احكام خانواده در پرتو فقه اسلامى

آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى (مدّ ظلّه العالى)

- ۵ -


بخش چهارم: دستور خواندن صيغه عقد

1 كليات مربوط به صيغه عقد

سؤال 339. عقد ازدواج چيست؟

جواب: عقدى كه به واسط آن زن و مرد به هم حلال مى شوند و آن بر دو قسم است: ازدواج دائم كه هميشگى است و زنى را كه به اين عقد در مى آيد «دائمه» گويند و ازدواج موقّت كه براى مدّت معينى عقد زناشويى مى بندند، خواه اين مدّت كوتاه باشد يا طولانى و آن را «متعه «و «صيغه» نيز مى نامند.

سؤال 340. آيا وكالت مرد يا زن از طرف ديگرى براى خواندن عقد صحيح است؟

جواب: وكالت مرد از طرف زن، يا زن از طرف مرد، براى خواندن صيغه مانعى ندارد.

سؤال 341. آيا زوجين بايد يقين داشته باشند كه وكيل عقد را خوانده است؟

جواب: هرگاه زن و مردى به كسى وكالت داده اند صيغه عقد آنها را بخواند تا يقين نكنند كه وكيل صيغه را خوانده بر يكديگر حلال نمى شوند، ولى اگر وكيل مورد اعتماد باشد و بگويد خوانده ام كافى است.

سؤال 342. اگر زن به كسى وكالت دهد براى مدتى او را به عقد مردى در آورد ولى ابتداى آن را معيّن نكند، شروع عقد چه زمان مى شود؟

جواب: هرگاه زن، كسى را وكيل كند كه او را مثلاً براى ده روز يا دو ماه به عقد مردى درآورد و ابتداى آن را معين نكند بايد آغاز آن را از روز و ساعتى كه عقد مى كند قرار دهد.

سؤال 343. آيا براى خواندن عقد، يك نفر مى تواند از طرف زوجين وكيل شود؟

جواب: احتياط مستحب آن است كه يك نفر از سوى دو همسر صيغه عقد را نخواند، يعنى دو طرف عقد دو نفر باشند و نيز احتياط مستحب اين است كه انسان نمى تواند از طرف زن وكيل شود تا او را براى خود بطور دائم و يا موقّت عقد كند.

سؤال 344. اگر عاقد سنّى باشد و عروس و داماد هر دو شيعه، آيا جنين عقدى صحيح است؟

جواب: اشكالى ندارد و عقد صحيح است.

2 صيغه عقد دائم

سؤال 345. براى خواندن صيغه عقد دائم چه عباراتى بايد گفته شود؟

جواب: براى خواندن صيغه عقد دائم كافى است كه زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِى عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُوم» (يعنى خود را به همسرى تو درآوردم به مهرى كه معين شده) و مرد هم بعد از آن بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ» (يعنى قبول كردم اين ازدواج را) و اگر ديگرى را براى اين كار وكيل كنند كافى است كه وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكلَتى مُوَكلَكَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (موكله خودم را به همسرى موّكل تو با مهر معلوم درآوردم) وكيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكلى هَكذا» (من نيز همين گونه از طرف موكل خودم قبول كردم).

3 صيغه عقد موقّت

سؤال 346. براى خواندن صيغه عقد موقّت چه عباراتى بايد گفته شود؟

جواب: براى خواندن صيغه عقد موقّت كافى است بعد از آن كه مدّت و مهر معين شد، زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِى فِى الْمُدَّه الْمَعْلُومَه عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (من خودم را به همسرى تو در مدّت معين با مهر معين درآوردم) مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ» (قبول كردم) يا اين كه وكيل زن بگويد: «مَتَّعْتُ مُوَكلَتِى مُوَكلَكَ فِى الْمُدَّه الْمَعْلُومَه عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (موكله خودم را به ازدواج موكل تو در مدّت معين با مهر معين درآوردم) وكيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكلِى هَكذا» (قبول كردم براى موكل خودم همين طور).

4 عقد معاطاتى

سؤال 347. آيا در ازدواج رضايت طرفين به تنهايى كافى است، يا اينكه بايد صيغه عقد خوانده شود؟

جواب: در عقد ازدواج خواه دائم باشد يا موقّت، خواندن صيغه لازم است و رضايت طرفين به تنهايى كافى نيست و صيغه عقد را طرفين يا وكيل آنها مى توانند بخوانند.

سؤال 348. حكم ازدواج معاطاتى چيست و چه شرايطى دارد؟ اگر يكى از مقلّدين شما در اين مسأله (به فرض عدم صحّت ازدواج معاطاتى به نظر شما) به مرجع ديگرى رجوع نمايد حكم چيست؟ اگر فردى به علّت عدم آشنايى به حكم (در صورت عدم صحّت ازدواج معاطاتى) با فردى به اين طريق ازدواج كند و بعد حكم را بفهمد وظيفه اش چيست؟

جواب: چيزى به نام ازدواج معاطاتى نداريم، چنين ازدواجى باطل است.

سؤال 349. دختر و پسرى به هم علاقمند بودند، ولى خانواده دختر با ازدواج آنان مخالف بود. آن دو براى اين كه خانواده دختر را مجبور كنند تا با ازدواج آنان موافقت كنند، به طور نامشروع مجامعت كرده، و دختر حامله شده، و طفلى به دنيا آورده است اكنون اظهار مى دارند كه چون روستايى بوده، نمى دانسته، و يا نمى توانسته اند صيغه ازدواج را جارى كنند، و به رضايت طرفينى اكتفا كرده، و آن را كافى دانسته اند:

الف) آيا توافق طرفين به عنوان صيغه عقد قابل قبول است؟

جواب: توافق طرفين كافى نيست.

ب) همين كه طرفين ادّعاى اجراى صيغه عقد نمايند براى ايجاد شبهه كافى است، يا بايد صحّت آن بررسى و اثبات شود؟

جواب: چنانچه احتمال دهيم ادّعاى آنها راست باشد، بايد حمل بر صحّت كرد.

