حكايت حاج محمدعلى يزدى در زيارت عاشورا
محدث نورى در كتاب ((دارالسلام
)) از ثقة الدين حاج محمدعلى يزدى كه مرد
فاضل صالحى در يزد بود حكايتى نقل ميكند.
حاج محمدعلى دائما مشغول كارهاى آخرتى خود بود و شبها در مقبره اى كه
جماعتى از صلحا در آن مدفونند به سر ميبرد اين مقبره خارج شهر يزد بود
كه به مزار معروف است .
همسايه اى داشت كه از كودكى با هم بودند و نزديك معلم ميرفتند تا آنكه
بزرگ شدند و او شغل عشارى پيش گرفت پس از آنكه مرد او را نزديك همان
جايى كه دوست صالح وى شبها در آن بيتوته مى كرد دفن كردند.
يك ماهى از فوت او نگذشته بود كه حاج محمدعلى او را در خواب ديد كه در
هيئت نيكويى است نزد او رفت و گفت من مبداء و منتهاى كار تو را ميدانم
. تو از كسانى نيستى كه احتمال نيكى درباره او رود. شغل تو هم مقتضى
عذاب سختى بود پس به كدام عملت به اين مقام رسيدى ؟
گفت همين طور است كه ميگويى . من گرفتار عذاب سختى بودم تا ديروز كه
زوجه استاد اشرف آهنگر در اينمكان دفن كردند - اشاره به موضعى كرد كه
نزديك به صد متر از او دور بود. در شب وفات او حضرت امام حسين (ع ) سه
مرتبه بزيارت وى آمدند و در مرتبه سوم امر فرمودند كه عذاب ازين مقبره
رفع شود و حالت ما نيكو شد و در وسعت و نعمت افتاديم .
از خواب بيدار شدم در حاليكه متحير بودم آن شخص آهنگر را نمى شناختم در
بازار آهنگران به جستجو پرداختم و او را پيدا كردم . پرسيدم آيا زوجه
اى داشتى ؟ گفت آرى داشتم ، ديروز فوت كرد و او را در فلان مكان همان
موضع را نام برد دفن كردم . پرسيدم آيا بزيارت حضرت ابا عبدالله عليه
السلام رفته بود؟ گفت : نه . گفتم ذكر مصائب او ميكرد گفت نه . گفتم
مجلس عزادارى داشت گفت نه . آنگاه پرسيد چه ميخواهى ؟ خواب خود را نقل
كردم و گفت او فقط مواظبت بر زيارت عاشورا داشت .
كرامتى از زيارت عاشورا
آقاى حاج سيد احمد زنجانى در كتاب ((الكلام
يجر الكلام )) از مرحوم آية الله آقاى
حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى نقل ميكند كه فرمود من و آقاى آقاميرزا
على آقا، آقازاده ميرزاى شيرازى و آقا سيد محمود سنگلجى در سامرا شبى
روى پشت بام در خدمت مرحوم آقاى ميرزا محمدتقى شيرازى درس ميخوانديم در
اثنا درس استاد بزرگ ما مرحوم آقاى سيدمحمد فشاركى تشريف آوردند در
حاليكه آثار گرفتگى و انقباض در بشره اش پيدا بود، معلوم شد شنيدن خبر
بروز و با در عراق ايشان را اينگونه منقلب كرده است . فرمود شما مرا
مجتهد ميدانيد؟ عرض كرديم بلى . فرمود عادل ميدانيد؟ عرض كرديم بلى .
فرمود من به تمام زن و مرد شيعه سامرا حكم ميكنم كه هر يك از ايشان يك
فقره از زيارت عاشورا را به نيابت نرجس خاتون والده ما جد امام زمان
سلام الله عليه بخوانند و آن مخدره را نزد فرزند بزرگوارش شفيع قرار
دهند كه آنحضرت از خداوند عالم بخواهد كه خدا شيعيان مقيم سامرا را از
اين بلا نجات دهد. همينكه اين حكم صادر گرديد از ترس و بيم همه شيعيان
مقيم سامرا حكم را اطاعت كرده زيارت عاشورا را به همان دستور خواندند
در نتيجه يكنفر در سامرا تلف نشد در صورتيكه هر روز حدود پانزده نفر از
غير شيعه تلف ميشدند.
مجلس سوم : تاريخچه سلام
هر قوم و ملتى اسلام و آداب و رسومى
داشته اند كه هنگام ملاقات يكديگر اجرا مينموده اند.
مثلا رسم ملت يهود اين بود كه با انگشت اشاره ميكردند. ملت نصارى دست
بر دهان ميگذاردند چنانكه در اينزمان كلاه بر ميدارند، گبران و عجمهاى
سابق خم ميشدند و تعظيم ميكردند.
عرب قبل از اسلام كلمه حياك الله را به كار ميبرد يعنى خدا ترا زنده
بدارد. در لسان العرب ميگويد: اعراب زمان جاهليت به يكديگر تحيت
ميدادند، كه ((انعم صباحا))
يعنى صبح بخير و يا مى گفتند سلام عليكم و اين سلام علامت مسالمت بود
باين معنى كه ما با هم جنگ نداريم اسلام دستور داد كه افشاء سلام كنيد.
سلام در قرآن
خداوند سلام را در قرآن از قول ابراهيم نقل كرده آنجا كه با عمويش آزر
گفتگو ميكند كه عمو بت پرستى نكن عمويش او را تهديد كرد كه اگر دست از
خداى خود بر ندارى و به خدايان ما بى اعتنايى كنى و بر حرف خود بمانى
تو را سنگسار كنم و گرنه سالها از من دور باش .
ابراهيم در جواب گفت سلام عليك ، سلام بر تو يعنى تو را وداع ميكنم و
چون آذر دانست كه ابراهيم ميرود از گفتار خود پشيمان شده و او را ايمن
ساخت .
