ايـنـهـا مـى
ديـدنـد كـه اگـر اسـلام را بـه آن نـحـو بـخـواهـنـد ارائه بدهند، آنطورى كه اهـل
بـيـت خـواسـتـنـد ارائه بـدهـنـد، نـمـى تـوانـنـد ديـگـر كـاخ داشـتـه بـاشـنـد و
آن وسائل ، و مردم در كوخ ها باشند و اينها در آن كاخ ها و با عظمت باشند كه بعد
از اينكه بـعضى شان مردند طلاهايشان را با كلنگ شكستند و تقسيم كردند. اسلام يك
همچون عنوان سـرمـايـه دارى بـه آن مـعنا كه هست نمى پذيرد، اسلام قواعد دارد،
اينها هم نمى خواستند اينطور باشد، يعنى طبق قواعد، لكن غير از اين رژيم اخير هم
سلاطين كه همه شان سر تا پـايـشـان فاسد بوده و گمان ندارم در تمامشان بتوانيد پيدا
كنيد كه به اندازه دو نفر، سه نفر پيدا بكنيد كه اينها يك اشخاص صحيحى بودند،
آنهائى هم كه معروف به جنت مـكـان هـسـتـنـد، آنـهـا هـم دوزخ مكان بودند، همان ها
بودند كه پسر خودشان را كور كردند بـراى ايـنـكـه مـبـادا چـه بـشـود و هـمـان كـه
مـعـروف بـه انـوشـيـروان عـادل اسـت وقـتـى ظـلم هـايـش را تـاريـخ مـى گـويـد روى
تـاريخ را سياه كرده . لكن تا قـبـل از ايـن رژيـم اخـيـر، آن رژيـم هاى بنى اميه و
بنى عباس و رژيم هاى سلطنتى غالبا اسلام را به حسب ظاهر پذيرفته و به حسب واقع نمى
خواستند آنطور باشد، لكن براى خـودشـان هـمـه را مـى خـواسـتند، هر چيزى را مى
خواستند براى خودشان ، مى خواستند كه مـمـلكت اسلامى را گسترش بدهند براى اينكه
نفوذشان زياد بشود، كشور گشائى بكنند كه نفوذخودشان زياد بشود، هر چه مى خواستند،
مى خواستند براى خودشان و دار و دسته خودشان باشد.
مورد هدف قرار دادن روحانيون از سوى رژيم جهت مخالفت با
اسلام بود
لكـن ايـن رژيـم فـاسـد، مـا را بـراى ديـگـران مـى خـواسـت . از اول كـه رضـاخـان
آمـد و مـن هـم يـادم هـسـت و از اولش در مـسائل بودم تا حالا، اولى كه آمد و
ابتدائا با سالوسى رفتار كرد، وقتى كه مستقر شد اول هـدف اسـلام بـود، لكـن نـمـى
گـفـت هـدف را، آن قرار داد كه اسلام نباشد (البته به تـعـليـم ديگران ، تعليم خارج
) لكن از روحانيين شروع كرد، از مجالس وعظ و خطابه و روضـه جـلوگـيـرى كرد. از
اينجا شروع كردند كه بلكه مؤ فق بشوند اساس ، اساسى كـه خـارجـى هـا از آن مـى
تـرسيدند از بين ببرند، آنها مطالعات دامنه دار دارند نسبت به شـرق و نـسـبـت بـه
ايـران ما مطالعات دامنه دار دارند، هم نسبت به ذخائرى كه ايران دارد ايـنـهـا نقشه
بردارى كرده اند و مطلعند، بهتر از خود ايرانى ها مى دانند كجا چه هست و هم مطالعات
دامنه دارى شايد بيشتر از آن مطالعات نسبت به گروه هاى مردم كردند. عشاير را
مـطـالعـه كـردنـد كـه بـبـينند اينها چه جور مقاصد دارند، چه جور مى شود اينها را
به دام انـداخـت ، طـوايـفى كه در شهرستان ها بودند و جز عشاير نبودند اينها را با
چه مى شود هـمراه كرد كه همان مقصد مشترك كه اسلام نباشد، اينها را با هم همصدا كرد
و بدون اينكه اسـمـش را بـيـاورنـد واقـعـيـتـش بـاشـد. در زمـان رضـاخـان كـه مـن
شـاهـد مـسـائل بـودم طـورى كـرده بودند كه شاعرش ، نويسنده اش ، گوينده اش ، همه
بر ضد روحانيت بودند. آن شعرا و گويندگان خودشان بودند نه گويندگان مردم ، شاعرش مى
گفت ، كه نمى خواهم شعرش را بخوانم ، كه تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ
را كشوردارا به كجا خواهد برد، آخوند را ننگ مى دانستند، قجر هم كه با او دشمن
بودند. يك جـلسـه اى درسـت كـرده بـودنـد ايـنها، من شنيدم همان وقت ها يك مجلس
نمايش مى دادند فتح اعـراب را كـه ايـران را فـتح كرده بود، در آن مجلس نمايش دادند
و عرب هائى كه مثلا پا برهنه بودند و با آن وضعى كه بوده نمايش دادند واينكه كاخ
هاى آن را از آنها گرفته اند در آنجا، دستمال ها بيرون آمد براى گريه كه اسلام
غلبه كرد بر اينها، الان هم كه مـن و شـمـا ايـنجا نشسته ايم همچو فكرهائى هست كه
متاسفند از اينكه اسلام بر مليت غلبه كـرده ، اسـلام را كـارى بـا او نـدارنـد،
مـخالف با او هستند. الان هم در نويسنده هاى ما، در گـويـنـده هـاى مـا و در
روشـنـفكرهاى ما، در غربزده هاى ما، اين معنى هست كه اسلام را نمى خـواهـند و آنها
كه راست نمى گويند مليت را مى خواهند، وقتى هم از مليتشان مى خواهند اسم بـبرند، از
همين شاه ها اسم مى برند، از همين شاه هائى كه همه شان در تاريخ معلوم است كـه
چكاره بودند. از اولى كه رضاخان آمد، بعد از اينكه مستقر شد، البته اولش خيلى هم
روضه مى گرفت ، هم روضه مى رفت و هم تكيه ها، همه را رفت يك مرتبه در يك محرمى
گفتند همه تكيه ها را رفته بود، بعد كه بازى داد ملت راو ملت ماهم صفاى نفس دارند
زود بازى مى خورند، بعد كه بازى داد ملت را، آنوقت آن چهره اش را نشان داد، تمام
روضه ها را سرتاسر مملكت قدغن كرد و بر معممين آن كرد كه نمى توانست يك نفر معمم
ظاهر بشود توى خيابان ، بعضى از محترمين معممين كه نمى خواهم اسمش را ببرم ، بردند
در كلانترى و هـمـانـجـا بـا چـاقـو عـبـا و قـبـايـش را بـريـدنـد بـه شـكـل
ايـنـكـه كـت و شـلوار بـايـد بـاشد و رهايش كردند و معممين را قدغن كرده بودند كه
شـوفـرهـا هـم سوارشان مى كردند، بعضى از شوفرها هم خوش رقصى مى كردند مقصد آخوند
نـبـود، مـقـصـد اسـلام بـود ايـنها را مى ديدند كه تا اينها هستند اسلام را نمى
شود از بين بـرد، بـايـد اينها را از بين برد بعدش اسلام را، اسلام منهاى روحانيت
همين تز است ، حالا گوينده اش ملتفت نيست و يا ملتفت است و مغرض .
مجالس روضه است كه مردم را تهييج مى كند كه به همه چيز
حاضرند
ايـن مـطـلبى كه الان القا كرده اند به جوان هاى ما كه تا كى گريه و تا كى روضه و
ايـنـهـا، بـيـائيـد تظاهر كنيم ، اينها نمى فهمند روضه چيست و اين اساس تا حالا سر
كى نگه داشته شده است ، اين را نمى دانند و نمى شود هم بهشان بفهمانند.
