مقدمه
يا ولى العصر ادركنى
پس از حمد و ستايش حضرت باريتعالى و درود بى منتهى بر حضرت خاتم
النبيين و دوازده وصى گراميش صلوات الله عليهم اجمعين چنين گويد:
اين بنده حقير سراپا تقصير كه مدتى بود در نظر داشتم كه شرحى بر زيارت
عاشورا بنويسم و ضمنا طورى باشد كه در مجالس هفتگى خودم براى مردم هم
گفته شود.
تا اين ايام با سعادت كه مولود حضرت رضا عليه آلاف التحيه و الثناء
ميباشد با استمداد از حضرت شروع بنوشتن اينمطالب نمودم ، اميدوارم از
بحر مواج كرم آن بزرگوار و آباء و اجداد گرامش و ساير اولاد طاهرين
آنحضرت چنانم كه خود آن بزرگواران نظر عنايتى فرموده اين زيارت عاشورا
را باتمام رسد و چون اينمطالب در منبر براى مردم گفته ميشود بايد طورى
باشد كه بصورت منبر درآمده و مستمع را كسل و ناراحت نكند، بنابراين اگر
در بين مطالب ذكر قصص و حكايات و يا مواعظى را نموديم خرده گيرى از ما
نشود، اگر چه اين سبك با نوشتن كتاب مخالف است ولى ما بيشتر رعايت جنبه
منبرى را نموديم .
سيد احمد ميرخانى
مجلس اول : فضيلت زيارت عاشورا
روايت اول
شيخ طوسى در كتاب مصباح المجتهد از ((محمد
بن اسماعيل بن يزبع )) و او از
((صالح بن عقبه ))
و او از پدرش و او از حضرت باقر (ع ) روايت ميكند كه فرمود: هر كس حسين
بن على (ع ) را در روز عاشورا - دهم محرم - زيارت كند و نزد قبر آنحضرت
گريان شود روز قيامت خداوند را با ثواب دوهزار حج و دوهزار عمره و
دوهزار جهاد ملاقات كند، آنهم ثواب حج و عمره و جهادى كه در خدمت رسول
اكرم و ائمه طاهرين عليهم السلام بوده باشد.
راوى ميگويد: عرض كردم فدايت شوم براى كسى كه در شهر يا كشور ديگريست و
نمى تواند در آنروز خود را به قبر آنحضرت برساند چه ثوابى خواهد بود؟
حضرت فرمودند: اگر چنين باشد بصحرا يا بالاى بام خانه خود رود و با
سلام اشاره به سوى قبر آنحضرت كرده بر لعن قاتلان آنحضرت جديت كند، و
بعد دو ركعت نماز بخواند و اينكار را هنگام برآمدن روز قبل از ظهر
انجام دهد، آنگاه هم خودش در مصيبت آنحضرت گريه كند و هم اگر ترسى
نداشته باشد امر كند تا خانواده او نيز بر آنحضرت گريه كنند و در خانه
اش مجلس مصيبتى برپا كرده و مصيبت حضرت سيدالشهداء را به يكديگر
تعزيت گويند. من ضامن ميشوم كسى كه اين عمل را انجام دهد خداوند تمام
آن ثوابها را به او عنايت فرمايد.
راوى عرض كرد چگونه يكديگر را تعزيت بگوئيم ؟ فرمود بگوئيد:
اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين عليه السلام و
جعلنا و اياكم من الطالبين تباره مع وليه الاءمام المهدى من ال محمد
عليهم السلام .
يعنى خداوند اجر ما را به سوگوارى بر حسين عليه السلام بيفزايد و ما و
شما را از خونخواهان او همراه با ولى خود امام مهدى آل محمد عليهم
السلام قرار دهد.
آنگاه حضرت فرمودند: اگر ميتوانى آنروز از خانه بيرون مرو كه روز نحسى
است و حاجت مؤ من برآورده نمى شود و اگر هم برآورده شود ميمون و مبارك
نخواهد بود.
هيچيك از شما در آنروز چيزى در منزل ذخيره نكند كه اگر چنين كرد بركت
نخواهد داشت اگر كسى اين دستور را عمل كند ثواب هزار حج و هزار عمره و
هزار جهاد با رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى او خواهد نوشت و
اجر و ثواب هر نبى و رسول و وصى و صديق و شهيدى كه از ابتداى خلقت دنيا
تاكنون در راه خدا مرده يا شهيد شده است خواهد داشت .
روايت دوم
صالح بن عقبه و سيف بن عميرة نقل ميكنند كه علقمة بن محمد
((الخضرمى ))
گفت : به امام باقر (ع ) عرض كردم دعايى بمن تعليم فرمائيد كه اگر از
نزديك زيارت كردم بخوانم و دعايى كه اگر از دور اشاره به سلام كردم
بخوانم .
حضرت فرمودند: اى علقمه هر گاه تو اشاره بسلام نمودى و دو ركعت نماز را
خواندى هنگام اشاره به آنحضرت بعد از تكبير اين قول - زيارت عاشورا- را
بگو پس اگر تو اين زيارت را خواندى دعا كرده اى بآنچه كه ملائكه زائر
حسين دعا ميكنند و خداوند صد هزار هزار درجه براى تو مينويسد و مانند
كسى هستى كه با امام حسين عليه السلام شهيد شده و در درجات آنها شركت
كرده باشد و براى تو ثواب زيارت هر پيغمبر و رسول و هر زائرى كه امام
حسين عليه السلام را زيارت كرده نوشته شود.
بعد از نقل زيارت علقمه ميگويد: امام باقر عليه السلام بمن فرمودند اگر
بتوانى هر روز در خانه خود اين زيارت را بخوانى تمام اين ثوابها براى
تو خواهد بود.
روايت سوم
شيخ در مصباح از ((محمد بن خالد طيالسى
)) و او از ((سيف
بن عميره )) نقل ميكند كه گفت پس از آنكه
امام صادق عليه السلام از حيره به مدينه تشريف بردند با
((صفوان بن مهران )) و
جمعى ديگر از اصحاب به نجف اشرف رفتيم . پس از آنكه زيارت اميرالمؤ
منين عليه السلام فارغ شديم صفوان خود را بطرف قبر حضرت سيدالشهداء
نمود و بما گفت از اينمكان آنحضرت را زيارت كنيد كه من در خدمت امام
صادق عليه السلام بودم كه از اينمكان آنحضرت را زيارت نمود.