ابراهيم گفت : ساستغفر لك ربى انه كان بى حفيا
. من از خدا بر تو آمرزش ميطلبم او بسيار در حق من مهربان است .
اين مطلب شاهد بر اين است كه رسم سلام از دين حنيف ابراهيم مثل حج و
امثال آن نزد عرب باقيمانده بود، خداوند آن را سنت قرار داد كه هر گاه
دو نفر بهم ميرسند سلام كنند.
در قرآن خطاب به پيغمبر مى فرمايد كه به مؤ منين سلام فرمايد:
و اذا جائك الذين يؤ منون باياتنا فقل سلام
عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة ، هر گاه آنان كه به آيات ما
ميگروند نزد تو آيند سلام بر شما باد پروردگارتان بر خويش رحمت نوشته
است .
بلكه آن حضرت را امر به سلام بر همه مى فرمايد:
فاضفح عنهم و قل سلام فسوف تعلمون . (از
حرف - 89)
از گناهان آنان درگذر و سلام بگو چرا كه خود ايشان بزودى عواقب كار خود
را خواهند دانست .
نيز به مؤ منين امر به سلام مى فرمايد: يا ايها
الذين امنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على
اهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون (نور - 27)
اى كسانيكه ايمان آورده ايد بخانه هايى غير از خانه خود داخل نشويد تا
آنكه رخصت يافته داخل شويد و بر اهل آن خانه سلام كنيد (اين اجازه
همراه با درود) براى (حسن معاشرت شما) بهتر است تا شايد شما پند
بگيريد.
و اگر كسى در خانه نباشد امر فرموده كه بر خود سلام كنند:
فاذا ادخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من
عندالله مباركة طيبة . (نور - 61)
و هر وقت داخل خانه اى شويد(اگر كسى در آن خانه نباشد) بر خودتان سلام
كنيد كه اين تحيت بركتى نيكو از جانب خدا است .
خداوند سلام را تحيت خويش قرار داده و در مواردى از كلام خود ذكر كرده
است : سلام على نوح فى العالمين ، سلام على
ابراهيم ، سلام على موسى و هارون .
خداوند بر همه پيغمبران سلام نموده است : و سلام على المرسلين .
ولى بر آل هيچ پيغمبرى سلام نكرده مگر پيغمبر خاتم ، آنجا كه فرمود:
سلام على آل يس .
چون اين مسلم است كه يس يكى از اسماء وجود مبارك پيغمبر است كه در سوره
يس ميفرمايد:
يس والقرآن الحكيم انك لمن المرسلين على صراط
مستقيم .
پس آل ياسين آل پيغمبر مى باشند.
چون خداوند بر پيغمبر سلام ميكند وجود مبارك پيغمبر بر ديگران سبقت
سلام ميجويد پس لازمست كه مؤ منين نيز در سلام كردن بر يكديگر سبقت
جويند زيرا اولى ترين مردم به خدا و رسول كسى است كه ابتدا به سلام
نمايد.
بلكه وارد شده كه بخيلترين مردم كسى است كه از مسلمانى بگذرد و به او
سلام نكند. سلام كردن به بچه هاى مميز و نيز مساوات بين فقير و غنى در
سلام كردن مستحب است .
در اخبار وارد شده كه اگر در سلام كردن بين فقير و غنى فرق بگذارد
خداوند روز قيامت از او در غضب باشد.
سلام مرد بر زن جايز است ولى مكروه است كه به زن جوان سلام نمايد.
در خبر است كه مردى بر در خانه كسى ايستاده بود، ملكى عبور ميكرد،
سئوال كرد چرا اينجا ايستاده اى جواب داد برادر مؤ منى دارم كه ميخواهم
باو سلام كنم ، ملك پرسيد آيا بين تو و او خويشى هست و يا حاجتى دارى ؟
جواب داد نه . فقط برادر دينى منست و خواستم باو سلامى كرده باشم .
آن ملك گفت خداوند مرا نزد تو فرستاده و بر تو سلام ميفرمايد مرا زيارت
كردى و رسيدگى نمودى بهشت را بر تو واجب كردم و ترا از غضب خود عفو و
از آتش آزاد نمودم .
جواب سلام واجب است و بايد بهتر جواب داد
اگر چه خود سلام مستحب است ولى جواب آن واجب است و بايد بهتر جواب سلام
بگويند، خداوند مى فرمايد: و اذا حييتم بتحية
فحيوا باحسن منها اوردوها ان الله كان على كل شى حسيبا . (نساء
85) يعنى : هر گاه كسى شما را تحيت گفت و ستايش كرد شما نيز به تحيت و
ستايشى مانند آن يا بهتر پاسخ دهيد كه خدا بحساب هر نيك و بدى كاملا
خواهد رسيد.
در تفسير صافى از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت ميكند كه مردى بآن
حضرت گفت : سلام عليك حضرت فرمودند: و عليك السلام و رحمة الله .
ديگرى گفت : السلام عليك و رحمة الله .
حضرت فرمودند: عليك السلام و رحمة الله و بركاته .
ديگرى گفت : السلام عليك و رحمة الله و بركاته .
حضرت فرمودند: و عليك .
آن مرد گفت : جواب مرا ناقص دادى . كلام خدا كجا رفته كه : و اذا حييتم
بتحية فحيوا باحسن منها. حضرت فرمودند: تو چيز زائدى براى من باقى
نگذاردى و من هم مثل سلام تو جواب دادم .
