الفقه الاسلامى‏ احكام خانواده و آداب ازدواج

محمد تقی مدرسی

- ۵ -


الف - دوست داشتن زنان

قرآن كريم:

1 - )زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ‏الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ‏عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ(311)).

"امور مورد علاقه، از جمله زنان وفرزندان واموال هنگفت از طلاونقره واسبهاى ممتاز وچهار پايان وزراعت وكشاورزى در نظر مردم جلوه‏داده شده است )تا به وسيله آن آزمايش شوند( ولى اينها سرمايه‏هاى‏زندگى دنياست، )وهرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد( وسرانجام نيك )وزندگى جاويدان( نزد خداست."

از اين آيه استفاده مى‏كنيم كه:

الف - دوست داشتن زن از غرايز اساسى مردم است وكسانى كه بااين دوستى مخالفت ورزند در واقع با فطرت سليم مخالفند.

ب - اين دوستى بايد در محدوده ايمان به خدا وروز رستاخيزباشد ونبايد بر حب مؤمن نسبت به خدا وعمل صالح او غلبه پيداكند.

ج - آدمى بايد حب آنچه - به طور غريزى - مورد علاقه مى‏باشد رابا حب خداوند سبحان جمع كند.

2 - )يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَ‏اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَ(312)).

"اى مردم! از پرورگارتان بپرهيزيد، آن خدايى كه همه شما را از يك‏انسان پديد آورد، وهمسر آدم را از او آفريد، واز آدم وهمسرش مردان‏وزنان فراوانى به وجود آورد، واز خدايى بپرهيزيد كه )در نظر شماعظمت دارد وبه( هنگامى كه مى‏خواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد نام‏او را مى‏بريد، واز خويشاوندان خود )وقطع پيوند آنها( بپرهيزيد.خداوند مراقب )اعمال( شماست."

از اين آيه بينشهاى زير را به دست مى‏آوريم:

الف - زن از مرد آفريده شده، پس آن دو به رغم اختلافاتشان‏يكديگر را كامل مى‏كنند، وبدين ترتيب مرد به زن وزن به مرد گرايش‏دارد.

ب - پيوند زناشويى بين زن ومرد، ونيز پيوند خويشاوندى - به‏طور عموم - پيوندى فطرى است وبايد در آن تقواى خدا را در پيش‏گرفت وآن را حفظ ونگهدارى كرد وحقوق الهى را در آن در نظرداشت.

3 - )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى‏ أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ‏وَلَا نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى‏ أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوابِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ وَمَن لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(313)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، نبايد گروهى گروه ديگر را مسخره‏كند، شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند، ونيز نبايد گروهى از زنان‏گروه ديگر را مسخره كند شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند، وازهم عيبجويى نكنيد ويكديگر را به القاب زشت نخوانيد كه پس از ايمان‏به خدا نام فسق )برمؤمن نهند( بسيار زشت است، وهر كه )از فسق‏وگناه به درگاه خدا( توبه نكند بسيار ظالم وستمكار است."

از اين آيه چنين الهام مى‏گيريم كه زن نيز همچون مرد، كرامتى داردكه نبايد آن را به بازى گرفت ومسخره كرد، چه بسا اين كرامت بيش ازشخص مسخره كننده باشد كه آن را به بازى مى‏گيرد.

4 - )فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى‏بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ...(314)).

"پس پروردگارشان دعايشان را اجابت فرمود كه: من عمل هيچ كسى‏از شما را چه زن وچه مرد ضايع نمى‏كنم، بعض از شما از بعض ديگر تولديافته‏اند."

از اين آيه وجز آن در مى‏يابيم كه دين خدا در احكام مربوط به‏آخرت ميان مرد وزن تفاوتى نمى‏نهد، وخداوند به هر كس آن دهد كه‏به دست آورده است، واين سنت الهى )مسؤوليت كامل( بايد اساس‏همه احكامى باشد كه براى زن وضع مى شود. زن در تصميم‏گيرى‏ومسؤوليتهاى خود مستقل است )مگر در مرزها وحدودى كه شرع‏مقدس آن را معين كرده(.

5 - )وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِوَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن‏لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِير(315)).

"چرا در راه خدا جهاد نمى‏كنيد، وبراى جمعى ناتوان از مرد وزن‏وكودك شما )كه در مكه اسير ظلم كفارند( آنان كه دايم مى‏گويند: بارخدايا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستمكارند بيرون آر، واز جانب‏خود براى ما نگهدار وياورى فرست."

وبدين ترتيب خداوند در راه نجات زنان ودفاع از زندگى وآزادى‏وكرامت آنها فرمان به ستيز وجهاد مى‏دهد.

ب - پيوند نكاح‏

قرآن كريم:

1 - )وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى‏ فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِمَثْنَى‏ وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذلِكَ‏أَدْنَى‏ أَلَّا تَعُولُو(316)).

"اگر شما را بيم آن است كه در كار يتيمان عدالت نورزيد، از زنان‏هرچه شما را پسند افتد، دو، يا سه، يا چهار )نه بيشتر( به نكاح درآوريد، واگر بيم آن داريد كه به عدالت رفتار نكنيد تنها يك زن‏بگيريد، ويا چنانچه كنيزى داريد به آن اكتفا كنيد. اين راهى بهتر است تامرتكب ستم نگرديد."

دين براى پاسداشت منافع يتيمان پس از وفات پدرانشان تعددهمسر را قانونى كرد، ومعيار آن هم بر قرار كردن عدالت است ميان‏همسران، واگر مردى نتوانست چنين كند بايد به يك زن بسنده كند كه‏اين به دادگرى نزديكتر است تا به زن ستم نكند، وآن قدر زن گرد خودجمع آورى نكند كه نتواند حقوقشان را ادا كند.

2 - )وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ‏هَنِيئاً مَرِيئاً (317)).

"ومهر زنان را با طيب خاطر به آنها به عنوان هديه بدهيد، پس اگرپاره‏اى از آن را به رضايت به شما بخشيدند، برخوردار شويد، كه خوش‏وگوارايتان خواهد بود."

از اين آيه به دست مى‏آيد كه نشانه صداقت مرد در عقد ازدواج‏همان مهرى است كه چونان هديه‏اى به همسرش مى‏دهد، وجايزنيست آن را باز ستاند مگر با خشنودى همسرش، كه خود دلالت برمودت ميان آن دو دارد، وتنها در اين حالت است كه مرد با گوارايى‏مهر را مى‏خورد، زيرا مالى است حلال وبيانى است از وفادارى زن‏نسبت به شوهرش.

3 - )وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(318)).

"ومردان وزنان بى همسر را همسر دهيد، وهمچنين غلامان وكنيزان‏صالح ودرستكارتان را، اگر فقير وتنگدست باشند خداوند آنها را از فضل‏خود بى نياز مى‏سازد، خداوند واسع وعليم است."

بينشهايى كه از اين آيه به دست مى‏آيد چنين است:

الف - شايسته است در راه تزويج جوانان مجرد آزاد وبردگان‏وكنيزان شايسته، كوشيد.

ب - ازدواج موجب جلب رزق وروزى است وآدمى نبايد به علّت‏هراس تهيدستى از آن روى برتابد، زيرا خداوند وعده داده است‏انسانى را كه ازدواج كرده از فضل خود بى نياز سازد، ورحمت‏وبخشش خداوند بسى گسترده است ومى داند چه كسى از بندگانش‏به فضل او نياز دارد.

4 - )الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن‏تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيَماحُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيَما افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن‏يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون(319)).

"طلاقى كه شوهر مى‏تواند در آن رجوع كند دو مرتبه است، پس،چون طلاق داد، يا رجوع ونگهدارى زن كند به خوشى وسازگارى، يارها كند به نيكى وخير انديشى، وحلال نيست كه چيزى از مهر آنان به‏جور بگيرد، مگر آنكه بترسند كه حدود دين خدا را راجع به احكام‏ازدواج نگاه ندارند، پس اگر ترسيديد كه حدود دين خدا را نگه ندارند،زن هرچه از مهر خود به شوهر ببخشد روا باشد، اين احكام حدود دين‏خدا است، از آن سركشى نكنيد، كسانيكه از احكام خدا سرپيچند آنهابه حقيقت خود ستمكارانند."

آيات 229 - 226 سوره بقره ما را به بينشهاى مهمى رهنمون‏مى‏گردد كه برخى از آنها را ياد آور مى‏شويم:

الف - طلاق، وضعى است استثنايى كه مرد نبايد بدان پناه بردمگر پس از دشوارى در ادامه معاشرت نيكو )همچون ايلاء كه اندكى‏بعد پيرامون آن سخن خواهيم گفت(.

ب - شوهر، پس از طلاق، براى زن شايسته‏تر است اگر هر دوطالب اصلاح هستند )وخواستار زندگى زناشويى عارى از مشكلات‏سابق كه منجر به طلاق گرديد، مى‏باشند.(

ج - طلاق تا ابد ادامه نمى‏يابد، ومرز آن دو طلاق است ودر بارسوم يا مرد، زن خود را نگه مى‏دارد وزندگى زناشويى سالمى رامى‏آغازد يا او را براى هميشه رها مى‏كند، واين چنين خداوند سبحان‏فرمان مى‏دهد كه يا با معروف او را نگه داريد يا با احسان رهايش‏كنيد.

منظور از )معروف( همان رفتار ومعاشرتى است كه با سطح‏زندگى زن وشأن او در دادن نفقه واداى حقوق متعارف او هماهنگى‏دارد.

ومقصود از )احسان( اداى حقوقى است كه بر ذمه مرد باقى‏مانده - بويژه مهر - وچه بسا مطالبه نكردن از زن در حقوقى كه مردادعا مى‏كند بر او دارد.