آنگاه شروع بخواندن زيارت عاشورا كرد و بعد از نماز زيارت دعاى علقمه
را كه پس از زيارت عاشورا ميخوانند، خواند.
((سيف بن عميره ))
ميگويد به ((صفوان ))
گفتم وقتى ((علقمة بن محمد))
زيارت عاشورا را براى ما نقل كرد اين دعا را نگفت .
صفوان گفت در خدمت امام صادق عليه السلام باينمكان آمديم چون آنحضرت
زيارت عاشورا خواندند پس از خواندن دو ركعت نماز اين دعا را هم
خواندند. آنگاه حضرت بمن فرمودند: اى صفوان مواظب اين زيارت و دعا باش
و اينها را بخوان كه من ضامن ميشوم هر كس اين زيارت و دعا را چه از دور
و چه از نزديك بخواند زيارتش مقبول شود و سعيش مشكور گردد و سلامش
بآنحضرت برسد و حاجت او از طرف خداوند برآورده شود و به هر مرتبه اى كه
بخواهد برسد. او را نوميد برنگردانند. اين صفوان من اين زيارت را با
اين ضمان از پدرم يافتم و پدرم از پدرش على بن الحسين عليه السلام با
همين ضمان و او از امام حسين (ع ) با همين ضمان از برادرش امام حسن
عليه السلام با همين ضمان و امام حسن عليه السلام از پدرش اميرالمؤ
منين عليه السلام با همين ضمان و اميرالمؤ منين از رسول خدا صلى الله
عليه و آله با همين ضمان و رسول خدا (ص ) از جبرئيل با همين ضمان و
جبرئيل اين زيارت را با همين ضمان از خداى عز و جل يافت و خداى عز و جل
بذات خود قسم خورده است كه هر كس حسين عليه السلام را با اين زيارت از
دور يا از نزديك زيارت كرده و با اين دعا، دعا كند، زيارت او را قبول
ميكنم و خواهش او را هر قدر كه باشد مى پذيرم و سؤ الش را عطا مى كنم ،
پس نااميد از طرف من بر نميگردد بلكه مسرور و خوشحال ، با حاجت روا شده
و فوز بهشت و آزادى از آتش بر ميگردد و شفاعت او را درباره هر كس غير
از دشمن اهلبيت قبول مى كنم .
حقتعالى بذات خود قسم خورده و ما را گواه بر آن گرفته چنانكه ملائكه
ملكوتش بر آن گواهند و جبرئيل گفت يا رسول الله خداوند مرا بسوى تو
فرستاد سرور و بشارت بر تو و سرور و بشارت بر على و فاطمه و حسن و حسين
و ائمه خاندان تو باد تا روز قيامت . پس اى محمد سرور تو و سرور على
و فاطمه و حسن و حسين و امت و شيعه تو تا روز قيامت پاينده باد.
آنگاه صفوان گفت كه حضرت صادق عليه السلام بمن فرمودند: هر وقت حاجتى
برايت پيش آمد در هر مكانى كه هستى زيارت اين دعا را بخوان و حاجت خود
را از خداوند بخواه كه برآورده مى شود و خداوند و رسول او خلف وعده نمى
كنند.
((محمد بن اسماعيل ))
كه شيخ طوسى زيارت عاشورا را از او نقل ميكند از صلحاى طايفه اماميه و
از ثقات ايشانست . بسيار جليل القدر و از اصحاب حضرت رضا عليه السلام
بوده و زمان حضرت جوادالائمه را نيز درك نموده است . او و احمد بن حمزة
بزيع ، در عداد و زراء بودند.
ثقة جليل القدر ((على بن نعمان
)) كه از اصحاب برجسته حضرت رضا عليه
السلام است وصيت كرد كه كتابهايش را به ((محمد
بن اسماعيل بزيع )) بدهند و حضرت جواد
عليه السلام كفنى براى اين محمد فرستادند و محمد در
((فيد)) كه اسم منزلى در راه
مكه است ، از دنيا رفت .
و از جمله چيزهايى كه دلالت بر جلالت ((محمد
بن اسماعيل بزيع )) و اختصاصش رضا عليه
السلام دارد اينست كه سيد مرتضى والد سيد بحرالعلوم طباطبايى در شب
ولادت سيد بحرالعلوم خواب ديد كه حضرت رضا عليه السلام
((محمد بن اسماعيل )) را
با شمعى فرستادند و محمد آن شمع را بر بام خانه والد بحرالعلوم روشن
كرد و روشنايى آن بقدرى بلند شد كه انتهاى آن بچشم نميآمد.
شكى نيست كه آن شمع علامه بحرالعلوم بود كه دنيا را به علم و عمل خود
روشن نمود. در جلالت قدر او همين كه شيخ جعفر كاشف الغطاء رضوان الله
عليه با آن فقاهت و رياست و جلالت ، خاك نعلين او را به حنك عمامه خود
پاك كند.
ملاقات سيد بحرالعلوم با امام زمان به تواتر رسيده و مكرر كرامات با
هراتى از ايشان ثقل شده است .
شيخ صاحب جواهر درباره ايشان ميفرمايد: صاحب الكرامات الباهرة و
المعجزات القاهرة . در هر صورت ((محمد بن
اسماعيل )) مرد ثقه اى بود و كتاب حجى
نوشته كه گويا از همان كتاب روايت ميكند.
((صالح بن عقبه ))
راوى دوم سند زيارت است كه محمد بن اسماعيل از او نقل ميكند. علماى
رجال صالح را شخص ثقه اى دانسته روايات او را قبول دارند. كتابى نوشته
بود كه محمد بن اسماعيل از آن كتاب نقل ميكند.
((بخاشى ))
در رجال خود او را مدح نموده و شيخ در ((الفهرست
)) او را ذكر كرده و ميفرمايد:
له كتاب و اين نيز شهادت بر مذهب او دارد و زير شيخ ملتزم بذكر علماى
اماميه است مگر آنجا كه تصريح به خلاف كند.
