حكم ثانويه در تشريع اسلامى

على‏اكبر كلانترى

- ۱۹ -


فصل دهم: اطاعت از پدر و مادر

از جمله احكام مشهور در فقه اسلامى، كه آثار فراوانى در ارتباط با آن مطرح مى‏شود، وجوب اطاعت از پدر و مادر است. بى‏ترديد در صورتى كه چنين مطلبى، تمام و خالى از اشكال باشد، اطاعت، عنوان ثانوى و وجوب آن، حكم ثانوى خواهد بود. آن‏چه در اين‏جا مهم به نظر مى‏رسد و تاكنون هم كسى به طور منقّح و اساسى به آن نپرداخته، اصل مطلب است كه درباره آن، دو پرسش اساسى مطرح مى‏شود:
آيا اطاعت از پدر و مادر واجب است، يا عقوق آن دو، حرام است؟
در صورتى كه پاسخ، وجوب اطاعت باشد، دايره و محدوده آن كدام است؟
پيش از هر چيزى، لازم است مقتضاى اصل اولى در مسئله روشن شود تا در صورت نياز و كوتاه آمدن ادله، مورد تمسك قرار گيرد.

مقتضاى اصل اولى

فقها به مناسبت‏هاى گوناگونى، گفته‏اند مقتضاى قاعده و اصل اولى، ولايت نداشتن شخصى بر شخص ديگر و نافذ نبودن حكم فردى، در حق فرد ديگر است. گاهى در تعليل اين اصل نيز مى‏گويند: آحاد بشر، به حسب طبع، آزاد و مستقل آفريده شده‏اند و به گونه فطرى، مسلط بر جان و اختياردار مال خود هستند، و بدين لحاظ، تصرف نمودن در شئون و اموال آن‏ها و تحميل خواست و نظر خود بر آن‏ها، نوعى ظلم و تعدى محسوب مى‏شود. بر طبق حديثى نيز على -عليه‏السلام- خطاب به امام‏مجتبى -عليه‏السلام- فرموده‏است:
لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا؛(1)
بنده ديگرى مباش؛ زيرا بى‏ترديد خدا تو را آزاد آفريده‏است.
و بر اساس حديث ديگرى فرموده‏است:
يا ايها الناس ان آدم لم يلد عبداً و لا أمةً و ان الناس كلهم احرار و لكن‏الله خوّل بعضكم بعضا؛(2)
اى مردم! بى‏ترديد آدم، برده و كنيزى زاد و ولد نكرد و بى‏گمان، مردم، همه آزادند، ولى‏خدا (شايد مقصود از خدا، سنت‏هاى الهى باشد) برخى از شما را، مالك بعضى ديگر مى‏كند.
مى‏توان گفت اصل عدم وجوب اطاعت از ديگرى، از چنان وضوحى برخوردار است كه نياز به دليل و استدلال هم ندارد.

وجوب اطاعت يا حرمت عقوق؟

براى روشن شدن اين‏كه آيا از ديدگاه شريعت اسلامى، اطاعت از والدين واجب است يا عقوق و رنجانيدن آن‏ها، حرام است، چاره‏اى جز مطالعه دقيق آيات و روايات مربوط نيست. البته روشن است بر طبق ضابطه‏اى كه در بخش نخست كتاب گفتيم، اطاعت و عقوق، هر دو از عناوين ثانويه هستند. از اين‏رو تنها نتيجه‏اى كه از اين بحث انتظار داريم، تعيين نوع حكم ثانوى (وجوب يا حرمت) است.

