شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۳۳ -
و امام سجاد سيدالعابدين (عليه السلام)(774)
فرمود: اللهم
انك انزلت فى كتابك ان تعفو عمن ظلمنا و قد ظلمنا انفسنا فاعف عنا فانك اولى بذلك
... الهى لم اعصك حين عصيتك و اءنا بربوبيتك جاحد و لا باءمرك مستخف و لا لعقوبتك
متعرض و لا لوعيدك متهاون و لكن خطيئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى و اءعاننى
عليها شقوتى يعنى : ((خداوندا! تو در كتاب خودت با ما
امر كردى كه از كسانى كه با ما ستم كردند درگذريم ، ما به خويش ستم كرديم ، پس از
ما درگذر، چه اين كه تو از ما سزاوارتر به عفوى ))؛
خداوندا! در آن هنگام كه تو را نافرمانى مى كردم به اين خاطر نبود كه ربوبيت تو را
منكر و يا فرمانت را سبك شمرده بودم و يا در صدد معا ارضه با عقوبت بر آمده و عيد
تو را سست شمرده باشم ، وليكن گناهى از من سر زده و نفسم مرا فريفت و شقاوتم مرا بر
آن مدد شد....))؛
و اميرالمومنين (عليه السلام)(775)
فرمود: اللهم ان
ذنوبى و ان كانت قطيعة فانى ما اءردت بها قطيعة ؛ يعنى : ((خدايا،
گناهانم گرچه قطع رحم باشد، ليكن من نخواستم چنين كنم )).
اميرالمومنين (عليه السلام) خداى را معصيت نكرد و از عبوديت وى خارج نشد و به عصمت
وى ضربه اى وارد نشد، ليكن او را از چنگ زدن به حبل اسم خدا عقب انداخت و تمسك به
عروة الوثقى را به تاخير انداخت و در آن حال او را از دخول در حريم و وصول به
بالاترين درجه باز داشت ، به همين خاطر عصمت معصومين و درجات مقربان و فرشتگان و
پيامبران و مرسلين مراتب گوناگون دارد تا به مرتبه نهايى و بالاترين مرتبه و درجه
برسد، و آن درجه و مرتبه بالا از آن محمد و آل محمد (عليهم السلام ) است ، چه اين
كه ايشان عصمت مطلق دارند و همه مراتب عصمت و بالاترين درجه آن را حائزند.
پس اوامر و نواهى خدا همانند دستورات و پرهيزهاى پزشك است ، پزشك نمى خواهد با امر
خود سودى را به طرف خود بكشاند و يا زيانى را دور نمايد، بلكه مى خواهد به بيمار
سود برساند و زيان و بيمارى را از او دور نمايد، اگر بيمار با پزشك مخالفت كند، تا
هنگامى كه با مخالفت دستورات و پرهيزهايش انكار طبابت و حاذق بودن او نمايد و يا
دستورات او را سست بشمارد راه ارتباط با او را قطع نكرده ، تنها سلامتى خود را به
تاخير انداخته و مزد نخوردن داروها را اين گونه گرفته است . به همين خاطر خداوند
فرمود: ما يفعل
الله بعذابكم ان شكرتم يعنى : ((اگر سپاسگزار بوديد،
خداوند از عذاب شما چه مى خواست ؟)) يعنى اگر همه عوالم خود
را در مسير هدف آفرينش قرار مى داديد، به ايمنى مى رسيديد، يعنى هر چه دستور داد و
يا شما را از آن باز داشتم براى مصالح خود شما بوده نه براى مصالح خويش ، يعنى عذاب
من از فعل من نبوده بلكه كار شما بر خود شما دشوار شده ، چه اين كه :
و اءن ليس
للانسان الا ما سعى
(776) و
و اءن سعية سوف
يرى # ثم يجزاه الجزاء الاءوفى
(777) يعنى : ((انسان تلاش خود را
به زودى مى بيند، آنگاه خداوند به او پاداش كامل تر مى دهد)).
