اوصاف روزه داران
شرح خطبه شعبانيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

سيد محمد على جزايرى (آل غفور)

- ۵ -


جلسه دهم 
بسم الله الرحمن الرحيم
هر فردى در گرو اعمال خود است  
ايها الناس ان انفسكم مرهونة باعمالكم ففكوها باستغفار و ظهوركم ثقيلة من اوزاركم فخففوا عنها بطول سجودكم و اعلموا ان الله اقسم بعزته ان لا يعذب المصلين و الساجدين و ان لايروعهم بالنار يوم يقوم الناس لرب العالمين
اى گروه مردم ! جان هاى شما، در گرو اعمال و رفتار شما است . پس بياييد جانتان را به وسيله توبه و طلب مغفرت از خداى متعال ، از گرو آزاد كنيد. اى مردم ! پشت شما از بار گناه سنگين شده است ، پس آن را با طول دادن سجده هاى خود سبك كنيد (در نماز و غير نماز) مردم ! آگاه باشيد به درستى كه خداى متعال به عزت خود قسم ياد كرده كه اشخاص نمازگزار را در روزى كه تمام مردم در پيشگاه پروردگار حاضر ميشوند، از آتش جهنم نترساند.
نكته : در اين افراز از خطبه ، تشبيه لطيفى به كار رفته است . توجه داريد كه رهن عبارت است از چيزى كه انسان به كسى بدهد و قرضى بگيرد كه اگر سر موعد مقرر قرض و وام پرداخت نشد، صاحب دين ، رهن را بفروشد، و پول خود را بردارد و به اصطلاح فقهى الرهن و ثقية للدين پس اگر شما، مثلا، فرشى يا طلايى داديد و قرضى گرفتيد، آن فرش رهن است و شما حق تصرف در آن را نداريد؛ ولى اگر مى خواهيد تصرف كنيد، بايد آن را از رهن آزاد كنيد به دادن دين و از گرو در بياوريد.
در اين تشبيه لطيف ، كسى كه مرتكب گناه و معصيت شده ، گويى نفس خود را گرو گذاشته و مقيد ساخته است اگر مى خواهيد آن را آزاد كند، بايد توبه و استغفار كند و از خدا طلب مغفرت و بخشش نمايد، از طرفى ، ماه رمضان ، بهار توبه و فصل استغفار است . و هذا شهر التوبة و هذا شهر المغفرة و الرحمة و هذا شهر العتق من النار بالجنة ؛ و اين تشبيه شريف از آيه مباركه (كل نفس بما كسبت رهينة ) (123) و يا آيه و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التنا هم من عمله من شى ء كل امرى بما كسب رهين (124) اقتباس شده است :
اين آيه موضوع شيرين ديگرى را نيز بيان مى كند؛ آن جا كه مى فرمايد:
كسانى كه ايمان آورده اند و ذريه اولاد ايشان نيز پيروى آنها را در ايمان ، كنند، ما ذريه آن ها را در بهشت به خودشان ملحق مى كنيم و در نزد آن ها مى بريم و نيز از عمل آن ها به اين سبب ، چيزى كم نخواهيم كرد هر كس ‍ به آنچه كسب كرده به دست آورده ، گروگان است و اين لطف بسيار چشم گيرى نسبت به مؤ منين خواهد بود خصوص سادات كه اگر انشاء الله مؤ من باشيم و پيروى اجداد اطهار عليهم السلام كنيم اين آيه مباركه بشارتى است براى ما.
در اين زمينه تفسير نمونه روايتى نقل ميكند از ابن عباس از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله
قال : اذا دخل الرجل الجنة ، سئل عن ابويه و زوجته و ولده فيقال له : انهم لم يبلغوا درجتك و عملك ، فيقول رب قد عملت لى و لهم فيؤ مر بالحاقهم به (125).
حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه مردى ، وارد بهشت مى شود، از پدر و همسر و فرزند خود سراغ مى گيرد به او گفته مى شود كه آن ها به مقام و درجه و عمل تو نرسيده اند، عرض مى كند: پروردگارا! من هم براى خود عمل كردم و هم براى آن ها، پس دستور داده مى شود، آنها را به او ملحق كنند.
نكته : ضمنا ناگفته نماند كه بعضى از مفسرين آيه (كل نفس بما كسبت رهينه ) را اين گونه معنا كرده اند: هر كسى با اعمال خود، هميشه ملازم و همراه خواهد بود و عدم آزادى است و مناسب با حال مؤ منين نيست ، و در آيات ديگرى كه به اين آيه مربوط است ؛ همه جا وصف مومنين و نعمت ها و لذت هاى بهشتى آن ها است . به نظر اين دسته مناسب است كه رهن به معناى لغوى آن - كه همان ملازمت و همراهى است - باشد و نعمة راهنة يعنى نعمت و پايدار و ابدى .
پس در نظر آن ها معناى آيه شريفه چنين است هر كسى كه ملازم اعمال خود خواهد بود و هرگز از آن جدا نمى شود؛ خواه خوب و خواه بد به همين دليل در بهشت با اعمال خويشند و اگر ذريه و فرزندانشان در كنار آن ها قرار گيرند، از اعمال آن ها كاسته نخواهد شد.

عيب رندان مكن اى زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگرى بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش
هر كسى آن درود عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب فيض است چه ديوانه چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشت
آرى ارزش هر كسى به اعمال او بستگى دارد، و بس حتى شكل و قيافه انسان چه زيبا چه زشت موجب بالا رفتن شخصيت يا پايين آمدن او نخواهد بود و جزاى اعمال و پاداش و كيفر تمام مربوط به عمل انسان است ، نه به قد و قامت و سياهى و سفيدى و زشتى و زيبايى .
(ان اكرمكم عندالله اتقاكم ) (126) گرامى ترين شما در نزد خدا، با تقواترين و پرهيزگارترين شماست . در ضمن روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه پيامبر گرامى اسلام فرمود: والله لعبد حبشى اطاع الله خير من سيد قرشى عاص الله (127) يعنى به خدا سوگند هر آينه عبد حبشى كه اطاعت خدا كند، بهتر است از سيد قرشى كه معصيت خدا كند.
