صحيفه نور جلد ۷

امام خميني رحمه الله عليه

- ۹ -


تاريخ : 30/3/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از طلاب حوزه علميه مشهد 
اصـل حـركـت روحـانيت و ساير اقشا ر ملت ، جايگزين نمودن اسلام به جاى طاغوت است
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن مـيـل نداشتم كه آقايان فضلا در اين آفتاب گرم ، در اين خانه محقر با اين هواى گرم زيـر آقـتـاب ، ايـنـجا تشريف داشته باشند و گمان داشتم !!! كه !!! و گفتم به بعضى آقـايـان كـه از آقـايـان بخواهند كه در سالن مدرسه فيضيه تشريف داشته باشند تا من آنـجـا خـدمـتـشان برسم لكن بعد مثل اينكه اينطور مقرر فرمودند آقايان كه اينجا تشريف داشـتـه بـاشـيـد و من از اينكه شما الان در زحمت هستيد، هم خواهران ، هم برادران ، هم علماى اعـلام در زحـمـت هـسـتـيـد بسيار معذرت مى خواهم و اين زحمت را هم جزء خدمت هاى به امام زمان سـلام الله عـليـه و بـه اسـلام عـزيـز بـايـد مـحـسـوب بـداريـد. مـسـائل زيـاد اسـت مـطـالبـى كـه پـيـش خـواهـد آمـد زيـاد اسـت لكـن مـا بـايـد در مسائل ، هر مساءله اى كه پيش آمد و جلو پيش آمد آن مساءله را بررسى كنيم و در آن مساءله ، فـعاليت . تا كنون مسائل بزرگى را با همت همه قشرهاى ملت و خصوصا روحانيت عظيم الشـاءن پـشـت سـر گـذاشـتـيـم و بحمدالله موفق شديد شما آقايان و ملت بزرگ و همه قشرها بر اينكه اين خدمت بزرگ را به اسلام كرديد و اين اشخاصى كه به اسلام خيانت كـردنـد و بـنـاى خـيـانـت بـزرگـتر داشتند و كسانى كه آنها را تاءييد مى كردند و بناى تاءييد بيشتر داشتند، آنها را شكست مفتضح
داديد و رفتند و دست خيانتشان كوتاه شد، چنانچه دست چپاولى ابرقدرت ها هم كوتاه شد.
آنـچـه كه پشت سر گذاشتيم ، بحمدالله موفقيت آميز بود لكن ما نبايد به همين معنا قناعت كـنـيـم و مـسـرور بـاشـيـم كـه مـطـالب تـمـام شـده اسـت . مـطـالب تـمـام نـشـده اسـت و مـسـائل اصـولى هـم بـاقـى مـانـده اسـت بـراى ايـنـكـه اصـل حـركـت روحـانـيـت و حـركـت هـمـه قـشـرهـاى مـلت بـراى جـانـشـيـن كـردن اسـلام در محل طاغوت بود.
البـتـه براى مقدمه اين جانشينى ، اول بايد طاغوت برود و رفت ، حالا وقت اين است كه ما بـه جـاى آن طـاغوت يك حكومت عدل اسلامى ، يك حكومت انسانى ، يك حكومت قرآنى به جاى آن جـايـگـزيـن كـنـيـم و ايـن حـالا اول كـار اسـت . البـتـه اصـل تـغـيـيـر رژيـم و بـرقـرار شـدن جـمـهـورى اسـلامـى الان هـسـت يـعـنـى اصـل رژيـم تغيير كرد و الان رسما ايران جمهورى اسلامى است و همه هم شناختند ايران را به
ايـن مـعـنـا لكـن مـا فـقط اين معنا را نمى خواهيم كه جمهورى اسلامى راءيى باشد، لفظى بـاشـد. مـهم همه ما، همه شما و همه ملت و همه علماى اعلام اين است كه اسلام به همه ابعاد تـحقق پيدا بكند به طورى كه هر كس وارد اين مملكت مى شود، از سرحد كه وارد شد آثار اسلام ببيند تا مركز كه آمد آثار اسلام ، دانشگاه رفت اسلامى ، وزارتخانه رفت اسلامى ، ادارات دولتـى رفـت اسـلامـى ، بـازار آمـد اسـلامى ، در كشاورزها و پيش كارگرها رفت اسـلامـى . آنكه مقصد ما هست اين معنا هست ، نه فقط رفتن چپاولگرها و ما راجع به اين معنا در اول قـدم هـسـتـيـم و مـسـائل پـشـت سـر اسـت . بـعـضـى مـسـائل الان آنـوقت است كه ما تمام همتمان را به آن مساءله بگماريم و با تمام قوا توجه بـكـنـيـم و بـعـضـى مـسـائل بـعـد از ايـن اسـت و بـعـضـى مسائل هم مسائل فرعى است كه دنباله اينها بايد تحقق پيدا بكند.
