شرح زيارت عاشورا

حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

- ۲۰ -


مطلب دوم : دعا تحت قبه آنحضرت
يكى از چيزهايى كه حقتعالى در مقابل شهادت آنحضرت بما عنايت فرموده اجابت دعا در تحت قبه منوره آنحضرت و اطراف آنست چناچه در اخبار متواتره از عترت طاهره ماءثور است . از جمله شيخ بزرگوار ابن قولويه رضى الله عنه در مزار خود سند به ابوهاشم جعفرى ميرساند كه گفت وقتى امام هادى عليه السلام مريض شده بود شخصى را نزد من فرستاد و مرا احضار فرمود و نيز محمد بن حمزه را احضار فرمود كه او قبل از من خدمت آنحضرت رسيد و بمن گفت چون خدمت آنحضرت رسيدم شنيدم كه آن بزرگوار همواره ميفرمود: ابعثوا الى الحائر ابعثوا الى الحائر يعنى كسى را بفرستيد حائر حسينى كه براى من دعا كند.
من به محمد حمزه گفتم چرا نگفتى كه ابوهاشم جعفرى قصد رفتن به حائر حسينى را دارد من به او ميگويم كه براى شما دعا كند. ابوهاشم جعفرى ميگويد چون خدمت آنحضرت رسيدم حضرت فرمود: انظروا فى ذلك يعنى به خدمه خود فرمود كه راحله سفر او را تهيه بنمايند آنگاه حضرت بمن فرمود چون محمد بن حمزه از شيعيان ما نيست من خوش ندارم كه او چيزى از اين موضوع بفهمد.
ابوهاشم جعفرى ميگويد اين موضوع را به على بن بلال گفتم او بمن گفت آنحضرت را با حائر حسينى چه كار است خود آنحضرت حائر است ((يعنى او امام زنده است هر چه دعا كند مستجاب است )) چون بعد از سفر خود به سر من راى رفتم و خدمت آنحضرت رسيدم سخن على بن بلال و اشكال او را خدمت آنحضرت عرض نمودم حضرت فرمود چرا نگفتى كه رسول خدا با وجود آنكه مقامش از بيت و حجرالاسود بالاتر بود طواف خانه ميكرد و حجرالاسود را ميبوسيد و همچنين خدا و رسولش را امر فرمود كه وقوف به عرفات بنمايد پس حقتعالى دوست دارد كه بندگان در مواطنى او را ياد كنند و دعا نمايند من هم دوست دارم در مكانى براى من دعا كنند كه خدا آن مكان را دوست دارد و آن مكان حائر حسينى است .
و ابن فهد حلى در كتاب عدة الداعى روايت ميكند كه حضرت صادق (ع ) مريض شد و به كسان خود امر فرمود كه شخصى را اجير كند تا به حائر حسينى برود و براى آنحضرت دعا كند پس كسى را نايب گرفتند كه به كربلا برود و براى امام صادق (ع ) دعا كند، آنشخص گفت من اينكار را ميكنم ولى امام حسين (ع ) مفترض الطاعة است و امام صادق هم براى امام مفترض الطاعة است و چون نزد امام صادق آمدند و كلام آنشخص را گفتند حضرت در جواب فرمودند كه امر چناست كه او ميگويد ولى ندانسته كه حقتعالى را بقعه هاى چنديست كه دعا را در آن مستجاب ميكند و بقعه حسينى يكى از آنها است .
مطلب سوم : ايام زيارت زائر آنحضرت از عمر او حساب نميشود
يكى از چيزهايى كه حقتعالى بواسطه شهادت آنحضرت بما عنايت فرموده اينست كه ايام زيارت آنحضرت از عمر زائر او حساب نميشود چنانچه در امالى شيخ از محمد بن مسلم روايت ميكند كه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فرمودند كه خداوند در عوض ‍ شهادت آنحضرت چهار چيز به او عنايت فرموده : ان الله عوض الحسين من قتله ان جعل الامامة فى ذرية و الشفاء فى تربته و اجابة الدعا عند قبره و لا تعد ايام زائره جائيا و راجعا من عمره .
محصل معنى آنكه عوض قتل آنحضرت چهار چيز به او داده شده :
امامان از ذريه اويند
شفا در تربت اوست
اجابت دعا تحت قبه آنحضرت است .
رفتن و آمدن زائر آنحضرت از عمر او حساب نميشود.
مجلس سى و ششم : ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله
و از خدا درخواست ميكنم كه روزى من گرداند تا با امام منصور از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله ((يعنى حضرت ولى عصر)) خون خواه تو باشم .
شرح لغات
رزق به فتح راء روزى دادن است و رزق به كسر راء نفس روزى است .
امام بمعنى پيشوا در امور دين و دنيا است و بعبارت ديگر به برنامه هاى دينى اعم از حكومت و اجراى حدود و احكام الهى تحقق ميبخشد.
امام صادق (ع ) به مفضل فرمودند اى مفضل امامت منصبى است الهى و خلافتى است ربانى كه خداوند هر طور كه مصلحت بداند و در هر مورد كه حكمت ايجاب نمايد آنرا قرار ميدهد و كسى را نميرسد كه بگويد چرا در صلب حسين (ع ) قرار داده شد و در صلب امام حسن (ع ) قرار داده نشد و به تعبير ديگر امام بخورشيدى ميماند كه با اشعه زندگى بخش خود همه موجودات زنده را حيات ميبخشد و بيمنه رزق الورى .
طلب ثارك : يعنى طلب خونخواهى تو را بكنم .
حضرت سيدالشهداء عليه السلام عظمتى دارد كه هيچكس جز خدايتعالى نمى تواند آن را بيان كند و فضل و ثوابش را شرح دهد زيرا عظمت خون و اهميت خونخواهى هر كس به قدر بزرگى صاحب آنست و همانطور كه شخص نميتواند مقام و منزلت حسين (ع ) را كاملا بشناسد همچنين نمى تواند عظمت و اهميت خونخواهى آنجناب را درك كند.