و ظهوركم ثقيلة من اوزاركم فخففوا عنها بطول سجودكم
من نمى دانم كسانى كه مخاطب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در اين خطبه بوده اند، و شرف و حضور داشته اند، چه كسانى بوده اند، ولى قدر مسلم افراد گناهكار هم در بين آنها بوده است ؛ حتى كسانى كه سابقه بت پرستى داشته اند و حتى منافقين به ظاهر مسلمان (و در واقع بدتر از كفار) در بين صحابه وجود داشته وگرنه سوره منافقين در شاءن چه كسانى نازل شده است ؟ و اين حرفى كه بعضى از برادران سنى مى گويند كه هر كس خدمت پيغمبر رسيده ، حتما آدم خوبى است و نمى شود صحابى رسول خدا آدمى بدى باشد، از نظر آيات قرآن و اخبار و تاريخ كاملا مردود است . به هر حال مورد خطاب هر كس باشد و در مجلس هر كس ‍ حضور داشته خطاب آن حضرت شامل ما هم مى شود و در بين ما بلكه اكثر ما گناهكار و نافرمان و عاصى بسيار وجود دارد، پس برادران بياييد در اين ماه رحمت و مغفرت بار خود را به وسيله نماز و توبه و انابه و طول سجود و تضرع به درگاه الهى سبك كنيم چه گناهانى كه انجام داده ايم و يادمان رفته هيچ به خاطر نداريم ولى در پرونده ما بايگانى و محفوظ است ، خدايا همه گناهان فراموش شده و فراموش نشده ما را بيامرز.
فضيلت سجده به خصوص سجده هاى طولانى 
و اما روايات درباره فضيلت سجود و طول دادن آن فراوان است . مرحوم حاج شيخ عباس در سفينة البحار مى فرمايد:
قد ورد ان الطول السجود من دين الائمة عليهم السلام وانه من سنن الاوابين و انه من اشد الاعمال على ابليس و يحط الذنوب ، كما يحط الريح ورق الشجر، و اقرب ما يكون العبد الى الله هو ساجد و السجود منتهى العبادة من بنى ادم (128).
روايت شده كه طول دادن سجده از برنامه و دين ائمه عليهم السلام است و از آداب و سنن اوابينبسيار بازگشت كننده به خدا است همان كسانى كه رابطه شان با خداى قوى است و بدترين چيزى كه شيطان از آن نفرت دارد، سجده هاى طولانى است سجده طولانى گناهان را مى ريزد؛ همانگونه كه باد، برگ درختان را مى ريزد، تنها زمانى كه بنده به خدا نزديك مى شود در حالى است كه در سجده است و سجده نهايت درجه عبادت فرزندان آدم است .
در روايت ديگرى از اعلام الدين از اميرالمؤ منين عليه السلام چنين نقل شده است :
قال جاء رجل الى النبى صلى اللّه عليه و آله فقال علمنى عملا يحبنى الله عليه و يحبنى المخلوقون و يثرى الله مالى و صيح بدنى و يطيل عمرى و يحشرنى معك قال صلى اللّه عليه و آله هذه ست خصال تحتاج الى ست خصال اذا اردت ان يحبك الله فخفه و اتقه و اذا اردت ان يحبك المخلوقون فاحسن اليهم و ارفض ما فى ايديهم و اذا اردت ان يثرى الله مالك فزكه و اذا اردت ان يصح الله بدنك فاكثر من الصدقة و اذا اردت ان يطيل الله عمرك فصل ذوى ارحامك و اذا اردت ان يحشرك الله معى فاطل السجود بين يدى الله الواحد القهار
امير مؤ منان عليه السلام فرمود: مردى خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : يا رسول الله ! به من عملى ياد بده كه خدا مرا دوست بدارد و مردم نيز مرا دوست بدارند و خدا مال مرا زياد كند. و بدنم را سالم گرداند، و عمرم را دراز فرمايد، و در قيامت مرا با تو محشور فرمايد - چه مرد خوش سليقه بوده - حضرت در پاسخ فرمود: خواسته هاى تو شش خصلت است پس نياز به شش عمل دارد (129) اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد پس از او بترس و پرهيزگار باش . و اگر مى خواهى مردم تو را دوست داشته باشند به آن ها خوبى كن ، بدون آن كه طمع به مال آن ها داشته باشى ؛ و اگر بخواهى خدا مالت را زياد كند، زكات آن را بپرداز (حقوق واجبه مالى را ادا كن )؛ و اگر بخواهى بدنت سالم باشد، زياد صدقه به فقرا بده ؛ و اگر بخواهى خدا عمرت را دراز فرمايد، پس صله رحم به جا بياور؛ و اگر مى خواهى خدا تو را با من محشور كند پس به درگاه خداى يگانه قهار سجده ات را طولانى كن .
شمه اى از فضايل و احوال حضرت زينب (س )
روز دهم ماه رمضان ، روز وفات حضرت زينب كبرى عقيله بنى هاشم ، قهرمان حادثه خونين كربلا، و افشا كننده ظلم و ستم ها و پيام آور خونين شهيدان نينوا است .
به همين مناسبت ، جزئى از فضايل و حالات حضرت را خدمتتان عرض مى كنم .
دانشمند گران قدر رحمة الله ، آقاى ملبوبى ، در كتاب الوقايع و الحوادث مى نويسد: در وفات حضرت زينب دو قول است : يكى دهم رمضان ، سال 63 - 64 و ديگر چهاردهم رجب و تولد حضرت در سال ششم هجرت روز اول شعبان بوده است (130) بنابراين در وقت وفات حدود پنجاه و هشت سال داشته است .
انصافا عجب نامى بر او گذاشتند، زينب مخفف زين و اب (زينت دهنده پدر) و تاريخ نشان داد كه او زينت پدر و احيا كننده نام و مرام پدر در كوفه و شام ، بلكه در طول تاريخ است .
آيا كسى مى تواند در عبادت و خضوع و خشوع مانند ائمه عليهم السلام باشد؟ در احوال حضرت زينب در تاريخ مى خوانيم كه حتى در سال اسارت به كوفه ، و خرابه شام نمازهاى مستحبى و نماز شب و نافله يوميه راترك ننموده است . با آن همه گرفتارى و سرپرستى از اطفال برادر و بخصوص نگه دارى از امام زمانش حضرت زين العابدين عليه السلام كه مريض و بيمار بود.