ج) آيا در مسأله فوق حدوث شبهه، فقط موجب برائت از حدّ است، يا تعزير را نيز منتفى مى سازد؟

جواب: در فرض بالا حدّ و تعزير هر دو ساقط مى شود.

د) بر فرض احصان مرد، حكم چيست؟

جواب: احصان مرد تفاوتى ايجاد نمى كند.

هـ) آيا ازدواج آن دو با يكديگر بلامانع است؟

جواب: آنها مى توانند با هم ازدواج كنند.

و) آيا در فرض بكارت و عدم آن، حكم متفاوت است؟

جواب: تفاوتى نمى كند.

بخش پنجم: شرايط مجاز و غير مجاز عقد ازدواج

1 كليات و شرايط لازم در عقد ازدواج

سؤال 350. شرايط عقد ازدواج كدام است؟

جواب: عقد ازدواج شرايطى دارد از جمله:

الف) احتياط آن است كه صيغه آن به عربى صحيح خوانده شود، ولى در صورتى كه مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى بخوانند مى توانند به زبان خود بخوانند و گرفتن وكيل براى خواندن صيغه به زبان عربى واجب نيست، ولى بايد لفظى بگويند كه معنى همان صيغه عربى را بفهماند.

ب) كسى كه صيغه را مى خواند بايد قصد انشاء داشته باشد يعنى قصدش اين باشد كه با گفتن اين الفاظ همسرى در ميان آن دو برقرار گردد، زن خود را همسر مرد قرار دهد و مرد اين معنى را قبول كند، وكيل نيز بايد چنين قصدى را داشته باشد.

ج) كسى كه صيغه عقد را مى خواند بايد عاقل و احتياطاً بالغ باشد هر چند از طرف ديگرى وكيل باشد.

د) ولى يا وكيل در اجراى صيغه عقد بايد زن و شوهر را معين كند، بنابراين اگر كسى چند دختر دارد نمى تواند به مردى بگويد: «زَوَّجْتُكَ اِحْدى بَناتى» (يكى از دخترانم را به همسرى تو درآوردم).

هـ) زن و مرد بايد از روى اختيار به ازدواج راضى باشند ولى اگر يكى از آن دو ظاهراً با كراهت اجازه مى دهد، امّا مى دانيم قلباً راضى است عقد صحيح است.

و) صيغه عقد بايد صحيح خوانده شود و اگر طورى غلط بخوانند كه معنى آن را عوض كند عقد باطل است، امّا اگر معنى عوض نشود اشكالى ندارد.

سؤال 351. آيا صيغه عقد فضولى صحيح است؟

جواب: اگر عقد زنى را براى مردى بدون اجازه آنها بخوانند و بعداً آنها راضى شوند و اجازه دهند عقد صحيح است.

سؤال 352. زن و مردى يا يكى از آن دو را مجبور به ازدواج نمايند ولى بعد از خواندن عقد راضى شوند، عقد صحيح است؟

جواب: اگر زن و مردى يا يكى از آن دو را مجبور به ازدواج نمايند ولى بعد از خواندن عقد راضى شوند و اجازه دهند احتياط واجب آن است كه صيغه عقد را از نو بخوانند.

سؤال 353. آيا پدر و جدّ پدرى مى توانند براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود ازدواج كنند؟

جواب: پدر و جدّ پدرى مى توانند (در صورت ضرورت) براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود ازدواج كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد بنابر احتياط واجب نبايد آن را به هم زد.

سؤال 354. آيا دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، مى تواند بدون اجازه خانواده ازدواج نمايد؟

جواب: دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد چنانچه باكره باشد بايد با اجازه پدر يا جدّ پدرى ازدواج نمايد ولى اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و به تاييد بزرگان فاميل پدر بدون دليل مخالفت كند اجازه او شرط نيست، همچنين اگر به پدر يا جدّ پدرى دسترسى نباشد و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد و همسر مناسبى براى دختر پيدا شود مى تواند با اطلاع بزرگان فاميل ازدواج كند، يا اين كه دختر قبلاً شوهر كرده باشد كه در اين صورت اجازه پدر و جد در ازدواج جديد لازم نيست.

سؤال 355. مرد مقلّد مرجعى است كه مثلاً تعدد موجب و قابل را شرط مى داند و زن از مجتهدى تقليد مى كند كه اتّحاد موجب و قابل را كافى مى داند، در اين جا طبق نظر كدام يك از اين دو مرجع بايد عمل كرد؟

جواب: در چنين مواردى احتياط آن است كه مطابق فتواى مرجعى كه تعدد را شرط مى داند عمل كنند.

سؤال 356. به دخترى گفتند مهريه شما 15 هزار روپيه هندى است و او به اين مهريه راضى شد ولى در عقد نامه 10 هزار نوشته شد، وكيل بعد از خواندن عقدنامه، بر مهريه نوشته شده صيغه جارى كرد، آيا اين صيغه (ازدواج دائمى) صحيح است؟

جواب: احتياط آن است كه صيغه عقد را مجدّداً با مهريه مورد توافق جارى كنند.

سؤال 357. اگر زن، مرد را وكيل در اجراى عقد دائم كند و مرد مدعى اجراى عقد موقّت باشد (آن هم بعد از چند سال) حكم عقد، مهر و توارث بين زن و شوهر و فرزندان چيست؟

جواب: چنانچه يقين داشته باشد كه مرد راست مى گويد و عقد موقّت خوانده است، عقد باطل است و زن و مرد از هم ارث نمى برند ولى فرزندان آنها از آنها ارث مى برند مگر اين كه مرد عالم بوده به بطلان عقد بوده باشد، كه در اين صورت فرزندان، تنها از زن ارث مى برند نه از مرد و حدّ زنا بر مرد جارى مى شود و در هر حال بايد مهرالمثل زن را بپردازد.

