احكام نفقه
قرآن كريم:
1 - )وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ
بِالْمَعْرُوفِ(217)).
"... وبه عهده صاحب فرزند )يعنى پدر( است كه خوراك ولباسمادر را در حد
متعارف بدهد."
2 - )لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ
فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ(218)).
"تا مرد دارا به وسعت وفراوانى به زن نفقه دهد وكسى كه تنگدستباشد از هر
چه خدا به او داده نفقه دهد.."
3 - )الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ
بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوامِنْ أَمْوَالِهِمْ
فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ
اللَّهُ(219)).
"مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت كه از
مال خود نفقه مىدهند بر زنان تسلط دارند. پس زنانشايسته، فرمانبردارند
ودر غيبت مردان حافظ حقوق شوهران مىباشندوآنچه را خدا به حفظ آن امر
فرموده نگه مىدارند..."
4 - )فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ(220)).
"يا با معروف نگاهش دار يا با نيكى رهايش كن."
از اين آيات چنين به دست مىآيد كه دادن نفقه براى خانواده)همسر وفرزندان(
بر حسب نياز وشايستگى ايشان ودر حدى كهانفاق نيكى باشد وعرف آن را امرى
پذيرفته ومطلوب بداند، واجباست. از اين رو شايسته است در انفاق به سطح
خانواده نگريستهشود(221) ولى بايد وضع مرد را هم در نظر داشت واو را بيش
از تواناييشمكلّف نكرد(222) پس اگر مردى توانگر است بايد خانواده خود را
درتوانگريش شريك گرداند و با گشاده دستى به آنها نفقه دهد، در حالىكه اگر
در آمدى محدود داشته باشد بايد از آنچه كه خدا به او دادهانفاق كند.
وحق اداره خانه وقيمومت زن به مرد داده شده است، زيرا - غالباً -حكمت
بيشترى دارد واز مال خود نفقه مىدهد، وبدين ترتيب مردمناسب همان مردى است
كه بهتر بتواند خانواده را ادراه كند وبهتربديشان نفقه دهد، وزن مناسب نيز،
زنى است كه فرمانبردار مردباشد وحافظ حقوق همسرش وحافظ اموال وفرزندان او
باشد. ابزارسلطه بر خانواده به مرد داده شده است ودر آغاز با پند دادن
وسپسترك خوابگاه وبستر وسپس زدن )بامسواك(.(223)
واز آخرين آيه(224) چنين بدست مىآيد كه عدم اداره نيكوى خانه،يعنى عدم
نگهدارى از زن به شيوه معروف ونيكو، شوهر را درمعرض مجازات به از دست دادن
همسر خود قرار مىدهد، چه درصورت امتناع مرد از انفاق كردن بر همسرش وضرر
رساندن به او،حاكم شرع مبادرت به جدا نمودن اين دو از يكديگر مىورزد.
حديث شريف:
1 - از ابو بصير به نقل از امام باقرعليه السلام نقل است كه فرمود:
"اگرمرد، زنى داشته باشد وجامهاى به او ندهد كه بدن خويش بدانبپوشاند وبه
او چندان خوراك ندهد كه به طور طبيعى زندگى كند،امام مىتواند آن دو را از
هم جدا كند."(225)
2 - عياشى از ابو القاسم فارسى روايت كرده كه گفته به حضرترضاعليه السلام
عرض نمودم قربانت گردم خداوند در كتابش مىفرمايد:)فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ
أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ(. مفهوم اين آيه چيست؟
حضرتعليه السلام فرمود: )فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ( يعنى آزار ندادن،
وانفاقكردن و )تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ( يعنى طلاق بر اساس آنچه قرآن
مقرركردهاست.(226)
3 - سعيد بن جبير به نقل از ابن عباس مىگويد: پيامبرصلى الله عليه وآله
فرمودهاست: "هر كه به بازار در آيد وهديهاى براى خانوادهاش بخردهمچون
كسى است كه صدقهاى به قومى نيازمند رسانده است،وهديه را نخست به دختران
بدهد وسپس به پسران، پس هر كهدخترش را شاد كند گويى كه اسيرى از فرزندان
اسماعيل آزاد كردهاست."(227)
4 - سكونى از امام صادقعليه السلام نقل مىكند كه پيامبرصلى الله عليه
وآله فرمودهاست: "هر زنى كه بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون رود، تا
زمانىكه باز گردد نفقهاى براى او تعلق نمىگيرد."(228)
5 - ابن اسنان به نقل از امام صادقعليه السلام درباره مردى روايت مىكندكه
زن حامله خود را طلاق دادهاست؟
حضرتعليه السلام فرموده: "مهلت آن زن )عِدّه طلاق ( تا هنگامىاست كه وضع
حمل كند، و تا آن زمان، مرد بايد نفقه زن رابپردازد."(229)
6 - زراره از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه فرموده: "زن سه
طلاقه،نفقهاى بر مرد خود ندارد ونفقه به زنى تعلق مىگيرد كه
مردشمىتواند )در عدّه طلاق( به او رجوع كند."(230)
تفصيل احكام:
نفقه همسر غير ناشزه، و مُطَلَّقه رجعى، و مُطَلَّقه حامله بدينشرح واجب
است:
1 - در مقدار نفقه به سطح اجتماعى زن وشوهر نگريسته مىشودپس توانگر با
تهيدست، وعزيز زاده با جز او متفاوت است ودر هريك از اينها عرف، ملاك است.
2 - مرد، سرپرست خانه است واوست كه چگونگى نفقه را برحسب مصلحت خانواده
مشخص مىكند؛ امورى همچون موقعيتخانه، چگونگى خانه، نوع خوراك وچگونگى
جامه، اوقاتمسافرت ونظاير آن. بهتر آن است كه در اين موارد با همسر
وفرزندانرايزنى ومشورت كند وجايز نيست در رفتار خانوادگى از مرز
معروفورفتار پسنديده تجاوز نمايد.
3 - در وجوب نفقه، تمكين شرط است، پس اگر همسر، ناشزهوسركش باشد نفقهاى
براى او تعلق نمىگيرد، چنان كه بدون اجازهشوهر به مسافرتى غير واجب وغير
ضرورى رود.
4 - زن متعه، نفقهاى ندارد ونيز زنى كه طلاق بائن گرفته وحاملهنيست
نفقهاى نخواهد داشت، اما زن مطلقه رجعى تا پايان مدتعده، نفقه دريافت
مىكند.
آداب انفاق در احاديث
آداب انفاق در سنت واحاديث معصومين، حكمت وآگاهىانسان را در اداره اقتصادى
خانه مضاعف مىسازد، وبراى مزيداستفاده بخشى از اين آداب را يادآور مىشويم
.
1 - قناعت به اندك وبسنده كردن به آن مستحب است. امامصادقعليه السلام
مىفرمايد: "هر كه بامقدار اندكى از معاش از خدا خشنودگردد، خدا هم با
مقدار كمى عمل از او خشنود مىگردد."(231)
2 - مستحب است زندگى انسان به قدر كفاف باشد. از پيامبرصلى الله عليه
وآلهرسيده است كه فرمود: "خوشا به حال كسى كه اسلام آوردهوزندگيش به قدر
كفاف است."(232)
3 - ميانه روى در مخارج ودورى از تنگ گرفتن واسراف، مستحباست. داوود رقى
از امام صادقعليه السلام نقل مىكند كه فرموده است:"ميانه روى را خدا دوست
دارد واسراف را خدا ناپسند مىشمارد،اگر چه هستهاى را بيرون فكنى كه به
كار آيد، يا باقيمانده نوشاك خودرا بيرون بريزى."(233)
4 - در حديثى از ابو الحسنعليه السلام آمده است كه: "هر كس ميانه روىدر
پيش گرفت نيازمند نشد."(234)
5 - آنچه براى بدن خوب ومفيد باشد اسراف نيست، در حديثىاز امام صادقعليه
السلام آمده است: "اسراف در امورى است كه مال را بهتباهى كشد وبه جسم زيان
وارد آورد."(235)
6 - مستحب است انسان حد وسط، بين اسراف و بخل، را برگزيند. در تفسير اين حد
از امام جعفر صادقعليه السلام رسيده است كهحضرتعليه السلام اين آيه را
تلاوت فرمود: )وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا
وَلَمْيَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَام(236)).
