آيا اين معنى با
گفتار خداوند سبحان منافات ندارد كه مى فرمايد:
و لاتفرحوا بما آتاكم . (حديد: 23)
و به آنچه خداوند به شما عطا فرموده ، شادمان نگرديد.
ج -
آنچه مذموم است اين است كه انسان خود را
مالك نعمت بداند و بگويد: من مالك آن هستم ، اما فرح و شادى از جهت اينكه مورد نظر
و لطف خداوند قرار گرفته ، اشكال ندارد.
ايمان چيست ؟
س 553- ايمان چيست ؟
ج - ايمان عبارت است از اعتقاد به توجيد و
لوازم توحيد، يعنى نبوت و معاد و امامت .
س 554- آيا با اقرار به شهادتين ، ايمان
ثابت مى شود؟
ج - با اقرار به شهادتين ، اسلام ثابت مى شود،
و با شهادت به امامت ايمان ثابت مى گردد. ايمان در قلب است و احتياج به لفظ ندارد،
و لفظ براى تثبيت آن است . خداوند متعال مى فرمايد:
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت (ابراهيم : 27)
خداوند، كسانى را كه ايمان آورده اند با سخن استوار، ثابت مى گرداند.
آيا عزلت موجب معرفت مى شود؟
س 555- آياعزلت موجب معرفت مى شود؟
ج - گوشه نشينى ملازم با معرفت نيست ، ولى كسى
كه مى خواهد اهل معرفت شود، بايد معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنيا كم كند،
و فرش هر مجلسى نباشد، و كار شبانه روزى او در مجالس بيهوده صرف نشود، و از
معاشرتهاى بى فايده و بى مغز تا مى تواند اجتناب نمايد، و طورى نشود كه با همه و در
هر مجلسى حاضر شود، همچنين براى كسى كه مى خواهد اهل معرفت شود لازم است كه در
خوردن حتى حلال ، ميانه رو باشد، و افراط نكند، و شكمو نباشد؛ بلكه تا گرسنه نشده
سر سفره حاضر نشود، و تا اشتها دارد دست از خدا خوردن بردارد؛ و از لحاظ خواب و سخن
گفتن نيز بايد حد اعتدال را مراعات نمايد.
(203)
تلازم معرفت نفس با معرفت رب
س 556- در روايت آمده است :
من عرف نفسه ، فقد عرف ربه .
(204)
هر كس نفس خويش را بشناسد، حتما پروردگارش را مى شناسد.
از اين روايت استفاده مى شود كه نخست معرفت نفس حاصل مى شود و بعد معرفت رب ، و يا
ابتدا معرفت رب حاصل مى شود و بعد معرفت نفس ؟
ج - در روايت كلمه
(قد
) وجود ندارد.
(205)
و از اين كلام تلازم معرفت نفس با معرفت رب استفاده مى شود، و اينكه از معرفت نفس ،
معرفت رب حاصل مى گردد.
طاعت و بندگى خدا مايه آرامش
س 557- در روايت آمده است :
لو لاتكثير فى كلامكم ، و تمريج فى قلوبكم ، لراءيتم ما ارى ، و لسمعتم ما اسمع .
اگر گفتارتان بسيار، و دلهايتان آشفته نبود، قطعا آنچه را كه من مى بينم مى ديديد،
و آنچه را كه مى شنوم مى شنيديد.
(تمريج و مرج
)
در اين روايت به چه معنى است ؟
ج - (مرج
) درهم خوردن حواس ، و آشفتگى و تشويش خاطر مى باشد كه آرام شدن آن به
طاعت و بندگى خداست . براى نمونه از اول كه شروع به نماز خواندن مى كنيم ، دلمان
سراغ كارهايمان مى رود و همه آنها را انجام مى دهيم تا اينكه سلام نماز را مى گوييم
. مسلم است كه اين گونه نماز خواندن بى حضور قلب
(مرج
) را از دل بر نمى دارد.
اگر افراد بشر همگى عاقل بودند...
س 558- در روايتى وارد شده است :
اذا عقل اهل الدنيا، لخرجت
(206)
اگر اهل دنيا (همگى )، عاقل مى شدند، دنيا ويران مى گرديد.
معناى اين روايت چيست ؟
ج - شايد منظور اين باشد كه اگر افراد بشر
همگى عاقل مى بودند، هيچ كس سنگ روى سنگ نمى گذاشت ، و اين جاهلان هستند كه بسيارى
از كارهاى اجتماعى را به دست گرفته اند. در روايت ديگرى نيز آمده است كه :
لايزال الناس بخير اذا ما تفاوتوا؛ فاذا استووا، هلكوا(207)
تا زمانى كه مردم با يكديگر اختلاف و تفاوت دارند، در خير و خوبى هستند، و آن گاه
كه يكسان و مساوى شوند، به هلاكت گرفتار مى شوند.
بندگى و عبوديت حضرت حق و استدلال هاى عقلى
س 559- آيا بندگى و عبوديت حضرت حق به
استدلال هاى عقلى نياز دارد؟
ج - بله ، به عنوان مقدمه لازم است كه انسان
با استدلالهاى عقلى و از روى حجت به توحيد، نبوت وامامت اعتقاد پيدا كند، آنگاه به
بندگى ، عبوديت حضرت حق بپردازد.