بررسى آيات

آيات متعددى در قرآن، بيان‏گر نحوه معاشرت فرزندان با پدر و مادر خود است، و بر حسن خلق و احترام نسبت به آن‏ها، تأكيد دارد. مى‏توان اين آيات را به چند دسته تقسيم نمود:
1 - آياتى كه سفارش به نيكى و احسان و تواضع نسبت به والدين مى‏كند، مانند:
و قضى ربك الّا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريما و اخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً؛(3)
و پروردگارت مقرر نموده‏است كه جز او را نپرستى و به پدر و مادر نيكى كنى. اگر يكى‏از آن دو يا هر دوى آنان در نزد تو به پيرى رسيدند، پس به آن‏ها اف مگو و ميازارشان، و به آن‏ها، سخنى كريمانه بگو و از روى رحمت براى آن‏ها پر و بال تواضع بگستران و بگو پروردگارا! آنان را مشمول رحمتت كن؛ زيرا مرا در خردسالى پرورش‏دادند.
و از همين قبيل است آياتى كه فرزندان را سفارش به انفاق نمودن به والدين مى‏كند، مانند:
يسألونك ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خير فللوالدين و الأقربين و اليتامى‏و....(4)
2 - برخى آيات سفارش به سپاس‏گزارى فرزندان از والدين خود مى‏كند، مانند:
و وصّينا الانسان بوالديه حملته امّه وهناً على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالديك الىّ المصير؛(5)
و به انسان، كه مادرش به او باردار شد، سستى به روى سستى و از شير گرفتنش در دو سال بود، به او درباره پدر و مادرش، سفارش نموديم و گفتيم سپاس‏گزار من و آن دو باش كه بازگشت امور به سوى من است.
3 - آيه‏اى ديگر، دستور به اطاعت نكردن فرزندان از والدين خود، در صورتى كه آنان خواهان شرك ورزيدن فرزندان خود باشند، داده‏است:
و ان جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفاً.(6)
4 - از برخى آيات نيز، بعضى مانند شيخ انصارى‏(7) استفاده حرمت عقوق والدين نموده‏اند، مانند آيه «و برّاً بوالدتى و لم يجعلنى جبّاراً شقيّاً»،(8) كه البته اين استفاده قابل تأمل است؛ زيرا اين آيه و آياتى پيش از آن، در مدح و توصيف مريم و حضرت عيسى -عليه‏السلام- نازل شده‏است، و محتمل است مراد از آن جبار و شقى نبودن آن حضرت نسبت به خداوند باشد، نه نسبت به مادر، تا دليلى بر حرمت عقوق باشد و از همين قبيل است آيه «و برّاً بوالديه و لم يكن جبّاراً عصيّا»(9) در تمجيد از حضرت يحيى -عليه‏السلام-.
به هر حال همان‏گونه كه پيدا است، هيچ يك از آيات مزبور، دلالت بر وجوب اطاعت از والدين ندارد، تا آن‏جا هم كه ما مى‏دانيم، كسى از اين آيات، چنين حكمى را استفاده نكرده‏است، مگر اين‏كه گفته شود مقتضاى مفهوم شرط در آيه «ان جاهداك على ان تشرك بى...»، اين است كه در صورت عدم فرمان والدين به شرك، اطاعت از آنان، واجب باشد. اين مفهوم گيرى نيز مشكل به نظر مى‏رسد؛ زيرا لازمه آن اين است كه انسان در تمام كارهاى خرد و درشت خود مطيع دستور والدين باشد، و اگر به معصيتى غير از شرك، دستور دادند، اطاعت از آنان، واجب باشد، و اين چيزى است كه هيچ فقيهى به آن ملتزم نشده‏است.
در اشاره به آن‏چه گذشت آيتالله خوئى در مبحث نماز مسافر، گفته‏است:
دليلى بر حرمت سفر فرزند با نهى والدين مادامى كه به حد ايذا نرسد، نداريم؛ زيرا هيچ دليلى بر وجوب اطاعت و فرمان‏برى از والدين، به گونه مطلق، همانند اطاعت عبد از مولايش، در دست نيست. بله بر طبق آيات قرآنى، معاشرت و مصاحبت نيكو با آنان، واجب است و به همين سبب دشمنى ورزيدن با آنان و اذيت نمودن آنان، جايز نيست، اما وجوب و تحريم، به صرف امر و نهى، و از اين بالاتر، لزوم اذن گرفتن در تمام امور، گرچه ترك آن نيز مستلزم ايذا نباشد، همه، فاقد دليل است. به ويژه اگر آنان نسبت به كار فرزندان خود، اطلاع پيدا نكنند.
بله در برخى نصوص، خطاب به فرزندان وارد شده اگر پدر و مادر به تو دستور دادند از اهل و مال خود بيرون شو، اين كار را انجام ده، ولى كسى در اين معنا شك ندارد كه اين حكمى اخلاقى است، نه تكليفى شرعى.(10)

