديث
حق مقرون «الدنيا مزرعة الآخرة» قرار اين سراى سريع الزوال نشده مگر به جهت محل زرع
دار قرار. مراد از محل زرع آن است كه انسان در آن مرتكب أعمالى شود كه موجب رفع
درجات و باعث استحقاق بموائد و عطاياى جليله حضرت منعم بىزوال شود در دار قرار.
و چون كه عقول قاصره
انساني از درك چنين أعمالى كه ارتكاب آن موجب نجات در دار جنان، و باعث فوز به
عطاياى حضرت رحمن شود قاصر است.
لهذا خلاق جهان آفرين
جلت عظمته نظر به كمال رأفت و عطوفت به مخلوقين به توسط أنبياء و رسل مقربين، هدايت
و ارشاد عباد فرموده أعمالى را كه موجب فوز به دار قرار، و باعث استحقاق توصل به
نعم بى زوال است، مثل صلاة و صوم و زكاة و خمس و حج و عمره و غيرها، أمر به ارتكاب
آنها فرموده.
بعضى را در مدت عمر يك
مرتبه، و بعضى را در هر سال يك مرتبه، و بعضى را در هر شب و روز پنج مرتبه، تا به
ارتكاب آن أعمال حسنه سعادت انتظام بنده ذليل فائز شود به عطاياى جليله خداوند
جليل، تا در أوان عرض أكبر از خسارت و ندامت بىحاصلى سالم، و از شامت و ملامت
بىثمرى و تهى دستى غانم، و از مفاسد پر شر و شور ميدان كثير الفضاى صحراى محشر
محفوظ، و از فوايد موائد عطاياى بىمنتهاى حضرت كريم وهاب على الاطلاق محفوظ گردد.
مخفى نماند أعمال
مذكوره با اشتراك در اصل رجحان و محبوبيت متفاوت المراتب مىباشند در فضيلت و
رجحان، لكن أشرف از همه و أفضل از كل نماز است كه فوق كل طاعات بدنيه و سعادات، و
سرمايه افتخار قاطبه قربات، و موجب استخلاص از درك نيران، و باعث استحقاق نعم جنان،
و داعى قبول ساير أعمال است.
چنانچه از أركان دين و
أمناى حضرت رب العالمين مأثور است «اذا قبلت قبل ما سواها، و اذا ردت رد ما سواها».
ففي الفقيه عن مولانا
الصادق (عليه السلام): أول ما يحاسب به العبد
الصلاة، فاذا قبلت قبل سائر عمله، و اذا ردت عليه رد عليه سائر عمله.
حاصل معنى ظاهر اين
كلام حقيقت انجام اين است، كه در موقف حساب از جانب مؤاخذ و محاسب حقيقى، أول كلامى
كه در مقام حساب صادر مىشود سؤال از حال نماز بنده است، پس اگر نماز شخص مقبول شد
مقبوليت آن موجب مقبوليت ساير أعمال مىشود.
و گويا مراد اين باشد
كه بعد از مقبوليت نماز ديگر سؤال از ساير أعمال نمىشود، به بركت نماز مقبول كل
أعمال مقبول مىشود.
و اگر العياذ باللّه
سبحانه نماز اين شخص در درگاه أحديت جل شأنه مردود شد، قاطبه طاعات و أعمال او
مردود مىشود، يعنى: ثمرى بر آنها مترتب نمىشود.
بدان كه اشكالى در ظاهر
اين حديث مىتوان نمود. بيان آن اين است: كه از جمله واجبات الهيه زكاة و خمس و صوم
و نحو آنها است، هر گاه فرض شود مكلف رعايت نموده هر يك از آنها را به نحوى كه در
شريعت مقرر و ثابت است عدالت و حكمت مقتضى قبول و ترتب ثمرات است بر آنها، خواه
صلاة مقبول شود يا نه.
مردود شدن اينها با
رعايت أمور معتبره در اينها به سبب مردود شدن صلاة نظر به اخلال به بعضى از أمور
معتبرة در آن، ملايم با تفضل حكيم على الاطلاق و مناسب با كرم كريم واهب متعال
نيست.
و احتمال اينكه مقبوليت
صلاة معتبر و شرط بوده باشد در قبول ساير أعمال مندفع است به امكان دعوى اجماع بر
خلاف آن، نظر به اينكه تصفح كلمات أصحاب كاشف بر خلاف اين احتمال است.
