سيماى مؤمن در قرآن و حديث

ابوالفضل بهشتى

- ۱۰ -


از عوامل محير العقول پيشرفت اسلام در دهه هاى اول ، حسن رفتار و لطف گفتار و خوى خوش رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه موفق شد در سايه اين خصلت ارزشمند يكى از وحشى ترين ملل دنيا را به منتها درجه عظمت برساند و تمام عالم را متوجه مكتب اخلاقى و انسانى اسلام كند و اگر مسلمانان اين شيوه را طى مى كردند، قطعا بر تمام عالم سيادت و بزرگى مى نمودند.
پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از خصلت هاى نيكوى مؤ من را خوش رويى بر شمرده مى فرمايد:((...بشاشا))(280)
و امير مؤ منان در همين زمينه فرمود:
المؤ من ... لا بعباس (281)
مؤ من ترش رو نيست .
و در روايت ديگر فرمود:
...سهل الخليقه ، لين العريكه ؛(282)
مؤ من خوش خلق و نرم خو است .
نيز فرمود:
...و بشره فى وجهه (283)
مؤ من چهره اش شادمان است .
خوش خلقى با خانواده
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
كان اءبى على بن الحسين (عليه السلام ) يقول : اءربع من كن فيه ، كمل ايمانه ... و حسن خلقه مع اءهله (284)
پدرم زين العابدين (عليه السلام ) فرمود: چهار خصلت پايه هاى تكامل ايمان است كه از جمله آنها حسن خلق با اهل خانه و همسر و فرزندان است ممم (285) .
خوش خلقى با مردم
خداوند خطاب به پيامبرش مى فرمايد:
((...و اخفض جناحك للمؤ منين ))(286)
بال هاى خود را براى مؤ منان بگستران .
خداوند در اين آيه تصوير يك پرنده اى را ارائه مى دهد كه وقتى مى خواهد فرزندانش از گزند حوادث در امان باشند بال هاى خود را مى گشايد و فرزندانش را در زير آنها جاى مى دهد و در آيه ديگر مى فرمايد:
((فاصفح الصفح الجميل ))(287)
پس ، از آنها به طرز شايسته اى صرف نظر كن (و آنها را بر نادانى هايشان ملامت منما).
((صفح جميل )) گذشت ، حلم و چشم پوشى را مى رساند، صفح به خودى خود زيباست ، ولى با كلمه جميل كه همراه باشد زيبايى اش دو چندان مى شود و اين عاملى موثر در ايجاد تمايل انسان ها به اسلام بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله در محفلى خطاب به ياران فرمود: آيا به شما خبر ندهم كه كدامتان به من بيشتر شباهت داريد؟ گفتند: آرى يا رسول الله ! فرمود:
اءحسنكم اءخلاقا و اءلينكم كنفا و اءبركم بقرابته و اءكظمكم الغيظ و اءشدكم حبا لاخوانه فى دينه و اءحسنكم عفوا و اءشدكم من نفسه انصافا فى الرضا و الغضب ممم (288)
كسى كه خلقش نيكوتر باشد، در برخوردش با مردم ملايم تر، و نيكوكارترين شما به خويشان خود و فرو نشاننده غضب بيش از شما و بيش از همه به برادران دينى خويش ‍ علاقه داشته باشد و بهترين فرد از حيث عفو و گذشت باشد و بيش از ديگران رعايت عدل و انصاف را در حال غضب و خشنودى كند.
نيز هنگامى كه امير مؤ منان (عليه السلام ) در بستر شهادت قرار گرفت فرزندان خود را به دور خود جمع و براى آنها وصيت كرد و در پايان فرمود:
يا بنى عاشروا الناس عشره ان غبتم حنوا اليكم ان فقدتم بكوا عليكم .(289)
اى فرزندانم ! به گونه اى با مردم زندگى كنيد كه اگر از نظر آنها غايب شديد مشتاق ديدار شما شوند و اگر از دنيا رفتيد، از فقدان شما گريه كنند.
هم چنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ان من اكمل المؤ منين ايمانا احسنهم خلقا و الطفهم باهله (290)
از همه مؤ منان ايمان آن كس كامل تر است كه اخلاقش نيكوتر است و با كسان خود بهتر رفتار مى كند.
