شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۳۴ -
و از امام باقر (عليه السلام)(809)
روايت شده كه ((خداوند در كتابش درباره واليان بعد از حضرت
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به طور ويژه فرمود:
وعد الله الذين
... هم الفاسقون يعنى : ((شما را به خاطر علم و دين و
عبادتم بعد از پيامبر خليفه قرار مى دهم ، چنانكه آدم براى بعد از خود اوصيايى قرار
داد تا پيامبرى كه بعد از وى مى آيد مبعوث شود، تا مرا بپرستند و شرك نورزند)).
مراد از ((يعبدوننى )) يعنى مرا به
ايمان بپرستند كه معتقد باشند كه بعد از محمد پيامبرى نيست ، پس هر كس غير از اين
گفت ((فاءولئك هم الفاسقون ))
بنابراين خداوند واليان امر را بعد از محمد به علم متمكن ساخت و ما همان واليانيم ،
از ما بپرسيد، اگر تصديقتان كرديم ، اعتراف كنيد و شما چنين نخواهيد كرد.
پس حقيقت خلافت از خدا عبارت از نيابت از خداست ، و خليفه قرار داد تا آن امور و
پياده شدن آن نيست به خدا مرتب گردد، و همين دليل و كاشف گردد از اين كه مردم به دل
ايمان آورده و به الوهيت و ربوبيت ايشان اعتراف دارند، چنان كه فرشتگان را واداشت
تا براى آدم سجده كنند تا مومن از كافر مستكبر معلوم شود، چنانكه در آيات مزبور
فرمود: انى جاعل
فى الاءرض خليفة
(810) و در سوره حجر فرمود:
و اذ قال ربك
للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون
(811) و در سوره ص فرمود:
فاذا سويته و
نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين
(812) پس سجود ايشان براى آدم طاعت خداى - سبحانه - است چه
اين كه با آن عبوديت خدا را براى خداى سبحان به اثبات مى رسانند، چه اين كه به طرفى
روى كنند كه خداوند ايشان را به آن طرف واداشت .
فرمود:
و حججا على بريته
در حجج
الله على اهل الدنيا و الاخرة و الاولى معنى حجت بيان شد. ((برية
)) در آيه شريفه
هو الله الخالق
البارء المصور(813)
آمده است ، ((بارى )) وقتى در كنار
خالق و مصور در آمده به اين معناست كه اكنون مى گوييم : چه اين كه خالق يعنى ذات به
اعتبار ايجاد عقول و بارى ذات به اعتبار تنزيل عقول به عالم نفوس مى باشد، اگر چه
هر يك ممكن است در جاى ديگر استعمال شود، و مصور به معناى ذات به اعتبار تنزيل نفوس
به عالم اسماء از قبيل سميع و بصير و غيره مى باشد، زيرا چه بسا اطلاق مى شود و
معناى فوق از آن فهميده مى شود. مثل آيه شريفه
و ما اءصاب من
مصيبة فى الاءرض و لا فى اءنفسكم الا فى كتاب من قبل اءن نبراءها(814)
يعنى : ((هيچ مصيبتى در زمين و يا در جان هايتان به شما
نرسيده مگر اين كه در كتابى قبل از اين كه نفوس را خلق نماييم نوشته شده است .))
در اينجا ((نبراءها)) يعنى قبل از
انشاء نفوس .
و در علل از اميرالمومنين (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
ان ملك الارحام
يكتب كل ما يصيب الانسان فى الدنيا بين عينيه ((فرشته
ارحام آنچه را كه به انسان در دنيا مى رسد در پيشانى وى مى نويسد)).
گويم : يعنى در عالم نفس وى مى نويسد، نفس بعد از فناى همه مراتب باقى مى ماند و
همين در آيه شريفه مورد اشاره واقع شده :
كل شى ء هالك
الا وجهه .
