زن در آينه جلال و جمال

حكيم متاله آية الله عبدالله جوادى آملى

- ۱ -


فهرست مطالب 
سخن ناشر
گزارش و ستايش
پيشگفتار
مراتب تجلى حق
هماهنگى مهر و قهر يا جمال و جلال
تجلى مهر و قهر در انسان كامل
جمال آفرينش
جمال زنان و مردان
ابعاد وجودى زن
رحامت عامل فطرى روابط اجتماعى
مبدا آفرينش زن و مرد
بناى خانواده بر پايه مهر و مديريت
بنيان مهر و عطوفت خانواده
دو ديدگاه متفاوت
فصل اول : زن در قرآن
طرح موضوع
تفسير موضوعى و تفسير ترتيبى
مراحل تفسير موضوعى
نقش عقل و اجماع در تبيين معارف اسلامى
تعليم موضوعات از طريق قرآن
انواع تعليمات و روش معلمين
شيوه آموزشى پيامبر صلى الله عليه و آله
تبيين موضوع
فرق مبانى و منابع
تذكر
قرآن هدايتگر انسان
قرآن معلم روح انسانها
حقيقت انسان نه مذكر است و نه مؤ نث
اصالت روح و فرعيت بدن
عدم تاءثير ذكورت و انوثت در ارزش ها و ارزشمندها
روح ، صاحب ارزشها
حدوث روح پس از جسم
حركت جوهرى و رابطه روح با بدن
مادى نبودن رجوع الى الله
ضد ارزشها، نه مذكرند و نه مؤ نث
ملائك جلوه اى از روح
روح ، شاگرد قرآن
نتيجه بحث
حيات طيب
عدم تاءثير ذكورت و انوثت در خطابات الهى
لسان قرآن ، لسان فرهنگ محاوره
دلالت لفظى قرآن
مواردى از تساوى در بهره هاى مادى و معنوى
شبهه تبعيت زن در ارزشها
علت تصريح به ذكورت و انوثت در قرآن
شواهد قرآنى (1) منزه بودن فرشته ها از ذكورت و انوثت
برخى از اوصاف علمى فرشتگان
تولى و تبرى
كرامت فرشتگان
خلاصه بحث
شواهد قرآنى (2) خلقت انسان
انسان و مقام خلافت
مقام انسانيت ، مسجود ملائكه
استفهام فرشتگان و اعتراض شيطان
اقسام اباء و امتناع
آدم ، معلم اسماء
عدم شاءنيت ملائكه براى متعلم بودن
عدم اختصاص خلافت به حضرت آدم عليه السلام
شواهد قرآنى (3) زمينه خلافت انسان
مقامات علمى انسان
انسان ، حامل امانت
تكلم خدا با انسان
فرشتگان الهى و تعليم اسماء
انسان و وسوسه شيطان
فيض الهى و مراتب انسانى
درجات انسان از لسان قرآن
ابزارى بودن بدن در تمامى نشئات
زنان الگو در قرآن (1)
اهتمام قرآن به شخصيت زن
قواى سه گانه نفس
فاطمه عليه السلام كلمة الله
يوسف و مريم عليه السلام دو مظهر عفت
استعاذه مادر مريم عليه السلام
تشبيه در بيان مادر مريم عليه السلام
زن و دفاع از دين
زنان الگو در قرآن (2) انبيا، الگوى انسان
الگو از نظر قرآن
زن لوط عليه السلام و زن نوح عليه السلام
زن فرعون
مقام ويژه مريم عليه السلام
ارزيابى مقام مريم عليه السلام از نظر مفسرين
اقسام وحى و دفع مغالطه
صديقه بودن مريم عليه السلام
شبهه برترى مريم عليه السلام از زكريا عليه السلام
علت طلب آيت از سوى زكريا عليه السلام
مراحل يقين
زنان الگو در قرآن (3) همسر ابراهيم خليل عليه السلام
عظمت زن در فرهنگ وحى
مقام والاى مادر در قرآن
وظايف پرورشى زن
فصل دوم : زن در عرفان
سالكان كوى جمال و جلال
سفرنامه سالكان
خلافت الهى
انسان كامل ، آيت كبراى حق
پيك خداوند سبحان
مراتب عدالت
زنان ، و رسيدن به مقام خليفة اللهى
چهره هاى خلافت
موفق ترين راه ترقى انسان
صلابت بدن يا سلامت قلب
فرشتگان رحمت و غضب
نقش دعا در رسيدن به تكامل
تقوا، معيار كمال و سپر مؤ من
فرق خير و شر در انتساب به خدا
سلاح مؤ من در جهاد اكبر
تقرب به خدا، اصل ساير كمالات
خوف عقلى و نفسى
علم نافع
انگشتان مسؤ ول
مهر يا قهر
قهر، در فرمان مهر
امت حبيب
محبت حق و محبت باطل
نمونه هايى از مقامات عرفانى زن
مخاطب سروش غيب
رابعه شاميه
رابعه بصريه عدويه
رابعه دختر اسماعيل
ابدال و اوتاد كيانند؟
زن در نگاه عارفان
فصل سوم : زن در برهان
عدم تاءثير ذكورت و انوثت در فعليت انسان
روح ، تمام حقيقت انسان
امتياز زن و مرد به حسب علل درونى و بيرونى
تفاوت عقلى بين زن و مرد
دفع مغالطه
شبهاتى در بقاى تقليد بر ميت
مرگ و تبديل علم حصولى به حضورى
معيار افضليت
سفاهت در فرهنگ قرآن
عقل ، جمال انسان
معناى عقل در فرهنگ قرآن
روح و تدبير بدن
علوم آلى و اصالى
شؤ ون دو گانه انسان
عقل عملى و عقل نظرى
تخطى دل و انديشه در قرآن
هماهنگى عقل و دل
ايمان ، عقد قلب و عقل
اهميت راه دل در قرآن و روايات
ظرافت گرايش قلبى زن
تناسب راه با سالك آن
پيوند دل و عقل يا سنت خليل الله
سيره لقمان حكيم در تعليم و تربيت
خلاصه بحث
سلامت يا صلابت
تفاوت قصص قرآنى
داستان ملكه سبا در قرآن
نبوغ فكرى و سياسى زن
علت امتياز سابقين
زنان پيشتاز در دين
حضور زن در صحنه سياست
نقش تبليغات
سوده در صحنه سياست
نتيجه بحث
عمه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضور در صحنه
دختر حرث بن عبدالمطلب در برابر حكومت اموى
ام حكيم و انتقام از بسر بن ارطاة
ام الخير، سخنور صفين
ام خالد، محدثى از زنان
اميمه ، دلسوز رزمندگان
ام كلثوم و مهاجرت زنان
زنان نابغه در شعر و ادب
خنساء شاعرى شهيد پرور
نتيجه بحث
فصل چهارم : دل شبهات و روايات معارض
منبع و مبناى حقوق در اسلام
راه پيرايش عقل مبرهن
شيوه اجتهاد در موضوعات
دو عنصر محورى در ترسيم حقوق زن
حق كجاست و ارزش در چيست ؟
اصالت و استقلال زن
ازدواج ، يك هويت دينى
مهريه ، ارزش قدسى
حس گرايى و ارزش گرايى
نمودهايى از فضيلت
علم و عدالت سالارى يا مديريت اسلامى
زن و سهام ارث
قضاوت زن
مرجعيت زنان
ديه متفاوت و كفاره متساوى
كارشناسى تخصصى يا شهادت حسى
زن و شان اجرا
تحقق حقوق زن در خانه و اجتماع
كشش و كوشش
مبغوض ترين حلال
حق مدارى و هوا مدارى
مرگ طبيعى و مرگ ارادى