چه در مباحث هر يك
متعرض شدهاند امور معتبر در هر يك را، و تا حال نديدهايم أحدى متعرض اين شده باشد
در كتب فقهيه، كه معتبر در قبول زكاة مثلا رعايت أمور معتبره در صلاة يا مقبوليت
صلاة است.
و حديث مذكور اگر چه
ناطق بر اين است، لكن نظر به ارسال و اعراض أصحاب از ظاهر آن قابل اين نيست كه توان
اعتماد بر آن نمود در اين مطلب خطير.
پس مىگوييم: ممكن است
كه حديث حمل شود در صورت عدم رعايت امور معتبره در غير صلاة، بنابراين معني حديث
چنين مىشود: هر گاه نماز مقبول شود به بركت آن
ساير أعمالى كه مستجمع شرايط قبول نبوده باشد مقبول مىشود، و هر گاه نماز مردود
شد، مردود شدن مستلزم مردود شدن ساير أعمالى است كه به بركت نماز مقبول مىشد.
ملخص كلام: آن كه هر يك
از عبادات كه غير صلاة بوده باشد، مقبوليت نفسي دارد و مقبوليت غيري. أول در صورتي
است كه مستجمع شرايط معتبره بوده باشد، خواه شرايط مقبوليت صلاة در صلاة موجود باشد
يا نه.
و مقبوليت غيري در
صورتى است كه صلاة مقبول شود، و غير از صلاة مستجمع شرايط قبول في نفسه نبوده باشد،
لكن مقبول شود به سبب مقبوليت صلاة، همين قدر كفايت مىكند در أفضليت صلاة نسبت به
آنها.
و ممكن است كه حمل كرده
شود قبول بر قبول بر وجه كمال، و حمل شود مردوديت بر عدم آن، بنا بر اين اشكالي
نخواهد بود، مگر حمل كلام بر خلاف ظاهر، لكن أمر در اين سهل است.
مجملا أخبار در فضيلت
نماز، بلكه أفضليت آن بر قاطبه أعمال بسيار است.
اول: حديثى است كه
مذكور شد، و اين حديث اگر چه در فقيه مرسلا مروى است، لكن ثفة الاسلام در أوايل
كتاب صلاة از كافي، و شيخ طوسى در باب فضل الصلاة از زيادات تهذيب روايت فرموده به
سند موثق كالصحيح، لكن ذيل حديث در آن مذكور نيست.
مذكور در كافي به اين
نحو است: عن أبي بصير قال: سمعت أبا جعفر (عليه السلام)
يقول: كل سهو فى الصلاة يطرح منها، غير أن اللّه يتم بالنوافل، ان أول ما يحاسب
العبد الصلاة، فان قبلت قبل ما سواها.
و ذيل حديث يعني «و ان
ردت رد ما سواها» مذكور نيست. بنا بر اين معنى كه در حديث مذكور شد چندان خلاف ظاهر
در آن نيست. يعنى: أعمال غير صلاة كه مستجمع شرايط قبول نيست به بركت صلاة مقبوله
مقبول مىشود، و مقتضاى مفهوم شرط اين است كه اگر صلاة قبول نمىشود آن أعمال نيز
قبول نمىشود، نظر به انتفاء شرايط قبول در آنها.
قريب به اين حديثى است
كه شيخ برقي در كتاب محاسن در باب عقاب من تهاون بالصلاة، و شيخ صدوق در عقاب
الاعمال ذكر فرمودهاند به سند ضعيف هكذا: أول ما يسأل العبد اذا وقف بين يدي اللّه
عز و جل عن صلاته، فان زكت صلاته زكى سائر أعماله، و ان لم تزك صلاته لم تزك
أعماله.
يعني: بنده وقتى كه
حاضر كرده شد در محل حساب، أول سؤالى كه از او مىشود سؤال از نماز است، اگر نماز
صادره از او مرضى درگاه احديت جل شأنه گرديد جميع أعمال او مرضى مىشود، نعوذ
باللّه سبحانه اگر نماز او مرضى بارگاه معبود متعال نشد هيچ عمل او مرضى نخواهد
بود.