براى اينكه بتوانيم در حد استعداد و ظرفيت خود آن عظمت را دريابيم در اين زيارت از خدا ميخواهيم كه ما را از خونخواهان آنحضرت قرار دهد و اين سعادت بزرگ را بما روزى فرمايد.
مع امام منصور من اهل بيت محمد (ص ) در ركاب امام نصرت يافته از اهل بيت محمد (ص ) اهل در لغت بمعنى خانواده و فاميل و افراد خاندان آمده است و گاهى بمعنى سزاوار و شايسته ذكر شده و همچنين به گروهى اطلاق ميشود كه پيوند جامعى با هم دارند.
قرآن كريم آنان را كه با پيغمبرى عقيده اند و باو ايمان دارند اهل او ذريه او ميداند و كسانى كه فرزند نسبى او باشند در صورت ايمان نياوردن از اهل او بيرون ميداند همچنانكه در داستان نوح كه فرزندش فرد ناشايسته اى بود خدايتعالى فرمود: انه ليس من اهلك . او از اهل تو نيست .
و همچنين قرآن كريم گاهى آنان را كه يك مسير حركت ميكنند و يا يك روش و مرام دارند و يا پيروى از يك كتاب آسمانى مينمايند و يا پيرو يك مكتب غيرآسمانى هستند اهل همان روش بخصوص دانسته مانند اهل كتاب ، اهل تقوى ، اهل نار، اهل دوزخ ، اهل بهشت و غيره و اين معنى اهل است .
اهل بيت پيغمبر چه كسانى هستند؟
اين موضوع در قرآن مجيد كاملا تصريح شده كه در آيه تطهير ميفرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس و يطهركم تطهيرا . اشاره بر اينكه خدا جز اين منظور ندارد كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد حالا بايد ديد اهل بيت چه كسانى هستند؟
از رواياتى كه در شاءن نزول آيه وارد شده تاءييد ميشود كه آيه شريفه در شاءن رسول خدا (ص ) و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده و لذا رسول خدا (ص ) فرمود: بار خدايا اينها اهل بيت و عترت من هستند.
و در روايات زيادى آمده كه ائمه هدى از اهل بيت ميباشند.
ابوسعيد خدرى ميگويد: از رسول خدا (ص ) سئوال شد كه امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: دوازده نفر از اهل بيتم . بنابراين روايات و روايات ديگرى كه دوازده امام را بنام آنها ذكر كرده است رسول اكرم (ص ) حضرت مهدى را هم كه آخرين امام است از اهل بيت خود خوانده است .
مع امام منصور من اهل بيت محمد (ص ) در ركاب امام نصرت يافته از اهل بيت محمد (ص ) كه امام عصر عجل الله تعالى فرجه باشد. و اختصاص آنحضرت به لقب منصور از جهت آنست كه طلب خون حضرت سيدالشهداء در عهده شمشير عاملگير آنحضرت ميباشد چنانچه در آيه 31 سوره اسرى ميفرمايد: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا .
اخبار زيادى داريم كه اين آيه مباركه در مورد قتل حضرت سيدالشهداء ابا عبدالله الحسين (ع ) نازل شده كه ولى خون حضرت امام حسين (ع ) حضرت قائم است و اگر جميع آنها را بكشد اسراف در قتل نشده است و در بعضى از اخبار است كه بعضى از روات سئوال كردند كسانيكه در زمان حضرت بقية الله هستند كه قاتل نبودند براى چه آنها را ميكشند جواب دادند كه چون راضى بفعل آنها هستند. ((والراضى بفعل قوم كالداخل فيهم ))
و در بحار از تفسير عياشى نقل ميكند كه امام باقر (ع ) فرمودند: هو الحسين بن على قتل مظلوما و نحن اوليائه و القائم منا اذا قام طلب بثارالحسين فيقتل و حتى يقال قد اسرف فى القتل .
در اينجا چند اشكال متوجه ميشود:
اولا: راضى بقتل را نبايد قصاص كرد فقط در عقوبت شريك فاعل است .
ثانيا: بايد سهم ديه آنها را رد كرد چه اگر جماعتى يكنفر كشتند ولى مقتول ميتواند تمام آنها را بكشد مشروط بر اينكه آنها را بدهند. مثلا اگر ده نفر يكنفر را بكشند بايد به هر يك از وارث اين ده نفر نه عشر 10/9ديه بدهند.
جواب تمام اين اشكالات به اين است كه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع ) مسلما جزو اهل بيت رسول خدا بوده و محبت نسبت بآنحضرت از ضروريات دينست و كسانى كه راضى به قتل او هستند منكر ضرورى دين ميباشند، پس چنين كسى كافر و مرتد و واجب القتل ميباشد. پس زمان رجعت آنها را زنده ميكنند و حضرت از آنها انتقام ميكشد.
ولى خون حضرت امام حسين (ع ) حضرت قائم است
از امام محمد باقر عليه السلام سئوال كردند ((فلم سمى القائم قائما)) به چه جهت لقب حضرت مهدى قائم شد؟ فرمود: چون جدم حسين عليه السلام را شهيد كردند ملائكه آسمانها بخروش آمدند عرض كردند خدايا انتقام اين مظلوم را از ظالمان بكش . خطاب رسيد انظروا الى ضحضاح العرش چون نظر كردند پرده هاى نور از عرش الهى برداشته شد و امامان كه از ذريه حسين عليه السلام بودند ديدند كه يكى از آنها به نماز ايستاده خطاب رسيد كه بذلك انتقم منهم اوست كه انتقام ميكشد از قتله حضرت سيدالشهداء و هر كس از بنى اميه كه راضى بقتل آنحضرت بودند.