وآنان هستند كه هنگام انفاق اسراف نكرده، وبخل هم نورزند،بلكه )در احسان(
ميانهرو ومعتدل باشند.
راوى مىگويد: حضرتعليه السلام مشتى سنگريزه برداشت ودر دستخود محكم گرفت
وفرمود: "اين همان تنگ گرفتنى است كه در قرآنخداوند يادآور شده" وسپس مشتى
ديگر سنگريزه در مشت گرفتولى همه آنها را از كف رهانيد وفرمود: "اين همان
اسراف است".
وسپس مشتى ديگر سنگريزه در دست گرفت ومقدارىاز آن را رهاكرد ومقدارى
نگهداشت وفرمود: "اينهمان قوام وميانه روى است."(237)
7 - مستحباست براى خانواده با گشاده دستى عمل شود.ابوحمزه از امام
زينالعابدين روايت مىكند كه فرمود: "پسنديدهترينشما نزد خدا كسى است كه
بر خانوادهاش تنگ نگيرد."(238)
امام رضاعليه السلام مىفرمايد: "مرد بايد با گشاده دستى با
خانوادهاشرفتار كند، تا آرزوى مرگ او را نكنند."(239)
8 - بر انسان واجب است تا حد كفايت به خانوادهاش انفاق كندوبدين ترتيب
انفاق بر صدقه مقدم است تا كفايت خانوادهاش انجامپذيرد، در حديثى از امام
باقرعليه السلام آمده است كه مردى به ايشانعرض كرد: در كوهستان ملكى دارم
كه سالانه سه هزار درهم از آنسود مىبرم، دو هزار از آن را نفقه خانواده
مىكنم، وسالانه هزاردرهم را صدقه مىدهم، امامعليه السلام فرمود: "اگر دو
هزار درهم براىآنچه در طول سال بدان نياز دارند كافى است، تو با اين كار
به خويشنگريستهاى وبه خود آمدهاى ودر زمان حيات به كارى پرداختهاى
كهزنده به هنگام مرگش وصيت مىكند."(240)
9 - پيامبرصلى الله عليه وآله بر كسى كه حق خانواده را ضايع مىكند
نفرينفرستاده است. از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل است كه فرمود: "ملعون
استملعون، كسى كه زحمتش را بر مردم افكند، ملعون است ملعون،كسى كه حق
نانخورهايش را تباه سازد."(241)
10 - پيامبرصلى الله عليه وآله دستور به سخاوت وگشاده دستى داده است.
ازايشان نقلاست كه كسى نزد ايشان آمد وعرض كرد يا رسولاللَّه! ايمانكدام
يكاز مردم بهتر است؟ حضرت گفت: "گشاده دستترين آنها."(242)
واز امام صادقعليه السلام روايت شده كه فرمود: "يك نوجوان گنهكارگشاده دست
نزد خدا محبوبتر است از پير مرد عابد بخيل."(243)
11 - آدمى نبايد از فقر در هراس باشد، چون به بخل گرفتارمىشود از
امامعليه السلام نقل شده كه فرمود: "خداوند براى بنده به قدرمخارج او، از
آسمان كمك مىفرستد، وهر كه به عوض دادنخداوند يقين كند با جان ودل انفاق
مىكند."(244)
12 - مستحب است آدمى هر روزه ولو به مقدار يك درهم هزينهكند، از امام
رضاعليه السلام نقل است كه يكى از غلامان بر ايشان وارد شدواو فرمود: "آيا
امروز چيزى هزينه كردهاى؟" اوگفت: خير،امامعليه السلام فرمود: "پس خدا از
كجا به ما عوض دهد، برو هزينه كن ولوبه اندازه يك درهم."(245)
ودر حديثى از امام صادقعليه السلام نقل شده است كه فرمود: "هر كهچهار چيز
را به جاى آورد چهار خانه در بهشت خواهد داشت: انفاقكند واز فقر نهراسد.
با مردم با انصاف رفتار كند. در جهان سلاموصلح را گسترش دهد. لجاجت را ترك
كند اگر چه حق با او باشد."(246)
13 - مستحب است شخص مسلمان با انفاق، صله رحم كند. ازامام صادق يا باقرعليه
السلام نقل است كه به ميسر فرمودند: "اى ميسر!گمان مىكنم با كسانت صله رحم
مىكنى" عرض كرد: فدايت گردمآرى، من در بازار، نوجوان بودم ودو درهم مزدم
بود، يك درهم را بهعمهام ودرهم ديگر را به خالهام مىدادم. امامعليه
السلام فرمود: "به خداسوگند دو بار اجل تو رسيده است وهر بار )به خاطر اين
صله رحم(به تأخير افتاده است."(247)
4 - احكام عقد موقت
قرآن كريم:
)وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ
كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَلَكُم مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَن
تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا
اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِمِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا
جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِالْفَرِيضَةِ إِنَّ
اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً (248))
"ونكاح زنان محصنه )شوهردار( نيز براى شما حرام شد، مگر آنزنان كه )در
جنگهاى با كفار به حكم خدا( متصرف ومالك شدهايد. برشماست كه پيرو كتاب خدا
باشيد، وهر زنى غير آنكه ذكر شد شما راحلال است كه به مال خود به طريق
زناشويى بگيريد، نه آنكه زنا كنيد،پس چنانكه شما از آنها بهرمند شديد، آن
مهر معين كه مزد آنهاست بهآنان بپردازيد، وباكى نيست بر شما كه بعد از
تعيين مهر هم به چيزى باهمتراضى كنيد )وبدانيد كه( البته خدا دانا و )به
حقايق امور( آگاهاست."
دين خدا، دين فطرت است واز فطرت بشرى، حب شهواتاست، وكامگيرى جنسى
غريزهاى است بشرى همچون نيازهاىديگر ودين مبين اسلام، براى اشباع آن
راههاى مشخصى را پيشنهاده است كه از آن جمله است نكاح دائم، وملك يمين
ومتعه. ودربرابر، عمل زشت زنا ولواط، ودوست پسر ودوست دختر بازى،وهر ابزار
نامشروع ديگر را براى فرو نشاندن شهوت، حرام شمردهاست. خداوند مىفرمايد:
)فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ(249)).
"وآنان كه جز اين را بطلبند به حقيقت متجاوزان هستند."
عقد متعه سامان دادنى است در جهت اشباع غريزه جنسى درچهار چوب شريعت درخشان
اسلامى وبا نظارت جامعه وقانون ودرچهار چوب پيمانى استوار )عقد( كه دو طرف
را به پذيرش شرايط واجب قانونى ونيز شرايط فردى مورد نظر، ملزم مىكند.
بدين ترتيب متعه با فحشا تفاوت مىيابد كه تنها كار فحشاء برآوردن نياز
جنسى است بدون هيچ گونه التزامى نسبت به وظايفمترتب بر آن )كه مهمترين آن،
سرنوشت نسل است(.
كما اينكه گرفتن رفيق يا رفيقه )دوستى ميان دخترها وپسرهاىجوان كه معمولاً
در حاشيه زندگى، آن هم به صورت پنهان صورتمىپذيرد( با ازدواج متعه، تفاوت
ريشهاى دارد، زيرا رفيق بازى بههيچ روى تابع قانونى نيست كه زير نظر نظام
اجتماعى باشد و دوطرف بدان متعهّد باشند، همچون دوستيهاى ديگر، وبه
همينسبب، به دليل در پى داشتن مفاسد بزرگ اجتماعى، دوستى درزمينه امور
جنسى مردود است.
اين از آن روست كه غريزه جنسى از نيرومندترين غريزههاستوخداوند سبحان آن
را چنين قرار داده است تا پيوندهاى ميان زنومرد محكم واستوار گردد،
واستمرار هميارى آنها در ساختن خانوادهورويارويى بادشواريهاى زندگى، ضمانت
يابد وزير ساز كوشكجامعه به سامان رسد. پس اگر اجازه داده شود اين غريزه
از اختيارقانون ونظارت جامعه خارج گردد، نه تنها در استوار كردن
پيوندهاسودى نخواهد داشت، بلكه موجب گسستن ساختار متين خانوادهنيز
مىگردد.