سؤال 358. آيا يك نفر مى تواند عقد را به فارسى يا عربى اصالتاً از طرف خود و وكالتاً از سوى طرف مقابل اجرا كند؟

جواب: مرد مى تواند از طرف زن وكيل شود و عقد را بخواند و از طرف خودش قبول كند مثل اين كه بگويد: موكله خودم فلان كس را به عقد موقّت خودم در فلان مدّت به فلان مبلغ مهر در آوردم سپس بگويد قبول كردم، در صورتى كه عربى بتواند، به عربى بخواند و اگر نتواند به فارسى بخواند و زن هم مى تواند از طرف مرد وكيل شود.

سؤال 359. كسى كه بدون انقضاى عقد موقّت، عقد دائم اجرا كند و بعداً متوجّه شود، آيا عقد دائم او باطل است؟

جواب: احتياط واجب آن است كه مجدّداً عقد را بخواند ولى اگر قبلاً فرزندانى به وجود آمده باشند، حلال زاده اند.

سؤال 360. آيا تعدّد وكيل از سوى مرد و زن در اجراى عقد لازم است؟

جواب: تعدّد وكيل در اجراى عقد احتياط مستحب است.

سؤال 361. همان گونه كه مستحضريد در احكام عقود از قبيل بيع و اجاره و نكاح و... طرفين عقد (يا وكيل آنها) به منظور ايجاب و قبول بايد صيغه بخوانند مخصوصاً در عقد ازدواج و منظور از صيغه كلمات و جملات به هر لفظ و زبانى كه باشد، البتّه مقصود و مطلوب بالذّات، معانى و مفاهيم و مفاد كلمات و جملات مى باشد، بنابراين عقل و منطق حكم مى كند كه صيغه به زبانى باشد كه طرفين ازدواج و شاهدان قضيه و حضّار مجلس با آن زبان آشنايى داشته باشند; سؤال اين است كه براى غير عرب چه لزومى دارد كه اين صيغه به عربى باشد در حالى كه هر شخصى با زبان مادرى و رسمى خودش بهتر مى تواند مطلبى را بيان و تفهيم و يا تفهّم نمايد؟

جواب: اجراى صيغه به هر زبانى كه براى طرفين مفهوم باشد جايز است، فقط در نكاح و طلاق احتياط اجراى صيغه به زبان عربى است مشروط بر اين كه معناى آن را بدانند بنابراين اگر مجرى صيغه آشنا به عربى نباشد مى تواند آن را هم به زبان خودش اجرا نمايد.

سؤال 362. اگر صيغه به زبان غير عربى خوانده شود، آيا عبارتى كه خوانده مى شود، بايد حتماً مطابق عبارت عربى باشد؟

جواب: همين مقدار كه زن به مرد براى خواندن عقد وكالت دهد، و مرد بگويد: «اين زن را براى هميشه، يا براى فلان مدّت، به فلان مبلغ مهريه به عقد خود درآوردم» و بعد بگويد: «از سوى خودم قبول كردم»، كافى است.

سؤال 363. آيا اجراى صيغه عقد دائم، يا غير دائم از طريق مكالمه تلفنى و امثال آن، توسّط مرد و زن، يا وكيل آن دو صحيح است؟

جواب: هرگاه شرايط رعايت شود، اشكالى ندارد.

سؤال 364. نظر شريفتان راجع به عقد معاطاتى نكاح چيست؟ منظور اين است كه معيار حلّيت در نكاح، آيا صرفاً لفظ «انكحت» و مانند آن مى باشد، يا اين كه فقط نيت و قصد انشا و رضايت قلبى طرفين كفايت مى كند؟ اگر ملاك روح توافق و قصد انشاى طرفين است، در اين فرض چه لزومى به اداى الفاظ مخصوص است؟ بويژه آن كه به جاى آن الفاظ مخصوص، مى توان به وسيله حركات نيز از قصد و رضايت طرفين مطّلع شد.

جواب: اوّل اين كه درست است كه عقد نكاح از نظر قرارداد مانند ساير عقود است; ولى اجماع علماى اسلام بر اين است كه در نكاح بايد صيغه عقد خوانده شود و روايات نيز شاهد بر اعتبار صيغه است; بلكه در ميان عقلاى اهل عرف نيز هميشه در عقد نكاح نوعى قرارداد لفظى يا كتبى وجود داشته و دارد و اين نشان مى دهد كه نكاح وضعى مخصوص به خود دارد.

دوم اين كه معروف در ميان فقها اين است كه نكاح به عبادات شبيه تر است تا به معاملات; منظور اين است كه نكاح در شرع مقدّس قيود تعبّدى زيادى دارد كه آن را شبيه به عبادات مى كند كه جنبه توقيفى دارد.

سؤال 365. بعضى از سردفتران ازدواج به گمان اين كه چون لفظ «انكحت و زوّجت» گاهى بنفسه وگاهى به حروف «مِن» و «باء» متعدّى مى شود، در جواب «أنكحت موكلتى فلانه من موكلك فلان» اين طور مى خوانند «قبلت النكاح من موكلى، و يا قبلت التزويج بموكلى» با اين كه به آنها تذكر داده مى شود كه اين عبارت غلط است و بايد گفته شود «قبلت النكاح يا قبلت التزويج لموكلى» باز به اشتباه خود ادامه مى دهند. خواهشمند است مرقوم فرماييد در صورت غلط بودن چنين صيغه اى، آيا عقد صحيح است؟

جواب: اجراى عقد با صيغه مزبور اشكالى ندارد; هرچند بهتر است كه صيغه بطور صحيح تر، طبق موازين ادبيات عرب خوانده شود.

سؤال 366. آيا عقد نكاح دائم، الفاظ معينى دارد، يا با هر لفظى كه معنا و مفهوم آن را برساند جارى مى شود؟

جواب: عقد را با هر عبارتى كه مفهوم آن را به وضوح برساند مى توان جارى نمود; ولى اگر انسان به عربى آشنا باشد، احتياط آن است كه صيغه را عربى بخواند.

سؤال 367. در اجراى صيغه عقد دائم، زوج بايد مقدّم شود، يا زوجه؟

جواب: تفاوتى نمى كند; ولى تقدّم زوجه بهتر است.