ايـنـهـا نـمـى فـهـمـنـد كه اين روضه و اين گريه آدم ساز است ، انسان درست مى كند،
اين مجالس روضه ، اين مجالس عزاى سيدالشهدا و آن تبليغات بر ضد ظلم ، اين تبليغ بر
ضد طاغوت است ، بيان ظلمى كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد. همين در عين حالى كه
جوانهايشان كه كشته شدند و برايشان فرياد مى زنند و چه مى كنند، لكن بازى خوردند و
مـى گويند آن جوان ها را از ياد ببريد براى اينكه آنهائى كه به اينها تلقين مى كنند
اسـاس را سـيـدالشـهـدا مـى دانـنـد، اسـاسـى كـه همه چيز را تا حالا نگه داشته او
بوده ، پيغمبر (ص ) هم فرمود كه (انا من
حسين ) يعنى ديانت را او نگه مى دارد و
اين فداكارى ، ديـانـت اسلام را نگه داشته است و ما بايد نگهش داريم . اين جوان
توجه ندارند، البته يـك دسـته اند و تزريق به اينها شده از اشخاص كه مى خواهند
نباشد. اينها از اساس مى خـواهـنـد روضه را از بين ببرند كه روضه خوانى است كه
عواطف مردم را همچو تهييج مى كند كه بر همه چيز حاضرند. وقتى مردم ديدند كه
سيدالشهدا جوان هايش را آنطور قطعه قـطـعه كردند و آنطور جوان هاى خودش را داد،
براى مردم آسان مى شود كه جوان بدهند و مـا بـا ايـن حـس شـهـادت دوستى اين معنى را
ملت ما پيش برد و رمز همين معنائى بود كه از كـربـلا مـنعكس شد به همه جهاتى كه ما
داشتيم ، به همه ملت ما، و همه آرزوى شهادت مى كـردنـد، هـمـان شـهـادتى كه سيدش
سيدالشهدا بود و اينها نمى فهمند كه اينجاست كه نـگـه داشـتـه اسـت ، آنـهـائى كـه
مـى فـهـمـنـد تـزريـق مـى كـنـنـد و ديـگـران را گول مى زنند.
آنهائى كه به ضد روحانيت حرف مى زنند، قلمفرسائى مى كنند و حالا بيشتر براى اينكه
مـى بـينند كه اين روحانيت است كه اسلام را نگه داشته و اين اسلام است كه با منافع
آنها مـخـالف اسـت ، ايـن اسـلامـى اسـت كـه طـرفدار مستضعفين است ، (و نريد ان نمن
على الذين اسـتـضـعـفـوا فـى الارض و نـجـعـلهـم ائمـه و نـجـعـلهـم الوارثـيـن )
وعـده فـرمـوده و عـمـل خـواهـد كـرد. اين طبقه اى كه آن بالانشين ها پست مى
شمردند، مى گفتند طبقه پائين ، مـنـطق مستكبرين همين بود كه استكبار و تكبر مى
فروختند بر جامعه ، ملت ما را طبقه پائين حساب مى كردند، بالا كى بود؟ آقاى آريامهر
و دستجات خودش ، آنها بودند و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمى
آوردند، چيزى نيستند اينها، قضيه استضعاف اين است ، نـه ايـنكه خدا مى فرمايد ضعفا،
ضعفانه مستضعفين يعنى آنهائى كه قدرت دارند، قدرت ايـمان دارند و آنها نمى فهمند و
اينها را مستضعف حساب مى كنند، مى گويند اينها ضعيفند. آنهائى كه اينها
را جـزء ضـعـفـا مـى شمارند نه اينكه ضعفا هستند، بعضى ها اين كلمه را چون نفهميده
اند، مـسـتـضعف را نفهميده اند مى گويند كه خوب ، چرا ما بايد مستضعف باشيم آنها ما
را حساب مى كنند مستضعف وضعيف ، نه اينكه شما ضعيفيد، شما قوه ايمان داريد، شما آن
بوديد كه يـك هـمـچو قدرتى را با مشت عقب زديد و به جهنم فرستاديد. قوت ايمان در
شماست و حس شـهـادت خـواهـى كـه جـوان هـا مكرر اين معنا را مى خواهند، زن ها مكرر
مى گويند به اينكه فـلان جـوان ، فـلان جـوان از من رفته دو تا ديگر هست ، اين هم
مى دهم برود.اين حس بود، ايـن حس شهادت خواهى ، فداكارى بود كه يك ملتى كه هيچ
نداشت بر طاغوت غلبه پيدا كرد.
همه روز بايد ملت ما مقابل ظلم بايستد
اسـاس را بـايـد حـفـظ بـكنيم ، اساس ، اسلام است و جمهورى اسلامى با محتواى اسلامى
، بـايـد كوشش كنيد تا حفظ شود، اين مجالس و مجامع اسلامى را بايد حفظ كرد، هر دو
جهت بـايـد باشد نه آنطورى كه سابق بود و اصلش كارى به دستگاه ظلم نداشتند آن هم با
يـك تـبـليـغـاتـى كـه شـده بـود، نه آنكه ما بيائيم نمازمان را بخوانيم و برويم
سراغ كارمان توى خانه مان بنشينيم و اهل منبر هم بروند و چهار تا كلمه روضه بخوانند
و اگر بـشـود چـهـار تـا كـلمـه اخـلاق هـم بـگـويـنـد و بـرونـد در خانه هاشان
بنشينند، بايد در مـقـابـل ظـلم ، در مـقـابـل سـتـم بـايـسـتـنـد. ايـن كـلمـه
(كـل يـوم عـاشـورا وكـل ارض كـربـلا) يـك كـلمـه بـزرگـى اسـت كـه اشـتـبـاهـى از
او مـى فـهـمـنـد، آنـهـا خـيـال مـى كـنـنـد كـه يـعـنى آنها خيال مى كنند كه يعنى
هر روز بايد گريه كرد لكن اين محتوايش غير از اين است . كربلا چه كرد، ارض كربلا در
روز عاشورا چه نقشى را بازى كـرد، هـمـه زمـيـن هـا بـايد اينطور باشند، نقش كربلا
اين بود كه سيدالشهدا سلام الله عـليـه بـا چـنـد نـفـر جـنـگ كـرد، عـدد مـعـدود
آمـدنـد كـربـلا و ايـسـتـادنـد در مـقابل ظلم يزيد و در مقابل دولت جبار، در مقابل
امپراطور زمان ايستادند و فداكارى كردند و كـشـتـه شـدنـد، ولكـن ظـلم را قـبول
نكردند و شكست دادند يزيد را، همه جابايد اينطور بـاشـد، و هـمـه روز هم بايد
اينطور باشد، همه روز بايد ملت ما اين معنا را داشته باشد كه امروز روز عاشور است و
ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كـربـلا را مـا پـيـاده
كـنيم ، انحصار به يك زمين ندارد، انحصار به يك افراد نمى شود، قـضـيـه كـربلا
منحصر به يك جمعيت هفتاد و چند نفرى و يك زمين كربلا نبوده ، همه زمين ها بـايـد
ايـن نـقـش را ايـفـا كـنـنـد و هـمـه روزهـا، غـفـلت نـكـنـنـد مـلت ها از اينكه
بايد هميشه مقابل ظلم بايستند. در بعضى روايات كه من حالا نمى دانم صحت و سقمش را،
هست كه يكى از چيزهاى مستحب اين است كه مومنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند،
اسلحه مهيا، نه ايـنـكه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند
براى اينكه با ظلم مـقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است ، نهى از منكر است
، به همه ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاه هاى ظالم خصوصا دستگاه
هائى كه با اساس مخالفند.
ما ملت و مليت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم
اگـر يـك دسـتگاهى بود كه مثلا سلاطين سابق كه مى خواستند براى خودشان يك چيز مى
كـردنـد، ولى بـا اسـاسـش مـعـلوم نـبـود كه مخالف باشند، اما يك دستگاهى كه با
اساس مـخـالف است ، نمى خواهد اسلام باشد، نمى خواهد مجالس اسلامى باشد، مى خواهد
هميشه چـيـزهـائى بـاشـد مـربوط به غير اسلام ولو ملت باشد، مليت باشد، ما ملت را
در سايه تـعـاليـم اسـلام قبول داريم و ملت ، ملت ايران است و ما براى ملت همه جور
فداكارى مى كـنـيـم امـا در سـايـه اسلام است نه اينكه همه اش مليت و همه اش گبريت
است ، مليت حدودش حـدود اسـلام اسـت و اسـلام هـم تـايـيـد مى كند او را. مليت
اسلام را بايد حفظ كرد، دفاع از ممالك اسلامى جزء واجبات است نه اينكه ما اسلامش را
كنار بگذاريم و بنشينيم فرياد مليت بزنيم و پان ايرانيسم .
اسلام سياست است و سياست ، خدعه و فريب نيست
در هـر صـورت نـقـشـه يـك مـطـالعـاتـى كه اينها كرده اند طولانى و مخازن ما را به
دست آوردنـد كـه ما چقدر داريم و تا چه وقت به اينها پس بدهيم و از ما بگيرند و همه
ملت ها و اقـشـارى كـه مـا داريـم و هـمـه قـطـرهـا را مطالعه كرده اند در اين معنا
كه ديده اند ما اگر بـخـواهـيم اين مخازن را از آنها بگيريم و اين مملكت و اين كشور
را از اينكه پايگاه خودمان بـراى كارهاى نظامى ، تا اسلام زنده است نمى شود، بايد
اسلام را سر بريد حالا اگر مـى شـود تـوى دامـن خـود مـردم ، و ايـن را كـردنـد و
خـيـلى هـم تـوفـيـق حاصل كردند. يك روزى بود كه اگر يك ملائى راجع به مطلب سياسى
يك كلمه مى گفت ، مـى گـفـتند اين آخوند سياسى شده بيندازش دور، شايد به نماز او
هم نمى رفتند، اين چـه بـود؟ ايـن روى نـقـشـه اى بـود كـه آخـوند را از سياست كنار
بگذارند، اسلام را كنار بگذارند و سياست هم كنار و عليحده ، آنها هم كارهاى خودشان
را انجام بدهند و مخازن ما را بـبـرنـد و مـمـلكـت ما را تحت سلطه قرار بدهند آخوند
هم برود توى خانه آخوند هم برود تـوى خـانـه اش بـنـشـيـنـد و حـمـد و سـوره
بـخـوانـد، خـيـلى هـم كـار بـكـند، يك چند كلمه مـسـائل اخـلاقـى را بـراى مـردم
بـگـويـد، اين نقشه اى بود كه مى خواستند اسلام را كنار بگذارند از سياست ، سياست
دست آنها و اسلام هم بر كنار.