رفيقه بازى همچون عمل زشت فحشا، پيوندى است از ديدگاهقانون نابسامان، در
حالى كه ازدواج دائم يا موقت پيمانى است مياندو شخص كه قانون آن را زير
نظر دارد، وجامعه بر روى آن محاسبهونظارت دارد.
از آيه كريمه كه گذشت چند حقيقت را الهام مىگيريم:
1 - كسى كه مالى در اختيار دارد مىتواند از مالش برخوردار گرددونيازهاى
گوناگونش را برآورده سازد به شرط آن كه براى جامعه ياخود هيچ گونه فساد
وتباهى به بار نياورد.
2 - حرام آن است كه مرد، آب خود را جايى ريزد كه خانوادهاى بنانگردد ونسلى
به بار نيايد، وبدين ترتيب فلسفه متعه نيز همچونفلسفه نكاح دائم ساختن دژ
استوار خانواده است.
3 - اين كامگيرى )كه در عقد متعه صورت مىگيرد( بايد بر پايهتوافق طرفين
برابر مزدى صورت پذيرد وهر چه مدت آن بيشتر باشدمزد فزونى مىيابد وبر عكس
.
بدين ترتيب وجود دو شرط در متعه را دانستيم: اجرت )مهر(ومدت.
4 - اين بر پايه توافق اوليّه ميان دو طرف است، ولى مىتوان اينتوافق را
بر حسب رضايت طرفين تغيير داد، پس زن مىتواند قدرىاز اجرت خود را ببخشد
چنان كه مرد مىتواند مقدارى از مدت راناديده بگيرد.
حديث شريف:
1 - در تفسير عياشى به نقل از محمد بن مسلم آمده است كه ازابوجعفرعليه
السلام روايت مىكند كه فرموده است: "جابر بن عبد اللَّه ازپيامبرصلى الله
عليه وآله روايت كرده كه آنان به همراه پيامبر جنگيدند ومتعه را براىآنان
حلال كرد وحرام نشمرد، وعلىعليه السلام مىفرمود: اگر عمر بر منپيشى
نمىگرفت )در تحريم متعه( كسى زنا نمىكرد مگر نگونبخت، وابن عباس مىگفت
)واين آيه را مىخواند(: هر آنچه از زنهارا متعه كرديد مدتش مشخص باشد
وحتماً مزد آنها را بدهيد، واينانبدان آيه كفر ورزيدند وپيامبرصلى الله
عليه وآله آن را حلال كرد وحرام نشمرد."(250)
2 - از در المنثور به نقل از ابن ابى حاتم روايت شده كه ابن عباسگفته است:
"متعه زنان در آغاز اسلام بوده است، بدين ترتيب كهمردى به شهرى مىآمد
وكسى را همراه نداشته كه زمين زراعىاش رااصلاح، دارايى وكالايش را حفظ كند
وبه همين سبب با زنى تا زمانىكه به نظر مىرسد كارهايش انجام مىگردد
ازدواج مىكرده وآن زن همكالا ودارايى او را پاس مىداشته وبه زمينش
رسيدگى مىكردهاست."(251)
3 - در تفسير فخر رازى آمده است: روايت شده كه عمر بر منبرگفت: دو متعه در
زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مشروع بوده است كه من از هر دوىآنها بازمى
دارم؛ متعه حج ومتعه زنان.
فخر رازى مىافزايد: اين از سوى او تصريحى است بر آن كه متعهنكاح در زمان
پيامبرصلى الله عليه وآله موجود بوده است واين سخن عمر: )من ازآن دو باز
مىدارم( دلالت بر آن دارد كه پيامبر آن را نسخ نكرده استواين عمر بوده كه
به نسخ آن پرداخته است. حال كه اين ثابت شدمىگوييم چنين كلامى دلالت بر آن
دارد كه متعه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآلهثابت بوده ونسخ نشد مگر به
وسيله عمر، وهرگاه اين ثابت تلقى شودبايد كه منسوخ به شمار نيايد، زيرا
آنچه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله ثابت بودهوشخص پيامبر آن را نسخ
نكرده نمىتواند با نسخ عمر منسوخدانسته شود، واين همان برهانى است كه
عمران بن حصين به آناستشهاد كرد وگفت: خداوند درباره متعه آيهاى فرو
فرستاد وآن را باآيه ديگرى نسخ نكرد، وپيامبر ما را بدان خواند واز آن باز
نداشت،سپس مردى هرچه خواست، طبق نظر خودش گفت: )يعنى عمر ازآن نهى
كرد.("(252)
4 - از امام باقرعليه السلام نقل شده كه علىعليه السلام مىفرمود: "اگر
پسرخطاب بر من پيشى نمىگرفت )در تحريم متعه( كسى زنا نمىكردمگر انسان
نگون بخت وشقى."(253)
5 - از امامعليه السلام رسيده است كه فرمود: "خداوند براى شما رأفتبه
ارمغان آورد وبه جاى شراب، متعه را برايتان قرار داد."(254)
6 - ابن بابويه به سندش روايت مىكند كه علىعليه السلام در كوفه زنى ازبنى
نهشل را متعه كرد.(255)
از اين احاديث چنين به دست مىآيد كه متعه باقى است بنا بهاصل تشريعى كه
وحى آن را نازل كرده وسنت پيامبر بر آن تأكيدورزيده ومسلمانان نخستين بدان
عمل مىكردهاند، وحكمت آن همجلوگيرى از انتشار زنا وامكان بهره ورى بيشتر
مسلمانان از طيبات وبرآوردن نيازهاى مبرم بويژه هنگام سفر ودورى از اهل
وعيال است.
استحباب متعه
7 - بكر بن محمد مىگويد: از امام جعفر صادقعليه السلام درباره
متعهپرسيدم وحضرتعليه السلام فرمود: "من كراهت دارم مسلمانى از دنيا
بروددر حالى كه خويى از خويهاى پيامبر خدا را نگرفته باشد."(256)
8 - روايتى از امام باقرعليه السلام رسيده است كه فرموده: "آدمى به سهچيز
مؤمن است: متعه زنان، خوشگويى با برادران ونماز در شب."(257)
9 - از امام صادقعليه السلام روايت است كه فرموده: "مستحب است كهمرد متعه
كند، ودوست ندارم مردى از شما از دنيا برود ومتعه نكردهباشد اگر چه يك
بار."(258)
چه هنگام، متعه ترك مىشود؟
10 - از امام صادقعليه السلام روايت شده است كه يكى از اصحاب بهحضرتعليه
السلام عرض كرد كه مرا از متعه حالتى دست مىدهد كه ديگرسوگند خوردهام كه
هرگز متعه نكنم. امامعليه السلام فرمود: "تو اگر خدا رافرمان نبرى عصيانش
كردهاى."(259)
11 - فتح بن يزيد مىگويد از ابو الحسنعليه السلام پيرامون متعه
پرسيدموحضرتعليه السلام فرمود: "آن حلال ومباح مطلق است براى كسى
كهخداوند او را با ازدواج بى نياز نكرده باشد، پس هركس چنين باشدخود را با
متعه از لغزش حفظ كند، پس كسى كه با ازدواج بى نياز شدهباشد متعه براى او
مباح است هرگاه از همسرش دور باشد."(260)
12 - محمد بن حسن بن شمون مىگويد: ابو الحسنعليه السلام به يكى ازاصحاب
خود نوشت: "بر متعه اصرار نورزيد، وبر شماستبرپاداشتن سنت )نكاح دائم(، پس
به جاى بستر وزنهاى خودتان بهمتعه نپردازيد كه زنهايتان كفر مىورزند
وتبرى مىجويند ودستوردهنده به اين كار را نفرين مىكنند وبر ما لعن
مىفرستند."(261)
13 - كسى از امام باقرعليه السلام درباره متعه سؤال كرد وحضرتعليه
السلامفرمود: "متعه امروز همچون ديروز نيست. آنها )يعنى زنانى كه
متعهمىشوند( در آن روز مورد اطمينان بودند )از اينكه باعمل زشتخود را
آلوده نمىساختند( ولى امروز به آنها اطمينان نمىرود، پسدرباره آنها پرس
وجو كنيد."(262)
از اين احاديث به دست مىآيد كه سوگند بر ترك متعه صحيحنيست زيرا سوگند
است در ترك اطاعت خدا، وبراى كسى كه خدا باازدواج او را بى نياز كرده بهتر
آن است كه به همسر خود بسنده كندمگر هنگامى كه به متعه، نياز احساس كند،
اما در صورتى كه وجودمتعه غيرت زن را بر بيانگيزد ودر دين او تغييرى پديد
آورد بهتر استمتعه را ترك كند، ونيز چنين است هنگامى كه از عفت وپاكدامنى
زنمورد متعه اطمينان نداشته باشد )بويژه در اين روزگار(.