آنگاه فرمود: اين مطلب همان است كه در آيه شريفه
ما اءصاب من
مصيبة ... الخ آمده است و نيز فرموده اند:
يا بارى ء
النفوس بعد الموت
(815) و خداوند فرمود:
و اذ قال موسى
لقومه يا قوم انكم ظلمتم اءنفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا اءنفسكم
ذلكم خير لكم عند بارئكم
(816) يعنى : ((هنگامى كه موسى به
قومش بنى اسرائيل گفت : شما با گوساله پرستى به خويشتن ستم كرده ايد، پس به سوى
آفريننده خويش برگرديد و خويشتن را بكشيد، اين براى شما به نزد آفريننده شما بهتر
است )).
و خلاصه در مقام تقابل خالق و بارى و مصور، خالق به معناى آفريننده عقول و بارى به
معناى آفريننده نفوس و مصور به معناى آفريننده اجزاء است .
به عبارت ديگر خالق آفريننده عالم احديت و بارى آفريننده عالم واحديت و مصور
آفريننده عالم كثرت است ، پس مراد از اين گفته ، ((حججا على
بريته )) يعنى بر همه كسانى كه داراى نفس هستند، از فرشتگان
و انسانها و جنيان و غيره .
فرمود:
و اءنصار الدينه
مراد از دين آن است كه تدين بدان واجب و اعراض از غير آن لازم است و آن اسم
خداست ؛ ولى شرايع مظاهر الله در عالم افعالند، چنان كه در
الادلاء على مرضاة الله تحقيق شد.
بنابراين ايشان در سرّ و علانيه ياوران خدايند، در سر ياور خدايند چه اين كه همه
خيرات و كمالات در ابرار و اخيار مترتب بر سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
است و اين سر از مصاديق اسم خداست كه مكنون در هر نفسى است و لذا ايشان
((عناصر الابرار و دعائم الاخيار))
شده اند، چنان كه قبلا بيان شد و اگر اين سر نبود خداوند عبادت نمى شد و به شناخت
در نمى آيد.
و در علانيه به اين دليل كه ايشان راهنمايان به سوى رضايت و خشنودى خدايند و امر و
نهى خدا را آشكار مى كنند و آيات خدا را برپا مى دارند و ايشان با حجت هاى خود بر
منكرين از حريم خداوند دفاع مى كنند و از مخالفت با وى نهى مى نمايند، چنان كه در
باب ((و ابواب الايمان )) بيان شد به
آن مراجعه نما!
فرمود:
و حفظة لسره و خزنة لعلمه
ايشان حافظان سر و خزائن علمش مى باشند. در ((خزان
العلم )) و ((حفظة سر الله
)) شرح آن بيان شد.
فرمود:
و مستود عالحكمته
ممكن است ((مستودع )) به سكر
دال و يا به فتح دال باشد. بنابراين معنى چنين مى شود: ايشان حكمت خود را در نزد
خدا به وديعت گذاشته اند و يا خداوند حكمت خود را به نزد ايشان به وديعت گذاشته است
.
قبلا معناى حكمت بيان شد و روشن شد كه حكمت حقيقت ولايت است ، اين معنا در
((معادن الحكمة )) گفته آمد.
فرمود:
و تراجمة لوحيه
((تراجمة )) جمع
((ترجمان )) مثل عنفوان و زعفران و
ريهفان و آن به معناى پرده بردارنده و مفسر زبان است .
مراد از وحى قرآن مى باشد و در ((حملة كتاب الله
)) بيان شد كه حقيقت وحى اسم اعظم است كه خداوند همه حروف به
جز مستاءثره را به حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آموخت .
و قرآن مرتبه اجمال و تفصيل آن با ظهور مراتب و شؤ ون در مرحله فرقان است ، فرقان
مرتبه آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است ، آنچه را رسول خدا به لفظ در آورد،
مرتبه قول قرآن است كه قراء نيز آن را تلفظ كرده اند و آنچه را نويسندگان قرآن
نوشته اند مرتبه كتابت و نوشتارى است كه اگر قصد قرآن بودن و حكايت قرآن در آن بود
قرآن است .
پس مراد از اين كه ايشان ترجمه كنندگان وحى خدا هستند، يعنى ايشان بيانگر و تفصيل
دهنده همه مراتب آن است خستند، چه اين كه آنها اسم ياد شده را از عالم اجمال به
عوالم تفصيل تنزيل مى دهند و از آن هر چه را امت تا روز قيامت نيازمند است استنباط
مى كند. همانطور كه خداوند فرمود:
ولو ردوه الى الرسول و الى اءولى الاءمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم
(817) يعنى : اگر ايشان امر را به پيامبر و اولوالامر مى
رساندند، كسانى كه استنباط در قرآن مى نمايند آن را مى دانستند)).