پـاكـروان به من گفت در همان روز آخرى كه ديگر از همانجا از حبس به حصر ما را
آوردند (حبس دوم ) گفت كه سياست دروغ گفتن است ، خدعه است ، فريب است و كلمه اش هم
اين بود كه پدر سوختگى است ، همين جا مى خواست پدر سوختگى كند يعنى مى خواست كلاه
سر من بـگـذارد، بـه مـن گـفـت ، بـه ايـن مـعـنـا كـه شـما مى گوئيد ما هيچ وقت
همچو سياستى را نـخـواسـتـيم ، خدعه و فريب و از اين چيزها، بعد آمد بيرون و منتشر
كرد در روزنامه كه ما تفاهم كرديم و فلان و اينكه دخالت در سياست نكند، من هم بالاى
منبر گفتم كه ايشان اين را گفت ، من هم اين را گفتم كه بيخود گفته ، آنها مى خواهند
كه ماها با همين خدعه و فريب كه سياست ، خدعه است ، شما نكند از سياست كنار برويد،
سياست خدعه نيست ، سياست يك حقيقتى است ، سياست يك چيزى است كه مملكت را اداره
مـى كـنـد، خـدعـه و فـريـب و ايـنها نيست ، اينها همه اش خطاست . اسلام سياست است
، طبيعت سياست است ، خدعه و فريب نيست . اين نماز جمعه يك نماز جمعه سياسى است . يك
اجتماعى سياسى است كه مع الاسف در سال هاى طولانى از دست ما رفته بود و مورد طعن
ديگران هم شـده بـود. اين اجتماع حج از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات
مستطيع كه هر جـاى ايـران اسـلامـى هـسـتـنـد، هـر جـاى مـمـالك اسـلامـى هـسـتـنـد
جـمـع بـشـونـد در هـر سال در يك محلى ، چند تا مجتمع شان بكنند، بنشينند مطالبشان
را بگويند، بنشينند رفع اشكالاتشان را بكنند.
يك همچو مجلس هائى كه اسلام درست كرد مثل حج ، هيچ قدرتى نمى تواند درست كند، هيچ
قـدرتـى ، هـمه ممالك اسلامى و سران ممالك اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را
يك جائى ببرند، نخواهند مؤ فق شد، با خرج هاى فلان ها، تبليغات فلان . خداى تبارك و
تـعـالى بـا كـلمـه (ولله عـلى النـاس حـج
البيت ) با يك كلمه مردم را فرستاده به
آنجا، اجتماعات را فراهم كرده است . مع الاسف استفاده كرد، اجتماعات هست استفاده
كرد، وقتى هـم كاروان هاى ما در آنجا رفت همه استفاده هايش را آريامهر مى كرد، براى
اوشان و شوون او را در آنـجـا مـى گـفـتند در صورتى كه اين اجتماعات ، اجتماعات
سياسى است ، اجتماعى اسـت ، بـايـد در ايـن اجـتـمـاعـات گـويـنـدگـان ،
نـويـسـنـدگـان هـمـه بلاد مسلمين در آنجا مـسـائل اسـلام را، مـسـائل بـلاد مسلمين
، گرفتارى كه دارند، مسلمين از دست كى گرفتارى دارنـد و آن بـايـد چـه بـكـند،
دولتهائى كه با مسلمين چه مى كنند با او چه بكند، كوشش كـنـنـد در وحـدت كـلمـه ،
كـوشـش كـنـنـد در ايـنـكـه مـطـلب را همه يكى قرار بدهند، اعتصام (بـحـبل الله )
سرمشق است براى همه ، خداى تبارك و تعالى فراهم كرده اسبابش را، و ما مسلمين نمى
توانيم از آن استفاده كنيم ، بيعرضه هستيم ، او فراهم كرده همه را، سالى يك دفعه حج
، آن كنگره عظيمى كه در دنيا سابقه ندارد لكن مى روند آنجا و كار مثبتى انجام نـمـى
دهند، از اول هم مى روند، فكر اينند كه سوغاتى چقدر بگيرند، فكر آنى كه بايد
بـاشـنـد نـيستند، اعمالشان را بجا مى آورند، بعدش هم هيچ كلمه اى راجع به گرفتارى
هـاى مـسـلمـيـن و گـرفـتـارى هـاى اسـلام ، ايـن گـرفـتـارى هـائى كـه هـمـه دول
اسلامى الان مبتلا به آن هستند، فكر اين نيستند.
اين نهضت عظيم را كه مورد توجه دنياست حفظ كنيد
و انـشـاءالله اگـر اسـلام يك ظهورى پيدا كرد، يك نمايش واقعيتش داد، اميدوارم كه
جمع هم درسـت بشود. بايد اين نهضت را حفظش كنيد. شما با دست خالى يك امپراطورى بزرگ
دنيا را شكست داديد. الان به ما مى گويند كه اينها ملتفت نيستند كه چه كردند، خارج
مى فهمد، خارج كه مى رويم عظمت اين نهضت و عظمت اين فداكارى ايران در خارج منعكس
است ، هر كه از خـارج مـى آيد و از هر جا مى آيد، همين چند روز هم يك چند نفرى ، يك
نفرى از بيرون آمده بود، از بنگلادش هم چند نفرى آمده بودند، اينها مى گويند كه همه
توجهات دنيا الان به ايـران اسـت ، هـمه توجهات الان به ايران است ، ايران سرمشق
همه مسلمين شده است و بايد بشود. انشاءالله اين را حفظش كنيد كه ماها هيچ نيستيم ،
هيچ براى
خـودتـان يـك چيزى خيال نكنيد كه هستيد، نه من و نه تو، نه هيچ كس ، هيچ نيستيم ،
هر چه هـست خداى تبارك و تعالى است ، اوست كه شما را غلبه داد، الله اكبر، شما را
غلبه داد و بـا مـشـت خالى همه چيز را درهم شكستيد. اين ايمان ، اسباب اين معنا شد،
اين توجه به خدا اسـبـاب اين شد كه بچه كوچك و پيرمرد هشتاد ساله و زن هاى محترمه و
مردهاى عزيز همه را بـه بـيـرون ريـخت و مقابل يك دستگاه ظلم قرار داد. اين اسلام
بود، اسلام همه چيز دست اوسـت و مـا هـيچ نيستيم ، اين را حفظش كنيد، اين اسلام و
اين نهضت را با اسلاميتش حفظ كنيد. خـداونـد انـشـاءالله شماها را حفظ كند براى
نگهدارى اين نهضت و تا اين نهضت هست از هيچ نـتـرسـيـدو اصـلا تـرس در دل خـود راه
نـدهـيـد. ايـن حـرف هـائى كـه كـردستان چه شد و بلوچستان چه ، اينها همه حرف است ،
آنها هم برادر ما هستند و آنها هم برادر هستند و آنها هم مـفـسـديـن را بيرون مى
كنند و هيچ وقت به دلتان راه ندهيد كه مائى كه آن قدرت عظيم را درهـم شـكـسـتـيم
حالا از يك حزب مثلا دموكرات و از چهار تا جوان مثلا فاسد بترسيم ، هيچ اصـلا ايـن
حـرفـهـا نـيـسـت مملكت شما بحمدالله بيمه شده و خداوند با شماست به شرط ايـنـكـه
شـما هم به وظيفه تان عمل كنيد، شما وفاى به عهدتان بكنيد، خداوند هم وفا مى كـنـد،
شـمـا تـوجـه بـه اسـلام داشـتـه بـاشـيـد و آنـطـورى كـه اسـلام گـفـتـه بـه او
عمل بكنيد، خداوند هم پشتيبان شماست . خداوند انشاءالله به شما صحت و سلامت و عظمت
و قدرت عنايت كند و من هم دعاگوى همه تان هستم و خدمتگزار همه
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 4/7/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان
سازمان پارس
اين پيشرفتى كه ملت ايران كرد مرهون آن تحولى بود كه در
نفوس پيدا شد
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه اى كه تلاوت كرديد (ان الله لا يغير
مابقوم حتى يغيرواما بانفسهم )،
(ما) يك واقـعـيـتـى اسـت و
دسـتـور. واقـعـيـت بـه اين معنا كه تغييراتى در يك ملتى و در يك قومى حـاصـل
بـشـود، ايـن مـنـشاء يك تغييرات تكوينى ، تغييرات جهانى ، تغييرات موسمى مى شـود و
دسـتـور اسـت بـه ايـنـكـه تـغـيـيـراتـى كه شما مى دهيد، تغييراتى باشد كه آن
تـغـيـيـرات دنـبـالش يـك تـغـيـيـراتـى بـه نـفـع شـما باشد. شما ملاحظه كرديد كه
اين پيشرفتى كه ملت ايران كرد مرهون آن تغييرى بود، تحولى بود كه در نفوس پيدا شد.