بررسى روايات

روايات فراوان در اين زمينه را برحسب مضامين آن‏ها مى‏توان به چند دسته تقسيم نمود:
1 - روايات دلالت كننده بر وجوب برّ و نيكى و احترام نسبت به والدين، مانند آن‏چه در صحيحه ابى‏ولّاد حنّاط آمده‏است:
سألت اباعبدالله -عليه‏السلام- عن قول‏الله عزّ و جلّ: «و بالوالدين احسانا» ما هذا الاحسان؟ فقال: الاحسان أن تحسن صحبتهما، و ان لا تكلفهما ان يسألاك شيئاً مما يحتاجان اليه و ان كانا مستغنيين، أليس يقول‏الله: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما تحبّون»؟ و قال: «اما يبلغنّ عندك الكبر احدههما أو كلاهما فلا تقل لهما افٍّ لكما و لا تنهرهما» قال: ان أضجراك فلا تقل لهما: أفٍّ و لا تنهرهما ان ضرباك قال: «و قل لهما قولاً كريما» قال: ان ضرباك فقل لهما: غفرالله لكما، فذلك منك قول كريم، قال: «و اخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» قال: لا تمل (لامتلاء) عينيك من النظر اليهما الا برحمة و رقّة، و لا ترفع صوتك فوق اصواتهما، و لا يدك فوق ايديهما، و لا تقدم قدّامهما؛(11)
از امام صادق‏عليه‏السلام- پرسيدم: مقصود از احسان در سخن خداوند «وبالوالدين احسانا» چيست؟ حضرت فرمود: احسان آن است كه با آنان نيك سخن بگويى، آنان را وادار مكن چيز مورد نيازشان را از تو بخواهند (بى‏آن‏كه درخواست كمك كنند، به آنان كمك نما) اگر چه دارا باشند، آيا خدا نمى‏فرمايد: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما تحبّون» و خدا فرمود: «امّا يبلغنّ...» سپس حضرت فرمود: اگر آنان به تو آزار رساندند، به آن‏ها افّ مگو و اگر تو را كتك زدند، ميازارشان. خداوند فرمود: «وقل لهما قولاً كريما» قول كريم اين است كه اگر آن‏ها، تو را زدند بگويى: خداوند شما را ببخشايد! و خداوند فرمود: «واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» با چشم پر به آنان نگاه مكن! (بلكه با مهربانى و نرمى به سويشان بنگر، صداى خود را بر صداى آنان و دست خود را بر دست آنان بالا مبر، و (در راه رفتن) بر آنان پيشى مگير.
حتى برحسب روايات فراوانى، اين حكم اختصاص به پدر و مادر صالح، بلكه مسلمان نيز ندارد. در روايتى از عنسبة بن‏مصعب، آمده‏است:
عن ابى‏جعفر -عليه‏السلام- قال: ثلاث لم يجعل‏الله لاحد فيهنّ رخصة؛ اداء الامانة الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا أو فاجرين؛(12)
امام باقرعليه‏السلام- فرمود: خداوند در سه چيز به احدى اجازه تخلف نداده‏است: اداى امانت به نيك و فاسق، وفا كردن به عهد نيك و فاسق و نيكى كردن به والدين چه نيك باشند و چه فاسق.
2 - روايات دلالت‏كننده بر استحباب نيكى به والدين، مانند روايت زير از منصوربن‏حازم:
عن ابى‏عبدالله -عليه‏السلام- قال: قلت: اىّ الاعمال افضل؟ قال: الصلاة لوقتها و برّالوالدين و الجهاد فى سبيل‏الله؛(13)
به امام صادق‏عليه‏السلام- عرض كردم: كدام يك از كارها برتر است؟ حضرت فرمود: اداى نماز در وقت آن، نيكى به والدين و جهاد در راه خدا.
3 - روايات دلالت‏كننده بر حرمت عقوق، مانند روايت ابوعبيده از امام باقر-عليه‏اسلام-:
فى كتاب على -عليه‏السلام- ثلاثة لا يموت صاحبهنّ ابداً حتى يرى وبالهنّ: البغى و قطعية الرحم و اليمين الكاذبة يبارز الله بها؛(14)
در كتاب على‏عليه‏السلام- آمده‏است: انجام دهنده سه كار نمى‏ميرند، مگر اين‏كه كيفر گناه خود را ببينند: ستم نمودن، بريدن از خويشاوند، و سوگند دروغ خوردن كه با آن خدا را به مبارزه مى‏طلبد.
و روايت سكونى از امام صادق -عليه‏السلام-:
