شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی

- ۱۲ -


(حافظ خون)عنوان يكى از نوحه هاى عاشورايى اوست كه حاوى مفاهيم ارزشى است :

پاس خون شهيد، گر چه بسى مشكل ست

حافظ خون او، زينب دريا دل ست

آن كه تا شام بلا مى رود

همه جا، با اُسَرا مى رود

عشق دلها: حسين !

يا حسين ! يا حسين !

تكسواران عشق ، [ز پاى افتاده ] اند(366)

پرچم كربلا، به دست او داده اند

يك زن و اين همه غم ؟ واى ! واى !

مانده در دام ستم ، واى ! واى !

عشق دلها: حسين !

يا حسين ! يا حسين !

آن كه يك شب نشد ترك ، نماز شبش

جانِ حسرت زده ، ز غم رسد بر لبش

ياور دين خدا، او بود

سرپرست اُسرا، او بود

عشق دلها: حسين !

يا حسين ! يا حسين !

ناله يا حسين ! از دل غمديده زد

خم شد و بوسه بر گلوى ببريده زد

كرد كارى كه پيمبر نكرد!

هيچ خواهر به برادر نكرد!

عشق دلها: حسين !

يا حسين ! يا حسين !

دمِ دروازه كوفه ، به پا محشرست

كوفه ، بر روى نى شاهد چندين سرست

هر سرى ، جلوه مرآت عشق

بر لبش ، نغمه آيات عشق

عشق دلها: حسين !

يا حسين ! يا حسين (367)!

(هـفـتاد و دو قربانى)عنوان اين نوحه عاشورايى در رثاى حضرت علىّ اصغر(ع) است . مـحـمـّد آزادگـان (واصـل)كه از پيشگامان شعر آيينى و نوحه هاى عاشورايى است . سعى بـليـغـى در به تصوير كشيدن مفاهيم ارزشى دارد و كمتر شعرى از او را مى توان نشان داد كه به اين مهم نپرداخته باشد:

گر حسين بن على شش ماهه قربان مى كند

كاخ بيداد و ستم از ريشه ويران مى كند

از قيام كربلا مى كند محشر به پا

اى اهل ايمان ! اينست فرمان :

بايست جنگيد با ظلم و طغيان

گر چه عبّاس دلاور در نبرد كربلا

مى شود در راه قرآن دستش از پيكر جدا

از قيام كربلا مى كند محشر به پا

اى اهل ايمان ! اينست فرمان :

بايست جنگيد با ظلم و طغيان

گر شود فرق على اكبر ز تيغ كين ، دو تا

مى شود قربان به راه دين جدّش مصطفى

از قيام كربلا مى كند محشر به پا

اى اهل ايمان ! اينست فرمان :

بايست جنگيد با ظلم و طغيان

گر چه هفتاد و دو قربانى درين ميدان كند

كاخ ظلم و جور و استبداد را، ويران كند

از قيام كربلا مى كند محشر به پا

اى اهل ايمان ! اينست فرمان :

بايست جنگيد با ظلم و طغيان (368)

سيّد محسن حسينى در زمينه نوحه هاى عاشورايى ، تجربه هاى موفّقى دارد. (انفجار نور) نمونه اى از نوحه هاى عاشورايى اوست كه مشحون از همان مفاهيم بلند ارزشى است :

امروز كه روزِ آقايى عشق ست عزّت مدينه ، ذلّت دمشق ست

اين قيامت كبرى ست يا قيام عاشورا است ؟

اى حسين عطشان !

آفـتاب دين را، به خضوع ست بدترين غروب و بهترين طلوع ست بشكفتن ارزشهاست روز محو لغزشهاست



اى حسين عطشان

از جوشش خونها، پر زند شفاعت در خانه دلها، در زند شفاعت

تا كرا شود شامل همچو حرِّ دريا دل

اى حسين عطشان !

در خـون شـهـيـدان ، انـفـجـار نـور اسـت گـر چـه نـعـش آنـان ، پـا مال ستور است

سينه هاى بشكسته ره به دشمنان بسته

اى حسين عطشان !

اسـلامِ يـزيـدى ، مـحـكـوم زوال سـت آيـيـن حـسـيـنـى ، مـعـراج كمال است

طفل بيگناه او بهترين گواه او

اين حسين عطشان (369)!