عقد متعه
14 - ابان بن تغلب مىگويد: "به امام صادقعليه السلام عرض كردم:هرگاه با
زنى كه مىخواهم او را متعه كنم، خلوت كردم چه بگويم؟
حضرتعليه السلام فرمود: "مىگويى با تو ازدواج متعه مىكنم بر اساسكتاب
خدا وسنت پيامبر در حالى كه نه من از تو ارثى مىبرم ونه تو ازمن، براى
)فلان مقدار( روز، واگر خواستى مىگويى براى )فلانمقدار( سال، با مهر
)فلان مقدار( درهم، ومزدى را كه بر آنتوافق كرديد خواه كم باشد يا زياد بر
زبان مىآورى، پس هرگاه زنگفت: آرى، او راضى شده وزن تو خواهد بود وتو از
همه مردم به اواولى هستى."(263)
15 - از احول نقل شده است كه گفت از ابو عبد اللَّه پرسيدم:كمترين مالى كه
آدمى مىتواند با آن متعه كند چقدر است؟حضرتعليه السلام فرمود: "يك مشت
گندم، وبه زن مىگويد: تو را به عقدمتعه خود در مىآورم بر اساس كتاب خدا
وسنّت پيامبر، نكاح استنه سفاح، به شرط اينكه نه من از تو ارث مىبرم، ونه
تو از من، واز توفرزندت را مطالبه نكنم، تا مدّت مشخصى، واگر )پس از
اتماممدت( به نظرم آمد )كه تمديد كنم( تو بر من مىافزايى، ومن بر
تومىافزايم."(264)
تفصيل احكام:
1 - حقيقت نكاح متعه عبارت است از: پيمان طرفينى مرد وزن برازدواجى موقت بر
پايه مدت مشخص ومهر معلوم.
فقها مىگويند بايد اين پيمان وعقد با الفاظ واضحى مثل)زَوَّجْتُكَ( يا
)مَتَّعْتُكَ( يا )أَنْكَحْتُكَ( از سوى زن به زبان آوردهشود، اما تعابيرى
مثل: )ملكتك( و) وهبتك( و )آجرتك نفسى( بهنظر فقها جايز نيست.
وقبول از طرف مرد با الفاظ روشنى صورت مىپذيرد كه بيانگررضايت اوست در
برابر آنچه زن در عقد ومهر ومدت مقرر مىدارد.
وصحيحتر آن است كه اظهار عقد، كفايت مىكند )وآن درحقيقت عبارت است از
پيمانى محكم واستوار ميان دو طرف( به هركلمه واضحى باشد خواه به صيغه ماضى
باشد )كه بهتر است( يامستقبل، به زبان عربى باشد يا غير عربى، وخواه به
صورت صحيحآن را تلفظ كنند يا نه، ولى به هر حال بايد بيان كننده عقد
باشد،وحتى اگر نوشتار يا امضا بر صيغه عقد يا نظاير آن باشد كافى خواهدبود،
گرچه احوط آن است كه در بيان مقصود از گفتار بهره برده شود.
2 - اگر كلام بدون قصد و نيّت باشد )وچيزى نباشد جز لقلقهزبان( يا گوينده
بى توجه يا از روى سهو يا مجبور به سخن باشد،سخنش سودى نخواهد داشت زيرا
اصل نكاح عقد قلبى وخواستنتعهّد است.
پس اگر يكى از دو طرف بداند كه ديگرى در عقد صادق نيست،بلكه بى هيچ توجهى
يا تعهّدى نسبت به حقيقت عقد، صرفاً در پىلذت جويى وبه دست آوردن مال است،
ديگر عقد متعه نخواهدبود.
پس اگر جوان مؤمنى با فاحشهاى ملاقات كرد واز او خواست بهازدواج موقتش در
آيد وآن زن - بدون آن كه به عقد نكاح ايمان داشتهباشد، بلكه صرفاً براى
راه اندازى كارش - قبول كند، و آن جوان هماين را از زن دانست، ديگر اين
رابطه عقد به شمار نمىآيد، زيراجوهر وحقيقت عقد، همان نيت و قصد پايبندى و
تعهّد طرفيناست.
ونيز چنين است اگر زنى بفهمد كه مرد نسبت به شرايط عقدوپيامدهاى آن پايبند
نيست وتنها در پى فرونشاندن نيازهاى جنسىخويش است، در صحت چنين عقدى اشكال
است.
3 - اگر عقد، مفهوم عرفى خود را از دست بدهد در صحت آناشكال خواهد بود،
چنان كه اگر دختر كوچكى را براى يك ساعت بهعقد خويش در آورد تا بتواند به
مادر او نگاه كند. آرى اين در صورتىممكن وبلا اشكال است كه بتواند از آن
دختر بهره برد.
4 - وچنين است اگر زنى مفهوم عقد متعه را نداند، وبه سبباختلاف در مذهب
بدان ايمان نداشته باشد، و بدون قصد تعهّد بهعقد متعه صرفاً به سبب به دست
آوردن مال وكامجويى تن به اين كارداده باشد، پس متعه كردن با چنين زنى مشكل
است. و در حديثمرسلى از امامرضاعليه السلام رسيدهاست كه: "متعه، حلال
نيست مگر براىكسى كه آن را بشناسد وحرام است براى كسى كه آن را
نشناسد."(265)
چه كسى متعه مىشود؟
حديث شريف:
1 - در حديثى از امام رضاعليه السلام رسيده كه از ايشان درباره متعه
سؤالكردند وامامعليه السلام فرمود: "شايسته نيست ازدواج كنى مگر با زن
مؤمنيا مسلمان."(266)
2 - على بن فضال به نقل از برخى اصحاب روايت مىكند كه امامصادقعليه
السلام فرمودهاست: "اشكالى ندارد اگر مردى با داشتن همسرآزاده، زنى يهودى
يا مسيحى را متعه كند."(267)
3 - نيز از حضرتعليه السلام روايت شده كه فرموده است: "اشكالىندارد مردى
زنى مجوسى را متعه كند."(268)
تفصيل احكام:
1 - عقد نكاح متعه بين يك زن ومرد مؤمن جايز است، ومردمؤمن مىتواند با زن
مسلمان كه مذهبى مخالف دارد به شرط آن كهمتعه را عقدى شرعى بداند نكاح
متعه كند.
2 - متعه كردن زن مشرك جايز نيست، ولى متعه كردن زن يهودىومسيحى ومجوسى
جايز است به شرط آن كه از ميگسارى وارتكابمحرمات بازداشته شوند.
3 - متعه كردن زنى ناصبى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيامبرمىكند جايز
نيست.
4 - جايز نيست كسى را متعه كرد كه نكاح دائم با او حرام است،زنانى همچون
محرمات نسبى يا رضاعى يا سببى، ونيز جايز نيستدو خواهر را با هم متعه كرد،
چنان كه نمىتوان دختر خواهر زن يادختر برادر او را به متعه در آورد مگر با
رضايتش.
ويژگيهاى والاى متعه كننده
حديث شريف:
1 - حسن تفليسى مىگويد: از امام رضاعليه السلام پرسيدم: آيا مىتوانزن
يهودى يا مسيحى را متعه كرد؟
حضرتعليه السلام فرمود: "اگر زن مؤمن را متعه كند نزد من محبوبتراست واو
احترام بيشترى از زن يهودى يا مسيحى دارد."(269)
2 - عبد اللَّه بن ابى يعفور به نقل از امام صادقعليه السلام مىگويد:
ازحضرتعليه السلام درباره زنى پرسيدم كه وضع معلومى ندارد، آيا مىتواناو
را عقد متعه كرد يا خير؟
حضرتعليه السلام فرمود: "در آغاز از او درخواست عمل زشت فحشاءكند، پس اگر
به فسق وفجور پاسخ مثبت داد او را متعه نكند."(270)
3 - در حديثى از امام صادقعليه السلام آمده است كه نبايد برخى زنان رامتعه
كرد وفرمود:
"بر حذر باشيد از زنان كاشفه وداعيه وروسپيان وزنان شوهردار."