شبهه نقصان ايمان زن
ستايش ها و نكوهش ها
پيش بينى وحى
جنگ جمل و مذمتها
داشتن مال كمال نيست
توهم تفكر معتزلى
شهادت زن و نسيان
مذمت زن پرستى
ستايش دنيا و مال صالح
جوابى ديگر از شبهه نقصان ايمان
تكاليف خاص اولياء الله
تقدم زن در تشريف به تكليف
جشن تشرف به بلوغ
بلوغ مشرف شدن است نه مكلف شدن
علت عدم الزام برخى تكاليف بر زن
هشدار تربيتى
نصيحت صاحب فتوحات به امام رازى
علوم ابزارى و علوم حقيقى
نظام قسط و عدل
سر تفاوت بين زن و مرد
قيوميت مرد بر زن
نگرش مادى و اسلامى
عظمت حقوقى و اجتماعى زن در قرآن
نقش عاطفه در هدايت جوامع
زن در فرهنگ غرب
خلاصه و نتيجه
ارزش فقاهت و مسؤ وليت مرجعيت
فقاهت ملك است و مرجعيت امانت
زن و مساءله قضا
زن در مقام تعليم و هدايت
مقايسه خطبه حضرت زهرا عليه السلام با نهج البلاغه
نتيجه بحث
زن و مساءله جهاد
جايگزينى در كارهاى اجرايى و عبادات
سؤ ال نماينده زنان جهان از پيامبر صلى الله عليه و آله
پاسخ پيامبر صلى الله عليه و آله در تبيين وظايف زن
ارزش انسان و ديه
سر اختلاف ديه زن و مرد در اسلام
ضرورت فراگيرى علوم
رسوخ انديشه هاى جاهليت در فرهنگ برخى از مسلمين
انتفاع مردگان از تبرعات
وجوب قضاى نماز والدين
نتيجه
روايات قضاى نماز ميت
اشكال علمى يا معيار فتوا
طريق انتساب سيادت
حل يك شبهه : طلب فرزند ذكور
سماع و اسماع صداى زن
حجاب حق الهى
فلسفه حجاب در قرآن
نتيجه بحث
سخن ناشر 
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصا الذى باركنا حوله لنريه من اياتنا انه هو السميع البصير
گرچه هر شاءنى از شؤ ون انسانى اعم از فردى و اجتماعى جايگاه و اهميت خاص به خود را دارد، ليكن برخى از آنها نسبت به بعضى ديگر از حساسيت و ويژگى برترى بهره داشته و به همين جهت نيز در معرض ‍ حوادث و وقايع بيشترى واقع است .
در بين همه امورى كه به انسان و جنبه هاى انسانى مرتبط است مساله زن همواره با پيچيدگى و غموض بيشتر همراه بوده است . حقيقتى كه در طول تاريخ فراز و نشيبهاى فراوانى را تحمل كرده و از زنده به گور شدن تا خدايى كردن را به خود ديده است . زن غير از حقيقت انسانى چهره هاى مختلف ديگرى را نيز در خود دارد كه بايستى آن جلوه هاى مختلف كشف ، و آن صورتهاى گوناگون هويدا شود تا آن گونه كه هست شناخته و معرفى شود.
بدون شك قلم هاى روان و زبانهاى گويايى به حركت در آمده تا بتوانند چهره اعجاب انگيز زن را ترسيم نموده و او را از هاله هاى ابهامى كه به دور او تنيده شده رهايى بخشند، ليكن چه بسا نه تنها گردش آن قلم ها و چرخش آن زبانها رفع حجابى نكرده بلكه وضع غطائى نموده كه بر آن تيرگى افزوده و بر آن ظلمت افروخته است .
گرچه بايد اذعان نمود كه سخن گفتن پيرامون اين پديده همواره با صعبوت همراه و با دشوارى هم پاست ليكن فروغ تابناك وحى و شعاع تابنده دين فضاى تيره را روشن و ذهن كدر را نورانى مى كند. آنها كه پيرامون معرفت به اين پديده ، بدون سلاح وحى حركت كرده يا مى كنند و يا بدون تمسك به ريسمان الهى گام بر مى دارند بايد بدانند كه اين راه ، طولانى و اين وادى ، ظلمانى است . و تلاش آنها جز بر حيرت و كوشش آنها جز بر گمراهى نمى افزايد.
دين كه سيماى زن را در حجاب عفاف و جلباب طهارت معرفى مى كند ميادين جمال و صحارى جلال را برابر او مى گذارد تا جنبه هاى مختلف هستى او را بالنده و شؤ ون وجودى او را جلوه گر سازد.
برخى كه غبار غفلت بر عقل و غمام شهوت بر قلب دارند با انديشه اى برگرفته از جهل و فكرى برخاسته از وهم در صدد ارائه چهره اى از زن هستند كه نه تنها كمالات شايسته او را تاءمين نمى كند، بلكه بذر تباهى و تخم فساد را در متن حيات اجتماعى ريخته كه از آن چيزى جز شجره خبيثه رذيلت به بار نمى آيد. همانگونه كه افكار انجمادى و آراى ارتجاعى احيانا موجب آن مى شود كه زن نه تنها به حد كمال خود نرسد، بلكه بسيارى از كمالات را كه جامعه در مسير تعالى و رشد بدان نيازمند است از دست بدهد.
انقلاب شكوهمند اسلامى ايران كه هزارها تجربه را در درون خود نهفته دارد، حركت زنان و نهضت مؤ ثر آنها در ميدانهاى مختلف فرهنگى ، اجتماعى ، سياسى و علمى را به عنوان يكى از بهترين شاخص هاى انقلاب عظيم اسلامى ما اعلام داشته و مسير تعالى و شكوفايى جامعه را بعضا در پرتو حركت خردمندانه و سير هوشيارانه زنان جامعه اسلامى معرفى مى نمايد. ليكن بايد از اين تجربه بهره گرفته ضمن حفظ و ترميم ، آن را بالنده نگه داشت .
كتاب حاضر كه يكى از تاءليفات زنده و ماندگار حكيم فرزانه و مفسر يگانه حضرت آية الله جوادى آملى - دام ظله - است ، بررسى اين حقيقت و تحليل اين واقعيت است .
كتاب حاضر مجموعه درسهايى است كه استاد مؤ لف در مركز دينى و فرهنگى ارزشمند جامعه الزهراى قم در بين محصلين و فضلاى آن مركز داشته و مورد مطالعه و مداقه قرار داده شده است ، مطالب اين كتاب ارزشمند را مى توان به پنج بخش تقسيم كرد:
بخش اول : مقدمه اى مبسوط، عقلى و استوار است كه در برگيرنده اساس و اصول حاكم در اين كتاب بوده و نقش راهنماى اين مجموعه را به عهده دارد كه در پايان اين مقدمه فلسفه نامگذارى كتاب - زن در آينه جلال و جمال را تشريح نموده است . اين مقدمه تماما از قلم حضرت مؤ لف - دام ظله - چكيده است .
بخش دوم : شناسايى و معرفى زن در كتاب الهى قرآن مجيد است . گرچه در آغاز آن تذكر داده شده است كه منظور بررسى اين حقيقت از ديدگاه قرآن و عترت است .