مزاح و شوخى
خستگى جسم و روح در سايه تفريحات سالم و مزاح و لطيفه گويى برطرف مى شود، مزاح امرى معقول و طبيعى و مورد حمايت شرع و دين است ، البته با مراعات شئون اسلامى . بر خلاف آنان كه مى كوشند از اسلام چهره خشن و عبوس ارائه دهند، در اسلام خوشحالى و شاد كردن جزو خصلت هاى مثبت و پسنديده اهل ايمان به شمار مى آيد.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
هيچ مؤ منى نيست مگر اين كه در او ((دعابه )) است . راوى از امام (عليه السلام ) پرسيد دعابه چيست ؟
حضرت فرمود: مزاح و شوخى .
و در روايت ديگر امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
فان الملاعبه من حسن الخلق .
شوخى و مزاح جزئى از خوش رفتارى و حسن خلق است .
شايان ذكر است كه در اسلام مزاحى پسنديده است كه در حد و مرز مجاز و معقول صورت گيرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
ان من اءحب الاعمال الى الله عزوجل ادخال السرور على المؤ منين .(291)
از محبوب ترين كارها نزد خداوند متعال ، وارد ساختن سرور و شادمانى بر دل مؤ منان است .
شجاعت و قوت قلب
شجاعت ، يعنى پردلى و دليرى ، اين صفت از صفات برجسته و نيكوست . وجود دليران متدين و مؤ من موجب خرسندى ضعيفان است ، زيرا مردان شجاع ، ضعيف ها را در كنف حمايت خود قرار مى دهند و از شر بدخواهان حفظ مى نمايند.
البته شجاعت با زورمندى تفاوت دارد، چه بسا افراد قوى پنجه اى كه ضعيف القلب و ترسو هستند. شجاع واقعى كسى است كه در سايه ايمان و توكل ، قوت قلب داشته باشد كه البته اگر نيرومند باشد بهتر است .
شخص شجاع به اقتضاى طبيعت و سرشت مردانگى اش ، از صفات رذيله اى چون دروغگويى و فتنه انگيزى ، دورويى و تملق و... - كه ناشى از ضعف نفس انسان هاست - دورى مى كند. ارزش شجاعت به اين است كه همراه با ايمان و تقوا و بشر دوستى باشد مثل شجاعت امير مؤ منان (عليه السلام ) و ساير ائمه (عليهم السلام ) كه به شهادت تاريخ در هيچ عرصه اى از خود ضعف و سستى نشان نداده و در تمام غزوات و نبردهاى تاريخى و مبارزات پيشقدم و پيش تاز بودند و بر اساس مصالح اسلام شجاعانه قدم بر مى داشتند و زير بناى شجاعت آنها را ((رضاى الهى )) و اجراى عدالت تشكيل مى داد كه در ميان تمام اديان و مذاهب از آنان به عنوان انسان هاى كامل و آزاده ياد مى شود، ليكن امثال چنگيزخان مغول كه شجاعتش براى هواى نفس و قتل و غارت مردم بوده امروز به عنوان شخص خونريز و دور از انسانيت ياد مى شود.
او كه از خوانين مغولستان (ايالتى بزرگ از شمال چين ) و مردى بت پرست و خونخوار بود در زمان سلطنت خوارزمشاهيان به بهانه تجاوزى كه اولياى ايران به تجار مغولستان روا داشته اند به كشور ايران حمله كرد و از غارت و قتل عام هيچ فروگذار نكرده و ده ها هزار انسان و نفوس بى گناه را كه غالبا طفل و پير بودند كشت .
بنابراين ، شجاعت با بى باكى و تهور تفاوت دارد، زيرا تهور و بى باكى غير عاقلانه است و كارهاى از روى بى باكى موجب پشيمانى است .
پيامبر صلى الله عليه و آله شجاعت و قوت قلب را يكى از نشانه هاى مؤ منان بر شمرده و مى فرمايد:
ان قوه المؤ من فى قلبه اءلا ترون اءنه قد تجدونه ضعيف البدن ، نحيف الجسم و هو يقوم الليل و يصوم النهار.(292)
همانا مؤ من توان و قوتش در قلبش است آيا نمى بينيد مؤ من لاغر اندام و نحيف است در حالى كه شب ها را به عبادت زنده مى دارد و روزها را روزه مى گيرد.
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) طبق بعضى كتب تفسيرى ، شانزده ساله بود كه با طاغوت بزرگ زمان خود در افتاد كه اين ناشى از همان ايمان فوق العاده او بود.
جبن و ترس از خصلت هاى مذموم
بر اساس معارف قرآنى و روايى ، انسان فاقد شجاعت و به تعبير ديگر انسان هاى ترسو بى ايمانان شمرده شده ، چرا كه اگر نور ايمان در قلب كسى بتابد، آن قلب به بركت نور الهى قوت و نيرو مى گيرد.