مـا يـك قـوم بـوديـم ، مـلت مـا يـك قـومـى بـودنـد كه به واسطه تغييرات سوئى كه
در طـول تـاريـخ شـده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب به
يك صورتى در آمده بود كه اين صورت ، پذيرش اين رژيم سابق را مى كرد، يعنى يك
تـغـيـيـر حـالاتـى بـه واسـطـه آن تـبـليـغـات فـاسـدى كـه شـده بـود، در مـلت مـا
حـاصـل شـده بـود كـه بـه واسـطـه ايـن تـغيير و تحول ، پذيرش ظلم و رژيم ستمگر و
طـاغوت و بستگان به طاغوت و ارباب هاى طاغوت را فراهم مى كرد. تغييرى بود كه از
فـطـرت سـالم انـسـانـى متحول شده بود به يك انسان غير سالم ، مريض ، افراد مريض
شـده بودند. قلم ها، قلم هائى بود كه بر ضد مصالح ملت و بروفق مصالح طاغوت به كـار
مـى رفـت و نـطق ها و قلم ها و قدم و گفتار و كردار، همه طورى بود كه از آن فطرت
تـغـيـيـر كـرده بـود. وقـتـى از آن فـطـرت تـغـيـيـر كـرد، آنـوقـت يـك
تـغـيـيـرات كـلى هم حاصل شد و آن سلطه اجانب بود.
خداوند قومى را تغيير نمى دهد مگر آن قوم خودش را تغيير
دهد
وبـحـمـدالله در اين نهضت تغيير و تحول از آن طرف شد يعنى يك ملت تحت فشار كه در
طول تاريخ با اين فشار خوگرفته بود و پذيرفته بود اين ظلم و پذيرفته بود اين
چـپـاولگرى را، در يك مدت كوتاهى متحول شد به يك ملت كه پذيرش هيچ يك از اين ظلم
هـا را ديـگـر نـداشـت يعنى اين ملت همچو طغيانى كرد بر خلاف دستگاه ظلم كه از آن
بچه كوچكش تا آن خواهرهاى محترمه و برادرها، جوان و پير، داراى هر شغلى كه بودند از
همه چـيـز دست برداشتند و ريختند در خيابان ها و در كوچه ها و فرياد زدند ما نمى
خواهيم اين رژيـم را، و فـريـاد الله اكـبـر و ايـنكه اين رژيم را نمى خواهيم . پس
قوم ما يك تحولى پيدا كرد، تغييرى پيدا
كـرد، تـا ايـن تـغـيـيـر حـاصـل نـشـده بـود، تـغـيـيـر نـفـسـانـى حـاصـل نـشـده
بـود، ايـن قـوم مـورد تـغـيـير واقعى كه رفتن يك رژيم طاغوتى و آمدن يك رژيـمـى
كـه اسـلامـى بـاشـد، اين معنا حاصل نمى شود. پس خداى تبارك و تعالى تغيير نـمـى
دهـد مـگـر ايـنـكه ما خودمان تغيير بدهيم خودمان را. اگر خودمان تغيير داديم در
جانب پـذيـرش ظـلم ، يـك ظـالم بـه مـا مـسـلط مى شود، اين طبيعى است و اگر چنانچه
خودمان را تـغيير داديم براى دفاع از كشور خودمان ، دفاع از چپاولگرى ، دفاع از ظلم
و ستمگرى ، خداوند اسبابش را فراهم مى كند، چنانچه ديديد. يعنى هم آن طرفش را ما
ديديم ، هم اين طرفش را. اگر آن طرفش را ديديم كه سال هاى طولانى همه قشرهاى ملت در
زحمت بودند و تـحـت فـشـار ظـلم بـودنـد و آن ايـن بـود كـه از آن فطرت اصلى كه
فطرت الله بود بيرون آمده بودند و يك فطرت ديگرى به خودشان راه داده بودند و تربيت
ديگرى پيدا كرده بود. نفوسشان كه آماده شده بود براى پذيرش هر چه تو سرى خوردن ، هر
كس هر جـابـيـايـد تـوسـرمـان بـزنـد هيچ نزنيم و بى تفاوت باشيم ، مستشار از
آمريكا مى آيد بپذيريم ، هر چه مى شود پذيرش كنيم ، حالت پذيرش داشته باشيم ، هر
كه دستش را بلند كند سرمان را زيرش بگيريم يا صورتمان را بگيريم بزند. اين يك حالتى
بود كـه بـه واسـطـه تـحت فشار بودن طولانى و تبليغاتى كه از اين طرف و آن طرف شده
است كه همه چيز شما بايد كنار برود و همه چيز امريكا بايد روى كار بيايد، اين اسباب
ايـن شده بود كه خداوند تغيير داده بود موافق تغييرى كه شما در فطرتتان داده بوديد،
آن هـم تغيير داده بود. وقتى كه ملت ما بيدار شد و به بركت اسلام بيدار شد و خودش
را تـغـيـيـر داد، مـتـحـول شـد، يـعـنـى آن كـسـى كـه از يـك پـاسـبـان مـى
تـرسـيـد مقابل آمريكا ايستاد، آن كسى كه يك پاسبان وقتى مى آمد توى بازارش مى گفت
ببند، مى بـسـتـنـد، بـيـرق بـزنـيـد، مـى زدنـد، هـيـچ بـراى خـودشـان قـائل
نـبـودند كه يك چون و چرائى بكنند، ريختند توى خيابان و گفتند كه مرگ بر اين شـاه .
ايـن تحول روحى بود. اين تحول :(ما
بانفسكم ).
(ان الله لايغير ما بقوم حتى يـغـيـروا مـا بـانـفـسـهـم
) تـغـيـيـر را ديـديـد مـا بـا نـفـس خـودمـان را، يـعـنـى آن حـال
پـذيـرش مـتـبـدل شـد بـه حـال عـدم پـذيـرش ، يـك حـال ايـنكه زير بار اين ظلم
ديگر نمى خواهيم برويم . اينطور كه شد، تاييد كرد خداى تبارك و تعالى .
ايـن تـغـيـيـر نـفـوس را كـه بـه تـوفـيـق الهـى حاصل شده
حفظ كنيد
شـمـا ظـالم را بـيـرون كـرديـد. ايـن حـال را حـفـظ كـنـيـد، الان مـتـوجـه
بـاشـيـد ايـن حـال حـفـظ بـشـود، يـعـنـى ايـن تـغـيـيـرى كـه بـه سـبـب تـوفـيـق
الهـى حاصل شد و نفوس شما تغيير كرد به يك نفوسى كه شهادت را براى خودتان فوزدانيد
و ذلت و تـبـعـيـت را بـراى خـودتـان نـنـگ مـى دانـيـد، ايـن حـال حـفـظ بـشـود.
مـادامـى كـه ايـن حال حفظ بشود خداوند همين را حفظش مى كند. اگر خداى نـخـواسـتـه
(مـا بـانـفـس )،
(مـا) دوبـاره بـرگـردد بـه
حال اول ، باز دوباره حال اول مى شويم . اين يك سنت الهى است كه كارهائى كه مى شود،
روى اسباب و مسببات است خداى تبارك و تعالى كار مى كند، اسباب و مسببات است .
وقتى كه شما خودتان مهيا شديد براى اينكه تحت بار ظلم برويد،
ظـالم پـيـدا مى شود، اين سبب مى شود كه ظالم پيدا بشود. هر چه بيشتر ما خضوع بكنيم
بـراى ظـالم ، ظـالم بـيـشـتـر فشار مى آورد. وقتى كه مهيا بشويم ما براى جلوگيرى
از ظالم ، ظالم عقب مى نشيند. هر چه زيادتر فشار بياوريم ، او عقب تر مى نشيند. يك
قدم كه شـمـا كه عقب بنشينيد او جلو مى آيد، يك قدم شما جلو برويد او عقب مى رود.