اظهار نظر در مورد قانون اسلام بر عهده (اسلام شناس ) است نه روشنفكران خارجى !
آنـكـه الان محل ابتلاء همه ما هست اين است كه يك پيش نويسى از قانون اساسى شده است و ايـن پـيش نويس به معرض افكار عمومى گذاشته شده است ، الان بايد همه قشرها و شما روحـانيون و همه روحانيون همه بلاد و همه روشنفكران اسلامى و همه متفكرين اسلامى ، با ديـد اسـلامـى ، بـراى جـمـهـورى اسـلامى ، اين قانون را بررسى كنند و نظر بدهند، اين قانونى كه پيش نويس شده است براى اين است كه همه نظر بدهند.
شما آقايان ، شما علماى اعلام ، شما متفكرين اسلامى ، شما اشخاصى كه علاقه به اسلام و عـلاقـه بـه ديـانـت مـقـدسـه اسـلامـى داريـد و عـقـيـده داريـد بـه ايـنـكـه هـيـچ حـكـومـتى مـثل حكومت اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل رژيم اسلامى نيست ، بايد نظر كنيد به اين قانون ، يـكـى يـكـى مـوادش را، يك ماه مهلت داريد، يكى يكى موادش را در نظر بگيريد و هر چه بـه نـظـرتـان رسـيـد كه براى اسلام مفيد است و موافق با جمهورى اسلامى است و در اين قـانـون نـاقص است ، در آن جهت تذكر بدهيد و بنويسيد و در روزنامه هائى كه هست منتشر كـنـيـد. آقـايـان ! نـنشينيد كه ديگران قلم ها را بردارند و بررسى از قانون بكنند و به خيال خودشان ، آنها را به خيال خودشان اصلاح بكنند. اين حق ، حق شماست . قانون اسلام را، اسـلام شـنـاس بـايـد نـظر بدهد. قانون اساسى جمهورى اسلام يعنى قانون اساسى اسـلام . حـق ايـن مـطـلب بـا شـمـاسـت ، بـا عـلمـاء اعلام است ، با مراجع عظام است ، با همه روشـنـفـكـران اسـلامـى اسـت ، نـنشينيد تا اينكه روشنفكران خارجى ، روشنفكرانى كه به اسلام عقيده ندارند اظهار نظر بكنند و اين حرف هائى كه مى نويسند، بنويسند. شماها قلم را بـرداريـد، در هـمـه مـسـاجـد، در هـمـه مدارس ، در همه كوچه و بازار، مسائلى را كه به نـظـرتـان مـى رسـد بـايد در اين قانون اساسى باشد طرح كنيد. علماء طرح كنند و مردم دنـبـاله ، نـنشينيد ديگران براى شما تكليف معين كنند. خودتان تكليف را معين كنيد، خودتان قـانـون را بـررسـى كـنيد، خودتان نظر بدهيد، خودتان روزنامه ها را پر كنيد از مقالات خودتان . ننشينيد ديگران براى شما مقاله بنويسند و مسائلى طرح بكنند كه يك وقت خداى نـخـواسـتـه بـر خـلاف مـسـائل اسلامى و بر خلاف شؤ ون اسلام باشد. همه موظفيم ، همه بايد اين كار را انجام بدهيم و نظر بدهيم و همه
حـق نـظـر داريـم و شما علماء اعلام بيشتر حق نظر داريد. آنهائى كه اسلام را مى شناسند، آنهائى كه علاقه به اسلام دارند آنها بيشتر بايد در اين امر جديت كنند و پيشقدم باشند.