و مرحوم شيخ طوسى قدس
اللّه روحه الزكي در تهذيب به سند ديگر به اين نحو روايت فرموده از مقتداى ارباب
معرفت و يقين جناب أمير المؤمنين (عليه السلام)
كه آن سرور ابرار از سيد أخيار (صلّى الله عليه وآله
وسلّم) روايت فرمودهاند: ان عمود الدين الصلاة، و هي أول ما ينظر فيه من
عمل ابن آدم، فان صحت نظر في عمله، و ان لم تصح لم ينظر في بقية عمله.
حديث دوم: حديث معتبرى
است مروى در كافى و تهذيب و مؤيد حديثى است كه مذكور شد، و آن حديث اين است، كه
جناب كاشف الابرار و الدقايق امام جعفر صادق (عليه
السلام) روايت فرموده از فخر أنبياء و سيد رسل و مفخر أزكياء و هادى سبل
جناب فخر كاينات (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده، كلامى كه حاصل مضمون آن اين است:
مثال صلاة نسبت به دين
و ايمان مثال ستون خيمه است، و ساير أعمال مثل زكاة و خمس و صوم و غير اينها مثل
طناب و ميخ و پرده خيمه است، هر گاه ستون خيمه مستحكم و بر پا بوده باشد ثمرى مترتب
مىشود بر طناب خيمه و ميخ و پرده آن. و اگر ستون مستحكم و بر پا نباشد بلكه شكسته
باشد مطلقا ثمرى مترتب بر آنها نمىشود.
و اين حديث با كمال
اعتبار سند دلالت مىكند بر منتهاى مرتبه مدح، و صريح است در أفضليت صلاة نسبت به
قاطبه عبادات.
سوم: حديثى است كه ثقة
الاسلام و رئيس المحدثين و شيخ الطائفة مكنهم اللّه تعالى في جنة عالية به سند صحيح
در كافى و فقيه و تهذيب از معاوية بن وهب كه از ثقات روات است روايت فرمودهاند كه
او اخبار نموده كه استدعا و مسألت كردم از خدمت كاشف الاسرار و الدقايق جناب امام
جعفر صادق (عليه السلام) كه به من فرموده
باشند، بهترين عملى كه وسيله قرب عباد مىشود به خداوند عالم جل شأنه، و محبوبترين
أعمال نزد خلاق عالم چه چيز است؟
آن حضرت در جواب
فرمودند: نمىدانم چيزى را كه بعد از معرفت بهتر از نماز بوده باشد.
يعني: نماز بعد از
معرفت اللّه و معرفت نبوت فخر أنبياء و أئمه هدى (عليه
و عليهم آلاف السلام و الثناء) أفضل از قاطبه عبادات است.
چهارم: حديثى است مذكور
در فقيه و تهذيب، مروى است از جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) قال: ما من صلاة يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدي
الناس أيها الناس قوموا الى نيرانكم التي أوقدتموها على ظهوركم فاطفؤوها بصلاتكم.
نيران جمع نار است، مثل
أنوار و نيرة بكسر نون و فتح ياء و راء.
قال في القاموس: و
النار معلوم و قد تذكر جمعه أنوار و نيران و نيرة كقردة و نور و نيار.
قال في الصحاح: النور
الضياء، و الجمع أنوار، الى أن قال: و النار مؤنثة و هي من الواو، لان تصغيرها
نويرة، و الجمع نور و أنور و نيران انقلبت الواو ياءا لكسرة ما قبلها.
مراد از نيران در اين
مقام: يا معنى ظاهر است، يا معاصي است. بنابر ثاني مصحح استعمال يا سببيت است يا
شباهت، در أول اطلاق لفظ مسبب است بر سبب، به عبارت اخرى تسميه سبب به اسم مسبب
است، در ثاني استعاره است اقتران به أو قدتموها ترشيح است.
حاصل معنى حديث اين
است: داخل نمىشود هيچ وقتى از أوقات نماز مگر اينكه ملكى مىآيد مقابل مردمان خطاب
مىكند: كه أيها الناس برخيزيد آتشى را كه مشتعل
كردهايد به جهت خودتان به سبب ارتكاب معاصى آن آتش را خاموش كنيد به سبب اقدام به
نماز.