و در جوامع
(818) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه
((ايشان ائمه معصومين هستند)).
و عياشى
(819) از امام رضا (عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود:
((ايشان آل محمدند، چه اين كه ايشان از قرآن استنباط مى كنند
و حلال و حرام را مى فهمند و ايشان حجت هاى خدا بر مردمند)).
و حقيقت استنباط در آوردن فروع و شاخه ها از اصول و ريشه ها و تنزيل كليات به
جزئيات مى باشد، پس ظواهر قرآن آخرين مرتبه آن و بواطن آن آخرين مرتبه ظاهر و حقيقت
آن اسم است ، بنابراين بواطن به شمار در نمى آيد، و هر معنايى كه در تاءويل قرآن
آمده به مرتبه اى نظر دارد، و لذا مراتب اختلاف دارند.
و ما در كتاب ((التحفة الرضوية ))
مطالبى بيان داشته ايم كه پرده از روى ((كتاب
)) برداشته مى شود و اختلاف در بين اخبار خود كتاب با آن برطرف مى گردد. به
آن مراجعه كن !
فرمود:
و اءركانا لتوحيده
((اركان ))، جمع
((ركن )) به ضم به معناى طرف قوى و
زيربناى ديگر اطراف است و قبلا بيان كرديم كه اسم الله كه سر آل محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) است در همه نفوس وجود دارد و سلوك تنها با معرفت و شناخت آن به
سلوك راه خداوند و توحيد هدايت دست مى يابند، ايشان با رسيدن به آن سر در عوالم
خودشان به آن مقامات مى رسند و اين سر ايشان را راهنمايى و ارشاد به حقيقت توحيد و
معرفت ((اله الالهه )) مى نمايد و اگر
آن سر نبود خداوند شناخته نمى شد و در فقره ((و ابواب
الايمان )) و ((القادة الهداة
)) مطالب فوق شرح گرديد.
ائمه (عليهم السلام ) شاهدان بر خلقند
فرمود:
و شهداء على
خلقه
حقيقت شهادت حضور مشهود در نزد شاهد است ، چه اين كه كسى مى تواند شهادت دهد كه شى
ء را در نزد خود حاضر ديده باشد. و در فقره ((و خزان العلم
)) بيان كرديم كه علم خدا اگر به علم مشيت برسد، خداوند محمد
و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را بر آن علم محيط مى كند، لذا ايشان ظرف
علم ، و مبادى ايشان و وجودشان بر همه مبادى و علل خلق محيط است . چه اين كه ايشان
مظاهر كليه اسم الله و ديگر مردم مظاهر جزئيه آنند، بنابراين ايشان نمونه هاى همه
موجودات را در نزد خود دارند، لذا هر خيرى و شرى كه از آنها صادر مى شود در آنجا
منعكس مى شود. بنابراين او عبارت از مرتبه جزئيه اى است كه مبادى ايشان بر آن احاطه
دارد، و اين مرتبه جزئيه از شؤ ون اسم خدا و مبادى خلايق و وجودات آنها مصاديق
خارجى اين مرتبه اند، و چون ائمه بر آن احاطه دارند، لذا به فعليت همه مراتب و شؤ
ون آن در عوالم خود احاطه دارند، و لذا در هفت ميقات و زمان يعنى در شب نيمه ماه
شعبان و سه شب قدر و در عوالم ائمه (عليهم السلام ) عوالم علم و مشيت و اراده و قدر
مردم از هم جدا مى شود. چنان كه در شب هاى جمعه عالم قضا و در روزهاى ديگر عالم
امضاء و اذن و در ساعات آجال ايشان معلوم مى گردد، آنگاه تك تك جزئيات معلوم گرديده
و در اعيان به تدريج و آرام آرام ، هر واقعه اى بعد از ديگرى رخ مى دهد، خدا و رسول
و خلفايش بهتر مى دانند.
