فصل دهم: اطاعت از پدر و مادر
از جمله احكام مشهور در فقه اسلامى، كه آثار فراوانى در ارتباط با آن
مطرح مىشود، وجوب اطاعت از پدر و مادر است. بىترديد در صورتى كه چنين مطلبى، تمام
و خالى از اشكال باشد، اطاعت، عنوان ثانوى و وجوب آن، حكم ثانوى خواهد بود. آنچه
در اينجا مهم به نظر مىرسد و تاكنون هم كسى به طور منقّح و اساسى به آن نپرداخته،
اصل مطلب است كه درباره آن، دو پرسش اساسى مطرح مىشود:
آيا اطاعت از پدر و مادر واجب است، يا عقوق آن دو، حرام است؟
در صورتى كه پاسخ، وجوب اطاعت باشد، دايره و محدوده آن كدام است؟
پيش از هر چيزى، لازم است مقتضاى اصل اولى در مسئله روشن شود تا در صورت نياز و
كوتاه آمدن ادله، مورد تمسك قرار گيرد.
مقتضاى اصل اولى
فقها به مناسبتهاى گوناگونى، گفتهاند مقتضاى قاعده و اصل اولى، ولايت نداشتن شخصى
بر شخص ديگر و نافذ نبودن حكم فردى، در حق فرد ديگر است. گاهى در تعليل اين اصل نيز
مىگويند: آحاد بشر، به حسب طبع، آزاد و مستقل آفريده شدهاند و به گونه فطرى، مسلط
بر جان و اختياردار مال خود هستند، و بدين لحاظ، تصرف نمودن در شئون و اموال آنها
و تحميل خواست و نظر خود بر آنها، نوعى ظلم و تعدى محسوب مىشود. بر طبق حديثى نيز
على -عليهالسلام- خطاب به اماممجتبى -عليهالسلام- فرمودهاست:
لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا؛(1)
بنده ديگرى مباش؛ زيرا بىترديد خدا تو را آزاد آفريدهاست.
و بر اساس حديث ديگرى فرمودهاست:
يا ايها الناس ان آدم لم يلد عبداً و لا أمةً و ان الناس كلهم احرار و لكنالله
خوّل بعضكم بعضا؛(2)
اى مردم! بىترديد آدم، برده و كنيزى زاد و ولد نكرد و بىگمان، مردم، همه آزادند،
ولىخدا (شايد مقصود از خدا، سنتهاى الهى باشد) برخى از شما را، مالك بعضى ديگر
مىكند.
مىتوان گفت اصل عدم وجوب اطاعت از ديگرى، از چنان وضوحى برخوردار است كه نياز به
دليل و استدلال هم ندارد.
وجوب اطاعت يا حرمت عقوق؟
براى روشن شدن اينكه آيا از ديدگاه شريعت اسلامى، اطاعت از والدين واجب است يا
عقوق و رنجانيدن آنها، حرام است، چارهاى جز مطالعه دقيق آيات و روايات مربوط
نيست. البته روشن است بر طبق ضابطهاى كه در بخش نخست كتاب گفتيم، اطاعت و عقوق، هر
دو از عناوين ثانويه هستند. از اينرو تنها نتيجهاى كه از اين بحث انتظار داريم،
تعيين نوع حكم ثانوى (وجوب يا حرمت) است.
بررسى آيات
آيات متعددى در قرآن، بيانگر نحوه معاشرت فرزندان با پدر و مادر خود است، و بر
حسن خلق و احترام نسبت به آنها، تأكيد دارد. مىتوان اين آيات را به چند دسته
تقسيم نمود:
1 - آياتى كه سفارش به نيكى و احسان و تواضع نسبت به والدين مىكند، مانند:
و قضى ربك الّا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغنّ عندك الكبر احدهما
او كلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريما و اخفض لهما جناح
الذلّ من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً؛(3)
و پروردگارت مقرر نمودهاست كه جز او را نپرستى و به پدر و مادر نيكى كنى. اگر
يكىاز آن دو يا هر دوى آنان در نزد تو به پيرى رسيدند، پس به آنها اف مگو و
ميازارشان، و به آنها، سخنى كريمانه بگو و از روى رحمت براى آنها پر و بال تواضع
بگستران و بگو پروردگارا! آنان را مشمول رحمتت كن؛ زيرا مرا در خردسالى
پرورشدادند.