س 560- آيا براى اثبات مسائل اعتقادى ،
غور كردن در مسائل فلسفى لازم است ؟
ج - ملاك تحصيل يقين است ، چه از راه استدلال
باشد، يا از راه مرموز ديگر.
س 561- آيا براى اثبات مسائل اعتقادى ،
ظواهر دينى كافى نيست ؟
ج - ظواهر دينى از قبيل تكاليفند كه انسان
بايد آنها را بداند.
س 562- بااينكه ظواهر دين در دسترس همگان
است ، چرا افراد در يقين و معرفت مختلفند، و همه مانند سلمان و ابوذر رضوان الله
تعالى عليهما نيستند؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد:
و تلك الامثال نضربها للناس ، و ما يعقلها الا العالمون . (عنكبوت : 43)
و ما اين مثال ها را براى مردم مى زنيم ، ولى جز دانايان آن ها را درك نمى كنند.
س 563- چرا ما محروميم ؟
ج - اين يك نحوه سوء حظ از ناحيه ماست .
معناى چند فقره از دعاى عرفه سيدالشهداء عليه السلام
س 564- معناى اين جمله از دعاى عرفه
سيدالشهداء عليه السّلام كه مى فرمايد:
الهى ، ترددى فى الاثار يوجب بعد المزار(208)؛
(معبودا، توجهم به آثار (و موجودات ) موجب دورى ديدار و لقاى تو مى گردد.)
ج - همه ما در بعد مزار گرفتاريم . و علت آن
همان لم تجعل له من حبك نصيبا
(209)
(از محبت خود بهره اى براى او قرار ندادى ) است ، و راه وصول را هم خود بيان فرموده
كه :
فاجمعنى عليك بخدمه توصلنى اليك
(210) (پس با بندگى و خدمتى كه مرا به تو برساند، تصميم را بر خود متمركز
گردان )، كه همان بجا آوردن واجبات و نوافل و ترك محرمات ، و عبوديت و بندگى خالص
است كه مى فرمايد:
اقمنى بصدق العبوديه بين يديك .
(211)
مرا با بندگى راستين در پيشگاه خود بر پا دار.
معناى من اطاعنى ، اطعته
س 565- مقصود از اين حديث قدسى چيست كه
خداوند سبحان مى فرمايد:
(من اطاعنى ، اطعته .
)
هر كس از من اطاعت كند، من از او اطاعت مى كنم .
ج - جمله
(اطعته
) كنايه از
(اطعت له كل شى ء
)
يعنى همه موجودات رامنقاد و مطيع او قرار مى دهم . چنانكه در حديث قدسى ديگر مى
فرمايد:
يابن آدم ، انا غنى لاافتقر، اطعنى فيما امرتك ، اجعلك غنيا لاتفتقر؛ يا ابن آدم
انا حى لا اموت ، اطعنى فيماامرتك اجعلك حيا لاتموت ؛ يابن آدم انا اقول للشى ء، كن
فيكون اطعنى فيما امرتك اجعلك تقول للشى ء كن فيكون .(212)
اى پسر آدم من بى نيازى هستم كه هرگز نادار نمى گردم ، از دستوراتم اطاعت كن تا تو
را نيز چنان بى نياز گردانم كه هرگز نادار نشوى . اى پسر آدم . من زنده فناناپذير
هستم . از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز زنده فناناپذير گردانم . اى فرزند آدم ،
من به هر چيز بگويم : موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد، از دستوراتم اطاعت كن تا
تو را نيز چنان گردانم كه به هر چيز بگويى موجود شو، بلافاصله ايجاد شود.
يعنى :
انا حى لااموت بالذات و تكون انت حيا لاتموت بالله . (من زنده فناناپذير
بالذات هستم ، و تو نيز زنده فناناپذير به خدا مى گردى .)
معناى اجعلك حيا لاتموت
س 566- در حديث قدسى آمده است :
يا ابن آدم ، انا حى لااموت ، اطعنى فيما امرتك ، اجعلك حيا لاتموت .(213)
اى فرزند آدم ، من زنده اى هستم كه مرگ به من راه ندارد، از دستوراتم اطاعت كن تا
تو را نيز زنده اى بگردانم كه مرگ به تو راه نداشته باشد.
مقصود از جمله
اجعلك حيا لاتموت چيست ؟
ج - يعنى تو را از اهل عذاب قرار نمى دهم ،
زيرا كسى كه اهل طاعت باشد، در سعادت و حيات است ، و كسى كه در معصيت باشد در شقاوت
و هلاكت ، و مرده است ، خداوند متعال مى فرمايد:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من ، فلنحيينه حيوه طيبه
(نحل : 97)
هر كس از مرد و زن به شرط اينكه مؤ من باشد، عمل صالح انجام دهد، او رابه زندگانى
خوشگوار زنده مى گردانيم .
همچنين مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (انفاق :
24)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه خدا و رسول ، شما را به آنچه كه مايه حيات
شماست فرا مى خوانند، اجابت كنيد.
و نيز مى فرمايد:
كل شى ء هالك الاوجهه (قصص : 88)
هر چيز جز وجه اونابود و فانى است .
كسانى كه اهل طاعت و كمالند، مظهر اسماى حسناى حق و باقى هستند.