جـعـفـر رسول زاده (آشفته)به خاطر رويكرد جدّى به نوحه هاى عاشورايى و اهتمامى كه در انـتـخـاب و نشر اين منظومه هاى ماتمى دارد، توفيق ارائه آثارى را پيدا كرده است كه هـيـاءت هـاى مـذهـبى و ستايشگران آل اللّه و ذاكران حسينى به آن نيازمندند. اين حركت هاى ارزشـمـند هنگامى به نتيجه مى رسد كه با پرهيز جدّى از به كارگيرى آهنگ هاى معروف زمـان ستم شاهى و تقليد از ترانه هاى مبتذل طاغوتى ، از نوآورى و نوگرايى در زمينه سـاخـتـارى و مـحـتـوايـى نـوحـه هـاى عـاشورايى سود جست و از به تصوير كشيدن مفاهيم ارزشى عاشورا غافل نماند.

(مشعل ايمان)عنوان يكى از نوحه هاى عاشورايى اوست :

اى اسير داغ تو تا ابد جانها

اى به نامت سرفراز، نسل انسانها

اى شهيد كربلا!كشته راه خدا!يا حسين !يا حسين !

چون تو، كس قربان نشد در ره داور

كرده ايثار خدا اصغر و اكبر

شد تن خونين توعزّت و آيين تو

تو سرت بر نيزه ها، مشعل ايمان

در اسارت مانده اند عترت قرآن

شد سرت آيات نورگه به نى ، گاهى تنور

يا حسين ! آزادگان دل به تو بستند

رهروان راه حق ، بر تو پيوستند

نهضت حق ، راه توعشق ما، در گاه تو

خطّ نسل انقلاب ، امتداد توست

شيعه آرى زنده است تا به ياد توست

اى عزيز فاطمه !رهنماى ما همه (370)

بحر طويل هاى عاشورايى

در دسـتْ نـوشـتـه هـايـى كه از نوحه سرايان سنّتى عصر قاجاريّه و دوره مشروطيّت به بـعد به جاى مانده ، به بحر طويل هاى عاشورايى فراوانى برمى خوريم كه روايتگر تـاريـخ مـصـوّر عـاشـورا و صـحـنـه هـاى پـر شـور و در عـيـن حال تكان دهنده كربلا هستند.

ضـربـاهـنـگ هـاى (تـنـد) و (مـدام)و (يـكـسـان)ايـن بـحـر طـويـل هـاى عاشورايى ـ كه غالباً از وزن (فَعِلاتن)پيروى مى كنند ـ در جذب مخاطبان و حـضـور آنـان در مـراسـم (شـبـيـه خـوانـى)تـاءثـيـر فـراوانى داشته است . در اين بحر طـويـل هـا هـر از گـاه مـطـالب نـادرسـت و خرافى و غير مستندى ديده مى شود كه ريشه در تحريفات عاشورا دارد.

خصلت عمده اين بحر طويل ها در حالت رَجَزى ، روايى و تاريخى آنها است كه شنيدن آنها از زبان يكى از شخصيّت هاى عاشورايى آن هم با لحن مطنطن و دامنه دار در مراسم (شبيه خوانى ها) و عزادارى هاى نمايشى و سنّتى با تاءثير مضاعفى همراه بوده است .

سـَجـْعى كه در اين بحر طويل ها وجود دارد به مجريان آنها اين امكان را مى داده كه پس از قـرائت فرازهاى همگون ، توقّف كوتاهى داشته باشند هم براى ـ به اصطلاح معروف ـ نـفـس تـازه كـردن و هـم بـراى ايجاد آمادگى در ذهن مخاطبان براى شنيدن فرازهاى همگون ديگر.

چـاوشـى ـ يـكـى از بـحـر طـويـل سـازان عـاشـورايـى ـ بـحـر طـويـل مـعـروفـى دارد در دو بـنـد ( دو قـسـمـت) ، بـنـد اوّل آن به حكايت حضرت آدم و حوّا اختصاص دارد كه در بهشت ، قصر زيبايى مى بينند كه مـتـعـلّق بـه حـضـرت زهـرا(س)اسـت و در بـنـد دوم ، حـضـرت آدم از جـبـريـل درباره آن قصر و مالك آن سؤ ال هايى مى كند و جواب هايى مى شنود و در نهايت در جـريـان شـهـادت امـام حـسـن و امام حسين (ع) قرار مى گيرد. فرازهايى از اين دو بند را مرور مى كنيم :

بند اوّل :

... تو بده گوش كه پرواز كند از سر تو هوش / ازين تحفه (371) حكايت كه نـمـودنـد روايـت زمـه بـرج حيا شافعه روز قيامت كه در او هست فزون قدر و كرامت / ز همه خلق جهان بيش ، بزن چنگ به دامانْش مينديش ... .