اين يك مطلبى بود، سنت الهى است و مطلبى بود كه با تجربه ، خود شما ثابت كرديد كه
شما وقتى قدم ها را برداشتيد طرف اينكه طاغوت نبايد باشد، رفت از بين ، تمام شد،
بساطشان را بـرچـيـدنـد و رفـتـنـد. و شما حالا بايد اين را حفظش بكنيد كه
انشاءالله اين تتمه اى كه چـيـزى نـيـسـت ، نـيـسـتـنـد ايـنـهـا. ديـگـر ايـن
تـتـمـه هـائى اسـت كـه دنـبـال هـر چـيـزى كـه هـسـت ، انـتـقـالى كـه پـيـدا مـى
شـود، نـقـلى كـه پيدا مى شود، اين مسائل هست ، اينها ديگر هيچ نگرانى ندارد.
خبرگزارى ها بايد امين باشند
آن چـيـزى كه مى خواستم راجع به اين خبرگزارى پارس بگويم ، اين بود كه من گاهى وقـت
هـا مـى بـيـنـم در ايـن خـبـرگـزارى پـارس ، خـبـرهـا هـمـچـو مـثـل اينكه با يك
غرضى خبر داده مى شود. گاهى من اينطور مى بينم كه يك مطلب كوچكى را بـزرگ نـمـايـش
مـى دهـنـد، تـضـعـيـف مـى كـنـنـد، يـك مـطـلبـى كـه نـيـسـت يـا مـحـتـمل است
نباشد، مطلب را مى گويند، چه مى كنند. اين بايد اصلاح بشود، خبرگزارى بايد خبرگزارى
باشد، مطالب همانطور كه هست گفته بشود، نمى خواهند كه طرفدارى از يـك طـرف
بـكـنـنـد، يـك چـيزى را كوچك بكند، يك چيزى را بزرگ بكند و اينطور چيزها نـبـايـد
بـاشـد. خـبـرگـزارى هـا بايد امين باشند در خبرگزارى و اگر توطئه گرى در
خـبرگزاريتان هست بايد تصفيه بشود، چاره نيست جز اينكه تصفيه بشود، وقتى تصفيه شـد،
انـشـاءالله چـيـزهـا هـم درسـت مـى شود. انشاءالله اميدوارم همه تان مؤ فق باشيد،
هم بـرادرهـاى اهـل سـنـت مـا و هـم شـمـا مـؤ فـق بـاشـيـد. هـمـه بـا هـم
بـاشـيـم و ايـن حال روحى كه براى ملت ما پيدا شده است كه همه متوجه به خداى تبارك
و تعالى ، متوجه بـه ايـنـكـه مـمـلكـت يـك مـمـلكـت اسـلامـى بـاشـد، جمهورى يك
جمهورى اسلامى باشد، اين حال را حفظ بكنيد تا خداوند دست ديگران را قطع بكند
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 5/7/58
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مردم استان سيستان و
بلوچستان
مقصد اين بود كه اسلام را از بين ببرند
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن از آقـايان و حضرت آقاى كفعمى تشكر مى كنم كه از راه دور آمديد و زحمت كشيديد و
در ايـن مـجـلس مـمكن است كه مطالبى كه ما داريم و براى همه مناطق اين مطالب هست به
وسيله ايـشـان و شما برادرها به اهالى محترم بلوچستان و سيستان ابلاغ كنيد. آن چيزى
كه ما از اول نـظـر داشـتـيـم يـعـنـى مـلت نـظـر داشـت و مـا هـم بـه تـبـعـيـت
مـلت وارد عـمـل شـديـم ، ايـن بود كه اين آشفتگى كه در ايران به چشم مى خورد و
خطرى كه براى اسـلام در نـظـر بـود كـه ممكن است تحقق پيدا بكند، ما را وادار كرد
به اينكه با تبعيت از ملت ايران بر خلاف آن چيزهائى كه آنها آرزو داشتند و قدرت هاى
بزرگ هم آنها را وادار كرده بودند براى تحقق آن مقابله كنند.
اين يك برنامه اى بوده است كه اجانب از سال هاى بسيار طولانى طرح ريزى كرده بودند
بـراى ايـنـكـه مـخـازن ايـران كـه مـخـازن غـنـى اى اسـت آنـهـا بـبـرنـد و كـسـى
نـباشد در مـقـابـل آنـهـا ايـسـتـادگـى كـنـد و لهـذا بـرنـامـه ايـن بـود كـه
مـلت ايـران را يـا اغـفـال كـنـند يا آنهائى كه اغفال نمى شوند از بين ببرند، اگر
بتوانند حيثيت شان را در بين ملت از بين ببرند و اگر اين را مؤ فق نشوند، خودشان را
از بين ببرند براى اينكه اگـر چـنـانـچـه آن طـبـقـه اى كـه مـى تـوانـنـد مـلت را
بـيـدار كـنـنـد بـه حال خودشان باشند و ملت را بيدار كنند، نمى گذارند كه اين
مخازن بسيار بزرگى كه مـلت دارد و بـايـد صـرفـه خـودش بـشـود، بـه غـارت بـبـرند و
ملت ما گرسنه و بينوا باشند.
ولهـذا مطلب اين بود كه آن نقطه اساسى كه آنها را براى خودشان خطر ديدند، آن نقطه
اسـاسـى از بـيـن بـرود و آن اسلام بود، نقطه اساسى كه اين را براى خودشان خطر مى
ديـدنـد اسـلام بود كه اگر اسلام را آنها از بين ببرند ديگر آسوده خاطر مى شوند و
هر كـارى بـخـواهـنـد در ايـنـجـا مـى كنند وسلطه خودشان را حفظ مى كنند و مملكت
ايران را كه وضع جغرافيائى اش حساس است براى آنها و بعلاوه مخازن بسيار زياد دارد
كه ما و خود مـلت ايـران باز اطلاع از آن ندارد، شايد بسياريش را بى اطلاع باشد و
آنها مطلع هستند، اسلام را اگر چنانچه بتوانند شكست بدهند و از بين ببرند، آنوقت
برايشان آسان مى شد كار راه اين بود كه ، مقصد اين بود كه اسلام را از بين ببرند و
راه اينكه اسلام را از بين بـبـرنـد ايـن بـود كـه روحانيت را از بين ببرند. اينها
مى دانستند كه تا روحانيون هستند، اينها حفظ مى كنند اسلام را. نقشه ، بردن اسلام
و راهـش ، بـردن روحـانـيـت و جـدا كـردن مـلت از روحـانـيـون ولهـذا بـا تبليغات
دامنه دارى مـشـغـول شـدند و حالا هم مشغولند كه روحانيون رااز ملت جدا كنند، وقتى
ملت از روحانيون جـدا بـشـود و ايـنـهـا پـشـتوانه نداشته باشند براى تبليغات
خودشان ، آنها به مقاصد خـودشـان مـى رسـنـد. و خـود مـلت بـه تـنـهـايـى نـمـى
تـوانـد كـارى بـكـنـد، تـا اتـكـال بـه اسـلام نـداشـتـه بـاشـد نـمـى تـوانـد
كـارى انـجـام بـدهـد. اتكال به اسلام وقتى مى شود كه كسانى كه به اسلام دعوت مى
كنند ، تمام مقاصدشان دعوت به اسلام است ، آنها در كار باشند تا مردم را دعوت كنند
و بسيج كنند. سابق اينها بـه طـور عـلمـى هـمـچو مطلبى را ادراك كرده بودند كه
اسلام وضعش جورى است كه اگر قوه پيدا بكند نمى گذارد ما به منافع مان برسيم و
روحانيون هم آنها هستند كه اسلام را حـفـظـش مى كنند، نگه مى دارند. لكن در اين
نهضت اينها احساس كردند آنى كه آنوقت ادراك كرده بودند، آن وقت مسء له علمى بود،
اين نهضت مطلب را عينى كرد يعنى ديدند اين را كه يـك مـلتـى كـه بـا راهـنـمـايـى
عـلمـاى بـلاد و ايـمانى كه در خودشان بود اينها يك همچو امـپـراتـورى غـلط
شـيـطـانـى و بـزرگ را از بـيـن بـردنـد در صـورتى كه همه قدرتها دنـبـال او
بـودنـد و خـصـوصـا آمـريـكا و انگلستان بيشتر از ديگران طرفدار او بودند و
تـهـديـد مـى كردند، سفارش مى كردند، التماس مى كردند كه شاه باشد و بعدش هم مى
گـفـتـند بختيار باشد. وقتى كه ديدند نمى شود خوب ، ديدند كه چه شد و ملت نگذاشت
ايـن قـدرت هـا در ايران باقى بماند و با همه كوششى كه آنها كردند و همه قدرتى كه
در دست آنها بود و در دست ملت ما هعيچ قدرتى نبود بعلاوه يك انتظامى و نظمى هم در
كار نـبـود كـه مـثـلا مـردم را بـه طـور نـظـم وادار بـه كـار بـكـنـد بـلكـه