بخش سوم : كه تحت عنوان زن در عرفان است ، بررسى شخصيت زن از ديدگاه عرفان ناب اسلامى كه در دامان اسلام پرورش يافته و سخنانى بار يافته از قرآن و وحى دارند مى باشند.
بخش چهارم : در اين بخش از كتاب هويت زن از ديدگاه برهان توسط عقل پيوسته با وحى و نه گسسته از آن تشريح مى شود.
بخش پنجم : و در بخش پايانى ، فصل الخطاب كتاب كه پاسخ آخرين شبهات و ابهامات ارائه شده از مراكز مختلف مى باشد، به قلم فرزانه خود استاد - دام ضله - تحرير گرديده و در پى آن به توضيح و تحليل روايات وارده و احكامى كه در موضوع زن جاى بحث و نقد و نظر بوده و در ضمن درس مطرح شده پرداخته است .
ويراستارى مجموعه اين كتاب و تصحيح و تنظيم دروس آن را جناب حجة الاسلام آقاى محمود لطيفى به عهده داشته كه با تلاش مجدانه خويش در انتشار اين اثر حياتى و ارزشمند سهيم بوده است .
اكنون كه اين توفيق نصيب مركز نشر اسراء شده تا كليه آثار حضرت آية الله جوادى آملى را منتشر سازد، اعلام مى دارد: اين مركز تلاش نموده است بعد از انتشار اين كتاب در سال 1370، نقطه نظرهايى راجع به همين كتاب و همچنين شبهات و نظريات ديگرى كه در ارتباط با شخصيت زن بوده از مراكز مختلف جمع آورى و به محضر استاد - دام ظله - تقديم نموده تا حضرتشان با اضافاتى كه مى فرمايند و با تكميل نظريات و همچنين پاسخ گويى به شبهات جديد، كتاب را در اين دوره از انتشارش جامع تر و زنده تر عرضه كند.
و لذا در اين طبع براى محققين و جستارگران اين گونه مسائل اضافاتى كه افاضات استاد مكرم - دام ظله - مى باشد روشن و آشكار خواهد بود.
در پايان از همه كسانى كه مركز نشر اسراء را در انتشار اين مهم يارى داده اند تقدير كرده و آرزوى عزت و سربلندى نظام اسلامى تحت زعامت رهبر معظم انقلاب ، حضرت آية الله خامنه اى - مد ظله العالى - و تعالى ارواح طيبه شهدا و روح متعالى امام شهيدان امام خمينى - قدس سره - را از درگاه احديت مسئلت داريم .
آبان 1375
گزارش و ستايش 
1 - كتاب حاضر عصاره مباحثى است كه در سال تحصيلى 69-1368 در جامعة الزهراء عليه السلام قم تدريس شد.
محصلان آن را خواهران طلبه اى تشكيل مى دادند كه از لحاظ معقول و منقول در سطوح عالى اشتغال داشتند.
2 - نقد برخى از شبهات فقهى ، تفسيرى و...با همكارى اين دانش پژوهان صورت پذيرفت .
چنانكه رنج پياده كردن از نوار و ويرايش ابتدايى و تصحيح و تنظيم مقدماتى را در كمال خلوص تقبل فرموده اند.
لذا از مسؤ ولين گرانقدر جامعه الزهرا عليه السلام و مدرسان و محصلان اين مركز علمى صميمانه سپاسگزارى مى شود.
3 - بخش مهم مطالب اين پيشگفتار ثمره سمينارى بود كه از طرف مسؤ ولين محترم صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران پيرامون اعتلاى زن و سيرت و سنت اسلامى وى در رفتار و گفتار و نوشتار و ارائه هنر ممدوح و ايجاد مهر و انعطاف در جامعه با كمال تحرز از تهتك و نهايت تنزه از غرب زدگى و...برگزار شد كه از زحمات بى شائبه آنان به اميد تكامل اين نهاد و تكميل ديگران خالصانه تقدير مى شود.
4 - بخش ديگر از مباحث اين مقدمه پاسخ به چند سؤ ال علمى بود كه از طرف مسؤ ول ارجمند مركز مطالعات مسائل زنان ، ارائه شد كه چون حاوى معارف بلند قرآنى بود سهم مستقلى از اين مطالب را به خود اختصاص داد كه ضمن مسالت سعادت و كاميابى كارگزاران آن كانون تحقيق در معرفت جلال و جمال زن از كوشش بليغ آنان تشكر مى شود.
5 - ويرايش نهايى و تصحيح و تنظيم كامل و اشراف عالمانه به عهده حجه الاسلام آقاى محمود لطيفى از مدرسين محترم جامعه الزهرا عليه السلام بود كه اميد است در كار خويش مصيب و در نزد خداى جهان مثاب باشند.
6 - طبع مصحح و هنرمندانه اين اثر را مركز نشر فرهنگى رجاء به عهده دارد كه با رجاى واثق صلاح و فلاح و نجاح آن مسالت مى شود.
اسفند 1369 - جوادى آملى .
پيشگفتار 
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
قال اميرالمومنين على عليه السلام : عقول النساء فى جمالهن و جمال الرجال فى عقولهم
. (1)
هر موجودى مظهر نامى از نامهاى الهى است ، زيرا خلقت كه از اوصاف فعلى خداست نه از اوصاف ذاتى وى ، عبارت است از تجلى خالق در چهره مخلوقهاى گوناگون ؛ چنانكه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده است : الحمدلله المتجلى لخلقه بخلقه (2) عنوان تجلى از لطيف ترين تعبيرهاى عرفانى است كه قرآن و عترت از آن ياد كرده اند، و سالكان دور انديش و درون بين را به خود جذب نموده است ، چون سالك محب بيش ‍ از باحث متفكر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت مى برد و هرگز به شنيدن بانگ جرس كاروان كوى حق بسنده نمى كند بلكه مى كوشد تا از علم به عين آرد و از گوش به آغوش .
مراتب تجلى حق 
تجلى حق چون مقول به تشكيك است مراتب گوناگونى دارد كه برخى از آنها مايه فرو ريختن كوه استوار كه خود نگهدار و راسى زمين است مى باشد.
فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا وخر موسى صعقا (3)
چون پروردگار موسى بر كوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسى بيهوش بر زمين افتاد.
و بعضى از آنها پايه برپايى پاشكستگان بوده و آنها را از حضيض ذلت به ذروه عزت مى رساند چنانكه رفع مستضعفان و وضع مستكبران (4) هر دو بر اين اساس است .
تشكيكى كه در درجات تجلى مشهود است به مراتب ظهور بر مى گردد كه عرفان با آن تاءمين مى شود نه مراتب وجود كه حكمت متعاليه بر آن اساس ‍ تنظيم مى گردد؛ زيرا جهان آفرينش با همه شؤ ون گوناگون خويش كمتر از آن است كه در اصل هستى سهيم بوده و در آن ، همتاى خداى بى همتاى خود باشد، پس شدت و ضعف آن در ظهور و نمود است نه در وجود و بود.
تجلى حق گاهى مايه موت است و زمانى پايه حيات چنانكه فرشته مرگ مانند ملك زندگى هر دو تجلى خدايند كه يكى هنگام جان دادن به زنده ها ظهور مى كند و ديگرى هنگام جان يافتن از آنها، لذا حضرت امام سجاد عليه السلام جريان قبض روح انسان توسط حضرت عزرائيل عليه السلام را به عنوان تجلى فرشته مرگ از پرده هاى غيب ياد كرده و چنين مى فرمايد: ...و تجلى ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب (5) از اين رهگذر اماته حق تجلى اوست چنانكه احياى وى تجلى اوست .