چرا عمل نمى كنيم ؟
س 567- چرا ما با اينكه حرف زياد شنيده
ايم ، عمل نمى كنيم ؟
ج - بله
بل الانسان على نفسه بصيره و لو القى معاذيره (قيامت : 14 و 15): (بلكه
انسان خود بر نفس خويشتن بيناست ، هر چند دست به عذر تراشى بزند.) ما خود عملى
نداريم ، ولى اميد ما اوست ، وقتى كه به نفس خود نظر مى كنيم ، جز ظلمت و ظلمتكده
چيزى نيست ، ولى طرف ما خداست كه همه عطوفت و رحمت است .
معناى ان صلوتى و نسكى ...
س 568- معناى اين آيه شريفه چيست كه
خداوند متعال مى فرمايد:
ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى ، لله رب العالمين لاشريك له ، و بذلك امرت . و
انا اول المسلمين . (انعام : 162)
براستى كه نماز و عبادات و زندگانى و مردنم همگى از آن خداوند، پروردگار عالميان
است ، شريكى براى او نيست ، و مرا به اين دستور داده اند، و اول مسلمان (عالم )
هستم .
ج - يعنى نماز و ساير عبادات و مردن و حياتم
را خداوند متعال مالك است . و همه از آن اوست هر چند اعمال را بنده انجام مى دهد
ولى مالك همه آنها خداست ، زيرا:
و الله خلقكم و ما تعلمون (صافات : 96)
و خدا شما و اعمالتان را آفريده است .
و جمله
(لا شريك له
) نيز همان معنى را مى رساند كه مالكى جز او وجود ندارد و جمله
(و بذلك امرت
)
يعنى به توحيد و اعتقاد به عدم شريك براى او امر شده ام . و معناى
و انا اول المسلمين آن است كه يعنى در برابر همين معناى توحيدى تسليم هستم و
اول مسلمين عالم يا اين امت مى باشم .
معناى انزلنى من نفسك كهمك ...
س 569- معناى سخن ذيل كه از مواعظ خداوند
سبحان به حضرت عيسى عليه السّلام است چيست كه مى فرمايد:
انزلنى من نفسك كهمك ، واجعل ذكرى لمعادك
(214)
مرا چون هم و غم خود قرين خود قرار ده ، و يادم را (وسيله اى ) براى معادت قرار ده
.
ج - گويا حق تعالى مى فرمايد: مرا همچون هم و
غم خود قرين و همراه خود قرار ده ، و با توجه و ياد من ، به من رجوع كلى نما و از
خود بيرون شو، و به اصطلاح در من فانى شو، زيرا مراد از معاد همان كشف غطاء و رجوع
به حق است .
معناى ابك على نفسك ...
س 570- معناى اين حديث قدسى كه باز از
مواعظ خداوند سبحان به حضرت عيسى عليه السّلام است چيست كه مى فرمايد:
ابك على نفسك و انقلها الى مواقيت الصلوه
(215)
بر نفس خود گريه كن ، و آن را به اوقات نماز منتقل ساز.
ج - يعنى در خلوتها بر خود گريه كن و گريه ات
را به حال نماز نيز منتقل گردان .
معناى من قال لا اله الا الله ، فلن يلج ملكوت السماء...
س 571- معناى اين روايت چيست كه مى
فرمايد:
من قال لا اله الله ، فلن يلج ملكوت السماء حتى يتم بعمل صالح .
(216)
هر كس لااله الا الله بگويد، به ملكوت آسمان راه نمى يابد تا اينكه گفتارش را با
عمل صالح كامل كند.
ج - يعنى اقرار به شهادتين و شهادت به وحدانيت
تنها بالا نميرود مگر با عمل صالح ، خداوند مى فرمايد:
اليه يصعد الكلم الطيب ، و العمل الصالح يرفعه (فاطر: 10)
فقط كلمه (و اعتقاد) پاكيزه (توحيد) به سوى او بالا ميرود، و عمل صالح آن را بالا
مى برد. يعنى عمل صالح است كه كلمه طيب و مراتب و درجات توحيد بنده را بالا مى برد.
معناى احق من اطعته ، من لايعصيك
س 572- معناى اين كلام كه از امير مومنان
عليه السّلام نقل شده است چيست كه مى فرمايد:
احق من اطعته ، من لايعصيك
سزاوارترين شخص براى اطاعت كسى است كه تو را به نافرمانى وادار نكند.
ج - يعنى آن كس سزاوار راهنمايى است و از مربى
و مرشدى بايد پيروى كرد كه بر خلاف فرمان حق تعالى دستور ندهد.
معناى الهجران عقوبه العشق
س 573- معناى اين كلام منقول از حضرت على
عليه السّلام كه مى فرمايد:
الهجران عقوبه العشق .
(217)
(هجران ، عقوبت عشق است ) چيست ؟
ج - اگر كلامى هم باشد خوب است على عليه
السّلام بفرمايد. مالفظ
(عشق
)
در روايات بسيار كم داريم شايد از پنج شش مورد تجاور نكند، ولى لفظ
(حب
) زياد است ، و معناى اين
فرمايش حضرت آن است كه معشوق و حق تعالى ، سالك عاشق را به هجران و دورى مبتلا مى
كند، و اين عقوبتى است از او نسبت به عاشق .
معناى من ملك هواه ، ملك النهى
س 574- معناى اين كلام منقول از اميرالمؤ
منين عليه السّلام چيست كه مى فرمايد:
من ملك هواه ، ملك النهى .