در كافى از حضرت باقر عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: اميرالمؤ منين
عليه السلام به قومى گذر كرد و بر آنها سلام نمود، آنان در جواب گفتند:
عليك السلام و رحمة الله و بركاته و مغفرته و رضوانه . حضرت فرمود:
نسبت به ما از آنچه ملائكه به پدرمان ابراهيم گفتند تجاوز نكنيد.
اين روايت اشاره دارد به اينكه رسم سلام تام و كامل يعنى عبارت :
السلام عليك و رحمة الله و بركاته از راه و رسم ابراهيم گرفته شده و
گفته قبلى ما را كه تحيت به سلام از دين حنيف ابراهيم است تاءكيد
ميكند.
سلام نكردن بر چند دسته
با آنكه شعار مسلمانان سلامست و اخبار زيادى در تاءكيد آن وارد شده و
فقهاء سلام را مستحب مؤ كد دانسته اند معذلك دستور داده اند كه به چند
دسته نبايد سلام كرد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: سزاوار نيست به شش طايفه از مردم
سلام كنيد.
1 - يهود و نصارى .
2 - كسانى كه شطرنج بازى مى كنند.
3 - كسانى كه خمر مينوشند.
4 - كسانى كه بربط و طنبور مى نوازند.
5 - كسانيكه سب مادرها ورد زبانشان باشد.
6 - شاعرانى كه زنهاى محصنه را قذف كنند.
و در خبر ديگرى رباخوار و متجاهر به فسق و كسى كه صورت مجسمه ميسازد و
نيز مخنث را از آنها شمرده است .
پس شخص مؤ من بايد به اينگونه اشخاص سلام نكند، مگر در حال ضرورت و اگر
كافر كتابى بر مسلمان سلام كرد و در جواب او عليكم يا عليك يا سلام
تنها بگويد مانند زمان ما كه رسم شده ميگويند سلام عرض ميكنم و او هم
در جواب ميگويد سلام عزيزم . پس به كسانيكه نبايد سلام كرد اينگونه
سلام كردن عيبى ندارد.
و يا به قصد قرآن سلام كند، زيرا سلام از كلمات قرآنى است ، و يا به آن
دو ملكى كه با او هستند سلام نمايد و در موقع ضرورت مانند طيابت و نحو
آن براى دعا كردن باو بگويد: بارك الله لك فى دنياك . بر شخص نمازگزار
هم نبايد سلام كرد.
از بعضى از اخبار استفاده ميشود كه مستحب سواره بر پياده و آنكه مركب
بهتر دارد بر آنكه مركب پستتر دارد، ايستاده بر نشسته ، جماعت كم بر
جماعت زياد و كوچك بر بزرگ سلام كند.
معلوم است كه اينها مستحب در مستحب است ولى اگر عكس آن واقع شود از
استحباب بيرون نميرود.
فرع 1
رد سلام ديگرى در نماز واجب است گر چه سلام يا جواب آن به صيغه قرآن
نباشد و اگر مخالفت كرد و جواب سلام را نداده به نماز ادامه داد نماز
باطل نيست گر چه بعضى باطل دانسته اند.
فرع 2
رد سلام در نماز بايد مثل سلام باشد پس اگر كسى بگويد سلام عليكم واجب
است كه در جواب آن بگويد سلام عليكم و جواب ديگرى مانند: السلام عليكم
يا سلام عليك نگويد: مگر آنكه در جواب قصد قرآنى كند.
فرع 3
اگر كسى به غلط به او سلام كرد واجبست كه جواب آن را صحيح بگويد و بهتر
قصد دعا و قرآنست .
فرع 4
اگر سلام كننده سلام بدون عليكم بگويد در جواب يا سلام گفته و عليكم را
تقدير بگيرد و يا سلام عليكم بگويد و دومى به قصد دعا يا قرآن بهتر است
.
فرع 5
جواب سلام واجب فورى است و اگر عصيانا يانسيانا تاءخير كرد و ديگر واجب
نيست .
واجبست كه جواب سلام را به سلام كننده بشنواند و اگر كسى بسخريه يا
مزاح سلام كند جواب آن واجب نيست .
سلام بر پيغمبر و ائمه طاهرين
سلام و صلوات فرستادن بر حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله مستحب
است و فضيلت بسيار دارد كسى كه بر آنحضرت سلام و صلوات فرستد ملكى موكل
جواب سلام او را ميگويد و بعد به آنحضرت خبر ميدهد كه فلان شخص بشما
سلام نمود، پس آنحضرت ميفرمايد: و عليه السلام .
در تحفة الزائر مجلسى از امام سجاد عليه السلام روايت ميكند كه پيغمبر
خدا (ص ) فرمودند كه هر كس بعد از مرگ من قبر مرا زيارت كند چنانست كه
در حيات من بسوى من هجرت كرده باشد و اگر نتواند از دور به من سلام كند
بمن ميرسد.
نيز به سند معتبر روايت ميكند از شخصى كه بخدمت حضرت زهرا سلام الله
عليها رفت حضرت از او پرسيد از براى چه آمده اى ؟ گفت از براى طلب بركت
و ثواب .
فرمود: پدرم صلى الله عليه و آله بمن خبر داد كه هر كس سه روز بر او و
بر من سلام كند حقتعالى بهشت را بر او واجب گرداند.
آن شخص عرض كرد اينمطلب در حيات آنحضرت و شما ميباشد. حضرت فرمود: چه
در حيات و چه در ممات .
رسول خدا (ص ) فرمود: هر كس در هر كجا بر من سلام كند بمن ميرسد.