شرح صلى الله عليه و آله
اين جمله در دو بخش شرح داده ميشود.
بخش اول : صلى الله عليه يعنى خداوند سلام و درود بر پيغمبر (ص ) ميفرستد.
بخش دوم : در معنى آل پيغمبر كه چه كسانى هستند.
حقتعالى در سوره احزاب آيه 57 ميفرمايد: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما .
در چند آيه قبل از اين آيه بحثهايى پيرامون حفظ حرمت پيغمبر و عدم ايذاء او آمده در اين آيه مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند فرشتگان نسبت به پيغمبر ميگويد بعد درين زمينه دستور به مؤ منان ميدهد.
حقتعالى در قرآن ، هر پيغمبرى را بنحوى ستوده و مخصوص به كرامتى گردانيده . مثلا حضرت آدم را به سجود ملائكه اكرام فرمود: اسجدو لادم و حضرت موسى را به كلام خود و كلم الله موسى تكليما. داود را بخلافت تعيين فرمود يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض سليمان را به منطق الطير انا علمناه منطق الطير و عيسى را به ابراء مرض و احياء موتى تخصيص فرمود كه : ابرى الاكمه و الابرص و احيى الموتى باذن الله ولى پيغمبر اكرم درباره اش فرمود: ان الله و ملائكته يصلون على النبى ازين تعريف بايد دانست كه فرق اين پيغمبر با ساير پيغمبران چقدر بوده است و گويند مراد از صلوات خدا بر پيغمبر ثنا و مدح بر آنحضرت است و از بسيارى ستايش حقتعالى بود كه مسمى به محمد شد يعنى بسيار ستوده شده و از بسيارى ستايش او بود حقتعالى را كه مسمى به احمد شد، يعنى بسيار ستاينده . كانه حقتعالى ميفرمايد بسيار ترا ستوديم كه محمد گشتى و بسيار تو ما را ستودى كه احمد شدى .
در حكمت اينكه حقتعالى بر حبيبش صلوات ميفرستد بعضى گفته اند كه خداوند ملائكه را بسجود حضرت آدم ماءمور ساخت ولى بسجود پيغمبر ماءمور نشدند اگر چه سجده آدم هم به واسطه نور پيغمبر در صلب آدم بود ولى بر حسب ظاهر پيغمبر مسجود واقع نشد و از اين مطلب تفضيل آدم بر پيغمبر ظاهر ميشد پس حقتعالى فرمود اى ملائكه اگر بشما گفتم بر آدم سجده كنيد من خودم اول بر محمد صلوات فرستادم و شما مؤ منين بدون حاجت داشتن بآنحضرت صلوات بر آن بزرگوار ميفرستد ملائكه و انسانها كه در دنيا و آخرت احتياج بر آنحضرت دارند بطريق اولى بايد بر او صلوات فرستند.
علت صلوات امت بر آن حضرت
امام فخر رازى در اسرارالتنزيل ميگويد كه سبب در امر به صلوات امت بر آنحضرت آنست كه روح انسانى بواسطه ضعف جبلى مستعد بقبول انوار و فيوضات الهى نتواند بود مگر وقتى كه علاقه استفاضه ميان خود و ارواح انبياء را مستحكم نمايد تا انوار فيض از عالم غيب بر ارواح انبياء منعكس شده و بعدا به واسطه ايشان بما رسد چنانچه در موقع تابيدن آفتاب به اطاق انعكاس نور بر سطح اطاق و جدران آن ممكن نيست مگر وقتى كه نور به واسطه آئينه اى كه صفاى جبلى و شفافيت دارد انعكاسش بر سطح اطاق و جدران آن بيفتد پس ارواح انبياء عليهم السلام واسطه فيض الهى بين ما و او ميباشند و مسلما هر پيغمبرى كه مقامش بالاتر است منبع فيض الهى بيشتر خواهد بود تا جايى كه همه انبياء بايد كسب فيض از او بنمايند.
در سماء عالم بحار مجلسى است كه جابر گفت خدمت رسول اكرم (ص ) عرض كردم اول شى ء خلقه الله ما هو قال صلى الله عليه و آله نور نبيك يا جابر ثم خلق منه كل خير .
يعنى از رسول اكرم (ص ) پرسيدم اولين مخلوق خدا چه بود؟ فرمود: اى جابر نور پيغمبرت بود سپس خداوند از آن نور تمام خيرات را آفريد. مراد از خيرات جميع حيطه آفرينش است و اين حديث اگر چه پيغمبر را تنها واسطه فيض ميگيرد اما بواسطه روايات ديگر دانسته ميشود كه تمام چهارده معصوم در اينمقام شريكند و مؤ يد اينمطلب عبارتى از زيارت جامعه است كه ميفرمايد: بكم فتح الله و بكم يختم يعنى فتح ابواب و ختم آنها بوسيله شما چهارده معصوم بوده است و در قسمتى از حديث ديگر كه مفصل است حقتعالى به رسول اكرم (ص ) فرمود: اى حبيبم و اى بزرگ رسولان و اول آفريدگان و آخر پيغمبرانم تو در قيامت صاحب مقام شفاعت خواهى بود پس نور محمد (ص ) به سجده افتاد وقتى برخاست يكصد و بيست و چهار هزار قطره از نور وجودش چكيد كه از هر قطره اى خداى متعالى پيغمبرى را آفريد ((تا آخر روايت ))
پس مقصود از ذكر اين روايت اينست كه تمام پيغمبران از نور وجود پيغمبر اسلام خلق شدند و در مقام گرفتن فيض هم بايد از منبع فيض او كسب فيض كنند و چون انبياء محتاج به گرفتن فيض از آنحضرت ميباشند پس ما بطريق اولى نميتوانيم فيض را از مبداء حقتعالى بگيريم و محتاج بگرفتن فيض از آنحضرت ميباشيم چون سر تا پا ظلمت و تاريكى هستيم . چنانكه اگر آهنى را در كوره آهنگرى بگذارند تا صفات آتش بآن تاءثير كند با آنكه ذات آهن با ذات آتش متفاوت است اما چون صفات آتش بآن سرايت نموده در اين هنگام اگر آهن بگويد من سرخم ، من گرمم ، من ميسوزانم ، من حرارت مى بخشم و تمام آثار و افعال آتش را بخود نسبت دهد صحيح است و دعوى باطلى نكرده است بنابراين ما هم وقتى اتصال خودمان را به محمد و آل او نزديك كرديم كسب فيض الهى را بيش از پيش ميتوانيم بكنيم .