راوى گويد: به حضرتعليه السلام عرض كردم: زن كاشفه كيست؟
فرمود: "كاشفه زن هرزهايست كه خانه فساد او معروف وآشكاراست وبا آسانى با
او روابط نامشروع برقرار مىگردد."
عرض كردم: داعيه كدام زن است؟
فرمود: "زنى كه ديگران را به سوى خود مىخواند وبه فساد شناخته شده است."
عرض كردم: روسپى كيست؟
فرمود: "زنى كه به زناكارى مشهور است."
گفتم: زنان شوهردار چه كسانى هستند؟
فرمود: "زنانى كه به غير از احكام شرع و سُنَّت پيامبر
طلاقگرفتهاند."(271)
4 - در حديثى از امام باقر وامام صادق عليهما السلام رسيده است
كهفرمودهاند: "زن روسپى را متعه كن كه با اين كار او را از حرام به
حلالآوردهاى."(272)
5 - زراره از امام باقرعليه السلام روايت مىكند كه از حضرتعليه السلام
دربارهمردى سؤال نمودند كه از زنى خوشش آمده است وهنگامى كهپيرامون او
تحقيق مىكند او را چنين مىيابد كه در زمينه فحشاء موردستايش است.
حضرتعليه السلام فرمود: "باكى نيست اگر با او ازدواج كند
وعفيفشبدارد."(273)
6 - در حديثى به نقل از امام صادقعليه السلام آمده است كه مبشر
ازحضرتعليه السلام پرسيد: در بيابانى كه در آن كسى نيست زنى را
مىبينم،ودر برابر پرسش من اظهار مىدارد كه همسرى ندارد، ومن با اوازدواج
مىكنم؟
حضرتعليه السلام فرمود: "آرى، او در مورد مسائل شخصى خودتصديق
مىشود."(274)
7 - از امام صادقعليه السلام درباره دختر باكرهاى سؤال كردند كه
آيامىتوان او را متعه كرد؟
حضرتعليه السلام فرمود: "باكى نيست اگر بكارت او را ندرد."(275)
8 - بزنطى به نقل از امام رضاعليه السلام نقل مىكند كه فرمود: "دخترباكره
جز با اجازه پدرش متعه نمىشود."(276)
تفصيل احكام:
1 - در شرايط عادى بر گزيدن همسر موقت همچون بر گزيدنهمسر دائم، مستحب
است، وملاك بر گزيدن آن هم همان ملاكهاىشرعى است كه عبارت است از پاكدامنى
وتقوا واخلاق نيكووملاكهاى ظاهرى همچون زيبايى، بكارت ونظاير آن.
2 - جايز است مرد زنى را متعه كند كه از پاكدامنى او اطلاعىندارد، پس از
آنكه او را آزمايش مىكند، به اين طريق كه او را بهفحشاء دعوت كند، پس اگر
آن زن از پذيرش فحشاء سرباز زد مورداعتماد است. همچنين از طريق ساير راههاى
گزينش وتحقيق.
3 - مكروه است زن غير متعهد را متعه كرد، واگر زنى عقد متعه رابه رسميت
نشناسد متعه كردن او حرام خواهد بود، واگر مردىفاحشهاى را با هدف اصلاح
او به متعه خود در آورد پاداش الهىخواهد داشت.
4 - اگر دختر باكرهاى اختيار دار خود بود، ظاهر، جواز متعهاوست چنان كه
ميتوان او را به عقد دائم نيز در آورد، گرچه احوطترك اين كار است.
5 - اگر پدر اين دختر رضايت داد بدون اشكال مىتوان او را متعهكرد ولى با
عدم رضايت پدرش بنا به احوط جايز نيست به او دخولكرد كه مبادا به
خانوادهاش عيبى رسد.
6 - متعه كردن دختر باكره جايز نيست، اگر ترسيده شود از اينكهاين كار سبب
به فساد كشيده شدن دختر شود، يا ضرر وزيانى بهدختر يا خانواده او برساند.
احكام مهر در متعه
حديث شريف:
1 - از امام صادقعليه السلام روايت شده است كه فرمود: "متعه صورتنمىگيرد
مگر با دو امر: مدت مشخص ومزد معين."(277)
2 - در حديث ديگرى امامعليه السلام در برابر پرسش پيرامون متعهمىفرمايد:
"مهر معلوم تا مدتى معلوم."(278)
3 - از ابو بصير روايت است كه گفت از ابو عبد اللَّه درباره كمترينمقدار
مهر در عقد متعه پرسيدم وحضرتعليه السلام فرمود: "يك مشت ازطعام: آرد گندم
يا سويق يا خرما."(279)
4 - وهم ايشان مىفرمايد:
"زنى نزد عمر آمده وگفت: من زنا دادم مرا پاك كن."
عمر دستور سنگسار نمودن او را داد، خبر به گوش اميرالمؤمنينعليه السلام
رسيد وبه آن زن فرمود: "چگونه زنا دادى؟" گفت: ازصحرايى مىگذشتم كه بشدت
تشنه شدم، از يك باديه نشين آبخواستم و او در دادن آب دريغ ورزيد وشرط كرد
تنها در صورتى بهمن آب خواهد داد كه من خود را در اختيار او قرار دهم، پس
هنگامىكه تشنگى مرا از پا در آورد، واز مرگ ترسيدم، او به من آب داد،
ومنخود را در اختيار او قرار دادم.
امير المؤمنين فرمود: "به خداى كعبه اين همان ازدواج است."(280)
5 - عمر بن حنظله مىگويد: به امام صادقعليه السلام عرض كردم:"بازنى به
مدت يك ماه ازدواج مىكنم، پس او مهر خود را به طوركامل از من مىخواهد ومن
مىترسم خلف وعده كند. حضرتعليه السلامفرمود: "جايز است آن قدر كه
مىتوانى از مهر نزد خود نگهدارى واگرخلف وعده كرد به قدر خلف وعده از آن
بستان."(281)
تفصيل احكام:
1 - مهر در عقد متعه همچون مدت، ركن است وعقد متعه بدونمهر صورت
نمىپذيرد.
2 - مهر بايد مشخص باشد، خواه با عدد يا به پيمانه يا وزن،ومانند يكمشت
طعام هم كفايت مىكند، زيرا اجمالاً مشخص است.
3 - مرد بايد همه مهر را هنگام عقد به زن بدهد مگر آن كه بترسدزن به شرط
مدت عمل نكند كه در اين صورت ظاهراً مىتواند همه ياقسمتى از مهر را پيش
خود نگاه دارد، وزن به قدر مدتى كه به آنوفا مىكند استحقاق مهر را
مىيابد ومرد نمىتواند از پرداخت آندريغ ورزد.
اما اگر مرد شرط كند كه مهر را بعداً خواهد پرداخت، يا اين كار درعقد متعه
امرى شايع ومرسوم باشد اشكالى ندارد.
4 - زن مىتواند پس از عقد همه مهر يا بخشى از آن را به مردببخشد.
5 - اگر زن مقدارى از روزهاى متعه را به نحوى ضايع كند، مردمىتواند به
همان مقدار از مهر از او باز ستاند.
6 - فقها مىگويند اگر مردى پيش از دخول، مدت را براى زنببخشد نيمى از مهر
ساقط مىشود چنان كه در طلاق ساقط مىگردد،ولى احوط پرداخت كامل آن است.
احكام مدت در متعه
حديث شريف:
1 - امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "متعه صورت نمىپذيرد مگر بامدت مشخص
ومزد معلوم."(282)
2 - ونيز امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "اگر به مدت تصريح شودمتعه
خواهد بود واگر تصريح نشود نكاح دائم است."(283)
3 - هم ايشان مىفرمايند: "مرد هر چند روز را كه بخواهد با زنشرط
مىكند."(284)
تفصيل احكام:
1 - مدت در عقد متعه شرط است وبايد به گونهاى مشخص باشدكه نه كاستىپذير
باشد ونه افزونىپذير، واگر چند روز معين يا چندهفته يا چند سال را مشخص
كند صحيح است.