د - جايز نيست چيزى از مهر كه مرد به زن داده ستانده شود مگرآن كه زن، خود، طلاق بخواهد كه در آن صورت بخشى از مهر يا تمام‏آن را به عنوان بهاى طلاق خود به مرد مى‏پردازد واين در شرع)خلع( ناميده مى‏شود.

ه - از اين سخن پروردگار: )فَإِنْ خِفْتُمْ( - يعنى: اگر ترسيديد كه‏حدود دين خدا را نگه ندارند.. كه خداوند مردم را، من جمله‏نزديكان دو طرف را مخاطب قرار مى‏دهد - درمى‏يابيم كه جامعه بايدزندگى زناشويى را تحت نظر داشته باشد ومراقب رفتار دو زوج‏بايكديگر باشد، وشايد حكمت از شرط شهادت در طلاق، رعايت‏همين نكته باشد.

و - مجوز طلاق، ترس از دو طرف يا از يكى از طرفين است درعمل نكردن به احكام شرعى، )مثل حقوق روابط جنسى يا حق نفقه‏يا حق تمكين.(

5 - )وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَ‏بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَاتَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ‏وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ(320)).

"هرگاه زنان را طلاق داديد وزمان عده آنها به پايان نزديك شد، ياآنان را به وجهى نيكو نگه داريد يا به وجهى نيكو رها سازيد، وروانيست كه آنان را به آزار نگه داشته تا بر آنها ستم كنيد )يعنى تعدى به‏حقوق ومهر آنها كنيد(، وهر كس كه چنين كند به خويشتن ستم كرده‏است، وآيات خدا را به ريشخند مگيريد، واز نعمتى كه خدا به شماداده است واز آيات وحكمتى كه براى موعظه شما فرستاده است ياد كنيدواز خدا بترسيد وبدانيد كه او به همه چيز آگاه است."

اينك برخى از حكمتهاى اين آيه را از نظر مى‏گذرانيم:

الف - مرد بايد پيش از پايان يافتن عده مطلقه‏اش، يا او را بر اساس‏معاشرت نيك ومعروف )وتطبيق احكام دين بر حسب مقتضايات‏عرف( نگه دارد، يا پس از اداى حقوق او رهايش سازد.

ب - جايز نيست مرد، پيش از پايان يافتن عده به قصد زيان‏رساندن به زن به سوى او باز گردد )مثل اين كه طلاقش دهد وپيش ازپايان يافتن عده به سوى او باز گردد وپس از مدتى دوباره طلاقش‏دهد وبدين ترتيب آن قدر آزارش رساند كه زن از حقوقش چشم‏پوشد يا در زندگى زناشويى تن به شرايط مرد دهد(.

در حديثى از امام صادق‏عليه السلام رسيده است كه فرموده: "شايسته‏نيست مرد زن را طلاق دهد وسپس بدون آن كه نيازى داشته باشد به‏سوى او باز گردد، سپس دو باره طلاقش دهد، اين همان طلاقى‏است كه خداوند نهى كرده، مگر اين كه مرد زنش را طلاق دهدوسپس به سوى او باز گردد ودر نظر داشته باشد كه او را با رفتار نيكونگهدارد."(321)

6 - )وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَ‏إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِذلِكُمْ أَزْكَى‏ لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (322)).

"وچون زنان را طلاق داديد وزمان عده آنان سر آمد مانع نشويد كه‏به نكاح شوهران خويش - هرگاه كه ميانشان رضايتى حاصل شده باشد - درآيند. كسى كه از شما به خداى وروز قيامت ايمان آورده باشد اين چنين‏پند گيرد، واين شما را بهتر وبه پاكى نزديكتر است، خدا مى‏داند وشما)خير وصلاح خود( نمى‏دانيد."

زنى كه اختيار دار خوداست، درگزينش شريك زندگيش آزادى‏كامل دارد، وپدر ومادر وبرادران وكسانش نمى‏توانند مانع از رجوع به‏همسر سابقش شوند كه خود خواسته است.

ج - رفتار پسنديده

قرآن كريم:

1 - )وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَاخَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي‏ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌوَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(323)).

"بايد كه زنان مطلقه تا سه بار پاك شدن از شوهر كردن باز ايستند،واگر به خدا وروز قيامت ايمان دارند روانيست كه آنچه را كه خدا دررحم آنان آفريده است پنهان دارند، ودر ايام عده اگر شوهرانشان قصداصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند وزنان را نيز حقوقى است‏بر شوهران چنانچه شوهران را بر آنها حقوقى مشروع است. ولى مردان را برزنان‏افزونى وبرترى‏است، وخدا بر هرچيز توانا، وبه‏همه‏امور عالم داناست."

الف - حق زن است كه با خيالى آسوده در پناه همسر وفادارش‏زندگى كند، تا به امور حاملگى وشيردهى فرزند اهتمام ورزد. زن‏ظرفى است مبارك براى نسلى شايسته، وبدين‏سان زن پس از طلاق‏سه حيض منتظر مى‏ماند، واگر در بار سوم خون ديد از مرد جدامى‏شود واگر مرد بازهم او را بخواهد بايد از وى همچون ديگر زنان‏خواستگارى كند.

در كتاب كافى زراره حديثى از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند كه ايشان‏نيز از امام على‏عليه السلام نقل كرده‏اند: "هرگاه زن از حيض سوم خود،خون ديد عده او به سر آمده است ومرد بر او راهى ندارد و)قرء(پاكى ميان دو حيض را گويند وزن نمى‏تواند ازدواج كند تا آن كه ازحيض سوم غسل كند."(324)

ب - مرد مى‏تواند پيش از به سر آمدن عده زن بدو رجوع كند، واوبراى آن زن شايسته‏تر است، به شرط آن كه خواهان اصلاح باشد.

ج - حقوق وتكاليف زن، وضعى متعادل دارند پس اگر او بايد تاسه بار پاك شدن صبر كند، در مقابل همسرش هم بايد در اين مدت‏نفقه او را بپردازد، واگر زن مطلقه از مرد آبستن شده بود، مرد بايدپرداخت هزينه‏هاى زندگى او را طى مدت حاملگى به عهده گيرد،بدين سان اسلام ميان حقوق وتكاليف زن تعادلى حكيمانه بر قراركرده است، و شرع مقدس تكليفى بر زن نكرده مگر اينكه به همان‏اندازه براى او حق قائل شده است، واين بينشى است مهم كه در همه‏حقوق جريان مى‏يابد.

د - مردان بر زنان رتبه‏اى دارند كه همان رتبه قيموميتى است كه به‏خواست خدا در آينده پيرامون آن بحث خواهيم كرد.

2 - )وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن‏يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوافَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (325)).

"واگر زنى از شوهرش بيم آن داشت كه با وى راه مخالفت وبد رفتارى‏پيش گيرد يا از او دورى گزيند، باكى نيست كه هر دو طريق مصالحت‏وسازگارى به پيمايند )صلحى به رضاى طرفين( كه صلح به هرحال بهتر)از نزاع( است، ونفوس را بخل وحرص فرا گرفته، واگر درباره يكديگرنيكويى كرده وپرهيزگار باشند )به اجر نيكى خود برسند كه( خدا به هرچه‏كنند آگاه است."

بينشهاى زير از اين آيه كريمه به دست مى‏آيد:

الف - هنگام بروز اختلاف ميان زن وشوهر شايسته است براى‏حل نزاع، سازش، مبدئى اساسى تلقى شود )اين سازش عبارت‏است از تفاهم بر يك راه حل ميانه، وتبادل منافع بر حسب شرايطواقعى(.

ب - توصيه وسفارش خداوند به طرفين اينست كه پيشدستى كننددر نيكى به منظور بهبود پيوند بين دو طرف، واين نقطه مقابل تنگ‏نظرى وحرص وبخل است كه در چنين حالاتى بر نفس چيره‏مى‏شود.

ج - تقوا ومراعات حدود واحكام شرعى در رفتار همان قاعده‏طبيعى است كه بايد بر روابط زناشويى حاكم باشد. واين همان‏ضمانت عدم تكرار اين گونه كشمكشهاست.

د - زن بايد بداند: بر او است كه منزلت خود را نزد شوهرنگه‏دارد، اگرچه با عقب نشينى از برخى حقوق ويا پرداختن به‏بعضى كارهاى مثبت.

3 - )الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى‏ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوامِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِيْ تَخَافُونَ‏نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواعَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِير(326)).

"مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت كه از مال خود نفقه مى‏دهند بر زنان تسلط دارند، پس زنان‏شايسته، مطيع ودر غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند، وآنچه راكه خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند، وآن زنان را كه از نافرمانيشان‏بيم داريد )بايد نخست( آنها را موعظه كنيد، )اگر مطيع نشدند( ازخوابگاه آنها دورى گزينيد، )اگر باز مطيع نشدند( آنها را به زدن تنبيه‏كنيد. اگر فرمانبردارى كردند از آن پس ديگر راه بيداد پيش نگيريد وخدابزرگوار وعظيم الشأن است."

اين آيه به بهترين شكل ممكن وبر پايه بينشهاى زير روابطزناشويى را سامان مى‏دهد:

الف - جامعه بايد نظم داشته باشد، وبراى اين نظم بايد ارزشهايى‏حاكميت يابند كه از تجاوز وسركشى جامعه جلوگيرى كند، اين نظم‏وساماندهى با خانواده وپيوند ميان زن وشوهر آغاز مى‏شود، اما دراين ميان چه كسى رهبرى مى‏كند؟

اسلام بى‏نظمى را برنمى تابد چنان كه طبيعت، آن را باز مى‏زند،ولى از آن جا كه خداوند مرد را به گونه‏اى آفريده كه رهبرى درسرشت او قرار گرفته، لذا در تشكيلات خانواده او رهبر است درحالى كه زن فطرتاً با همراهى واطاعت آفريده شده است.