دور نيست كه خاموش كردن
آتش كنايه باشد از استخلاص از آن آتش، يعنى نظر به ارتكاب به معاصى جزاى آن چنين
مقرر شد كه در فلان مكان معين از جهنم معاقب شود، بعد از آن به سبب محافظت و شرافت
نماز از عذاب آن مكان مستخلص شد، نظر به بعد خاموش شدن آتش جهنم.
و ممكن است حمل بر ظاهر
شود، به اين نحو كه مكانى در جهنم بوده باشد آتش در آن در بدو أمر مشتعل نشده باشد،
بعد از آن اشتغال به معاصى موجب اشتعال او شود، بعد از آنكه بنده محافظت نماز در
وقت خود نمايد قيام و اهتمام در صلاة باعث اطفاء آن آتش شود.
و از آنچه مذكور شد
ظاهر مىشود كه كلام محتاج به تقدير است، به اين نحو: قوموا الى استخلاصكم من
نيرانكم، أو قوموا الى اطفاء نيرانكم و الاول أقرب معنى و الثانى لفظا.
اين معنى بنابر آن است
كه نيران حمل شود بر ظاهر خود. و أما هر گاه حمل شود بر تسميه سبب به اسم مسبب معنى
چنين خواهد شد: برخيزيد و سعى نماييد به اقامه نماز و محافظت آن در ابطال معاصى
صادره از شما كه موجب عقاب در نيران است.
بنابر اينكه أعمال حسنة
مكفر معاصى است، كما هو المدلول عليه بالكتاب و السنة، قال اللّه تعالى إِنَّ
الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»
و ذكر ايقاد بعد از آن كه از ملائمات مشبهة به
است- به عبارت اخرى: كه از ملائمات موضوع له لفظ نيران است- به جهت تنبيه بر كمال
سبب است در سببيت، كأنه نفس مسبب است. بنابر اين استعاره مصرحه مرشحه خواهد بود.
پنجم: حديثى است
كالصحيح كه قاطبه مشايخ عظام مكنهم اللّه تعالى في منازل الكرام اطباق بر روايت آن
كردهاند، حاصل مضمون آن اين است كه يك نماز فريضه بهتر است از بيست حج، و هر حجى
بهتر است از خانه كه مملو از طلا بوده باشد تصدق كرده شود از آن تا تمام شود.
اشكالات چندى در اين
حديث وارد است بيان اشكالات مع دفع آنها مذكور در مطالع الانوار است.
ششم: حديثى است معتبر
مروى از فخر الاوائل و الاواخر جناب امام محمد باقر (عليه
السلام) قال: ما من عبد من شيعتنا يقوم الى الصلاة الا اكتنفته بعدد من
خالفه ملائكة يصلون خلفه، و يدعون اللّه عز و جل له حتى يفرغ من صلاته.
يعنى: نيست بنده از
شيعيان ما كه بايستد به جهت اداى نماز مگر آن كه احاطه مىكند بر آن بنده ملايكه به
آنچه مخالف آن بنده باشد، و اين ملايكه متكثره نماز مىكنند در عقب سر او، كل آن
ملايكه دعا مىكنند از خداوند عالم جل شأنه به جهت او تا آنكه فارغ مىشود از نماز.
ممكن است مراد از مخالف
هر كس بوده باشد كه مذهب او مخالف مذهب شيعه بوده باشد، خواه
سنى بوده باشد يا غير سنى ساير فرق شيعه. بنابراين عدد ملايكه معادل مىشود با عدد
هر كس كه در سطح أرض هست غير از شيعيان.
اين بنابراين است كه
مراد از مخالفت مخالفت در اعتقاد بوده باشد. و ممكن است كه مراد از مخالفت مخالفت
در فعل صلاة بوده باشد در آن وقت، يعنى مخالفت او كرده باشند كه در آن وقت مشغول
نماز نباشند.
پس عدد ملايكه معادل
مىشود با هر كس كه در سطح أرض هست مر كسانى كه موافق او باشند در فعل صلاة در آن
وقت از جمله كسانى كه نماز آنها صحيح بوده باشد. بنابراين عدد ملايكه أكثر از أول
مىشود.
وجه آن بعد از تأمل
ظاهر مىشود، و على التقديرين اين مدحى است فوق كل محامد.