خداوند در قرآن هر يك از پيغمبران را به اسم خطاب كرد.
يا آدم اسكن انت و زوجك فى الجنة .
يا نوح اهبط بسلام منا و بركات .
يا ابراهيم اعرض عن هذا.
يا موسى فاخلع نعليك .
يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض .
يا زكريا انا نبشرك بغلام .
يا يحيى خذالكتاب .
يا عيسى بن مريم اذكر نعمتى عليك .
ولى درباره اين پيغمبر او را باسم نخواند از بهر تعظيم بلكه با لقب خطاب ميكند:
يا ايها النبى ، يا ايها الرسول .
و اگر در آياتى هم اسم مبارك آنحضرت برده شد غرض خطاب نبوده بلكه معرفى بديگران بوده و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
در امم سابقه پيغمبران را باسم ميخواندند و درباره اين پيغمبر خدا منع فرمود تا او را باسم نخوانند لا تجعلوا دعا الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا اول آنحضرت را يا محمد، يا اباالقاسم خطاب ميكردند بعد از اين آيه يا رسول الله ، يا بنى الله ميگفتند. خداوند بجان هيچ پيغمبرى قسم نخورد مگر اين پيغمبر كه فرمود: لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون بلكه به شهر و وطن پيغمبر هم قسم خورد لا اقسم بهذا البلد بالاتر از همه موجودات قرار داد و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين آنقدر مقام اين پيغمبر بالا است كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگان كه تدبير اين جهان بفرمان حق بر عهده آنها گذارده شده بر او درود ميفرستند اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد اى كسانيكه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و سلام گوئيد و در برابر فرمان او تسليم باشيد. ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما .
او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است و اگر بلطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشماريد و مبادا مقام او را در پيشگاه پروردگار در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد او يك انسانست و از ميان شما برخاسته ولى نه يك انسان عادى بلكه كسى است كه يك جهان در وجودش خلاصه شده است .
در اينجا به نكاتى بايد توجه كرد:
اولا: صلوات بر حضرت رسالت بايد به ضميمه آل باشد چنانچه در امالى شيخ صدوق به اسناد خود از ابان بن تغلب از حضرت باقر عليه السلام از آباء گرامش از حضرت رسالت نقل فرموده كه من صلى على و لم يصل على آلى لم يجدريح الجنة و ان ريحها اليوجد من مسير خمسماة عام .
ثانيا: صلوات بر آنحضرت در تشهد نماز واجب است و بدون آن نماز باطل است مگر فراموش كند كه اگر محلش نگذشته بايد برگردد و اگر گذشته بعد از نماز قضا كند و سجده سهو هم واجب است و در موقع ذكر اسم مبارك او بايد صلوات فرستاد چنانچه در كافى از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:
من ذكرت عنده فلم يصل على فدخل النار فابعده الله .
و در ثواب صلوات اخبار بسيار وارد شده كه در كافى از حضرت صادق (ع ) روايت كرده كه فرمود: من صل على النبى صلوة واحدة صلى الله عليه الف صلوة فى الف صف من الملائكة لم يبق مما خلقه الله الا صلى على البعد لصلوة الله عليه و صلوة ملائكته فمن لم يرغب فى هذا جاهل مغرور قد برء الله منه و رسوله و اهل بيته .
و نيز از آنحضرت روايت فرموده : ما فى الميزان شى ء اثقل من الصلوة على محمد و آل محمد .
در جامع الاخبار روايت ميكند كه رسول خدا (ص ) فرمود كه جبرئيل مرا ملاقات نمود و بشارت داد كه حقتعالى ميفرمايد هر كه بر تو صلوات فرستد من بر او صلوات ميفرستم و هر كه بر تو سلام كند من بر او سلام ميكنم و من براى اين بشارت سجده شكر بجا آوردم كلينى از امام صادق (ع ) روايت ميكند كه رسول خدا (ص ) فرمود هر كه بر من صلوات فرستد حقتعالى و ملائكه بر او صلوات ميفرستند.
و در روايت ديگر است كه رسول خدا فرمود: هر كس بر من يكبار صلوات فرستد حق تعالى بر او ده بار صلوات فرستد و هر كه بر من ده بار صلوات فرستد حقتعالى بر او صد بار صلوات فرستد و هر كه بر من صد بار صلوات فرستد بر او هزار بار صلوات ميفرستد و هر كس را كه خدا بر او هزار بار صلوات فرستد هرگز او را به آتش عذاب نخواهد كرد.
بخش دوم : در معنى آل
ريشه آل از اهل است و مصغر آن اهيل مانند رجل كه مصغر آن رحيل ميباشد پس در اصل اهل بوده ها را قلب به همزه كردند و همزه را باعتبار حركت ما قتل قلب بالف نمودند آل شد بدليل آنكه آل به اهيل تصغير ميشود و در تصغير هر كلمه به اصل خود راجع ميگردد.