و از همين قبيل است آياتى كه فرزندان را سفارش به انفاق نمودن به والدين مىكند،
مانند:
يسألونك ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خير فللوالدين و الأقربين و اليتامىو....(4)
2 - برخى آيات سفارش به سپاسگزارى فرزندان از والدين خود مىكند، مانند:
و وصّينا الانسان بوالديه حملته امّه وهناً على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و
لوالديك الىّ المصير؛(5)
و به انسان، كه مادرش به او باردار شد، سستى به روى سستى و از شير گرفتنش در دو سال
بود، به او درباره پدر و مادرش، سفارش نموديم و گفتيم سپاسگزار من و آن دو باش كه
بازگشت امور به سوى من است.
3 - آيهاى ديگر، دستور به اطاعت نكردن فرزندان از والدين خود، در صورتى كه آنان
خواهان شرك ورزيدن فرزندان خود باشند، دادهاست:
و ان جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا
معروفاً.(6)
4 - از برخى آيات نيز، بعضى مانند شيخ انصارى(7)
استفاده حرمت عقوق والدين نمودهاند، مانند آيه «و برّاً بوالدتى و لم يجعلنى
جبّاراً شقيّاً»،(8)
كه البته اين استفاده قابل تأمل است؛ زيرا اين آيه و آياتى پيش از آن، در مدح و
توصيف مريم و حضرت عيسى -عليهالسلام- نازل شدهاست، و محتمل است مراد از آن جبار و
شقى نبودن آن حضرت نسبت به خداوند باشد، نه نسبت به مادر، تا دليلى بر حرمت عقوق
باشد و از همين قبيل است آيه «و برّاً بوالديه و لم يكن جبّاراً عصيّا»(9)
در تمجيد از حضرت يحيى -عليهالسلام-.
به هر حال همانگونه كه پيدا است، هيچ يك از آيات مزبور، دلالت بر وجوب اطاعت از
والدين ندارد، تا آنجا هم كه ما مىدانيم، كسى از اين آيات، چنين حكمى را استفاده
نكردهاست، مگر اينكه گفته شود مقتضاى مفهوم شرط در آيه «ان جاهداك على ان تشرك
بى...»، اين است كه در صورت عدم فرمان والدين به شرك، اطاعت از آنان، واجب باشد.
اين مفهوم گيرى نيز مشكل به نظر مىرسد؛ زيرا لازمه آن اين است كه انسان در تمام
كارهاى خرد و درشت خود مطيع دستور والدين باشد، و اگر به معصيتى غير از شرك، دستور
دادند، اطاعت از آنان، واجب باشد، و اين چيزى است كه هيچ فقيهى به آن ملتزم
نشدهاست.
در اشاره به آنچه گذشت آيتالله خوئى در مبحث نماز مسافر، گفتهاست:
دليلى بر حرمت سفر فرزند با نهى والدين مادامى كه به حد ايذا نرسد، نداريم؛ زيرا
هيچ دليلى بر وجوب اطاعت و فرمانبرى از والدين، به گونه مطلق، همانند اطاعت عبد از
مولايش، در دست نيست. بله بر طبق آيات قرآنى، معاشرت و مصاحبت نيكو با آنان، واجب
است و به همين سبب دشمنى ورزيدن با آنان و اذيت نمودن آنان، جايز نيست، اما وجوب و
تحريم، به صرف امر و نهى، و از اين بالاتر، لزوم اذن گرفتن در تمام امور، گرچه ترك
آن نيز مستلزم ايذا نباشد، همه، فاقد دليل است. به ويژه اگر آنان نسبت به كار
فرزندان خود، اطلاع پيدا نكنند.