ب - اگر اسلام حق رهبرى را در خانواده به مرد مى‏دهد، هدفى‏جز آن ندارد كه حالت رهبرى را در وجود او سامان بخشد وچارچوب‏مناسبى براى اين حالت مشخص كند كه مرد را از تجاوز آن بازمى‏دارد.

وقرآن براى بيان اين مطلب واژه "قوّام" را به كار برده است، واين‏لفظ مسؤوليت ساماندهى مستمر امور همسران توسط مردان را معنامى‏دهد، كما اين كه در بردارنده مفهوم مسؤوليت كامل در امورآنهاست.

ج - نخستين ملاك راهبرى، خرد وتلاش است كه برخى از مردم رابر برخى ديگر برترى مى‏دهد.

د - ملاك دوم دهش است، ومردان بايد به زنان نفقه دهند،ومى‏توان گفت طبيعت وفطرت پاك مردان، آنها را وامى دارد به زنهانفقه بپردازند، وشريعت آسمانى اين طبيعت را تبيين كرده وپرداخت‏نفقه به زنان را براى مردان واجب شمرده است.

در يك سخن: مسؤول )وراهبر وسامانبخش( بايد مردانى باشندكه تلاش بيشترى به كار برند ونفقه بيشترى بپردازند وبه همين سبب‏آنها مسؤولان طبيعى خانواده هستند، وبه ميزان سستى در كارودهش از اين مسؤوليت كاسته مى‏شود.

ه - اينك كه راهبرى از آن مردان شد پس زنان بايد فرمان برند. زنِ‏شايسته، زنى است كه از خدا وهمسرش فرمانبرى بيشترى داشته‏باشد، وناموسش را كه خداوند تنها براى شوى او قرار داده حفظ كندخداوند زن را به شرم فطرى واحساسات رقيق در روابط با همسر،مجهز كرده وبه او فرمان داده است خود را از تعلق به غير همسرش بازدارد.

از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: "مرد مسلمان پس ازاسلام بهره‏اى بهتر از همسرى ندارد كه هرگاه بدو مى‏نگرد شادمى‏شود، زنى كه هرگاه از او چيزى خواهد مردش را فرمان مى‏برد،ودر غياب او ناموس خود، واموال شوهرش را حفظ مى‏كند."(327)

و - اما اگر زنى از مرز خود تجاوز كند، ودر حقوق همسرش از اوفرمان نبرد، در اين جا اسلام به مرد حق مى‏دهد در مملكت خود)يعنى خانه( با زور تدريجى نظم را حاكم گرداند، اين كار را بانصيحت آغاز مى‏كند، واگر سودى نبخشيد بسترش را از او جدامى‏كند، تا طعم تنهايى را به او بچشاند، واگر اين هم سودى نداشت‏به گونه‏اى سبك او را كتك مى‏زند "در حديث آمده است كه ابزاركتك مسواك است."(328) ومرد اين همه را به كار مى‏بندد تا عدم‏خشنودى وخشم خود را نسبت به عملكرد زن بيان دارد.

به نظر مى‏رسد زن طبيعى در برابر اين كيفرها پاسخ مثبت‏مى‏دهد، كه مرد هم بايد به همين مقدار بسنده كند وكيفر را نه براى‏اشاعه ستم در خانه كه تنها براى حاكم كردن حقوق در خانه به كاربندد. وشوهر بايد بداند كه خدا از او بزرگتر است واگر نسبت به‏همسرش ستمى روا دارد، خداوند خيلى زود به همسر او يارى‏خواهد رساند.

4 - )وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَوَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّوَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن‏تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَاتَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(329)).

"ومادران بايد دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند، آن كس كه‏خواهد فرزند را شير تمام دهد. وبه عهده صاحب فرزند )يعنى پدر(است كه خوراك وپوشاك مادر را بطور شايسته بپردازد. هيچ كسى راتكليف جز به اندازه طاقت نكنند، نبايد مادر )در نگهبانى فرزند( به‏زيان وزحمت افتد، ونه پدر )بيش از حد متعارف براى كودك( متضررشود. )واگر كودك را پدر نبود( وارث بايد در نگهدارى او به حدمتعارف قيام كند )كه به طفل ضرر نرسانند(. اگر آن دو با رضايت‏ومشورت يكديگر بخواهند كودك را )زودتر از دو سال يا بيست ويك‏ماه( از شير بازگيرند، گناهى برآنها نيست، واگر )باعدم توانايى يا عدم‏موافقت مادر( خواستيد دايه‏اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى برشمانيست، هرگاه حق گذشته مادر را بطور شايسته پيردازيد، وتقواى الهى‏پيشه كنيد وبدانيد خدا به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست."

معاشرت به معروف كدام است؟

شايد اين آيه، كه در سياق آياتى آمده كه پيوند سالم زن وشوهر راسامان مى‏دهد، از اين رو باشد كه نمونه‏هايى را براى اين پيوند عالى‏بيان كند كه در آيه‏هاى پيش آن را مشخص كرده، خداوند مى‏فرمايد:)...فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...(330)) "يا آنان را به‏وجهى نيكو نگه داريد يا به وجهى نيكو رها سازيد." واين سخن‏پروردگار كه: )إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ...(331)) "هرگاه كه ميانشان‏رضايتى به نيكى ومعروف حاصل شده باشد." و )إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاًمَعْرُوف(332)) "مگر آن كه سخنى نيكو ومعروف بگوئيد."

وبينشهاى زير را از سخن قرآن كريم پيرامون شير دادن به دست‏مى‏آوريم، زيرا اين مقوله در خانواده اهميت وجلب توجه بيشترى‏دارد، چرا كه به ثمره زندگى دو طرف وتغذيه او مربوط است. ما ازاين مثالها بهره‏هايى مى‏بريم كه در ساير ابعاد زندگى نيز به ما سودمى‏رساند:

الف - در طول دو سال كامل، شير دادن فطرى وطبيعى، كه كودك- بويژه در روزهاى نخست - در اثناى آن به شير مادر به عنوان بهترين‏غذا نيازمند است، انجام مى‏گيرد، ونبايد مادر، به عنوان يك مادر،از تكليف خود بگريزد واو را شير ندهد وسرنوشت فرزندش را به‏دلايل تجملاتى به مخاطره افكند، زيرا آينده فرزندش به اين شيربستگى دارد، واز نظر علمى ثابت شده است كه بسيارى از ضعفهاوبيماريها در كودكان در نتيجه عدم تغذيه از شير مادر پيش مى‏آيد.

ب - پدرى كه همسرش فرزندى را براى او به دنيا آورده است،نبايد در نفقه دادن بر پايه نيكو كارى ومتناسب با سطح زندگى‏اجتماعيشان بخل ورزد.

ج - شايسته نيست پيوند زناشويى به دليل فرزند به سستى گرايدوزيانى به آن دو وارد آيد، چنان كه مرد براى مراعات حق فرزند،لذت كاميابى جنسى را به زنش نچشاند يا بر عكس زنى با شوهرش‏چنين كند.

در حديثى منقول از امام صادق‏عليه السلام در تفسير آيه )لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ(آمده است كه فرمود: "اين چنان است كه زن دست خود را جلوبياورد ونگذارد شوهرش با او همبستر شود وبه او بگويد: به تو اجازه‏نمى‏دهم اين كار را بكنى. هراس دارم كه مبادا )بربچه شير خوارم(بچه دار شوم، يا مردى به زن بگويد: با تو نزديكى نمى‏كنم، زيرامى‏ترسم حامله شوى وكار به آن جا رسد كه مجبور شوم فرزندم رابكشم، پس خداوند نهى كرده است كه مردى به زن يا زنى به مردزيان رساند."(333)

د - جايز نيست به هنگام مرگ پدر وانتقال كفالت فرزند به وارث،مادرى را از ديدار فرزندش بازدارد چنان كه اگر فرزندى در كفالت مادرباشد نبايد بر او تنگ گرفت.

در حديثى از امام صادق رسيده است كه فرمود: "وارث نيز نبايدبه زن زيان رساند وبگويد: نمى‏گذارم فرزندش به ديدار او برود،ونبايد به فرزندش زيان رسانند، اگر فرزند نزد آنان چيزى داشته‏باشد، وشايسته نيست به اين فرزند تنگ گرفته شود."(334)

اگر زن وشوهر بخواهند فرزندشان را از شير بگيرند اين كار بايدپس از رايزنى وخشنودى طرفين صورت بپذيرد، واين كار هم‏همچون ديگر امور خانه است كه بايد با مشورت وتوافق دو طرف‏صورت پذيرد. ولى به شرط آن كه حقوق مادرى كه به فرزندش شيرداد ضايع نشود، وپدر بايد به قدرى كه او به فرزندش شير داد بدونفقه دهد وسپس - اگر خواست - فرزند را به مرضعه ديگر بدهد.

ودرباره حقوق زن وشوهر نسبت به يكديگر در امر شيردهى به‏فرزند احاديثى پيرامون آيه كريمه رسيده است كه ذيلاً برخى از آن‏احاديث را ذكر مى‏كنيم:

1 - امام صادق‏عليه السلام درباره اين آيه كريمه: )وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ‏أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ( مى‏فرمايد: "مادامى كه فرزند، شير مى‏خوردنسبت مساوى به پدر ومادر دارد، پس هرگاه از شير گرفته شد حق‏پدر نسبت به او پيشى خواهد گرفت، وهرگاه پدر بميرد مادر نسبت‏به او از خويشاوندان ديگر حق بيشترى خواهد داشت."(335)

2 - ونيز حضرت‏عليه السلام مى‏فرمايد: "هرگاه مردى زنى را طلاق داد درحالى كه حامله است، بايد همچنان نفقه او را بپردازد تا وضع حمل‏كند وهرگاه فرزند را شير داد مزد او را به وى مى‏پردازد بى آن كه زيانى‏بدو رساند، مگر آن كه دايه ديگرى را بيابد با مزد كمتر، واگر مادر به‏اين مزد تن داد نسبت به فرزند خود شايسته‏تر است تا زمانى كه او رااز شير بگيرند."(336)

د - رفتار جنسى

قرآن كريم:

1 - )وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَاتَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى‏ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(337)).