لزوم جـديـت مـلت در انـتخاب علماء مطلع براى تدوين قانون اساسى و تعيين سرنوشت
و بعد آن چيزى كه بسيار مهم است ، قضيه انتخاب اشخاصى است كه بايد نظر كنند به اين قانون و بايد بعد از اينكه همه راءى خودشان را دادند و همه مطالب خودشان را گفتند ايـن عده 75 نفرى مثلا اين عده بنشينند و اين قانون اساسى را با آرائى كه از همه مى آيد نگاه كنند و جرح و تعديل كنند و بنويسند كه بعد به رفراندم واقع بشود.
مـهـم ايـن اسـت كـه اشخاصى كه براى بررسى اين قانون تعيين مى كند ملت ، بفهمد چه اشـخـاصـى بـايد تعيين كند. بفهمد كه مساءله ، مساءله اسلامى است ، نه مساءله ، مساءله غـربـى ، نـه مساءله مساءله شرقى ، ما نمى خواهيم قانون اساسى غربى يا نمى خواهيم قانون اساسى شرقى را بررسى كنيم ، ما مى خواهيم قانون اساسى جمهورى اسلامى را بـررسـى كـنـيـم و ايـن لازم اسـت كه اشخاصى كه انتخاب مى كنند، مردم انتخاب مى كنند، آقايان روحانيين پيشنهاد مى كنند، مراجع پيشنهاد مى كنند، اشخاصى را پيشنهاد كنند، مردم را پـيـشـنـهـاد كـنـنـد كه اينها علاقمند به اسلام باشند، اينها بدانند اسلام يعنى چه . در مجلسى كه سابقا با اينكه طاغوت آن مجلس را بر پا كرد، مجلس ‍ مؤ سسانى كه در زمان رضـاخـان در ايـران تـحـقـق پـيـدا كـرد عـلمـاى اول ، طـراز اول عـلمـاى ايـران در آن مـجـلس بـودنـد البـتـه آنـوقـت بـا سرنيزه بود لكن علماى درجه اول بـودنـد. در اين زمان هم بناست اين قانون اساسى بررسى بشود و دست ظالم كوتاه شده است و مطلب به دست خود شما افتاده است ، ملت علما را تعيين كنند، اختيار هست ، الزامى نـيـسـت لكـن پـيـشـنـهـاد اسـت ، عـلمـائى كـه اطـلاع دارنـد از قـانون اسلام ، اطلاع دارند از مـسـائل روز، آنـهـا را تعيين كنند و علماء هم ابا نكنند از رفتن در مجلس براى اينكه مجلس ، مجلسى است كه سرنوشت اسلام در آن تعيين مى شود وقتى سرنوشت اسلام در يك مجلسى بـايـد تعيين بشود حق علماست كه بروند و اين سرنوشت را به دست مبارك خودشان تعيين كنند.
پس مطلبى كه الان مهم است دو مطلب است يكى بررسى از قانون اساسى كه همه قشرها بايد بررسى كنند و من توصيه مى كنم كه علماى اعلام بررسى كنند و نظر بدهند، بعد از اين تعيين اشخاصى كه بايد بعد از راءى ، بعد از اينكه مردم آراء خودشان را گفتند و طـرح هـاى خـودشـان را دادنـد آن اشـخـاصـى كه بايد تعيين بشود و مردم تعيين مى خواهند بـكـنند براى بررسى كردن همه آراء اين اشخاص ، ملت ما بداند كه بايد اين اشخاص ، اشخاصى باشند كه علاقه به اسلام داشته باشند، طرح ما اين است لكن ملت مختار است . طـرح ما اين است كه براى اسلام بايد اسلام شناس ، كسى كه اسلام را مى داند چه است ، كـسـى كـه مـصـالح اسـلام را مـى دانـد چه است ، كسى كه علاقه به اسلام دارد، كسى كه علاقه به قرآن مجيد دارد، كسى كه علاقه به كشور اسلامى دارد، يك همچو اشخاصى را تـعـيـيـن كـنـنـد و مـا انـشـاءالله تـعالى باز هم راجع به اوصاف اين اشخاص ، راجع به اشخاصى كه وصفشان چه باشد باز هم خواهيم
گفت و نوشت .