هفتم: حديثى است معتبر
مروى است از مفخر الاوائل و الاواخر جناب حضرت امام محمد باقر (عليه
السلام) كه آن جناب حكايت فرموده از فخر كاينات جناب رسالت مآب (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) كه فرمودهاند:
بنده مومن بعد از آنكه
مشغول نماز شد التفاتى مىشود از جانب خلاق آسمان و زمين به سوى او تا از نماز فارغ
شود، و رحمت الهى جل شأنه احاطه مىكند بر او تا آسمان، به أمر الهى جل جلاله
ملايكه مأمور مىشوند كه بايستند بالاى سر او، و آن ملايكه ندا مىكنند: كه اى نماز
كننده اگر بدانى كه كى است التفات به تو كرده است و كى است معبود تو هر آينه از
نماز فارغ نمىشدى و از محل خود زايل
نمىشدى يعنى راضى نمىشدى كه از نماز فارغ شده باشى.
مخفى نماند كه مراد از
التفات الهى به آن بنده مؤمن آن است كه نسبت حق تعالى در آن وقت به او مثل نسبت
پادشاهى مىشود كه التفات رأفتانه فرمايد به شخصى كه در خدمت او ايستاده و اظهار
حاجت مىنمايد به او.
هشتم: حديث صحيحى است
مروى از كاشف أسرار و دقايق جناب حضرت امام جعفر صادق (عليه
السلام) كه فرموده است: محبوبترين أعمال و عبادات نزد خداوند عالم جل شأنه
نماز است، و اين نماز آخر وصاياى أنبياء است.
مخفى نماند كه نماز آخر
وصاياى أنبياء بودن دال بر كمال مدح و نهايت مبالغه در آن است، نظر به اينكه آخر
وصيت در حين قطع به ممات نمىشود مگر به چيزى كه نهايت اهتمام و غايت اعتنا بشأن او
بوده باشد.
نهم: حديث صحيحى است
مروى از مفخر الاوائل و الاواخر جناب حضرت امام محمد باقر (عليه
السلام) كه فرموده: هر گاه ادا كند مكلف يك نماز را با جميع آداب و شرايط
قبول مىشود از او جميع نمازهاى او اگر چه ساير نمازها هيچ يك مستجمع شرايط قبول
نبوده باشد. و اگر هيچ نمازى از او مستجمع شرايط قبول نبوده باشد، هيچ يك از
نمازهاى او مقبول نمىشود.
اى برادر عزيز من از
خواب غفلت بيدار شو، تأمل كن در اين حديث شريف كه ثقة الاسلام با جلالت قدر و رفعت
منزلت آن را به سند صحيح روايت نموده از كاشف الدقايق و السراير جناب حضرت امام
محمد باقر (عليه السلام) فرموده.
و مدلول صريح اين حديث
سعادت قرين اين است كه بنده ذليل هر گاه سعى و اهتمام نمايد در
اينكه يك نماز را به عمل آورد به نحوى كه مقبول درگاه رأفت قرين خلاق آسمان و زمين
شود، اين باعث مىشود كه ساير نمازهاى او مقبول شود اگر چه هيچ يك مستجمع شرايط
قبول نبوده باشد.
بعد از ملاحظه مضمون
اين حديث با مضمون حديثى كه در أول مذكور شد كه مقبوليت نماز موجب اين مىشود كه
جميع أعمال و عبادات مقبول شود، و اين مضمون مروى است به أسانيد متعدده.
پس از ملاحظه همه
مستفاد مىشود كه هر گاه مكلف اتيان به يك ركعت نماز نمايد به نحوى كه مقبول درگاه
عطوفت قرين فياض دنيا و دين شود، جميع طاعات و عبادات او به شرافت قبول مشرف
مىگردد، اگر چه هيچ يك مستجمع شرايط قبول نبوده باشد. اين منتهاى مرتبه كرم و
احسان، و غايت مرتبه تفضل و افضال است.
پس أهم امور نسبت به
قاطبه عباد آن است كه سعى و اهتمام نموده اگر كل نمازها اتيان نشود به نحوى كه
مستجمع شرايط قبول بوده باشد، لا أقل بعضى از نمازهاى خود را سعى نموده كه چنين
نموده باشد، تا خود را از چنين سعادت عظمى و عطيه كبرى و فضيلت قصوى محروم نگرداند.