در معناى كرامت ائمه (عليهم السلام ) بر ديگر خلايق
فرمود:
المكرمون
كريم بودن چيزى يعنى آن چيز در ميان جنس خود ممتاز و خوب است ، خداوند بنى آدم را
از خلايق ممتاز كرده و به ايشان كرامت داد و حضرت محمد و آلش (عليهم السلام ) را از
بين فرزندان آدم كرامت بخشيد و به ايشان علم عنايت فرمود. خداى تعالى فرمود:
الرحمن # علم
القرآن # خلق الانسان # علمه البيان
(778) اين دانش را به احدى از جهانيان نداد. در مجمع البيان
از امام صادق (عليه السلام) نقل كرد: ((بيان در آيه شريفه به
معناى اسم اعظم است كه به آن همه اشياء معلوم مى گردند)).
و قمى
(779) از امام رضا (عليه السلام) در آيه
الرحمن # علم
القرآن روايت كرد كه آن حضرت فرمود: ((خداوند قرآن را
آموخت )). پرسيدند: (خلق الانسان )، فرمود: مراد
اميرالمومنين (عليه السلام) است ، پرسيدند: (علمه البيان )، فرمود: مراد بيان همان
امورى كه مردم به آن نيازمندند. و نيز فرمود:
و لقد كرمنا بنى
آدم و حملناهم فى البر و البحر ورزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا
تفضيلا؛(780)
يعنى : ((ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و ايشان را در دريا
و خشكى به دوش كشيديم و ايشان را از غذاهاى پاكيزه روزى داديم ، و بر بسيارى از
آفريده ها برترى داديم .))
و در امالى
(781) از امام صادق (عليه السلام) در اين روايت شده كه مى فرمود:
فضلنا بنى آدم
على سائر الخلق (و حملناهم فى البر و البحر) يقول على الرطب و اليابس (و رزقناهم من
الطيبات ) يقول من طيبات الثمار كله (و فضلناهما) يقول ليس من دابة و لا طائر الا
هى تاءكل و تشرب بفيها، لا ترفع بيدها الى فيها طعاما و لا شرابا غير ابن آدم فانه
يرفع الى فيه بيده طعامه ، فهذا من التفضيل ؛ يعنى : ما بنى آدم را بر ديگر
آفريدها برترى داديم و ايشان را در خشكى و دريا حمل كرديم ، يعنى برتر و خشك ، و
ايشان را از غذاهاى پاكيزه روزى داديم ، يعنى ميوه هاى پاكيزه و ايشان را برترى
داديم .)) آن حضرت درباره اين آيه فرمود: ((همه
چارپايان و پرنده ها دهان خويش را به غذا و آب نزديك مى كنند و غذا و آب را با دست
خود به دهان نمى برند، تنها انسان غذا و آب را به دهانش مى برد، اين نيز يكى از
موارد برترى انسان بر آفريده هاى ديگر است )).
و عياشى
(782) از امام باقر روايت كرد كه در آيه :
و فضلناهم على
كثير فرمود:
خلق كل شى ء
منكبا غير الانسان فانه خلق منتصبا؛ يعنى : ((همه را
افتاده خلق كرد ولى انسان را راست آفريد.)) و از
اميرالمومنين (عليه السلام) درباره صورت آدميان روايت شده كه آن حضرت فرمود: اين
گرامى ترين صورت به نزد خداست .
و در كافى
(783) از محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه
گفت : ساءلت
اءبا جعفر (عليه السلام) عما يروون اءن الله خلق آدم على صورته فقال هى صورة محدثة
مخلوقة و اصطفاها الله و اختارها على سائر الصور المختلفة فاءضافها الى نفسه كما
اءضاف الكعبة الى نفسه و الروح الى نفسه فقال بيتى (و نفخت فيه من روحى ) از
امام باقر (عليه السلام) پرسيدم : اهل سنت روايت مى كنند كه خداوند آدم را بر صورت
خويش آفريد.