اين در صورتى كه حادثه اى نخواهد جلوتر از زمان ظهورش در عوالم ائمه (عليهم السلام
) اتفاق افتد، ولى اگر مصلحتى اقتضا كند كه چنين عجله اى شود، مثلا كرامت و اعجازى
اقتضا مى كند كه چيزى اكنون پديد آيد، ايشان از ظهور آن چيز حاجب و مانع نمى شوند،
بنابراين ائمه (عليهم السلام ) شهداء خدا بر خلق هستند، و هيچيك از امور مردم از
ايشان مخفى نمى ماند. و قرآن و احاديث بر آن دلالت دارند: در كافى
(820) از سماعة از امام صادق (عليه السلام) در
فكيف اذا جئنا
من كل اءمة بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا(821)
يعنى : ((چگونه اى آن هنگام كه از هر امتى شاهدى آورديم و تو
را بر ايشان شاهد قرار دهيم )).
فرمود: ((آيه شريفه درباره امت محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) نازل شده . چه اين كه هر قرنى ايشان امامى دارند كه بر ايشان شاهد است و حضرت
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ما شاهد مى باشد)).
و در آن باسنادش از بريد عجلى
(822) روايت شده كه از آيه شريفه
و كذلك جعلناكم
اءمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس
(823) از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم ، فرمود: ما امت
وسطى هستيم و ما شهداء خدا بر خلق و حجج او در زمين هستيم . پرسيدم : خداوند فرمود:
((ملة ابيكم ابراهيم )) پاسخ داد:
تنها ما را قصد كرده او شما را در كتابهاى انبياء سابق مسلمان ناميد و نيز در قرآن
تا رسول بر شما شاهد باشد، پس رسول خدا شهيد بر ما در آنچه به ما از خداوند رسانده
و ما شاهدان بر مردميم ، پس هر كس تصديق كرد او را در روز قيامت تصديق مى كنيم و
هر كس ما را تكذيب كرد در روز قيامت او را تكذيب مى كنيم . در اين معنا روايات
عديده اى
(824) موجود است .
و نيز روايات عرض اعمال بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم
السلام ) بر اين مطلب دلالت دارند.
در كافى
(825) باسنادش به ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه
فرمود: ((اعمال بندگان بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) در هر صبح نموده مى شود، خواه بندگان مومن باشند و خواه فاجر، بنابراين
بترسيد، لذا خداى - تعالى - فرمود:
اعملوا فسيرى
الله عملكم و رسوله و...(826)
يعنى : ((عمل كنيد كه خداوند عمل شما را مى بيند و نيز
پيامبرش ... آنگاه ساكت شد.))
و در آن
(827) باسنادش از يعقوب بن شعيب روايت شده كه ((از
امام صادق (عليه السلام) از آيه شريفه
اعملوا فسيرى
الله عملكم و رسوله و المومنون پرسيدم ، پاسخ داد: مرا از مومنون
((ائمه )) هستند)).
و در كافى به اسنادش از سماعه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه
((از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: چرا پيامبر را آزار مى
دهيد، مردى پرسيد: چگونه او را آزار مى دهيم ، فرمود: مگر نمى دانيد كه اعمال شما
بر آن حضرت عرضه مى شود، هنگامى كه در آن معصيتى ببيند، حضرت بدش مى آيد، بنابراين
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ناراحت نسازيد، و او را مسرور كنيد)).
در كافى اخبار ديگرى در اين معنا روايت شده است .
و مراد از عرض اعمال بر ايشان اين است كه جوشش و تكون و فعليت اعمال در عوالم ائمه
(عليهم السلام ) مى باشد كه آرام آرام در روزها و ساعات پديد مى آيد و ما در
((مختلف الملائكه )) آن را بيان كرديم
. به آنجا مراجعه كنيد.
بلكه ائمه (عليهم السلام ) شهداء بر همه خلايق از اولين و آخرين از پيامبران و
مرسلين و فرشتگان و انسانها و جنيان و ديگر مخلوقات هستند، چه اين كه وجود ايشان بر
وجود همه خلايق احاطه دارد و ايشان ظرف مشيت خدا بوده و علم گذشته و آينده و حال تا
روز قيامت در نزد ايشان است و نيز اخبارى در خصوص هر يك از آن دو وارد شده از زمره
آن اخبارى است در اين كه ايشان حجت بر همه مخلوقات بر همه عوالمند.