كلمه اهل شمول بيشترى از آل دارد زيرا هم بر اشراف صادق است و هم بر غير اشراف معنى آل دودمان است و جز به شرفا و اعلام و زعماى قوم و طايفه اطلاق نميگردد و مقيد زمان و مكان هم نيست مانند آل رسول كه خاندان پيغمبر اسلام (ص ) و آل على كه خاندان و عترت اميرالمؤ منين (ع ) ميباشد. ((نقل از دائرة المعارف تشيع ))
پس فرقى كه ميان آل و اهل در استعمال شده است آنست كه آل در صاحبان شرافت خواه شرافت دنيوى باشد يا اخروى استعمال ميشود مثل آل نبى (ص ) و آل فرعون ((لعنه اله )) و اهل بمطلق كسان اطلاق ميشود مثل اهل سوق كه در آنها شرافت منظور نيست و اهل بيت نبوت كه در آنها شرافت منظور هست پس در استعمال آل اخص باشد و اهل اعم .
صاحب بن عباد در كتاب معروف به المحيط فى علم اللغة آورده است كه : آل الرجل قرابته و اهل بيته و تصغير اهيل و اهل در لغت بمعنى كسان است و اهل بيت كسان خانه را گويند پس آل نبى و اهل بيت نبى يعنى كسان نبى و جمعيتى كه رجوع و نسبتى باو داشته باشند.
معنى اولاد
افضل المحققين شيخ زين الدين رحمة الله عليه در كتاب مسالك فرموده كه جماعتى از اصحاب مثل شيخ ‌المحدثين شيخ مفيد و قاضى بن براج و ابن ادريس را اعتقاد آنست كه لفظ اولاد شامل اولاد اولاد و همچنين تا انقراض عالم ميشود. لقوله تعالى يا بنى آدم - يا بنى اسرائيل كه شامل جميع بنى آدم و بنى اسرائيل ميشود و از جهت اجماع بر تحريم حليله ولد ولد لقوله تعالى و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم و از جهت دخول اولاد اولاد در قول خداى تبارك و تعالى يوصيكم الله فى اولادكم .
بعد آنكه معنى آل و اولاد معلوم شد بايد دانست صلواتى كه در آن آل ذكر نشود خلاف شرع است در تفسير امام حسن عسكرى (ع ) وارد شده كه حضرت رسول (ص ) فرمودند كه در شب معراج قصرهايى را در بهشت بمن نشان دادند كه ديوارهاى آن از طلا و نقره ساخته شده بود و بجاى گل مشك و عنبر بكار برده بودند ولى بعضى از آن قصرها كنگره هاى رفيعى داشت و بعضى نداشت از جبرئيل سبب آنرا سئوال كردم گفت آن قصرهايى كه كنگره ندارد از آن كسانى است كه بعد از نماز بر تو و آل تو صلوات نمى فرستند تا نمايان باشد كه آنها قصر جماعتى است كه صلوات نفرستاده اند.
مجلس سى و هفتم : اللهم اجعلنى عندك وجيها بالحسين عليه السلام فى الدنيا و الاخرة .
پروردگارا مرا بواسطه محبت و شفاعت حسين عليه السلام نزد خودت در دو عالم وجيه و آبرومند گردان
وجهى ، بفتح واو و كسر جيم ، مرد نيكوروى صاحب قدر و جاه و بزرگ قوم .
وجيهه ، بفتح واو كسر جيم مؤ نث وجيه زن خود و داراى قدر و جاه و مقام فرهنگ عميد الوجيه ، مهمتر قوم ، خوشگل ، زيبا، فرهنگ لاروس .
پس معنى عبارت چنين ميشود: خدايا مرا بواسطه محبت و دوست داشتن حسين در دو عالم صاحب قدر و جاه و مقام قرار بده .
در اينجا ميگوئيم خدايا فطرس در شب ولادت حسين (ع ) خود را به قنداقه حسين ماليد خدا از تقصيرات او درگذشت و بمقام اولش ‍ رسيد و ميگفت كيست مثل من و حال آنكه من آزاد كرده حسينم خدايا ما هم يكعمر حسين حسين گفتيم و خود را به قبر و ضريح او ماليديم نميدانيم با ما چه معامله اى خواهى كرد.
در دعايى كه روز سوم شعبان ميخوانيم ميگوئيم : و عاد فطرس بمهده فنحن عائذون بقبره من بعده خدايا فطرس را بواسطه پناه بردنش به گاهواره حسين بمقام اولش برگردانيدى ما هم بعد از فطرس بقبر حسين پناهنده ميشويم و ميگوئيم : اللهم اجعلنى عندك وجيها بالحسين عليه السلام فى الدنيا و الاخرة .
خدايا چه قدر و منزلت و چه مقام و آبرومندى بالاتر از اين كه پيغمبر (ص ) فرمود: اللهم انى احبهما و احب من يحبهما.
يعنى پروردگار من دوست ميدارم حسن و حسين را و دوست ميدارم آنكسى را كه دوست ميدارد آنها را و همچنين فرمود: احب الله من يحب حسينا. خداوند دوست ميدارد هر كسى را كه حسين را دوست بدارد.
در روايت است كه روزى پيغمبر (ص ) از راهى ميگذشت ديد طفلى با حسين نشسته اظهار محبت و ملاطفت باو ميكند پيغمبر (ص ) آن طفل را گرفته اظهار مهربانى باو نمودند از آن حضرت علت را سئوال كردند فرمودند: انى احبه لانه يحب ولدى الحسين لانى راءيت انه يرفع التراب من تحت اقدامه و يضعه على وجهه و اخبرنى جبرئيل انه يكون من انصار فى دفعة كربلا .
يعنى : من او را دوست ميدارم بجهت آنكه او پسرم حسين را دوست ميدارد زيرا كه ديدم خاك از زير قدمهاى حسين بر ميداشت و بر چشمان خود ميماليد و جبرئيل بمن خبر داد كه اين طفل در واقعه كربلا از ياران حسين خواهد بود.