حضرت پاسخ داد: اين صورت حادث و مخلوق است و خداوند آن را بر ديگر صورت هاى گوناگون
برگزيد، لذا صورت انسان را به خود نسبت داد، چنان كه كعبه را به خود نسبت داد و روح
را به خود منسوب نمود و فرمود:
و نفخت فيه من روحى .(784)
گويم : امكان دارد كه علت گزينش و نسبت به خودش اين باشد كه صورت انسانى كامل ترين
و تمام ترين حكايت از جمال و جلال را دارد، لذا خداوند به خودش اضافه كرده و نسبت
داد تا آگاه كند كه اگر ممكن بود كه خداوند متصور به صورتى شود كه محال است ، به
صورت انسانى در مى آمد. ليكن صورت براى خداوند محال است چه اين كه با ازليت و ابديت
و غير متناهى بودن ذات ناسازگارى دارد.
مطلب فوق را روايت زير تاييد مى كند كه از زبان خداوند نقل شده است :
ان الانسان سرى و انا سره انسان سر من است و من سر او هستم و آل محمد گرامى
ترين انسان ها به نزد خدا هستند و خداوند ايشان را براى خود برگزيد و دانش و حكمتى
به ايشان داد كه به هيچ كس از جهانيان عطا نفرمود و امر دين خود را به ايشان واگذار
كرد و برايشان سلام فرستاد و بر فرزندان پيامبران ديگر سلام نفرستاد و فرمود:
و سلام على آل
ياسين
و در كافى
(785) به اسنادش به محمد بن سنان از عبداله بن سنان روايت شده است
كه گفت : امام صادق فرمود: ((نه به خدا قسم ، خداوند به احدى
جز به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و الائمه (عليه السلام) تفويض نفرموده
است و فرمود:
اءنا اءنزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اءراك الله
(786) يعنى : ما كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا بين مردم
به آنچه خداوند به تو نشان داده حكم نمايى و اين در اوصياء (عليهم السلام ) جارى
است .
قمى
(787) در آيه شريفه
سلام على ال
ياسين
(788) روايت كرده است كه : ((آنگاه
خداوند محمد را ياد كرد و فرمود:
و تركنا عليه فى
الاخرين # سلام على ال ياسين
(789) فرمود: ((ياسين محمد و آل ياسين
ائمه هستند)).
و در معانى
(790) از امام صادق (عليه السلام) از پدرش از پدرانش از على (عليه
السلام) در اين آيه روايت كرده است كه فرمود: ((ياسين محمد
است و ما آل ياسين هستيم .))
و در جوامع
(791) از ابن عباس روايت كرده است كه : ((آل
ياسين آل محمد هستند و ياسين نامى از نامهاى آن حضرت است )).
فرمود:
المقربون
در شرح فقره
و عترت خيرة رب
العالمين بيان شد كه خداى تعالى ايشان را از نور ذات خويش آفريده و علت
اختيار ايشان از بين خلايق و ماجراى بين خدا و كليمش موسى چه بوده و همان براى
كسانى كه طالب هدايتند كافى است .
مراد از صادقين چيست ؟
فرمود:
المتقون
الصادقون المصطفون
حقيقت تقوى در ((و اعلام التقى ))
بيان شد و اين كه ايشان اعلام و قوام تقوى هستند و به واسطه ايشان و سر ايشان متقين
تقوى پيشه مى كنند و به واسطه علانيه ايشان مردم هدايت مى شوند.
((الصادقون )) اشاره به آيه شريفه
و كونوا مع
الصادقين
(792) دارد.
بدان كه حقيقت صدق عبارت از واقع و تقرر و وجود شى ء مى باشد و لذا هر چه مطابق آن
باشد صادق ناميده مى شود؛ مثل نسبت خبرى ، اگر خبر مطابق با واقع باشد صادق و الا
كاذب است و نيز خبر دهنده اگر خبرى كه داده مطابق با واقع باشد صادق و الا كاذب است
، گرچه خبر دهنده گمان كند كه خبرش واقعيت دارد.
بله ، او در اين دروغ معذور است ، چه اين كه خدا فرمود:
هذا يوم ينفع
الصادقين صدقهم لهم جنات تجرى من تحتها الانهار(793)
يعنى : ((اين روزى است كه راستگويان را راستگويى سودى بخشد،
ايشان باغ هايى دارند كه از زير آنها رودها جارى است )). چه
اين كه روشن است كه در روز قيامت حقيقت ايمان سود دارد، نه آنچه معتقدى آن را واقع
بپندارد.