و خـداونـد هـمـه مـا را و هـمـه شـما را موفق كند كه خدمت كنيم به اين جامعه و خدمت كنيم به اسـلام و اسـلام را بـه آنـطـورى كـه دلخـواه اسلام است در خارج محقق كنيم و من از همه شما تـشكر مى كنم و از همه علماى بزرگ مشهد، آيت الله (اشاره به يكى از حضار)، همه آيات عـظـام را كـه الان در اينجا تشريف دارند و همه علماى اعلام كه اظهار تفقد مى كنند به من و هـمـه خـطـبـا و هـمـه اعـاظـم از فـظـلاى مـشـهـد مـقـدس كـه در سـنـگـر جـلو هـسـت راجـع بـه مسائل دينى ، من از همه شما تشكر مى كنم و دعاگوى همه شما و خدمتگزار همه شما هستم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 30/3/58
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـــنـــى در جـــمـــع ورزشـــكـــاران و فـرهـنـگـيـانبابل
دو قوه مادى و معنوى انسان وقتى ارزش دارد كه در خدمت خدا باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
انسان دو جنبه دارد يكى جنبه معنوى و يكى جنبه ظاهرى و مادى ، انسان ها در جنبه هاى معنوى يك نحو تعلميات دارند و در جنبه هاى ظاهرى و مادى يك نحو ديگر، و اگر اين دو تا با هم جمع بشوند يك انسان به تمام معنى بوجود خواهد آمد.
مـن از ايـن خوشحالم كه كسانى جهت معنوى را تقويت مى كنند و اشخاصى هم جهت مادى را، و امـيـد اسـت هـر دوى آنـهـا دو جـنـبـه مـادى و مـعـنوى را جمع بكنند. شما معلمان محترم و آقايان ورزشكاران عزيز اگر اين دو جنبه را تقويت كنيد و همچنين در همه قشرهاى كشور اگر اين دو جـنـبـه تقويت بشود، جنبه معنوى با آن تعليمات معنوى كه اسلام آورده است و جنبه هاى مادى با آن طرزهائى كه لازم است ، اين ملت سعادتمند مى شود. آنها كه جنبه ورزشكارى و مـادى را دارنـد، آنـهـا جـوان هـائى هستند كه قواى جسمى شان به خاطر همين ورزش نشاط و آمـادگـى پـيـدا مـى كـنـد، آنـوقـت روح آنـهـا مـعـنـويـات و ايـمـان را زودتـر قـبـول مـى كند. يك وقت است كه ورزشكارى و تعليم و تربيت در خدمت طاغوت است كه اين جز خسران براى يك كشورى به بار نمى آورد، ولى وقتى اين دو قوه و نيروى بزرگ در خدمت خداست ، آنوقت ايمان در آنها تقويت شده و براى پيشبرد مقاصد اسلام نيروى عظيمى پـيـدا مـى شود كه هيچ نيروئى نمى تواند جلويش را بگيرد. چنانچه به عيان ديديد كه اجـتـماعات با قواى مادى و معنوى و نيروى ايمان پيش رفتند تا اينجا و اين نهضت عظيم را بپا كردند و آن قدرت هاى شيطانى را شكستند و آن قدرت طاغوتى و بزرگ كه مجهز به همه سلاح هاى مدرن بود و پشت سر او هم تمام قواى مادى و تمام ابرقدرت ها بود و از او حـمـايـت مـى كـردنـد و البـتـه امـريـكـا بـيـشـتـر حـمـايـت مـى كـرد، بـا ايـن حـال بـا هـمه قدرتها نتوانستند اين قدرت ايمان را كه در كشور ما و در ملت ما پيدا شد از بين ببرند و نتوانستند خود و منافع خود را حفظ كنند. ما در آنوقت اسلحه نداشتيم ، حالا كه چـهـار تـا اسـلحـه در دسـت پـاسـداران قـرار دارد، ايـنـهـا غـنـائم جـنـگـى اسـت . قـبـل از انـقلاب و در حال انقلاب ما اسلحه نداشتيم ولى آنها همه چيز داشتند. بنابر حساب هـائى كـه مـاديـون مـى كـردنـد امـكـان نـداشـت يـك قـدرتـى بـه آن بـزرگى كه همه قوا دنـبـال آن بـود و حـتـى حـكـومت هاى به اصطلاح اسلامى پشت سر او ايستاده بودند شكست بخورد.