تنها قدحى كه در مورد او شده از طرف ((علامه
)) است كه فرموده :
كذاب غال لايلتفت اليه
((مجلس اول )) استاد كل
((وحيد بهبهانى ))
فرموده اند كه اين قدح از ((ابن غضائرى
)) است زيرا اين شخص غالب روات را غالى
ميداند و نسبت غلو به آنها ميدهد و اين بجهت رواياتى است كه در مدح
اهلبيت نقل ميكنند در زمان ما هم چنين است كه اگر كسى روايات مدح
اهلبيت را كه متضمن مقام بلند آنانست نقل كند او را مذمت ميكنند و
ميگويند اين اخبار ضعيف است و لذا بسيارى از بى علمان هنوز زير بار
زيارت جامعه نميروند چون مطالب آنرا نمى توانند درك كنند.
اى مگس عرصه سسيمرغ نه جولانگه تست
|
عرض خود ميبرى و زحمت ما ميدارى
|
پدر
((صالح بن عقبه
))
راوى سوم حديث است . نام او
((قيس
)) و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام
بوده است .
شيخ مفيد و
((ابن شهر آشوب
)) كليه اصحاب امام صادق عليه السلام را
توثيق كرده اند ميدانيم حضرت چهار هزار شاگرد داشته اند كه شرح حال
آنها و مجلس درس حضرت مفصلست به محل خودش رجوع شود، بنابراين سند صحيح
است و جاى بحث نيست مطلب مهم اينست كه شيخ طوسى چگونه از محمد بن
اسماعيل روايت كرده ممكن است كتاب حج محمد بن اسماعيل نزد شيخ بوده و
از كتاب او نقل كرده است و يا آنكه طريق شيخ به تصريح علامه و ديگران
به محمد بن اسماعيل صحيح است بلكه حاجت به تاءمل هم ندارد چه شيخ از
مفيد نقل ميكند و مفيد از صدوق از پدرش و او از احمد بن محمد بن عيسى و
او از محمد بن اسماعيل كه همه اين طبقه از اكابر مشايخ اماميه ميباشند.
سند روايت سوم
((محمد بن خالد طيالسى
)) امامى مذهب است و جمعى از ثقاب و بزرگان از او روايت
نموده اند در كوفه ساكن و از اصحاب موسى بن جعفر عليه السلام بوده است
در سن نود و هفت سالگى از دنيا رفته و كتاب نوادرى از براى او بوده است
كه روات از اين كتاب نقل كرده اند.
((سيف بن عميرة كوفى
)) كه
((محمد بن خالد
))
از او روايت ميكند، اين سيف هم از ثقات و از اصحاب امام صادق و موسى بن
جعفر عليهماالسلام بوده است . بخاشى و شيخ او را ثقه دانسته اند.
كتابى داشته كه جماعتى از روات از آن كتاب حديث نقل كرده اند.
((ابن شهر آشوب
))
او را واقفى
(1) دانسته و معذلك توثيق او را هم نموده است . زيرا
بسيارى از روات واقفى مذهب بودند ولى علماء علم رجال روايات آنها را
قبول نموده اند.
چنانكه اخبار ساير فرق شيعه را نيز قبول كرده اند تا مادامى كه مبانى
ديگر ما مخالفتى نداشته باشد.
پس بنابر اينكه
((سيف بن عميرة
)) ناقل زيارت عاشورا از واقفيه باشد
روايت او قبول است آنهم در باب زيارات كه مخالفتى با مبانى دينى ندارد.
گذشته از همه اينها اگر اين سيف بن عميرة را هم قبول نكنيم از طريق
ديگر و سند محكمترى زيارت عاشورا بما رسيده كه شرح آن را خواهيم داد.
((صفوان بن مهران اسدى كوفى
)) كه سيف بن عميرة ازو نقل ميكند، مكنى
به
((ابومحمد
))
و بسيار ثقه و جليل القدر بوده است . از اصحاب امام صادق عليه السلام
بود از آنحضرت روايت ميكند چنانكه دعاى علقمه را از آنحضرت نقل كرده
است .
ايمان و اعتقاد خود را درباره ائمه عليهم السلام به امام صادق عليهم
السلام عرضه داشت و حضرت هم به او فرمودند: رحمك الله
صفوان همان كسى است كه شتران زيادى داشت و به جهت سفر حج به هارون
الرشيد كرايه داد. چون خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام رسيد آنجناب
فرمود:
اى صفوان هر چيزى از تو نيكو و جميل است مگر يك چيز كه آن كرايه دادن
شتر به هارون است .
عرض كرد من براى سفر لهو و لعب و معصيت كرايه نداده ام بلكه براى راه
مكه بوده است و خودم نيز كارگزار نيستم بلكه امر در دست غلامان من است
.
خضرت فرمودند: كرايه از ايشان طلب ندارى ؟ گفت چرا. فرمودند دوست ندارى
زنده باشند تا كرايه تو را بدهند؟ گفت چرا. حضرت فرمودند: كسى كه بقاى
ايشانرا دوست داشته باشد از ايشانست و كسى كه از ايشان باشد با ايشان
وارد آتش مى شود.
صفوان بعلت فرمايش امام تمام شتران خود را فروخت ، هارون چون از فروش
شتران مطلع شد به صفوان گفت : بخدا قسم اگر براى حسن صحبت تو نبود هر
آينه تو را مى كشتم .
اين صفوان زيارت روز اربعين امام حسين عليه السلام و دعاى علقمه عاشورا
و زيارت وارث را از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است . مكرر حضرت
صادق (ع ) را از مدينه بكوفه برده و با آن حضرت به زيارت قبر اميرالمؤ
منين عليه السلام نايل گشته است ، لذا بر قبر آنحضرت خوب مطلع بوده و
كرارا بزيارت ميرفته و نمازهاى خود را نزد قبر آنحضرت ميخوانده است .
فرع : فقهاء فرموده اند اگر كسى كارى براى ظالم بكند آن كار حرام نيست
و مزد آن هم حرام نميباشد گرچه هم كار و هم مزد آن مكروه است .
در صورتيكه فرمايش امام به صفوان اينست كه شتران خود را به هارون كرايه
مده تا در سفر حج از آنها استفاده كند. و نيز مرد ديگرى خدمت امام صادق
عليه السلام آمده عرض كرد: گاهى روزى يكى از شيعيان شما تنگ ميشود و
امر دنيا برايش شدت پيدا ميكند بنى اميه او را دعوت ميكنند كه نهرى
بكند يا باغى اصلاح كند شما در اين مورد چه ميفرمائيد؟
حضرت فرمودند: من كه دوست ندارم گره اى براى آنان بزنم يا سر مشكى را
به جهت آنان ببندم اگر چه براى اين عمل جزيى - آنچه بين مشرق و مغرب
عالمست بمن بدهند. در روايت ديگرى حضرت صادق عليه السلام به يونس بن
يعقوب فرمودند: در ساختمان مسجد هم به آنها كمك نكنيد.