پس مراد از صادقين در آيه نخست كسانى اند كه حامل حقيقت و واقع هستند و ايشان آل
محمد (عليهم السلام ) هستند كه حالم اسم خدا و مظاهر كلى آنند. لذا در كافى
(794) از امام باقر (عليه السلام) درباره اين آيه نقل شده است كه
فرمود: ((مراد ما هستيم )) و از امام
رضا (عليه السلام)(795)
نقل شده كه فرمود: ((صادقين ائمه (عليهم السلام ) و كسانى كه
به طاعت ايشان اعتراف دارند مى باشند)).
و در مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
و كونوا مع
الصادقين يعنى با آل محمد (عليهم السلام ) باشيد و قمى
(796) روايت كرده كه ايشان ائمه هستند.
و ((مصطفون )) مراد از آن در تفسير
و سلالة النبيين
و صفوة المرسلين بيان شد. و همان كفايت مى كند. به آن مراجعه كن .
فرمود:
المطيعون لله
حقيقت طاعت عبارت از اين است كه بنده هر آنچه را خدا داده يعنى جان و دارايى
ها و همه جوارح و اعضا و متعلقات خود را در اراده الهى صرف كند و اين درجه براى
بنده اى نسبت به خدا فراهم نمى شود مگر اين كه از محمد و آل محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم) باشد، اين مطلوب در ((المستقرين فى امر الله
)) بيان شده و ديگر اعاده نمى كنيم .
فرمود:
القوامون باءمره
تفسير آن در
المستقرين فى
امره و المظهرين لامره و نهى بيان شد.
فرمود:
العاملون بارادته
مراد اين است كه ايشان كارى نمى كنند، مگر اين كه خداوند از ايشان عهد گرفته
و در گفتار از خدا پيشى نمى گيرند و به فرمان او كار مى كنند، چنان كه روايت فراوان
در اين زمينه وارد شده و در كافى بابى براى آن باز كرده است ، چه اين كه اوامر الهى
درباره خودشان و امور خلايق به تدريج به ايشان مى رسد، و اين علم تدريجى از همه
علوم ايشان بالاتر و برتر است و در اين زمينه در كافى در باب علم ائمه (عليهم
السلام ) بابى باز شده است .
فرمود:
الفائزون بكرامته
يعنى ايشان به اعمال كريم فائز مى شوند و دستوراتى كه درباره كارهايشان به
تدريج به ايشان مى رسد بهترين اعمال است ، چه اين كه مامورين به اندازه قابليت ها و
بلندى مراتب و پستى مقامات خود مامور مى شوند و چون علل مبادى آل محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) گرامى ترين مبادى است ، پس بايد مامور به آها چيزى باشد كه با آن
علت نهايت مناسب را داشته باشد، پس اين فقره ناظر به عالم افعال ايشان مى باشد و
فقره هاى قبلى ناظر به مبادى و صفات و ملكات ايشان بود، بنابراين تكرار نيست .