ممالك به اصطلاح اسلامى تمام شان مشترك المنافع و پشتيبان يكديگر هستند
ابـر قـدرت هـا مـثـل آمـريـكا، شوروى ، چين ، انگلستان ، اينها همه پشتيبان قدرت طاغوتى بودند. بى جهت نبود كه من وقتى خواستم از كويت عبور كنم اجازه ندادند، بيخود نبود كه دولت عـراق جـديـت كـرد كـه يا ما ساكت باشيم و يا آنجا نباشيم ، براى اينكه همه با هم بـودنـد، قـواى شـيـطانى با هم بودند. و من در آنجا وقتى ديدم حتى از رفتن من به كويت مانع شدند و گفتند از هر جا كه آمده اى برگرد، و ما مجبور شديم به عراق برگرديم . مـهـم مـسـاءله ايـن نيست كه فقط كويت اينچنين باشد، اين ممالك به اصطلاح اسلامى تمام شـان بـا هم مشترك المنافع و همه پشتيبان يكديگر هستند. اينها نخواهند گذاشت ما در آنجا بـمـانيم و بدين خاطر بنا گذاشتيم به مملكتى برويم كه ديگر تحت تاءثير نباشد. ما فـرانـسـه را انـتـخـاب كـرديـم و آنجا رفتيم و آنها هم پشيمان شدند، هم عراق و هم دولت ايـران ، چـرا كـه در پـاريـس دسـت مـا بـراى تـبـليـغـات بـاز بـود. مـا مـطـالب و مسائل ايران را به همه جاى دنيا رسانديم و با بعضى كه از آمريكا مى آمدند مصاحبه هاى تـلويـزيـونى انجام مى شد و در تمام آمريكا (آنطور كه مى گفتند) و در بسيارى از مناطق مـثـل كـانـادا پـخـش و مطالب ما در آمريكا هم پخش مى شد. آنهائى كه خودشان را منتسب به اسـلام مـى دانـستند و هم آنهائى كه از اسلام خارج بودند به پشتيبانى طاغوت پرداختند، امـا مـلت مـا بـا قـدرت پـيـش رفـت . آيـا در آنـوقـت مـلت تـفـنـگ داشـت ؟ مسلسل داشت ؟ تانك داشت ؟ توپ داشت ؟ هيچ نداشت ، لكن يك چيز ديگر بود و آن معنويات و ايمان به خدا بود و ايمان آنچنان قدرت به ملت داد كه افرادى كه قبلا از صداى تفنگ مى ترسيدند ديگر از تانك هم هراسى در دل راه ندادند.
قدرت الهى باعث جمع شدن قواى روحانى و قواى مادى شد.