سؤال 368. «نَكحَ» در لغت چندين معنا دارد، و از الفاظ مشتركه است. هنگام قصد انشاء، كدام معنا را بايد قصد كنيم؟ در حالى كه «به زنىِ دائمى دادم...» از معانى لغويه آن نيست؟

جواب: معناى مشهور نكاح همان عقد ازدواج است; و اگر زمان خاصّى در آن قيد نشود، ظهور در عقد دائم دارد.

سؤال 369. نكاح دائم چند ركن دارد؟ آيا صداق نيز از اركان آن است؟

جواب: صداق از اركان عقد دائم نيست; و اگر ذكر نشود بايد مهرالمثل پرداخت شود.

سؤال 370. آيا در عقد نكاح، تقدّم ايجاب بر قبول لازم است؟

جواب: لازم نيست; ولى بهتر است ايجاب مقدّم شود.

سؤال 371. اگر روحانى سُنّى عقد نكاح پسر يا دختر شيعه را بخواند، حكمش چيست؟

جواب: در صورتى كه شرايط معتبر نزد شيعه در آن رعايت شود اشكالى ندارد.

سؤال 372. صيغه محرميت بين زن و مرد نامحرم (صيغه برادرى و خواهرى) چگونه است؟

جواب: چيزى به نام صيغه برادرى و خواهرى نداريم. و صيغه محرميت يا به وسيله ازدواج دائم، و يا ازدواج موقّت حاصل مى شود; (البتّه با شرايطش) و غير آن ممنوع است.

سؤال 373. اگر دختر باكره بدون اجازه پدر و يا جدّ پدرى شوهر كند شرعاً تكليف چيست؟

جواب: احتياط آن است كه دختر اجازه پدر را به دست آورد.

سؤال 374. طبق فتواى علما در صورتى كه پدر و يا جدّ پدرى غايب باشد و دختر باكره احتياج به شوهر داشته باشد، اجازه ساقط مى شود، معناى احتياج داشتن به شوهر چيست؟

جواب: منظور اين است كه به سنّى رسيده باشد كه اگر شوهر نكند به زحمت يا به خطر مى افتد.

سؤال 375. آيا براى ازدواج با دختر باكره، اذن پدر يا ولى لازم است؟ آيا در اين مسأله، ازدواج موقّت با دائم فرق دارد؟

جواب: واجب است كه اجازه بگيرند و تفاوتى ميان ازدواج موقّت و دائم نيست.

سؤال 376. دختر جوانى بدون اذن پدر و مادر خود به خانه كسى مى رود و به درخواست پسر و دختر عقد نكاح بدون رضايت پدر خوانده مى شود و اعمال مترتّب بر نكاح انجام مى گيرد، در حالى كه اگر دختر با پدر مشورت مى كرد مانعى هم وجود نداشت، در اين دو صورت (تحصيل رضايت پدر بعد از عقد و عدم تحصيل رضايت)، حكم عقد چيست؟

جواب: بهتر اين است كه بعداً رضايت پدر را جلب نمايد.

سؤال 377. دخترى قبل از نه سالگى به عقد شخصى در آمده است در حالى كه دختر از موضوع خبر نداشته و عقد را پدر دختر جارى كرده است و در ضمن، فاصله سنّى بين اين دختر و آن مرد حدود 25 سال است و آن مرد زن ديگرى نيز دارد و حتى دخترش با اين زن دوم هم سن است. وقتى دختر بالغ مى شود عدم رضايت خود را از اين عقد اعلام داشته و اصرار مى كند كه اين ازدواج به مصلحت من نيست و من طلاق مى خواهم ولى مرد حاضر به طلاق نمى شود، آيا اين عقد درست است و بايد به اين عقد ملتزم باشد يا مى تواند با كسى ديگر ازدواج كند با توجّه به اين كه دختر به حدّى رسيده كه احتياج به شوهر كردن دارد؟

جواب: چنانچه اين عقد به مصلحت دختر نبوده، باطل است و دختر مى تواند بدون طلاق شوهر كند ولى اگر دختر بعد از بلوغ رضايت داده نمى تواند آن را به هم بزند.

سؤال 378. اگر دخترى با پسر هم شأن شرعى و عرفى خود قصد ازدواج داشته باشد، آيا اذن پدر ساقط است؟

جواب: در فرض مسأله اگر به تاييد بزرگان فاميل پدر بدون دليل مخالفت كند اذن او ساقط مى شود.

سؤال 379. براى خاله بنده خواستگارهاى زيادى آمده كه بيشتر آنها افرادى متدين بوده اند ولى پدر ايشان آنها را رد كرده، و مى گويد فقط با فاميل من بايد ازدواج كند تكليف او با چنين پدرى چيست؟

جواب: هرگاه خواستگاران با او تناسب داشته اند و كفو شرعى و عرفى بوده اند، او حق نداشته آنها را رد كند همچنين حق ندارد اصرار بر ازدواج با فاميل كند و اجازه و اذن او در اين صورت ها ساقط است، در عين حال اگر بتواند رضايت پدر را به دست آورد كار خوبى كرده است.

سؤال 380. اگر مرد، مقلّد مرجعى باشد كه معتقد است ازدواج موقّت دختر باكره بدون اجازه پدرش جايز است ولى دختر مقلّد كسى است كه مى گويد اجازه پدر لازم است، آيا آن مرد مى تواند اين دختر را بدون اجازه پدرش عقد كند؟

جواب: دختر نمى تواند بدون اجازه پدر ازدواج كند.

سؤال 381. آيا شرايط نكاح بايد در متن عقد ذكر شود، يا در خارج عقد؟

جواب: شرايط بايد در متن عقد باشد; مگر اين كه قبلاً بر آن توافق شود و عقد را مبنى بر آن شرايط بخوانند.

سؤال 382. با توجّه به اين كه طبق بند 3 مادّه 15 كنوانسيون محو اشكال تبعيض عليه زنان، كلّيه قراردادها و اسناد خصوصى كه در جهت محدود كردن اختيارات و اهليت قانونى زنان است ملغى اعلام مى شود، آيا زن و مرد هنگام ازدواج مى توانند شروطى را در ضمن عقد بگنجانند كه مفاد آن محدود كردن اختيارات همسر باشد؟

جواب: در بعضى از موارد مى توان از طريق شرطى حقّ همسر را محدود كرد، مانند حقّ سكنى و امثال آن; امّا در مواردى كه شرط بر خلاف كتاب و سنّت يا مقتضاى عقد باشد جايز نيست، خلاصه موارد مختلف است.