از جمله روايت خصال
(828) به اسنادش از عبدالخالق از راوى از امام صادق (عليه السلام)
مى باشد، فرمود: ((خداوند دوازده هزار عالم آفريد كه هر
عالمى از هفت آسمان و زمين بزرگ تر است ، هيچ يك از عوالم گمان نمى كند كه خداوند
عالمى ديگر غير از آن آفريده است ، و من حجت بر همه آنها هستم )).
و از بصائر الدرجات
(829) به اسنادش از ابن ابى عمير از رجالش از امام صادق (عليه
السلام) روايت كرده كه ((از امام حسن بن على (عليه السلام )
روايت نمود كه فرمود: خداوند دو شهر دارد، شهرى در مشرق و شهرى در مغرب و بر آن دو
ديوار است و هر شهرى يك ميليون لنگه در از طلا دارد و در آن يك ميليون زبان وجود
دارد كه هر كدام از آن زبانها غير از زبان ديگرى است و من همه آن زبانها را مى دانم
و در آن دو شهر و بين آنها و بر آنها حجتى غير از من و برادرم حسين نيست
)).
در همان كتاب
(830) از احمد بن حسين از پدرش با همين اسناد شبيه اين روايت را نقل
كرده است .
و از سرائر(831)
از جامع بزنطى از سليمان بن خالد روايت شده كه فرمود: ((از
امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: هيچ چيز نيست از آدميان و انسان ها و
جنيان و فرشتگان در آسمان مگر اين كه ما حجج بر آنها هستيم و خداوند مخلوقى
نيافريده مگر اين كه ولايت ما را بر او عرضه كرده و با ما بر او احتجاج نموده . عده
اى مومن به ما و عده اى كافر و جاحد بوده اند، حتى اين عرضه بر آسمان ها و زمين و
كوه ها نيز صورت گرفته است ... الحديث )).
و در كتاب بحار بابى براى آن باز كرده و اخبار آن را ذكر كرده ، هر كس خواهد به
كتاب امامت آن مراجعه كند.
و در روضه كافى
(832) به اسنادش به يوسف بن ابى سعيد روايت شده كه گفت :
((روزى خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم ، به من فرمود:
هنگامى كه روز قيامت شود، خداوند همه مردم را جمع مى كند، حضرت نوح را قبل از همه
صدا مى كنند، به او مى گويند: آيا پيام را رساندى ؟ مى گويد: آرى ، مى پرسند: شاهد
تو كيست ؟ مى گويند: محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ). فرمود: آنگاه
حضرت نوح (عليه السلام) بلند مى شود و مردم را كنار مى زند تا به حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) مى رسد، جايگاه آن حضرت در محل خوشبويى قرار دارد، و حضرت
على (عليه السلام) با اوست .
اين آيه آن صحنه را تصوير كرده است كه :
فلما راءوه زلفد
سيئت وجوه الذين كفروا يعنى : ((هنگامى كه او را
ديدند، روى كسانى كه كفر ورزيده اند سياه مى شود)). نوح به
آن حضرت مى گويد: خداوند از مين پرسيد آيا پيام را رساندى ! گفتم : بله ، پرسيد:
شاهد تو كيست ؟ گفتم : محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، آن حضرت مى گويد: اى جعفر
و اى حمزه بر پا خيزيد و براى حضرت نوح شهادت دهيد كه او رسانيده است . امام صادق
(عليه السلام) فرمود: پس جعفر و حمزه شاهد پيامبران در تبليغ هستند، پرسيدم : فدايت
شوم ، پس على (عليه السلام) چه جايگاهى دارد و كجاست ؟ فرمود: منزلت على بزرگ تر از
اين است )).