بله در برخى نصوص، خطاب به فرزندان وارد شده اگر پدر و مادر به تو دستور دادند از
اهل و مال خود بيرون شو، اين كار را انجام ده، ولى كسى در اين معنا شك ندارد كه اين
حكمى اخلاقى است، نه تكليفى شرعى.(10)
بررسى روايات
روايات فراوان در اين زمينه را برحسب مضامين آنها مىتوان به چند دسته تقسيم
نمود:
1 - روايات دلالت كننده بر وجوب برّ و نيكى و احترام نسبت به والدين، مانند آنچه
در صحيحه ابىولّاد حنّاط آمدهاست:
سألت اباعبدالله -عليهالسلام- عن قولالله عزّ و جلّ: «و بالوالدين احسانا» ما هذا
الاحسان؟ فقال: الاحسان أن تحسن صحبتهما، و ان لا تكلفهما ان يسألاك شيئاً مما
يحتاجان اليه و ان كانا مستغنيين، أليس يقولالله: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما
تحبّون»؟ و قال: «اما يبلغنّ عندك الكبر احدههما أو كلاهما فلا تقل لهما افٍّ لكما
و لا تنهرهما» قال: ان أضجراك فلا تقل لهما: أفٍّ و لا تنهرهما ان ضرباك قال: «و قل
لهما قولاً كريما» قال: ان ضرباك فقل لهما: غفرالله لكما، فذلك منك قول كريم، قال:
«و اخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» قال: لا تمل (لامتلاء) عينيك من النظر اليهما
الا برحمة و رقّة، و لا ترفع صوتك فوق اصواتهما، و لا يدك فوق ايديهما، و لا تقدم
قدّامهما؛(11)
از امام صادقعليهالسلام- پرسيدم: مقصود از احسان در سخن خداوند «وبالوالدين
احسانا» چيست؟ حضرت فرمود: احسان آن است كه با آنان نيك سخن بگويى، آنان را وادار
مكن چيز مورد نيازشان را از تو بخواهند (بىآنكه درخواست كمك كنند، به آنان كمك
نما) اگر چه دارا باشند، آيا خدا نمىفرمايد: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما
تحبّون» و خدا فرمود: «امّا يبلغنّ...» سپس حضرت فرمود: اگر آنان به تو آزار
رساندند، به آنها افّ مگو و اگر تو را كتك زدند، ميازارشان. خداوند فرمود: «وقل
لهما قولاً كريما» قول كريم اين است كه اگر آنها، تو را زدند بگويى: خداوند شما را
ببخشايد! و خداوند فرمود: «واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» با چشم پر به آنان
نگاه مكن! (بلكه با مهربانى و نرمى به سويشان بنگر، صداى خود را بر صداى آنان و دست
خود را بر دست آنان بالا مبر، و (در راه رفتن) بر آنان پيشى مگير.
حتى برحسب روايات فراوانى، اين حكم اختصاص به پدر و مادر صالح، بلكه مسلمان نيز
ندارد. در روايتى از عنسبة بنمصعب، آمدهاست:
عن ابىجعفر -عليهالسلام- قال: ثلاث لم يجعلالله لاحد فيهنّ رخصة؛ اداء الامانة
الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا أو
فاجرين؛(12)
امام باقرعليهالسلام- فرمود: خداوند در سه چيز به احدى اجازه تخلف ندادهاست: اداى
امانت به نيك و فاسق، وفا كردن به عهد نيك و فاسق و نيكى كردن به والدين چه نيك
باشند و چه فاسق.
2 - روايات دلالتكننده بر استحباب نيكى به والدين، مانند روايت زير از
منصوربنحازم:
عن ابىعبدالله -عليهالسلام- قال: قلت: اىّ الاعمال افضل؟ قال: الصلاة لوقتها و
برّالوالدين و الجهاد فى سبيلالله؛(13)
به امام صادقعليهالسلام- عرض كردم: كدام يك از كارها برتر است؟ حضرت فرمود: اداى
نماز در وقت آن، نيكى به والدين و جهاد در راه خدا.
3 - روايات دلالتكننده بر حرمت عقوق، مانند روايت ابوعبيده از امام
باقر-عليهاسلام-:
فى كتاب على -عليهالسلام- ثلاثة لا يموت صاحبهنّ ابداً حتى يرى وبالهنّ: البغى و
قطعية الرحم و اليمين الكاذبة يبارز الله بها؛(14)
در كتاب علىعليهالسلام- آمدهاست: انجام دهنده سه كار نمىميرند، مگر اينكه كيفر
گناه خود را ببينند: ستم نمودن، بريدن از خويشاوند، و سوگند دروغ خوردن كه با آن
خدا را به مبارزه مىطلبد.