رجا از فياض على
الاطلاق آن است كه به حق و حرمت أنوار مقدسه أئمه هدى (عليهم
آلاف التحية و الثناء) قاطبه نفوس را توفيق خاص عطا فرموده، تا موجب تيقظ از
خواب غفلت كثير الخساره، و باعث توصل به اين فضيلت سراسر سعادت جليل المنفعه گردد.
دهم: حديث موثقى است
مروى از فخر كاينات (صلوات اللّه و سلامه عليه وآله)
خطاب فرمودند به كسانى كه متشرف به شرافت سراسر سعادت خدمت آن سرور مشرف بودند
فرمودند، كلامى كه حاصل مضمون حق مقرون آن اين است كه:
هر گاه در در خانه يكى
از شماها نهرى بوده باشد، و آن كس بدن خود را بشويد در آن نهر در هر روز و شب پنج
مرتبه، آيا باقى مىماند در بدن او كثافتى؟ عرض كردند: خير، فرمودند: مثال نماز
يوميه مثال آن نهر جارى است.
ملخص مراد از اين حديث
سعادت انتظام آن است كه معصيتى كه از كسى صادر شد آن معصيت محدث خباثتى مىشود در
نفس اين شخص، بعد از آن كه همان شخص اتيان به نماز نمود اين نماز باعث تطهير آن نفس
مىشود از آن خباثت.
و همچنين هر گاه آن شخص
به سبب غلبه هوا و هوس نفسانيه و متابعت قواى بهيمية بعد از آن نماز عود به معصيت
نمود، باز آن معصيت موجب اتصاف نفس آن شخص مىشود به خباثت باطنى، در وقت نماز ديگر
كه اتيان به نماز نمود باز آن نماز موجب رفع آن خباثت باطنى مىشود، و همچنين است
حال فيما بعد ذلك.
پس با وجود محافظت
صلوات يوميه در پنج وقت خباثتى در نفس اين شخص باقى نخواهد ماند، چنانچه هر گاه كسى
در شبانه روزى پنج دفعه بدن خود را در آب نهر بشويد چركى و كثافتى در بدن او باقى
نمىماند.
أحاديث در باب فضيلت
نماز بسيار است، آنچه مذكور شد كفايت مىكند در اين مقام. مجملا ممكن است كه
استدلال كرده شود در اثبات فضيلت نماز، بلكه أفضليت آن از ساير عبادات از چند راه:
أول: نظر به نصوص وارده
از حجج الهيه جلت عظمته در اين باب، چنانچه دانسته شد.
دوم: ملاحظه أمر شارع
است به رعايت امور مستحسنة، و اجتناب از امور غير مرضية در حالت اشتغال به نماز
بخلاف غير نماز از عبادات ديگر.
توضيح مطلب مقتضى اين
است كه گفته شود: كه معتبر در حال اشتغال به نماز آن است كه بايد مصلى با وضو بوده
باشد، و بدن و ثوب او از نجاسات پاك بوده باشد، و متوجه شود به جانب كعبه معظمه كه
أشرف مواضع است.
و همچنين متوجه شود به
قلب و عقل به معبود منعم متعال.
و ممنوع است از دخول در
نماز با حدث و نجاست بدن يا لباس، و لازم است اجتناب نمايد از أكل و شرب و تكلم با
غير و ضحك و پشت از قبله كردن، بلكه روى از قبله گردانيدن، و اجتناب نمودن از كشف
عورت، و از اجزاء حيوان غير مأكول اللحم.
و در هيچ يك از عبادات
غير از نماز اعتبار أمور مذكور نشده، و لهذا جايز است در حالت صوم و أداء زكاة و
خمس با حدث و نجاست ثوب و بدن و در حالت پشت به قبله و كشف عورت، و با تكلم با غير
و در حالت أكل و شرب و ضحك.
از اين جا مشخص مىشود
كه نماز أشرف و أفضل از اينها است، كه أمر فرموده است شارع به رعايت امور مستحسنه
در حال اشتغال به آن و نهى فرموده از امور غير لايقه در آن حالت، نظر به شرافت و
فضيلت نماز بخلاف غير نماز.
پس نماز أفضل از اينها
خواهد بود.