سؤال 383. اگر مردى قبل از جارى شدن صيغه عقد، و به هنگام گفتگوهاى مقدّماتى ازدواج، توافقنامه هاى شروط ضمن عقد كتبى با دختر امضا كند، كه متضمّن شروط رفتارى و فعلى باشد. يعنى در زندگى اين كار را بكند يا نكند، و مخالف مقتضاى عقد هم نباشد. از جمله «با دار و ندار شوهر بسازد» و «تا قبل از بچّه دار شدن و سر و سامان گرفتن زندگى، ما بقى مهريه را از او مطالبه نكند» و دختر پس از گفتگو و مطالعه آنها، كتباً بنويسد: «من با تمام آنها موافقم» و امضا كند. ولى اين شرط در ذيل قباله رسمى نوشته نشود. آيا اين شروط اعتبار و سنديت دارد؟ اگر زن جهت فريب و جلب رضايت مرد آنها را قبول كرده، ولى پس از ازدواج تخلّف و عهد شكنى كند، و آنها را به تمسخر بگيرد، و سه ماه بعد از عروسى مهريه خود را به اجرا بگذارد، با توجّه به اين كه با عدم قبول شروط، عقد واقع نمى شد، وضعيت اين عقد چگونه است؟ آيا زوجه تدليس كرده است؟ آيا وى مى تواند على رغم اين كه سه دانگ از منزل مسكونى به نام وى شده، و مبالغ هنگفتى طلاجات و جواهرات و بقيه اقلام مهريه خود را گرفته، بقيه آن را طلب كند؟ آيا منزل مسكونى و محلّ كسب شوهر از مستثنيات دين و مهر زوجه محسوب مى شود؟

جواب: هرگاه قبلاً توافق بر شروطى شده و طرفين آن را امضا كرده اند، سپس عقد خوانده شده، اين شروط لازم الاجراست و به اصطلاح فقهى از قبيل شروط مبنىّ عليها العقد است.

سؤال 384. آيا كسى كه دستور زبان عربى را نميداند ميتواند عقد را بخواند؟

جواب: كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند ولى كلمات عقد را صحيح ادا مى كند و معنى آن را نيز مى داند عقد او صحيح است.

2 شرايط مجاز عقد ازدواج

سؤال 385. اگر زنى خواسته باشد با مردى با اين شرط ازدواج كند كه مرد او را در طلاق دادن از طرف خود وكيل كند، آيا چنين شرطى صحيح است؟ آيا اين شرط در ضمنِ عقد ازدواج هم تحقّق مى يابد؟ يا بايد در ضمن يك معامله لازم ديگرى تحقّق يابد؟

جواب: اين شرط مى تواند در ضمن عقد ازدواج، يا عقد لازم ديگرى باشد.

سؤال 386. آيا زن مى تواند حقّ وكالت در طلاق دادن از طرف مرد را نه براى خود، بلكه براى يك فرد ثالث، مثلاً براى پدر خود، به عنوان شرط عقد ازدواج قرار بدهد؟ آيا در اين صورت نيز چنين شرطى در ضمن عقد ازدواج تحقّق مى يابد، يا بايد در ضمن معامله مستقلّ ديگرى تحقّق يابد؟ و آيا زن بعد از عقد ازدواج مى تواند حقّ وكالت در طلاق را براى خود، يا فرد ثالثى در ضمن معامله اى، يا مستقلاًّ از شوهرش بگيرد؟

جواب: قرار دادن وكالت براى فرد ثالث در عقد ازدواج اشكال ندارد، و بعداً نيز مى توان آن را در ضمن معامله ديگرى، هرچند بعد از ازدواج باشد، قرار داد.

سؤال 387. چنانچه زوج در سند ازدواج شرط كند كه ازدواج مجدّد ننمايد و اين شرط مطلق باشد، پس از آن براى يك روز زنى را به عقد موقّت خود درآورد، آيا در اين فرض با شرط مذكور مخالفت شده است؟

جواب: اگر منظور شرط وكالت طلاق است كه در عقد نامه هاى كنونى در اين گونه موارد به زوجه داده مى شود، ظاهراً شامل چنين ازدواج كوتاه مدّتى نمى شود.

سؤال 388. اگر زن مهريّه خود را به مردش ببخشد و بگويد: «به شرط آن كه تا وقتى كه من زنده هستم زن دوّمى نگيرى»; در اين صورت:

الف) آيا اين شرط از نظر شرعى صحيح است؟

جواب: اشكالى ندارد.

ب) آيا در طول عمل كردن مرد به اين شرط مهريه از گردن او ساقط مى شود؟ و اگر مرد خلاف شرط عمل كند، زن اوّل و زن دوم نسبت به مرد چه حكمى پيدا مى كنند؟ آيا زن دوم حرام مى شود؟

جواب: چنانچه مرد از اين شرط تخلّف كند و ازدواج نمايد ازدواجش صحيح است; ولى زن مى تواند مهريه اش را بازپس بگيرد، بنابراين زن دوم حرام نيست.

سؤال 389. شخصى جهت ازدواج از دخترى خواستگارى مى كند، خانواده عروس از اوّل با داماد شرط مى كند كه مثلاً مقدار چند من برنج، چند عدد روغن بزرگ و فلان مقدار چيزهاى ديگر جهت خرج مطبخ، يا يكصد هزار تومان پول بايد بدهد، در صورتى كه داماد شرايط فوق را بپذيرد آيا عمل به آن لازم است؟

جواب: هرگاه در ضمن عقد يا قبل از آن شرط كرده باشند صحيح و لازم الاجراست و بايد بپذيرد.