(218)
هر كسى مالك هوا و هوس خويشتن گردد، عاقل و خردمند است .
ج - كمال ممدوح ، كمالى است كه صاحبش آن را از
خدا، و ملك آن را خدا بداند، و در برابرش شكر نمايد، چنانكه خداوند سبحان درباره
حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام مى فرمايد:
و لقد آتينا داود و سليمان علما و قالا: الحمدالله الذى فضلنا على كثير من عباده
المؤ منين .(نمل : 15)
و قطعا به حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام دانش عنايت كرديم و آن دو گفتند:
ستايش خدا را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.
نه اينكه همه را از خود بداند، و بر ديگران فخر نمايد و انانيت داشته باشد، چنانكه
خداوند متعال درباره قارون مى فرمايد:
و آتيناه من الكنوز ماان مفاتحه لتنوء بالعصبه اولى القوه . (قصص : 76)
و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى
سنگين مى آمد.
ولى وى مى گفت :
انما اوتيته على علم عندى . (قصص :78)
من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام .
منظور از حال چيست ؟
س 575- منظور از
(حال
) كه اهل حال و معرفت مى
گويند، چيست ؟
ج - همان كه شما و امثال شما داريد. حال ، كشش
عشق
(219) است ، در دعاى كميل آمده است :
(و
اجعل ...قلبى بحبك متيما
)(220)
و با محبت خود، دلم را واله و شيداى خود ديگران .
گوناگون منطقى فلسفى
نه ساكن و نه متحرك !
س 576- آيا ممكن است چيزى نه ساكن باشد نه
متحرك ؟
ج - اگر عالم را روى هم يك چيز فرض كنيم ، نه
متحرك است و نه ساكن . و به عبارت علمى : نسبت حركت و سكون نسبت عدم و ملكه است ،
(سكون
) عدم حركت در موضوع قابل
است ، و
(حركت
)
احتياج به انتقال از يك صقع به صقعى
(221) ديگر دارد. و مفروض اين است كه تمام اصقاع جزو عالم حساب شده و
صقعى نيست كه بيرون باشد، پس حركتى نيست و در نتيجه سكونى هم نيست .
فلاسفه يونان
س 577- آيا فلاسفه يونان (مانند افلاطون و
ارسطو) پيغمبر بوده اند؟
ج - از سيد بن طاووس قدس سره نقل كرده اند كه
اينها از انبياء عليهم السلام بوده اند، ولى اينكه موحد بوده اند و دعوتى (هر چند
محدود) داشته اند، جاى ترديد نيست .
استدلال فلسفى در قرآن
س 578- آيا در قرآن ، استدلال فلسفى وجود
دارد؟
ج - سوره انعام كه تقريبا يك جزء قرآن است ،
از اول تا آخر آن استدلال و همه اش استدلال فلسفى است . چنانكه در بيانات ائمه
عليهم السلام نيز استدلال فلسفى وجود دارد.
آيا معلومات انسان قابل تغيير و تكامل و تطور است ؟
س 579- آيا معلومات انسان قابل تغيير و
تكامل و تطور است ؟
ج - معلومات همه غير ثابته هستند، و ما معلوم
ثابت و پا بر جا نداريم .
درباره آموزش فلسفه
س 580- از كتابهاى فلسفه چه كتابهايى بايد
خوانده شود؟
ج - منظومه مرحوم سبزوارى ، اشارات ، اسفار و
شفاء.
س 581- آيا تمام نه جلد اسفار بايد خوانده
شود؟
ج - خير، بلكه به اندازه اى كه بتوانيد از
خوانده ها، نخوانده ها را بفهميد. و بهتر است سه جلد اول كه در امور عامه است
خوانده شود.
س 582- بحث معاد اسفار چطور، آيا آن را
نيز بخوانيم ؟
(222)
ج - عقيده بنده اين است كه آن را نخوانيد،
لصعوبته و الشبهات الوارده فيه (به خاطر دشوارى آن و شبهاتى كه بر آن وارد
است .)
س 583- اگر به جاى خواندن منظومه ،
(بدايه الحكمه
) نوشته حضرتعالى
، و به جاى اسفار، كتاب
(نهايه الحكمه
) خوانده شود، چطور است .
ج - خوب است .
گفتار سوفسطاييان و پاسخ ما
س 584- سوفسطايى چه مى گويدو جواب او چيست
؟
ج - او منكر واقعيت خارج از ظرف ذهن است ، و
تمام ادراكات و مفاهيم ذهنى را انديشه خالى مى داند.
در جواب مى گوييم : فرض كردن اينكه در عالم هيچ نيست ، خود اثبات واقع است ، يعنى
واقع اين است كه هيچ نيست و اين فرض همان اثبات واقع لايتغير، و همان واجب است ؛
پس هر چه اثباتا يا نفيا فرض كنيم ، در حقيقت همان اثبات واقع است .
س 585- سوفسطاييان مى گويند: در خارج از
خيال و ذهن چيزى نيست ، و همه چيز معدوم است ، و حقيقت عدم ، عدم است ، و واقعيت
عدم چيزى جز عدم نيست ، چگونه با اين فرض اثبات واقعيت مى شود؟
ج - فرض كردن اين كه همه موجودات در خارج
معدوم است ، و اينكه واقعيت عدم ، هيچ نيست ، خود واقعيتى است كه به آن اقرار و
اعتراف مى كنند.