لا تقطع رحمك و ان قطعتك؛(15)
با خويشان خود قطع رابطه نكن گرچه آنان با تو، قطع رابطه كنند.
4 - روايات دلالت كننده بر فضيلت نيكى بيش‏تر نسبت به مادر، مانند صحيحه هشام بن‏سالم، از امام صادق -عليه‏السلام-:
جاء رجل الى النبى صلى‏الله عليه و آله فقال: يا رسول‏الله من أبرّ؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟ قال: أباك؛(16)
مردى خدمت پيامبرصلى‏الله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: به چه كسى نيكى كند؟ حضرت فرمود: به مادرت. شخص پرسيد: سپس به كى؟ حضرت فرمود: به مادرت. آن شخص باز پرسيد: سپس به كى؟ و حضرت همان پاسخ را داد. براى بار ديگر كه شخص مزبور آن پرسش را كرد، حضرت فرمود: به پدرت.
و روايت معلّى بن‏خنيس از آن حضرت:
جاء رجل و سأل النبى -صلى‏الله‏عليه‏وآله- عن برّ الوالدين فقال: ابرر امّك، ابرر امك، ابرر امك، ابرر اباك، ابرر اباك، ابرر اباك، و بدأ بالامّ قبل الأب.(17)
مردى از پيامبرصلى‏الله عليه وآله- درباره نيكى به والدين پرسيد، حضرت سه مرتبه فرمود: به مادرت نيكى كن (پس سه مرتبه فرمود) به پدرت نيكى كن. پيامبر، پيش از آن‏كه سخن از نيكى به پدر، به ميان آورد، از نيكى كردن به مادر، سخن گفت.
5 - رواياتى كه ظاهر آن‏ها، وجوب اطاعت از والدين است. در اين باره، تنها به روايات زير برخورديم:
- روايت محمد بن‏مروان از امام صادق -عليه‏السلام-:
ان رجلاً اتى النبى -صلى‏الله عليه و آله- فقال: أوصنى، قال: لا تشرك بالله شيئاً و ان أُحرقت بالنار و عذّبت الا و قلبك مطمئن بالايمان، و والديك فأطعهما، و برّهما حيّين كانا او ميّتين، و ان أمراك ان تخرج من اهلك و مالك فافعل، فان ذلك من الايمان؛(18)
مردى خدمت پيامبرصلى‏الله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: مرا توصيه كن! حضرت فرمود: هيچ به خداوند شرك مورز، گرچه با آتش سوزانده شوى و شكنجه گردى، مگر اين‏كه (بر زبانت شرك جارى شود) در حالى كه دلت به ايمان اطمينان دارد. و والدين خود را اطاعت كن و به آنان نيكى نما، چه زنده باشند و چه مرده. و اگر به تو دستور بيرون رفتن از اهل و مالت دادند، چنين كن كه اين از ايمان است.
- بيانى از على -عليه‏السلام- در نهج‏البلاغه:
ان للولد على الوالد حقّاً و ان للوالد على الولد حقّاً، فحقّ الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى‏ء الا فى معصيةالله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان يحسّن اسمه و يحسّن ادبه و يعلّمه القرآن؛(19)
همانا فرزند بر پدر حقى دارد و پدر نيز بر فرزند حقّى. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در هر چيزى غير از معصيت خداى سبحان، اطاعت كند و حق فرزند بر پدر اين است كه براى او اسم نيكو بگذارد، او را به نيكى ادب نمايد و قرآن را به او ياد بدهد.
- روايتى از امام صادق -عليه‏السلام- در تحف العقول نقل شده:
يجب للوالدين على الولد ثلاثة اشياء: شكرهما على كلّ حال و طاعتهما فيما يأمرانه و ينهيانه عنه فى غير معصيةالله و نصيحتهما فى السرّ و العلانية؛(20)
در حق والدين، سه‏چيز بر فرزند واجب است: در هر حال آنان را شكر و سپاس گويد، از امر و نهى آنان در غير از معصيت خداوند، اطاعت‏كند، در نهان و آشكار، خيرخواه آنان باشد.