آن كـه در دو سـال قبل از سايه يك پاسبان مى ترسيد حالا از سپهبد هم نمى ترسد. يكى از دوستان ما گفت چند تا بچه در شيراز دور يك صاحب منصبى جمع شدند و به او گفتند كه بگو زنده باد فلانى و مرده باد فلانى . صاحب منصب همين طور كه ايستاده بود و مى گفت برويد، وقتى مـرا ديد، گفت آقا بيا و مرا از دست اينها نجات بده و بعد ايستاد و همان را كه بچه ها به او مى گفتند با فرياد بلند گفت . ملت ما همه با هم يك مطلب مى گفتند و اين باعث شد كه قواى روحانى و قواى مادى با هم جمع شوند. اين كار از غير خدا بر نمى آمد. اين قدرت ، يـك قـدرت الهـى بـود. در پـاريس شخصى پيش من آمد، از دهات اطراف خود كه رفته بود تـعـريـف كـرد و مـى گـفـت صـبـح كـه مـى شـود آن عـالم ده جـلو مـى افـتـد و مـردم دنـبال او تظاهرات مى كنند. گفت همه دهات اينطور شده است و يكى را اسم برد كه من به يـكـى از دهات آنجا رفتم . يك قلعه اى است در بيابان در نزد يك كوه ، ديدم اينها هم همان معنى را مى گويند. من در همان جا اعتقادم اين شد كه يك دست غيبى در كار است ، و الا كارهاى بشرى يك شعاع خاصى دارد. اين همان عقيده و ايمان است كه در صدر اسلام هم بوده است . در آنـوقـت مـسـلمـانـان 10 تـا 15 نـفـرشـان يـك شـتـر داشـتـنـد، لشـكـرهـاى رسـول الله و لشـكـر مسلمين هر چند نفرشان يك شمشير داشتند آن هم يك شمشير كهنه ، اما بـا ايـن حـال بـر امـپـراطـورى ايـران و روم غـلبـه كـردنـد. عـده پيشقراول روم 60 هزار نفر و
دنبال آن 700 نفرند 830 هزار نفر بودند. يكى از سرداران اسلام گفت كه 30 نفر با من بيايند تا با اين 60 هزار نفر مقابله نمايم ، ولى بر حسب تاريخ بنابراين شد كه 60 نفر باشند كه يك نفر مقابل هزار نفر برود و بعد هم رفتند و پيروز شدند و اين به اين خـاطـر بـود كه ملائكه پشت سرشان بودند و خداوند به آنها توجه كرد. خداوند شما را موفق كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 30 / 3 / 58
بيانات امام خمينى در جمع هياءت اعزامى از سيستان و بلوچستان  
بنابراين بود كه فرهنگ ما را از بين ببرند  
بسم الله الرحمن الرحيم
از شما آقايانى كه از دور آمديد تا مطالب خودتان را بگوئيد و مطالب ما را هم بشنويد و هـمـيـن طور از خواهرهاى محترمات كه آمده اند من تشكر مى كنم و مطالبى كه من الان بايد بـه شـمـا عـرض كـنـم ايـن اسـت كـه اولا ايـن گـرفـتـارى هـائى كه شما ذكر كرديد، اين اشـكـال صحيح است و شما يا مى دانيد و يا بايد بدانيد كه اين گرفتارى اختصاص به نـاحيه سيستان ندارد، اختصاص به مازندران ندارد، هر جاى مملكت را كه شما برويد و هر دستهاى از اهالى مختلف مملكت كه پيش ما آمده اند، همين گرفتارى ها و شبيه همين گرفتارى را گفته اند، حتى كوچ كردن از محلى به محله ديگر و باز در جاهاى ديگر هم بوده است و هـسـت ، مـثـل بـخـتيارى ها و از عشاير ديگر. اين شكى ندارد كه رژيم سابق بنايش بر اين بود كه مردم را متشتت كند و زندگى آنها را بر هم بزند، بنابراين بود كه كشاورزى ما را از بـيـن بـبـرنـد و مـا را مـحـتاج به آمريكا كنند، بنابراين بود كه فرهنگ ما را از بين بـبـرنـد و مـا را حتى براى طبيب ، براى مهندس ، براى همه چيز محتاج به آمريكا و ساير مـمـالك كـنـنـد. ايـن بـلا اشـكـال هـمـيـن طـور بـوده و هـيـچ هـم اشكال در اين نيست كه برنامه اسلام بر خلاف اين است . اگر اسلام تحقق پيدا كند، اگر حكومت اسلامى به آنطورى كه دلخواه ماست تحقق پيدا بكند، مسير، اين مسير نيست ، اينطور نيست كه آن هم كمك كند به اينكه آشفتگى پيدا شود، براى اصلاح است حكومت اسلامى .