مناسبترين تعبير از جهان امكان همان عبارت آيت ، به معناى علامت و نشانه است كه فرهنگ غنى و قوى قرآن با آن همراه است و چون هر موجود امكانى به تمام ذات و صفت و فعل خود نشانه خداى بى نشان است پس از خود چيزى ندارد زيرا در آن حال حاجب مى بود نه آيت ، براى آن كه هيچ مستقلى غير خود را نشان نمى دهد، چه اين كه پندار استقلال نيز پرده شهود است و نمى گذارد خداى متجلى را مشاهده نمود با اين كه به هر سمت و سوى كه بنگريد چهره فيض خدا آشكار است :
اينما تولوا فثم وجه الله (6)
به هر سو رو كنيد آنجا روى خداست .
ولى انسان مختال و متوهم كه در پرده پندار خودبينى يا ديگر بينى به سر مى برد از ديدار حق محروم است .
چون خداوند بسيط الحقيقه است و هيچگونه كثرت و تعدد در او راه ندارد لذا اوصاف ذاتى وى عين ذات او بوده ، چنانكه عين هم اند بنابراين اسماى حسناى او همگى آيت همان ذات يگانه و يكتا است يعنى هر اسمى همه كمالهاى ذاتى و وصفى و فعلى را بهمراه دارد و تفاوت نامهاى الهى گذشته از محيط و محاط بودن و صرف نظر از تقسيمهاى ديگر فقط در ظهور و خفاى كمالهاست . يعنى هر اسمى واجد تمام كمالهاى الهى بوده و مظهر همه آنهاست ليكن در ظهور و خفاى آن كمالها بين اسماء اختلاف است ، بنابراين مظهر هر نامى كمالهاى اسامى ديگر را داراست گرچه فعلا كمالهاى مزبور در او ظهور ندارد.
هماهنگى مهر و قهر يا جمال و جلال
جلال و جمال كه از اسماء الهى اند مظاهر گوناگون دارند ولى چون جلال حق در جمال وى نهفته است و جمال وى در جلال او مستور است ، چيزى كه مظهر جلال الهى است به نوبه خود واجد جمال حق بوده و چيزى كه مظهر جمال خداست به نوبه خويش داراى جلال الهى خواهد بود. نمونه بارز استتار جمال در كسوت جلال را مى توان از آيات قصاص و دفاع استنباط نمود يعنى حكم قصاص ، اعدام ، اماته ، خونريزى ، قهر، انتقام ، غضب ، سلطه ، استيلا، چيرگى و مانند آن كه از مظاهر جلال و جنود ويژه آن به شمار مى روند، احيا، صيانت دم ، مهر، تشفى ، خشنودى و نظاير آن را كه از مظاهر جمال و سپاهيان خاص آن شمرده مى شوند به همراه دارد چنانكه خداوند صاحب جلال و جمال چنين مى فرمايد:
و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب (7)
يعنى اين اعدام ظاهرى احياء را در درون خود داشته و مانع از بين بردن ظالمانه ديگران است و اين مرگ فردى حيات جمعى جامعه را تاءمين مى نمايد و اين قهر زودگذر مهر مستمر را به دنبال دارد و...چنانكه درباره دفاع مقدس و پيكار در برابر تهاجم بيگانگان نيز مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (8)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد، آنان را اجابت كنيد.
اين آيه در سياق آيات قتال و دفاع نازل شده است و براى دفع تو هم كسانى كه مرگ در راه خدا را نابودى دانسته و جهاد و دفاع را زوال مى پنداشتند سند گويايى است و عصاره مضمون آن اين است كه جنگ در برابر زور و قيام در قبال قهر و اقدام در صحنه نبرد با باطل ، گرچه مظهر جلال الهى است ليكن صلح با حق و تسليم در برابر قسط و عدل و تاءمين حيات خود و ديگران را كه همگى از مظاهر جمال خدا به شمار مى آيند، به همراه دارد البته تمام دستورهاى آسمانى حيات بخش بوده و حيات بخشى اختصاصى به جهاد و دفاع ندارد ليكن آيه مزبور در جريان جنگ با باطل و ايثار و نثار در راه حق نازل شده است كه هنگام بسيج نيرو به صحنه پيكار مى فرمايد: پذيرش دعوت مناديان دفاع ، زندگى شما را تثبيت مى نمايد چنانكه بعد از قيام و اقدام و جهاد و اجتهاد و حضور در صحنه ستم ستيزى و نيل به مقام شامخ شهادت مى فرمايد:
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (9)
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار، بلكه زنده اند كه نزد پروردگار شان روزى داده مى شوند.
پس دفاع كه مظهر جلال خداست عامل تضمين كننده حيات فردى و جمعى و ضامن زندگى سالم دنيا و آخرت خواهد بود و اين همان استتار جمال در جامه جلال و اشتمال كسوت جلال بر هسته مركزى جمال است .
توجه به اين نكته لازم است كه هماهنگى قهر و مهر و همبستگى جلال و جمال اختصاصى به مسائل ياد شده از قبيل قصاص و دفاع ندارد بلكه در سراسر شريعت نهفته و در سراسر شؤ ون آن مشهود است . به طورى كه هر ارادتى در كراهت نهفته است و هر اشتياقى در انزجار مستتر است لذا گاهى مى فرمايد:
كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم (10)
يعنى قتال كه ظاهرا شر شمرده مى شود و مايه كراهت است ، خير را در درون خود دارد و پايه ارادت شما خواهد بود و در مسائل خانوادگى نيز تحمل برخى از مصائب اخلاقى ظاهرا شر به شمار مى آيد ليكن خير بى شمار را كه همان تحكيم خانواده و حراست از كيان آن است در درون خود خواهد داشت چنانكه مى فرمايد:
فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا (11)
خلاصه آن كه تكليف الهى گرچه با كلفت و رنج همراه است و به نوبه خود نشانه جلال خداوند است ، ليكن درون آن جز تشريف كه آيت جمال خداست ، نخواهد بود لذا هر مكلفى مشرف خواهد شد و اين كلفت و رنج زودگذر امتثال دستورهاى الهى ، شرف پايدار را به ارمغان خواهد آورد. از اين رهگذر قرآن كريم بعد از دستور وضو و غسل و تيمم مى فرمايد: خداوند مى خواهد شما را تطهير كند يعنى اين تكليف ظاهرى ، تطهير معنوى كه جمال دل را تضمين مى نمايد به همراه دارد:
...ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهر كم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون (12)
خدا نمى خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مى خواهد شما را پاك ، و نعمتش ‍ را بر شما تمام گرداند، باشد كه سپاس او بداريد.
چنانكه زكات مال ظاهرا مايه نفاد و نقصان آن است ليكن درون آن نمو و رشد تعبيه شده است :
يمحق الله الربا و يربى الصدقات (13)
خدا از بركت ربا مى كاهد، و بر صدقات مى افزايد.
و ما آتيتم من زكاة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون (14)
آنچه را از زكات مى دهيد و خشنودى خدا را بدان خواستاريد پس آنان فزونى يافتگان اند.
و شاهد استتار جمال در كسوت جلال همان است كه بهشت در درون رنجها و دشواريهاى سير و سلوك و صبر و استوارى جهاد اصغر و اوسط و اكبر جا گرفته است : حفت الجنة بالمكاره . همانطورى كه جلال در درون برخى از جمالها واقع شده است : حفت النار بالشهوات ، زيرا شهوتها و لذتها و نشاطها و نظاير آن مظاهر جمالند و اگر تعديل نشوند و از مرز حلال بگذرند و جنبه حيوانى محض بگيرند، در درون خود قهر خدا را به همراه دارند.