س 586- ما در پاسخ آنان چه مى گوييم ؟
ج - ما در مقابل آنان مى گوييم غير از خيال و
انديشه ، واقعيتهاى مشت پر كنى داريم ، نظير زيد، عمرو، دريا و صحرا كه اين
واقعيتها تغيير پيدا مى كنند و معدوم و هيچ مى گردند؛ بنابراين امكان ندارد كه خود
اينها واقعيت داشته باشند، بلكه يك واقعيت است كه اينها به او واقعيت دار مى شوند،
و آن واجب الوجود است كه امرى است ثابت و لايتغير، زيرا اگر بگوييم او هم تغيير
پيدا مى كند، ما نيز سوفسطى مى شويم .
نظريه مخصوص هر كدام از سوفسطاييان
س 587- سوفسطائيان چند دسته هستند و نظريه
و عقيده مخصوص هر كدام چيست ؟
ج - آنها به سه گروه تقسيم مى شوند:
دسته اى از آنها مى گويند:
(ما و انديشه ما
)
يعنى ما به واقعيت خارج از خودمان و فكرمان علم نداريم ؛ با اينكه
(ما و انديشه ما
) كثرت را مى
رساند.
برخى فراتر از اين گام نهاده و مدعى هستند كه بجز ما و فكر خود در خارج چيزى نيست و
همه چيز را منكر شده اند و مى گويند جز
(من
و فكر من
) چيزى نداريم .
دسته سوم سوفسطايى حاد هستند كه در يونان مى زيستند، و از گروه دوم نيز بالاتر گام
نهاده و خطرناكترند، اينان منكر مطلق واقعيت ، حتى منكر خود و انديشه خود شده و در
آن شك و ترديد مى كنند، بلكه در شك خود هم شك مى كنند.
در حقيقت ، سوفسطى كسى است كه علم يعنى ادراك مطابق با واقع را منكر است .
اى برادر، تو همان انديشه اى
س 588- آيا بيت زير، مقصود سوفسطايى را
بيان مى كند:
اى برادر، تو همان انديشه اى | | |
|
مابقى تو استخوان و ريشه اى
|
ج - خير، بلكه معناى اين بيت آن است كه نفس
انسانى كه صورت بدن است ، علم و مجرد است ، و مابقى استخوان و پوست و گوشت است كه
همگى از بين مى روند و تنها نفس باقى مى ماند. گويا اين شعر از مولوى است .
(223)
شدت وحدت ، اقتضاى وحدت مى كند!!!
س 589- شدت وحدت ، اقتضاى وحد مى كند يعنى
چه ؟
ج - اين عبارت غلط است .
پاسخ اشكال ابوالخير به شكل اول از اشكال اربعه منطق
س 590- آيا اشكال
(ابوالخير
) به شكل اول از اشكال
اربعه منطق كه مى گويد:
(در اين شكل نتيجه
در خود مقدمات است ، مانند:
الانسان حيوان ، و كل حيوان ماش ، فالانسان ماش زيرا با وجود علم به كليت
كبرى ، و اندراج صغرى در آن ، و علم به صغرى ، محتاج به نتيجه گيرى نيستيم ، چرا كه
براى ما مجهول نيست و شكى در آن نداريم .
)
درست است ؟
ج - خير، زيرا نتيجه نه صغرى است و نه كبرى ،
بلكه قضيه ثالثى است كه از يقين به صغرى و يقين به كليت كبرى توليد و حاصل مى شود.
فعليت بلاقوه
س 591- فعليت بلاقوه چيست ؟
ج - يعنى تجرد و كمال اتم .
الوجود بلا عدم
س 592- مقصود از
(الوجود بلا عدم
) چيست ؟
ج - يعنى بقاى لايتناهى كه از تغير و حركت مى
افتد.
حافظ وحدت در حركت
س 593- در هر حركتى حافظ حركت چيست ؟
ج - در حركت جوهرى ، متحرك و موضوع ، هيولى
است ، اين بود كه آن شد
درباره هيولى
س 594- آيا در حالت تجرد، هيولى موجود است
؟
ج - خير موجود نيست ، و حركت همان تبدل صورت
هاست ، در موجودى كه قوه هاى متناهى يا غير متناهى وجود دارد، و هر فعليت جانشين
فعليت ديگر مى شود تا اين كه به فعليتى برسد كه در او قوه نيست و وجودى بلا عدم و
بقائى بلازوال دارا شود.
س 595- چگونه چيزى كه فى حد ذاته قوه است
، فعليت مى شود؟
ج - فى حد ذاته قوه است ، يعنى مى پذيرد، و
وقتى كه پذيرفت فعليت مى شود.
حركت جوهرى
س 596- آيا بدون قول به تشكيك در وجود،
حركت جوهرى امكان پذير است ؟
ج - قول به تشكيك ملاك حركت جوهرى نيست ، بلكه
براهينى براى اثبات آن اقامه كرده اند كه مرحوم آخوند
(224)
ذكر فرموده است . مساءله تشكيك مطرح نيست ؛ گر چه بدون حركت ، تشكيكى حاصل نمى شود.