قرآن مجيد مى فرمايد:
اءشحه عليكم فاذا جاء الخوف راءيتهم ينظرون اليك تدور اءعينهم كالذى يغشى عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم باءلسنه حداد اءشحه على الخير اولئك لم يؤ منوا فاءحبط الله اءعمالهم و كان ذلك على الله يسيرا.(293)
آنان نسبت به شما در همه چيز بخيلند و هنگامى كه (لحظات ) ترس (و بحرانى ) پيش آيد، مى بينى آن چنان به تو نگاه مى كنند و چشم هايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند! اما وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست ، زبان هاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مى گشايند (و سهم خود را از غنايم مطالبه مى كنند.) در حالى كه در مال حريص و بخيلند، آنها هرگز ايمان نياورده اند، از اين رو، خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
شر ما فى الرجل شح هالع و جبن خالع .(294)
بدترين صفت مرد بخل مفرط است و ترس شديد.
ناگفته نماند كه در يك مورد ترس پسنديده است و آن بيم از عذاب خدا مى باشد و البته هر كس بايد بداند كه تمام كردار و رفتارش در پيشگاه الهى معلوم است و اگر خداى نخواسته معصيتى از او سر زند بايد از قهر خدا بترسد و توبه نمايد.
ابهت
در منابع روايى يكى از نشانه هاى مؤ منان برخوردارى از ابهت (عظمت و بزرگوارى ) معرفى شده است .
امام صادق (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايد:
ان المؤ من يخشع له كل شى ء ثم قال : اذا كان مخلصا لله قلبه اءخاف الله منه كل شى ء حتى هوام الارض و سباعها و طير السماء.(295)
همانا همه چيز در مقابل مؤ من خاشع و تسليم است و مؤ من آنگاه كه قلبش خالص براى خداست ، خداوند همه چيز را از او بيمناك مى كند، حتى شيران زمين و درندگان آن و پرندگان آسمان .
و در جاى ديگر فرمود:
ان المؤ من من يخافه كل شى ء و ذلك اءنه عزيز فى دين الله و لا يخاف من شى ء و هو علامه كل مؤ من .(296)
از ويژگى هاى اهل ايمان اين كه همه چيز از او ترسان است ، زيرا او در دين خدا عزيز است و او را از چيزى ترس و واهمه اى نيست و اين علامت و نشانه هر مؤ منى است .
امام مجتبى (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
اذا اءردت عزا بلا عشيره و هيبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصيه الله الى عز طاعه الله .(297)
هر گاه بدون برخوردارى از قدرت قوم و قبيله خواهان عزت و اقتدار و بدون سلطنت ، خواهان هيبت و شكوه هستى از ذلت گناه خارج شو و به سوى عزت طاعت و بندگى خدا برو.
عزت
گرچه در فارسى روزمره ، عزت به معناى احترام و آبرو و يا گران بها بودن است ، ولى در لغت عزت به معناى قدرت شكست ناپذير است .
در قرآن مجيد عزت مطلق از آن خداست كه مى فرمايد:
((فان العزه لله جميعا))(298)
همانا همه عزت ها از آن خداست .
و در آيه 8 سوره منافقون مى بينيم عزت را براى خدا و رسول و مؤ منان قرار داده است :
((و لله العزه و لرسوله و للمؤ منين .))
چرا كه اوليا و دوستان خدا نيز پرتوى از عزت اويند و به او متكى هستند به همين دليل در روايات اسلامى روى اين مسئله تاكيد شده است كه مؤ من نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد و خدا خواسته كه او عزيز باشد، او نيز براى حفظ اين عزت بايد بكوشد.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين آيه آمده است :
فالمؤ من يكون عزيزا و لا يكون ذليلا...المؤ من اءعز من الجبل ان الجبل يستفل منه بالمعاول و المؤ من لا يستفل من دينه شى ء.(299)
مؤ من عزيز است و ذليل نخواهد بود. مؤ من از كوه محكم تر و پر صلابت تر است ، چرا كه كوه را با كلنگ ها مى توان سوراخ كرد. ولى هرگز چيزى از دين مؤ من كنده نمى شود.
در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) آمده است :
لا ينبغى للمؤ من اءن يذل نفسه . قيل له : و كيف يذل نفسه ؟ قال : يتعرض لما لا يطيق !(300)
سزاوار نيست مؤ من خود را ذليل كند. سوال شد: چگونه خود را ذليل مى كند؟! فرمود: به سراغ كارى مى رود كه از او ساخته نيست .