هـمـيـن طـورى بـه حـول قـوه الهى اين كار انجام گرفت اينها حالا فهميدند به اينكه
يك قدرتى است در اين مـلت و در مـلتـهاى اسلامى كه مى تواند اين قدرت با نداشتن
اسلحه ، با نداشتن تانك و تـوپ و جـهـازات جـنـگـى يـك قـدرت بـزرگى كه همه چيز را
دارد از بين ببرد يعنى الان فـهـمـيدند اين قضيه اين طورى است يعنى شكست خورده اى
هستند كه حالا در صدد اين هستند كـه شـكـسـت خودشان را علاج بكنند. الان وقت اين
است كه ملت ما با تمام هوشيارى توطئه هـاى ايـنـهـا را از بـين ببرند. اين غائله اى
كه در كردستان پيش آوردند اين طور نبود كه كردها مى خواستند يك غائله اى درست
كنند، كردها نظرى به اين نداشتند، غائله اى بود كه اجـانب ، آنهايى كه مى خواهند ما
را غارت كنند اين غائله را با آن اشخاصى كه همدست آنها در غـارتـگـرى بـودنـد مـثل
حزب دمكرات (سران حزب دمكرات البته ) اين غائله را بوجود آوردنـد كـه در آنـجا يك
برادر كشى اى بشود و يك چيزهايى بشود كه نگذارند اين ملتى كه پيش برده است نگذارند
كه تا آخر برود. پيشبردش را و نهضت را تا آخر برساند. و اين خوف در طرفهاى شما هم
هست ، در بلوچستان و در سيستان هم هست و اين نقشه در آنجا هم هـسـت . آنـهـا باك از
اين ندارند كه پنجاه هزار نفر آدم در اين قائله كشته شوند. اينها آنها هـسـتند كه
در ويتنام آنهمه آدم كشتند. دنبال مقاصد خودشان هستند، آدم پيش آنها اصلا مطرح
نـيـسـت كـه يـك آدمـى بشود. مثل اسلام نيست كه براى يك نفرش ، اگر يك نفر كشته
بشود مـثـل ايـنـكـه هـمـه دنـيـا را كـشـتـى . و مـن قـتـل نـفـسـا فـكـان مـا قتل
الناس جميعا آنها آدم پيششان چيزى نيست ، آنى كه پيششان مطرح است استفاده هاى مادى
است . استفاده از مخازن اين بلاد است ، استفاده از مكان اينجاست كه حساسيت دارد
براى آنها،
از آدم هـايـش اهـمـيـت نـمـى دهند صد هزار نفر، ده هزار نفر كشته بشوند، در هر جا
مى خواهد بـاشـد. ايـن طـرحـى كـه در كـردسـتـان آنـهـا داشـتـنـد مـحـتـمـل اسـت
كـه در بـلوچـسـتـان و در سـيـسـتـان و امـثـال ايـنـجـا هـم مـشـغـول بشوند و
بخواهند كه يكوقت بين برادرها به اسم برادر شيعه و برادر سنى و حـال آنـكـه ابـدا
مطرح نيست در اسلام يك همچو مطلبى كه مردم با هم فرق داشته باشند، گـروه هـا بـا
هـم فرق داشته باشند، اسلام براى همه است . اسلام آمده است تمام بشر را اصـلاح
كـنـد، اين جور نيست كه اسلام براى مسلمين فقط باشد. اسلام آمده است همه مردم را
يـا ايـهـا النـاس مـردم را دعـوت مى كند براى اين است كه آدم بسازد، آمده است كه
آدم را از ظـلالت و از چـنـگ طـاغوت بيرون بياورد و به هدايت برساند و همه چيزشان
را، دنياشان را، آخـرتـشـان را اصـلاح بكند. اين بايد تمام دوستان سيستانى و
بلوچستانى متوجه اين مـعـنـا بـاشـنـد، چـه بـرادرهـاى شـيـعـى مـا و چـه
بـرادرهـاى اهـل سـنـت ما كه گول اين طور عناصر را نخورند، يعنى گولى كه كردستانى
ها بعضى هاشان خوردند از اين حزب دمكرات ، يكوقت با يك صورت ديگر اجانب آنجا يك
چيزى درست نـكـنند كه جوانهاى ما را گول بزند و باز محتاج به اين بشود كه باز آنجا
فرض كنيد كـه خـداى نـخـواسـتـه بـيايند آنجا براى سركوبى آنها و براى مردم اسباب
زحمت درست بشود. اشكال سر اين است كه اين اشرار يك غائله اى درست مى كنند وقتى كه
از اين طرف رفـتـنـد بـراى رفـع ايـن قـائله ، خودشان فرار مى كنند و جوانهاى
بيچاره را به دام مى انـدازنـد و بـه گـرفـتـارى مـى انـدازنـد. بـايـد بـا كمال
هوشيارى ، هم آقايان مردم را دعوت كنند به اين كه با هم برادر، همه با هم هستيم و
هـم شـمـاهـا طـرفـيـن ايـن اشتباهاتى در كار نشود، نيايند بگويند كه خوب ، در
كردستان گـفـتـنـد كـه بـنـا دارنـد بـيـايـنـد هـمـه كـردهـا را قـتـل عـام
بـكـنـنـد و حـال آنـكـه بـنـا بـود بـرونـد كـردها را نجات بدهند، اينها كه راه
افتاده اند براى اينكه بـرونـد كـردسـتـان را تصفيه كنند، براى اينكه برادرهاى كرد
ما در آنجا گرفتار اينها شـده بـودنـد، ايـنـهـا رفـتـنـد آنـهـا را نـجـات دادنـد
و لهـذا آن طـور اسـتـقـبـال از ايـنـهـا كـردنـد و آن طـور تقاضاى به اينكه اينها
باشند در اين جا و الان هم تـقـاضـا مـى كنم كه در آنجا بايد ارتش باشد، ژاندارمرى
باشد. ممكن است يك وقتى يك هـمـچـو چـيـزى هـم در سـيـسـتـان بـيـايـنـد بـگـويـنـد
و مـردم را گـول بـزنند به اين كه خوب بنا دارند كه اينها سيستان را فرض كنيد به
آتش بكشند !!! بنا دارند !!! مگر سيستان غير مملكت ماست ؟ مگر غير مملكت اسلامى است
؟ مگر فرق است مـابـين قم و سيستان ؟ مگر فرق است ما بين قم و بلوچستان ؟ فرقى نيست
بين اينها. اينها را تـوجـه بـه آن داشته باشيد كه خداى نخواسته نبادا يك حيله اى
بكنند اين شياطين و يا اضـطـرابـى آنـجـا درسـت كـنـنـد و يـك بـسـاطـى آنـجـا
درسـت كـنـنـد و هـمـان مـسـائل كـردسـتـان خـداى نـخواسته پيش بيايد. البته دولت
قدرت دارد به اينكه همه جا نـگـذارد، امـا مـا نـمـى خـواهـيم به اين مطلب برسد كه
قضيه قدرت نمايى نيست ، قضيه دعـوت بـه حـق اسـت ، دعـوت بـه اسـلام است ، دعوت به
اين است كه مملكت اسلامى بشود، احـكـام طـاغوتى همه از بين برود، اين عقب افتادگى
هايى كه در زمان طاغوت ، همه جا عقب افـتـاده اسـت ، شما خيال نكنيد، سيستان و
بلوچستان شايد خيلى بهتر باشد از بسيارى از جـاهـاى ديـگـر كه مى آيند و شكايت مى
كنند و هيچ ندارند. بنابر اين بود كه يك ملتى را فـقـيـر نـگـه دارنـد و هـمـه
مـخازنشان را ببرند كه مخازن زير پايشان باشد و خودشان گرسنگى بخورند.
ايـن بـنـا بـر ايـن مـطـلب بود و اگر چنانچه انشاء الله دولت اسلامى آنطورى كه خدا
و رسـول مـى خـواهـنـد درسـت بـشـود، همه گرفتاريها از بين مى رود و انشاء الله
اميدواريم بـشود همه گرفتاريها از بين مى رود و همه برادرها در كنار هم با آرامش
زندگى صحيح مى كنند به طورى كه هم دنياشان و هم آخرتشان تامين بشود. انشاء الله
خداوند همه شما را حـفظ كند و موفق كند و من از شما باز تشكر و از آقاى كفعمى
زيادتر تشكر !!! كه !!! اميدوارم كه در آنجا از فيوضات ايشان مستفيض بشويد و همه
تان موفق و مويد باشيد.
تاريخ : 5/7/58
بيانات امام خمينى در جمع علماى شرق تهران .
ما روحانيون ، معممين بايد اسلام را آنطورى كه هست عرضه
كنيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من هر وقت چشمم به اين جمال هاى نورانى مى افتد و اين جنود رحمانى ، مسرور مى شوم .