سؤ ال : اين روايات با فرعى كه از فقها نقل شده چگونه سازش دارد؟
جواب : چون ائمه ما عليهم السلام در زمان خلفا بنى اميه و بنى عباس
ميزيستند و حق آنها توسط اين خلفاء غضب شده بود لذا فرمودند شتر بآنها
كرايه ندهيد، برايشان مسجد نسازيد و باغ و نهر آنها را اصلاح نكنيد
زيرا هر چه آنها قوى تر ميشدند ائمه عليهم السلام بوده است كه خلفاء
ظلم و جور حق آنان را غصب مينمودند و لذا در روايت قبل حضرت فرمودند
دوست ندارم گره اى براى آنان بزنم اين لفظ دوست نداشتن دلالت بر حرمت
ندارد آنهم در همه زمانها.
مردى از كتاب و نويسندگان بنى اميه كه مال و ثروتى از دستگاه آنان بدست
آورده بود خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و جريان مال و كار خود را
خدمت حضرت عرض كرد.
حضرت فرمودند: اگر بنى اميه كسى را پيدا نميكردند كه بروات و حواله جات
و ماليات و دفاتر آنها را بنويسيد و غنايم را جمع آورى كند و در جنگها
اعانت آنها را نمايد و در نماز به آنها اقتدا كند هر آينه حق ما را غضب
نميكردند.
(2)
ص 42 كتاب
2 - محمد بن احمد يحيى اشعرى ميگويد كه با على بن بلال در فيد بر سر
قبر محمد بن اسماعيل رفتيم ، على بن بلال بمن گفت كه صاحب اين قبر از
حضرت رضا عليه السلام براى من روايت كرد كه فرمودند هر كس نزد قبر
برادر مؤ من خود رود و دوستش را بر قبر گذارد و هفت مرتبه سوره انا
انزلنا بخواند از فزع اكبر يعنى ترس بزرگ روز قيامت ايمن گردد.
در روايت ديگرى آمده كه رو به قبله بنشيند و اين سوره را بخواند. البته
چيزهايى كه باعث ايمنى از فزع اكبر ميشود زياد است كه يكى از آنها دفن
شدن در نجف اشرف ميباشد.
اين روايت مطلب بسيار مهمى را بما فهماند و آن اينكه
((محمد بن احمد اشعرى ))
با ((على بن بلال ))
از مدينه به زيارت قبر برادر مؤ من خود رفتند و براى او قرآن خواندند
ولى ما مردم با اينكه قبر پدر و مادر و فاميل . دوستان در دسترسمان
ميباشد در ماه و سال هم بزيارت قبور آنها نميرويم و يكى از علل
گرفتاريهاى زياد و سختى زندگى ما همينست كه مردگان خود را فراموش كرده
ايم .
در هر صورت اين ايمنى از فزع اكبر ممكن است براى خواننده قرآن باشد و
ممكن است براى ميت باشد چنانكه از بعضى روايات چنين ظاهر ميشود.
مرحوم محدث قمى ميگويد كه من در مجموعه اى ديدم كه شيخ شهيد بزيارت قبر
استاد خود ((فخرالمحققين
)) فرزند آيت الله علامه رفت و فرمود از صاحب اين قبر
نقل مى كنم كه والد ماجدش به سند خود از حضرت امام رضا عليه السلام نقل
كرد كه هر كه قبر برادر مؤ من خود را زيارت كند و نزد آن ، سوره قدر را
بخواند و بگويد: اللهم جاف الارض عن جنوبهم و
صاعد اليك ارواحهم وزدهم منك رضوانا و اسكن اليهم من رحمتك ما تصل به
وحدتهم و تونس وحشتهم انك على كل شى ء قدير .
خواننده و ميت از فزع اكبر ايمن شود.
((سيد بن طاووس ))
در كتاب ((جمال الاسبوع
)) در اعمال روز پنجشنبه ذكر ميكند كه يكى از وظايف مردم
اينست كه نزد قبور مردگان روند زيارت كنند باين نحو كه رو به قبله
بنشينند و دست خود را بر قبر گذارده بگويند:
اللهم ارحم غربته وصل وحدته و انس وحشته و امن روعته و اسكن اليه رحمة
يستغنى بها عن رحمة من سواك والحقه بمن كان يتولاه .
سپس هفت مرتبه سوره انا انزلنا را بخواند.
در روايت است كه هر كس اين عمل را نزد قبر مؤ منى انجام دهد حقتعالى
ملكى نزد قبر آن ميت فرستد كه خداوند را عبادت كند ثوابش را براى آن
ميت بنويسند و چون روز قيامت مبعوث شود آن ملك با او باشد و هر هول و
ترسى را از او دفع گرداند تا اينكه حقتعالى وى را داخل بهشت سازد.
3 - بديهى است اصول مذهب ما اماميه و مقام بلند آل محمد صلوات الله
عليهم اجمعين به اين كلمات پايمال نشود و از مقام ارجمند آن بزرگواران
چيزى كاسته نگردد. چه اگر باين حرفها و ايرادات پايمال شدنى بود تاكنون
پايمال شده بود.
اشخاص بسيارى آمدند و كلماتى راجع به مقامات آل محمد گفتند و رفتند ولى
دستشان بجائى نرسيد اگر هم رسيد دو روزى بود و استدامه نداشت .
هر آن كس پف كند ريشش بسوزد
|
در زيارت رجبيه كه در ماه رجب در مشاهد مشرفه خوانده ميشود آمده است كه
:
انا ساملكم و املكم فيما اليكم التفويض و عليكم
التعويض فبكم يخبر المهيض و يشفى المريض و عندكم ما ترذاد الارحام و ما
تغيض .
يعنى از شما سؤ ال و آرزو مى كنم آنچه را كه خداوند بشما واگذارد و
تفويض كرده است از شفاعت و اعانت در وقت مرگ و سائر شدائد تا فرستادن
به بهشت زيرا شما قسيم النار و الجنه هستيد. شاعرى درباره اميرالمؤ
منين عليه السلام گفته است :
سرور شيعيانش بينى و افسوس اعديش
|
دمى كور روى پل گويد خذى هذاذرى هذا
|
و لذا به حارث همدانى فرمود: يا حار همدان من يمت يرنى الخ .