بند دوّم :

گـفـت جـبـريل به آدم كه اَيا مفخر آدم ! شنو اين قصّه تو از من كه بوَد فاش و مبرهن / به فـلك هـسـت يـكـى اختر تابنده كه هر سيصد و اَلْفِ سنه يك بار، شود طالع و من سيصد و الفِ دگرش ديده ام او را و ازين قصر و درونش خبرى نيست مرا... .(372)

وصـّاف كـاشـى ، بـحر طويل دو بندى ديگرى دارد در رثاى قمر بنى هاشم (ع) كه اين گونه شروع مى شود:

مـى كـند ورد زبان از دل و جان / غمزده (وصّافِ) حزين ، وصفِ مهين / يكّه سوار فرسَ شير دلى ، زاده سـلطـانِ ولى ، فـارس مـيـدانِ يلى ، حضرت عباسِ على / ماه بنى هاشم و سقّاى شهيدان جفا، صفدر ميدان بلا، شير صف معركه (كرب و بلا) مير و سپهدارِ / برادر كه شه تـشـنـه لبان را همه جا يار / و ظهيرست به هر كار مشيرست ، به هر رزم وزيرست ، گهِ رزم چو شيرست ، به رخسار منيرست ... .

و فراز پايانى اين بحر طويل اين گونه رقم مى خورد:

چه شود گر به دمِ بازپسين شاد كنى (373) خاطر ناشاد مرا شاد / كنى يادم و بـِسـتـانـى ازيـن لشـكـر كين دادم و(374) / سرْ وقتِ من آيى كه سرم از ضربت شـمشير / ببينى كه بوَد ديده ام آماجگه تير / فتاده ز تنم دست / بيا تا كه هنوزم به تن انـدك رمـقـى هـست / كه فرصت رود از دست / دگر اى غمزده و صاف ! مگو وصف شه تشنه لب كرب و بلا را.(375)

در پـايان اين مبحث ، فرازهايى از بحر طويل مرحوم صغير اصفهانى (376)در مصيبت طفلان حضرت مسلم بن عقيل (ع) را مرور مى كنيم :

دارم از جور فلك شِكوه بسيار و دلِ زار و دو چشمان گهر بار / كه اين ظالم غدّار به ذرّيّه شـاهـنـشـه ابرار / چه ها كرد؟ ز كين ترك وفا كرد / ز اندازه برون ، جور و جفا كرد / چو شـد مـسـلم زار از وطن آواره و در كوفه گرفتار شد از كين به كف لشكر خونخواره / و آن گـاه درِ مـهـر بـبـسـتند و ره كينه گشودند / ز بيداد شهيدش بنمودند و / دو فرزند يتيمش بگرفتند و فكندند به زندان / ستم خويش رساندند به پايان ...

پـس چـه (377) شـد نـيـمـه شب آن مرد به صد بيم و تعب / هر دو برون كرد ز زندان ، بگرفتند در آن ظلمت شب راه بيابان / بدويدند به هر خار مغيلان بفتادند گه از وحشت عدوان / چو سر گيسوى خود هر دو پريشان چو غزالى كه ز صيّاد رمد هر دو هراسان / بنمودند ره باديه طى ، هر قدمى يك نظر افكنده به پى ... .

به ناچار بيامد به سوى خانه ولى بيخبر از قصّه كاشانه / پس آن تابع شيطان كه ز رحـمـان شـده بـيـگـانـه / رسـيد از ره و بنمود رها مركب و صد مكروفن اندوخته در سينه و افـزود بـه دل كـيـنـه ديـريـنـه و / بـنـهـاد بـه بـاليـن حـيـَل ، خـيـره سـر خـويـش بـيـفـسـرد ز غـم تـيـرهْ دل ريـش / از آن سـو، دو گل گلشنِ مسلم به الم توام و بيتاب / به صد غم شده در خواب ...

بـه نـاگاه بِدان حجره رسيدى به نوا زمزمه گريه شنيدى / به درون رفته بديدى دو پـسـر بـلكه دو تا بنده قمر / پهلوى هم خفته و در گردنِ هم دست درآورده و بِدرود ز جان كرده / دو شمسند دل افروز و همان ناله جانسوز از آن هر دو بود / بانگ برآورد كه اى هر دو گهر دانه ! كه باشيد و درين خانه كه ره داده شما را؟!...