با داغ شش برادر و دو فرزند و در حال اسيرى نماز شب خواندن ، جز از فرزند، اميرالمؤ منين و تربيت شده زهراى اطهر عليه السلام ممكن نيست (131) (برادران فعلا نمى خواهم مرثيه بخوانم گوش كنيد از نظر تاريخى صحنه هايى عرض كنم ).
صحنه اول : حضرت زينب عليها السلام ، از همان لحظه ورود به قتلگاه ، برنامه تبليغى خود را شروع نمود. خطاب به جسد پاره پاره و پر خون برادر مى گويد:
اءاءنت اخى اءاءنت ابن والدى ، يوم على صدر المصطفى و يوم على جدث الثرى ؛
خدايا چه مى بينم آيا تو حسين منى ؟ تو برادر منى ؟ تو نور چشم اميرالمؤ منينى ؟ يك روز جاى تو سينه رسول خدا بود و امروز هم با اين حال روى خاكها!
سپس صورت را به طرف مدينه برگرداند و با جدش رسول خدا قدرى در دل كرد:
يا جدا! يا رسول الله ! هذا حسينك مرمل بالدماء مقطع الاعضاء، مسلوب العمامة و الرداء ؛ (132)
اى جد بزرگوار! اى رسول خدا! بنگر اين عزيز كرده تو، حسين است كه آغشته به خون است ، بيا و ببين ، بدنش پاره پاره است ، عمامه و لباسهاى او به غارت رفته است .
صحنه دوم : و نيز آن حضرت در دروازه كوفه ، آنچنان خطبه اى خواند، و بهترين بهره بردارى ، را از اجتماع مردمى كه براى تماشا آمده بودند گرفت كه صحنه خطبه خواندن حضرت زهرا عليها السلام را در مسجد مدينه ، بلكه خطبه خواندن اميرالمؤ منين عليه السلام را در مسجد كوفه در خاطره ها زنده كرد كه اشاره اى به آن در آخر سخنانم خواهد نمود.
صحنه سوم : همچنين در مجلس ابن زياد (كه آن ملعون بابى اعتنايى مشغول غذا خوردن بود و جملاتى توهين آميز بر زبان جارى كرد) حضرت آن چنان پاسخ دندان شكنى به او داد كه غرور او را شكست و آبروى نداشته اش را ريخت (133) و نيز در پاسخ آن لعين كه گفت چگونه يافتى كار خدا را نسبت به برادرت ؟ فرمود: ما راءيت الا جميلا جز خوبى چيزى نيافتم يعنى شهادت خيرى است از خدا.
صحنه چهارم : و نيز در مجلس يزيد، پس از آن همه ، اسيرى و بيابان گردى با كتف بسته با طناب ، خطبه اى خواند كه نه فقط يزيد را، بلكه معاويه را نيز كه در شام چهل و دو سال در اين شهر حكومت مطلقه داشت و مردم را وارونه تربيت كرده بود، دشمنى اسلام و خدا و پيامبر معرفى نمود، بلكه براى هميشه امويان را خوار و بى مقدار و رسوا ساخت كه از جمله فرمود: و انى لاستصفر قدرك عجيب است كه به يزيد با آن تكبر و تفرعن و در آن مجلس كذايى بفرمايد، من براى تو ارزشى قائل نيستم (134).
گوشه اى از خطبه حضرت زينب (س ) 
مرحوم بيرجندى از مرحوم سيد اسدالله اصفهانى نقل مى كند:
در خواب خدمت امام زمان عليه السلام رسيدم ، حضرت فرمود: فرشتگان در شب و روز رحلت عمه ام زينب ، در آسمان مجلسى بر پا مى كنند و خطبه كوفه اش را مى خوانند و گريه مى كنند (135).
اينك جملاتى از اين خطبه را برايتان نقل مى كنم :
عزيزان ! تجسم كنيد، اهل كوفه زن و مرد، كوچك و بزرگ آمده اند اسيران را تماشا كنند. جمعيت به حدى رسيده است كه حضرت زينب بايد بهره بردارى كند (گفته اند كه دوازده هزار نفر فقط ماءمور انتاظامات بودند) حضرت اشاره اى كرد نفس ها در سينه بند آمد؛ زنگهاى شتران از صدا ايستاد، همه گوش فرا دادند. و آن حضرت اين گونه آغاز كرد:
الحمدلله و الصلاة على ابى محمد و آله الطيبين الاخيار اما بعد يا اهل الكوفة يااهل الختل و الغدر اتبكون فلا رقاءت الدمعة و لاهداءت ارنة انما مثلكم التى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم الا و هل فيكم الا الصلف و النطف و ملق الاماء و غمز الاعداء او كمرعى على دمنة او كفضة على ملحودة الا ساء ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله عليكم و فى العذاب انتم خالدون اتبكون و تنتحبون اى و الله فابكوا كثيرا و اضحكوا قليلا فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابدا و انى ترحضون قتل سليل خاتم الانبياء و سيد شباب اهل الجنة و ملاذ خيرتكم و مفزع نازلتكم و منار حجتكم و مدرة سنتكم الاساء ما تزرون و بعدا لكم و سحقا فلقد خاب السعى وتبت الايدى وخسرت الصفقة و بؤ ثم بغضب من الله و ضربت عليكم الذلة و المسكنة ويلكم يا اهل الكوفة (اتدرون ؟) اى كبد لرسول الله فريتم و اى كريمة له ابرزتم و اى دم له سفكتم و اى حرمة له انتهكم لقد جئتم بهم صلعاء عنقاء سواء فقهاء و فى بعضها خرقاء شوهاء كطلاع الارض وملاء السماء افعجبتم ان مطرت السماء دما و لعذاب الاخرة اخزى و انتم لاتنصرون فلايستخفنكم المهل فانه لاتحفره البدار ولايخاف فوت الثار وان ربكم لبالمرصاد قال فو الله لقد راءت الناس يومئذ حيارى يبكون قد وضعوا ايديهم فى افواههم و راءيت شيخا واقفا الى جنبى يبكى حنى اخضلت لحيته و هو يقول بابى انتم امى كهولكم خير الكهول و شبابكم خيرالشباب و نساؤ كم خير النساء نسلكم خير نسل لايجزى ولايبرى ؛ (136).