مهمترين نمونه اختفاى جمال در چهره جلال ، و بهترين شاهد نهان بودن جمال در جامه جلال و استتار مهر در كسوت قهر، تبيين وضع دوزخ يا عذابهاى دردناك ديگر است . چنانكه در سوره الرحمن كه براى يادآورى نعمتهاى ويژه الهى نازل شده و مكررا از همه مكلفان اعتراف طلب مى نمايد و راه هر گونه تكذيبى را براى آنها مسدود مى كند، دوزخ و شعله هاى گدازنده آن به عنوان نعمتهاى خاص الهى اعلام شده و از همگان اقرار گرفته مى شود كه تكذيب آنها روا نيست و نمى توان اصل وجود آنها و همچنين نعمت بودن آنها را دروغ دانست :
هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ، يطوفون بينها و بين حميم آن ، فباى آلاء ربكما تكذبان (15)
اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى خوانند، ميان آتش و ميان آب جوشان سرگردان باشند.
همانطورى كه عذاب دوزخ هماهنگى جلال و جمال را به همراه دارد عذاب استيصال و تدمير دنيا نيز پيام هماهنگى قهر و مهر و هماوردى نقمت و نعمت را به همراه دارد چنانكه مى فرمايد:
و انه هو رب الشعرى ، و انه اهلك عاد الاولى و ثمود فما ابقى ، و قوم نوح من قبل انهم كانوا هم اظلم و اطغى ، و الموتفكة اهوى ، فغشاها ما غشى ، فباى آلا ربك تتمارى (16)
و هم اوست پروردگار ستاره شعرى ، و هم اوست كه عاد قديم را و ثمود را هلاك كرد و چيزى باقى نگذاشت و پيشتر از آنها قوم نوح را، زيرا آنان ستمگرتر و سركش تر بودند، و شهرهاى موتفكه را فرو افكند، پس پوشاند بر آن شهرها آنچه پوشاند، پس به كدام يك از نعمت هاى پروردگارت ترديد روا مى دارى ؟
در اين آيات سرنگونى طاغيان و براندازى نظام طغوى و تعدى را از آلاء و نعمتهاى الهى شمرده و هيچگونه مريه و شك در آن را روا نمى داند، گرچه انكار نعمتهاى خدا و كفران آنها كيفرى چون كيفر اقوام ياد شده دارد ليكن ظاهر آيه هاى مزبور آن است كه براندازى نظام ظلم بر اساس مهر الهى به محرومان است يعنى آن مهر و جمال در جامه قهر و جلال ظهور كرد، و رفع محرومان با وضع مستكبران درآميخت تا كوثر صبر و شكيبايى بر تكاثر بطر و اشر پيروز آيد.
اين امتزاج قهر و مهر در هر موجودى برابر با سعه وجود آن موجود ظهور دارد. يعنى در موجودهاى مجرد تام قوى تر از موجودهاى مستكفى است و در موجود مستكفى نيرومندتر از موجودهاى ناقص است و در ذات اقدس ‍ خداوند كه فوق تمام است ، به كمال محض مى رسد.
نشئه كثرت و منطقه ماده چون ظهور جمعى آن كم است ، هماهنگى و اتحاد اين دو وصف جمال و جلال محسوس نيست بلكه چنان مى نمايد كه برخى فقط مظهر قهر بى مهرند و بعضى مدار مهر بى قهرند ليكن برهان و عرفان ، حاكمان بر حس اند و نقص احساس را با تحليل مفهومى يا تجليل شهودى ترميم مى نمايند. زيرا ممكن نيست چيزى آيت حق تعالى باشد ولى همه اوصاف او را ارائه ندهد. البته در نحوه آيت بودن و كيفيت ارائه بين آنها تمايز برقرار است .
تجلى مهر و قهر در انسان كامل  
انسان كامل از آن جهت كه جامع همه كمالهاى امكانى است ، چون مظهر تمام اسماء است اين هماهنگى را بهتر از ديگر موجودها ارائه مى دهد لذا رسول اكرم صلى الله عليه و آله در جريان جنگ احد با تحمل همه رنجها، پيشنهاد نفرين به آنها را رد كرد و فرمود: لم ابعث لعانا بل بعثت داعيا و رحمة اللهم اهد قومى فانهم لا يعلمون ، يعنى من به منظور لعن مبعوث نشدم بلكه براى دعوت به حق و نشر رحمت به بعثت رسيده ام . سپس در نيايش خود چنين گفت : بار الها قوم مرا راهنمايى فرما زيرا آنان نادانند.
اين آميختگى قهر و مهر را هجر جميل مى نامند چنانكه حضرتش بدان ماءمور بود:
و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا (17)
و بر آنچه مى گويند شكيبا باش و از آنان با دورى گزيدنى خوش فاصله بگير. همانطورى كه اصل وظيفه در برابر دستور الهى همانا صبر جميل است :
فاصبر صبرا جميلا (18)
پس صبر كن صبرى نيكو.
نمودار اين امتزاج ميمون را مى توان در قصه يعقوب مبتلا به هجران يوسف عليه السلام و بى مهرى فرزندان خويش مشاهده نمود چنانكه قرآن مى فرمايد:
بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل و الله المستعان (19)
بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته است پس صبر نيكو راه چاره است و خدا يارى ده است .
ظرفيت انسان كامل توان هماهنگى اين دو صفت برجسته را داشته و در مسائل كلى و جزئى توازن آنها را حفظ مى نمايد لذا به همان نسبت كه در مسائل سياسى و نظامى و مباحث فرهنگى ، جلال قهر رسول اكرم صلى الله عليه و آله با جمال مهرش آميخته بود كه :
و ما خلقنا السموات والارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية فاصفح الصفح الجميل (20)
و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريده ايم و يقينا قيامت فرا مى رسد پس به خوبى صرف نظر كن .
در مسائل جزئى خانوادگى نيز پيوند آنها را حفظ مى نمود چنانكه بدان ماءموريت يافته بود:
فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا (21)
بياييد تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم رهايتان كنم .
و چون عصاره اخلاق انسان كامل همانا قرآن كريم است و هر دو از يك جايگاه رفيع تجلى كرده اند با اين تفاوت كه يكى ارسال شد و ديگرى انزال و يكى در صحابت ديگرى فرود آمد يعنى قرآن در معيت انسان كامل نازل شد نه آن كه انسان كامل در معيت قرآن رسالت يافته باشد:
و اتبعوا النور الذى انزل معه (22)
پيروى كنيد نورى را كه با او نازل شده است .
لذا قرآن نيز جامع جمال و جلال الهى بوده قهر و مهر را هماهنگ كرده است . چنانكه خداوند، قرآن را، هم به عنوان داروى شفابخش و زداينده دردها معرفى كرد، و هم به عنوان زاينده درد و عامل خسارت :
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنين و لا يزيد الضالمين الا خسارا (23)
و ما آنچه را براى مؤ منان شفا و رحمت است از قرآن نازل مى كنيم و ستمگران را جز زيان نمى افزايد.