آن‏چه در مورد روايت نخست، مى‏توان گفت، ضعف سندى آن است؛ زيرا برخى از رجال آن، توثيق نشده‏اند و برخى نيز مشترك بين ثقه و غير ثقه هستند. افزون بر اين‏كه نمى‏توان به اطلاق وجوب اطاعت، چنان‏كه ظاهر اين روايت است، گردن نهاد؛ زيرا بدون ترديد اطاعت از آن‏ها در امورى كه موجب معصيت است، جايز نيست، مگر اين‏كه گفته شود اين‏گونه امور به خاطر وضوح حكم آن‏ها، مقصود حضرت نيست، ولى به هر حال عبارت ذيل حديث، قرينه‏اى است بر عدم اراده وجوب؛ زيرا بدون شك، خروج از اهل و مال، به صرف امر مادر، بلكه پدر، واجب نمى‏شود، به ويژه اگر مقصود، دست كشيدن از همسر و فرزند باشد و ظاهراً به همين سبب هم مرحوم آقاى خويى، اين حكم را اخلاقى دانست.
در مورد روايت اخير نيز بايد گفت در كتاب تحف العقول، سندى براى اين روايت ذكر نشده، تا بتوان صحت و عدم صحت آن را مورد ارزيابى قرار داد.
روايت نهج‏البلاغه نيز بر فرض كه سندى صحيح داشته‏باشد، دلالت قطعى بر وجوب اطاعت ندارد، مخصوصاً با توجه به اين‏كه چنين تعبيرى، در حقوق غير واجب فراوان استعمال شده‏است.
به اين ترتيب حكم نمودن به وجوب اطاعت از اوالدين، بر اساس اين روايات، مشكل به نظر مى‏رسد، مگر اين‏كه بگوييم شهرت فتوايى فقها، جبران‏كننده ضعف سندى در اين روايات است كه احراز اين شهرت نيز بسيار دشوار است؛ زيرا ظاهراً بسيارى از قدما، متعرض اين بحث نشده‏اند.
آن‏چه مى‏توان با توجه به مجموعه روايات اين باب گفت كه اطاعت از والدين در صورتى كه مخالفت با آن‏ها، سبب اذيت و ناراحتى آن‏ها و در نتيجه، عقوق آن‏ها گردد، واجب است. شايد نظر برخى از فقها نيز كه متعرض اين مسئله شده و حكم به وجوب اطاعت از آنان نموده‏اند، همين صورت باشد.
از باب مثال علامه حلى در استدلال بر لزوم مراعات نظر والدين در صورت منع نمودن آن‏ها از جهاد رفتن فرزندشان مى‏نويسد:
طاعة الابوين فرض عين و الجهاد فرض كفاية، و فرض العين مقدم على فرض الكفاية؛(21)
اطاعت از پدر و مادر، واجب عينى و جهاد، واجب كفايى است، و واجب عينى بر واجب كفايى تقدم دارد.
ولى همين محقق ضمن فروعى كه پس از مسئله بالا مطرح مى‏كند مى‏نويسد:
لو سافر لطلب العلم و التجارة استحب له استئذانهما، ولو منعاه لم يحرم عليه مخالفتهما، و فارق الجهاد لان الغالب فيه الهلاك و هذا الغالب فيه السلامة؛(22)
اگر فرزند بخواهد به منظور فراگيرى دانش و يا به قصد تجارت، مسافرت كند، مستحب است از والدين خود اذن بگيرد، و در صورتى كه با منع آنان، روبه‏رو شد، مخالفت با آنان بر او حرام نيست و اين كار با رفتن به جهاد، فرق مى‏كند؛ زيرا در جهاد، احتمال كشته شدن، زياد است و در اين كار احتمال سالم ماندن.
چنان‏كه روشن است و عبارت علامه نيز به آن اشاره دارد، مخالفت نمودن با والدين در اين‏گونه امور، موجب اذيت و ناراحتى آن‏ها مى‏شود و در چنين فرضى، بايد اطاعت از آنان را واجب دانست. در حقيقت بايد اين اندازه وجوب را قدر متيقن از مدلول روايات دانست، مخصوصاً با لحاظ اين نكته كه وجوب اطاعت از هر شخصى، خلاف اصل و نيازمند دليل است.
در جمع‏بندى مباحث اين فصل بايد گفت: بى‏ترديد ايذا و عقوق والدين مذموم و حرام است، چنان‏كه بدون شك برّ و نيكى و مراعات ادب و احترام نسبت به آن‏ها واجب است. اطاعت از آنان نيز در صورتى كه سبب معصيت خداوند؛ يعنى فعل حرام يا ترك واجب نشود و نيز در صورتى كه مخالفت با آنان موجب رنجش و اذيت آنان گردد، واجب خواهد بود.
به هر حال بايد اين‏گونه احكام را ثانوى شمرد؛ از باب مثال انجام و ترك امورى، مانند مسافرت رفتن، يا شركت نمودن در مجالس خاص، به لحاظ حكم اولى، محكوم به اباحه يا استحباب است، ولى در صورت نهى والدين از اين‏گونه امور، و بااين فرض كه انجام آن‏ها سبب ناراحتى و عقوق ايشان مى‏شود، حكم حرمت پيدا مى‏كند.