"تو را از حيض زنان مى‏پرسند بگو حيض رنجى است. پس در ايام‏حيض از زنان دورى گزينيد وبا آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك گردند،وچون پاك شدند از آن طريقى كه خداوند فرمان داده است با ايشان‏آميزش كنيد هر آينه خدا توبه كنندگان وپاكيزگان را دوست دارد."

رفتار جنسى احكام وآدابى دارد كه تقوا وپاكى آنها را گرد مى‏آوردوهمين خود، انسان ورفتار جنسى وپاسخ به اين نياز ضروريش را، ازديگر موجودات در پاسخ به اين نيازشان جدا مى‏سازد. بينشهاى زيررا از اين آيه كريمه به دست مى‏آوريم:

الف - هرگاه زن حيض مى‏بيند، مرد بايد جلوى شهوتش را بگيرد،وتا زمانى كه زن از اين آلودگى وچركى ظاهرى پاك نشده با او نزديكى‏نكند. نشانه پاك شدن ظاهرى قطع شدن خون است، وحتى مردبايد منتظر بماند تا زن با غسل وطهارت از نجاست باطنى نيز پاك‏شود.

ب - محل خروج حيض همان مكان لذت فطرى وجايگاه توليدنسل است، ونيز محلى است كه خدا به آن امر فرموده، پس مرد نبايداز آن به جايگاههاى انحرافى تجاوز كند.

ج - نزديكى با همسر با احكامى مشخص مى‏شود كه تقوا آنها راموجب مى‏شود، همچون كناره‏گيرى از زن در ايام عادت ماهانه )ياهنگام روزه يا اعتكاف يا احرام ونظاير آن( وبا آدابى مشخص‏مى‏گردد كه مقتضاى طهارت وپاكى است، مثل دورى از زن پس ازقطع شدن خون وپيش از غسل. وخداوند توبه كنندگانى را دوست‏دارد كه هرگاه به گونه‏اى خطا، به امور جنسى مى‏پردازند از خداآمرزش بخواهند، چنان كه خداوند پاكانى را دوست دارد كه درآميزش جنسى خواهان همه گونه پاكى‏اند، وشايد يكى از نشانه‏هاپاكى همين باشد كه پس از نزديكى، زن وشوهر هر يك دستمالى‏جداگانه به كار زنند وبا شتاب محل آميزش را بشويند وغسل كنند وبه‏امورى از اين دست بپردازند.

2 - )نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى‏ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(338)).

"همسران شما محل بذر افشانى شما هستند، بنابراين هر زمان‏بخواهيد مى‏توانيد با آنها آميزش نمائيد، وبا اعمال صالح وپرورش‏فرزندان صالح، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد، وتقواى الهى پيشه‏كنيد، وبدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، وبه مؤمنان بشارت دهيد."

اين آيه در آگاه كردن مؤمن نسبت به آداب معاشرت جنسى‏واحكام آن با آيه پيش پيوند دارد، مهمترين اين احكام آن است كه‏مرد در امر كاميابى از همسرش هر گونه كه خواهد اقدام مى‏كند؛ شب‏باشد يا روز ودر هر حالتى كه بخواهد، وبه هر كيفيتى كه اراده كند،مادامى كه اين كاميابى از رَحِم باشد كه آوردن فرزند اميد مى‏رود،ولى همبستر شدن بايد در محدوده تقوا باشد ودر طلب فرزندشايسته‏اى صورت گيرد كه زمين را با) لااله الا اللَّه( به پا كند وخلف‏صالحى باشد براى پدرش كه پيوسته پس از مرگ وى براى او طلب‏آمرزش كند.

3 - )لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌرَحِيمٌ * وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(339)).

"كسانى كه از زنان خود ايلاء مى‏كنند )سوگند براى ترك آميزش‏جنسى مى‏خورند( حق دارند چهار ماه انتظار كشند، اگر )در اين‏فرصت( تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده ومهربان است *واگر تصميم به جدايى وطلاق گرفتند )آن هم با شرايطش، مانعى ندارد(خداوند شنوا وداناست."

هنگامى كه شوهر سوگند مى‏خورد با زنش همبستر نشود )به اين‏سوگند ايلاء گفته مى‏شود(، اگر اين سخن را از روى آگاهى بر زبان‏آورد، نبايد حق همسرش را در همخوابى ضايع گرداند، وبدين‏ترتيب به او چهار ماه فرصت داده مى‏شود وسپس بايد برگزيند: ياكفاره سوگند وهمبستر شدن با همسر يا طلاق او.

وما از اين آيه ضرورت اداى حق همسر را در همخوابى ولو هرچهار ماه يك بار در مى يابيم.

4 - )الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِي‏وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَزُوراً وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَالَّذِينَ‏يُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّاذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(340)).

"كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظهار مى‏كنند )ومن گويند تونسبت به من به منزله مادرم هستى( آنان هرگز مادرانشان نيستند،مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده‏اند، آنها سخنى‏زشت وباطل مى‏گويند، وخداوند بخشنده وآمرزنده است * وكسانى كه‏همسران خود را ظهار مى‏كنند، سپس از گفته خود باز مى‏گردند، بايد پيش‏از آميزش جنسى آنها باهم، برده‏اى را آزاد كنند اين دستورى است كه به‏آن اندرز داده مى‏شويد وخداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است."

همچنان كه در ايلاء )سوگند به خوددارى از همخوابى( در ظهار)تعهد مرد به دورى از همبستر شدن با زن، با اين سخن كه: تو براى‏من همچون پشت مادرم هستى، كه كنايه از تحريم همخوابى است برخويش( حق زن در پيوند جنسى از ميان مى‏رود، واز همين رو شرع‏به مرد دستور داده است كه پس از مدت معلومى بازنش همبسترشود، وروشن ساخته است كه مادر انسان زنى است كه او را زاده، نه‏كسى كه خود او را مادر قرار دهد، وكسى كه )ظهار( كند بايد پيش ازنزديكى كردن با همسرش كفاره ظهار را )كه به ترتيب عبارت است ازآزاد كردن يك برده يا دو ماه روزه يا اطعام شصت فقير( بدهدوتفصيل آن در باب ظهار آمده است.

بدينسان شرع مقدس، حق زن را در رابطه جنسى تضمين مى‏كند.

ه - حقوق مالى

قرآن كريم:

1 - )وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّااكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍعَلِيم(341)).

"برتريهايى را كه خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگرقائل شده است هرگز آرزو نكنيد، مردان وزنان هر كدام بهره‏اى از كوششهاوتلاشها وموقعيت خود دارند، و)به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها(از فضل خدا ولطف وكرم او تمنا كنيد، چون خداوند به همه چيزداناست."

از اين آيه چنين به دست مى‏آيد كه زنان نيز همچون مردان مالك‏تلاش خويش هستند در حدود مالكيت مشروط ونسبى كه دين‏حنيف مشخص كرده است، ومردم در آن نسبت به يكديگر برترى‏مى‏يابند وبه رقابت در انجام امور خير مى‏پردازند.

2 - )لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ‏الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوض(342)).

"مردان از اموالى كه پدر ومادر ونزديكان به جاى مى‏گذارند سهمى‏دارند، وزنان نيز از آنچه پدر ومادر وخويشاوندان به جاى مى‏گذارندسهمى، خواه آن مال كم باشد يازياد، اين سهمى است تعيين شده ولازم‏الاداء."

بدين ترتيب زن نيز همچون مرد در حدود احكام شرعى كه درمسأله ارث مقرر داشته است ارث مى‏برد واين چنين است كه زن‏شخصيت مالى مستقلى مى‏بايد.

3 - )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلَا تَعْضُلُوهُنَ‏لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ‏فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى‏ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِير(343)).

"اى افراد با ايمان! بر شما حلال نيست، كه از زنان از روى اكراه)وايجاد ناراحتى براى آنها( ارث ببريد، وآنها را تحت فشار قرار ندهيدبه خاطر اينكه قسمتى از آنچه را به آنها داده‏ايد )از مهر( تملك كنيدمگر اين كه عمل زشت آشكارى انجام دهند، وبا آنها بطور شايسته‏معاشرت كنيد واگر )به جهاتى( همسرانتان در نظر شما ناخوشايند باشند،اى بسا آنچه را نمى‏پسنديد خداوند در آن خير وبركت فراوانى قرار داده‏باشد."

از بينشهاى اين آيه اين است كه:

الف - مالكيت زن با احكام شرع، حمايت مى‏شود، زيرا خداوندمؤمنان را باز مى دارد از اين كه در راه تلاش در به دست آوردن ارث‏زن، او را تحت فشار قرار دهند، ونبايد زن را وادارند تا همه ارث خودرا براى شوهر بگذارد وحال آن كه شوهر از ارث زن بهره‏اى مشخص‏دارد )شروع آيه با عبارت: اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد، اين رامى‏رساند كه ما بعد از آن از شرايط ايمان است(.

اين آيه به گونه ديگرى نيز تفسير شده است، چه زن در جاهليت‏همچون كالا به ارث برده مى‏شد، وفرزند بزرگتر جامه خود را برهمسر پدرش مى‏افكند واين زن بهره آن فرزند مى‏شد، در حالى كه‏خداوند سبحان باز مى‏دارد از اين كه زنى به نكاح آدمى در آيد كه قبلاًبه نكاح پدر درآمده است.

ب - وارد كردن فشار بر زن با بدرفتارى براى بخشيدن مهر خود دربرابر گرفتن طلاق وحتى اگر طلاقى هم در كار نباشد، جايز نيست.