اليكم التفويض اشاره به اينست كه شما ميتوانيد بميرانيد و زنده كنيد
مثل آن شير كه نقش پرده بود و حضرت رضا عليه السلام امر فرمود آن مرد
را نزد ماءمون خورد و از بين برد و يا مثل آن گاوى كه موسى بن جعفر
عليه السلام زنده كرد و يا ساير مرده هايى كه ائمه عليهم السلام زنده
كردند كه در نمونه معجزات آنها بسيار زياد است و كارهاى ديگرى كه غير
از آنها كسى نمى تواند بكند.
و عليكم التعويض و عوض دادن يعنى حساب قيامت با شماست هر كخه را
بخواهيد به بهشت ميبريد و هر كه را بخواهيد به جهنم ، در اين باب وارد
است كه فرداى قيامت هم راجع به حق الله و هم راجع به حق الناس از
دوستانشان شفاعت ميكنند.
اين معنى هم ممكن است كه خداوند به واسطه ولايت شما عوض اعمال مردم را
ميدهد يعنى اعمال اشخاص را به اندازه معرفت و محبت اهلبيت اجر ميدهند،
در زيارت جامعه ميخوانى :
و بموالاتكم تقبل
الطاعة المفترضه ، يعنى بولايت و دوستى شما طاعت فريضه خلق
پذيرفته ميشود فبكم يجبر المهيض يعنى به واسطه شما استخوان شكسته پيوند
خورده و سالم مى گردد و سختيها رفع و دفع ميشود.
و يشفى المريض و به واسطه شما مريض شفا مييابد.
و عندكم ما تزداد الارحام و ما تغيض و علم اينكه طفل در رحم مادر سالم
ميماند يا خير، سالم متولد شده و يا سقط ميشود، نزد شماست و اين كنايه
بعلم امام بما كان و بما يكون الى يوم القيامة عياشى از حسين بن خلف
روايت ميكند كه گفت از حضرت اباالحسن عليه السلام از قول خداى تعالى
سئوال كردم كه ميفرمايد:
و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات
الاءرض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين فرمود: ورقه سقط
جنين است كه قبل از رحم مادر ميافتد و حبة يعنى طفلى كه قبل از ولادت و
بعد از دميدن روح سقط ميشود و بعد از دميدن روح سقط ميشود و رطب يعنى
نطفه اى كه خلقت او تمام نشده و يا بس يعنى طفلى كه خلقت او كامل است و
كتاب مبين عالم به تمام اينهاست .
در زيارت جامعه ميخوانى : و خزان العلم . امامان خزينه هاى علوم الهى
ميباشند و در اخبار زيادى وارد شده كه فرمودند: نحن خزان علم الله .
خداوند در سوره لقمان آيه 27 ميفرمايد:
و لو ان فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من
بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله
يعنى : و اگر هر درخت روى زمين در كف نويسندگان قلم شده و آب درياها
هفت بار برآيد باز نگارش كلمات خداوند ناتمام بماند.
امام هادى عليه السلام فرمودند: ما همان كلمات خداونديم كه فضايل ما
فهميده نميشود و نهايت ندارد در احتجاج طبرسى آمده كه يحيى بن اكثم
معنى كلمات را از حضرت عسكرى عليه السلام پرسيد حضرت فرمودند:
نحن الكلمات التى لا تدرك فضائلنا و لا تستقصى
.
بنابراين معلوم مى شود غير از خداوند كسى بمقام فضائل و مناقب آل محمد
پى نخواهد برد.
4 - چگونگى پيدايش واقفيه : يكدسته از اصحاب امام كاظم عليه السلام در
مكتب امام صادق (ع ) تربيت شده بودند و بعد هم ملازم امام كاظم عليه
السلام شدند، بيش از 35 سال در آنمحضر حاضر مى شدند و امام آنها را به
وكالت و نمايندگى خود باطراف ميفرستاد تا هم مردم را باحكام شريعت
هدايت نمايند و هم وجوهات شرعى از قبيل خمس و سهم امام و زكوة و صدقات
ديگر و هدايا و تحفى كه مردم ميخواستند بدست امام برسد تحويل اين
نمايندگان و وكلا برگردد. براى مثال احمد بن اسحاق كه وكيل حضرت عسكرى
عليه السلام و در قم بود به قدرى ازين وجوه نزد وى جمع شد كه از حضرت
اجازه گرفت تا مسجدى بسازد و مسجد امام را در قم ساخت . از اينجا معلوم
مى شود كه با پول وجوهات ميتوان مسجد ساخت .
در زمان هارون كه حضرت موسى بن جعفر به تقاضاى هر يك از شهرها و كشورها
وكيل و نماينده ى بآنجا اعزام ميفرمود اين نمايندگان با يك جنبش دينى و
نيز با توسعه ممالك اسلامى مواجه شدند.
مورخين بر حسب اخبار، تعداد آنها را تا چهارصد نفر نوشته اند. مانند
زمان ما كه مراجع بزرگ در هر شهرى وكيلى دارند كه فتواى آنها را بمردم
بگويد و وجوهات را گرفته بمراكز علمى نزد مراجع بزرگ بفرستد عظمت مقام
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و توسعه نفوذ آنحضرت موجب شد كه هارون
ازين نيرو و ثروتى كه سيل آسا بدربار حضرت موسى بن جعفر (ع ) ميرسيد
متوحش شود زيرا هر چه خواست عوامل ارتباط مردم را با امام قطع كند يا
تقليل دهد نتوانست .
او از سال 170 كه بخلافت نشست تا سال 179 كه بمدينه آمد تا امام هفتم
را دستگير كند قريب نه يا ده سال با اين جريان مماشات كرد تا بالاخره
ديد نميتوان مردم را از حضرت منصرف ساخت ناچار آنحضرت را در مدينه
دستگير نموده به بغداد آورد و زندانى كرد تا رابطه حضرت با مردم قطع
شود.
در مدتى كه حضرت در زندان بودند و تا هنگامى كه بشهادت رسيدند جمعى از
نمايندگان آنحضرت در معرض امتحان واقع شدند.