در همان كتاب
(833) در باب
انا اءنزلنا فى
ليلة القدر # و ما اءدراك ما ليلة القدر(834)
از امام باقر (عليه السلام) روايتى طولانى نقل شده است كه فرمود: ((به
خدا سوگند، حكم الهى است كه بين مومنين اختلافى نباشد، به همين خاطر ايشان شاهدان
بر مردمند، تا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ما و ما براى شيعيان شهادت
دهيم ، و شيعيان ما شاهد بر ديگر مردمند، بنابراين ايشان بر همه مردم شاهدند)).
فرمود:
و اءعلاما لعباده
((اعلام )) جمع
((علم )) كوهى است كه راه به آن دانسته مى شود و در
اضافه ((عباد)) به ضمير
((ه )) كه به خدا بر مى گردد اشاره به
اين شده كه هر كس كه خدا را مى پرستد چاره اى از توجه به ائمه (عليهم السلام )
ندارد، وگرنه به خدا راه نمى برد و راه عبادت او را نمى فهمد.
فرمود:
و منارا فى بلاده
((المنار)) به فتح ميم ، چيز
مرتفعى كه بر آن آتش افروزند تا گمشده ها راه يابند.
فرمود:
و اءدلاء على صراطه
بدان كه قوام هر چيز به مبداء آن است ، و مبداء آن چيز خود مظهرى از مظاهر
جزئيه حقيقت نبوت مى باشد و مبداء آن شى ء ركن آن است ، پس به اعتبار اين كه باب
ايمان به خدا مى باشد، عَلَم بندگان است و به اعتبار اين كه گمراه به او راه را
پيدا مى كند و شخص را به رشد مى خواند، منار در بلاد انفس است و به اعتبار اين كه
بعد از شناختن آن شخص را راهنمايى مى كند كه محدث و خالق و قيمى دارد، لذا دليل مى
باشد و آن سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد، پس ايشان اعلام بندگان
خدا و منار بلادش و دلالت كننده بر صراطش مى باشند و اين مطلب را به طور مشروح در
اركان البلاد و ابواب الايمان آورده ايم . به آنجا مراجعه كنيد.
اين مطلب در سر اما در علانيه به علت اينكه هيچكس جز به دعوت و انوار سخنان ايشان و
نيز به خاطر حسن سيره شان با خدا هدايت پيدا نكرد، چندان سيره ايشان با خداوند نيكى
بود كه حتى دشمنان ايشان نيز در آن ايراد نكرده اند.
فرمود:
عصمكم الله من الزلل
حقيقت عصمت را بيان كرديم ، و آن اين كه عصمت عبارت از اسم الله است كه
مبداء همه خيرات است . چه اين كه الله مشتق از اله الهة يعنى ((عبد
عبادة )) يعنى عبادت نمود و يا از ((اله
)) مثل ((فرح ))
به معناى ((تحير)) است ، و بنابر هر
دو فرض ((اله )) به معناى فعال براى
مبالغه است .
معناى الله بنا بر فرض اول عبادت سخت است ، پس مراد اين است كه امام طورى به نهايت
مراتب عبادت رسيد كه فنا و مرگ خويش را نيز از مولاى خود مى بيند، و بنابر معناى
دوم مراد از ((اله )) تحير و سرگردانى
شديد است وى طورى واله و شيفته مولى شده كه خود را نمى بيند، اين معنا به معناى اول
بر مى گردد.
در هر صورت اسم مرتبه اى است كه عبد در آن جز مولايش و مرگ و فناى بالكيه در او را
نمى بيند، اكنون كه چنين است براى او گناهى تصور نمى شود، پس فعل او فعل خدا و قول
او قول خدا و گوش و چشم و دست و زبان و اراده او خدايى اند و او بين دو انگشت
پروردگار است هر كجا و هر طرف كه خداوند بخواهد او را مى چرخاند، و اين همان سخن
مولى اميرالمومنين (عليه السلام) است كه فرمود:
الهى هذه ازمد
نفسى عقلتها بعقال مشيتك و هذه اعباء ذنوبى دراءتها برحمتك و هذه اهوائى المضلة و
كلتها الى جناب لطفك عفوك يعنى : ((خدايا! اين
افسارهاى نفس من است كه به بند مشيت تو بستم ، و اين سنگينى گناهانم مى باشد كه با
رحمت تو آن را دفع كردم ، و اين خواست ها و هواهاى گمراه كننده من است كه به جناب
لطف و عفوت واگذار كرده ام .)) بنابراين گناهكار كيست ؟ و
خطاكار چه كسى است ؟ لغزش گر و آزماينده و گول زننده و بنده كيست تا خداوند او را
بيازمايد، هنگامى كه خداوند ايشان را به چنين مرتبه اى رسانيد و آن را جبلت ايشان
قرار داد، چه اين كه خود آن را در عالم ميثاق اختيار كرده اند. پس ايشان از لغزش ها
معصوم و از هر فتنه اى در امانند، و از هر نجاستى پاكند و خداوند همه پليديها را از
ايشان دور ساخت . چه اين كه افتادن در لغزش و گناهان و اشتباهات و فتنه ها و
پليديها و نجاست ها و هر زشتى و فاحشه اى از شاخه هاى شيطان و ستمگران است .