دو غريب و دو يتيم و دو اسيريم كنون ، هم به سرِ خوان تو مهمان تو هستيم / دگر از حَسب و از نـَسـب مـاطلبى ما كه ز غم زار و ملوليم ، دو نو رسته گلِ باغ رسوليم / دو شهزاده اسلام و دو نوباوه مسلم ...

سـخـت بـزد بـر رخـشان سيلى و بنمود ز سيلى رخ همچون مهشان نيلى و / بر بست به هم گـيـسـوى آن هر دو غزال حرم عصمت و / سر زد چو خور از مشرق محنت / به لب شطّ فرات آمد و آورد به همراه خود آن هر دو غمين را...

نه خوفى ز خدا كرد و نه شرمى ز رسول دو سرا و نه يادى ز جزا كرد به شمشير ستم سر ز تن هر دو جدا كرد / ز غم ، خون به دل خير نسا كرد و / تن هر دو بيفكند به دريا و سـرانـورشـان بـرد به همراه خود اى داد ازين كينه و بيداد! كه خون كرد دلِ زار صغير و جگر خلق زمين ، اهل سما را.(378)

مـطـلبـى كـه در پـايـان ايـن مـقـال عـنـوان مـى شـود در واقـع كـامـل كـنـنـده مـشـخـّصـه هـاى بـحـر طـويـل عـاشـورايـى اسـت . هـمـان گـونـه كه در بحر طـويـل مـرحـوم صـغـيـر اصـفـهانى ملاحظه كرديد و در هر اثرى از اين دست ، چندين فراز (فرعى)و (اصلى)است و شاعر پس از چندين فراز متوالى و همگون ، سجع پايانى آن را با قافيه و رديف مشخّصى مى آرايد و آن را بدين گونه از ديگر فرازهاى فرعى جدا مـى كـنـد مـانـند: (كه ره داده شما را؟!) و (اهل سما را) كه داراى كلمات رديف و قافيه مجزّا و هـمـسـانـنـد. در مـتـن اصـلى ـ و نـه بـرگـزيـده و مـنـتـخـب ـ بـحـر طويل صغير، همين شاخصه در موارد عديده به كار رفته كه ما براى پرهيز از اطاله كلام ، از نقل آنها خوددارى كرديم .

2 ـ شعارهاى عاشورايى دو دهه اخير

غـالبـاً سـمـت و سـوى شـعـارهـاى صـدر اسـلام را دارد و از نـظـر مفهومى نيز تداعى گر شعارهايى است كه در تاريخ كربلا و مقاتل عاشورا آمده است .

در تـعـريـف شـعـار چـنـان كـه خـواهيم ديد، حضور (وزن)و (قافيه)الزامى نيست و نبايد انـتـظـار داشـت كه هر شعارى ، با افاعيل عروضى و يا با معيارهاى حروف قافيه مطابقت داشته باشد.

تعريف شعار

(شـعـار) كـلام خـود جـوش و غـالباً آهنگينى است كه مرتجلاً بر زبان مردم كوچه و بازار جـارى مـى شـود و نـشـان دهـنـده حـسـّاسـيّت جامعه به مسايلى است كه در كلام مردم به اين صورت متجلّى مى شود.

چند نمونه از شعار آل اللّه

بـراى ايـنكه فضاى (شعارهاى مطرح در صدر اسلام)براى خوانندگان اين اثر مشخّص شود، به نقل چند نمونه از آنها مبادرت مى كند:

(... از جـمـله شـعـارهايى كه خودِ رسول اللّه (ص) آن را با بقيّه همخوانى مى كرده اند، و به اعتبارى نوعى مطايبه هم بوده است براى رفع خستگى و تجديد قوا، شعارى است كه مسلمانان در جنگ خندق (احزاب)موقع سنگر كندن و حفر خندق همصدا مى خوانده اند:

(سَمّاهُ مِنْ بَعْدِ جعيل ، عمرواً

وَ كانَ لِلباءس يَوْم ظَهراً)

( پـيـامـبـر، او را پـس از جـعـيـل ، عـمـرو نـامـيـده و روزى پـشـتـيـبان شخص بدبختى بود) جـعـيـل ، نام يكى از مسلمانان بود كه پيامبر او را عمرو ناميده بودند و هر گاه مسلمانان در خـوانـدن شـعـرى كـه بـراى او سـاخـتـه بـودنـد به كلمات (عمرواً) و (ظهراً) مى رسيدند، رسول خدا هم با ايشان هماهنگ مى شدند و مى گفتند: (عمروا) و (ظهرا).(379))