وجوهى كه نزد بعضى از آنها جمع شده بود به قدرى زياد بود كه طمع بر
آنان غالب شد و كم كم رابطه خود را از امام بريدند و گفتند امامت در
وجود موسى بن جعفر پايان پذيرفت و پس از او كسى امام نيست و راجع بمرگ
وى هم گفتند مردن او كمال او بوده است .
اولين افرادى كه اين عقيده را ظاهر ساختند
((على
بن ابى حمزه بطاينى
)) و زياد بن مروان
قندى و
((عثمان بن عيسى
)) بودند. به تدريج كه افكار آنها شيوع يافت و تعدادشان
زياد شد گفتند كه امامت به موسى بن جعفر خاتمه يافته است .
مطلب مهم اينجاست كه اگر اينها مى گفتند امامت بحضرت موسى بن جعفر
خاتمه يافته است پس چرا پولها را به صاحبانش ندادند و خودشان برداشتند؟
مثلا نزد زياد بن مروان هفتاد هزار دينار و نزد على بن حمزه سى هزار
دينار جمع شده بود و اين وجوه در آنزمان پول زيادى بوده است .
يونس بن عبدالرحمن ميگويد كه من بمردم توجه ميدادم كه واقفيه بيربط
ميگويند: امام وقت شما حضرت رضا عليه السلام است بايد به او رجوع كنيد،
زياد بن مروان و على بن حمزه براى من پيغام فرستادند كه سبب اين كار تو
چيست ؟ ما به تو ده هزار دينار ميدهيم كه ساكت شوى و مردم را بحضرت رضا
عليه السلام معرفى نكنى .
گفتم اين حديث از ائمه عليهم السلام رسيده كه :
اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان يطهر علمه فان لم
يفعل سلب نور الايمان و بنابر روايات ديگر فعليه لعنت الله .
شيخ مفيد در ارشاد ميگويد زياد بن مروان از خواص امام كاظم عليه السلام
بوده و روايت نص امامت حضرت على بن موسى را از او نقل كرده و گفتارش
موثق و باورع و فقيه و شيعه پاكى بوده است اما ياللعجب كه همين فرد در
آخر كار فريب مال دنيا را خورد و همه فضائل خود را فداى مال و منال
دنيا نمود و منكر امام شد و اموال حضرت موسى بن جعفر را مخفى و انكار
كرد.
علامه مجلسى مى نويسد كه عثمان بن عيسى روالسى نماينده امام در مصر و
سى هزار دينار و پنج كنيز نزد وى بود. امام رضا عليه السلام براى او
پيغام فرستادند كه آنچه از پدرم نزد تست بفرست كه من وارث آسمانى پدرم
ميباشم .
او جواب داد كه پدرت نمرده و زنده و قائمست و هر كه بگويد مرده مبطل
دين است .
شيخ صدوق علت تمركز اموال را در نزد ثقات روات چنين مينويسد كه چون
هارون بر امام هفتم سخت گرفت و تمام زندگى آنحضرت را تحت نظر داشت و
بازرسان و جاسوسان به وى خبر ميدادند كه اموال زيادى براى موسى بن جعفر
عليه السلام ميآورند، لذا حضرت كه در مقام جمع مال دنيا نبود دستور
فرمود اين مال كه حق سادات علوى بود نزد وكلاى ايشان بماند كه خود حضرت
دستور دهند باشخاص مستحق برسانند و اين سر را مكتوم بدارند تا درباريان
هارون و دشمنان حضرت متوجه نشوند و نزد هارون سعايت ننمايند.
راجع به عقايد واقفيه از حضرت رضا عليه السلام پرسيدند. حضرت فرمودند:
سبحان الله پيغمبر خدا كه عقل اول بود از دنيا رفت چطور ميشود كه موسى
بن جعفر عليه السلام نمرده باشد، قسم بخداى عالم كه موسى بن جعفر سلام
الله عليه رحلت كرد. من اموال و تركه او را بين برادران و خواهرانم
تقسيم كرده و كنيزان او را شوهر دادم .
بعضى از واقفيه از عمل خود پشيمان شده ، توبه كردند و برگشتند از جمله
احمد بن ابى بشر سراج كه ده هزار دينار نزد او بود كه گفت : چون موسى
بن جعفر عليه السلام رحلت نمود من اين پول را به ورثه اش ندادم و گفتم
امام نمرده است ولى اكنون اين پولها را بگيريد و بحضرت رضا عليه السلام
برسانيد و مرا از آتش جهنم نجات دهيد و بگوئيد آنحضرت توبه مرا
بپذيرند.
بارى واقفيه فريب مال دنيا را خورده يك حقيقت آسمانى را انكار كردند و
خلقى را از راه به در نمودند
((على بن
عبدالله زبيرى
)) نامه اى خدمت حضرت رضا
عليه السلام نوشت كه واقفيه در چه حالى هستند؟ حضرت فرمودند آنكس كه بر
حضرت موسى بن جعفر واقف گردد از راه حق بدور افتاده و اگر در آنحال
بميرد جايش در جهنم است و آنجا بد جايگاهى است . فضل بن شاذان از حضرت
رضا عليه السلام در مورد واقفيه نقل ميكند كه فرمودند آنها در سرگردانى
و حيرانى زيست ميكنند و در زندقه و كفر و بدكيشى خواهند مرد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: شرورترين مردم آنهايى هستند كه در
امامت فرزندم موسى توقف نمايند نقل از فرقه ناجيه شيرازى راجع به
واقفيه - ج 2 صفحه 207.
مجلس دوم
چون در چند روايتى كه درباره خواندن زيارت عاشورا نقل شد اختلاف
بنظر ميرسد لذا علماء اعلام در كيفيت خواندن اين زيارت چند احتمال داده
اند.
احتمال اول
در روايت صالح بن عقبه است كه به پشت بام خانه خود يا صحرا رود و با
دست اشاره بطرف قبر آنحضرت كرده سلام بنمايد و بعد از لعن بر قاتلان آن
حضرت دو ركعت نماز بخواند.
در روايت علقمه دارد كه حضرت فرمود اين عمل را بعد از گفتن تكبير انجام
بده و علقمه از آنحضرت طلب دعا نمود و حضرت هم زيارت عاشورا را به وى
تعليم فرمودند. بنابراين معلوم ميشود كه طرز خواندن زيارت عاشورا باين
نحو است كه اول تكبير بگويد و چون در زيارت ديگر دستور داده اند كه قبل
از زيارت صد تكبير بگويند، معلوم ميشود كه مراد از گفتن تكبير صد مرتبه
بوده است .