ابن ابى نصر خدمت حضرت رضا عليه السلام عرض كرد كه بعد از نماز چگونه
سلام و صلوات بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله بايد فرستاد؟ حضرت
فرمود كه ميگويى ؟
السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته
السلام عليك يا محمد بن عبدالله السلام عليك يا خيرة السلام عليك يا
حبيب الله السلام عليك يا صفوة الله السلام عليك يا امين الله اشهد انك
رسول الله و اشهد انك محمد بن عبدالله و اشهد انك قدنصحت لامتك وجاهدت
فى سبيل ربك و عبدته حتى اتيك اليقين فجزاك الله يا رسول الله افضل
ماجزى نبيا امته اللهم صل على محمد و آل محمد افضل ماصليت على ابراهيم
و آل ابراهيم انك حميد مجيد .
و در روايت معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقولست كه هر كس
بخواهد قبر حضرت رسول و قبر اميرالمؤ منين و حضرت فاطمه و امام حسن و
امام حسين و قبرهاى حجت هاى خدا صلوات الله عليهم اجمعين را زيارت كند
و در شهر خود باشد، روز جمعه غسل كند و جامه پاكيزه بپوشد و به صحرا
رود، پس چهار ركعت نماز بخواند با هر سوره اى كه ميتواند پس به طرف
قبله بايستد و بگويد:
السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته
السلام عليك ايها النبى المرسل و الوصى المرتضى والسيدة الزهرا و
السبطان المجتبان و الاولاد و الاعلام و الامناء المنتجبون جئت انقطاعا
اليكم و الى ابائكم و ولدكم الخلف على بركة الخلق فقلبى و نصرتى لكم
معدة حتى يحكم الله لدينه فمعكم معكم لا مع عدوكم انى لمن القائلين
بفضلكم مقر برجعتكم لا انكر لله قدرة و لا ازعم الا ما شاء الله سبحان
الله ذى الملك و الملكوت يسبح الله باسمائه جميع خلقه و السلام على
ازواجكم و اجسادكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
در روايت ديگر است كه اين زيارت را بر بام خانه خود بكن مرحوم مجلسى
ميفرمايد: خواندن اين گونه زيارات در صحرا يا بام خانه البته بهتر است
اما اگر ميسر نشود و در هر محلى كه باشد و زيارت كند عيبى ندارد.
معنى اسلام
سلام در لغت بمعناى متعددى آمده كه اصل در آنها بمعنى سلامتى و يكى از
اسماء الهى است چه حقتعالى خلق را از بلايا و آفات و شرور و نقايص حفظ
ميكند پس مراد از سلام سلامتى و آسايش است و لفظ على در عليك مفيد شمول
و احاطه ميباشد.
بنابراين كسى كه از دور يا نزديك به امام سلام ميكند بايد متوجه باشد
كه هيچ آزار و صدمه اى از ناحيه او به امام نرسد، نه در هنگام سلام و
نه بعد از آن .
و چون معلومست كه حضرت ائمه عليهم السلام غرضشان جز هدايت مردم و بندگى
خدا و ترك نافرمانى او چيز ديگرى نيست البته از معصيت كردن مردم و
اينكه از اوامر و نواهى الهى تخلف كنند ناراحت و متاءذى خواهند شد.
آگاهى پيغمبر و امام از اعمال ما
على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت ميكند كه حضرت فرمود:
اعمال بندگان در هر صبح به رسول خدا عرض ميشود، چه نيكان آنها و چه
بدان آنها پس حذر كنيد و شرم نمائيد كه عمل قبيح شما خدمت پيغمبر عرضه
شود.
در تفسير قول خداى تعالى : و قل اعملوا فسيرى
الله عملكم و رسوله و المؤ منون . (توبه - 105)
امام صادق عليه السلام فرمود كه مراد از مؤ منان مائيم .
بنابراين فرمايش ، تمام اعمال نيك و بد ما را خدا و رسول و ائمه طاهرين
مى بينند و از خوب آن خوشحال و از بد آن ناراحت مى شوند. دليل بر
اينمطلب روايتى است كه علامه مجلسى از امام صادق عليه السلام نقل ميكند
كه آنحضرت باصحاب خود فرمودند كه چرا رسول خدا از خود آزرده ميكنيد،
يكى از ايشان گفت فدايت شوم چگونه آنحضرت را آزرده مى كنيم ؟ فرمود:
مگر نميدانيد كه اعمال شما خدمت آنحضرت عرض ميشود و چون گناه و معصيتى
در نامه عمل شما ملاحظه فرمايد آزرده ميگردد، پس آنحضرت را با معصيت
آزرده نكنيد، بلكه با اعمال صالح خود آنجناب را خوشحال نمائيد.
علامه مجلسى در بحار 16 از داود رقى نقل ميكند كه خدمت امام صادق عليه
السلام نشسته بودم ناگاه آنحضرت بمن فرمودند اى داود اعمال شما روز
پنجشنبه بر من عرضه شد صله رحم تو نسبت به پسرعمويت - فلانى - را ديدم
و از اين كار تو مسرور شدم و ميدانم كه اينكار تو زودتر اجل او را
ميرساند و عمرش را تمام ميكند.
داود گفت : من پسرعمويى داشتم بدسيرت كه ناصبى و دشمن خاندان نبوت بود
از او و همسرش صدمه زيادى بمن رسيده بود شنيدم از نظر معيشت وضع
زندگانى او آشفته است و در سختى زندگانى ميگذراند قبل از آنكه عازم مكه
شوم مقدارى از اموال خود را به جهت مخارج آنها فرستادم ، وقتى وارد
مدينه شدم و حضور امام صادق عليه السلام شرفياب گشتم آن حضرت از صله
رحم من خبر دادند.
حيات و ممات پيغمبر براى امت خير است
شيخ طوسى در مجالس و نيز در تفسير عياشى از امام باقر عليه السلام
روايت ميكند كه حضرتش فرمود روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در
ميان جمعى از صحابه نشسته بود، فرمود كه بودن من در ميان شما خير است
چنانكه مفارقت من هم برايتان خير است .