شرم و حيا
اين صفت بسيار پسنديده و شايسته از بزرگ ترين زيورهاى انسانى به شمار مى رود، به ويژه در زنان بسيار مطلوب است . بانوى با حيا و شرم نه تنها براى جامعه انسانى ضرر و فساد اخلاقى ندارد كه جامعه در سايه چنين زنانى ، رنگ فضيلت و عفت به خود مى گيرد و بانوى عفيف و پاكدامن مورد احترام مردم مى باشد. حجاب يكى از مظاهر حيا و عفت زنان است كه رعايتش جلو بسيارى از مفاسد را مى گيرد.
بر عكس وقاحت و بى حيايى و بى عفتى آثار زيانبارى براى فرد و اجتماع دارد و در روايات از چنين افرادى به شدت نكوهش شده و كسانى كه از طريق مسخرگى و مطربى و بردن آبروى اشخاص و بدزبانى و... (كه همه از آثار بى حيايى است ) امرار معاش و زندگى مى كنند، از پست ترين طبقات مردم مى باشند.
در منابع روايى يك پيوند ناگسستنى و جدايى ناپذير بين ايمان و حيا است كه گويا اين دو مترادف هم هستند. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
الحياء من الايمان و الايمان فى الجنه .(301)
حيا از ايمان و جايگاه ايمان بهشت است .
و در جاى ديگر امام باقر يا امام صادق (عليهما السلام ) مى فرمايد:
الحياء و الايمان مقرونان فى قرن فاذا ذهب اءحدهما تبعه صاحبه .
حيا و ايمان همراه و همدوش هم هستند و چون يكى از آنها برود، ديگرى نيز مى رود.
و نيز امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا ايمان لمن لا حياء له ؛(302)
كسى كه شرم و حيا ندارد ايمان ندارد.
بصيرت و هشيارى
مؤ من در سايه ايمان به خدا و ارتباط ويژه اش از طريق عبادت قلبى و ظاهرى داراى نوعى فهم و درك خدادادى مى شود كه در مقابل امور و حوادث به طور روشن تصميم گيرى مى كند و از حيله ها و مكرهاى شيطانى خلاصى مى يابد، و از چشمانى تيزبين و گوش حق شنو برخوردار مى شود و در سايه اين بصيرت و تيز بينى هم خود را از انحراف ها و خطرهاى فكرى نجات مى دهد و هم ديگران را با توصيه ها و سفارش هاى حكمت آميزش به سعادت و عزت هدايت مى كند. از اين رو، در منابع قرآنى و روايى ، يكى از نشانه هاى اهل ايمان ، بصيرت و هشيارى بيان شده است .
قرآن مجيد مى فرمايد:
والذين اذا ذكروا بآيات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا.(303)
آنان كسانى هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها يادآورى مى شود كر و كور با آنها مواجه نمى شوند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
المؤ من كيس فطن حذر؛(304)
مؤ منان انسان زيرك و باهوش و خطرياب است .
و نيز فرمود:
المؤ من ... و لا يخوص فيما لا يعنيه .
مؤ من (در سايه بصيرت ايمانى اش ) خود را به مهلكه و سرازيرى هاى شقاوت و پرتگاه نمى اندازد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
اتقوا فراسه المؤ من ، فانه ينظر بنور الله عزوجل .(305)
از فراست و زيركى مؤ من بترسيد كه چيزها را با نور خدا مى نگرد.
و نيز امام صادق (عليه السلام ) در وصف اهل ايمان مى فرمايد:
مستبصرين ليسوا بشكاك .(306)
آنها روشن و اهل آگاهى و بصيرتند نه اهل شك و ترديد.
مروت و عاطفه
مردانگى ، گذشت ، فتوت ، جوانمردى و بلند همتى نيز يكى ديگر از خصلت هاى نيكو و پسنديده اهل ايمان است . مؤ من در سايه سرمايه ارزشمند ايمان به خدا و معنويت از چنين خصلتى برخوردار است كه مظهر عطوفت و مهربانى مى باشد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در بيان معرفى اهل ايمان مى فرمايد:
...عونا للغريب (للغريب ) و اءبا لليتيم ... يرحم الصغير.(307)
اهل ايمان ياور بى پناهان (خويشاوندان ) و پناهگاه و پدر يتيمان است و به كودكان رحم مى كند.