حمد مى كنم ذات پاك خدا را و درود مى فرستم بر پدرم - محمد - و آل پاك او (گويا مردم كوفه متوجه بدبختى خود شده اند يا به حال اسيران گريه شان گرفته ) فرمود: اى اهل كوفه ! گريه مى كنند؟ شما كه اهل خدعه و نيرنگيد، براى هميشه اشكتان جارى باشد و ناله تان خاموش نگردد! مثل شما همانند آن زنى است كه رشته خود را محكم مى تابيد و باز مى گشود، چون شما ايمان آورده ايد، ولى به كفر برگشتيد...آيا گريه مى كنيد و ناله مى زنيد؟ آرى به خدا سوگند بايد زياد گريه كنيد و هيچ شادى نكنيد؛ چون براى هميشه دامن خود را آلوده به ننگى ابدى نموديد، كه به هيچ آب شسته نگردد. آرى چگونه ممكن است اين ننگ را از خود بزداييد؟ در حاليكه فرزند خاتم پيامبران را كشتيد، بزرگ سيد جوانان بهشت ، پشت و پناه نيكان ، تكيه گاه محرومان ، روشن كننده ؛ راه هدايت ، گوينده و آموزنده شريعت را شهيد نموده ايد .
آگاه باشيد! بد توشه اى براى خود گرفتيد و در اين معامله چه بسيار ضرر كرديد و به غضب خدا گرفتار شديد و براى هميشه به ذات و خوارى افتاديد.
اى مردم بدبخت ! هيچ مى دانيد جگر گوشه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را كشته ايد؟ و عزيز كرده هاى او را به اسيرى آورده ايد؟ پردگيان عصمت و طهارت را در جلوى چشم عموم كشيده ايد... اگر آسمان خون ببارد تعجب نكنيد،! كه به جا است و عذاب و كيفر آخرت عظيم تر و رسوا كننده تر است . آن روزى كه هيچ يار و ياور نداريد. به اين مهلت چند روزه خوش دل نباشيد كه خدا در انتقام گرفتن ، شتاب ندارد و فرصت بسيار دارد و در كمين شما است .
راوى گفت : مردم همه ديوانه وار مى گريستند و انگشت حسرت مى گزيدند. پيرمردى كنار من بود محاسنش از اشك چشمش تر شده و با خود چنين مى گفت : اى بنى هاشم ! پدر و مادرم فداى شما باد! پيرتان جوانتان زنتان و مردتان همه و همه از تمام مردم دنيا سرآمديد.
در روايت ديگرى آمده است كه امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
عمه بس است ! ساكت شو! شكر خدا تو عالم معلم نديده و دانايى هست كه رنج دبستان نكشيده اى .
در روايت ديگرى آمده است كه در آن هنگام حضرت زينب سلام الله عليها از گوشه محمل چشمش افتاد به سر پر خون برادر و با خود زمزمه كرد:
يا هلا لا لما استتم كمالا
غاله خسفه فابدى غروبا
ما توهمت يا شقيق فؤ ادى
كان هذا مقدرا مكتوبا
يااخى فاطمه الصغيرة كلمها
فقد كاد قلبها ان يذوبا (137).
توبه اين جمال زيبا، سوى طور اگر خرامى
ارنى بگويد آن كس ، كه بگفت لن ترانى
ارنى بگويد آن كس كه تو را نديده باشد
تو كه با منى هميشه ، دگر، اين چه لن ترانى ؟
ز فروغ رويت اى مه ! شده عالمى منور
تو به من بگو خود اى مه ز كدام آسمانى ؟
ز گلوى پر زخونت شده عالمى معطر
تو به من بگو خود اى گل ز كدام گل ستانى ؟
نه چنين تو پير هستى كه شده سفيد مويت
به گمان من كه پير از غم مرگ نوجوانى
لاحول و لاقوه الابالله العلى العظيم
جلسه يازدهم 
بسم الله الرحمن الرحيم
فضيلت افطارى در ماه رمضان  
ايها الناس من فطر منكم صائما مؤ منا فى هذا الشهر كان له بذلك عندالله عتق رقبة و مغفرة لما مضى من ذنوبه قيل يا رسول الله فليس نقدر على ذلك فقال صلى اللّه عليه و آله اتقوا النار و لو بشق تمرة اتقوا النار ولو بشربة من ماء
اى گروه مردم ! هر كس از شما در اين ماه روزه دارى را افطار دهد؛ خداى تعالى پاداش عملش را ثواب يك بنده آزاد كردن و آمرزش گناهان گذشته او قرار خواهد داد. فردى گفت : يا رسول الله ! همه ما كه توانايى افطار دادن نداريم . حضرت فرمود: از آتش جهنم بپرهيزيد، گرچه به دادن نصف دانه خرما باشد (اگر اين را هم نداريد) به دادن شربت آب ساده اى باشد.
مرحوم مجلسى در بحارالانوار، چند روايت در ثواب افطار دادن در ماه رمضان ، بيان فرموده از جمله از ابى بصير از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى كند:
قال ايما مؤ من اطعم مؤ منا ليلية من شهر رمضان كتب الله له بذلك مثل اجر من اعتق ثلاثين نسمة مؤ منة و كان له بذلك عندالله دعوة مستجابة
هر مؤ منى كه مومن ديگرى را در شب ماه رمضان افطار دهد، خداوند براى او ثواب آزاد كردن سى بنده مى نويسد، و در نزد خدا براى او يك دعا مستجاب خواهد بود (138).
در روايت ديگرى آن حضرت مى فرمايد:
من تصدق فى شهر رمضان بصدقة ، صرف الله عنه سبعين نوعا من البلاء، هر كس در ماه رمضان ، صدقه اى دهد، خداوند هفتاد نوع بلا از او دور خواهد كرد (139)
موسى بن بكر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام چنين نقل مى كند:
قال فطرك اخاك الصائم افضل من صيامك
ثواب افطار دادن برادر مؤ منت برتر است از روزه گرفتنت (140).