پس قبل از زيارت عاشورا صد مرتبه تكبير بگويد و بعد از لعن و سلام دو
ركعت نماز بخواند بعد زيارت عاشورا را خوانده و بعد از سجده آن دو ركعت
نماز آخر آن را هم بخواند.
گر چه ممكنست كه در روايت علقمه بگوئيم مراد از قول امام عليه السلام
كه فرمودند:
يا علقمه اذا انت صليت الراكعين بعد ان تؤ مى
اليه بالسلام فقل الايماء اليه من بعد التكبير هذا القول .
اين باشد كه در اشاره و ايماء به قبر همان زيارت عاشورا را خوانده شود.
پس مراد از دو ركعت نماز اول همان دو ركعت نماز آخر است كه بعد از
زيارت عاشورا خوانده ميشود.
يعنى بعد از تكبير همان زيارت عاشورا را بخواند و بعد از لعن و سلام و
اللهم حض و ذكر سجده دو ركعت نماز زيارت بخواند لكن طريقه اول بهتر و
احوط است .
رفتن بصحرا و يا بام خانه از آداب زيارت است و نه جزو آن پس اگر بآن
عمل نشود مانعى ندارد. ضمنا دانستيم ، دعايى كه از علقمه از امام
خواسته همان زيارت عاشورا است كه حضرت به وى تعليم فرمودند و اين دعا
علقمه كه پس از زيارت عاشورا ميخوانند مربوط به علقمه نيست بلكه راوى
آن صفوان است و بدون جهت به علقمه نسبت داده شده است .
احتمال دوم
اين است كه زيارت و دعا، با تمام اجزاء آن دو مرتبه خوانده شود. يكبار
قبل از نماز و يكبار بعد از نماز. اين احتمال را مرحوم مجلسى در
بحارالانوار داده است و گويا و جهش اين باشد كه ايماء بعد از نمازء
سابق دانسته است چه از حديث استفاده ميشود كه در حال ايماء بايد اين
زيارت را خواند.
احتمال سوم
احتماليست كه فاضل محدث شيخ ابراهيم كفعمى در كتاب جنة الوافيه نقل
نموده و حاصل آن اينست كه اول بربام يا به صحرا رود و سلام بر آنحضرت
نمايد و قاتلان آنحضرت را لعن و نفرين كند و در اين كار مبالغه نمايد و
بعد دو ركعت نماز كرده مشغول به نوحه شود و در خانه عزادارى برپا كند و
دعاى تعزيت - اعظم الله اجورنا الخ - به يكديگر بگويند.
آنگاه صد مرتبه تكبير گفته متوجه قبر شود، زيارت را با دعاى سجده آورد
و بعد از دو ركعت نماز دعاى صفوان را بخواند.
وجه اين احتمال آنست كه بين صدر و ذيل حديث جمع كرده و كلام علقمه را
حمل كرده بر اينكه بعد از زيارت از دور خواهش زيارت ديگرى كرده است .
نه اينكه دعايى براى زيارت خواسته باشد.
مبداء اين توهم قول اوست كه گفته :
علمنى دعا
ادعوا به ذلك اليوم ...
احتمال چهارم
اينست كه اول زيارت ششم از زيارت مطلقه اميرالمؤ منين عليه السلام كه
در تحفة الزائر مجلسى و
((مفاتيح
)) محدث قمى مذكور است و شروع آن ،
السلام عليك يا رسول الله است بخواند و يا زيارت ديگرى از آنحضرت و يا
لااقل سلامى به آن حضرت عرض كند. السلام عليك يا اميرالمؤ منين اگر
زيارت ششم را خواند - كه بهتر است همين زيارت خوانده شود - شش ركعت
نماز زيارت پس از آن بجا آورد و اگر غير زيارت ششم را خواند دو ركعت
نماز زيارت بجا آورد و بعد تكبير گفته زيارت عاشورا و آنگاه دو ركعت
نماز زيارت را بخواند و پس از آنهم دعاى علقمه كه همان دعاى صفوان باشد
بخواند.
بايد دانست كه بهترين طرز خواندن زيارت عاشورا همين قم است و وجه جمعى
است بين تمام وجوه كه رعايت احتياط تمام در آن شده است . زيرا در روايت
صفوان ذكر شد كه چون بزيارت اميرالمؤ منين عليه السلام آمد همان زيارت
ششم را خواند و بعد از تمام شدن زيارت روى خود را بطرف قبر امام حسين
عليه السلام نمود و زيارت عاشورا را با نماز و دعاى آن خواند و بعد گفت
كه با امام صادق عليه السلام اينجا آمديم و حضرت اينگونه زيارت كرده و
نماز و دعا خواندند و فرمودند كه اى صفوان اين زيارت را ضبط كن و اين
دعا را بخوان و هميشه حضرت اميرالمؤ منين و امام حسين عليه السلام را
باين نحو زيارت كن كه من ضامنم بر خدا هر كه ايشان را چنين زيارت كند.
الخ ...
مؤ يد ديگر اين وجه عبارتى از خود دعاى بعد از زيارت عاشوراست كه
ميفرمايد:
... استودعكما الله و لاجعله الله اخر العهد منى
اليكما انصرفت يا سيدى يا اميرالمؤ منين و مولاى و انت يا ابا عبدالله
يا سيدى و سلامى عليكما متصل ما اتصل الليل و النهار واصل ذلك اليكما
غير محجوب عنكما...
فائده مقتضى ظاهر ادله آن است كه تمام عمل در يك نشست بجا آورد و به
طورى كه در اثناى عمل هيچ فاصله اى نيفتد ولى ظاهرا بعضى كارها يا حرف
زدن يا راه رفتن در بين عمل ضررى ندارد چنانكه ميتواند صد مرتبه لعن و
سلام را بتدريج در روز بگويد.
نيز جايز است كه زيارت عاشورا را در شب بخواند اگر چه در زيارت دارد كه
:
اللهم ان هذا اليوم تبركت به بنى امية
ولى اختصاص به روز ندارد زيرا در حديث صفوان ذكر شد كه حضرت فرمودند:
اذا حدث لك حاجة الخ كه فرمايش امام نص در عموم زمانست .