((جابر انصارى ))
برخاست و عرض كرد يابن رسول الله خير بودن شما در ميان ما معلومست ولى
مفارقت شما چگونه براى ما خير ميباشد؟
حضرت فرمودند: بودن من ميان شما خير است زيرا خداى تعالى ميفرمايد:
ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم .
اما خير من در مفارقت به جهت آنست كه اعمال شما در هر دوشنبه و پنجشنبه
بر من عرضه مى شود اگر عمل نيكى از شماها ببينم خوشحال مى شوم و حمد
خدا را مى كنم و اگر عمل بدى ببينم براى شما طلب آمرزش ميكنم .
بلكه اعمال هر مؤ من و كافرى را در موقع و دفن شدن بر پيغمبر و امام
عرضه ميدارند. چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: هر كافر و مؤ منى
كه بميرد و در موقع دفن و گذاردن در قبر اعمالش بر پيغمبر و اميرالمؤ
منين و يك يك ائمه معصومين عليهم السلام عرضه ميشود تا برسد حضور حضرت
حجت روحى فداه بلكه مهمتر اينكه پيغمبر و امام از وضع آتيه ما هم
باخبرند كه آيا سعيد و خوش عاقبت از دنيا ميرويم يا بر عكس .
روزى كه انسان از رحم مادر پا بعرصه دنيا ميگذارد تمام سرگذشت زندگانى
او از فقر و غناء صحت و مرض سعادت و شقاوت و كفر و ايمان بر پيشانى او
نوشته شده و تنها كسى كه ميتواند آن خط را بخواند و از وضع آتيه او
باخبر شود پيغمبر و امامان ميباشند.
چنانكه جناب اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
كان رسول الله المتوسم و انا من بعده و الائمة من بعدى هم المتوسمون
.
پيغمبر كه مكتب نرفته و امى بود خط پيشانى مردم را ميخواند، من اين علم
را از پيغمبر تعليم گرفتم . به اولاد خود آموختم ، اين علم نزد هيچكس
نيست و منحصر به ما اهلبيت است .
خداوند ميفرمايد: ان فى ذلك لايات للمتوسمين . (حجر - آيه 75)
در هلاك قوم لوط از سوى ما نشانه هايى است براى عبرت صاحبان توسم و
فراست كه به فطانت بنگرند و حقيقت آنرا به سمات و علامات آن بشناسند و
به تفكر از آن عبرت گيرند.
فراست از صفات مؤ منانست چنانكه در حديث است :
اتقوا من فراسته المؤ من فانه ينظر بنورالله .
و نيز فرمود: ان الله عبادا يعرفون الناس
بالتوسم . و بعد آيه فوق را تلاوت فرمود.
امام صادق عليه السلام فرمود: نحن المتوسمون و نيز آنحضرت فرمود كه :
انها لبسبيل مقيم . يعنى امامت هرگز از ما بيرون نرود.
منظور حضرت اينست كه امام هميشه در بين مردم خواهد بود و او متوسم مردم
ميباشد كه حقيقت مردم بر او آشكار است .
در بصائرالدرجات است كه امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ مخلوقى نيست
مگر آنكه ما بين دو چشم او نوشته شده كه مؤ من است يا كافر و اين كتابت
از شما پنهانست ولى از ائمه آل محمد عليهم السلام محجوب و پنهان نيست .
پس احدى بر امامان داخل نمى شود مگر آنكه او را به آن كتابت مى شناسند
كه مؤ من است يا كافر، بعد اين آيه را تلاوت فرمودند:
ان فى ذلك الايات للمتوسمين انهالبسبيل مقيم
(هجر 75)
در ((كمال الدين ))
از حضرت صادق عليه السلام ماثور است كه هر گاه حضرت قائم عليه السلام
قيام فرمايد احدى از خلق پيش وى نخواهد ايستاد مگر آنكه حضرت مى شناسد
كه او صالح يا طالح است .
آن حضرت سبيل مقيم و آيات متوسمان در آنحضرت است ، اين علم از مختصات
پيغمبر و آل اوست و لذا فرمودند كه ما اين علم را بمردم نمى آموزيم
زيرا از اسرار است .
هر كه را اسرار حق آموختند
|
ليس مخلوق الا و بين عينيه مكتوب انه مؤ من او
كافر و ذلك محجوب عنكم و ليس محجوب عنا .
اين علم توسم و تفرس غير از علم جفر و رمل و نجوم و قيافه شناسى است ،
گويا اين همان علمى است كه على عليه السلام فرمود:
ان هيهنا لعلما جمالو وجدت له حملة الخ ،
در سينه من علميست كه نمى توانم براى كسى نقل كنم زيرا ظرفيت تحملش را
ندارند و مرا تكفير كرده ميكشند.
بالجمله امامان ما هر كس را كه ميديدند مى شناختند كه چه كاره و صاحب
چه عملى است .
لكن مانند كسى كه از هيچ چيز خبر ندارد ساكت و صامت بودند، مثل آنكه
شما ببينيد كسى مشغول عمل قبيحى است اما هيچ به روى خود نياوريد و
بروزش ندهيد.
امامان نيز كه از جميع اعمال مردم از گذشته و آينده باخبرند كه چه كرده
و چه كرده و چه خواهند كرد به جهت نظم امور زندگانى مردم و براى آنكه
پرده درى نكرده باشند در ظاهر تجاهل مينمودند.