روايت ديگرى است از محاسن برقى از امام صادق عليه السلام كه ترجمه اش را نقل مى كنم :
حضرت فرمود: جدم امام زين العابدين عليه السلام روزى كه روزه مى گرفت ، دستور مى داد گوسفندى ذبح كنند و آن را تكه تكه نموده بپزند. هنگام عصر كه مى شد حضرت به ديگ ها سر ميزد تا بوى آن را استشمام كند؛ در حاليكه روزه بود، سپس مى فرمود: ظرف ها را بياوريد، براى خانواده فلان اين ظرف را پر كنيد، براى خانواده فلان اين ظرف را پر كنيد. همينطور براى همه سفارش مى كرد كه ببرند تا غذا تمام مى شد. آن وقت حضرت خود با نان و خرما افطار مى كرد (141). برادران چه قدر خوب است كه انسان ثروتمند لذت مالش را در دنيا و آخرت ببرد، چند روز قبل رواياتى را كه فرمود روزه واجب شده است تا پول دار طعم گرسنگى را بچشد و بر فقير تنگدست ترحم كند پس چه خوب است كه اگر در غير از ماه رمضان ، كمكى به همسايه مستمند نمى كنى ، در ماه رمضان بكن . اگر در غير ماه رمضان به فاميل و رحم تهيدست عنايتى ندارى در ماه رمضان داشته باش .
انفاق توشه آخرت  
بيچاره آن كسى است كه در فكر ديگران نباشد و از اموالش در دنيا براى آخرتش توشه نفرستد و از او بدبخت تر كسى است كه فقط مال جمع مى كند نه تنها خود در دنيا از آن استفاده نمى كند، بلكه براى آخرتش نيز توشه اى نمى فرستد و فقط حسابرسى ، مى كند، فلان بانك چقدر، فلان بانك چقدر و... اينان مصداق اين آيه هستند كه مى فرمايد: ويل لكل همزة لمزة الذى جعل مالا وعددة يحسب ان ماله اخلده (142) در نهج البلاغه اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: ان اعظم الحسرات يوم القيمة حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله فورثة رجلا فانفق فى طاعة الله سبحانه فدخل به الجنة و دخل الاول به النار (143).
و در حديث ديگرى مى خوانيم :
من اشد الناس ندامة من راءى ماله فى ميزان غيره از جمله كسانى كه روز قيامت خيلى نادم و پشيمانند كسى است كه مالش را در ميزان اعمال ديگرى ببيند. او كار كرده زحمت كشيده و به دست آورده ولى خودش ‍ صرف عمل خير نكرده و به وارث رسيده و وارص صرف كار خير كرده . او مى بيند كه پسرش با اين عمل به بهشت مى رود ولى بيچاره ، او بايد حسابش را پس بدهد؛ انصافا كه پشيمانى دارد، آن هم چه پشيمانى اى .
زليخا مرد ازين حسرت كه يوسف گشت زندانى
چرا عاقل كند كارى كه باز آرد پشيمانى ؟
يكى ديگر از آثار داشتنى مال و انفاق نكردن ، گرفته شدن نعمت از انسان است و تهى دست شدن است كه در اين صورت ديگر هر چه تاءسف بخورد، و حيف و دريغا نمايد هيچ اثرى نخواهد داشت . و به عكس نتيجه بذل و بخشش ، زياد شدن نعمت و ثروت است .
در بحارالانوار، يك باب درباره اين موضوع باز شده است . امام صادق عليه السلام از پدرش عليهماالسلام نقل مى فرمايد:
ان رسول الله صلى اللّه عليه و آله قال : من عظمت عليه النعمة اشتدت لذلك مئونة الناس عليه فان هو قائم بمئونتهم اجتلب زيادة النعم عليه من الله و ان هو لم يفعل قد عرض النعمة لزوالها (144).
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: نعمت خدا بر هر كس كه زياد شد، افراد محتاج به او رو مى آورند. پس اگر به مخارج آنها رسيدگى كرد، نعمتش افزون مى گردد، ولى اگر وظيفه اش را انجام نداد، پس به تحقيق نعمت را در معرض زوال قرار داده است .
شكر نعمتت افزون كند
كفر، نعمت از كف بيرون كند
در انفاق هم بايد ميانه رو باشد 
نكته : برادران اشتباه نكنيد كه منظور از روايت اين باشد كه انسان دار و ندارش را بذل و بخشش كند تا جايى كه خود و اولادش محتاج شوند يا فلان آقا از فرزندش ناراحت شده سوال مى كند، آقا مى خواهم تمام اموالم را يك جا به فلان مؤ سسه خيريه بدهم يا مسجد و مدرسه بسازم . نه اين هم درست نيست و در روايت مزمت از آن شده است بلكه چه بهتر كه انسان از دست آورده اش هم خود استفاده كند و هم به ديگران ، بدهد و خداوند خطاب به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
و لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك ولاتبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (145).
اى رسول گرامى اسلام ! نه دستت را بر گردن قرار ده (يعنى هيچ خيرت به ديگران نرسد) و نه آنقدر انفاق كن كه خودت از مالت بى بهره شوى .
شاعر شيرين زبان فارسى كه گويا نجار بوده است مى گويد:
چو تيشه مباش ، جمله زى خود متراش
چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش
تعليم زاره گير در امر معاش
نيمى سوى خود بريز و نيمى مى پاش
شمه اى از فضايل حضرت خديجه (س ) 
ديروز هم وفات حضرت زينب بود و هم وفات حضرت خديجه ، متوسل به حضرت زينب سلام الله عليها شدم . امروز مى خواهم شمه اى از فضايل و مناقب حضرت خديجه عليهما السلام بيان كنم ، وفات حضرت خديجه عليهما السلام روز دهم ماه مبارك رمضان و بعضى گفته اند بيست و ششم ماه رجب سال دهم بعثت در شصت و پنج سالگى به مدت كمى بعد از وفات حضرت ابوطالب عليه السلام در مكه اتفاق افتاده است ، از اين رو رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله آن سال را عام الحزن نام نهادند.