پس ما اميدواريم زيرا كه حسين عليه السلام را دست داريم ، پيغمبر خدا هم دوست دار ما ميگردد و باين سبب هم خدا دوست دار ما ميگردد ((وسايل المحبين شيخ جعفر ص 97))
محاسبه شيخ جعفر شوشترى با نفس خود
او در كتاب وسايل المحبين خود حساب دقيقى با نفس خود دارد كه سرانجام بواسطه محبت حسين در دنيا و آخرت نزد حقتعالى محترم و آبرومند ميگردد.
ميگويد چنين ياد دارم كه وقتى سنين عمرم به شصت سال رسيد فكر كردم و به نفس خود خطاب نمودم كه اى نفس شصت سال از عمر تو گذشت و سرمايه جوانى كه اغراشياء است بباد فنا دادى چه تحصيل زاد و توشه اى براى سفر آخرت خود ننمودى وقتى دوران جوانى چنين بگذرد در دوران پيرى و عليلى و ناتوانى چه خواهى كرد و چه متاعى از دنيا براى اين سفر پرخطر خود برداشتى .
اميرالمؤ منين عليه السلام همه شب در دوران خلافتش در كوفه با صداى بلند كه همه مى شنيدند ميفرمود: تجهز و ارحمكم الله فقد نودى بالرحيل .
اى مردم بار سفر آخرت خود را ببنديد كه بانگ رحيل قافله بلند شد چه در اين سفر عقبه هاى سختى در پيش است كه خواه ناخواه بايد از آن بگذرند.
اى نفس آيا بگوشت نرسيده كه حقتعالى در قرآن ميفرمايد: ان ربك لبا المرصاد.
بدان اى نفس كه به همين زودى تو را بر مركب چوبين سوار كنند و بطرف خانه وحشتناك قبر ببرند آيا براى آن منزل پرخوف و خطر چه ص 737اى نفس اگر بگويى كه داراى ايمانى هستم كه شرط قبولى ، ص 737،ميگويم كه آيا ايمان لفظى را ميگويى كه خيلى از منافقين و مردم بد عمل هم اين ايمان را دارند چه اكثر مردم ميگويند ما مسلمان و باايمان هستيم و اگر كسى بآنها بگويد كه شما مؤ من نيستيد بدشان ميآيد.
و اگر ايمان واقعى را ميگويى امامان ما براى اينكه گول و فريب شيطان را نخوريم تمام علائم ايمان را براى ما تعيين فرمودند كه كوچكتر و پست تر از همه آنها اينست كه هر چه براى خودت ميخواهى براى برادر دينى هم بخواهى و هر چه براى خودت نميخواهى براى او نخواهى آيا اين صفت در تو موجود است مسلما جواب منفى خواهى داد.
قرآن ميفرمايد: اءلم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله .
گويند فضل كه يكى از قطاع الطريقها بود به واسطه شنيدن اين آيه شخص خوبى شد كه شرح آن مفصل است
قرآن ميفرمايد: انما المؤ منون الذين اذ اذكر الله وجلت قلوبهم و اذ اتليت عليهم آياته زادتهم ايمانا على ربهم يتوكلون الذين يقميون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون اولئك هم المؤ منون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم .
اى نفس در موقع خواندن آيات الهى چقدر از خوف الهى ترسان ميشوى و چقدر بر ايمان تو افزوده ميشود تو كه مثل آن مرده شويى هستى كه اگر روزى صد مرده بشويد ابدا بفكر مرگ و عالم آخرت نيست بلكه بفكر پول گرفتن از صاحب مرده است چگونه آيات الهى بر تو اثر خواهد كرد مسلما اگر اين آيات بتو اثر ميكرد وضع روحيه تو بهتر از اينها ميشد.
اى نفس اگر بگويى كه يكى از چيزهايى كه باعث نجات قبر و قيامت من ميشود اخلاق و صفات حسنه است مانند سخاوت و عدالت و امثال آن ميگويم آنها هم در تو نيست زيرا كه اى نفس وقتى بخواهى در راه خدا بدهى ده تومان را چند قسمت ميكنى كه به هر فقيرى پول كمى بدهى و لباسى كه ميخواهى به فقيرى بپوشانى بعد از آنكه كاملا استفاده كردى و ديگر پوشيدن او را خوش ندارى آنوقت بفقير و محتاج ميدهى و غذايى كه مانده شد و ديگر مورد استفاده تو نيست به گرسنه اى ميدهى اين را سخاوت نميگويند مگر نشنيده اى كه خدا در قرآن ميفرمايد: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون .
با وجود آنكه قرآن ميخوانى و آيات آنرا روز و شب مى شنوى كه ميفرمايد: مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سابل و فى كل سنبلة مائة حبة .
مثل يك درهمى كه تو در راه خدا انفاق كنى مانند دانه گندمى است كه در زمين بكارى هفت خوشه بدهد كه هر خوشه آن يكصد دانه داشته باشد معذلك آخر آيه ميفرمايد: والله يضاعف لمن يشاء باز هم خدا بيش از اينها بتو ميدهد پس تو از صفت سخاوت چه بهره اى دارى سخاوت را حاتم طايى داشت كه در قصرى مينشست كه چهل در داشت اگر فقيرى از تمام درها ميآمد و چيزى ميخواست باو ميداد و باو نميگفت كه من ساعتى پيش به تو اكرام كردم و بعد از آنكه از چهل در ميآمد و ميگرفت حاتم باو ميگفت خجالت نكش اگر ميخواهى مجددا اين چهل در را تجديد كن او شخص مشركى بود و اين سخاوت را داشت تو كه مسلمان و شيعه اثنى عشرى هستى چه مقدار از آن سخاوت در تو هست .