2 - عقد موقت با شرط كردن يك روز، يا بخشى از يك روز، يا يكبار يا دو بار
صحيح خواهد بود، ودر اين صورت مرد پس از پايانمدت يا پايان يافتن مباشرت
جنسى وپيامدهاى عرفى آن زن را تركمىكند مشروط بر اين كه زمان مباشرت جنسى
عرفاً مشخّص باشد،پس اگر مرد شرط كند كه دو بار به زن مباشرت كند وفاصله
ميان ايندو بار غير مشخص باشد اشكال خواهد داشت مگر اين كه مدت رامشخص
سازد يا عرفاً مشخص باشد.
3 - آيا جايز است مدتى را در آينده مشخص كند وبراى مثالبگويد: ماه رمضان
سال آينده؟ فقها پاسخ مثبت مىدهند.
4 - نمىتوان وقتى را مشخص كرد كه براى كام گرفتن ومباشرتكافى نباشد، چنان
كه نمىتواند مدت را - مثلاً - دويست سال تعيينكند، زيرا اين امر بنا به
اقوى مخالف با مقتضيات تعيين وقت ومدتاست.
5 - اگر مدت را در عقد ذكر نكند، وقصد مرد از عدم تصريح بهمدت در عقد،
مطلق نكاح است، به عقد دائم بدل مىشود، واگرقصد او تنها نكاح موقت باشد
ظاهراً عقد او فاسد وباطل است.
احكام شرط در متعه
حديث شريف:
1 - ابن بكير به نقل از امام جعفر صادقعليه السلام مىگويد:
"اگر شرايط متعه را بر زن عرضه كردى و او بدان تن داد وتزويج راايجاب كرد،
شرط اول خود را پس از نكاح به او عرضه كن، اگر آن راپذيرفت كه شرط جايز است
واگر آن را نپذيرفت، پس شرطى كه قبلاز نكاح بوده بر او روا نيست."(285)
2 - احمد بن محمد بن ابو نصر از امام صادقعليه السلام روايت مىكند
كهفرمود: "در نكاح متعه، هم ارث هست وهم نيست، اگر شرط كردىهست والاّ
خير."(286)
تفصيل احكام:
1 - هر شرطى كه در عقد متعه بدان تصريح شود، يا باشناخت دوطرف، عقد بر آن
استوار گردد الزامى خواهد بود، اما سخنانى كهپيش از عقد ميان آن دو جريان
مىيابد، وگاهى وعده هاى فريبدهنده در آن است اگر در عقد مورد توافق طرفين
قرار نگيرد الزامىنخواهد بود.
2 - جايز است دو طرف وقت ملاقات را مشخص كنند، كه شبباشد يا روز ويا حتى
ساعت مشخصى، واگر عدم مباشرت جنسى راشرط كنند يا تعداد دفعات را به طور
هفتگى مشخص سازند ياشرايطى از اين دست را پيش نهند كه مورد پذيرش دو طرف
استجايز ووفاى به آن واجب است.
3 - در عقد متعه دو طرف از همديگر ارث نمىبرند، ولى آيا شرطكردن آن جايز
است؟ برخى از فقها مىگويند آرى، وبرخى نيزگفتهاند كه ارث با حكم الهى
محقق مىشود نه با شرط بشرى وبر ايناساس ارث بردن از يكديگر حتى در صورت
شرط كردن جايز نيست.
احكام فرزندان و جدايى در متعه
حديث شريف:
1 - هشام بن سالم مىگويد به امام صادقعليه السلام عرض كردم: بهچنين زنى
)كه مىخواهم با او متعه كنم( چه بگويم؟ فرمود: "به اوبگو: تو را به ازدواج
در مىآورم بر پايه كتاب خدا وسنت پيامبر او،وخداوند ولىَّ من وتوست، براى
فلان مدت و)فلان مقدار( درهم بهاين شرط كه خدا ضامن من بر تو باشد كه به
من وفادار بمانى، ومنبراى تو شبها را تقسيم نمىكنم، وفرزندى از تو نخواهم
طلب كرد،وتو هم براى من عدهاى نگاه نخواهى داشت، پس هرگاه عقد تو تمامشد
تا چهل وپنج روز ازدواج نمىكنى واگر باردار شدى مرا آگاه كن."(287)
2 - محمد بن مسلم مىگويد به امام صادقعليه السلام عرض كردم: اگر)زن متعه(
حامله شد؟ فرمود: "او فرزند شوهر خواهد بود."(288)
3 - ابن ابى يعفور از امام جعفر صادقعليه السلام نقل مىكند كه
فرمود:"مرد، زن متعه را لعان نمىكند."(289)
4 - زراره از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه: "هرگاه )در ازدواج
متعه(مدت سپرى شد بدون طلاق، جدايى حاصل مىشود."(290)
تفصيل احكام:
1 - مرد مىتواند در رابطه با زنى كه متعه كرده است عزل كند،وهرگاه از آن
بهراسد كه فرزندش در اين ميان لوث شود عزل مستحبخواهد بود، وشايسته است كه
آن را هنگام عقد شرط كند.
2 - اگر زن متعه حامله شد فرزند به پدر ملحق مىشود، وجايزنيست فرزند را از
خود نفى كند مگر با علم به اين كه فرزند از او نيستحتى اگر از زن عزل كرده
باشد چون گاهى آب بدون آگاهى مرد بهرحم زن مىرسد.
3 - اگر مرد، فرزند را نفى كند بدوننياز بهلعان، ظاهراً نفى مىشود.
4 - در متعه، طلاق نيست واگر مردى بخواهد از او جدا شود كافىاست بقيه مدت
را به زن ببخشد تا جدايى حاصل شود، واگر منتظرشد تا مدت عقد به پايان رسيد،
زن از مرد جدا مىشود بى اينكه نيازبه صيغه معينى داشته باشد.
5 - در متعه ايلاء ولعان نيست.
6 - اما درباره ظهار، بين فقهاء، اختلاف است واشبه عدم وقوعظهار است
واحتياط در آن بهتر است.
احكام عده در متعه
حديث شريف:
1 - عبد اللَّه بن عمر در حديثى از امام صادقعليه السلام )درباره
متعه(روايت مىكند كه عرض كردم عدّه آن چقدر است؟ فرمود: "چهلوپنج روز يا
يك حيض كامل."(291)
2 - حميرى از امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه روايت مىكند كهنامهاى به
حضرتعليه السلام نوشت درباره مردى كه با زنى در برابر چيزىمعلوم تا مهلتى
معلوم ازدواج كرد، وهنوز بر آن زن مهلت داشت كهبقيه مدت را به آن زن بخشيد
وزن سه روز پيش از آن كه مرد او را رهاكند حيض شده بود، آيا مرد ديگرى
مىتواند او را به هنگام پاك شدناز اين حيض تا وقت معلوم وبا مهر معلوم
متعه كند، يا بايد تا حيضديگر منتظر بماند؟ امام عجل اللَّه تعالى فرجه
پاسخ داد: "تا حيضديگر منتظر مىماند، زيرا كمترين عده يك حيض كامل ويك
طهركامل است."(292)
3 - زراره به امام باقرعليه السلام عرض كرد: عده متعه چقدر است اگر مردمتعه
كننده بميرد؟ حضرتعليه السلام فرمود: "چهار ماه وده روز." سپسفرمود: "اى
زراره! در هر ازدواجى كه مرد بميرد زن، خواه آزاد باشديا كنيز وازدواج به
هر شكلى كه باشد نكاح دائم باشد يا متعه يا ملكيمين، عده او چهار ماه وده
روز است."(293)
تفصيل احكام:
1 - زن بايد پس از پايان يافتن مهلت متعه چهل وپنج روز يا يكحيض كامل ويك
طهر كامل، عده نگه دارد، واگر در عادت باشدمنتظر مىماند تا پاك شود وهرگاه
بار دوم حيض شد از عده خارجمىگردد.
2 - اگر مدتش به پايان رسد در حالى كه پاك است منتظر مىماند تاحيض شود
وسپس پاك گردد وباز حيض شود وسپس به محض ديدنخون از عده خارج شود.