من امـيـدوارم كـه در ايـن وقـتـى كـه ما و شما احتياج داريم به اينكه اسلام را
آنطورى كه هست عـرضـه كـنـيـم به عالم ، شما مؤ فق بشويد و همانطورى كه تا حالا مؤ
فق بوديد و تا حـالا پـيـروزمند بحمدالله بوديد، از اين به بعد هم با طرح هائى كه
خودتان مى دهيد و بـا اجـتماعاتى كه خودتان داريد، پيروزمند از آب در آييد. من تمام
نگرانيم اين است كه ما روحـانيون ، معممين كه بايد بر حسب وظائف الهى كه داريم
پاسدار اسلام باشيم و اسلام را بـه آنـطورى كه هست عرضه كنيم ، من خوف اين را دارم
كه آنهائى كه مى خواهند به ما مناقشه كنند و اگر ديده باشيد مناقشه مى كنند و اخيرا
هم جزوه نوشته اند راجع به اين ، يـك وقـت خـداى نـخـواسـتـه از طـرف مـا هـم
بـهـانه اى دست آنها داده بشود. حالا كه بهانه نـدارنـد، مـى گـويـنـد كـه روحانيون
استبداد مى كنند، روحانيون مى خواهند فرصت طلبى بـكـنـنـد، روحـانـيون مى خواهند كه
قبضه بكنند همه چيز حكومت را، روحانيون انحصار طلب هستند، قشر مذهبى انحصار طلب است
و اين حرف هاى نامربوطى كه هر كس توى خانه مى نـشـيـنـد و مـى نـويـسد بدون اينكه
نظر كنند كه روحانيون تا حالا چه كرده اند و حالا چه حالى هستند.
اين روحانيون بودند كه شما را از اين زاويه بيرون كشيدند
ايـنـهـا غـافـل از ايـن هـسـتـنـد كـه ايـن روحـانيون بودند كه شما را از اين
زاويه ها بيرون كـشـيدند، و الا شما مدفون بوديد، شما اشخاصى بوديد كه طرفدار رژيم
بوديد و با صـراحـت بـعضى از طرفداران شما گفتند كه رژيم باشد و يا اگر طرفدار هم
نبوديد، جرات يك كلمه گفتن را نداشتيد، جرات اينكه قلم برداريد و يك مقاله بنويسيد
و يك سطر بـنـويـسـيد نداشتيد. شما را رژيم سابق مدفون كرده بود، روحانيون شما را
از زير خاك بـيـرون آوردنـد. ايـن روحـانيونى كه شما حالا مى گوئيد انحصار طلبند،
اينها شما را از انحصار بيرون آوردند،اينها حصر را برداشتند، نه اينكه منحصر كردند،
حالا هم كه بيش از يـك مـيـليون از مردم عادى و اشخاصى كه بسيارى شان زيادى و فقط
بخور و بخواب هستند، در ادارات ما هم هستند، در سرتاسر كشور بشمريد و ببينيد اگر
پنجاه نفر روحانى را در اداره ديديد، آنوقت بگوئيد انحصار طلب .
ايـن نـهـضـت را بـا قـدرت روحانيت و اسلام كه ملت ما اسلامى بودند و علاقه به
اسلام و كـاركـنـان اسـلام داشـتند به اينجا رساندند و شما به جاى اينكه تشكر كنيد
از اينها كه شما را از خارج ايران به داخل كشاندند، شمائى كه در خارج ايران بعضى
تان بسر مى بـرديـد و جـرات ايـنـكـه به مرز ايران وارد بشويد نداشتيد، زحمات ملت
ما كه در راسش روحانيت بود شما را از خارج به داخل كشاند و شما را از زوايه ها
بيرون آورد و شما را از سكوت به صحبت كشاند و قلم هاى شكسته شما را دوباره تجديد
كرد. شما به جاى اينكه از اينها تشكر كنيد، از شما اجر و مزدى هيچ وقت نخواستند و
منصبى و اداره اى هم اينها نمى خـواهند و عوض اينكه قدردانى كنيد از اينها، مى
گوئيد با اظهار تاسف كه مبادا يك وقتى بـشـود كـه مـلت ماكذا، ملت ، آخر تو كى هستى
كه ملت تو، ملت به تو چه كار دارد. ملت آنـى اسـت كـه به جمهورى اسلامى نود و هشت و
نيم ، قريب نود و نه به جمهورى اسلامى راى داد كـه شـمـا مى گفتيد اسلامش نه ، همين
شماهائى كه حالا اين حرف ها را مى زنيد، آن وقـت هـم مـى زديـد شـمـاى
(اسـلام نـه )هـا، حـرف هـا
مـى زديد، همه قوايتان را روى هم گـذاشـتـيد و يك در صد و يك قدرى بيشتر درصد، با
اينكه خيانت هم كرديد، نود و هشت و مـقـدارى زيـادتـرش مـال تـوده مـردم و
مـسـلمـانـان بـود، مال مذهبى ها بود، يعنى برد مذهب ، و شما حالا از مذهب مى
ترسيد. آخر شما چكاره هستيد كه مـى گـوئيـد روحـانـيـون ... و مـى تـرسـيم براى ملت
. ملت ما آن ملتى است كه به مجلس خـبـرگان وقتى كه مى رسد، روحانى را تعيين مى كند،
آنى كه نظير روحانى را فكر مى كند، الا نادر كه بازور و با فشار و تقلبشان است .
شما ملت را هيچ حساب مى كنيد و بعد مـى گـوئيـد مـلت مـا. مـلت شـما يعنى ملت ايران
، اين است كه وقتى به او مى گوئيد كه وكـيـل بـفـرسـت بـه مجلس خبرگان ، مى فهمد چه
مى كند. مجلس خبرگان يك مجلسى است براى تشخيص و پياده كردن يك قانون كه با اسلام
مخالف نباشد. ما جمهورى مى خواهيم كـه ، جـمـهورى مثلا دموكراتيك نمى خواهيم ،
جمهورى غربى يا شرقى را نمى خواهيم ، ما جـمـهـورى اسـلامى مى خواهيم . جمهورى
اسلامى وقتى كه ما مى خواهيم ، مردم مى فهمند كه كى را بايد براى تشخيص احكام اسلام
توى مجلس ببرند. شما مى خواهيد كه مردم بيايند شـمـا را تـعيين كنند كه اسلام را
معتقد نيستيد يا اگر داريد، يك اسلام خشك كه اصلش كار نداشته باشد به هيچ كارى ،
شما را بيايند و تعيين بكنند؟! ملت شما را تعيين كرد؟! ملت مـا يـعـنـى چـه ، شما
كى هستيد كه ملت ما مى گوئيد. ملت آن است كه تعيين كرد سرنوشت خـود را و قـانـون
اسـاسـى اش را داده دسـت يـك عـده مـلا و مـجـتـهـد در مـجـلس ، تـوچـه اشكال دارى
؟
مـى گـوئيـد كـه مـا بـه زور بـايد اين آقايان را كنار بگذاريم و يك دسته مثلا
دموكرات بياوريم توى كار، زورى كه نيست . شما مى خواهيد از قوانين عالم فرار كنيد؟
شما خوف چه داريد؟ شما خوف اين داريد كه ملت ما مبادا پيروز بشوند. خوب ، ملت است
اين آخر، تو و شـمـائى كـه دم مـى زنـيـد از ايـنـكه دموكراسى ، دموكراسى ، دروغى
از آن دم مى زنيد، كـجـاى دمـوكراسى به هم خورده است ؟ تا حالا رفراندمش با زور سر
نيزه بوده ؟! مجلس خبرگانش با زور بوده ، با سر نيزه بوده ؟! علماء بلادش كه
ايـنـقـدر زحـمـت كـشـيـدنـد و آنوقت كه شما در خواب بوديد و يا آن بالاها نشسته
بوديد و استفاده مى كرديد، از خود دولت طاغوتى هم استفاده مى كرديد و اينها توى
زندان ها رنج مى بردند و در تبعيدگاه ها به آنها رنج مى دادند، اينها فرصت طلبند؟!