ج - به يك شرط مى‏توان بر زن، تنگ گرفت وآن در صورتى است‏كه آشكارا او گناه بزرگى را )مانند زنا( انجام دهد، ودر غير اين‏صورت مرد بايد با او خوش‏رفتارى نمايد، واين خوش‏رفتارى هم‏روزى او را، دربر مى‏گيرد هم پوشاك او را وهم خوراك او را متناسب‏با امكانات مرد وهماهنگ با شرايط زندگى در عرف جامعه.

در حديث شريفى از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرموده:

"درباره زنان تقوا پيشه كنيد، زيرا شما بر اساس امانت الهى آنها راستانده‏ايد، وبا كلمه الهى رابطه جنسى را با آنها حلال كرده‏ايد، وشمابر آنها حقى داريد واز حقوق شماست بر آنها كه كسى را جز شما دربسترتان راه ندهند، ودر كار نيك از شما سركشى نكنند، وهرگاه‏چنين كردند براى آنها خواهد بود نفقه و پوشاك با خوش‏رفتارى‏ومعروف."(344)

د - هرگاه مردى به هر دليلى زنش را ناپسند بدارد )به دليل بداخلاقى زن يا مسن بودن او يا از ميان رفتن رنگ وروى وزيبايى او(بايد بر اين زن شكيبايى ورزد، چه بسا خداوند در اين زن براى او خيروبركت قرار مى‏دهد، بدين ترتيب شايسته نيست كه مرد در روابطخود با زن احساساتش را ملاك قرار دهد، بلكه زن شريك زندگى اوويار وى در فراخى وسختيهاست.

4 - )وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَتَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى‏بَعْضُكُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِيثَاقاً غَلِيظ(345)).

"واگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيدومال فراوانى )به عنوان مهر( به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن را نگيريد،آيا براى باز پس گرفتن )مهر زنان( متوسل به تهمت وگناه مى‏شويد *وچگونه آن )مهر( را باز پس مى‏گيريد در حالى كه با يكديگر تماس‏وآميزش كامل داشته‏ايد، وهمسران شما پيمان محكمى به هنگام عقدازدواج از شما گرفته‏اند."

حقايق زير را از اين آيه برمى گيريم:

الف - طلاق آخرين راه حلى است كه مرد مى‏تواند پس از اميدبخش نبودن همه راههاى ديگر بدان توسل جويد، ولى روا نيست به‏هنگام طلاق، مرد، مهرى را كه به زن پرداخته باز ستاند كه اين كاربهتان وگناهى است آشكار.

ب - دو دليل موجب مالكيت مهر از سوى زن است: دليل اول -عقد كه پيمانى است استوار وبايد بدان وفا كرد وبه موجب آن زن،مالك مهر مى‏شود. دليل دوم - دخول است كه موجب منجَّز شدن‏مالكيت مهر مى‏گردد، كه در آن بازگشتى نيست حتى در صورت‏طلاق.

بدينسان دريافتيم كه زن خواه با ارث، يا كاسبى ودر آمد، يا مهر،مالك مى‏شود، چنان كه مالك حق نفقه وپوشاكى مى‏شود كه بايدشوهر براى او قائل شود، واينها برخى از حقوق مالى زن است.

3 - خانه اسلامى

الف - احكام و آداب زن‏

1 - اسلام براى بزرگداشت زن، قوانينى را نهاده است كه پاكدامنى‏او را پاس مى‏دارد تا بازيچه‏اى در دست هوسرانان نگردد، واز همين‏روست كه پيامبر نهى كرده از اين كه زنى بر زين اسب نشيند ودرروايتى آمده است كه "پيامبرصلى الله عليه وآله نهى مى‏كرده است از اين كه فرجى‏بر سرجى سوار شود."(346)

2 - پيامبر به شوهران دستور مى‏دهد اگر زن از آنها خواست به‏مكانهاى خودنمايى بروند بايد با او نافرمانى كنند.

حضرت‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "كسى كه زنش را فرمان برد خداوند او رابه رو در آتش درافكند." سؤال شد: اين فرمانبرى كدام است؟فرمود: "اين كه زن از مرد بخواهد به حمامهاى عمومى يا جشنهاى‏عروسى يا عيد ديدنى يا مراسم نوحه‏خوانى بروند يا بخواهند جامه‏نازك بپوشند."(347)

3 - پيامبرصلى الله عليه وآله به زنان دستور مى‏دهد در راه‏ها از دو طرف راه بروندتا از ديد چشمهاى خائن بدور بمانند. از حضرت‏صلى الله عليه وآله نقل شده است‏كه فرمود: "زنان حق ندارند در ميانه راه، راه بروند، وبهتر است ازكنار ديوار وگوشه راه حركت كنند."(348)

4 - زنان از آشكار كردن زينت وزيبائيهاى خود نزد زنان ديگرى كه‏آنها را براى مردان توصيف مى‏كنند منع شده‏اند. از امام صادق عليه السلام‏روايت شده است كه فرمود: "زن را نزيبد كه نزد زنى يهودى يامسيحى زينت وزيبائيهاى خود را آشكار كند، زيرا آنها اين زنان رابراى شوهران خود توصيف مى‏كنند."(349)

5 - براى پاسداشت زن از لغزش وانحراف، اسلام حرام كرده‏است زنى با مردى نامحرم خلوت كند. پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "كسى‏كه به خدا وروز واپسين ايمان دارد در محلى بيتوته نمى‏كند كه صداى‏تنفّس زنى كه محرم او نيست، به گوش رسد."(350)

6 - اسلام دست دادن با زن بيگانه )نامحرم( را حرام دانسته است)مگر با واسطه پارچه‏اى( وحرام دانسته مردى زن نامحرمى را درآغوش گيرد يا به سينه بچسبناند. در حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله رسيده‏است "هر كه چشم خود را از حرام پر كند خداوند در روز رستاخيزچشم او را از آتش پر كند مگر آن كه توبه كند وباز گردد" ونيزپيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "هر كه با زنى دست دهد كه محرم او نيست به‏خشم الهى گرفتار آيد وهر كه همراه زن نامحرم گردد از طريق حرام، باشيطان در زنجيرى از آتش كشيده شود وهر دو به آتش درافكنده‏شوند."(351)

7 - اسلام مانع از آن شده كه مردى با زنى نامحرم شوخى كند،پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "هر كه با زنى بگو بخند كند كه مالك)ومحرم( او نيست خداوند در برابر هر كلمه‏اى كه در دنيا گفته هزارسال حبسش كند."(352)

8 - مردان از اين كه با شهوت به پشت زنان بنگرند منع شده‏اند.امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "آيا كسانى كه به پشت زنان مى‏نگرند ازآن نمى‏هراسند كه ديگران به پشت زنا نشان بنگرند."(353)

9 - پيامبر نهى كرده از اين كه به بيش از چهره ودو دست ودو پاى‏زن )آن هم بدون ترس از افتادن در حرام( نگريسته شود. در حديثى‏از امام صادق‏عليه السلام رسيده است كه راوى به ايشان عرض كرد:نگريستن به چه قسمتهايى از پيكر زن براى مرد نامحرم رواست؟فرمود: "چهره، دو دست ودو پا."(354)

10 - اگر مردى مى‏خواهد با زنى نامحرم دست دهد بايد پارچه‏اى‏ميان دست آنها حائل شود ودست زن را نفشرد. سماعه بن مهران‏مى‏گويد: از حضرت صادق‏عليه السلام درباره دست دادن با زن پرسيدم،امام‏عليه السلام فرمود: "حلال نيست مردى با زنى دست دهد مگر زنى كه‏ازدواج با او حرام است مانند خواهر، دختر، عمه، خاله، دخترخواهر ونظاير آن، واما زنى كه ازدواج با او حلال است، نبايد با اودست دهد مگر با واسطه پارچه‏اى ودست او را نفشارد."(355)

11 - پيامبرصلى الله عليه وآله نهى كرده از اين كه مردى به ديدن زنى نامحرم رودمگر با اجازه خانواده آن زن، در حديث آمده است كه: "پيامبرصلى الله عليه وآله‏باز داشته از اين كه مردان به ديدن زنان بروند مگر با اجازه اولياءزنان."(356)

12 - بوسيدن دختر كوچكى كه به شش سال رسيده باشد كراهت‏دارد، امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "هرگاه دخترى به شش سال رسيدشايسته نيست او را ببوسى."(357)

13 - بايد خوابگاه فرزندان را پس از ده سال از يكديگر جدا كردپيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "خوابگاه پسر بچه وپسر بچه يا پسر بچه،ودختر بچه، يا دختر بچه ودختر بچه از ده سالگى جدا مى‏گردد."(358)

14 - كراهت دارد مردى پيشاپيش به زنى نامحرم سلام كند، يا اورا به غذا تعارف كند. امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: شما آغازگر سلام‏با زنان نباشيد، وآنها را به خوراك فرا نخوانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏فرمود: "زنان، ناتوانى هستند وعورت، پس ناتوانى آنها را باسكوت بپوشانيد وعوراتشان را در خانه پنهان داريد."(359)

15 - اسلام مانع از آن شده است كه زنان ومردان در محافل‏عمومى باهم اختلاط يابند. روزى امام على‏عليه السلام براى اهل عراق‏خطبه كرد وآنها را از اختلاط با زنان باز داشت وفرمود: "اى مردم‏عراق شنيده‏ام كه زنان شما در راه مزاحم مردان مى‏شوند آيا شرم‏نمى‏كنيد؟."(360)

وشايد از همين رو باشد كه اسلام اجازه نمى‏دهد زنان براى‏شركت در نماز عيد قربان وفطر از خانه خارج شوند، محمد بن شريح‏در اين باره از امام صادق‏عليه السلام پرسش كرد وامام‏عليه السلام فرمود: "خير،مگر پير زن، آن هم با نعلين."(361)