فصل يازدهم: نذر و عهد و قسم

انجام برخى امور، به حسب حكم اولى، مباح، يا مستحب است، ولى با تعلق نذر و عهد و قسم به آن، حكم وجوب پيدا مى‏كند، به نحوى كه مخالفت نمودن با آن، مستلزم پرداخت نوعى جريمه، به نام كفاره مى‏شود. اين حقيقت فقهى، ريشه در قرآن و سنت دارد و مورد وفاق همه مذاهب اسلامى است.
قرآن كريم ضمن برشمردن وظايف و تكاليف مربوط به حجاج بيت‏الله، مى‏فرمايد: «وليوفوا نذورهم»(23) و در تمجيد و ستايش از صاحبان خرد (اولوا الالباب) مى‏فرمايد: «الذين يوفون بعهدالله و لا ينقضون الميثاق»(24) و در جاى ديگر نيكان و ابرار را مى‏ستايد و در ترسيم ويژگى‏هاى برجسته آن‏ها مى‏فرمايد: «يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شرّه مستطيرا».(25)
در آيه ديگرى اهميت وفا نمودن به عهد و قسم را مورد تأكيد قرار مى‏دهد ومى‏فرمايد:
و أوفوا بعهدالله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم‏الله عليكم كفيلا، ان‏الله يعلم ما تفعلون.(26)
روايات در اين زمينه بسيار فراوان است.(27) در بيش‏تر كتب فقهى نيز از اين سه عنوان بحث شده‏است و در آن‏ها مباحثى، مانند معناى قسم، اقسام آن، شرايط قسم خورنده، متعلق قسم، كفاره حنث قسم، معنا و مفهوم نذر، كيفيت اداى صيغه نذر، شرايط نذر كننده، متعلق نذر و رجحان داشتن آن، كفاره مخالفت با نذر، مفهوم عهد، صيغه عقد، متعلق عهد و احكام ثانويه مربوط به آن مطرح شده‏است.(28)
نكته‏اى كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه گرچه بى‏ترديد، نذر و عهد و قسم، هر سه از عناوين ثانويه هستند، ولى ممكن است بگوييم عروض اين عناوين بر امور، موجب دگرگونى در احكام اوليه آن‏ها نمى‏شود، مثلاً اگر كسى نذر يا عهد نمود عمره مستحبى انجام دهد يا به انجام دادن آن سوگند خورد، چنين نيست كه حكم استحبابى عمره، مبدل به وجوب شود، بلكه آن بر استحباب خود باقى است، تنها چيزى كه در اين‏جا واجب شده، وفاى به نذر يا عهد يا قسم است، به دليل اين‏كه در آيات بالا نيز آن‏چه مورد انشا يا اخبار است، وفاى به نذر و مانند آن است. بله ممكن است از برخى روايات، خلاف اين معنا استفاده شود، مانند روايت زير از سعيد بن‏عبدالله اعرج:
سألت اباعبدالله -عليه‏السلام- عن الرجل يحلف بالمشى الى بيت‏الله و يحرم بحجة و الهدى، فقال: ما جعل‏الله فهو واجب عليه.(29)
از امام صادق‏عليه‏السلام- در مورد مردى پرسيدم كه قسم مى‏خورد پياده به خانه خدا رود و براى حج، محرم شود و قربانى كند، حضرت فرمود: هر آن‏چه را كه براى خدا نذر كند، بر او واجب است.
زيرا ظاهر آن، وجوب مشى به طرف خانه خدا و احرام و هدى است، ولى روشن است كه اين ظهورى است بدوى و مى‏توان گفت: مقصود از آن به قرينه آيات مزبور و روايات ديگر، وجوب وفا به چنين سوگندى است.
البته چنان‏كه گذشت،(30) عدم دگرگونى در احكام اوليه‏اى، مانند استحباب عمره، پس از عروض عناوينى، مانند نذر و عهد، هيچ‏گونه منافاتى با ثانويت اين عناوين ندارد؛ زيرا گرچه انجام عمره در اين فرض، به حسب حكم اولى مستحب است، ولى انجام آن به عنوان وفاى به نذر، واجب خواهد بود.
چنين سخنى درباره عناوينى، مانند «اطاعت از پدر» نيز صادق است؛ از باب مثال خواندن نماز شب، به حسب حكم اولى مستحب است و امر پدر به آن نيز موجب وجوب آن نمى‏شود، بله انجام آن به عنوان اطاعت از پدر، واجب خواهد بود؛ يعنى آن‏چه در حقيقت واجب است «اطاعت از پدر» است منتها تحقق اين اطاعت در ضمن انجام يك عمل مستحبى است و دقيقاً روى همين جهت است كه فرزند نيز نماز شب را به عنوان يك نماز مستحب مى‏خواند، گرچه به قصد اطاعت از پدر كه به حسب فرض، واجب است.