سؤال 390. با توجّه به اين كه در قانون مدنى، نكاح اعمّ از دائم و منقطع مى باشد، در صورتى كه زوج شروط مندرج در عقد نامه را پذيرفته باشد، و ازدواج مجدّد (اعم از دائم يا منقطع) نمايد، آيا زوجه مى تواند تقاضاى طلاق كند؟ آيا همسر ديگر، شامل نكاح موقّت هم مى شود؟ آيا در صورت اثبات و تحقّق تخلّف، دادگاه مى تواند حكم فسخ نكاح را صادر نمايد؟

جواب: شرط مزبور منصرف به ازدواج دائم است، و شامل عقد موقّت كوتاه مدّت نمى شود. ولى اگر عقد موقّت براى مدّت طولانى، مثلاً چند سال باشد، زن (طبق شرايط عقد نامه) وكيل در طلاق خواهد بود.

سؤال 391. شخصى به شرط آن كه همسرش بچّه دار شود با وى ازدواج نموده، و تصريح مى كند كه در صورت تخلّف او را طلاق خواهد داد. آيا چنين شرطى صحيح است؟

جواب: با توجّه به اين كه جلوگيرى از بچّه دار شدن امر حرامى نيست، اين شرط هم شرط حرامى نمى باشد. ولى سزاوار است در غير موارد ضرورت چنين شرطهايى نكنند.

سؤال 392. آيا شرط عدم آميزش و اكتفاء به ساير تمتّعات از سوى زن، مخصوصاً در عقد موقّت، مشروع است؟

جواب: مانعى ندارد.

سؤال 393. اگر زن دائمى شرط كند كه هفته اى فقط يكى دوبار تمكين كند، آيا اين شرط صحيح است؟

جواب: چنانچه طرفين به اين شرط راضى شده باشند اين شرط صحيح است.

سؤال 394. شخصى قبل از ازدواج با دخترى صحبت مى كند و مى گويد با شما ازدواج مى كنم به شرط اين كه به مادر پيرى كه دارم رسيدگى كنى و او قبول مى كند ولى آن دختر پس از ازدواج به مادر شوهرش رسيدگى نمى كند آيا چنين شرطى قبل از ازدواج الزام آور است؟

جواب: اين شرط الزام آور است.

سؤال 395. آيا زن مى تواند در موقع اجراى عقد نكاح با شوهر شرط كند كه امر تدريس يا درس خواندن را همچنان ادامه دهد و در جلسات مختلف شركت كند؟

جواب: مانعى ندارد.

3 شرايط غير مجاز عقد ازدواج

سؤال 396. زوجين توافق مى نمايند كه اختيار طلاق مطلقاً با زوجه باشد; آيا چنين شرطى منافات با مقتضاى عقد دائم ندارد؟

جواب: تنها در صورت شرط وكالت زن از طرف مرد اين كار صحيح است، نه شرط واگذارى طلاق به زن.

سؤال 397. آيا مرد مى تواند در ضمن عقد نكاح، حقّ ازدواج مجدّد را از خود سلب نمايد، يا تعهّد نمايد كه ازدواج مجدّد نكند؟ آيا اين شرط از شروط مخالف كتاب خدا مى باشد؟

جواب: اين شرط صحيح نيست; ولى مى توان شرط كرد كه در صورت ازدواج مجدّد، زن وكالت در طلاق خود داشته باشد.

سؤال 398. آيا مرد در ازدواج دائم مى تواند شرط كند كه تأمين مخارج زن بطور دائم يا تا مدّتى بر عهده او نباشد؟

جواب: اين شرط اشكال دارد; ولى زن مى تواند نفقه خود را به او ببخشد.

سؤال 399. دوشيزه اى بطور رسمى به عقد مردى در آمد. زوج علاوه بر شروط ضمن عقد نكاح، شرط زير را نيز متعهّد گرديد: «در ضمن عقد خارج لازم شرط شد كه هر زمان زوج خانه ملكى تهيه نمود، دو دانگ آن را به طور رسمى به زوجه انتقال دهد.» على رغم مرسوم بودن چنين شرطى در محاضر، وكيل زوج ادّعاى باطل بودن آن را مى نمايد. لطفاً در اين رابطه بفرماييد: با توجّه به اين كه مشروط در عقد فوق ملك به عنوان عام نبوده، بلكه به صورت خانه بوده، و آن هم به صورت دو دانگ از شش دانگ تعيين شده است. آيا باز هم شرط مورد نظر مجهول و باطل است؟

جواب: با توجّه به اين كه مشخّصات خانه از نظر متراژ و قيمت و مانند آن تعيين نشده، شرط مجهول بوده و خالى از اشكال نيست. بهتر آن است طرفين در مورد خانه با هم مصالحه كنند.

سؤال 400. همان طور كه امروز در ازدواجها معمول است ازدواج دوم مرد بايد با اذن و رضايت همسر اوّل باشد، آيا اين شرط واجب العمل است؟ هرچند زن نتواند مرد خود را تأمين كند، يا از خواسته او سر باز زند، يا از او دورى گزيند؟

جواب: ازدواج دوم مشروط به اجازه همسر اوّل نيست; ولى دادگاه ها معمولاً به خاطر مسايلى كه بر اثر ازدواج دوم بدون قيد و شرط حاصل مى شود، محدوديت هايى براى آن قائل هستند.

بخش ششم: اولياى عقد

1 ولايت پدر بر دختر باكره

سؤال 401. دختر باكره اى كه عقل و شعور كافى دارد و به سنّ بلوغ رسيده، آيا مى تواند بدون اذن پدر، خود را به عقد دائم و يا موقّت مردى درآورد؟

جواب: جايز نيست، بايد با اجازه پدر باشد، و تفاوتى بين ازدواج موقّت و دائم نيست.

سؤال 402. اگر در نكاح منقطع باكره بالغه رشيده، بنا بر دخول نداشته باشد، يا زن شرط عدم دخول نمايد، اذن ولى شرط است؟

جواب: اذن وليّ در تمام موارد شرط است.

سؤال 403. مى خواهيم دخترى را به عقد موقّت درآوريم; ولى نمى دانيم پدر او راضى است يا نه؟ اگر دختر بگويد: «پدرم راضى است» حرف او قابل قبول است؟

جواب: بايد خودتان از پدر دختر اجازه بگيريد.