3 - اگر انتهاى مدت زن همزمان باشد با انتهاى عادت او بايد منتظربماند تا
از حيض بعدى پاك گردد به گونهاى كه در آن هنگام يك طهركامل ويك حيض كامل
صورت پذيرفته باشد واحوط آن است كه تاحيض بعدى منتظر بماند.
4 - اگر مرد متعه كننده پيش از پايان يافتن مدت بميرد، زن متعه نيزبايد
همچون همسر دائم چهار ماه وده روز عده نگه دارد.
5 - مرد مىتواند يك زن را بارها متعه كند وآن همچون زن دائمنيست كه پس از
نه بار طلاق دادن براى هميشه حرام گردد، وهرگاهمهلتش به پايان رسيد
مىتواند از نو او را عقد كند ومنتظر عده اونمىماند، ومىتواند پيش از
پايان يافتن مهلت بر مهر زن بيفزايدومدت او را اضافه كند، ولى بنا به احوط
نمىتواند پيش از بخشيدنبقيه مدت زن را از نو عقد كند.
بخش چهارم : رفتار پسنديده
1 - احكام آميزش
الف - احكام عزل(294)
حديث شريف:
1 - يعقوب جعفى مىگويد از ابو الحسنعليه السلام شنيدم كه مىفرمود:"عزل
در شش حالت اشكالى ندارد: زنى كه يقين دارد نازاست، زنسالمند، زن زبان
دراز فحاش، زن بدزبان، زنى كه فرزند خود را شيرنمىدهد وكنيز."(295)
2 - عبد الرحمان حذاء به نقل از ابو عبد اللَّهعليه السلام مىگويد:
"علىبن الحسينعليه السلام در عزل، اشكالى نمىديد."(296)
3 - از پيامبر روايت شده است كه ايشان عزل را از زن آزاد نهىمىفرمود مگر
با اجازه خود زن.(297)
تفصيل احكام:
الف - عزل مرد:
1 - عزل از سوى مرد نسبت به كنيز جايز است حتى اگر زن دائمشباشد.
2 - مرد در صورتى مىتواند نسبت به همسر آزاد خود، خواه متعهباشد يا نكاح
دائم، عزل كند كه در ضمن نكاح شرط كرده باشد.
3 - نسبت به زن سالمند يا نازا يا سليطه وبدزبان وزنى كه فرزندشرا شير
نمىدهد نيز مىتوان عزل كرد،چنان كه در روايت قبل بيانشد.
4 - در شرايط عادى عزل جايز است ولى كراهت دارد به ويژه اگرزن راضى نباشد،
مگر آن كه مصلحتى دينى يا دنيوى مهمترى در كارباشد همچون ضعف زن، ترسيدن از
وفا نكردن به حق زن يا به حقكودك در جوانب مادى ومعنوى كه در اينگونه
موارد كراهت ندارد.
5 - اگر در عزل زيانى به زن رسد يا مغايرتى با نيك رفتارى داشتهباشد اين
كار حرام است مگر با راضى كردن زن.
ب - عزل زن:
ظاهراً درباره عزل زن - ممانعت او از اين كه مرد آبش را در رحموى بريزد -
بدون رضايت مرد، وهنگامى كه اين عزل با تمكين واجبزن نسبت به مرد، يا
قيموميت مرد به زن، مغايرت داشته باشد حراماست ولى اگر هيچ يك از اينها
نباشد دليلى بر حرمت وجود ندارد.
بطور كلى حقوق زن ومرد طرفينى است، زيرا خداوند مىفرمايد:)...وَلَهُنَّ
مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ...(298)).
"... وزنان را نيز حقوقى است بر شوهران، چنانچه شوهران را بر آنهاحقوقى
مشروع است..."
ب - احكام ترك آميزش
حديث شريف:
صفوان بن يحيى به نقل از ابو الحسن الرضاعليه السلام نقل مىكند كه
ازحضرتعليه السلام درباره مردى پرسيدم كه زنى جوان نزد اوست ومرد چندماه
يا يك سال با او نزديكى نمىكند، البته نه براى اين كه به زن زيانىبرساند،
بلكه چون مصيبت دار بودهاند، آيا چنين كارى گناه به شمارمىآيد؟ حضرتعليه
السلام فرمود: "اگر بيش از چهار ماه با او نزديكى نكندگناه خواهد
بود."(299)
تفصيل احكام:
شريعت اسلام بر مرد حرام كرده مدتى بيش از چهار ماه به آميزشجنسى با همسرش
نپردازد كه احكام، آن چنين است:
1 - ترك آميزش جنسى با همسر براى بيش از چهار ماه جايز نيستودر اين ميان
تفاوتى ندارد كه زن همسر دائم باشد يا همسر موقت .
2 - بنا به وجه اقوى ترك همبستر شدن با همسر دائم جوان ونيزغير جوان اگر
اين ترك زيانى به زن رساند، يا به نيكو رفتارى نسبت بهاو خلل وارد كند،
جايز نيست.
3 - ترك آميزش جنسى در حالتهاى زير جايز است:
أ - با رضايت زن.
ب - با شرط كردن هنگام عقد.
ج - عدم امكان آميزش به هر دليلى.
د - ترس از رسيدن زيان به مرد يا زن.
ه - غيبت زن به اختيار خود.
و - نشوز زن )يعنى ترك وظايف همسرى نسبت به شوهر(.
4 - در جماع واجب، بيشتر از ادخال، واجب نيست وترك سايركامجوييهاى مقدماتى
مشروط بر آن كه خلاف رفتار نيك نباشداشكالى ندارد.
5 - اگر مرد، پس از پايان يافتن چهار ماه، آميزش جنسى را بهسبب مانعى
همچون حيض يا نافرمانى يا نظاير آن ترك كند، بايد با ازميان رفتن مانع به
آميزش جنسى بپردازد.
ج - احكام مربوط به كامجويى از پشت زن
قرآن كريم:
1 - )نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى
شِئْتُمْ...(300)).
"همسران شما محل بذر افشانى شما هستند، بنا بر اين هر زمانبخواهيد
مىتوانيد با آنها آميزش نماييد..."
2 - )...فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ
اللَّهُ...(301)).
"... چون پاك شدند از آن جا كه خدا فرمان داده است با ايشاننزديكى
كنيد..." )قائلان به حرمت به اين آيه استشهاد مىكنند.(
3 - خداوند از زبان پيامبرش لوط كه قومش را مورد خطاب قرارداده بود،
مىفرمايد:
)...يَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ...(302)).
"... گفت: اى قوم من! اينها دختران منند )ومن حتى حاضرمدختران خودم را به
عقد شما در آورم اينها( براى شما پاكيزهترند..."
)قَالَ هؤُلآءِ بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ (303)).
"لوط به قوم خود گفت: من اين دخترانم را به نكاح شما مىدهم تااگر خيال
عملى داريد انجام دهيد." معتقدان به جواز اين كار به اين آيهوآيه 78 سورة
هود و223 سوره بقره استشهاد مىكنند
حديث شريف:
1 - عبد اللَّه بن ابى يعفور مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام
درباره مردىپرسيدم كه از پشت با زنش نزديكى مىكند. فرمود: "اگر زن
راضىباشد اشكالى ندارد."(304)
2 - همو مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام درباره نزديكى با زنان از
عقبپرسيدم وحضرتعليه السلام فرمود: "اشكالى ندارد، ولى من دوست ندارمتو
اين كار را بكنى."(305)
3 - على بن حكم مىگويد: از صفوان شنيدم كه مىگفت: به امامرضاعليه السلام
عرض كردم مردى از دوستان شما از من خواسته پرسشى رامطرح كنم كه او مىترسد
آن را مطرح كند واز شما شرم دارد.حضرتعليه السلام فرمود: "پرسش او چيست؟"
او مىگويد: عرض كردم:آيا مرد مىتواند با زنش از عقب نزديكى كند؟
حضرتعليه السلام فرمود:"آرى، اين به دست خود اوست." عرض كردم: شما نيز اين
كار رامىكنيد؟ فرمود: "نه ما اين كار را نمىكنيم."(306)
تفصيل احكام:
1 - بنا به نظر اقوى - كه نظر مشهور است - نزديكى كردن با زن ياكنيز از عقب
جايز مىباشد، ولى شديداً كراهت دارد، واحوط، تركاين كار است، به ويژه
هنگام عدم رضايت زن يا زيان رساندن بدو،چنان كه خبر ابن ابى يعفور - كه
پيشتر گفته شد - بر آن دلالت دارد.