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج‏البلاغه، ترجمه فيض‏الاسلام، نامه‏31، ص‏929.
2 . محمد بن‏يعقوب كلينى، روضه، ج‏8، ص‏69، ح‏26.
3 . اسراء (17) آيات 24ù23.
4 . بقره (2) آيه‏215.
5 . لقمان (31) آيه‏14.
6 . همان، آيه‏15.
7 . مرتضى انصارى، مكاسب، ص‏334.
8 . مريم (19) آيه‏32.
9 . همان، آيه‏14.
10 . سيدابوالقاسم خوئى، مستند العروة، ج‏8، ص‏106.
11 . حر عاملى، وسائل الشيعة، ج‏15، ابواب احكام الاولاد، باب‏92، ح‏1.
12 . همان، باب‏93، ح‏3.
13 . همان، باب‏92، ح‏2.
14 . همان، باب‏95، ح‏1.
15 . همان، ح‏3.
16 . همان، باب‏94، ح‏1.
17 . همان، ح‏3.
18 . همان، باب‏92، ح‏4.
19 . نهج البلاغة، ترجمه فيض‏الاسلام، حكمت‏391، ص‏1274.
20 . ابن‏شعبة حرانى، تحف العقول، ص‏322.
21 . علامه حلى، منتهى المطلب، ج‏2، ص‏901.
22 . همان، ص‏902.
23 . حج (22) آيه‏29.
24 . رعد(13) آيه‏20.
25 . انسان (76) آيه‏7.
26 . نحل(16) آيه‏91.
27 . ر.ك: حر عاملى، وسائل الشيعه، ج‏16، كه روايات مربوط به نذر و عهد را در طى 25باب و احاديث مربوط به قسم را در طى 52باب آورده‏است.
28 . ر.ك: شيخ طوسى، المبسوط، ج‏6، ص‏246؛ همان، الخلاف، ج‏3، ص‏303؛ ابن‏ادريس حلى، السرائر، ج‏3، ص‏57؛ علامه حلى، تحرير الكلام، ج‏2، ص‏105؛ فخر المحققين، ايضاح الفوائد، ج‏4، ص‏47؛ محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، ج‏35، ص‏356؛ نووى، المجموع، ج‏18، ص‏3؛ سرخسى، المبسوط، ج‏8، ص‏126 و ابن‏قدامه، المغنى، ج‏11، ص‏160.
29 . حر عاملى، وسائل الشيعة، ج‏16، ابواب النذر و العهد، باب‏1، ح‏8.
30 . همين كتاب، ص....