ائمه (عليهم السلام ) ظرف علم پروردگارند
فرمود:
اصطفاكم بعلمه و
ارتضاكم لغيبه
واختاركم لسره و اجتباكم بقدرته و اءعزكم بهداه
و خصكم ببرهانه وانتجبكم لنوره
و اءيدكم بروحه
در فقره ((و خزان العلم )) بيان شد كه
دانشى كه خداوند به محمد و آلش (عليهم السلام ) داد اين است كه به علم مشيت رسيده
اند و ايشان خوانندگان به سوى مشيت الهى اند، چنين درجه اى ممكن نيست ، مگر اين كه
تجريد و تصفيه از همه مراتب وجود شده باشند و از همه حدود تزكيه و تنزيه گرديده و
خداوند ايشان را به مرتبه تجريد كامل كه براى ممكنات ممكن نيست برساند تا آزاد و
رها شوند و بتوانند با مبادى خويش با هر قيدى اجتماع نمايند، والا تا زمانى كه در
عالم حدود و قيود باشند نمى توانند به مرتبه ديگرى صعود نمايند چه اين كه هر حدى با
ديگرى متضاد است ، ولى اگر چيزى لابشرط باشد با هزار شرط هم جمع مى شود، وقتى اين
گونه ايشان را برگزيد و به جايگاه گرامى شده ها و بالاترين مرتبه مقربان و برترين
درجه مرسلان رساند، اهليت نزول علم الهى را پيدا مى كنند، پس خداوند رضايت داده كه
ايشان را بر علم خود مطلع كند و بر آن عزم را جزم كرده و ايشان را برگزيد و سر خود
را به سوى ايشان فرو فرستاد و ايشان را به قدرت خود پر ساخت و به هدايت خود رهنمون
شد، يعنى به آنها واگذار كرد كه اشياء را به اندازه اى كه گنجايش دارند برسانند،
لذا با اين قدرت و وكالت بر اشياء چيره مى شوند و براهين پروردگار ويژه آنها گرديد.
آن براهين بر كمال صفات جلالى و جمالى خدا دلالت مى كرد.
اين فقرات اشاره به عوالم هفت گانه اى دارد كه هيچ ذره اى در آسمان و زمين جز به آن
تحقق نمى يابد، خداوند همه اين مراتب را به شما داد، بنابراين با گزينش شما براى
علمش ظرف مشيت الهى شده ايد، لذا علمى كه به عالم مشيت رسيده به شما واصل گرديد و
با رضايت خدا و شاهد گرفتن شما در عالم مشيت خداوند شما را محل اراده خويش قرار داد
و غيب خدا مشهود شما گرديد و هنگامى كه شما محل اراده و معدن سر خدا گرديده ايد
بايد رسيدن به عالم قدر با اراده شما باشد به همين لحاظ با قرت خود شما را برگزيد،
يعنى شما را با مقدورات خود پر ساخت ، بنابراين تقدير همه اشياء جز با تقدير شما
امكان پذير نيست و بعد از تقدير اشياء شما را به قضايش رهنمون شد به اين كه شما را
چيره و مستولى بر تنزيل اشياء به عالم قضاء ساخت و شما را به امضاى تدريجى آنها
اختصاص داده تا برهان ربوبيت او هميشه با شما بوده و از شما جدا نشود، پس با شما
نورى قرار داد كه با آن راه رويد و آن نور روح القدس است و لذا شما را مويد به آن
ساخت ، هرگاه خداوند به شما در چيزى اجازه داد با دميدن وى به روع شما را مطلع مى
سازد. پس شما آن را به عالم اجل تنزيل مى دهيد و اين مطلب با بيان رساترى در
((موضع الرساله )) گفته شد. به آن
مراجعه كن !
اين كه فرمود: ((اصطفيكم لعلمه ))
اشاره به عالم مشيت كليه الهيه اى دارد كه مواد علم ايشان مى باشد و همان اسم اعظم
است كه داراى هفتاد و سه حرف است و حرفى را خدا براى خود در علم غيب برگزيده است ،
اين حرف را هيچ فرشته مقرب و يا پيامبرى مرسل نمى داند، خداوند هفتاد و دو حرف را
به حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) داده و آن حضرت به اهل بيت خود به ارث
عطا فرمود. ايشان با آن حوادث گذشته و حال و آينده را مى دانند، در اين باره
رواياتى در كافى آمده كه كلينى (ره ) براى آن بابى باز نموده است .
اين مرتبه بهره ائمه (عليهم السلام ) از حقيقت نبوت است كه صادر نخستين در همه
موجودات است و آن به منزلت علم در عالم خلق از عالم سبعه مى باشد.
و اين كه فرمود ((و ارتضيكم لغيبه ))
اشاره به آيه شريفه
فلا يظهر على
غيبه اءحدا # الا من ارتضى من رسول
(797)
و اين اشاره به نصيب و بهره ايشان از رسالت دارد، چه اين كه مرتبه رسالت پايين تر
از مرتبه نبوت است . و به آن به عالم اراده كليه الهيه اشاره نموده كه در عوالم
ايشان به منزلت عالم مشيت و عالم قرآن و عالم جمع است كه بدون يكى از دو اسم نمى
تواند به عالم شهادت تنزل نمايد، و حتما بايد در يكى از اين دو عالم فرود آيد. عالم
نور كه آيه محكمه است و يا عالم ظلمت كه آيه متشابه است .