اى نفس اگر بخواهى بگويى داراى اعمال صالحه هستم از قبيل نماز و روزه و حج و ساير اعمال ديگر جواب ترا خواهم داد كه نماز و روزه و حج آنقدر شرايط سنگينى دارد كه معلوم نيست يك نماز و حج ما قبول شود و در صورت قبولى آنقدر ديونى به مردم داريم چه مالى و چه اخلاقى مانند غيبت و تهمت كه اعمال صالحه ما بين آنها تقسيم ميشود و چيزى براى ما نميماند بلكه گاهى كه اعمال خوب ما تمام شد اعمال زشت آنها را بما ميدهند و ما بايد جزاى زشت آنها را ببريم .
آيا چقدر اعمال صالحه داريم كه در آن ريا و عجب نباشد بنابراين اى نفس نمى توانى بخودت وعده دهى و اميدوار باشى كه يك عمل تو مورد قبول الهى واقع شده باشد.
پس از آنكه نفسم ماءيوس شد و نتوانست جوابم را بگويد ناگاه بخود آمده گفت يكى از وسايل قرب الهى كه اميدوارى برحمت او است در من هست و من اميدوارم كه او دست گيرى از من كند و ديگر دوستى نبى اكرم و شيعه بودن ائمه اطهار ميباشد كه اين هم خيلى اميدوار هستم كه آنها شفاعتى از من بكنند چه آنها سبيل اعظم و صراط اقوم و كهف حصين اند و جواب آنها كشتى نجاتند كه فردا از شيعيان خودشان دست گيرى كنند.
من جواب او را دادم كه امت پيغمبر و شيعه بودن فرع پيروى از احكام اين پيغمبر و متابعت از ائمه معصومين ميباشد پس تو در چه چيزى از امور زندگى پيروى از اين پيغمبر را كردى و كداميك از سنت اين نبى گرامى و امامان را بجا آوردى تو كه در تمام امور زندگى پيرو بيگانگان ميباشى و تمام كردار و رفتارت را ميخواهى مثل بيگانگان قرار دهى سنت پيغمبر در امور زندگى تو چه نقشى دارد گذشته از همه اينها اخبارى كه در علامات شيعه به ما رسيده كداميك از آنها در تو موجود است .
بعد از آنكه دستم از همه جا كوتاه شد و نفسم را از هر درى مايوس گردانيدم خطاب باو كردم و گفتم اى نفس يك راه نجات براى تو ميباشد كه اگر توانستى ازين راه وارد شوى همه چيز براى تو خواهد بود و الا راهى براى تو باقى نيست و آن باب حسينى است زيرا كه جدش پيغمبر فرمود: حسين مصباح الهدى سفينة النجاة بلكه فرمود او بابى است از ابواب بهشت يعنى هر كه دوست حسينم باشد بايد ازين در وارد بهشت شود ناگفته نماند كه همه امامان ما كشتى نجاتند كه فرمود: مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجى و من تخلف عنها غرق .
اى نفس آن نجات دهنده حسين است كه پيغمبر (ص ) درباره اش فرمود: حسين مصباح الهدى و سفينة النجاة پس در سفر دريا ما محتاج به كشتى هستيم كه لاعلاج بايد سوار شويم و آن كشتى اهل بيت پيغمبر ميباشد كه فرمود: اهل بيت من كشتى نوح هستند و عجب تشبيه خوبى پيغمبر فرموده چون كشتى نوح وقتى در آب افتاد كه دنياى مسكونى آنروز در آب بود فقط كشتى نوح با آنها كه در كشتى بودند نجات يافتند امروز هم در دنياى گمراهى و بدبختى فقط كشتى نجات از اين مهالك اهل بيت پيغمبرند كه فرمود: من ركب فيها بخى و تخلف عنها غرق بعد از اين گفتگوها نفسم خطاب بمن كرده گفت اين مطالبى كه شما گفتيد بسى مرا اميدوار كرد و بر خود لازم دانستم كه خود را به كشتى نجات حسينى برسانم تا او مرا نجات دهد ازين غرقاب مهالك و گمراهى اگر چه همان قسم گفته شد هيچيك از علائم ايمان در من نيست ولى اگر از باب حسينى وارد شوم مسلما مؤ من خواهم بود زيرا آن بزرگوار فرمود: انا قتيل العبرة ما ذكرت عند مؤ من الا بكى و اغتم لمصابى .
يعنى من كشته شده اشك چشمم نزد هيچ مؤ منى يادآور نمى شوم مگر آنكه مصائب من گريه ميكند و مغموم ميشود و اين گريه مصائب حضرت سيدالشهداء از صفات جميع انبياء بوده است .
اول : چون اينرا در خود ديدم قدرى بخود اميدوار شدم و گفتم يك علامت از علائم ايمان در من پيدا شد، آنهم علامتى كه در پيغمبران بوده است .
دوم : علامت خوبى كه در خود ديدم اين بود كه در ايام عاشورا حالت حزن و اندوه گريه اى براى من پيدا ميشد كه در ساير ايام سال اين حالت در من پيدا نميشد و ديدم كه ائمه ما فرموده اند: شيعتنا خلقوا من فاضل طنينا و عخبوا بنور ولايتنا يفرحون بفرحنا و يحزنون بحزننا .
پس يك صفت از صفات شيعيان در من پيدا شد و ممكنست از اينراه بگويم من شيعه هستم .
سوم : وقتى كه از باب حسينى وارد شدم در خودم كمال ايمان را ملاحظه كردم زيرا در باب زيارت آنحضرت وارد شده كه : من زاره كمن زار الله فى عرشه . البته كه خدا جا و مكانى ندارد پس اين عبارت كمال تقرب بخدا را ميرساند و اين مقام براى كسى كه ايمان نداشته باشد و يا ايمانش مستودع باشد ممكن نخواهد بود و يا در اخبار زيارت آنحضرت وارد شده وقتى كه زائر مراجعت ميكند ملكى از جانب پروردگار باو ميگويد كه خدايت سلام ميرساند و ميفرمايد عملت را از سر بگير كه گذشته هايت را بخشيدم پس وقتى انسان را خدا سلام ميرساند ديگر ممكن نيست كه او بى ايمان باشد.