و شـعـارهاى : (وَ عَلَى الاسلامِ اَلسّلام)(و بايد با اسلام بدرود كرد) و (لا اَرَى المَوْت اِلاّ السَّعادة)(مرگ در نظر من ، عين خوشبختى است)از سالار شهيدان ، و شعار: (اَلْمَوت اَحْلَى عِندىْ مِنَ العَسَل) ، (مرگ در نظر من از عسل شيرين تر است)از حضرت قاسم بن حسن (ع) سه نمونه معروف از شعارهاى عاشورايى است كه به خوبى مى توان به اهداف مقدّس شهداى كربلا در آنها پى برد و خطّ فكرى و مشى جهادى آنان را شناخت .

معروف ترين شعارها در جريان انقلاب

چـه شـعارهايى كه پيش از پيروزى انقلاب اسلامى در كوچه و بازار و در رويارويى با كـارگـزاران حـكومت ستمشاهى ، زبان به زبان مى گشت ، و چه شعارهايى كه در جريان پيروزى انقلاب و در طول هشت سال دفاع مقدّس مطرح مى شد، داراى سمت و سويى مشخّص بود و اهداف خاصّى را دنبال مى كرد كه اصولى ترين آنها استقرار نظام اسلامى ، قطع ايادى دول استكبارى و رسيدن به استقلال و آزادى واقعى بود.

معروف ترين شعارهاى مردمى در جريان انقلاب اسلامى عبارت بود از:

(مردم ! چرا نشستين ؟!ايران شده فلسطين)

(فرموده روح خدا چنين است :سكوت و سازش ، كار خائنين است)

(توپ ، تانك ، مسلسل ، ديگر اثر ندارد حتّى اگر شب و روز بر ما گلوله بارد)

(ما بچّه ها، شعار ميديم شاه بميره ، ناهار ميديم !)

(تا شاه ، كفن نشوداين وطن ، وطن نشود)

(نه شاه مى خوايم ، نه شاهپورلعنت به هر چى مزدور)

(بختيار! بختيار! اگر خمينى دير بياد مسلسلا بيرون مياد)

(اى شاه خائن ! آواره گردى خاك وطن را، ويرانه كردى)

(مى كشم ، مى كشم آن كه برادرم كشت)

(تنها ره سعادت :ايمان ، جهاد، شهادت)

(قسم به خون شهداشاه ! تو را مى كشيم)

(مرگ بر شاه ! مرگ بر شاه !(380))

و در آسـتـانـه پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى و بـه بـار نـشـسـتـن نخل تناور اين قيام مردمى ، شعارها با سمت و سويى مناسب در انسجام بخشيدن بيشتر به مبارزات و تثبيت اركان حكومت اسلامى ، در متن جامعه حركت مى كرد:

(اى شهيد حق ! آيم به سويت بهشت موعود در پيش رويت)

(سحر ميشه ، سحر ميشه سياهى ها، به در ميشه)

(نخواب آرام تو يك لحظه كه خون خلق ، هدر ميشه)

(لحظه به لحظه گويم ، زير شكنجه گويم : يا مرگ يا خمينى)

(حزب فقط حزب اللّه رهبر فقط روح اللّه)

(به فرمان خمينى ارتش ، برادر ما است)

(استقلال ، آزادى ، جمهورى اسلامى (381))

و در جـريـان جـنـگ تـحـمـيـلى و مـبـارزات غـرور آفـريـن رزمـنـدگـان اسـلام در طول هشت سال دفاع مقدّس ، شعارها، غالباً سمت و سويى كربلايى پيدا كرد.

ايـن شـعـارهـا ـ كـه از ژرفـاى جـان رزمـندگان سلحشور برمى خاست ـ در بسيج توده هاى مـردمـى و حضور فراگير آنان در جبهه هاى جنگ ، نقش بسيار مؤ ثّرى ايفا مى كرد و باور زلال آنان را به راهى كه انتخاب كرده بودند، به تماشا مى گذاشت .

تـاءثـيـر فـوق العـاده ايـن شعارها در رويكرد جدّى شعراى دو دهه اخير به مفاهيم ارزشى عاشورا، قابل انكار نيست و نشانه هاى اين تاءثيرپذيرى را مى توان در بيت بيت (شعر مقاومت)و (شعر عاشورايى دو دهه اخير) نشان داد.