16 - پيامبرصلى الله عليه وآله ناخوش مى‏داشت كه مردى در جاى زنى بنشيندپيش از آن كه جاى او سرد شود )واين كراهت به خاطر برانگيخته‏شدن غريزه جنسى مرد است از حرارت بدن زن(. پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏فرمود: "اگر زنى در جايى نشست وسپس برخاست نبايد مرد درجاى او بنشيند تا وقتى كه جايگاه او سرد شود."(362)

17 - در روايت شريفى امام محمد بن على الباقرعليه السلام احكام خاص‏زنان را بتفصيل بيان فرموده كه بخشى از آن را مى‏خوانيم :

"زنان نبايد )با صداى بلند( اذان و اقامه بگويند، ونه به جمعه‏وجماعت حاضر شوند، ونه به ديدار بيمار روند، ونه تشييع جنازه‏كنند، ونه با صداى بلند تلبيه )درحج( گويند، ونه ميان صفا ومروه‏هروله كنند، ونه حجر الاسود را لمس كنند، ونه به كعبه داخل شوند،ونه )در حج( موهاى خود را بتراشند، بلكه مقدار كمى از موى خودرا تقصير كنند، ونه عهده‏دار قضا گردند، ونه امارت بر عهده گيرند،ونه با ايشان رايزنى شود، ونبايد جز به اضطرار حيوانى را ذبح كنندووضوى خود را بر خلاف مردان كه از ظاهر ذراع مى‏آغازند از باطن‏مى‏آغازند، وچنان مسح نمى‏كنند كه مردان بلكه براى نماز صبح‏ومغرب مقنعه را از موضع مسح سر برمى گيرند، ودر ساير نمازها برروى آن مسح مى‏كشند، زن دست خود را داخل مقنعه مى‏كندوسپس به مسح سر خود مى‏پردازد بدون آن كه مقنعه را از سر خودبرگيرد، وهرگاه به نماز ايستاد دو پاى خود را به يكديگر مى‏چسباند،ودو دستش را بر سينه‏اش مى‏گذارد، ودر ركوع دو دستش را بر دورانش مى‏نهد، وهنگام سجود به زمين مى‏چسبد، وهرگاه سر ازسجده برداشت مى‏نشيند وسپس قيام مى‏كند، وهرگاه براى تشهدنشست دو پاى خود را زير دو ران خود مى‏گذارد."(363)

از اين حديث اين گونه پيداست كه حكمت اين آداب وسنن‏پاسدارى از كرامت زن است، تا وسيله‏اى براى برانگيختن شهوت،ولغزش وانحراف مردم نگردد، واز نگاه ناپاك محفوظ بماند. واللَّه‏العالم.

ب - سنن وآداب دينى پيرامون كودكان‏

1 - اسلام، فرزند را موجب سعادت انسان مى‏داند ودر حديثى ازامام باقرعليه السلام رسيده است كه: "از سعادت مرد است كه فرزندى‏داشته باشد كه شباهت واخلاقش وطبيعتش وصفاتش در او بازتاب‏يابد."(364)

ابو الحسن‏عليه السلام مى‏فرمايد: "هرگاه خدا براى بنده‏اى خير بخواهداو را نمى‏ميراند مگر آن كه فرزندش را به او نشان دهد."(365)

2 - مؤمن بايد فرزند شايسته وصالح را احترام كند، در حديثى‏آمده است كه: "فرزند شايسته، گلى است از گلهاى بهشت."(366)

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "خداوند بر مرد به سبب شدت‏محبتش به كودكش رحم مى‏گيرد."(367)

3 - اسلام ناخوش مى‏دارد كه كسى از هراس تهيدستى فرزندنطلبد. بكر بن صالح مى‏گويد: در نامه‏اى به ابو الحسن‏عليه السلام نوشتم پنج‏سال است كه از بچه‏دار شدن خوددارى مى‏كنم، وزن من بچه دارشدن را ناپسند مى‏شمارد ومى گويد: به خاطر كم توشگى تربيت اودشوار است، نظر شما چيست؟

حضرت‏عليه السلام براى من نوشت: "فرزند بياوريد كه روزى او باخداوند است."(368)

4 - اسلام به طلبيدن فرزند دختر فرا مى‏خواند، پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏فرمايد: "بهترين فرزندان، دختران هستند كه لطيف هستند وكارسازند وانيس هستند وبا بركت وفرزند را آنها مى‏آورند."(369)

اسلام اجازه نمى‏دهد دختر، نا خوش شمرده شود وآنها را حسنه‏به شمار مى‏آورد. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "دختران، حسنه‏هستند وپسران نعمت، وبراى حسنات )در روز قيامت( پاداش داده‏مى‏شود، واز نعمت پرسش مى‏شود."(370)

ودر روايتى ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "خداوند نسبت به زنان‏بيش از مردان محبت ولطف دارد، ومردى زن محرمى را شاد نمى‏كندمگر آن كه خداوند در روز رستاخيز او را شاد مى‏گرداند."(371)

5 - وهر كه فرزند بخواهد با دعاهاى منقول از اهل بيت‏عليه السلام نيايش‏كند، وخداوند اگر بخواهد آنچه او طلب كرده بدو دهد، واين همان‏كارى است كه حارث نضرى كرد، او مى‏گويد: به ابو عبد اللَّه‏عليه السلام‏عرض كردم: من از خاندانى هستم كه منقرض شده است وفرزندى‏هم ندارم، حضرت‏عليه السلام فرمود: "در حالى كه به سجده افتاده‏اى چنين‏دعا كن: خدايا از سوى خود ياورى به من ببخش. خدايا! مرا تنهانگذار كه تو بهترين وارثان هستى." او مى‏گويد: چنين كردم وخداعلى وحسين را به من داد.(372)

در حديث ديگرى امام صادق‏عليه السلام به طالب فرزند دستور مى‏دهداستغفار كند، از سعيد بن يسار نقل است كه گفت: مردى به ابو عبداللَّه‏عليه السلام عرض كرد من فرزنددار نمى‏شوم. حضرت‏عليه السلام فرمود: "درسحرگاه هر روز صد بار طلب آمرزش كن واگر فراموش كردى قضايش‏را به جاى آور."(373)

در روايت ديگرى آمده است كه مستحب است در طلب فرزند درخانه، صدا را به اذان بلند كرد. از هشام بن ابراهيم روايت است كه‏شكوه بيمارى نزد ابو الحسن‏عليه السلام برد وعرض كرد كه فرزندى براى من‏نمى‏شود، امام‏عليه السلام به او دستور داد در خانه صدايش را به اذان بلندكند. هشام مى‏گويد چنين كردم وبيمارى از من رخت بر بست وفرزندزيادى خداوند به من داد(374)

6 - در حديثى از امام صادق‏عليه السلام توصيه شده است كه )به(بخورند، روزى امام‏عليه السلام به جوان زيبايى نظر كرد وگفت: بايد پدر اين‏جوان )به( خورده باشد.(375)

7 - پيامبرصلى الله عليه وآله به زنان زائو توصيه مى‏كند )رطب( خرماى تازه‏بخورند، حضرت‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "بايد نخستين چيزى كه زن زائومى‏خورد خرماى تازه )رطب( باشد زيرا خداوند به مريم فرمود:)وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّ(376)) "وتكانى به اين‏درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد."

گفته شد: يا رسول اللَّه اگر فصل رطب نبود چه؟ فرمود: "هفت‏خرما از خرماى مدينه، واگر آن هم نبود هفت خرما از سرزمين‏خودتان."(377)

8 - چنان كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور مى‏دهد كه به زن حامله كندر داده‏شود. حضرت‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "به زنان حامله خود كندر بخورانيد،كه هرگاه جنين در شكم مادرش با كندر تغذيه شود عقلش استوارمى‏شود، واگر پسر باشد شجاع مى‏گردد، واگر دختر باشد با سنش‏سترگ گردد ونزد شوهرش كام مى‏گيرد."(378)

9 - در حديثى از امام صادق‏عليه السلام رسيده است كه مردى نزدحضرت‏عليه السلام شكوه برد كه فرزنددار نمى‏شود، حضرت‏عليه السلام به اوفرمود: "هرگاه مجامعه كردى بگو خدايا اگر پسرى به من دادى‏محمد خواهم ناميدش" او مى‏گويد چنين كرد وخدا به او فرزندى‏داد.(379)

10 - اسلام به تبريك گفتن به مناسبت تولد نوزاد تشويق كرده‏است، وبهتر آن است كه با دعايى كه در روايت رزام آمده تهنيت گفته‏شود. او مى‏گويد: مردى نزد ابو عبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام آمد وعرض‏كرد: خداوند به من فرزندى داده است حضرت‏عليه السلام فرمود: "خداوندسپاس كسى را به تو ارزانى دارد كه اين فرزند را به تو بخشيده است،ودر اين بخشيده شده به تو بركت دهد، وبه بزرگى ورشد رسد،وخداوند نيكى او را به تو ارمغان كند."(380)

ج - آداب نامگذارى فرزند

1 - دين دستور مى‏دهد كودك را پيش از تولد - حتى‏اگر سقط شود -بايد نامگذارى كرد. امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: "پيش از آن كه‏فرزندتان به دنيا آيد او را نامگذارى كنيد، واگر نمى‏دانيد كه دختراست يا پسر او را به نامهايى بناميد كه هم براى پسر است وهم براى‏دختر. فرزند سقط شده شما هرگاه در روز قيامت شما را ديدار كند به‏پدرش مى‏گويد: تو بر من نامى ننهادى در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله محسن‏را پيش از تولد نام نهاد."(381)

2 - مستحب است نام، نيكو باشد واين نخستين نيكى است ازسوى پدر بر فرزند. در حديثى از ابو الحسن‏عليه السلام رسيده است:"نخستين نيكى مرد به فرزندش آن است كه او را به نامى نيكو بنامد،پس هر يك از شما بايد نامى نيكو بر فرزندش نهد."(382)