و روايت سكونى از امام صادق -عليهالسلام-:
لا تقطع رحمك و ان قطعتك؛(15)
با خويشان خود قطع رابطه نكن گرچه آنان با تو، قطع رابطه كنند.
4 - روايات دلالت كننده بر فضيلت نيكى بيشتر نسبت به مادر، مانند صحيحه هشام
بنسالم، از امام صادق -عليهالسلام-:
جاء رجل الى النبى صلىالله عليه و آله فقال: يا رسولالله من أبرّ؟ قال: امّك،
قال: ثم من؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟
قال: أباك؛(16)
مردى خدمت پيامبرصلىالله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: به چه كسى نيكى كند؟ حضرت
فرمود: به مادرت. شخص پرسيد: سپس به كى؟ حضرت فرمود: به مادرت. آن شخص باز پرسيد:
سپس به كى؟ و حضرت همان پاسخ را داد. براى بار ديگر كه شخص مزبور آن پرسش را كرد،
حضرت فرمود: به پدرت.
و روايت معلّى بنخنيس از آن حضرت:
جاء رجل و سأل النبى -صلىاللهعليهوآله- عن برّ الوالدين فقال: ابرر امّك، ابرر
امك، ابرر امك، ابرر اباك، ابرر اباك، ابرر اباك، و بدأ بالامّ قبل الأب.(17)
مردى از پيامبرصلىالله عليه وآله- درباره نيكى به والدين پرسيد، حضرت سه مرتبه
فرمود: به مادرت نيكى كن (پس سه مرتبه فرمود) به پدرت نيكى كن. پيامبر، پيش از
آنكه سخن از نيكى به پدر، به ميان آورد، از نيكى كردن به مادر، سخن گفت.
5 - رواياتى كه ظاهر آنها، وجوب اطاعت از والدين است. در اين باره، تنها به روايات
زير برخورديم:
- روايت محمد بنمروان از امام صادق -عليهالسلام-:
ان رجلاً اتى النبى -صلىالله عليه و آله- فقال: أوصنى، قال: لا تشرك بالله شيئاً و
ان أُحرقت بالنار و عذّبت الا و قلبك مطمئن بالايمان، و والديك فأطعهما، و برّهما
حيّين كانا او ميّتين، و ان أمراك ان تخرج من اهلك و مالك فافعل، فان ذلك من
الايمان؛(18)
مردى خدمت پيامبرصلىالله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: مرا توصيه كن! حضرت فرمود:
هيچ به خداوند شرك مورز، گرچه با آتش سوزانده شوى و شكنجه گردى، مگر اينكه (بر
زبانت شرك جارى شود) در حالى كه دلت به ايمان اطمينان دارد. و والدين خود را اطاعت
كن و به آنان نيكى نما، چه زنده باشند و چه مرده. و اگر به تو دستور بيرون رفتن از
اهل و مالت دادند، چنين كن كه اين از ايمان است.
- بيانى از على -عليهالسلام- در نهجالبلاغه:
ان للولد على الوالد حقّاً و ان للوالد على الولد حقّاً، فحقّ الوالد على الولد ان
يطيعه فى كل شىء الا فى معصيةالله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان يحسّن اسمه و
يحسّن ادبه و يعلّمه القرآن؛(19)
همانا فرزند بر پدر حقى دارد و پدر نيز بر فرزند حقّى. حق پدر بر فرزند اين است كه
او را در هر چيزى غير از معصيت خداى سبحان، اطاعت كند و حق فرزند بر پدر اين است كه
براى او اسم نيكو بگذارد، او را به نيكى ادب نمايد و قرآن را به او ياد بدهد.