سؤال 404. اجازه پدر در ازدواج دختر تا چه حدّى لازم است؟ اگر پدر مانع ازدواج دختر شود، در حالى كه دختر در اثر ترك ازدواج به گناه مى افتد، چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه به تاييد بزرگان فاميل همسر مناسب شرعى و عرفى پيدا شود و پدر بى جهت مخالفت كند رضايت او شرط نيست.

سؤال 405. در يك حادثه رانندگى بكارت دخترى زايل شده، و با مراجعه به پزشك جرّاح ترميم گرديده است. آيا چنين فردى حكم باكره را دارد، و براى ازدواج اذن پدر شرط مى باشد؟ اگر بر اثر تجاوز ازاله بكارت شود چطور ؟

جواب: در هر دو صورت اجازه پدر شرط است.

سؤال 406. آيا دختر باكره اى كه پدر و جدّ پدرى ندارد، به هنگام ازدواج بايد از برادر، يا عمو، يا دايى، يا مادرش اجازه بگيرد، يا اصلاً نيازى به اجازه ندارد؟

جواب: احتياط اين است كه از بعضى بزرگ ترهاى فاميل اجازه بگيرد; مخصوصاً برادر بزرگ تر.

سؤال 407. آيا پدر مى تواند حقّ ولايت خود را بر دختر در مقابل وجهى به داماد منتقل كند؟

جواب: حقّ ولايت پدر قابل انتقال نيست نه در برابر پول و نه بدون آن.

2 استثنائات

سؤال 408. دخترى 23 ساله و داراى مدرك تحصيلى ليسانس هستم، مدّت يك سال است فارغ التّحصيل شده ام و به علّت نيافتن شغل مناسب در خانه به سر مى برم. از زمانى كه به خاطر دارم مادرم به دلايلى، كه براى هيچ فرد عاقلى قابل قبول نيست، خواستگارانم را جواب مى كند، حتّى بدون اين كه من يا پدرم اطّلاع داشته باشيم. در آن زمان چون مشغول به تحصيل بودم و خود نيز تمايلى به ازدواج نداشتم، اين امر چندان برايم مهم نبود، ولى حالا كه تصميم به ازدواج با شخص مؤمن و متعهّدى، كه پسر عمّه ام نيز مى باشد، گرفته ام مخالفت غير منطقى و اخلاق ناسازگار مادرم برايم مشكل ساز شده است. جوان مورد نظر كه به همراه خانواده اش از من خواستگارى كرده، از هر جهت مورد اطمينان و قابل قبول تمامى كسانى است كه او را مى شناسند، و از آن جا كه پدرم تحت نفوذ مادرم مى باشد با حرف ايشان مخالفت نمى كند، آيا در چنين صورتى اجازه والدين شرط است؟

جواب: در صورتى كه خواستگار، از نظر دينى و جهات اجتماعى، كفو و هم شأن بوده باشد، مخالفت پدر ضررى ندارد و رضايت مادر نيز شرط نمى باشد.

سؤال 409. در رساله جنابعالى آمده: «اگر دختر عاقله بالغه رشيده نياز به شوهر داشته باشد، و پدر او را از ازدواج با مردى كه شرعاً و عرفاً كفو او است منع كند، اجازه پدر در اين جا شرط نيست.» آيا منظور، ازدواج دائم است يا شامل موقّت هم مى شود؟ اگر شامل ازدواج موقّت مى شود، هم كفو بودن در آن به چه معنايى است؟

جواب: اگر به تأييد بزرگان فاميل شرعاً و عرفاً كفو و مناسب او باشد تفاوتى نمى كند; ولى معمولاً ازدواج موقّت به مصلحت دختران باكره نيست، و مخالفت پدر بجاست.

سؤال 410. طبق فتواى مراجع عظام در صورتى كه پدر يا جدّ پدرى غايب باشد، و دختر باكره احتياج به شوهر داشته باشد، اجازه ولى ساقط مى شود. معناى «احتياج داشتن به شوهر» چيست؟

جواب: منظور اين است كه به سنّى (بيش از سى سالگى) رسيده كه هرگاه شوهر نكند به زحمت يا خطر مى افتد.

سؤال 411. اگر دختر باكره اى با پسر هم شأن شرعى و عرفى خود قصد ازدواج داشته باشد، آيا اذن پدر ساقط است؟

جواب: اگر به تأييد بزرگان فاميل شرعاً و عرفاً كفو و مناسب او باشد و پدر بدون دليل مخالفت كند، اذن او ساقط مى شود.

سؤال 412. به نظر حضرتعالى آيا كفو شرعى كافى است، يا كفو عرفى هم لازم است؟ منظور از كفو شرعى و عرفى چيست؟

جواب: منظور از كفو شرعى آن است كه مسلمان باشد، و منظور از كفو عرفى آن است كه از نظر شؤون اجتماعى با هم متناسب باشند. و مراعات كفو عرفى لازم نيست; مگر در جايى كه دختر رشد فكرى كافى ندارد، و وليّ براى او شوهر انتخاب مى كند.

سؤال 413. آيا در سقوطِ اذنِ وليِّ دخترِ باكره در صورت وجود كفو شرعى و عرفى براى دختر، انحصار كفو شرط است، مثل اين كه مانند اين پسر كه به خواستگارى او آمده ديگر نخواهد آمد؟ يا انحصار شرط نيست، يعنى هر چند مانند اين خواستگار، كه وليّ دختر با او مخالف است، افراد ديگرى هم باشند، و همه آنها كفو شرعى و عرفى دختر باشند، اذن ولى ساقط است؟

جواب: در صورتى كه به تاييد بزرگان فاميل ولى با كفو شرعى و عرفى مخالفت كند، اجازه او ساقط است; خواه كسان ديگر باشند يا نباشند.