نيز اگر چه در خبر علقمه زيارت عاشورا اختصاص به روز عاشورا دارد ولى
در خبر صفوان آمده كه امام فرموده اگر بتوانى امام حسين عليه السلام را
هر روز باين زيارت بخوانى بجا آورد كه تمام اين ثوابها براى تو خواهد
بود. بلكه در عبارت كامل الزيارة آمده است كه اگر بتوانى هر روز عمرت
اين زيارت را بخوان .
نيز براى برآمدن حاجات و امور مهم ، خواندن زيارت عاشورا بسيار مجرب
است و در ذيل خبر صفوان فرمود هر گاه براى و حاجتى پيش آيد اين زيارت
را بخوان به هر كجا كه باشى و حاجت خود را از خداوند سئوال كن كه
برآورده ميشود.
علماء براى برآمدن حاجات چهل روز پياپى خواندن زيارت عاشورا را در ساعت
معين بسيار مجرب دانسته اند، گر چه در روايت چهل روز وارد نشده ولى
تجربه اينمطلب را ثابت نموده است .
حكايت سيد رشتى در موضوع زيارت عاشورا
محدث نورى در كتاب
((نجم ثاقب
)) از تقى صالح سيداحمد فرزند سيد هاشم
رشتى ، تاجر ساكن رشت ، نقل ميكند كه گفت در سال هزار و دويست و هشتاد
براى او اداء حج و زيارت خانه خدا از رشت به تبريز آمدم ، آنجا در خانه
يكى از تجار معروف بنام حاج صفر على منزل نمودم . چون قافله اى نبود
متحير بودم كه چگونه سفر را ادامه دهم تا آنكه حاج جبار نامى كه جلودار
قافله و از سده اصفهان بود مال التجاره اى برداشت كه بسوى
((طرابوزن
))(3)
حركت كند منهم مالى از او كرايه كردم و حركت نمودم بمنزل اول كه رسيديم
سه نفر ديگر به تحريص حاج صفر على بمن ملحق شدند.
يكى حاج ملا باقر تبريزى حجه فروش و ديگرى حاج سيد حسين تاجر تبريزى و
ديگرى حاج على بود.
پس باتفاق حركت كرديم تا به
((ارزنة
الروم
))(4)
رسيديم و از آنجا طرابوزن شديم . در يكى از منازل ما بين اين دو شهر
حاجى جبار جلودار نزد ما آمد كه اين منزل كه در پيش داريم مخوفست قدرى
قدرى زودتر بار كنيد كه به همراه قافله باشيد چون در ساير منازل ما
غالبا از قافله عقب بوديم ما تقريبا دو ساعت و نيم يا سه ساعت بصبح
مانده حركت كرديم باندازه نيم يا سه ربع از منزل دور شده بوديم كه هوا
تاريك شد و برف باريدن گرفت بطورى كه هر يك از رفقا سر خود را پوشانده
و تند راندند هر چه كردم بآنها برسم ممكن نشد تا آنكه آنها رفتند و من
تنها ماندم . پس از اسب خود پياده شدم در كنار راه نشستم و چون مبلغ
ششصد تومان با خود داشتم مضطرب گشتم و تصميم گرفتم كه در همين مكان
بمانم با آفتاب طلوع كند و سپس بمنزل قبلى مراجعت كرده چند مستحفظ
برادرم و به قافله ملحق شوم .
ناگاه در مقابل خود باغى ديدم كه در آن باغبانى بيل بدست گرفته بر
درختان ميزد كه برف آنها بريزد. پيش من آمد و در فاصله كمى ايستاد.
فرمود تو كيستى ؟ عرض كردم رفقاى من رفته اند و تنها در اين بيابان
مانده ام و راه را هم نميدانم بزبان فارسى فرمود نماز شب بخوان تا راه
را پيدا كنى .
من مشغول خواندن نماز شب شدم . بعد از فراغ از تهجد باز آمد و فرمود
نرفتى ؟ گفتم بخدا قسم راه را نميدانم فرمود زيارت جامعه بخوان . من
جامعه را از حفظ نميدانستم و الان هم از حفظ ندارم ولى ايستادم و زيارت
جامعه را از حفظ خواندم باز آمد و فرمود نرفتى ؟ بى اختيار گريه ام
گرفت و گفتم راه را نميدانم . فرمود زيارت عاشورا بخوان من عاشورا را
از حفظ نميدانستم و تا كنون هم نيستم ولى در آنجا با لعن و سلام و دعاى
علقمه از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود نرفتى گفتم نرفتم تا صبح شد، فرمود من حالا تو را به
قافله ميرسانم رفت و بر الاغى سوار شد. بيل خود را بدوش گرفت و فرمود
به رديف من بر الاغ سوار شو. سوار شدم عنان اسب خود را كشيدم تمكين
نكرد و حركت ننمود فرمود جلوى اسب را به من بده . دادم بيل را بدوش چپ
و عنان اسب را بدست راست گرفت و به راه افتاد و اسب در نهايت تمكين
متابعت كرد پس دست خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود:
شما چرا نماز شب نمى خوانيد و سه مرتبه فرمود: نافله ، نافله ، نافله .
باز فرمود چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. بعد فرمود
چرا جامعه نمى خوانيد؟ سه مرتبه فرمود: جامعه ، جامعه ، جامعه . در
همان حال بمن فرمود اينها رفقاى تو هستند كه لب نهر آب فرود آمده براى
نماز صبح مشغول وضو گرفتن هستند.
من از الاغ پياده شدم كه سوار اسب خود شدم ، نتوانستم . او پياده شد و
بيل را در برف فرو برد، مرا سوار اسب كرد و بسوى رفقا برگردانيد.
در آن هنگام بخيال افتادم كه اين شخص چه كسى بود كه به زبان فارسى حرف
ميزد؟ در صورتيكه زبانى جز تركى و مذهبى غالبا جز عيسوى در آنحدود يافت
نمى شد. چگونه مرا با اين سرعت به رفقايم رسانيد؟ پس پشت سر خود نگاه
كردم و احدى را نديدم و اثرى از او نيافتم و به رفقاى خود ملحق شدم .
اگر چه نمى توان گفت كه اين شخص صد در صد حضرت ولى عصر عليه السلام
بوده اند ولى مسلما از ياران آنحضرت بوده كه گفته او هم مانند گفته
امام خواهد بود.