وجود علمى اشياء
س 597- آيا حقيقت همه اشيا وجود علمى
آنهاست ؟
ج - چنين مطلبى كجا ذكر شده است ؟
س 598- در اين شعر مولوى كه مى گويد:
اى برادر، تو همان انديشه اى | | |
|
ما بقى تو استخوان و ريشه اى
|
ج - اين سخن در علم حضورى تا حدى درست است كه
بگوييم : علم به هر شيى ء حقيقت آن شيى ء است ، و امام علم حصولى به اشيا عبارت است
از حقيقت صورت هاى ذهنى و ماهيت آنها كه آثار وجود عينى و خارجى را ندارند.
(225)
چگونگى علم حضرت حق به موجودات
س 599- آيا اعيان در مرتبه علم حق ،
وجوداتشان اجمالى ، و ماهياتشان تفصيلى است ؟
ج - از راه بسيط الحقيقه ، كمالات وجودات در
واجب به نحو اعلى و اتم و بدون تميز و بى آنكه موجب كثرت گردد، موجود است ،
بنابراين واجب در مقام ذات هم علم اجمالى به كمالات موجودات دارد و هم علم تفصيلى ،
زيرا مقام تفصيلى غير اين نيست كه شى ء تماما نزد عالم حاضر باشد.
اين در وجود، و اما در ماهيت از اين راه مى توان اثبات كرد كه علم به علت مستلزم
علم به معلول است ، و علم به علت ماهيات مستلزم علم به نفس ماهيت است ، زيرا ماهيات
معلول عقولند، و علل عاليه آنچه دارند و نيز خودشان معلول و معلوم واجب تعالى
هستند.
و هذا علم فى مرتبه الفعل ، لافى مرتبه بالذات (و اين علم در مرتبه فعل است
، نه در مرتبه ذات ).
س 600- آيا مى توان گفت : علم به علت
مستلزم علم به معلول است ، بنابراين علم واجب به عقول و علل عاليه كه خود علل
ماهياتند، مستلزم علم به ماهيات است ؟
ج - علم به ماهيات با علم حصولى تناسب دارد.
صورتى كه
(لايترتب عليها الاثر
)،
(كه اثرى بر آن مترتب نمى گردد) كه در مورد واجب فرض نمى شود، مگر اين كه آن را به
علم حضورى برگردانيم . مشائين مى گويند: خداوند علم عنايى به اشيا دارد، و صورت
علمى به شيى ء علت صورت عينى شيى ء است .
قضيه موجبه سالبة المحمول
س 601- آيا حضرت عالى قضيه موجبه سالبة
المحمول را قبول داريد؟
ج - موجبه سالبة المحمول را ما نفهميديم ،
چگونه مى شود با اينكه در مرحله محمول نسبتى باشد كه حكم است ، دوباره محمول با
موضوع حكم ايجابى يا سلبى داشته باشد. و اساسا درست نيست كه يك قضيه داراى دو سلب ،
با يك سلب و يك ايجاب باشد.
گوناگون
علم الحديث
س 602- علم الحديث چيست ؟
ج - همان فقه الحديث است ، از حيث دلالت متن و
سند.
س 603- آيا مى شود بدون استاد آن را به
دست آورد؟
ج - عجالتا بى استاد مشغول شويد.
س 604- چگونه ؟
ج - اگر مطالعه كنيد و اشباه و نظاير روايات
را ببينيد، خواهيد ديد كه معلومات تازه اى به دست مى آيد.
لزوم اظهار علم هنگام آشكار شدن بدعت ها
س 605- درباه اين روايت كه مى فرمايد:
(اذا ظهرت البدع
)، (هرگاه بدعت
ها آشكار شد) و از عالم سوال شد و او راهنمايى نكرد.
(فعليه
لعنه الله
)(226)؟:
(لعنت خدا بر او باد!) چه مى فرمايد؟
ج - سؤ ال كردن از عالم لازم نيست ، بلكه اگر
بدعت ظاهر شود و او عملش را اظهار نكرد، مشمول لعنت خداوند سبحان خواهد بود.
معناى من حفظ على امتّى ...
س 606- معناى اين روايت چيست كه مى
فرمايد:
من حفظ على امتى اربعين حديثا، بعثه الله يوم القيامه فقيها(227)
هر كس چهل حديث را به سود امت من حفظ كند، خداوند او را در روز قيامت ، فقيه محشور
مى گرداند.
ج - معناى ظاهرى و تحت اللفظى آن مراد است .
س 607- اگر حفظ كننده عالم و يا عامل
نباشد و فقط مانند ضبط صوت حفظ كند، چه فضيلتى دارد؟!
ج - فضيلت حفظ كردن همان است كه در ذيل روايت
ذكر شده است .
س 608- اگر حفظ كننده بى دين باشد، چه
صورت دارد؟
ج - اين عمل و فضيلت ، مربوط به مسلمانان است
.
س 609- آيا ثوابها و فضيلتهايى كه در اين
گونه احاديث ذكر شده ، مشروط به داشتن تقوى است ؟
ج - خير، انجام دادن اين گونه اعمال (براى
نمونه حفظ كردن چهل حديث براى امت و به نفع آنان ) خود يك نوع تقوى و از مراتب آن
است .
عدم حجيت خبر واحد در غير احكام شرعى
س 610- آيا خبر واحد و رواياتى كه در حد
تواتر نيست ، در اعتقاديات حجت است ؟
ج - حجيت خبر واحد مخصوص به احكام و براى
اثبات حكم شرعى است . و در غير احكام مانند امور اعتقادى حجيت ندارد هر چند صحيح
السند باشد، بلكه بايد با محفوف به قرائن قطعيه ، و يا متواتر باشد.