امير مؤ منان (عليه السلام ) در بيان مروت مى فرمايد:
ثلاثه هن المروءه : جود مع قله ، و احتمال من غير ذله ، و تعفف عن المساءله ؛ممم (308)
مروت سه چيز است : بذل و سخاوت در عين تنگدستى ، تحمل و بردبارى بدون ذلت و خوارى ، عفاف ورزيدن از سوال و طلب .
نفس ستيزى (جهاد اكبر)

گر بر سر نفس خود اميرى ، مردى   ور بر دگرى نكته نگيرى ، مردى
مردى نبود فتاده را پاى زدن   گر دست فتاده اى بگيرى ، مردى (309)
از آن جا كه نفس ستيزى و مبارزه با هواى نفس نيازمند يك قدرت درونى و معنوى است و چيزى نمى تواند چنين قدرتى را تامين كند در منابع دينى يكى از علايم و نشانه هاى اهل ايمان نفس ستيزى بيان شده است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
المؤ من ... مخالف لهواه (310)
از نشانه هاى مؤ منان مخالفت با خواسته هاى نفس و كنترل آن است .
نيز امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
المؤ من ... و اغماض عند شهوه (311)
از نشانه هاى اهل ايمان چشم پوشى و خوددارى ، هنگام فراهم شدن گناه است .
پيامبر صلى الله عليه و آله در توصيف اهل ايمان مى فرمايد:
...و لا ياءتى لما يشتهى (312)
ايشان بى اعتنا به كشش هاى شيطانى و نفسانى اند.
دشمن ستيزى (جهاد اصغر)
((جهاد فى سبيل الله )) تعبيرى است كه در قرآن و روايات اسلامى بسيار به چشم مى خورد كه نشانه بارز و روشن ايمان به خدا و معارف دينى است . هديه جان در راه خدا و حفظ اسلام ، از نور پرفروغ ايمان انسان ها سرچشمه مى گيرد، خصلتى كه مربوط به مراتب والاى ايمان است . چه بسا افرادى كه در راه خدا حاضرند از مال و ناموس ‍ خود بگذرند، اما نوبت به تقديم جان كه برسد، صحنه را خالى كنند.
امام حسين (عليه السلام ) خطاب به اصحاب مى فرمايد:
اءلا و من كان فينا باذلا مهجته ، موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا؛(313)
آن كه آماده است خون قلب خويش را بدهد و با خداى خود ملاقات كند (شهادت )، پس با ما همراه شود.
از اين ولايتمداران و عاشوراييان راستين كسانى هستند كه هم چون امير مؤ منان (عليه السلام ) در صحنه راز و نياز با خدا نيمه شب بى حال مى افتند و در روشنايى روز جان و قلب خودشان را در تيررس دشمنان قرار مى دهند تا با خون خويش از اسلام حراست كنند.
مؤ منان كه در همه خصال و كمالات ارزنده انسانى و اخلاقى و ايمانى پيشتاز هستند، در ميدان پيكار با دشمن نيز با پوشيدن لباس رزم براى دفاع از كيان اسلام و قرآن پيشتازند. قرآن مجيد مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا هل اءدلكم على تجاره تنجيكم من عذاب اءليم تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باءموالكم و اءنفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون .(314)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد.
عفت جنسى
پاكدامنى موجب سلامت جامعه است . آن نيرويى كه غرايز و اميال نفسانى را مهار و كنترل مى كند ايمان است . از اين رو، قرآن مجيد در توصيف مؤ منان مى فرمايد:
((والذين هم لفروجهم حافظون ))(315)
(مؤ منان ) كسانى كه دامان خود را از آلوده شدن به بى عفتى حفظ مى كنند.
امام صادق (عليه السلام ) نيز در بيان نشانه هاى اهل ايمان مى فرمايد:
للمؤ من ... و لا يفضحه بطنه و لا يغلبه فرجه .(316)
از نشانه هاى مؤ من آن كه : شكمبارگى او را رسوا و شهوت جنسى وى را مغلوب خود نمى كند.