مصلحت نيست كه از پرده برون افتد
راز
|
ورنه در مجلس رندان خبرى نيست كه
نيست
|
در بحار نقل ميكند كه در بدو خلافت اميرالمؤ منين عليه السلام كه مردم
براى بيعت كردن و تهنيت گفتن از اطراف بخدمت آنحضرت ميآمدند ده نفر
براى عتبه بوسى آنحضرت از مصر به كوفه آمدند، در آن وقت حاكم مصر محمد
بن ابى بكر بود. عريضه اى خدمت آنحضرت فرستاده اسم آن ده نفر را نوشته
بود كه اينها را از مصر فرستادم تا بخدمت شما بيايند و بيعت كنند چه
اينها از رؤ سا و بزرگان قوم هستند.
((ابن ملجم
))
ده نفر بود، چون حضرت نامه را خواند به اسم وى كه رسيد نگاهى كرده
فرمود: ابن ملجم تويى ؟ عرض كرد بلى . فرمود:
لعن الله عبدالرحمن بن ملجم . عرض كرد فدايت شوم انا والله
لاحبك يعنى بخدا قسم من شما را دوست ميدارم . حضرت فرمود تو مرا دوست
نميدارى و دروغ ميگويى تا سه مرتبه اين گفتگو رد و بدل شد تا اينكه ابن
ملجم خورد من تو را دوست ميدارم حضرت تكذيبش فرده و مؤ كد به قسم
فرمود.
حضرت چوبى در دستش بود كه سر آنرا بر زمين ميزد و خط ميكشيد، فرمود
بنشين ، مدتى بصورت آن ملعون نگاه كرد تا اينكه فرمود از تو سئوالى
ميكنم راستش را بگو، آيا در ايامى كه كودك بودى و با اطفال بازى ميكردى
، هر وقت تو را ميديدند نمى گفتند كه : جاء ابن راعى الكلاب ، پسر
چراننده سگها آمد، آيا چنين چيزى نبود؟ عرض كرد بلى چنين بود. حضرت
فرمود چون بزرگ شدى آيا مادرت نگفت كه حمل تو در ايام حيض بود؟ ابن
ملجم سر پيش انداخته خاموش ماند، بعد عرض كرد بلى ، سپس حضرت به همگى
آنها اسب و خلعت و انعام داده مرخص نمود كه بمنزل رفته و رفع خستگى
كنند. وقتى آن ده نفر از خدمت حضرت مرخص شدند آنحضرت ابن ملجم را
بمردم نشان دادند و فرمودند هر كس ميخواهد به قاتل من نظر كند اين مرد
خبيث را ببيند.
مالك اشتر برخاست شمشير كشيد و عرض كرد فدايت شوم اين سگ چه لياقت و
عرضه اى دارد نسبت بشمائى ادبى كند. اجازه فرمائيد تا او را بكشم .
حضرت فرمودند: خدا ترا رحمت كند، شمشيرت را غلاف كن كه قصاص پيش از
جنايت جايز نيست كه از او تقصيرى ظاهر نشده است ، ولى من از باب علم
توسم و تفرس خبر دادم كه در علم حقتعالى گذشته كه او قاتل من باشد.
قطب راوندى از جعفر بن شريف جرجانى نقل ميكند كه گفت در سالى كه بزيارت
حج مشرف ميشدم در سر من راى خدمت امام حسن عسكرى مشرف شدم مقدارى از
اهوال شيعيان نزد من بود كه ميخواستم آنها را به امام برسانم ، با خود
فكر كردم كه از حضرت بپرسم اموال را به چه كسى بدهم قبل از آنكه من
تكلم كنم فرمودند: آنچه با توست بمبارك خادم من بده چنين كردم و
بازگشتم و گفتم كه شيعيان شما در جرجان سلام خدمت شما ميرسانند حضرت
فرمودند: مگر بعد از فراغ از حج به جرجان باز نميگردى گفتم چرا
فرمودند: از امروز تا 170 روز ديگر به جرجان بر ميگردى و روز جمعه سوم
ربيع الثانى ، اول روز بمردم اعلام كن كه من آخر همانروز به جرجان
خواهم آمد و چون وارد جرجان شوى خداوند پسرى به پسر تو عنايت فرموده كه
بزودى او را به حد كمال برساند و از اولياء ما باشد - تا آخر حديث - هر
كس مايل باشد به منتهى الامال محدث قمى در معجزات حضرت امام حسن عسكرى
مراجعه نمايد. مقصود ما از نقل اين روايت آنست كه حضرت عسكرى عليه
السلام ميداند طفلى كه هنوز بدنيا نيامده سالهاى بعد از دوستان و
مواليان آن خانواده خواهد شد و اينمطلب را به جدش جعفر بن شريف جرجانى
خبر ميدهد.
در همان كتاب منتهى الامال در معجزات امام على النقى عليه السلام از
يوسف بن يعقوب نصرانى نقل ميكند كه وقتى خدمت امام رسيد حضرت به او
فرمود تو اسلام نخواهى آورد ولى فلان پسر تو مسلمان ميشود و از شيعيان
ماست . روايت مفصل است به آنجا رجوع شود.
بنابراين مسلم است كه امام از گذشته و آينده ما با اطلاع است و بر
كوچكترين اعمال و كردار افراد مردم آگاه خواهد بود.
و چون گفتيم كه سلام بمعنى ايمنى است يعنى كه هيچ شر و ضررى به تو
نخواهد رسيد و تو از ناحيه من در امن و امانى پس كسى كه به امام سلام
ميكند بايد متوجه باشد كه آزار و آسيبى از گناهان او به امام نرسد و
چون گفتيم كه امام از همه اعمال ما آگاه است پس از اعمال زشت و اخلاق
رذيله ما از قبيل حرص و كبر و ريا و عجب و بخل و حب و جاه و حسب مال و
امتثال اينها متاءذى خواهد شد و بعيد نيست كه فرمايش پيغمبر كه فرمود:
ما اوذى نبى مثل ما اوذيت . اشاره باين
معنى باشد كه در هيچ امتى گناهى به بزرگى گناهى چون غضب خلافت و ايذاء
فاطمه سلام الله عليها و قتل حضرت سيدالشهداء عليه السلام و ساير
بلاهايى كه بر ائمه عليهم السلام وارد كردند انجام نگرفت پس هيچ
پيغمبرى مثل اين پيغمبر اذيت نشد.