در جاهليت عربها فرزندان خود را با نامهاى زشتى مى‏ناميدند،ودليل آن هم مطلبى است كه در روايت احمد بن اشيم به نقل از امام‏رضاعليه السلام آمده است. اشيم مى‏گويد: به حضرت‏عليه السلام عرض كردم: چراعربها فرزندان خود را سگ ويوز پلنگ وپلنگ وامثال آن مى‏ناميدند؟

حضرت فرمود: "عربها مردمان جنگجو بودند وبا اسامى فرزندان‏خود، دشمنان را مى‏ترساندند، وبردگانشان را فرج، مبارك وخجسته‏ونظاير آن مى‏ناميدند وبا اين اسامى تيمّن مى‏جستند."(383)

ولى چنان كه در روايت امام صادق‏عليه السلام آمده است: "پيامبرصلى الله عليه وآله‏نامهاى زشت مردان وشهرها را تغيير مى‏داد."(384)

وروايت زير، راست‏ترين وبهترين اسامى را از امام باقرعليه السلام بيان‏مى‏كند: "راست‏ترين اسامى آن است كه با عبوديت همراه باشد.وبهترين اسامى از آن پيامبران است."(385)

براين اساس اسمهايى همچون عبد الرحمن، عبد الكريم، عبداللَّه و... راست‏ترين اسامى هستند، ومحمد، ابراهيم، نوح، عيسى‏وموسى بهترين نامها. پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "خاندانى نيست كه درميان آنها نام پيامبرى باشد مگر آن كه خداوند عز وجل فرشته‏اى رابراى آنها گماشته كه بام وشام، آنها را تقديس مى‏كند."(386)

3 - مستحب است فرزند پسر - بر پايه سنت امامان - تا هفت روز)محمد( ناميده شود وسپس اگر خواستند نامش را آنچه خواستندبنهند، چه امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد:

"ما پسرى نمى‏آوريم مگر آن كه او را محمد مى‏ناميم، وپس ازگذشت هفت روز اگر خواستيم همين نام را بر او مى‏نهيم واگرنخواستيم نامش را تغيير مى‏دهيم."(387)

در حديث شريفى پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "هركه خداوند سه پسربه او بدهد ونام يكى از آن سه را )محمد( نگذارد، بامن بى مهرى‏كرده است."(388)

در حديثى از ابو الحسن‏عليه السلام رسيده است كه: "فقر به خانه‏اى واردنمى‏شود كه در آن نام محمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر ياطالب يا عبد اللَّه، يا فاطمه در ميان زنان يافت شود."(389)

4 - اسلام توصيه مى‏كند كه براى كودك پيش از آن كه او را با كنيه‏بدى بخوانند كنيه‏اى وضع كنند. امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: "ما برفرزندان خود از كودكى كنيه مى‏نهيم تا مبادا با كنيه بدى ايشان رابخوانند."(390)

5 - اسلام توصيه مى‏كند بر حسب روايت سكونى از امام‏صادق‏عليه السلام كنيه مردان به نام پسرشان باشد.(391)

6 - بر پايه روايت منقول از امام صادق‏عليه السلام اسلام خوش نمى‏داردكسى با نام غير حقيقى همچون حكم، حكيم، خالد ومالك ناميده‏شود.(392)

د - آداب وسنن ولادت‏

1 - از سنتها وآداب اسلام پيرامون نوزاد، گفتن اذان واقامه در دوگوش اوست. پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "كسى كه خداوند به او فرزندى‏داد، بايد در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه گويد،كه اين كار او را از شيطان رجيم محفوظ مى‏دارد."(393)

2 - پيش از اين مستحب است كام كودك را با خرما بگيرند، چنان‏كه پيامبرصلى الله عليه وآله با حسن وحسين چنين كرد.(394)

ودر روايت ديگرى، امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: "كام نوزاد با آب‏فرات گرفته مى‏شود، ودر گوش او اقامه مى‏گويند."(395)

3 - از سنتها وآداب ولادت، همان كارهايى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله به‏هنگام زاده شدن دو غنچه خود حسن وحسين انجام داد وتفصيل آن‏را امام رضاعليه السلام به نقل از اسماء دختر عميس روايت مى‏كند:

"هنگامى كه فاطمه، حسن را به دنيا آورد، پيامبر بيامد وفرمود:اى اسماء! پسرم را بياور. پس او را پيچيده در پارچه‏اى زرد نزد پيامبرآوردم. پيامبر پارچه را به گوشه‏اى پرت كرد وفرمود: آيا به شماسفارش نكردم نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؟ ودستور داد پارچه‏اى‏سفيد آوردند وكودك را در آن پيچيد، سپس در گوش راستش اذان‏ودر گوش چپش اقامه گفت".

اسماء همين سخن را درباره حسين‏عليه السلام نيز بيان داشت تا جايى كه‏گفت: چون روز هفتم رسيد پيامبر نزد من آمد وفرمود: پسرم را نزدمن بياور وبا او همان كرد كه با حسن كرده بود، وهمچون حسن براى‏او نيز قوچ سياه وسفيدى را عقيقه كرد، ويك پاى آن را به قابله داد،وسر حسين را تراشيد وبه وزن آن نقره داد و)خلوق( عطرى زعفران‏آلود به سر او ماليد وفرمود: "ماليدن خون به سر كودك از كارهاى‏جاهليت است."(396)

4 - روايات بر عقيقه تأكيد كرده‏اند تا جايى كه در حديثى از امام‏صادق‏عليه السلام رسيده است: "هر كس در روز رستاخيز در گرو عقيقه خوداست، عقيقه واجب‏تر از قربانى است."(397)

بلكه نصوص دلالت بر آن دارند كه اگر كسى نداند براى او عقيقه‏شده است يانه بايد براى خود عقيقه كند واين همان كارى است كه‏پيامبر پس از نبوت كرد.(398)

وبراى دختر وپسر، گوسفند يا گاو يا شتر عقيقه مى‏شود(399) وبراى‏دو قلو دو گوسفند عقيقه مى‏شود(400) واگر تهيدست باشد منتظر مى‏مانددر وضعش گشايشى پيش آيد تا عقيقه كند واگر نتوانست چيزى برعهده او نيست.(401)

از امام صادق‏عليه السلام درباره عقيقه پرسيدند كه آيا استخوان قربانى‏شكسته مى‏شود فرمود: "آرى، استخوان آن شكسته مى‏شودوگوشتش تكه تكه مى‏گردد وپس از ذبح آنچه خواستيد با آن انجام‏دهيد."(402)

رعايت شرايط قربانى در آن واجب نيست. امام صادق‏عليه السلام‏مى‏فرمايد: "عقيقه گوسفندى است براى گوشت، پس به منزله‏قربانى عيد قربان نيست، وهرچه باشد كفايت مى‏كند."(403)

هنگام ذبح عقيقه مستحب است دعايى را كه از امام صادق‏عليه السلام‏نقل شده بخوانند: "بسم اللَّه وباللَّه اللهم عقيقة عن فلان، لحمها بلحمه‏ودمها بدمه وعظمها بعظمه، اللهم اجعله وقاء لآل محمد."(404)

وبر اساس حديث رسيده از امام صادق‏عليه السلام مكروه است پدرومادر فرزند، از گوشت عقيقه بخورند.(405)

واسلام باز داشته از اين كه سر كودك را با خون عقيقه بيالايند،زيرا اين كار از شرك دوران جاهليت است.(406)

5 - اسلام دستور داده پسر را در روز هفتم ولادت ختنه كنند. درحديثى از پيامبر رسيده است كه فرمود: "روز هفتم، كودكتان را تطهير)يعنى ختنه( كنيد، كه اين كار پاكتر وپاكيزه‏تر وبراى روييدن گوشت‏سريعتر است، وزمين تا چهل روز از بول ختنه نكرده نجس‏مى‏شود."(407)

اما فرزندى كه ختنه شده به دنيا آمده، مستحب است - طبق آنچه‏در سنت اسلام آمده - تيغ از موضع ختنه بگذرانند. در حديثى منقول‏از امام كاظم به هنگام تولد امام رضاعليه السلام آمده است كه فرمود: "اين‏فرزند من ختنه شده وپاك ومطهر به دنيا آمد وامامان همه مختون‏وپاك ومطهر زاده شدند، ولى ما تيغ را بر آن مى‏گذرانيم تا به سنت‏عمل كرده باشيم واز دين حنيف پيروى كرده باشيم."(408)

ودر روايتى از امام صادق‏عليه السلام آمده است: "ختنه كردن پسر ازسنت است اما خفض دختر از سنت نيست."(409)

آرى در برخى‏احاديث آمده است كه خفض دختر، مكرمه است.(410)

وهنگام ختنه مستحب است اين دعاى مأثور را خواند: "اللّهمّ هذه‏سنّتك وسنّة نبيّك، واتّباع منّا لك ولدينك بمشيئتك وبإرادتك، لأمرأردته، وقضاء حتمته، وأمر أنفذته فأذقته حرّ الحديد في ختانه‏وحجامته لأمر أنت أعرف به منّي، اللّهمّ فطهّره من الذنوب، وزد في‏عمره، وادفع الآفات عن بدنه، والأوجاع عن جسمه، وزده من الغنى،وأدفع عنه الفقر فانّك تعلم ولا نعلم."(411)

ه - آداب رفتار با نوزاد

1 - اسلام به والدين توصيه مى‏كند كه گريه كودكانشان را تحمل‏كنند، ومانع از آن مى‏شود كه به خاطر گريه، كودكان خود را بزنند.از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: "به خاطر گريه، كودكان‏خود را نزنيد. گريه آنها در طول چهار ماه، شهادت است به يگانگى‏اللَّه، وچهار ماه درود بر پيامبر وخاندان او، وچهار ماه دعا براى‏پدر ومادرشان."(412)