صفت عفت به قدرى پسنديده است كه هر كس را بخواهند بستايند، به عفت و پاكدامنى معرفى مى كنند. نيز يكى از بزرگ ترين شرايط نبوت و امامت ، عفت است و شخص با عفت ، مورد اطمينان و اعتماد مردم است ، زيرا مردم با وجود شخص عفيف بر آبرو و ناموس خود احساس ايمنى مى كنند. صفت عفت به ويژه در زنان ، بسيار نيكوست و بزرگ ترين زيور و زينت آنان به حساب مى آيد، زيرا وقتى آنان در سايه عفت خويش ، مانند سدى استوار در برابر خواسته هاى شهوت پرستان مقاومت نموده و فريب مال و ظاهر و سخنان فريبنده آنان بخورند طبعا در نظر مردم محترم گرديده و صاحب آبرو و سر و سامانى خداپسند خواهند شد و جامعه نيز در سايه چنين زنان پاكدامنى ، از آلودگى ها و مفاسد ايمن مى شود. خداوند كريم در موارد عديده در قرآن مجيد اهل ايمان را به رعايت تقواى جنسى و عفت دعوت كرده است :
قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك اءزكى لهم ان الله خبير بما يصنعون و قل للمؤ منات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن اءو...(317)
به مؤ منان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند. و عفاف خود را حفظ كنند، اين براى آنان پاكيزه تر است ، خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است ، و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را - جز آن مقدار كه نمايان است - آشكار ننمايند، و (اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود). و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براى شوهرانشان يا...
عفت گوش
اهل ايمان هرگز به هر سخن و نغمه اى گوش نمى دهند. از آن جا كه براى خود چارچوبى به نام دين و خداپرستى تعيين كرده اند، شنيدنى هايشان در همان چارچوب مجاز خواهد بود و از شنيدن هر گونه غيبت و تهمت و دروغ و صداهاى لغو و بيهوده هم چون ((نما)) خوددارى مى كنند.
قرآن مجيد مى فرمايد:
((والذين هم عن اللغو معرضون ))(318)
اهل ايمان ، آنانند كه از (شنيدنى ها و گفتنى هاى ) لغو و بيهوده رويگردانند.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
((و اذا سمعوا اللغو اءعرضوا عنه ))(319)
(اهل ايمان ) هر گاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند و گوش خويش را از شنيدنش مى بندند.
امير مؤ منان (عليه السلام ) در توصيف متقين مى فرمايد:
فالمتقون ...وقفوا اءسماعهم على العلم النافع لهم .(320)
اهل تقوا... گوش هايشان را در اختيار علم و دانش مفيد و سودمند قرار مى دهند.
پرهيز از ستايش شدن
بر خلاف اهل دنيا كه پيوسته به دنبال تعريف و تمجيد از خود به واسطه خويش يا ديگران هستند، اهل ايمان از هر گونه ستايشى پرهيز دارند.
امام زين العابدين (عليه السلام ) اين خصلت را از نشانه هاى اهل ايمان بر شمرده و مى فرمايد:
المؤ من ... ان زكى خاف مما يقولون و يستغفر الله لما لا يعلمون .(321)
مؤ من را اگر بستايند از گفته آنها هراسناك است (كه مبادا نزد خدا چنين نباشد) و از آنچه ستايشگران ندانند (از عيب هاى نهانى اش ) از خدا آمرزش مى طلبد.
اعتدال و ميانه روى
از ديدگاه اسلام يكى ديگر از ويژگى هاى اهل ايمان و عبادالرحمن ، اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفريط است .
افراط و تفريط در كارها - چه در امور مالى و دنيايى و چه در امور عبادى - مورد نهى واقع شده است كه يكى از آن امور، مسئله انفاق است .
قرآن مجيد مى فرمايد:
والذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.(322)
آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدال و ميانه اى را رعايت مى كنند.
در روايتى امام صادق (عليه السلام ) تشبيه جالبى براى اسراف و اقتار و رعايت اعتدال فرموده است : امام (عليه السلام ) اين آيه فوق را كه تلاوت فرمود مشتى سنگ ريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين همان ((اقتار)) و سخت گيرى است ، سپس مشت ديگر برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن را روى زمين ريخت و فرمود: اين ((اسراف )) است .
بار سوم مشتى ديگر برداشت و كمى دست خود را گشود به گونه اى كه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش ماند و فرمود: اين همان ((قوام )) به معناى عدالت و حد وسط است .(323)
و از آن بزرگوار نقل شده است كه فرمود:
المؤ من ...خفيف المؤ ونه ، جيد التدبير لمعيشته .(324)
مؤ من كم هزينه و خوش تدبير در امر معيشت خويش است .
هم چنين فرمود:
المؤ من ... قصد فى غنى .(325)
مؤ من در وقت بى نيازى ميانه روى كند.
نيز مى فرمايد:
المؤ من لا يبذر و لا يسرف بل يقتصد.