اين كه فرمود: ((و اختاركم لسره ))
اشاره به عالم اراده خلقيه دارد كه عالم قدر الهى است كه مراد از آن عالم نور و آيه
محكمه و اسم الله است كه مختار خدا و رسول در مقام تنزل به عالم كثرت و منزلت فرقان
مى باشد، به همين خاطر مختار رسول پروردگار جهانيانند، چه اين كه ظهور ايشان در
عالم كثرت به اسم الله است نه به طاغوت ؛ پس ايشان براى سرّش اختيار و انتخاب شده
اند.
و فقره ((و اجتبيكم بقدرته )) اشاره
به عالم قضاى الهى كه عالم قدر در خلايق است دارد. اين مرتبه تنزيل ايشان به عوالم
اسماء حسنى است كه مراتب اسم الله هستند، زيرا اجتباء از باب افتعال و ريشه آن
جبايه و جباوه و جبوة و جبا به كسر جيم - معناى آبى كه در حوض جمع شده مى باشد.
چنان كه در قاموس آمده است ، پس مراد اين است كه خداوند تمام مقدورات را در شما جمع
كرده و شما را از آن پر نموده تا قضاى خويش را نسبت به مقدورات اعلام كرده باشد،
چنان كه آب را در حوض جمع كرده و حوض به آن پر شده باشد، پس باء در
((قدرته )) براى تعديه و تضمين معناى
((جمع )) براى امتلاء است .
و فقره ((و اعزكم بهداه )) اشاره به
عالم امضاء الهى كه عالم قضاء در خلق است دارد و عز به معناى غلبه و چيرگى و هدايت
به معناى ايصال و رساندن اراده اوست ، مراد اين است كه : با قرآن دادن عالم امضاء
در شما به شما چيرگى و سلطه بر همه اشياء و امضاء آن داده شده است .
و فقره : ((و خصكم ببرهانه )) و اين
اشاره به عالم اجل الهى دارد كه عالم امضاء در خلق و عالم اذن مى باشد، پس عالم اجل
در خلق عالم تعيين در خارج مى باشد. آنگاه اين مطلوب را چنين بيان كرد كه اين مطلب
به خاطر گزينش شما و برداشت همه حجاب ها از شما به واسطه نورش كه اسم الله است كه
مبداى ظهور شماست مى باشد.
لذا فرمود: و
انتجبكم لنوره و ايدكم بروحه ؛ اين شاءنى از شؤ ونت و مرتبه اى از مراتب اسم
الله است و با رسيدن اين مرتبه در حجت هاى خدا، خداوند انبياء (عليهم السلام ) را
تاييد كرد، چنان كه فرمود: ((و ايدهم بروح منه
)).
در كافى
(798) از ابو بصير روايت شده كه گفت : ((از
امام صادق (عليه السلام) درباره آيه
و كذلك اءوحينا
اليك روحا من اءمرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان
(799) پرسيدم ، فرمود:
قال خلق من خلق
الله عزوجل اءعظم من جبرئيل و ميكائيل كان مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم) يخبره و يسدده و هو مع الاءئمة من بعده ؛
يعنى : روح آفريده اى بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل است ، اين روح با روح خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) بود و او را مطلع و محكم مى نمود، آن روح با امامان بعد از
وى مى باشد)).
و نيز در كافى
(800) از ابو بصير روايت شده كه : ((از امام
صادق (عليه السلام) از آيه شريفه
و يساءلونك عن
الروح قل الروح من اءمر ربى
(801) پرسيدم ، فرمود: مخلوقى بزرگ تر از جبرئيل و عزرائيل
است كه با رسول خدا جمع بوده و با ائمه (عليهم السلام ) مى باشد، اين روح از عالم
ملكوت است .))