سؤال 414. اگر پرده بكارت دخترى بر اثر ورزش و مانند آن زايل شود، يا دخترى به عقد مردى درآيد و قبل از عروسى طلاق بگيرد، و يا در حين عقد از طريق غير متعارف آميزش كنند، ولى بكارت او محفوظ باشد. آيا در اين موارد سه گانه اذن پدر ساقط مى شود؟ بطور كلّى دختر باكره كه در ازدواج نياز به اجازه ولى دارد، به چه دخترى گفته مى شود؟

جواب: در صورتى كه دختر با اجازه پدر شوهر كند و سپس طلاق بگيرد در مرتبه بعد بدون اذن ولى مى تواند ازدواج كند.

سؤال 415. اگر پدر دختر اجازه ازدواج ندهد، در حالى كه دختر بر اثر ترك ازدواج به گناه مى افتد، آيا در اين صورت هم اجازه او لازم است؟

جواب: در صورتى كه به تاييد بزرگان فاميل همسر مناسب شرعى و عرفى پيدا شود و پدر مخالفت كند، رضايت او شرط نيست.

سؤال 416. دختر و پسرى روابط نامشروع داشته اند، كه در نتيجه منجر به حامله شدن دختر مى شود و در هفت ماهگى به وسيله پسر سقط جنين انجام مى شود، آيا ازدواج ايشان از نظر شرعى، با توجّه به اين كه پدر دختر موافق نيست، جايز است؟

جواب: در اين جا اجازه پدر شرط نيست; ولى بهتر است با موافقت او اقدام كنند.

سؤال 417. در بعضى مواقع پسران و دختران مجرّد، كه رشيد مى باشند، به اتّفاق هم به حقير مراجعه و اعلام مى نمايند كه چندين بار خانواده پسر به خانواده دختر جهت امر مقدّس ازدواج مراجعه كرده اند، امّا پدر دختر بدون جهت با ازدواج نامبردگان مخالفت مى نمايد، كه اين امر باعث افسردگى روحى دختر و پسر، كه اغلب بالاى سنين 20 سال مى باشند، شده و طرفين اصرار شديد جهت اجراى صيغه عقد بدون اذن وليّ زوجه دارند و اعلام مى كنند كه در عسر و حرج خاصّى به سر مى برند، آيا در اين جا اذن پدر ساقط است؟

جواب: اگر شوهرى كه براى دختر پيدا شده كه به تاييد بزرگان فاميل شرعاً و عرفاً كفو و مناسب او باشد، پدر حقّ مخالفت ندارد; ولى بايد تحقيق كرد كه آيا پدر دليلى براى مخالفت خود دارد يا نه؟

3 ولايت بر صغيره

سؤال 418. اگر پدرى دختر دو ساله خود را به عقد پسرى درآورد و دختر پس از بلوغ بگويد: «به اين ازدواج راضى نيستم» حكم شرعى چنين ازدواجى چيست؟

جواب: در صورتى كه ازدواج مذكور در آن زمان كه صورت گرفته به مصلحت دختر بوده بايد آن را بپذيرد; ولى اگر مصلحت او نبوده، ازدواج مزبور از اصل باطل است، و غالباً در عصر و زمان ما ازدواج دختران كوچك توسّط پدرها به مصلحت آنان نيست.

سؤال 419. آيا پدر در امر ازدواج بر فرزند صغير ولايت دارد؟

جواب: با توجّه به اين كه ولايت پدر منوط به مصلحت صغير است و در عصر و زمان ما غالباً غبطه و مصالح صغير در ازدواج نمى باشد، بنابراين پدران جز در موارد استثنايى حق ندارند صغير يا صغيره را به عقد كسى درآورند.

سؤال 420. آيا در صورت لزوم، حكومت اسلامى مى تواند مانع از تزويج افراد غير بالغ (كودكان مميز يا غير مميز) توسّط اوليا، يا قيم آنها گردد؟

جواب: ما معتقديم در عصر و زمان ما تزويج صغير و صغيره به وسيله اوليا مطلقاً اشكال دارد; زيرا مطابق غبطه و مصلحت آنها نيست.

سؤال 421. پدرى دختر صغيره خود را، كه كمتر از 9 سال دارد، بدون اطّلاع او به عقد مردى، كه 25 سال از او بزرگ تر است و همسر ديگرى هم دارد، در آورده است. دختر پس از بلوغ نارضايتى خود را اعلام و اصرار بر طلاق مى نمايد، ولى شوهر حاضر به طلاق نمى شود، آيا عقد فوق صحيح است؟

جواب: چنانچه اين عقد به مصلحت دختر نبوده باطل است و دختر مى تواند بدون طلاق شوهر كند; ولى اگر دختر بعد از بلوغ رضايت داده نمى تواند آن را بر هم زند.

سؤال 422. آيا پدر و جدّ پدرى در امر ازدواج بر فرزند صغير خود ولايت دارند؟

جواب: با توجّه به اين كه ولايت پدر و جدّ پدرى منوط به مصلحت صغير است، و در عصر و زمان ما غالباً غبطه و مصالح صغير در ازدواج نمى باشد، بنابراين پدران، جز در موارد استثنايى، حق ندارند صغير يا صغيره را به عقد كسى در آورند.

4 ازدواج پسر

سؤال 423. شخصى مايل به ازدواج با دخترى است كه خودش او را پسنديده است، امّا والدين او فرد ديگرى را در نظر دارند، اگر با او ازدواج نكند شايد و يا حتماً باعث ناراحتى پدر و مادر مى گردد. در اين صورت آيا اطاعت از آنها لازم و واجب است؟

جواب: رعايت نظر پدر و مادر در اين گونه مسائل واجب نيست; ولى اگر بتواند موافقت آنها را جلب كند بهتر است.

سؤال 424. برادر بزرگ تر از خودم عاشق دخترى است، ولى پدر و مادرم مانع از عشق او هستند. و دليل آنها اين است كه پدر آن دختر جزء اقوام يكى از قاتلين پسر عمّه ام مى باشد. آيا مطلب مذكور مانع ازدواج برادرم و آن دختر مى شود؟

جواب: اگر در فاميلى يك نفر مرتكب خطايى شود، تمام آن فاميل بد نمى شوند. اگر واقعاً خانواده آن دختر خانواده خوبى است، ازدواج با او مانعى ندارد.