درباره مجسمه
س 611- آيا مجسمه كافرند؟
ج - كسى كه شهادتين را به زبان جارى كند و
منكر ضرورى دين به عقيده خودش نباشد، مسلمان است و كافر نيست .
س 612- آيا از فرقه هاى اهل تسنن كنونى
نيز مجسمه هستند؟
ج - حنابله غالبا مجسمه هستند، و ابن تيميه مؤ
سس وهابيت از مجسمه است . روزى وى بر بالاى منبر نشسته بود، از او پرسيدند كه در
روايات آمده است :
(خداوند متعال شبهاى جمعه
به آسمان دنيا نازل ميشود
) اين مطلب نزد شما
چگونه است ؟ او در مقام جواب ، از پله هاى منبر يكى پس از ديگرى پايين آمد و گفت :
(هكذا
): (به اين صورت خداوند به
آسمان دنيا نازل مى گردد.)
تاريخ بناى كعبه معظمه
س 613- در جلسات قبل فرموديد: اصل بناى
كعبه معظمه به دست حضرت ابراهيم عليه السّلام بود؟
ج - بله ، به كمك حضرت اسماعيل عليه السلام .
خداوند متعال مى فرمايد:
اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل . (بقره : 127)
و هنگامى كه حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهماالسلام پايه هاى خانه كعبه را بالا
مى بردند.
س 614- از بعضى از روايات استفاده مى شود
كه محل كعبه معظمه زيارتگاه بود، چنانكه در روايتى آمده است :
بيت يزار قبل آدم بالفى عام .
(228)
خانه اى كه پيش از دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم عليه السلام ، زيارت مى شده
است .
چه كسانى آن را زيارت مى كرده اند؟
ج - شايد طيفه جن بوده اند كه پيش از حضرت آدم
عليه السّلام خلق شده بودند و آنجا را زيارت مى كردند، ولى قطعا بناى فعلى نبوده ؛
زيرا خانه كعبه كنونى به دست حضرت ابراهيم و فرزندش حضرت اسماعيل عليه السّلام بنا
شده و پيش از آن به اين صورت نبوده است ، چنانكه در بعضى روايات آمده است كه پيش از
آن به صورت فسطاط (خيمه ) بوده است .
(229)
خط طول و عرض جغرافيايى
س 615- مقصود از خط طول و عرض جغرافيايى
چيست ؟
ج - طول جغرافيايى در گذشته عبارت بود از
فاصله هر شهر تا جزاير خالدات (كه اكنون زير آب رفته است )، و اكنون افصله هر شهر
باگرينويچ انگلستان را طول جغرافيايى آن شهر مى دانند، و عرض جغرافيايى هر شهر
عبارت است از فاصله هر شهر از خط استوا به طرف جنوب يا شمال .
طريقه رسم دائره هنديّه
س 616- طريقه رسم دائره هنديه كه با آن
قبله هر شهر معين مى شود، چگونه است ؟
ج - زمين را سطح قرار داده و دايره اى رسم مى
كنيم ، و در وسط و مركز دايره ميله اى قرار مى دهيم ، وقتى كه آفتاب از طرف مشرق
طلوع مى كند، سايه ميله از طرف مغرب پيدا شده و از دايره بيرون است .
و هرگاه سايه به اندازه شعاع دايره شد و خواست داخل دايره شود، در نقطه تلاقى سر،
سايه ميله بر روى محيط دايره ، علامتى مى گذارند مانند نقطه
(الف
) در شكل دوم
بعد كم كم هر چه آفتاب بال مى آيد، سايه داخل دايره مى شود. وقتى كه سايه خواست بعد
از ظهر (زوال ) به طرف مشرق رفته و از دايره بيرون شود، نقطه تلاقى سايه رابا محيط
دايره در اين طرف (مشرق ) نيز علامت مى گذارند. مانند نقطه
(ب
) در شكل سوم .
بعد بين دو نقطه تلاقى روى دايره را به هم متصل نموده وترى در دايره مى كشند مانند
خط
(الف ب
)
در شكل چهارم .
بعد خط عمودى از مركز دايره كشيده ، و به آن وتر وصل مى كنند مانند خط
(ج - د
)
در شكل پنجم . اين خط، نصف النهار آن مركز است .
س 617- آيا اختلاف سمت مشرق و مغرب در
بلاد، موجب اختلاف در سايه ميله شاخص ، و دو نتيجه اختلاف در خط طول را به وجود نمى
آورد؟
ج - خير، موجب هيچ اختلافى نمى شود، و تمام
خطها و ترها موازى هم مى گردند، و يك خط عمودى از مركز دايره روى هر كدام قرار مى
گيرد، و همان خط عمودى كه روى تمام خطهاى متوازى قرار مى گيرد، خط طول همان شهر مى
باشد.
اما قطب نما اشتباه نشان مى دهد، زيرا:
اولا قطب مغناطيسى كه در
(كانادا
)
واقع است با قطب جغرافيايى شمالى فرق دارد؛ و هزار مايل يعنى تقريبا 250 فرسخ با آن
فاصله دارد، زيرا هر چهار مايل يك فرسخ است .
ثانيا به حسب علم روز، جاى مغناطيسى به مرور زمان تغيير مى كند و جهت ثانيه در
تفسير
(الميزان
) ذكر شده است .