بدان كه در بيان حقيقت نبوت گفته شده كه هر نفسى بلكه هر موجودى از آن روح نصيبى
دارد و محمد و آلش (عليهم السلام ) آيات كبرى و مظاهر كليه آنند و ديگر مردم مظاهر
جزئيه او مى باشند، پس حقيقت محمديه الهيه و حقيقت علويه الهيه دو موجود مكنون در
همه اشياء هستند، پس آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به دليل اين كه به تمام
مراتب اسم اعظم رسيده اند كه آيت كبراى حقيقت محمديه الهى و حقيقت علويه الهى است ،
لذا كليات آن خصلت هاى هفتگانه اى كه همه آسمان ها و زمين به آن موجودند به ايشان
اختصاص يافتند. به همين خاطر به همه گذشته و حال و آينده احاطه دارند، بر خلاف ديگر
موجودات و لذا همه مراتب خلق و نه ديگران در ايشان تحقق دارد و ايشان شهداى خلقند.
پس اين فقره ها نظر به نفوس و سر ائمه دارد كه در اشياء مكنون است ، چه اين كه هر
موجودى از حقيقت نبوت و ولايت بهره دارد، نه اين كه ائمه مدبر عالم امكان و مقدر آن
باشند، بلكه تدبير و تقدير و غير آن از خداى واحد بدون شريك است و ايشان و ديگر
مردم در اثر پذيرفتن از خدا بدون هيچ واسطه در يك سطح قرار دارند، چنان كه در
ابتداى كتاب تحقيق شد.
در خلافت ائمه (عليهم السلام ) از خدا
فرمود:
و رضيكم خلفاء
فى اءرضه
خلافت بر زمين دو معنا دارد، چه اين كه مراد از زمين يا چيزى است كه ساختار جهات
قابليت در عالم امكان بر آن است ، در اين صورت معلوم گرديد كه همه تاثيرات در عالم
وجود به سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد و او مثل اعلى است كه خلقت
را شروع كرده و آنگاه اعاده اش مى نمايد، زيرا خداوند فرمود:
و هو الذى يبداء
الخلق ثم يعيده و هو اءهون عليه و له المثل الاءعلى فى السموات و الاءرض و هو
العزيز الحكيم
(802) يعنى : ((او كسى است كه آفرينش
را شروع كرده و آن را باز مى گرداند، و اين بر او آسان تر است و خداوند داراى مثل
اعلى در آسمان ها و زمين است و او گرامى حكيم است .)) و يا
مراد از آن زمين در قبال ديگر موجودات است .
در اين صورت مراد اين است كه وقتى خداوند همه اركان موجودات مورد نياز وجود را براى
شما كامل كرد و شما را به آداب خويش تاديب نمود، چنان كه جد شما محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) را ادب كرد و فرمود:
و انك لعلى خلق عظيم
(803) و سپس سياست مردم را به او واگذار نموده و فرمود:
و ما آتاكم
الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(804)
و فرمود: من يطع
الرسول فقد اءطاع الله
(805) چنان كه در كافى
(806) با طرق متعدد روايت شده و كلينى براى آن بابى ذكر كرده است ،
پس شما را نيز خلعت خلافت داد و خلافت را شايسته شما دانست ، پس شما را حجت ها و
خلفاى خويش قرار داد و فرمود:
الصالحات
ليستخلفنهم فى الاءرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم
وليبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا و من كفر بعد ذلك فاءولئك
هم الفاسقون
(807) يعنى : ((خداوند به كسانى كه
ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده داده است كه ايشان را خليفه خويش
در زمين قرار دهد، چنان كه گذشتگان را خليفه قرار داده است و دينى كه براى ايشان
شايسته ديد را متمكن و مستقر كرده و هراسانى ايشان را بعد از ترس به ايمنى بدل مى
كند تا مرا شرك نورزند و هر كس بعد از آن ناسپاسى كند، فاسق خواهد بود)).
در كافى
(808) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه از آيه ياد شده از
آن حضرت پرسيده اند، پاسخ داد: ((مراد از ايشان ائمه اند
(عليهم السلام )).
|