2 - سنت پيامبر، شير دادن به كودك را تشويق مى‏كند. ودرحديث شريفى پيرامون اجر زن شيرده از پيامبر رسيده است كه‏فرمود: "هرگاه زنى كودكى را شير دهد هر مكيدن كودك برابر است باآزاد كردن فرزندى از فرزندان اسماعيل، وهرگاه از شير دادن او فارغ‏شد فرشته‏اى بزرگوار به پهلوى او مى‏زند ومى گويد: كار را از سر گيركه خداوند تو را بخشيده است."(413)

وامير المؤمنين على‏عليه السلام مى‏فرمايد: "هيچ شيرى با بركتتر از شيرمادر براى كودك نيست."(414)

3 - امام صادق‏عليه السلام به زن شيرده توصيه مى‏كند كه از دو پستان به‏نوزاد شير دهد. ام اسحاق گفت در حالى كه فرزندانم محمد واسحاق‏را شير مى‏دادم ابو عبد اللَّه به من نگريست وفرمود: "اى ام اسحاق!او را از يك پستان شير نده واز هردو پستانت تغذيه‏اش كن كه يكى ازآن دو خوراك وديگرى نوشاك اوست."(415)

4 - اسلام دوره شير خوارگى را دو سال تمام مقرر كرده است،وامام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "نبايد زنى به فرزندش بيش از دو سال‏كامل شير دهد، واگر خواستند پيش از اين دوره كودك را از شيربستانند بايد با رضايت پدر ومادر باشد."(416)

5 - شرع حرام كرده است كه زن وشوهر از ترس حامله شدن يا ازترس بر كودك شير خوار، با جلوگيرى از همبستر شدن به يكديگرزيان وارد آورند. اين نكته در قرآن آمده وسنت هم آن را تفسير كرده‏است، در روايتى آمده است كه ابو الصباح كنانى پيرامون اين آيه‏شريفه )لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ( از امام صادق‏عليه السلام‏پرسش مى‏كند، وحضرت‏عليه السلام مى‏فرمايد: "چنين بوده است كه زن‏شيرده مرد خود را از خويش مى‏رانده ومى گفته: به تو اجازه نمى‏دهم‏با من همبستر شوى. ترسم كه حامله شوم وفرزند شير خوار خود رابكشم. و نيز چنين بوده كه زنى مرد خود را به آميزش فرا مى‏خوانده‏ومرد مى‏گفته؛ من مى‏ترسم با تو همبستر شوم وتو باردار شوى ومن‏فرزند خود را بكشم، ولذا زن خود را كنار مى‏زده وبا او همبسترنمى‏شده، خداوند نهى كرده از اين كه مردى به زن يا زنى به مرد زيان‏وارد كند."(417)

6 - يكى از احكام شيردهى. كراهت دايه گرفتن زن زناكار ودخترحرامزاده اوست. از امام كاظم‏عليه السلام رسيده است كه برادرش على بن‏جعفر درباره زنى سؤال كرد كه از زنا فرزندى را زائيده است، آياصلاحيت دايه شدن را دارد؟

حضرت‏عليه السلام فرمود: "نه خود او شايستگى دايه شدن را دارد ونه‏دخترش كه از زنا زاده شده است."(418)

ونيز بر حسب روايت رسيده از امام صادق‏عليه السلام زن مجوسى نيزصلاحيت دايه شدن را ندارد: "نوزاد را نبايد زن مجوسى شير دهد،ولى شيردادن توسط زن يهودى يا مسيحى اشكال ندارد، واينها نبايدميگسارى كنند واز آن باز داشته مى‏شوند."(419)

زن ناصبى نيز نبايد به عنوان دايه شير دهد.(420)

7 - اسلام توصيه مى‏كند دايه را بر حسب موازين شرعى وعقلى‏گزينش كنند. امير المؤمنين على‏عليه السلام مى‏فرمايد: "بنگريد چه كسى به‏فرزندان شما شير مى‏دهد، زيرا فرزند بر شير او جان مى‏گيرد وجوان‏مى‏شود"(421) از اين رو كراهت دارد زن نادان واحمق يا زنى كه ضعف‏چشم دارد كودك را شير دهد زيرا توسط شير )بيماريهاى روانى‏وجسمى( سرايت مى‏كند.(422)

8 - اسلام توصيه مى‏كند كه زنى زيبا به فرزند شير دهد نه زن زشت‏وقبيح رو. در حديثى از امام باقرعليه السلام رسيده است كه: "از بين دايه‏هازنى را بر گزينيد كه زيبا رو باشد، زيرا كه شير عامل سرايت است."(423)

و - آداب وسنن اسلام در تربيت كودكان‏

1 - اسلام ،خير وخوبى نسبت به فرزندان را توصيه مى‏كندودستور مى‏دهد آنها را دوست بدارند وبه وعده‏هايى كه به آنهامى‏دهند وفا كنند. در حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله رسيده است: "كودكان رادوست بداريد وبر آنها رحم گيريد، وهرگاه چيزى به آنها وعده كرديدبه وعده خود وفا كنيد، كه آنها گمان مى‏كنند شما روزى آنها رامى‏دهيد."(424)

ودر حديثى از امام صادق‏عليه السلام پيرامون پاداش كسى كه فرزندان‏خود را دوست دارد آمده است: "خداوند بر بنده خود به سبب‏محبت فراوان او نسبت به فرزندش رحم مى‏گيرد."(425)

2 - از رحمت نسبت به كودكان است بوسيدن آنها كه پيامبر آن راتشويق كرده است واين هنگامى بود كه مردى نزد حضرت آمدوعرض كرد: من هرگز فرزندم را نبوسيده‏ام ،وچون رفت پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرمود: "اين مرد نزد من از اهالى دوزخ است."(426) ودر حديث ديگرى‏از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده است: "هر كه فرزند خود را ببوسد خداوندحسنه‏اى براى او بنويسد."(427)

چنين است برابرى ميان كودكان وعدم تمايز ميان آنها، پيامبرصلى الله عليه وآله‏مردى را ديد كه يكى از دو پسرش را مى‏بوسد وديگرى را رهامى‏كند، پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: "آيا ميان آن دو برابرى بر قرارنمى‏كنى."(428)

3 - از دوستى به كودكان است اداى حقوق آنها كه شرع آنها را به‏تفصيل بيان كرده است. مردى خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد وعرض كرد:يا رسول اللَّه حق فرزند من بر من چيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: "نام‏نيك بر او نهى، وخوب تربيتش كنى، واو را در جايگاه )اجتماعى(پسنديده‏اى قرار دهى."(429)

پيامبر در اين باره الگوى مسلمانان است، در روايت آمده است كه‏حضرت‏صلى الله عليه وآله نماز ظهر را با مردم گزارد ودو ركعت پايانى را سبك‏برگزار كرد، چون پيامبر فارغ شد مردم گفتند: آيا در نماز چيزى پيش‏آمد؟ فرمود: )چه چيزى؟( گفتند دو ركعت پايانى نماز را سبك‏برگزار كردى، پيامبر فرمود: "آيا گريه كودك را نشنيديد؟"(430)

4 - نيكى پدر به پسر در آينده به صورت نيكى پسر به پدر بازتاب‏مى‏يابد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: "خداوند بر كسى رحم كند كه فرزندش رادر نيكى رساندن به او يارى رساند، گفتند: چگونه فرزند را در نيكى‏رساندن به خودش يارى رساند؟ فرمود: آنچه را براى او مقدور است‏از او مى‏پذيرد، واز آنچه براى او مقدور نيست در مى‏گذرد، واو راخسته نمى‏كند، واو را در شرمندگى نيافكند".(431)

5 - اسلام براى تربيت، سه مرحله مقرر كرده است وهر مرحله‏هفت سال است. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: "بچه هفت سال بازى‏مى‏كند، وهفت سال سواد وقرآن مى‏آموزد، وهفت سال حلال‏وحرام را مى‏آموزد."(432)

ونيز مى‏فرمايد: "بگذار فرزندت به شش سالگى برسد وسپس‏هفت سال او را نزد خود نگهدار وچنان كه مى‏خواهى او را ادب كن،اگر پذيرفت وشايستگى يافت چه بهتر، والا او را رها كن."(433)

پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "هر كه فرزندش را ببوسد خداوند براى اويك حسنه مى‏نويسد، وهر كه او را شاد كند خداوند در قيامت شادش‏كند، وهركه به فرزند خود قرآن آموزد پدر ومادرش فرا خوانده‏مى‏شوند ودو حلّه بر آن دو پوشانده مى‏شود كه نور آن دو، چهره‏بهشتيان را روشن مى‏گرداند."(434)

ونيز پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: "كودك، هفت سال ارباب است‏وهفت سال بنده وهفت سال وزير، اگر در بيست ويك سالگى دراخلاق و رفتار رضايت بخش بود چه بهتر، والاّ رها مى‏شود وتو نزدخداوند معذورى."(435)

6 - اسلام بر والدين ضرورى‏دانسته تا علم‏دين )فرهنگ وشريعت(را به كودكان خود بياموزند. امير المؤمنين در وصيتى براى امام حسن- كه بهترين الگوى تربيت شايسته است - مى‏فرمايد: "من به عللى دروصيت به تو پيشدستى كردم، اگر اجل به من مهلت نداد )تا اين كه‏مى‏گويد( و ترسم هوى وهوس وفتنه‏هاى دنيا پيش از من به تو رسد،و تو سخت و سركش شوى، قلب نوجوان همچون زمين خالى است،آنچه در آن افكنده شود مى‏پذيرد، ولذا پيش از آن كه قلبت سخت‏گردد وانديشه‏ات مشغول شود، به ادب كردن تو اقدام كردم."(436)