چهارم : اگر چه در اعمال خود نظر كردم ديدم عملى ندارم كه باعث نجات من شود و من را ببهشت رساند اما در اخبار باب حسينى كه نظر كردم ديدم كه فرموده اند: من بكى او ابكى او تباكى و حبت له الجنة و در خود ديدم كه اين حالات در من هست پس خداوند مرا بواسطه حضرت حسين به بهشت خواهد برد پس اگر عملى ندارم كه تحويل خدا بدهم كه موجب بهشت شود از راه گريه بر حسين عليه السلام به بهشت ميروم .
پنجم : در باب زيارت حسين عليه السلام ديدم وارد شده كه زائر حسين از شافعان روز محشر درباره ده نفر يا صد نفر پس من گيرم از آن اشخاصى نباشم كه صد نفر را شفاعت كنم لااقل ممكنست كه نجاتى براى من باشد.
و از جمله فضايل زيارت آنحضرت اينست كه زائر آنحضرت از جمله كسانى كه در بالاى عرش الهى با خدا تكلم كند من كه داراى اين مقام نيستم ولى لااقل ممكنست طرف خطاب ملكى واقع شوم و يا به زائر حسينى گفته ميشود تو ساقى كوثر باش و ديگران را آب بده پس من به همين قدر قانع هستم كه از تشنگان محشر نيستم و از اين آيه هم نيستم كه در جهنم ميگويند: ان افيضوا علينا من الماء اى بهشتى ها به ما آب دهيد اگر چنانچه نمازهاى من قبول درگاه الهى نشود در روايات فضيلت زائر حسين وارد شده كه خداوند هفتاد هزار ملك موكل قبر آنحضرت كرده كه دائما نماز ميخوانند و ثواب آن را براى زائرين قبر حسين مينويسند نمازى را كه ملك بخواند با نمازهاى ما خيلى فرق دارد پس ممكن است ثواب اينگونه نمازهاى درست دست مرا بگيرد.
اگر چنانچه زكوة من قبول نشود يا به واسطه ديگرى قبول نشود زائر حسينى زكوة دهنده را دارد چه در خبر است كه زائر حسين در هر زيارتش ثواب هزار زكوة مقبوله را دارد.
و اما اگر حج من قبول نشود زائر حسين را ثواب حج و عمره هاى متعدد باو ميدهند در بعضى روايات حسين (ع ) مطابق يك عمره است و در بعضى از روايات مطابق يك حج و در بعضى روايات 22 حج و 80 حج و يكصد حج و در بعضى از روايات مطابق صدهزار حج .
و در بعضى اخبار زيارت حسين (ع ) هر قدمش ثواب يك حج را دارد و در روايت ديگر هر قدمى كه بر زمين ميگذارد و بر ميدارد ثواب صد حج و عمره مقبوله در نامه عملش مينويسند و در بعضى از اخبار ثواب دو حج و در بعضى ثواب سى حج و در بعضى ثواب صد حج و در تمام اينها ثواب حجى كه با پيغمبر بجا آورده باشد. بعد باز بالا ميرود زائر حسين (ع ) ثواب حجى را دارد كه خود پيغمبر بجا آورده باشد، بلكه در خبريست كه پيغمبر فرمود هر كه حسينم را زيارت كند ثواب نود حج و نود عمره ايكه من بجا آورده باشم باو خواهند داد اين اختلافات روايات براى اختلاف معرفت زائرين خواهد بود.
پس اگر تو هم قبول نشد ممكنست از راه زيارت حسين (ع ) ثواب اينهمه حج در نامه اعمال تو نوشته و ثبت شود.
اما صدقه : در روايت است كه زيارت امام حسين (ع ) برابر ثواب هزار صدقه مقبوله است .
اما روزه : ثواب زيارت حسين (ع ) مقابل اجر هزار صائم و روزه دار را دارد.
اما اعانت در راه خدا در خبر است هر كه زيارت آنحضرت را كند مثل كسى است كه هزار اسب در راه خدا داده باشد كه همه بازين و لجام بوده باشد.
اما جهاد در راه خدا، در خبر است كه زيارت حسين (ع ) ثواب هزار شهيد از شهداء بدر را دارد بلكه در خبر ديگريست كه زيارت آنحضرت ثواب هزار بنده آزاد كردن را دارد بلكه در بعضى از روايات هر قدمى ثواب يك بنده آزاد كردن از اولاد اسماعيل را خواهد داشت بلكه وارد شده كه از هر قطره زائر خدا هفتاد هزار ملك خلق ميكند كه تسبيح و تقديس خدا را كنند و ثوابش را در نامه عمل زائر بنويسند.
حسين نجات دهنده از آتش است
مرحوم حاج ملا محمدباقر بيرجندى در كتاب كبريت احمر نقل ميكند كه يكى از معاصرين ما كه مدتى عمر خود را صرف حكومت دولتى نموده بعد از آنكه از آن شغل كناره گيرى نمود و توبه كرد براى من نقل نمود كه در خواب ديدم به واسطه شغلم در عذابهاى سختى گرفتارم و درهاى آتش به روى من باز است بمن گفتند كه براى خود شفيعى بجوى گفتم در اينجا از كجا شفيع بجويم گفتند بگو: يا حسين ، يا حسين ، چون اين اسم را مكرر گفتم شخصى نورانى پيدا شد دست مرا گرفت و از آتش بيرون آورد و از آن وقت نذر كرده ام كه مجلس روضه اى داشته باشم و حالا در هفته يكروز در منزل روضه خوانى دارم .