البته تبيين جامعيت قرآن نسبت به شفا و رحمت از يك سو، و خسارت و تبار از سوى ديگر و نيز نسبت به هدايت و راهنمايى از يك سمت و اضلال و گمراه كردن از سمت ديگر، كه در كريمه :
...يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين (24)
بسيارى را با آن - مثل هاى قرآنى - گمراه ، و بسيارى را با آن راهنمايى مى كند، و جز فاسقان را با آن گمراه نمى كند.
آمده است ، با تاءمل در خود آيات ياد شده روشن مى گردد، زيرا در هر دو آيه تعليل حكم بر وصف ، مشعر به عليت آن وصف است ، يعنى در آيه اول وصف ظلم و در آيه دوم ، صفت فسق دليل آن است كه ظالم و فاسق همچون بيمارى است كه در دستگاه گوارش او آسيبى پديد آيد و توان هضم ميوه شاداب و شيرين را نداشته باشد و در برابر آن به جاى پذيرش ، عكس ‍ العمل نشان مى دهد و در نتيجه بيماريش افزون مى گردد و گرنه اصل بيمارى از قرآن نخواهد بود. چنانكه اصل ضلالت و خسارت نيز از اوصاف سلبى قرآن بوده و از ساحت قدس آن دور است . ولى همين اضلال عارضى و خسارت ثانوى كه مظهر قهر خداست با آن هدايت ابتدايى و مستمر ذاتى و اصلى و نيز با آن شفاى مستمر هماهنگ خواهد بود.
جمال آفرينش 
آفرينش از نظر قرآن كريم با جمال و زيبايى آميخته است ، هم جمال و زيبايى نفسى و هم جمال و زيبايى نسبى . خواه در قلمرو موجودهاى مادى و خواه در منطقه موجودهاى مجرد و معنوى . استنباط جمال و زيبايى نفسى هر موجود در حد ذات خويش - خواه ماده و خواه مجرد - از انضمام دو آيه قرآن حاصل مى شود.
اول : آيه الله خالق كل شى ء (25) است كه دلالت دارد هر چيزى غير خدا، مخلوق ذات اقدس خداوند است خواه مجرد باشد و خواه مادى ، خواه از ذوات باشد خواه از اوصاف .
دوم : آيه الذى احسن كل شى ء خلقه (26) است كه دلالت دارد هر چيزى را كه خداوند آفريد جميل و زيبا خلق كرد و هيچگونه نقص و عيب نفسى در متن هستى يافت نمى شود، چه در نشئه ماده و چه در منطقه مجرد و نيز، هم در قلمرو ذوات اشيا و هم در نشئه اوصاف آنها.
استظهار جمال و زيبايى نسبى برخى از موجودات نسبت به بعضى از موجودات ديگر نيز از بررسى چند مورد به دست مى آيد، يكى آيه
انا جعلنا ما على الارض زينة لها...(27)
يعنى ما آنچه را كه در روى زمين قرار دارد از مناظر طبيعى به عنوان زينت زمين قرار داده و كره ارض را بدان مزين نموديم ، و ديگرى آيه انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب ، (28) يعنى ما فضاى بالا را با ستاره هاى روشن زينت داديم . از اين آيات زينت و جمال نسبى موجودات مادى نسبت به يكديگر معلوم مى شود و از آيه :
...حبب اليكم الايمان و زينة فى قلوبكم و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان ... (29)
خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما زينت داد و كفر و فسق و معصيت را در نظرتان ناخوشايند ساخت .
چنين بر مى آيد كه خداوند ايمان را محبوب دلها قرار داده و آن را زيور جان آدميان ساخته است . و چون روح انسانى مجرد است نه مادى ، و ايمان نيز امرى است معنوى نه مادى ؛ اين امر معنوى يعنى ايمان ، مايه جمال و زيبايى آن امر مجرد يعنى جان انسانى شده است . البته تمايز زيبايى تكوينى از اعتبارى و امتياز جمال رحمانى از زينت شيطانى مبسوطا در قرآن كريم بيان شده است .
تقسيم جمال به مادى و معنوى كه در قرآن كريم آمده است ، در سخنان صاحبان ولايت و مفسران اصيل آن نيز وارد شده است چنانكه در كلمات حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام آمده است :
حسن الصورة الجمال الظاهر (30) نيكويى صورت زيبايى ظاهر است .
حسن النية جمال السرائر (31) نيت نيكو زيبايى درونى است .
ترغيب به جمال و تشويق به كار جميل در زبان قرآن و عترت مشهود است چنانكه خداوند ضمن بر شمردن منافع اقتصادى دامدارى ، به بهره بردارى از جمال آن اشاره كرده و مى فرمايد:
و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون (32)
يعنى براى شما زيبايى است در كيفيت بازگشت شبانگاهى گوسفندان از چراگاه و نيز در نحوه رها كردن آنها در بامداد به سوى چراگاه .
و در سخنان حضرت على عليه السلام چنين آمده است كه مردان با تقوى در عبادت خاشع و در عين فاقه و حاجت متجمل اند (33) و در توصيه به كميل چنين مى فرمايند:
معرفة العلم دين يدان به ، به يكسب الانسان الطاعة فى حياته و جميل الاحدوثه بعد وفاته (34)
دانش اندوزى تنها آيينى است كه بايد به آن پايبند بود، به وسيله آن هر كس ‍ در حيات خود راه اطاعت پيمايد و براى پس از مرگش ذكر خيرى به جاى گذارد.
التجمل من اخلاق المومنين (35)
آرايش از اخلاق مؤ منان است .
و اين تجمل كه از اوصاف مردان با ايمان است شامل هر دو قسم جمال خواهد بود، گرچه نسبت به جمال و زيبايى معنوى شمول بيشترى دارد. لذا حضرت على عليه السلام به فرزندش حضرت حسن عليه السلام چنين مى فرمايد:
...فلتكن مسالتك فيما يبقى لك جماله و ينفى عنك و باله فالمال لا يبقى لك و لا تبقى له (36)
يعنى خواست تو در كوششها و نيايشها چيزى باشد كه جمال آن بدون و بال براى تو بماند زيرا مال براى تو نمى ماند و تو نيز براى او نمى مانى ، پس ‍ جمال انسان در همان معارف و فضائل خواهد بود.
جمال زنان و مردان  
چون در مطالب ياد شده فرقى بين زن و مرد نيست ، زيرا محور همه آنها انسان است و خصوصيت ذكورت و انوثت در حقيقت انسان و ايمان و مانند آن تاءثيرى ندارد مى توان از حديث شريف علوى كه فرمود: عقول النساء فى جمالهن و جمال الرجال فى عقولهم ، معناى دستورى فهميد نه معناى وصفى . يعنى منظور آن نباشد كه حديث شريف در صدد وصف دو صنف از انسان باشد كه عقل زن در جمال او خلاصه مى شود تا جنبه نكوهش داشته باشد و جمال مرد در عقل او تعبيه شده است تا عنوان ستايش بگيرد، بلكه ممكن است معناى آن ، دستور يا وصف سازنده باشد نه وصف قدح و نكوهش يعنى زن موظف است و يا مى تواند عقل و انديشه انسانى خويش را در ظرافت عاطفه و زيبايى گفتار و رفتار و كيفيت محاوره و مناظره و نحوه برخورد و حكايت و نظاير آن ارائه دهد چنانكه مرد موظف است و مى تواند هنر خود را در انديشه انسانى و تفكر عقلانى خويش ‍ متجلى سازد. مثلا زن بايد بتواند قداست همسر حضرت ابراهيم عليه السلام و كيفيت برخورد او با فرشته ها و نحوه شنيدن بشارت مادر شدن و حالت تعجب و ابراز انفعال نمودن ظريفانه را كه در آيه :
فاقبلت امراته فى صرة فصكت وجهها و قالت عجوز عقيم (37)
و زنش با فريادى سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت : زنى پير نازا؟!