ص 88 كتاب
1 - مريم - 44
2 - شطرنج از باب مثالست و الا خصوصيتى ندارد، پس همه نوع قمار را شامل
ميشود، خواه برد و باخت در آن باشد يا نباشد. (اينمطالب بطور مفصل در
كتاب آيات الاحكام از همين نويسنده آمده است .)
مراد از اين دو، آلات مخصوصى نيست كه سابقا رسم بوده و در مجالس طرب
مينواختند بلكه آلت غنا و ساز و آواز هر زمان را شامل ميشود. مثلا در
زمان ما بربط و طنبور منسوخ شده و بجاى آن وسايل ديگرى متداول گشته است
.
به زنهاى شوهردار نسبت ناروا دهند.
لغت مخنث به ضم ميم و فتح خاء و نون مشدد، مردى را گويند كه حالات و
اطوار زنان را از خود بروز دهد.
(و اشهد انك محمد بن عبدالله ) از مفاتيح ميباشد.
متن اصلى زيارت تحفة الزائر.
مجلس چهارم : السلام عليك يا ابا عبدالله
سلام بر تو باد اى ابا عبدالله
شرح لفظ ابا عبدالله
ابا عبدالله كنيه حضرت سيدالشهداء حسين بن على عليهماالسلام ميباشد و
كنيه بمعنى نام بردن چيزى به كنايه و اشاره است . باين جهت است كه
بصريها ضمير را كنايه ناميدند زيرا اسمى ذكر نمى شود، مانند: ضربته كه
چون نميخواهد اسم زده شده برده شود، لذا به اشاره و كنايه متوصل به ها
ضمير مى شود و گاهى نيز به اسم پدر يا مادر يا فرزند لفظ اب و ام و ابن
زياد نمايند، چون ابوعمرو، ابن عباس ، ام معبد و ام كلثوم .
(5)
سيد و شريف : اينكه اشخاص را با كنيه يا لقب ذكر ميكردند به علت احترام
و بزرگداشت طرف بود. چون گفتن اسم باعث كوچك كردن اشخاص ميگرديد.
لذا در زمان سابق به اولاد امام حسن مجتبى و امام حسين عليهماالسلام
شريف ميگفتند چنانكه به علم الهدى و برادرش كه از اولاد حسين بن على
عليه السلام بودند شريف مرتضى و شريف رضى ميگفتند اين موضوع شايع بود
تا در سال 931 هجرى كه محمد بن بركات به توليت مكه معين شد، لقب شريف
را به اولاد حضرت امام حسن و لقب سيد را به اولاد امام حسين
عليهماالسلام تخصيص داد و شرفا مكه را باين جهت شريف ميگفتند كه از
اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام بودند كه آخر آن ها شريف حسين بود كه
بعد از غلبه عبدالعزيز بن سعود، پدر ابن سعود پادشاه حجاز و نجد از مكه
به جزيره قبرس مهاجرت نمود، اما هنوز هم در حجاز اولاد امام حسن عليه
السلام را شريف خطاب ميكنند.
لفظ شريف در ايران شيوع و امتيازى نيافت بلكه اولاد امام حسن و امام
حسين عليهماالسلام هر دو او را سيد خطاب ميكنند.
نامگذارى ابا عبدالله
كنيه حضرت سيدالشهداء عليه السلام را جد بزرگوارش پيغمبر خدا براى
آنحضرت قرار داد چون آنحضرت مطابق آيه :
و ما
ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ، هر چه بگويد وحى از طرف
خداست ميتوان گفت كه اين كنيه هم از طرف خداوند است .
شيخ طوسى از حضرت رضا عليه السلام نقل كرده كه چون حضرت حسين عليه
السلام متولد شد رسول خدا صلى الله عليه و آله به اسماء بنت عميس
فرمودند بچه مرا بياور. اسماء آنحضرت را در جامه سپيدى پيچيده خدمت
رسول خدا (ص ) آورد حضرتش او را در دامن گذاشت . اذان در گوش راست و
اقامه در گوش چپ او فرمود، در همان هنگام جبرئيل نازل شده گفت :
حقتعالى تو را سلام ميرساند و ميفرمايد كه چون على نسبت به تو بمنزله
هارون نسبت به موسى است . پس او را به اسم پسر كوچك هارون كه شبير است
نام كن و چون لغت تو عربى است او را حسين بخوان پس حضرت رسول او را
بوسيد و گريست و فرمود كه ترا مصيبتى عظيم در پيش است خداوند كشنده ترا
لعنت كند و آنگاه فرمود اسماء اين خبر را به فاطمه نگو.
اسماء ميگويد چون روز هفتم شد پيغمبر فرمودند فرزند مرا بياور چون او
را به نزد آنحضرت بردم گوسفند سفيد و سياهى براى آنحضرت عقيقه كرد، يك
رانش را به قابله داد و سرش را تراشيد و به وزن موى سرش نقره تصدق كرد
و خلوق بر سرش ماليد و او را در دامان خود گذاشت و فرمود: اى ابا
عبدالله كشته شدن تو بر من بسيار گرانست و آنگاه بسيار گريست .
گفتم پدر و مادرم فداى تو باد اين چه خبريست كه از روز اول ولادت گفتى
و امروز نيز ميفرمائى حضرت فرمود: كه بر اين فرزند دلبند خود ميگريم كه
گروهى كافر ستمكار از بنى اميه او را خواهند كشت خداوند شفاعت مرا
بايشان نرساند.