(230)
و امروزه با ساعت و راديو معلوم مى شود. مانند اينكه در تهران ساعت 2 و در لندن
مثلا ساعت 5/4 است ، و 5/2 ساعت از سير خورشيد گذشته است و با توجه به اينكه خورشيد
در هر دقيقه 4 فرسخ سير مى كند، بعد و خط طولى شهرها معلوم مى شود كه در قديم با
مثل خسوف و كسوف هم تعيين آن ممكن بود، به اين صورت كه مثلا در لندن و تهران ساعت
شروع كسوف شمس ضبط مى شد، بعد حساب مى شد كه ساعت شروع كسوف در آن دو چند ساعت فرق
داشته ، و بدين ترتيب با سرعت سير شمس ، مسافت و فاصله شهرها معلوم مى گرديدند.
توسعه مسجدالنبى صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 618- آيا مسجدالنبى صلى اللّه عليه و
آله و سلم نسبت به وضعيت قبلى آن توسعه يافته است ؟
ج - بسيار زياد. بخشى از آن كه ستونهايش از
سنگ مرمر است اصلى است ، و قسمتى از آن كه ستونهايش قرمز است اصلى نيست . و محراب و
منبر نيز جزو مسجد اصلى است . تقريبا مى توان گفت : مسجد اصلى هزار متر مربع بود و
فعلا تقريبا هشت هزار متر مربع است .
(231)
كتاب عبدالله بن سباء و خمسون
س 619- كتاب
عبدالله بن سباء و خمسون و ماءة صحابى مختلق و نيز كتاب
(الرواه المختلقون
) تاءليف آقاى سيد مرتضى عسگرى به نظر حضرت عالى چطور است ؟
ج - كتابهايى پر قيمت و در فن خود بى سابقه
اند. براى نمونه ايشان يكى از راويان را كه عامه در ال خود از او به
(زنديق كذاب
) (كافر و دروغگو)
تعبير مى كنند، ذكر نموده ، بعد رواياتى از كتابهاى خود عامه را كه همين شخص در سند
آن روايات واقع شده نقل مى كند، بلكه عده اى را ذكر مى كند كه اين شخص در نقل از
آنها منحصر به فرد است و تنها وى از آنان روايت نقل كرده است .
تعداد روايات اهل تسنن از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 620- تعد روايات اهل تسنن از رسول اكرم
صلى اللّه عليه و آله و سلم چقدر است ؟
ج - عامه تقريبا 250 روايت در تفسير، و 500
روايت در فقه از رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده اند و البته 100
روايت از اين 500 حديث فقهى يا از جهت متن و دلالت غير قابل قبول است ، و يا از حيث
سند ضعيف است و تنها 400 روايت مورد قبول دارند.
و سند بقيه روايات عامه به صحابه يا تابعين بر مى گردد، و بعد از آنها معلوم نيست
از چه كسى نقل مى كنند.
اجماع بر خلافت شيخين حجت نيست
س 621- آيا اجماع بر خلاف كه عامه (اهل
تسنن ) ادعا مى كنند، حجت است ؟
ج - استدلالى است به مذاق آنان ، و گرنه جايى
كه خداوند متعال و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، خليفه نصب كرده اند،
اجماع چه ارزشى دارد؟!
اسلام حق را مى خواهد و اتفاق بر خلاف حق فايده ندارد، قرآن نيز به حق نازل شده است
، و حكومت اسلام دمكراسى نيست كه با راءى اكثريت ، احكام امضاء و ثابت شود، هيچ يك
از احكام الهى چنين نيست .
چگونگى اسلام شيخين
س 622- آيا شيخين ، اسلام داشتند؟
ج - اسلام ظاهرى بله ، ولى در دو روايت مى
فرمايد:
(اگر كسى خيال كند كه ان لهما قدما
فى الاسلام لن ينال شفاعتنا
):(آن دو نفر
قدمى در اسلام برداشته اند، به شفاعت ما نمى رسند.)
س 623- آيا اسلام ظاهرى آن دو نفعى براى
آنها داشت ؟
ج - نفعى كه خدا و رسولى باشد خير، ولى از
وجود آنها بعضى استفاده ها مى شد مانند اينكه در جنگ بدر (ظاهرا) عده اى از جمله
ابوبكر، براى محافظت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، آن حضرت را در خيمه اى
قرار دادند. يا اينكه در جنگ تبوك ، عثمان از پول خود عده اى را براى جنگ مجهز
نمود، اما منفعتى كه خدا و رسول بپسندد، نداشتند، لذا نديده و نشنيده ايم كه در 84
جنگى كه پيش آمد، هر چند براى يك بار، شمشير به كسى زده ، يا كسى را كشته ، يا
مجروح كرده باشند.
پيامدهاى غصب خلافت
س 624- آيا از آيه
سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم ... (فصلت : 53): (به زودى نشانه هاى
خود را در اطراف جهان و در درون جانشان ... به آنان خواهيم نمود) استفاده دوام مى
شود؟
ج - دوام رؤ يت را نمى رساند، استقبال از آن
استفاده مى شود.
س 625- بر اساس آيه گذشته ، مسلمانان بعد
از رحلت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم چه آياتى را ديدند؟
ج - اختلافات و غصب خلافت ، همه آيات الهى بود
كه براى آنها روشن شد.