شما كه حالا كه يـك قدرى صاف شده راه افتاده ايد سر اين سفره ، فرصت طلب نيستيد؟ چه
ديكتاتورى ، علماء اسلام كرده اند؟ كدام ديكتاتورى ؟ خوب ، نشان بدهيد بگوئيد فلان
جا با زور، با فـشـار، بـا چـه ديـكتاتورى كرده اند. دادگاه هاى اسلام كه پيدا شده
است ، اين دادگاه ها آنـهـائى را كـه مـحـاكـمـه كـرده انـد، شـمـا آنـهـا را مـى
خواهيد تطهير كنيد كه مى گوئيد ديـكـتـاتـورى كـردنـد يـعـنـى آنـهـا را بـا
ديـكـتـاتـورى كـشـتـه انـد؟ نـصـيـرى و امثال نصيرى را كه شما قلم هاتان را
برداشتيد و گريه مى كنيد براى نصيرى و براى هـويـدا و بـراى مـحـمـدرضـا خـان ،
آنـوقـت خـودتـان را مـلى مى دانيد، آدم مى دانيد. ما اگر جلوگيرى از اين ملت نكنيم
براى شما خطر همه چيز پيش مى آيد، ما جلوگيرى مى كنيم ، ما مـيـل نـداريم كه ملت ما
خداى نخواسته يك وقت به كسى بخواهد زور بگويد و چه . ملت ما بـا آرامـش ، بـا آزادى
، مـلت ايـران بـا آزادى ، بـا آرامـش راى داده يك عده اى را تعيين كرده براى اينكه
قوانين اسلام را بررسى كنند كه اين قوانين مخالف با اسلام يك وقت نباشد، بـراى
ايـنـكـه جـمـهـورى اسـلامـى اسـت . شـما مى گوئيد كه آقايان بروند كنار كه ملت
قـرارشـان داده ؟! بـرونـد كنار كه براى ملت ما چه بشود؟ ملت اينها را قرار داده ،
براى مـلت ما چى است . شما بيائيد از اين ملت بپرسيد كه شما چى مى خواهيد، تا ثانيا
بيايند باز همان صد، الا يكى شان يا يك و چندشان بگويند كه ما اسلام را مى خواهيم ،
ما قوانين اسلام را مى خواهيم .
ملت و روحانيت زحمت كشيده اند، ملى گرايان اعلام وجود كرده
اند
آخر چرا در مقابل يك ملت نشسته ايد، چهار نفر نشسته ايد، چهار نفرى كه تا حالا نفس
تان در نيامده حالا كه روحانيون اسباب اين شده اند كه شما نفس بكشيد، نفس بر ضد
اينها مى كشيد، اين صحيح است ؟ اين انصاف است ؟ شما انصاف داريد كه اينهائى كه شما
را از آن كـنـج هـا بـيـرون آورده و ظـاهـر كـردنـد حـالا اعـلام وجـود كـرده ايـد؟
و هيچ كس هم به شما اشكال نكرده ، اينها زحمت كشيده اند و شما اعلام وجود كرده ايد،
ملت زحمت كشيده ، اين دسته از مردم بوده اند كه ملت را دعوت كرده اند و ملت به عشق
اسلام اين كار را كرده اند.
حـالا شما از ملت مى ترسيد و از مذهب مى ترسيد و از انحصار طلبى مذهبى ؟! چه انحصار
طلبى كرده اند؟ مذهبيون كجا انحصار طلبى كرده اند؟ آنها كه همه شما را در يك ميليون
و نيم و يا نزديك به اين ، افرادى كه مشغول به كار هستند و كارهاى دولتى مى كنند،
اينها كـدامـشـان وارد شـدنـد در مـشـاغـل دولتـى و بـخـواهـنـد مـشـاغل دولتى را
بگيرند؟ يك چندتاشان را براى نظارت به امرى كه مبادا فلان شخص فلان جا خلاف بكند
دارند نظارت مى كنند و براى نظارت آنجا هستند.
چـرا انـسـان بـايـد ايـنـقـدر بـى انـصـاف بـاشـد، اينقدر دشمن اسلام باشد، اينقدر
دشمن روحانيون باشد. خوب ، دولت سابق هم همين طور بود و به اسم اينكه ملت ما چه
بشود و اسـلام بـايـدچـه بـشـود و چـه بشود، همين روحانيون را كوبيد و همين مذهب را
كوبيد و همين مذهبيون را. شما هم كه حالا آمديد و قلم هايتان روى كاغذ آمده همان
حرف ها را داريد مى زنيد. اين راجع به آنها.
روحانيون براى حفظ حيثيت اسلام فرصت به دست قلمفرسايان ملى
گرا ندهند
امـا راجـع بـه خـودتـان ، شـمـا آقايان و همه علماء اسلام ، همه علماء ايران الان
در يك وقت حساس واقع شديد كه اگر خداى نخواسته از يكى از جوان شما يك كار خلاف
ببينند، همين آدم هـائى كه نشسته اند آنجا و مواظبند كه مبادا اسلام پيروز بشود،
همين ها شروع مى كنند بـه قـلمـفـرسائى و شما را متهم ميكنند كه اينها اين كاره اند
و از آن روز تا حالا منطق اينها ايـن اسـت ، از آن روز تـا حـالا ما گرفتار
ديكتاتورى پهلوى بوديم ، رژيم سلطنتى ، از حالا به بعد گرفتار ديكتاتورى عبا و
عمامه هستيم . شما كه تا حالا ديكتاتورى نكرديد، همه عالم مى دانند كه شماها فشار
به كسى نياورديد كه به زور راى بده ، همه عالم مى دانـند كه شما فشار به كسى
نياورديد كه اين آقا را مثلا براى مجلس خبرگان مثلا تعيين كـن ، مـردم آزاد
رفـتـنـد تـعـيين كردند، حالا كه اين طورى است و شما كارى انجام نداديد الا ايـنـكه
در هر دادگاهى يك قاضى روحانى هم بوده است و اين مجرمين را، آنهائى كه پنجاه سـال
ايـن مـردم را داغ كردند و پدر اين مردم را در آوردند و جوان هاى ما را كشتند و امر
به كـشـتـن كـردنـد، ايـن يك عده معدودى را اين روحانى كه در يك دادگاهى نظارت كرده
يا حكم كـرده اسـت حالا با اينكه يك همچو قصه اى بوده است ، اينها صدايشان در آمده
و من مى دانم اصلا اين رگ گبريت در اينها هست ، رگ مليت ، آن رگ هست باز. يعنى
خونشان خون ملى به آن مـعـنـائى كـه گـبـرها مى گويند هست (نه اين گبرها كه
بسياريشان هم آدم هاى شريفى هستند، هيچ ضررى هم به ما ناحيه اين گبرها نمى رسد، آن
گبرهاى سابق ). اگر چنانچه خداى نخواسته از من و شما يك مطلب خلافى صادر بشود كه
روى موازين اسلام نباشد، در كميته ها هستيد، در هر جا هستيد، بين پاسدارها، پاسدار
هستيد، از اين مسائلى كه الان موجود اسـت و بـايـد هـم باشد، اگر خداى نخواسته از
يكى از شما يك مطلبى را ببينند كه بر خـلاف مـوازين بود، اينهائى كه غرض با شما
دارند شروع مى كنند با تاخت و تاز و نه به شما، به روحانيت و نه به روحانيت ، اسلام
راهم مى كوبند به اينكه جمهورى اسلامى هـم هـمـان رژيـم شـاهـنـشـاهـى اسـت با عوض
شدن لفظ پس من و شما، همه ما، معممين و همه روحانيون ، يك وظيفه شرعى الهى داريم
براى حفظ حيثيت اسلام وحيثيت نهضت اسلامى . غير قـضيه اين است كه يك كسى بگويد و
بخواهد خودش آبروى خودش را از بين ببرد، آن هم بـرايـش جـايـز نـيست ، آن هم حرام
است ، لكن اگر يك مطلبى از من و شما صادر بشود كه مـوجـب ايـن بـشـود كه اينها روى
اسلام حساب بكنند، اگر يك همچو كارى بشود اسباب اين شديم كه عمل را پاى اسلام حساب
بكنند و پاى مطلق روحانيون حساب بكنند. اين اگر يك چـنين كارى بشود، ما اسباب اين
شديم كه اسلام را شكست داديم ، روى اسلام به جور منكر نـمـايـش داديـم و ايـن يـك
مـسـاءله مـهمى است براى همه ما، من كه يك طلبه هستم و شما كه آقـايان هستيد، همه
مان در اين امر شركت داريم ، در اينكه مشتركيم در اينكه بايد حفظ كنيم اين آبروى
اسلام را و او به
ايـن اسـت كـه قـدم هـاى خـودمـان را مـتـوجـه باشيم كجا بگذاريم ، كارها چه جور
انجام مى گـيـرد، قلم ها چه جور به كار مى افتد. خيال نكنيد كه امروز قضيه شما و من
است ، امروز قضيه اسلام است . يعنى ما در يك حالى الان واقع هستيم در يك وقت حساسى
واقع هستيم كه امـر دايـر بـيـن ايـن اسـت كـه (خـداى نـخواسته ، خداى نخواسته و
نخواهد شد انشاء الله ) اسـلام زيـر پـاى مـا دفـن بـشـود و بـرود سـراغ كـارش .
شـمـا خيال نكنيد، اگر در اين نهضت خداى نخواسته روحانيت ، اسلام شكست بخورد، شكستى
است كـه تا آخر ديگر شكست است و بين اينكه پيروز بشويد انشاء الله ، و مى شويد و
اسلام آنطورى كه هست در اين مملكت پياده كنيم تا همه بدانند اسلام چه است .