- روايتى از امام صادق -عليهالسلام- در تحف العقول نقل شده:
يجب للوالدين على الولد ثلاثة اشياء: شكرهما على كلّ حال و طاعتهما فيما يأمرانه و
ينهيانه عنه فى غير معصيةالله و نصيحتهما فى السرّ و العلانية؛(20)
در حق والدين، سهچيز بر فرزند واجب است: در هر حال آنان را شكر و سپاس گويد، از
امر و نهى آنان در غير از معصيت خداوند، اطاعتكند، در نهان و آشكار، خيرخواه آنان
باشد.
آنچه در مورد روايت نخست، مىتوان گفت، ضعف سندى آن است؛ زيرا برخى از رجال آن،
توثيق نشدهاند و برخى نيز مشترك بين ثقه و غير ثقه هستند. افزون بر اينكه
نمىتوان به اطلاق وجوب اطاعت، چنانكه ظاهر اين روايت است، گردن نهاد؛ زيرا بدون
ترديد اطاعت از آنها در امورى كه موجب معصيت است، جايز نيست، مگر اينكه گفته شود
اينگونه امور به خاطر وضوح حكم آنها، مقصود حضرت نيست، ولى به هر حال عبارت ذيل
حديث، قرينهاى است بر عدم اراده وجوب؛ زيرا بدون شك، خروج از اهل و مال، به صرف
امر مادر، بلكه پدر، واجب نمىشود، به ويژه اگر مقصود، دست كشيدن از همسر و فرزند
باشد و ظاهراً به همين سبب هم مرحوم آقاى خويى، اين حكم را اخلاقى دانست.
در مورد روايت اخير نيز بايد گفت در كتاب تحف العقول، سندى براى اين روايت ذكر
نشده، تا بتوان صحت و عدم صحت آن را مورد ارزيابى قرار داد.
روايت نهجالبلاغه نيز بر فرض كه سندى صحيح داشتهباشد، دلالت قطعى بر وجوب اطاعت
ندارد، مخصوصاً با توجه به اينكه چنين تعبيرى، در حقوق غير واجب فراوان استعمال
شدهاست.
به اين ترتيب حكم نمودن به وجوب اطاعت از اوالدين، بر اساس اين روايات، مشكل به نظر
مىرسد، مگر اينكه بگوييم شهرت فتوايى فقها، جبرانكننده ضعف سندى در اين روايات
است كه احراز اين شهرت نيز بسيار دشوار است؛ زيرا ظاهراً بسيارى از قدما، متعرض اين
بحث نشدهاند.
آنچه مىتوان با توجه به مجموعه روايات اين باب گفت كه اطاعت از والدين در صورتى
كه مخالفت با آنها، سبب اذيت و ناراحتى آنها و در نتيجه، عقوق آنها گردد، واجب
است. شايد نظر برخى از فقها نيز كه متعرض اين مسئله شده و حكم به وجوب اطاعت از
آنان نمودهاند، همين صورت باشد.
از باب مثال علامه حلى در استدلال بر لزوم مراعات نظر والدين در صورت منع نمودن
آنها از جهاد رفتن فرزندشان مىنويسد:
طاعة الابوين فرض عين و الجهاد فرض كفاية، و فرض العين مقدم على فرض الكفاية؛(21)
اطاعت از پدر و مادر، واجب عينى و جهاد، واجب كفايى است، و واجب عينى بر واجب كفايى
تقدم دارد.
ولى همين محقق ضمن فروعى كه پس از مسئله بالا مطرح مىكند مىنويسد:
لو سافر لطلب العلم و التجارة استحب له استئذانهما، ولو منعاه لم يحرم عليه
مخالفتهما، و فارق الجهاد لان الغالب فيه الهلاك و هذا الغالب فيه السلامة؛(22)
اگر فرزند بخواهد به منظور فراگيرى دانش و يا به قصد تجارت، مسافرت كند، مستحب است
از والدين خود اذن بگيرد، و در صورتى كه با منع آنان، روبهرو شد، مخالفت با آنان
بر او حرام نيست و اين كار با رفتن به جهاد، فرق مىكند؛ زيرا در جهاد، احتمال كشته
شدن، زياد است و در اين كار احتمال سالم ماندن.