اكنون از فضائل حضرت خديجه ، يك از مسلمات تاريخ است اول كسى است كه از زنان به رسول خداصلى اللّه عليه و آله ايمان آورد حضرت خديجه بود، همان گونه كه از مردان حضرت اميرالمومين عليه السلام بود، دوم او تمام اموال خود را - كه فوق العاده و بسيار زياد بود، براى پيشرفت اسلام در اختيار حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله گذاشت تا به هر مصرفى كه بخواهد برساند مورخين نوشته اند اسباب ظاهرى پيشرفت اسلام سه چيز بوده :
1. اخلاق نيكو و برخورد ملاطفت آميز و تواضع و حلم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله
2. شجاعت و قدرت بازوى اميرالمؤ منين عليه السلام و شمشير پرقدرت ذوالفقار
3. اموال زياد و بدون حساب حضرت خديجه عليهماالسلام
مى دانيم براى پيشرفت هر دين و حكومت هم به امور مادى نياز است وهم به امور معنوى . ولواالرغيف لما عبدالطيف ؛ اگر نان نبود خدا پرستش نمى شد. بنابراين وقتى خواستند اميرالمؤ منين عليه السلام را خانه نشين كرده و خلافت را غصب كنند، از جمله كارهايى كه كردند، غصب فدك بود تا به اين وسيله ، دست حضرت از مال دنيا كوتاه باشد و مردم او را رها كنند. همان گونه كه ديديم در زمان ما چگونه با تحميل جنگ بر جمهورى اسلامى و محاصره اقتصادى چه فشارها و كمبودها و گرانى ها براى ما به بار آوردند، كه همان مؤ منين انقلابى هم دراثر فشار مادى حرفهايى بزنند كه نبايد به زنند.
درباره كثرت اموال حضرت خديجه نوشته اند كه اموال قابل تجارت او را هشتاد هزار شتر حمل كردند من نمى دانم اين بارها را چه فرض كنيم ، خوراكى باشد، پوشاك باشد، يا هر چه باشد، مال سرسام آورى مى شود، چهار صد كنيز و غلام داشته كه همه در خدمت او و مال التجارة او بودند و آن حضرت ، تمام آن ثروت را در اثر تجارت و دادن به مضاربه به دست آورده بود و اصل آنها را از دو شوهر قبلى او پيش از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بود كه تمام اين اموال را وقف خدمت به اسلام نمود و از بذل و بخشش آن ، هيچ كوتاهى و دريغى نفرمود.
سوم او در چهل سالگى با حضرت ازدواج كرد؛ در حاليكه حضرت بيست و پنج سال داشت (پانزده سال كوچكتر بود) گويا از خصوصيات اخلاقى محمد امين - كه در سفرهاى تجارى شام او را شناخته بود و يا از جهات خبر دادن كاهنان ايمان به حضرت داشت آگاه بود و آينده دين او را پيش بينى مى نمود(146).
نقل شده است كه حضرت خديجه ، شبى در خواب ديد كه خورشيد بر سر شهر مكه دور زد و كم كم فرود آمد تا در خانه او آمد. بعد اين خواب را براى عموى خود ورقه - كه از علماى نصارى و عقيده مند به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله بود - نقل كرد ورقه به او گفت : تو با كسى ازدواج مى كنى كه دين جديدى مى آورد و دينش سراسر عالم را خواهد گرفت .
چهارم . از فضايل حضرت خديجه اين است كه تمام اولاد حضرت رسول اصلى اللّه عليه و آله - به جز ابراهيم كه از ماريه قبطيه بوده - از حضرت خديجه به وجود آمده اند. در فضيلت او همين بس كه مادر حضرت فاطمه اطهر عليها السلام باشد و تمام ائمه عليهم السلام از او باشند و در زيارتهاى حضرت امام حسين عليه السلام بخوانيم :
السلام عليك يابن خديجة الكبرى ؛ درود بر تو اى آقايى كه فرزند خديجه كبرى هستى كه گويا از افتخارات آن حضرت مى شماريم .
در بحارالانوار، از كشف الغمة نقل مى كند: از اميرالمؤ منين عليه السلام :
قال ذكر النبى صلى اللّه عليه و آله خديجة يوما و هو عند نسائه فبكى فقالت عائشة ما يبكيك على مجوز حمراء بن عجائز بنى اسد فقال صدقتنى اذ كذبتم و آمنت بى اذ كفرتم و ولدت لى اذ عقمتم قالت عائشة فمازلت اتقرب الى رسول الله صلى اللّه عليه و آله بذكرها
روزى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در نزد زنانش بود؛ صحبت از حضرت خديجه شد، پس او گريه كرد. عايشه گفت : چرا گريه مى كنيد؟ يك پيرزن سرخ رنگ از بنى اسد كه گريه ندارد! پس حضرت فرمود: او وقتى نبوت مرا تصديق كرد كه همه شما مرا تكذيب مى كرديد و وقتى او به من ايمان آورده كه همه شما كافر بوديد و او براى من اولادى آورد و شما عقيم و نازا هستيد عايشه از اعتراض خود پشيمان شد و گفت : از آن پس ‍ من براى خوش آيند حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله هميشه از خديجه ياد مى كردم (از الطاف خفيه الهى اين است كه عايشه و حفصه بچه دار نشدند).
در تفسير مجمع البيان از معاذبن جبل نقل مى كند:
قال : دخل رسول الله صلى اللّه عليه و آله على خديجه و هى تجود بنفسها فقال : اكراه ما نزل بك يا خديجه و قد جعل الله فى الكره خيرا كثيرا، فاذا قدمت على ضراتك فاقرا بهن منى السلام قالت : يا رسول الله ! و من هن ؟ قال : مريم بنت عمران و اسية بنت مزاحم و حليمة او كليمة اخت موسى (شك الراوى ) فقالت : بالرفاء و البنين ؛ (147). رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين لحظات حيات وارد شد، بر خديجه ؛ پس حضرت فرمود: اى خديجه ! فراق تو براى من خيلى سخت و دشوار است ولى چاره چيست ؟ بايد صبر كرد و خداوند پاداش اين ناراحتى و سختى را خواهد داد اى خديجه ! وقتى بر زنان هم رديف خود وارد شدى ، از طرف من به ايشان سلام برسان ، خديجه پرسيد: يا رسول الله ! منظور كيانند؟ فرمود: مريم بنت عمران مادر حضرت عيسى ؛ آسيه بنت مزاحم زن فرعون ؛ و حليمه (يا كليمه ) خواهر موسى (شك از راوى معاذبن جبل است ) پس خديجه با كمال ميل عرض كرد: اطاعت مى شود.
باز در مجمع البيان در روايت ديگرى از ابى موسى چنين آمده است :
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : كمل من الرجال كثير و لم يكمل من النساء الا اربع : اسية بنت مزاحم ، امرئة فرعون ، و مريم بنت عمران و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: از مردان ، افراد زيادى به درجه كمال رسيده اند، ولى از زنان به درجه كمال نرسيده اند، مگر چهار زن : آسيه دختر مزاحم ، زن فرعون و مريم دختر، عمران و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله .
5 - پنجمين فضيلت حضرت خديجه اولاد اوست . حضرت خديجه چهار پسر داشته به نام هاى عبدالله و قاسم و طيب وطاهر(بعضى طيب و طاهر را لقب عبدالله و قاسم دانسته اند) و چهار دختر به نام ام كلثوم (امنه ) و رقيه ، و زينب و فاطمه عليهما السلام .
در صلواتى كه در هر روز ماه رمضان وارد شده (مفاتيح هم نقل فرموده ) مى خوانيم :
اللهم صل على القاسم و الطاهر انبى نبيك اللهم صل على رقية بنت نبيك و العن من آذى نبيك فيها اللهم صل على ام كلثوم بنت نبيك و العن من اذى نبيك فيها اللهم صل على ذرية نبيك ...
خدايا! بر دو پسر رسول اكرمت ؛ قاسم و طاهر، درود بفرست خدايا! بر رقيه ، دختر رسولت ، درود بفرست و لعنت كن هر كس را كه موجب اذيت رسول تو شد به سبب او خدايا! بر ام كلثوم دختر رسولت درود فرست و لعنت كن كسى را كه موجب اذيت رسول تو شد به سبب او.
شكى نيست كه پسران از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوده اند ولى درباره دختران ، اختلاف است كه آيا از آن حضرت بوده اند، يا از شوهران قبلى حضرت خديجه بوده اند.
پسران آن حضرت ، در زمان ، حيات حضرت خديجه از دنيا رفته اند، ولى رقيه و ام كلثوم يكى پس از ديگرى در خانه عثمان از دنيا رفته اند و هم زوجه ابوالعاص بن ربيع بوده و حضرت فاطمه - شفيعه روز جزا - زوجه اميرالمؤ منين عليه السلام شد و مادر حسن و حسين و ائمه از نسل حسين عليه السلام گرديد و اگر حضرت زهرا سلام الله عليها نبود كفوى براى اميرالمؤ منين عليه السلام در عالم نبود، آدم فمن دونه يعنى آدم گرفته تا آخر (148).
سرانجام ، حضرت خديجه در دهم ماه رمضان ، چند روزى پس از وفات حضرت ابوطالب (سه روز يا سى و پنج روز يا يك سال ) در ميان حزن و اندوه رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدنيا رفت و در مقبرة المعلى (حجون ) در شهر مكه ، به دست رسول خدا به خاك سپرده شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله سالى كه حضرت خديجه (يگانه حامى و موجب دلگرمى خود در خانه ) و ابوطالب (يگانه مدافع او در بيرون خانه ) را از دست داد عام الحزن ناميد برادران شنيدند كه حضرت خديجه تمام دارايى و آن همه ثروتش را در اختيار رسول خدا صلى الله عليه و آله گذاشت حالا اين جمله را هم بشنويد تا پى به عظمت روحى و ايمانى او ببريد.
در لحظات آخر نور چشمانش دختر پنج ساله اش - فاطمه - را نزد پدر مى فرستد كه يا رسول الله ! مادرم مى گويد: خواهش دارم مرا در جبه اى از لباس هاى خودتان كفن كنيد.
و به اسماء بنت عميس درباره فاطمه سفارشاتى مى كند: اسماء! عزيزم فاطمه وقتى به خانه شوهر مى رود من نيستم ، دختر در چنين وقتى به مادر احتياج دارد؛ تو به جاى من در حق او مادرى نما.
ذكر توسل به حضرت زهرا(س ) 
و اسماء نيز خوب به وصيت خديجه عمل كرد در شب زفاف با او بود، در شب شهادت هم با او بود (149) مشهور است كه مى گويد: هنگام غسل دادن زهراى اطهر على عليه السلام جسد را غسل مى داد و من آب مى ريختم . يك وقت ديدم حضرت دست از غسل دادن كشيد و شروع به گريه كردند. عرض كردم : ياعلى ! چه شد، شما كه ما را امر به صبر مى فرموديد؟ (به خاطر بچه ها هم كه شده بايد خوددارى كنيد) فرمود:
اسماء! و ان عز على فراقها، لكنى لما و صنعتها على المغتسل ؛ راءيت ضلعا من اضلعها مكسور
اسماء! گرچه مصيبت فقدان زهرا خيلى سخت است ولى گريه على براى چيزى ديگرى است ؛ وقتى او را غسل ميدادم ، ديدم يكى از دنده هايش شكسته ، ولى تا كنون به من نگفته بود.
اكنون كه حال خوبى داريد چند كلمه بيش تر بخوانم ثوابش براى گذشتگانمان باشد.
بعد از غسل و كفن خواست بندهاى كفن را ببندد، حضرت نگاهى به گوشه اتاق كرد؛ ديد فرزندان زهرا، حسن و حسين ، زينب و ام كلثوم ايستاده اند، و خيره خيره به جسد مادر نگاه مى كنند فرمود:
يا حسن ! ياحسين ! زينب ! ام كلثوم ! هلموا و تزودوا من امكم فاطمة ؛ بياييد عزيزانم ، بياييد از مادرتان توشه برداريد ديگر او را نخواهيد ديد، پچه ها آمدند خود را بر جسد مادر انداختند امير مؤ منان فرمود:
خدا را شاهد مى گيرم ؛ فاطمه ناله اى زد و دست ها را از كفن بيرون آورد و يك دست بر گردن حسنش و يك دست بر گردن حسينش انداخت ، آنگاه آوازى بگوشم رسيد: تا على ارفعهما و لقد و الله ابكيا ملائكة السماوات ؛ على اين دو يتيم را از مادر جدا كن ؛ به خدا قسم ملايكه هاى آسمان ها را به گريه درآوردن . (150).
اميرالمؤ منين عليه السلام با ملاطفت و مهربانى آنها را از جسد مادر برداشت اما كربلا! چگونه سكينه را از جسد پدر جدا كردند!؟
اجتمعت عليها عدة من الاعراب ، فجروها عن جسد ابيها من نميدانم ؟ دختر سه ساله را كه يك نفر هم مى تواند كشان كشان و به روز از جسد پدر جدا كند ديگر عده اى از اعراب براى چه ؟
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم .
جلسه دوازدهم 
بسم الله الرحمن الرحيم
آثار حسن خلق در ماه رمضان 
ايها الناس من حسن منكم فى هذا الشهر خلقه كان له جوازا على الصراط يوم تزل فيه الاقدام
اى گروه مردم ! هر كس در اين ماه ، خلق خود را نيكو كند، در آن روزى كه گام ها بر پل صراط لغزان است او به آسانى از آن عبور مى كند.
عزيزان ! چگونه خود را به عادات حسنه عادت دهيم ، ماه رمضان ، ماه خودسازى و تمرين بر كارهاى نيك و حسنه است . بياييد در اين ماه ، خود را به صفات نيكو عادت دهيم ؛ به قرائت قرآن ، نماز، نافله ، رسيدگى به فقرا و مستمندان كم غذا خوردن ، ترك شهوات و محرمات حسن خلق و تواضع و... بسيار مناسب و به جا خواهد بود و بدانيم كه با اين تمرين خواه ناخواه آمادگى پيدا مى كنيم كه براى هميشه و در تمام ماه هاى سال اين چنين باشيم .
يكى از موضوعاتى كه در روايات و گفتار بزرگان ، بر آن بسيار تاءكيد شده و همه جا به مناسبت هاى گوناگون سفارش اكيد به آن شده است . حسن خلق است . در بعضى روايات فرموده اند كه كامل ترين مؤ منين از نظر ايمان ، كسى است كه اخلاقش از همه نيكوتر باشد. محمدبن مسلم از ابى جعفر عليه السلام چنين نقل مى كند:
قال ان اكمل المؤ منين ايمانا احسنهم خلقا؛ (151).
مؤ من ترين انسان ها، خوش اخلاق ترين آنها است .
در بعضى روايات فرموده اند:
از ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان صاحب الخلق الحسن له مثل اجر الصائم القائم ؛ (152).
صاحب خلق نيكو، اجر روزه دار، نمازگزار را دارد.
و در بعضى ديگر فرموده اند، كه حسن خلق گناهان را از بين مى برد، همانگونه كه خورشيد يخ را آب مى كند؛ عن ابى عبدالله عليه السلام قال : (153) ان الخلق الحسن يميث الخيطئة كما تميت الشمص الجليد# الميث و الموث : الاذابة ، و الجليد هوالماء الجامد من البرد .
و در بعضى روايات سنگين ترين چيز در ميزان ، اعمال را حسن خلق مى داند؛ الرضا عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله ما من شى فى الميزان ، احسن من حسن الخلق (154).
و در بحارالانوار از قرب الاسناد از جعفر بن محمد از پدرانش چنين آمده است :
قال قال رسول الله : ان احبكم الى و اقربكم منى يوم القيامة مجلسا احسنكم خلقا و اشدكم تواضعا و ان ابعدكم منى يوم القيامة الثرثارون و هم المستكبرون و قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اول ما يوضع فى ميزان العبد يوم القيمة حسن خلقه (155).
يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نزديكترين شما به من محبوبترين شما در نزد من روز قيامت ، خوش اخلاق ترين و متواضع ترين شما است . و دورترين شما به من روز قيامت ، مستكبران ، هستند بعد حضرت فرمود: اول چيزى كه در روز قيامت در ميزان اعمال بنده مى گذارد، حسن خلق اوست .
و در بحارالانوار، از معانى الاخبار چنين نقل شده :
عن عبن محبوب عن بعض اصحابنا قال : قلت لابى عبدالله عليه السلام : ما حد حسن الخلق ؟ قال : تلين جابنك(جانب : الاجنبى ) و تطيب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن (156).
راوى سوال مى كند از امام صادق عليه السلام كه حسن خلق را تعريف بفرماييد حضرت فرمود: آن است كه با غريب با ملايمت و نرم خويى رفتار كنى و گفتارت پاكيزه و مردم پسند باشد، و نيز برخوردت با برادر مؤ منت با گشاده رويى باشد.
وقتى انسان به رفتار و اخلاق رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام مراجعه ميكند از برخوردشان با دوست و دشمن ، تواضع و فروتنى آنان ، رسيدگى به مشكلات مردم ، حلم و بردبارى شان ، خوش رويى و گشاده رويى شان ، گذشت و عذرپذيرى ، ايشان و... مطالبى مى بيند كه مات و مبهوت مى ماند. كه خدايا از خدايا اينان هم بشرند؟ يا فرشته اند و آيا ممكن است كه ما هم كه افتخار پيروى آنان را داريم يك صدم يك هزارم ، اين گونه اخلاق حسنه را داشته باشيم ؟
حسن خلق اكتسابى است  
نكته : البته بايد توجه داشت كه خوش اخلاقى مانند بسيارى ديگر از صفات نيكو، اكتسابى است و مى شود آن را به دست آورد. پس خيال نكنيد كه حسن خلق در ذات هر فردى بايد باشد و اگر انسان طبيعتا بااخلاق بود(و خدا او را اين چنين خلق كرده بود) كه هست ، و گرنه نمى شود كه انسان بد اخلاق خود را خوش اخلاق كند
موضوع ديگرى كه بايد به آن توجه داشت ، اين است كه حسن خلق ، فقط همان خنده رويى تنها نيست ؛ بلكه همان طور كه در روايت گذشت همه صفات حسنه است از جمله تواضع و گذشت و اغماض ، و رسيدگى به مشكلات ديگران ... پس فكر كنيد هر كس خنده رو و مزاح شد و مردم را خندانيد، او حسن خلق دارد يا آنكه خداى ناكرده كسى شوخى و مزاح كند به وسيله رنجانيدن و مسخره كرده ديگران (به قول بچه دست انداختن ) كه اين بدترين صفت است و گاهى مى شود در مجلس كسانى يك نفر را مورد تمسخر قرار مى دهند، دلش شكسته و منفعل مى شود و ديگران بخندند اين چنين كارى مبغوض خدا و رسول خدا است . بله ، شوخى نمودن مباح بدون آن كه كسى برنجد، خيلى خوب و بلكه مستحب است و در احوالات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام و ائمه اطهار چنين مزاح هايى نقل شده است (بحارالانوار، ج 16، ص 294).

 

next page

fehrest page

back page