تحصيل استقلال براى مملكت با تصويب قانون اساسى
لكن آنكه من مى خواهم ، حالا اساسى است كه مى خواهم عرض كنم و الان موظفم كه هر طايفه اى آمـدنـد اين مطلب را بگويم ، اين است كه الان ما يك گرفتارى اصولى داريم كه اگر اين گرفتارى اصولى تمام نشود و نتوانيم به پيروزى در اين گرفتارى برسيم ، نه ديـگـر اميد اين است كه سيستان درست بشود و بلوچستان درست بشود و نه اميد اين است كه تـهـران و قـم و سـايـر جـاهـا درست شود باز ممكن است خداى نخواسته به وضع بدترى بـرگـردد، بـه آن حـالات سـابـق ، و آن گـرفـتـارى ايـن اسـت كـه اول ما بايد اساس استقلال مملكتمان را درست بكنيم كه مملكت بشود مملكت ايران براى ما و كسى ديگر نتواند در آن تصرف كند. اگر ما كشور خودمان را استقلالش را
تـحصيل نكنيم ، تضمين نكنيم ، ساير چيزها درست نخواهد شد. پس الان آن چيزى كه بر ما لازم است اين است كه همه برادرها، همه خواهرها، همه قشرهاى ملت دراين امرى كه الان راجع بـه اصـل مطلب است و آن قانون اساسى است (اساس يك مملكت قانون آن مملكت است ) راجع بـه ايـن هـمـه قـوا را روى هـم بـگـذاريـم ، الان كـه طـرح شـده است قانون اساسى و به دسـتـرس مـردم گـذاشـتـه شـده اسـت ، كـسـانـى كه صاحب نظرند، مسلمان هائى كه صاحب نـظـرنـد، عـلمـائى كـه صاحب نظرند، اسلام شناس هائى كه مى دانند اسلام چه هست ، آنها بـررسـى كـنـنـد، نـظـر بـدهند، بنويسند، در روزنامه ها منتشر كنند، نگذارند كه ديگران مشغول بشوند به نوشتن و سرنوشت ما را ديگران درست كنند، خودشان با همه اشخاصى كـه مـى تـوانـنـد قانون را بفهمند و مى توانند اسلام را بفهمند كه اين آيا فلان ماده اش ‍ مـنـطـبـق با قوانين اسلام است يا نه و آيا صلاح براى مملكت اسلام چه است . اين ، الان اين چـيـزى كـه مـهـم اسـت ايـن مـعـنـاسـت كـه هـمـه شـمـا بـا هم نظر كنيد به قانون اساسى و اهـل نظرتان ، حقوقدان هاى مسلم ، روشنفكرهاى متعهد به اسلام ، مهندسين ، روحانيون ، همه ايـنـهـا الان نـظر بدهند راجع به قانون اساسى ، نگذارند كه ديگران نظر بدهند و بعد بـبـيـنـنـد چـه خـواهد شد، حالا خودشان نظر بدهند. هر ماده اى از مواد قانون اساسى را كه روحـانـيـون تـشـخيص دادند كه اين برخلاف اسلام است ، ساير طبقات هم ، آنهائى كه مى دانند خلاف اسلام است ، آنها هم نظر بدهند و آنها كه اطلاع از اين معنا ندارند تبعيت كنند و بـخـواهـنـد كـه بـايـد ايـنـجـور باشد و بعد از اينكه اين مرحله را گذارانديم ، يك مرحله ديـگرى است كه آن بسيار مهم است و آن اين است كه بعد از اينكه قانون اساسى به نظر همه رسيد، يك ماه گذاشتند به آراء عمومى و همه نظر دادند، يك جمعيت كه مثلا 70 نفر، 75 نـفـرى در هـمـه ايـران ، خـود اهـالى هـر طـرفـى ، هـر نـاحـيـه اى وكـيـل تـعـيين بكنند براى اينكه بررسى كنند در قانون اساسى و نظر بدهند كه بعد از ايـنـكـه نـظـر دادنـد، آنـوقـت بـه آراء عـمـومـى بگذارند. الان آن چيزى كه بسيار براى ما ضرورى است اين است كه آن افرادى كه بايد در هر جا تعيين شوند اين افراد چه افرادى بـاشـنـد، مـمـكـن اسـت كـه در بـيـن بعضى از اين افراد يك اشخاص منحرفى باشند و اين اشخاص منحرف اسباب اين بشوند كه به انحراف كشيده بشوند. بايد فكر كنند، دنباله كنند، بررسى كنند، يك اشخاص كه مؤ من به اين نهضت هستند و اين هم مورد نظرشان است و مى خواهند هم انجام دهند.