پرداختن به اين شعارهاى ماندگار و مردمى و تبيين جايگاهى كه در (شعر مقاومت)و (شعر عـاشـورايـى مـعـاصـر) و (ادبـيـّات انـقـلاب)دارنـد، در حـوصـله ايـن مقال نمى گنجد و براى تيمّن و تبرّك به ارايه نمونه هايى از آن بسنده مى كند.

ايـن شـعـار مـنـظـوم ، مـتـاءثـّر از سـرودى اسـت كـه ظـاهـراً در سال 59 ـ 60 به مناسب روز دانش آموز ساخته شده است :

بَه بَه چه حرف خوبى

آن شب فرمانده مون گفت

حرفى كه خواب صدّام

از آن سخن برآشفت

ما بچّه هاى تخريب

جنگيم ، تا رهايى

ترسى ز (مين)نداريم

از (والمر) و (تايمرى)

فريادمان بلند است

معبر، ادامه دارد

حتّى اگر شب و روز

بر ما خمپاره بارد(382)

شـعـار: (بـه جـبـهه ها حزب اللّه)هموزن شعار: (اِذا جاءَ نَصْرُ اللّه ، اِذا جاءَ نَصْرُ اللّه)اسـت كـه مـصـراع تـرجيع گونه آن : (اَللّه اَللّه ، نَصرٌ مِنَ اللّه)توسّط بچّه هاى جبهه (همخوانى)و مابقى آن به صورت (تكخوانى)اجرا مى شد.

به جبهه ها حزب اللّه ، جان مى سپارد

كه از ابَر قدرت ها، نمى هراسد

خدا، اَبر قدرت ماست

حسين ، با نهضت ماست

اَللّه اَللّه ، نَصرٌ مِنَ اللّه

اَللّه اَللّه ، نَصرٌ مِنَ اللّه

به گفته روح اللّه ، رهبر اسلام

زده سپاه اسلام ، سيلى به صدّام

اهل ولا! اهل ولا!

پيش به سوى جبهه ها

اَللّه اَللّه ، نَصرٌ مِنَ اللّه

اَللّه اَللّه ، نَصرٌ مِنَ اللّه (383)

شـعـار: (بـه يـاد شيليكا، دلها غمين است)از شعارهاى با طراوت رزمندگان و حاوى مفاهيم ارزشـى و در عـيـن حـال مـفـرّح اسـت . (شيليكا) و (دوشكا) كه در اين شعار آمده ، نام دو نوع سـلاح سـنـگـين است كه مورد استفاده پدافند زمين به هوا قرار مى گيرد.(384) فرازهايى از اين شعار و با حذف مصراع ترجيع گونه آن : (دلا! خون گريه كن ، دوشكا كمين است)به اين صورت است :

به ياد (شيليكا)، دلها غمين است

دلا! خون گريه كن ، (دوشكا) كمين است

عراق ، فهميده كه بسيجى مى آد

كه (دوشكا)هاش موازى با زمين است ...

بگو: يا فاطمه ، بگذر ز دنيا

كه در برابرت ميدان مين است ...

نه حلوايى ، نه نونى داره اينجا

شهادت ، تحفه اين سرزمين است (385)...

رزمـنـدگـان اسـلام از هـر فـرصـتـى براى تقويت روحى همرزمان خود سود مى جستند. اين سرود با عنوان : (پرچم خونين قرآن)با ترجيع و همخوانى عبارت : (فتح اسلام در جهاد اسـت)و تـكـخـوانـى سـايـر فـرازهـاى آن بـه هـنـگـام اجـراى مـراسـم صـبـحـگـاه ، و در حال دويدن و ورزش كردن ، مورد استفاده رزمندگان اسلام قرار مى گرفت :

پرچم خونين قرآن

در دست مجاهد مردان

زنده بماند جاويدان

تا خون مظلومان به جوش است

آواى عاشقان به گوش است

فتح اسلام در جهاد است

فتح اسلام در جهاد است

آن كس كه عدالتخواه است

از وضع زمان آگاه است

اين منطق ثار اللّه است

بايد دين را يارى نماييم

از حق ، طرفدارى نماييم

.......................

بشنو ز شه فرزانه

اين نغمه جاويدانه :

مرگ شرافتمندانه

بهتر بود زين زندگانى

بنما ز قرآن پشتيبانى

.......................(386)

مـشـهـورتـريـن شـعـارى كـه تا رحلت امام (ره)بر سر زبان هاى توده هاى ميليونى امّت اسـلامـى ايـران جـارى مـى شـد، شـعـار معروف : (خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدى ، خمينى را نـگهدار) بود و به خاطر اقبال فراگيرى كه به همراه داشت ، موجبات آفرينش شعارهاى ديگرى را فراهم ساخت كه با آن هماهنگ بود.