سوم: نظر به ملاحظه
جامعيت نماز است. بيان اين مطلب مقتضى اين است كه گفته شود: كه اصول عمليه منحصر
است در نماز و زكاة و خمس و صوم و حج و عمره و جهاد، بعد از ملاحظه هر يك مشخص
مىشود جامعيتى كه در نماز هست در هيچ يك از عبادات
مذكوره نيست.
توضيح مرام مقتضى اين
است كه گفته شود: نماز مركب است از أفعال و أقوال چندى، كه حكمت بالغه الهيه مقتضى
تركيب آن شده، به كيفيت مخصوصه در هر يك از أفعال و أقوال، حكم چندى و فضيلت و ثواب
به حدى است، كه اطلاع بر آن كاشف از حقيقت حال است، كه أفضليت أصل صلاة بوده باشد
نسبت به ساير عبادات:
أول: از آن أفعال قيام
يعنى ايستادن است، حكمت ظاهر در آن اين است كه بنده ذليل ملتفت شود كه در خدمت چنين
سلطانى ايستاده است، كه أعظم سلاطين جهان را كه ملاحظه مىكنى به آن سطوت كه قاطبه
عساكر و امراء و وزراء و رعايا از خوف سطوت او در اضطراب و ارتعاش مىباشند، در جنب
سلطنت و سطوت اله جل شأنه مقهور و مضمحل مىباشد.
سلطان به اين اقتدار كه
از سطوت او رعب در قلوب قاطبه أهل مملكت او مستولى شده، ملاحظه كن به بين كه هر گاه
حيوان ضعيفى مثل وزغ يا عقربى متوجه او شود، چگونه آثار خوف و اضطراب از آن مشاهده
مىشود، خصوصا هر گاه چنين چيزى در شب لا سيما در ظلمت شب اتفاق أفتد.
مجملا حكمت در اعتبار
قيام در نماز آن است كه ملتفت اين شود كه اين قيام در خدمت كيست؟ و از براى چه چيز
است؟
در حديث معتبر وارد
است: وقتى كه بنده مؤمن ايستاد به جهت نماز، ملكى از جانب خداوند عالم بر او موكل
مىشود، مقام آن ملك بالاى سر آن مصلى است، ندا مىكند به او كه اى نماز كننده اگر
مىدانستى كه كيست كه نظر به تو مىكند، و كيست كه تو در بندگى و اطاعت او ايستاده
هرگز از مقام عبادت خود زايل نمىشدى.
دوم: از أفعال مهمه
نماز ركوع است. در مصباح الشريعة در مدح ركوع حديثى روايت نموده از كاشف اسرار و
دقايق جناب امام جعفر صادق (عليه السلام) كه
حاصل مضمون آن اين است:
كه نيست بنده كه ركوع
كند به جهت امتثال أمر خداوند عالم جل شأنه في الحقيقة مگر اينكه زينت بخشد خلاق
عالم جل شأنه آن بنده را بنور بهاء، و به بزرگى خود پناه دهد او را در سايه عظمت و
كبريايى خود، و به پوشاند او را لباس أصفيا و أولياى خود.
دور نيست حكمت در تقدم
قيام بر ركوع اين بوده، كه بنده أول در قيام به نحوى كه مذكور شد متذكر عظمت خداوند
عالم جل شأنه بشود، بعد از آنكه ملتفت و متذكر به عظمت معبود شد، آن تذكر موجب
اظهار مذلت و خشوع مىشود، پس به ركوع مىرود به قصد اظهار ذلت و خشوع.
سوم: از أفعال مذكوره
سجود است. أخبار در مدح سجود علاوه بر آن است كه توان استقصاء نمود، جمله از آن را
در مبحث سجود بعون الملك الودود مطلع خواهى شد.
در كتاب مذكور در اين
باب حديثى مروى است كه ما حصل مضمون آن اين است كه: قسم به خداوند عالم جل شأنه
خسران نكرده و ضرر نديده كسى كه در مدت عمر يك مرتبه اتيان به حقيقت سجود نموده
باشد.
مجملا ذكر استقصاى حكم
و فضيلت أفعال واجبه و مندوبه نماز موجب طول كلام مىشود، در اين
مقام مناسب نيست، به علاوه اشاره به هر يك در مقام خود به قدرى كه مناسب مقام است
شده.