و آيه :
و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب (38)
و زن او ايستاده بود، خنديد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم .
اشاره شده است ، متجلى سازد در صورتى كه هرگز اين ظرايف هنرى كه تمثل عين طريف عقلى است ميسور مردان هنرمند نخواهد بود. چنانكه زن تحصيل كرده و آگاه به معارف شهادت و ايثار و نثار توان آن را دارد كه در نقش مادر مهربان ، فرزندش را تشويق به جهاد و در بدرقه او هنگام عزيمت ، عقل طريف را در جامه هنر ظريف ارائه دهد. يا هنگام استقبال فرزند نستوهش كه از ميدان رزم ، پيروزمندانه برگشت ؛ انديشه وزين عقلى را در لباس زيبايى شوق و انتظار و نظاير آن نشان دهد. چنانكه مردان هنرمند توان مقابل آن را دارند كه هنرهاى ظريف را در جامه عقل طريف حكايت كنند.
خلاصه آن كه زن بايد طرايف حكمت را در ظرايف هنر ارائه دهد و مرد بايد ظرايف هنر را در طرايف حكمت جلوه گر كند يعنى جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او تجلى مى يابد و اين توزيع كار نه نكوهشى براى زن است و نه ستايشى براى مرد. بلكه رهنمود و دستور عملى هر يك از آنهاست ، تا هر كس به كار خاص خويش ماءمور باشد و در صورت امتثال دستور مخصوص خود در خور ستايش گردد و در صورت تمرد از آن ، مستحق نكوهش شود. پس تفاوت زن و مرد در نحوه ارائه انديشه هاى درست ظهور مى نمايد. وگرنه زن نيز چون مرد شايستگى فراگيرى علوم و معارف را داشته و بايسته تقدير و ثناست ؛ چه اين كه مرد شايسته ارائه هنرهاى ظريف بوده و بايسته ستايش و تقدير است .
ابعاد وجودى زن 
لازم به ذكر است كه احكام و اوصاف صنف زن از دو ديدگاه قابل مطالعه و بر دو قسم است :
قسم اول : راجع به اصل زن بودن او است كه هيچ گونه تفاوتى در طى قرون و اعصار به آنها رخ نمى دهد. مانند لزوم حجاب و عفاف و صدها حكم عبادى و غير عبادى ، كه مخصوص زن است و هرگز دگرگون نخواهد شد. و بين افراد زن هم هيچ فرقى در آن جهت مشترك زنان نيست .
قسم دوم : ناظر به كيفيت تربيت و نحوه محيط پرورش آن است كه اگر در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بيانديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند تمايزى از اين جهت با مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت يافت شود، همانند تمايزى است كه بين خود مردها مشهود است . مثلا اگر زنان مستعد به حوزه ها و دانشگاههاى علمى راه يابند و همانند طلاب و دانشجويان مرد به فراگيرى علوم و معارف الهى بپردازند و از لحاظ جهان بينى و انسان شناسى و دنيا شناسى و آخرت شناسى و ساير مسائل اسلامى ، در دروس مشترك بين محصلين حوزه آگاهى كامل يابند و نحوه تعليم و تبليغ دينى آنان چون رجال مذهبى باشد، چه اين كه گروهى فعلا به بركت انقلاب اسلامى اين چنين اند، آيا باز هم مى توان گفت رواياتى كه در نكوهش زنان آمده و احاديثى كه در پرهيز از مشورت با آنها وارد شده و ادله اى كه در نارسايى عقول آنان رسيده اطلاق دارد و هيچ گونه انصرافى نسبت به زنان دانشمند و محققان از اين صنف ندارد و همچون قسم اول موضوع همه آن ادله ذات زن از حيث زن بودن است ؟ مثلا گفته هاى حضرت على عليه السلام ؛ در بيان وهن عقول زنان كه فرمود:
يا اشباه الرجال و لا رجال ، حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال (39)
اى مرد گونه هاى نامرد، با آرزوهاى كودكانه ! و انديشه زنان پرده نشين !
اياك و مشورة النساء فان رايهن الى افن و عزمهن الى وهن ... (40)
بپرهيز از مشورت با زنان ، كه راى آنان ناقص و تصميم آنان سست است .
هيچ گونه انصرافى از زنان محقق و دانشمند ندارد؟ و آيا مى توان گفت كه عقل آنان در بخش عقل نظرى ، چون زنند و تنها به خاطر انوثت بدن آنها همتاى عقل كودكان مى باشد، و اراده و تصميم و عزم آنها در بخش عقل عملى سست و ناپايدار است . و يا آن كه اين تعبيرها به لحاظ غلبه خارجى است كه منشاء آن ، دور نگه داشتن اين صنف گرانقدر از تعليم و محروم نگه داشتن اين گروه توانمند از تربيت صحيح است ، كه اگر شرايط درست براى فراگيرى آنها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود حتما غلبه بر عكس ‍ خواهد شد و يا لااقل غلبه اى در كار نيست تا منشاء نكوهش گردد.
خلاصه آن كه وهن عزم چون مساءله حجاب و عفاف از احكام قسم اول نخواهد بود. هوشمندى و نبوغ برخى از زنان سابقه ديرين داشته و سبقت آنان در موعظت پذيرى نسبت به مردها شواهد تاريخى دارد. وقتى اسلام به عنوان دين جديد در جاهليت دامنه دار حجاز جلوه كرد، تشخيص ‍ حقانيت آن از نظر عقل نظرى محتاج به هوشمندى والا، و پذيرش آن از جهت عقل عملى نيازمند به عزمى فولادين بوده است تا هر گونه خطر را تحمل نمايد لذا كسى كه در آن شرايط پيش از ديگران مسلمان مى شد از برجستگى خاص برخوردار بوده و همين سبقت ، از فضائل او به شمار مى رفت . چون تنها سبق زمانى يا مكانى نبوده است كه معيار ارزش جوهرى نباشد بلكه سبق رتبى و مكانتى بود كه مدار ارج گوهر ذات خواهد بود. چنانكه سبق اسلام حضرت على عليه السلام از فضائل رسمى آن حضرت به شمار مى رود. از اين رهگذر مى توان به هوشمندى و نبوغ زنانى پى برد كه قبل از همسران خود دين حنيف اسلام را پذيرفته و حقانيت آن را با استدلال تشخيص داده و در پرتو عزم استوار به آن ايمان آورده اند. در حالى كه مردان فراوانى نه تنها از پذيرش آن استنكاف داشته و در حقانيت آن ترديد داشتند بلكه براى اطفاء نور آن سعى بليغ مى نمودند گرچه طرفى نمى بستند.