شـعـار: (تـنـهـا رهِ سـعادت)كه فرازهاى آن به صورت يك در ميان توسّط (فرمانده)و (رزمـندگان)خوانده مى شد، در حقيقت اعلان آمادگى جسمى روحى و ابراز توانايى رزمى بـه شـمـار مـى رفـت . ايـن شـعـار اغـلب در مراسم جشن و عزادارى ، مانور و حضور در خطّ عمليّات مورد استفاده قرار مى گرفت (387):

فرمانده :برادران ! با ياد خدا، از جلو از راست نظام !

رزمندگان :اللّه .

يا:

تنها ره سعادت : ايمان ، جهاد، شهادت .

يا به مزاح :

تنها ره سعادت : عشق ، صفا، محبّت .

فرمانده :به احترامِ اَللّه ، به احترام خون شهيدان ، خبر دار!

رزمندگان :اسلام پيروز است ، شرق و غرب نابود است .

يا:

اسلام پيروز است ، چپ و راست نابود است .

يا:

لا فتى اِلاّ على لا سيف الاّ ذوالفقار.

فرمانده :بنشين !

رزمندگان :يا حسين !

فرمانده :بر پا!

رزمندگان :يا على !

فرمانده :به دو رو!

رزمندگان :اَللّهم صَلِّ على محمّد و آل محمّد(388).

بـرخـى از شـعـارهـا، هـمـراه بـا سينه زنى و در مراسم نوحه خوانى سر داده مى شد، كه نـمايانگر ارتباط تنگاتنگ (نوحه)و (شعار) مى باشد. شعار: (حسين جانم ، حسين جانم ، حسين جان)از اين دست شعارها بود كه مورد استفاده رزمندگان اسلام قرار مى گرفت :

حسين جانم ، حسين جانم ، حسين جان

حسين جانم ، حسين جانم ، حسين جان

برو باد صبا يك صبح دلگير

خبر از من ببر بر مادر پير

كه : اى مادر! تو كن شيرت حلالم

غريبى رفتم و، شايد نيايم

............................

اگر بار گران بوديم ، رفتيم

اگر نامهربان بوديم ، رفتيم

شما با خانمان خود بمانيد

كه ما بى خانمان بوديم و، رفتيم (389)

............................

ايـن شـعـار بـا (... هـمان نحو (حسين جان)خوانى كه بين هياءت هاى گردانى و دسته هاى عزادارى و سينه زنى عمومى و خصوصى رايج است ؛ و معمولاً در يك نقطه اى سرعت اجراى شـعـار يـعـنـى خواندن عبارات و زدن به سينه و سر به غايت مى رسد(390))، اجرا مى شد.

(دنـيـاى بـسـيـجـى تـيـربـاره)عنوان شعار ديگرى است كه در (شبهاى عمليّات)كارايى بـالايـى داشـت و در ايـجـاد (شـور) و (شـعـور) و (سـرور) رزمـنـدگـان بـسـيـار مـؤ ثـّر بود(391):

دنياى بسيجى : تيره باره

بسيجى ، از بعثى بيزاره

بسيجى كه خواب و خوراك نداره

ميره منطقه ، پلاك نداره

وقتى برمى گرده ، خماره !

حالشو عمليّات جا مى آره !

دنياى بعثى : يك سيگاره !

يك بعثى از ما فوق ، بيزاره

عراقى كه حال نداره

خمارى از چشاش مى باره

نمى دونم جلوى بسيجى ها

چطورى مى خواد تاب بياره ؟!

دنياى بسيجى : تيرباره

بسيجى ، از بعثى بيزاره (392)

شعارهاى عمليّاتى

فراز پايانى اين بخش را، به نقل چند نمونه از (شعارهاى عمليّاتى)اختصاص داده ايم . ايـن شـعـارهـا كـه در حـسّاس ترين مواقع بر زبان رزمندگان دلاور ميهن اسلامى جارى مى شـد، سـرشار از طراوت ، مقاومت و شور شهادت و طبعاً كوتاه تر و پرمحتواتر از ساير شعارها است .