مردى او را مى كشد كه رخنه در دين خواهد كرد و بخداى بزرگ كافر خواهد
شد. آنگاه فرمود: خداوندا من در حق اين فرزند از تو سؤ ال ميكنم آنچه
را كه ابراهيم در حق ذريه خود سئوال كرد.
خداوندا تو دوست دار ايشان را و دوست بدار هر كه ايشان را دوست ميدارد
و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن ميدارد و لعنتى چنان كه زمين و آسمان پر
شود.
دانستيم كه اسم امام حسين و كنيه اش از طرف خدا بوده و هر دو آنها در
اول تولد نهاده شده است .
علل نامگذارى ابا عبدالله
ابا عبدالله بمعنى پدر بندگان خداست و علت و جهت اينكه آنحضرت پدر
بندگان خدا شد چند چيز است كه ذيلا ذكر مينمائيم .
علت اول
اين مسلم است كه اول چيزى را كه خداى تعالى خلق فرمود نور وجود مبارك
محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله بود كه خودش فرمود:
اول ما خلق الله نورى ، و آن رواياتى كه
ميگويد:
اول ما خلق الله العقل در مجردات
است نه در بين تمام اشياء عالم .
پس بطور قطع ميتوان گفت اول خلقت عالم امكان نور مبارك آنحضرت بوده است
و در روايات زيادى گواه بر اين مطلب است .
از جمله روايتى است كه علامه مجلسى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
نقل ميكند كه : خدا بود و هيچ خلقى با او نبود. پس اول چيزى كه خلق كرد
نور حبيب خود محمد بود
او را آفريد قبل از آنكه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمين و لوح و قلم
و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بيافريند به چهارصد و بيست و
چهار هزار سال .
(6) پس چون نور محمد پيغمبر ما صلى الله عليه و آله را
خلق فرمود هزار سال نزد پروردگار خود ايستاده و او را بپاكى ياد ميكرد،
و حمد و ثناى او را مينمود و حقتعالى نظر رحمت بسوى او داشت و به او
فرمود: مراد و مقصود من از خلق عالم تويى . اراده كننده خير و سعادت
تويى . برگزيده خلق من تويى . حال كه معلوم شد
((اول
ما خلق الله
)) نور وجود مبارك پيغمبر
بود، با بيانى از مرحوم شيخ جعفر شوشترى كه در كتاب
((وسايل المحبين
)) دارد
ميگوئيم حسين عليه السلام نيز اول ما خلق الله بوده است .
او ميفرمايد كه پيغمبر خدا فرمود: حسين منى و انا من حسين ، و در روايت
ديگر است كه : انا من حسين و حسين منى . پس وقتى حسين از پيغمبر و
پيغمبر از حسين شد بايد هر زمان كه پيغمبر بوده حسين نيز بوده باشد.
اگر بگويى كه مراد از
((حسين منى
)) اينست كه پيغمبر ميفرمايد حسين از نسل
من است و از من بوجود آمده ميگويم اين گفته بايد خصوصيتى نداشته باشد،
بلكه درباره امام حسن عليه السلام نيز گفته شود يعنى بفرمايد: حسن و
حسين منى و انا من حسن و حسين ، حال آنكه اين جمله
((حسين منى
)) فقط درباره
حضرت حسين عليه السلام گفته شده است و نه درباره امام حسن عليه السلام
.
با اين بيانى كه شد ميگوئيم اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه
نور پيغمبر خلق فرموده بايد به واسطه حسين هم خلق شده باشد زيرا حسين
از پيغمبر و پيغمبر از حسين است . پس حسين پدر همه موجودات عالم است و
بايد به او ابا عبدالله گفته شود.
علت دوم :
دومين عت و جهتى كه حسين عليه السلام ابا عبدالله ، پدر بندگان خدا شد
براى قيامش بود چون اگر آنحضرت قيام نمى فرمود با نقشه هايى كه بنى
اميه كشيده بودند يكنفر گوينده لا اله الا الله باقى نميماند و گروه
گروه از دين و آئين محمدى (ص ) بر ميگشتند و در نتيجه اسلام آخرين
لحظات عمر خود را تسليم مظالم دولت اموى ميكرد.
حسين عليه السلام ديد اگر قيام نكند اركان اسلام از جاى كنده شده و
مقدسات آن دستخوش هوى و هوس بنى اميه واقع ميشود و ميليونها جمعيت كه
با هزاران خون دل و فداكاريهاى گران ازتيه ضلالت و حضيض مذلت خانه
بدوشى ، يغماگرى و بت پرستى نجات يافته و به شاهراه سعادت ابدى رسيده
اند، اينك در اثر دلخواه معاويه و يزيد فوج فوج از دين خارج شده بلكه
از جاده بشريت و آدميت نيز بيرون ميروند.
عترت آل محمد صلى الله عليه و آله كه ناموس بزرگ الهى است مورد ايذاء و
اذيت واقع شده و هزاران مسلمان تحت نفوذ ظالمانه بنى اميه دچار شكنجه و
عذابند.
ابن ابى الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه نقل ميكند كه روزى عمر بن
خطاب به مغيره گفت : تو از روزى كه كور شدى با اين چشم چيزى ديده اى ؟
مغيره گفت نه ، عمر گفت : بخدا قسم كه بنى اميه اسلام را كور خواهند
كرد آنچنان كه چشم تو كور شده است و چنان آنرا كور ميكنند كه ديگر
اسلام نميداند كجا ميرود و كجا مى آيد، مثال معروفيست كه مى گويند: ويل
لمن كفر نمرود، بنى اميه با اسلا چه معامله اى كردند كه اين گونه مذمت
شدند.