مالك بن انس (179-95ه .ق ) در موطا خود چنين نقل مى كند كه عده اى از زنان در حالى اسلام آورده بودند كه شوهران آنها كافر بوده اند مانند دختر وليد بن مغيره كه همسر صفوان بن اميه بود و قبل از شوهرش ‍ مسلمانان شد و نيز ام حكيم دختر حارث بن هشام كه شوهرش عكرمة بن ابى جهل بود، پيش از همسرش اسلام آورد. (41)
رحامت عامل فطرى روابط اجتماعى 
جامعه انسانى نيازمند علل و عواملى است تا گرايش و صفاى ضمير بين افراد آن تاءمين شود و صرف قوانين و مقررات سياسى ، نظامى ، اقتصادى ، و... كافى نيست . و از طرف ديگر جامعه بزرگ بشرى را جوامع كوچك خانوادگى مى سازند، يعنى اعضاى خانواده هاى متعدد عامل تحقق مجتمع رسمى خواهند بود. و مادامى كه سبب رافت و گرايش در بين اعضاى خانواده پديد نيايد، هنگام تشكل مجتمع رسمى نيز هرگز بين احاد آن ، صفاى ضمير و روح تعاون و پيوند دوستى برقرار نخواهد شد. و مهمترين عاملى كه بين افراد خانواده رافت و گذشت و ايثار را زنده مى كند تجلى روح مادر در بين اعضاى خانواده است زيرا پدر گرچه به عنوان الرجال قوامون على النساء عهده دار كارهاى ادارى و اجرايى جامعه كوچك يعنى خانواده است ، ليكن اساس خانواده كه بر مهر و وفا و پيوند پى ريزى شده است ، به عهده مادر است زيرا مادر مبدا پيدايش و پرورش فرزندانى است كه هر كدام به ديگرى وابسته اند.
افرادى كه از يك زن متولد مى شوند همانند ميوه هاى يك درخت نيستند كه روح ايثار انسانى در سطح گياه ظهور نكند و يا مانند بچه هاى يك حيوان ماده نخواهند بود كه فاقد تعاون انسانى بوده و پيوند خاص بشرى در آنها جلوه نكند، بلكه فرزندان متولد شده از يك زن ، خواه بدون فاصله و خواه با فاصله نسبت به يكديگر رووف و مهربان بوده و پيوند فطرى خود را در پرتو تعاليم دينى شكوفا مى نمايند، و در مكتب دين حفظ اين پيوند و فراموش ‍ نكردن آن از واجبهاى مهم به شمار آمده و اگر كسى اين پيوند فطرى و دينى را قطع نمايد، از رحمت ويژه الهى محروم خواهد شد. زيرا صله رحم از چيزهايى است كه خداوند به آن امر فرموده و درباره قاطعان چيزى كه بايد وصل شود، لعن و نفرين الهى وعده داده شده است :
الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون (42)
آنانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند، و آنچه را خدا به پيوستن آن امر نموده مى گسلند، و در زمين به فساد مى پردازند، آنانند كه زيانكارند. والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار (43)
آنانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند، و آنچه را خدا به پيوستند آن امر نموده مى گسلند، و در زمين به فساد مى پردازند، آنانند كه بر آنان لعنت است و بدفرجامى آن دنياست .
و شايد سر اين كه افساد در زمين در كنار قطع چيزى كه وصل آن لازم است ذكر شده اين باشد كه افرادى كه در خانواده هاى اصيل دينى رشد كرده و قانون صله رحم و حفظ پيوند اعضا را ادراك كرده و عمل نموده اند، وقتى وارد اجتماع رسمى شدند دست به افساد در زمين نمى زنند زيرا با روح پيوند و ايثار گام به جامعه نهاده اند، ولى كسانى كه از خانواده اى غير دينى برخاسته اند چون اصل پيوند فطرى بين اعضا در اثر رعايت نكردن قانون صله رحم و لزوم ايثار و تعاون و...فراموش شده است لذا با ورودشان به جامعه رسمى ، پديده هاى توحش و تنمر نيز ظهور خواهد كرد.
خلاصه آن كه قانون صله رحم اصل مهمى است كه جامعه كوچك را درست تربيت كرده و زمينه شكوفايى جوامع بزرگ را فراهم مى نمايد. و صله رحم اصل حاكم بر ارحام و محارم و وابستگان خانوادگى است ، و منشاء همه اين رحامت ها و وابستگيها همانا پيدايش همه اعضا از يك رحم مى باشد. و آن رحم كه مبداء تكون اعضا به هم پيوسته است جزو زن بوده و در حقيقت مقام والاى زن است كه پايه گذار قانون ارحام و صله رحم و محروميت و...است . نتيجه آن كه مهره اصلى خانواده و رحامت را زن به عهده دارد گرچه مرد مسؤ ول كارهاى اجرايى و تاءمين هزينه هاى زندگى و مانند آن است . از اين رهگذر قرآن كريم ضمن توصيه انسان به گرامى داشتن پدر و مادر، زحمات مادر را كه به زايمان و شير دادن است و منشاء اصلى آنها رحم است يادآور مى شود:
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا (44)
و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم ، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با رنج او را به دنيا آورد و بار برداشتن و از شير گرفتنش سى ماه است .
حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ... (45)
مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است .
و نيز حضرت امام زين العابدين عليه السلام در رساله حقوق كه لزوم رعايت حقوق ارحام را به مقدار پيوستگى و قرابت نسبت به رحم بيان فرموده اولين حق را در نظام خانوادگى به مادر داده ، آنگاه از حق پدر سخن به ميان آورده و چنين فرموده است : ...و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابة فاوجبها عليك حق امك ثم حق ابيك ثم حق ولدك ثم حق اخيك ثم الاقرب فالاقرب . (46)
عنايت به اين نكته لازم است كه نقش زن نه تنها ايجاد رابطه رحامت بين اعضاى نسبى يك خانواده است ، بلكه سهم آن در ايجاد پيوند رحمى بين وابستگان سببى نيز قابل انكار نيست . زيرا در اسلام ، وابستگان سببى همانند پيوستگان نسبى از رحامت خاص برخوردارند و قانون مصاهرت مقررات فراوانى را به همراه دارد. چنانكه از خطبه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مراسم عقد زناشويى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليه السلام چنين استفاده مى شود كه مصاهره و دامادى ملحق به نسب بوده و عروس و داماد به منزله فرزندان دو خانواده محسوب شده و اعضاى دو خانواده مخصوصا پدران و مادران به منزله افراد يك خانواده به حساب خواهند آمد. و اين قانون كه از خطبه رسول اكرم و نيز از خطبه عقد زناشويى حضرت جواد عليه السلام توسط حضرت امام رضا عليه السلام (47) استفاده شده از آيه :
هوالذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا (48)
او اوست كه از آب بشرى آفريد و او را داراى خويشاوندى نسبى و دامادى قرار داد.
استنباط مى شود. و از اينجا وارد مطلب مهم مى شويم و آن روشن شدن نقش زن در ايجاد ارتباط بين مرد به عنوان پدر و بين افرادى كه بعدا متولد مى شوند به عنوان فرزندان . يعنى زن اولا مرد را جذب كرده و رافت و عاطفت را محور ارتباط با او قرار مى دهد، سپس به كمك همان عنصر آرام و فرد رووف و مطمئن ، خانواده آرام و ارحام مهربان را تشكيل مى دهد. اگر اين مساءله مستدل شود معلوم خواهد شد كه اصالت خانواده به عهده زن است و پايه اصيل تاءسيس حوزه رحامت و تشكيل حكومت مهر و رافت همانا زن خواهد بود؛ كه اولا مرد اجنبى را رحم مى كند، ثانيا با تكثير نسل دو خانواده را در اثر مصاهره به هم مرتبط مى نمايد، ثالثا در اثر رضاع افراد بيگانه را محرم نموده و پيوند رضاعى را چون پيوند مصاهره به رابطه رحامت نزديك مى نمايد.
و اينك اصل مطلب :

 

next page

fehrest page