چنانكه روشن است و عبارت علامه نيز به آن اشاره دارد، مخالفت نمودن با والدين در
اينگونه امور، موجب اذيت و ناراحتى آنها مىشود و در چنين فرضى، بايد اطاعت از
آنان را واجب دانست. در حقيقت بايد اين اندازه وجوب را قدر متيقن از مدلول روايات
دانست، مخصوصاً با لحاظ اين نكته كه وجوب اطاعت از هر شخصى، خلاف اصل و نيازمند
دليل است.
در جمعبندى مباحث اين فصل بايد گفت: بىترديد ايذا و عقوق والدين مذموم و حرام
است، چنانكه بدون شك برّ و نيكى و مراعات ادب و احترام نسبت به آنها واجب است.
اطاعت از آنان نيز در صورتى كه سبب معصيت خداوند؛ يعنى فعل حرام يا ترك واجب نشود و
نيز در صورتى كه مخالفت با آنان موجب رنجش و اذيت آنان گردد، واجب خواهد بود.
به هر حال بايد اينگونه احكام را ثانوى شمرد؛ از باب مثال انجام و ترك امورى،
مانند مسافرت رفتن، يا شركت نمودن در مجالس خاص، به لحاظ حكم اولى، محكوم به اباحه
يا استحباب است، ولى در صورت نهى والدين از اينگونه امور، و بااين فرض كه انجام
آنها سبب ناراحتى و عقوق ايشان مىشود، حكم حرمت پيدا مىكند.
فصل يازدهم: نذر و عهد و قسم
انجام برخى امور، به حسب حكم اولى، مباح، يا مستحب است، ولى با تعلق نذر و عهد و
قسم به آن، حكم وجوب پيدا مىكند، به نحوى كه مخالفت نمودن با آن، مستلزم پرداخت
نوعى جريمه، به نام كفاره مىشود. اين حقيقت فقهى، ريشه در قرآن و سنت دارد و مورد
وفاق همه مذاهب اسلامى است.
قرآن كريم ضمن برشمردن وظايف و تكاليف مربوط به حجاج بيتالله، مىفرمايد: «وليوفوا
نذورهم»(23)
و در تمجيد و ستايش از صاحبان خرد (اولوا الالباب) مىفرمايد: «الذين يوفون
بعهدالله و لا ينقضون الميثاق»(24)
و در جاى ديگر نيكان و ابرار را مىستايد و در ترسيم ويژگىهاى برجسته آنها
مىفرمايد: «يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شرّه مستطيرا».(25)
در آيه ديگرى اهميت وفا نمودن به عهد و قسم را مورد تأكيد قرار مىدهد ومىفرمايد:
و أوفوا بعهدالله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتمالله
عليكم كفيلا، انالله يعلم ما تفعلون.(26)
روايات در اين زمينه بسيار فراوان است.(27)
در بيشتر كتب فقهى نيز از اين سه عنوان بحث شدهاست و در آنها مباحثى، مانند
معناى قسم، اقسام آن، شرايط قسم خورنده، متعلق قسم، كفاره حنث قسم، معنا و مفهوم
نذر، كيفيت اداى صيغه نذر، شرايط نذر كننده، متعلق نذر و رجحان داشتن آن، كفاره
مخالفت با نذر، مفهوم عهد، صيغه عقد، متعلق عهد و احكام ثانويه مربوط به آن مطرح
شدهاست.(28)
نكتهاى كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه گرچه بىترديد، نذر و عهد و قسم، هر
سه از عناوين ثانويه هستند، ولى ممكن است بگوييم عروض اين عناوين بر امور، موجب
دگرگونى در احكام اوليه آنها نمىشود، مثلاً اگر كسى نذر يا عهد نمود عمره مستحبى
انجام دهد يا به انجام دادن آن سوگند خورد، چنين نيست كه حكم استحبابى عمره، مبدل
به وجوب شود، بلكه آن بر استحباب خود باقى است، تنها چيزى كه در اينجا واجب شده،
وفاى به نذر يا عهد يا قسم است، به دليل اينكه در آيات بالا نيز آنچه مورد انشا
يا اخبار است، وفاى به نذر و مانند آن است. بله ممكن است از برخى روايات، خلاف اين
معنا استفاده شود، مانند روايت زير از سعيد بنعبدالله اعرج:
سألت اباعبدالله -عليهالسلام- عن الرجل يحلف بالمشى الى بيتالله و يحرم بحجة و
الهدى، فقال: ما جعلالله فهو واجب عليه.(29)
از امام صادقعليهالسلام- در مورد مردى پرسيدم كه قسم مىخورد پياده به خانه خدا
رود و براى حج، محرم شود و قربانى كند، حضرت فرمود: هر آنچه را كه براى خدا نذر
كند، بر او واجب است.