2 - بنابر جواز اين عمل، آيا مىتوان در ايام حيض از عقب با زننزديكى كرد؟
اقوى چنين است.
3 - نزديكى از عقب همچون جماع طبيعى است در وجوبغسل، عده گرفتن، تعلق
گرفتن مهر، باطل كردن روزه، ثابت شدنحد زنا اگر زن بيگانه باشد، واينكه
ملاك تحقق جماع، دخول حشفه)قسمت جلويى آلت تناسلى مرد( يا به مقدار آن، و
در حرمت دخترومادر زن، وديگر احكام مصاهره كه بر دخول مترتب است.
4 - اين نوع جماع در حصول حلال شدن زن سه طلاقه كافىنيست، زيرا در اخبار
آمده است كه بايد زن ومرد )عسيله( همديگررا بچشند )كنايه از انزال در رحم
زن است( پس در اين حالت آميزشجنسى بايد از طريق طبيعى صورت پذيرد.
5 - بعيد به نظر مىرسد كه اين كار از آميزش جنسى واجب چهارماه يكبار،
كفايت كند .
د - احكام همسر نابالغ
حديث شريف:
1 - ابو عبد اللَّهعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه مردى با دختر
نابالغىازدواج كرد نبايد به او دخول كند تا وقتى كه دختر به نه
سالگىبرسد."(307)
2 - علىعليه السلام مىفرمايد: "با همسرى كه دختر كمتر از ده ساله
باشدنبايد آميزش كرد، اگر مرد با او آميزش كرد واو عيبناك شد مرد
ضامناست."(308)
تفصيل احكام:
1 - آميزش جنسى باهمسرى كه هنوز نه سالش تمام نشده، جايزنيست خواه آزاد
باشد يا كنيز، همسر دائم باشد يا موقت، اماكامجوييهاى ديگر جز دخول، اعم از
نظر يا نوازش با شهوت ياملاعبه ونظاير آن جايز است.
2 - اگر مردى با دختر خردسالى ازدواج كند )خواه دائم يا موقت(وپيش از كامل
شدن نه سال به او دخول كند واو را )افضاء((309) كند،ديهاش به آن مرد تعلق
مىگيرد - كه نصف ديه مرد است - يا بايد مادامالعمر به او نفقه دهد، مگر
آن كه او را در ازدواج خود نگهداردوطلاقش ندهد، وگفته شده مطلقاً بايد تا
پايان عمر به آن دخترنفقهاش را بپردازد واين سخن موافق احتياط است.
3 - احوط آن است كه نبايد پيش از كامل شدن ساختمان جسمىدختر ورسيدن او به
حد زنان كامل باوى همبستر شد، وهنگاماحتمال ضرر همچون )افضاء( ونظاير آن
همبستر شدن با او حراماست.
فروع:
1 - حكم (افضاء) كنيز ملكى، يا محلله، يا كسى كه نزديكى كردنبا او به
شبهه(310) يا زنا صورت گرفته، يا زن بالغه كبيره، همانند حكم
(افضاء) زوجه
صغيره نيست.
2 - ديه در همه موارد ياد شده در مسأله فوق، تعلّق مىگيرد ثابتمىشود جز
در مورد زن بالغ.
3 - در صورت پيش گفته، حتى در زنا شرط آن است كه (افضاء) با دخول صورت گيرد،
ودر ثبوت ديه براى زن بالغ )كه با رضايت بهاين عمل تن داده( اشكال است،
چون خود او اقدام به زيان رساندنبه خويش نموده است.
4 - انجام دادن (افضاء) با انگشت ونظاير آن ملحق به دخولنيست، اگر چه در
آن نيز ديه ثابت مىشود.
5 - اگر مردى با كامل شدن نه سال سن همسرش، به او دخول كردومنجر به (افضاء)
وى شد، آن زن بر مرد حرام نمىشود، وديه نيز-چنانچه گفته شد - ثابت
نمىگردد ولى در برخى موارد مراعاتاحتياط لازم است، و احتياط واجب آن است
كه به زن، ماداميكهزنده است، نفقه داده شود.
6 - اگر به سبب دخول پيش از كامل شدن نه سال عيب ديگرىغير از (افضاء) پيش
آيد مرد بايد ارش )عوض( آن را بپردازد، ونيزچنين است هرگاه با (افضاء) عيب
ديگرى نيز پيش آيد كه موجبتعويض يا ديه است، مرد بايد آن را همراه با ديه
)افضاء( بپردازد.
7 - اگر مرد شك كند كه دختر نه سال را پشت سر نهاده يا خير نبايددخول كند،
زيرا چنين دخترى در حكم غير بالغ است.
8 - پس از افضاء همه احكام زوجيت - در صورتى كه او را طلاقندهد - اعم از
حرمت خواهر او بر مرد وساير احكام، جريان مىيابد.
9 - وجوب دادن نفقه به زن، مادامى كه زنده است با نشوز زن ازميان نمىرود، زيرا
احتمال آن هست كه اين نفقه از باب نفقه همسرنباشد بلكه به اعتبار عوض از عيب (افضاء) پرداخت مىشود، ولذاپس از طلاق بلكه پس از ازدواج با ديگرى
نيز ثابت مىماند.
10 - ظاهر نظر مشهور فقها آن است كه نفقه همان گونه كه با مرگزن ساقط
مىشود با مرگ مرد نيز ساقط مىشود.
11 - ظاهراً نفقه با عدم تمكن مرد، ساقط نمىشود ودينى برعهده او خواهد
بود. همچنين دينى خواهد بود بر عهده مرد اگر باداشتن قدرت مالى، از پرداخت
آن به زن خود دارى ورزد.
12 - احكام بالا به پس از طلاق اختصاص دارد، واما پيش ازطلاق همان احكام
همسر، جارى است.
2 - بينشهاى قرآنى پيرامون معاشرت
چگونه يك خانواده اسلامى سعادتمند را برپا كنيم؟ وچگونهپيوند ميان مرد وزن
را به بهترين شكل سامان بخشيم؟
براى پاسخ به اين پرسش بياييد در آيات قرآن ژرف بينديشيم،باشد كه به
بينشهاى دينى در پيوند ميان زن ومرد وبر پا كردنخانوادهاى بر پايه مودت
ورحمت راه يابيم ما اين بينشها را به پنجگونه تقسيم كردهايم:
الف - زن كيست وچگونه بايد او را دوست داشت وبزرگش شمردوبه دفاع از او
برخاست؟
اينها پرسشهايى است كه به خواست خدا از لابلاى ژرف انديشىدر گونه نخست
آياتى كه آنها رامى خوانيم ودر آنها تدبر مىكنيم بدآنهاپاسخ خواهيم داد.
ب - نكاح، توصيه الهى وسنت پيامبر اوست وصداق، هديههمسر است. واسلام به
يارى در امر ازدواج توصيه مىكند. وطلاق،دوبار است. ونيكى ومعروف، ملاك
رفتار پسنديده است. همه اينهارا با تدبر در آيات گونه دوم در خواهيم يافت.
ج - در گونه سوم، آيات كريمه شيوه برخورد ميان زن وشوهر را برپايه حقوق
وبايدهاى دو سويه، ونقش جامعه در برقرارى عدالت درمحيط خانه، وتثبيت
سرپرستى مرد در اين محيط را به آگاهى مامىرساند.
د - در گونه چهارم خداوند به ما دستور مىدهد برخورد ومعاشرتنيكو داشته باشيم. چه
واجب كرده است كه در ايام حيض از زنانكناره گرفته شود، واجازه داده پيوند جنسى را
هر گونه كه بخواهند برقرار سازند، وبر كسى كه سوگند خورده با همسرش نزديكى نكند يا
اورا (ظهار) كرده، واجب نموده كه در طول
چهار ماه نزد همسرش بازگردد.
ه - وسر انجام در واپسين گونه آياتى را مىخوانيم پيرامون حقوقمالى: زنها
از آنچه به دست مىآورند بهره دارند چنانكه مردان، وبرمردان حلال نيست با
زور از زنان - پيش از آن چه در شرع مقرّر است -ارث ببرند، در حاليكه زنان
نيم مردان بهره از ارث مىبرند.