(ايـن شـعـارهـا و امثالشان را يكى از برادران بدون ترتيب و تقدّم و تاءخّر، و با صداى بـلنـد مـى گـفـت و بـچـّه هـا در حـالى كه سلاح هايشان را در دست فشرده و رو به آسمان بـرداشته بودند، چندين مرتبه با رقّت قلب تكرار مى كردند، و با سوز و اشك و آه در آن لحـظـات رفـتن و پيوستن ، به ائمّه (ع) توسّل مى جستند و از آنها براى كسب توفيق بيشتر در عمليّاتى كه پيش رو داشتند، مدد مى جستند.(393))

به نمونه هايى از اين گونه شعارها توجّه كنيد:

لا حولَ وَ لا قوَّةَ اِلاّ بِاللّه

يا اللّه ! يا اللّه ! يا اللّه !

به حول و قوّه الهى

يا زهرا! يا زهرا! يا زهرا!

با ياد خدا و به ياد پهلوى شكسته زهرا به پيش !

يا فاطمةَ الزّهرا! ادركينا

نصرٌ مِن اللّه و فتحٌ قريب

يا حسين !

يا مهدى ! ادركنى

لا اله الاّ اللّه ، محمّدْ رسول اللّه

يا اباالفضل العبّاس !

حسبناالله و نعم الوكيل

لبّيك يا حسين !

يا على ! يا على ! يا على !

يا مهدى ! يا مهدى ! يا مهدى !

تمام مقصد ما: مكتب ما است .

خمينى ، رهبر ما است .

نداى هَلْ مِن ناصرِ حسينى

لبّيك يا خمينى !

پيش به سوى حرم حسينى

لبّيك يا خمينى

اين حمله ، غوغا مى كنيم

راه نجف وامى كنيم

فرمانده آزاده ! آماده ايم ، آماده .

هيهات مِنَّا الذَّلَّه

هيهات مِنَّا الذّلّه .

قال رسول اللّه : نور عينى

قال رسول اللّه : نور عينى

حسينُ مِنّى انا مِن حسينى

حسين جا...ن ! كربلا

حسين !حسين !

حسين جا...ن ! كربلا

تمام لاله هاى پر پر ما

فداى مكتب و پيغمبر ما

واى اگر خمينى ، اذن جهادم دهد

ارتش دنيا نتواند كه جوابم دهد

حزب اللّه مى جنگد، مى ميرد

سازش نمى پذيرد

لبّيك اللّهم لبّيك ، لبّيك لا شريكَ لكَ لبّيك

كجاييد اى شهيدان خدايى ؟!

بلا جويان دشت كربلايى ؟!

خدايا! عاشقم ، عاشق ترم كن

سر و جانم فداى رهبرم كن

گلى گم كرده ام ، مى جويم او را

به هر گل مى رسم مى بويم او را

اى از سفر برگشتگان !

كو شهيدانتان ؟ كو شهيدانتان ؟

كربلا! كربلا! ما داريم مى آييم

مى روم مادر! كه اينك كربلا مى خواندم

مرا عشق حسين ، ديوانه كرده

تهى از خويش و از بيگانه كرده

نداشتيم توشه راه غريبى

توكّل بر خدا كرديم و، رفتيم

زايران ! آماده باشيد

كربلا در انتظار است

بر مشامم مى رسد هر لحظه بوى كربلا

بر دلم ترسم بماند آرزوى كربلا

اى خدا! ما را، كربلايى كن

امّت ما را، نينوايى كن (394)

رابطه شعر و شعار و اختلاف آنها

در شـعـر ( كـلام مـخـيـّل و مـوزون و غـالباً مقفّى)و نظم (كلام موزون و هميشه مقفّى)رعايت ضوابط شعرى براى شاعر الزامى است و عدول از اين ضوابط به هيچ وجه جايز نيست . حـتـّى در (شـعـر نـيـمـايـى)نـيـز عـلاوه بـر حـضـور (عـنـصـر خـيـال)نـوعى آهنگ نيز وجود دارد و غالباً از كلمات قافيه نيز نه به صورت نردبانى كـه بـا شـيـوه خـاصـّى اسـتـفـاده مى شود، ولى در (شعار) چنين الزاماتى وجود ندارد و در طـول مـبـارزات بـى امـان تـوده هـاى مـردمـى بـا حـكـومـت سـتـمـشـاهـى و نـيز در جريان هشت سال دفاع مقدّس ، شعارهايى زبان به زبان مى گشت كه حضور ضوابط شعرى در آنها كمرنگ بود و يا به صورت كلام منثور خودنمايى مى كرد و علّت اين امر را بايد در طبيعت شـعـار جـسـتـجـو كرد كه به صورت خودجوش و از روى عواطف دينى و ملّى بر سر زبان مردم و كوچه و بازار مرتجلاً جارى مى شود.

والسّلام