چنان كه خداوند فرمود:
يا بنى آدم لا
يفتننكم الشيطان كما اءخرج اءبويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما
انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطين اءولياء للذين لا يؤ
منون # و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله اءمرنا بها قل ان الله
لا ياءمر بافحشاء اءتقولون على الله ما لا تعلمون
(835) يعنى : ((اى فرزندان آدم !
شيطان شما را نفريبد، آن چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت اخراج كرده لباس ايشان
از تنشان برون كرد تا بدهاى ايشان را به آنها بنماياند، شيطان و قبيله او شما را از
سويى كه شما نمى بينيد، مى بينند، ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان
نمى آوردند، به هنگامى كه مرتكب عمل زشتى شده اند، مى گويند: ما پدران خويش را بر
آن يافتيم و خداوند ما را به آن امر كرد. بگو كه خداوند به فحشا امر نمى كند، آيا
بر خدا چيزى مى بنديد كه نمى دانيد؟
و فرمود: لا
اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك
بالعروة الوثقى لا انفصام لها والله سميع عليم # الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من
الظلمات الى النور و الذين كفروا اءولياؤ هم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات
.(836)
و فرمود: فاذا
قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم # انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و
على ربهم يتوكلون # انما سلطانه على الذين يتولونه والذين هم به مشركون .(837)
يعنى : ((هنگامى كه خواهى قرآن بخوانى از شيطان رانده شده به
خدا پناه ببر، چه اين كه شيطان بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگار خويش توكل مى
كنند قدرتى ندارد، بلكه قدرت وى بر كسانى است كه او را دوست گرفته و كسانى كه به
خدا مشركند)).
فرمود: والزلل ؛ الزلل با حركت زاء و لام مصدر ((زل يزل
)) به كسر عين در ماضى و فتح و كسر آن در مضارع به معناى
لغزيدن در گل و يا در گفتار است و كنايه از افتادن در مرتبه اى از مراتب شيطنت و شؤ
ون طاغوت مى باشد.
در آزمايش و فتنه ها
فرمود:
و آمنكم الفتن
((فتن )) جمع ((فتنه
)) داراى چند معناست : 1. عذاب و آيه شريفه (و على النار
يفتنون ) از همين معناست . 2. جنون 3. امتحان 4. خوش آمدن از شى ء 5. ضلال 6. اثم
7. كفر 8. فضيلت 9. اختلاف آراء مردم و غير آن كه آوردن آنها باعث اطاله كلام مى
شود.
مراد اين است كه هر چه كه شايسته خليفه خدا نيست شما از آن محفوظ هستيد و خداوند
شما را محفوظ داشته است ، زيرا جبلت شما را به مرتبه اسم الله كه مبداء همه خيرات و
مبرات است اختصاص داده است .
بدان كه خداوند اسماء جزئيه و كليه اى دارد و به موجب برخى از اخبار هزار و يك اسم
دارد، و هر كدام داراى شؤ ونات و مراتب غير متناهى اند، و به اعتبار هر مرتبه و
شاءنى طاعت و معصيتى وجود دارد، و هر كس مبداءش اسم الله به لحاظ اسم الله نه به
اعتبار برخى از مراتب و يا بعضى از شؤ ون اسم الله باشند.
|