زيرا ظاهر آن، وجوب مشى به طرف خانه خدا و احرام و هدى است، ولى روشن است كه اين
ظهورى است بدوى و مىتوان گفت: مقصود از آن به قرينه آيات مزبور و روايات ديگر،
وجوب وفا به چنين سوگندى است.
البته چنانكه گذشت،(30)
عدم دگرگونى در احكام اوليهاى، مانند استحباب عمره، پس از عروض عناوينى، مانند نذر
و عهد، هيچگونه منافاتى با ثانويت اين عناوين ندارد؛ زيرا گرچه انجام عمره در اين
فرض، به حسب حكم اولى مستحب است، ولى انجام آن به عنوان وفاى به نذر، واجب خواهد
بود.
چنين سخنى درباره عناوينى، مانند «اطاعت از پدر» نيز صادق است؛ از باب مثال خواندن
نماز شب، به حسب حكم اولى مستحب است و امر پدر به آن نيز موجب وجوب آن نمىشود، بله
انجام آن به عنوان اطاعت از پدر، واجب خواهد بود؛ يعنى آنچه در حقيقت واجب است
«اطاعت از پدر» است منتها تحقق اين اطاعت در ضمن انجام يك عمل مستحبى است و دقيقاً
روى همين جهت است كه فرزند نيز نماز شب را به عنوان يك نماز مستحب مىخواند، گرچه
به قصد اطاعت از پدر كه به حسب فرض، واجب است.
پىنوشتها:
1 . نهجالبلاغه، ترجمه فيضالاسلام، نامه31، ص929.
2 . محمد بنيعقوب كلينى، روضه، ج8، ص69، ح26.
3 . اسراء (17) آيات 24ù23.
4 . بقره (2) آيه215.
5 . لقمان (31) آيه14.
6 . همان، آيه15.
7 . مرتضى انصارى، مكاسب، ص334.
8 . مريم (19) آيه32.
9 . همان، آيه14.
10 . سيدابوالقاسم خوئى، مستند العروة، ج8، ص106.
11 . حر عاملى، وسائل الشيعة، ج15، ابواب احكام الاولاد،
باب92، ح1.
12 . همان، باب93، ح3.
13 . همان، باب92، ح2.
14 . همان، باب95، ح1.
15 . همان، ح3.
16 . همان، باب94، ح1.
17 . همان، ح3.
18 . همان، باب92، ح4.
19 . نهج البلاغة، ترجمه فيضالاسلام، حكمت391، ص1274.
20 . ابنشعبة حرانى، تحف العقول، ص322.
21 . علامه حلى، منتهى المطلب، ج2، ص901.
22 . همان، ص902.
23 . حج (22) آيه29.
24 . رعد(13) آيه20.
25 . انسان (76) آيه7.
26 . نحل(16) آيه91.
27 . ر.ك: حر عاملى، وسائل الشيعه، ج16، كه روايات مربوط به نذر
و عهد را در طى 25باب و احاديث مربوط به قسم را در طى 52باب آوردهاست.
28 . ر.ك: شيخ طوسى، المبسوط، ج6، ص246؛ همان، الخلاف، ج3،
ص303؛ ابنادريس حلى، السرائر، ج3، ص57؛ علامه حلى، تحرير الكلام، ج2، ص105؛
فخر المحققين، ايضاح الفوائد، ج4، ص47؛ محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، ج35، ص356؛
نووى، المجموع، ج18، ص3؛ سرخسى، المبسوط، ج8، ص126 و ابنقدامه، المغنى، ج11،
ص160.
29 . حر عاملى، وسائل الشيعة، ج16، ابواب النذر و العهد، باب1،
ح8.
30 . همين كتاب، ص....