جاهائى كه عقب افتاده است مقدم است
و الان هـم بـررسـى هـائى شـده اسـت ، طـرح هـائى داده شـده اسـت و شايد در راديوها ديده باشيد !!! شنيده باشيد كه طرح هائى است براى اينكه هم كار پيدا شود براى بيكارها و هـم سـاخـتـه شود يك چيزهائى ، هم راجع به خانه سازى ها در همه سطح كشور و هم راجع بـه راه سـازى كـه البـتـه اين جاهائى كه عقب افتاده است مقدم است و اينطور نيست كه همه مـثل سابق همه چيز منحصر بشود به مراكز و بنابراين است آن جاهائى كه دور افتاده تر اسـت ، احـتياجشان بيشتر است ، جلو باشند، مقدم باشند. و من از خدا مى خواهم كه انشاءالله دعا كنيد موفق بشويم و همانطورى كه آن خواهر محترم
من مسائل را گفت ، همانطور حالا فكر بكنيم كه الان راجع به اساس مطلب ، اينها انشاءالله در مـوقـعـش درسـت مـى شـود بـا يـك صـبـرى ، حـوصـله اى و البـتـه بـايـد هـمـه ايـن مـسـائل درسـت شـود لكـن بـا يـك صـبـرى كـه الان مـا در حـال انـقـلاب هـسـتـيم ، حالا باز ما انقلابمان تمام نشده ، ما باز جمهوريمان تمام نشده ، ما فـقـط يـك راءى داديـم حـالا چـيزهاى ديگرش درست نشده ، انشاءالله اينها درست بشود به تـدريـج و امـيـدوارم كـه هـمـه امور اصلاح بشود. و اميدوارم خداوند توفيق بدهد به شما، عـنـايـت كـنـد خداى تبارك و تعالى ، چنانچه تا حالا به عنايت خداى تبارك و تعالى پيش رفـتـيـد و از ايـن بـه بـعـد بـا عـنـايـت خـدا انـشـاءالله پـيـشـروى كـنـيـد و مسائل همه اش انشاءالله حل مى شود. خداوند به همه شما توفيق عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 31 / 3 / 58
بيانات امام خمينى در جمع هياءت نيوزيلندى  
بسم الله الرحمن الرحيم
بـايـد روابـط بـيـن مـلت هـا بـر اسـاس مـسـائل مـعنوى باشد و در اين رابطه بعد مسافت تـاءثـيـرى ندارد و چه بسا كشورهائى كه همجوار هستند اما رابطه معنوى بين آنها نيست ، بـنـابـرايـن روابـط ديـگـر هـم نـمـى تـوانـد مـثـمـر ثمر باشد. ما روابطمان با كشورها براساس مبانى اسلام خواهد بود. چنانچه ملت ها از اسلام اطلاع پيدا كنند خواهند فهميد كه هـر چـه مـى خـواهـنـد در اسـلام وجود دارد. ما اميدواريم كه با كشور نيوزيلند روابط حسنه داشته باشيم . در پايان سلام ما را به ملت و دولت نيوزيلند ابلاغ نمائيد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
بيانات امام خمينى در جمع علماء و روحانيون مشهد  
اين عنايت الهى بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت ، توانست بر قدرت هائى كه همه چيز داشتند غلبه كند
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن ديـانـت اسـلام و قـدرت ايـمـان بـود كـه حـتـى بـچـه هـاى خـردسـال مـا را جلوى تانك و توپ برد. من وقتى در پاريس مى شنيدم كه در تمام قراء و قـصبات ايران ، در تمام اقشار ملت ، زن و مرد، بزرگ و كوچك ، دبستانى و دبيرستانى و دانـشـگـاهـى ، روحـانـى عاليقدر و ساير طبقات ، همه با هم يك مطلب را مى گفتند، آنجا فـهـمـيـدم كه دست غيب در كار است . شعاع افعال انسان (هر انسانى باشد) يك حدودى دارد. يك نفر ممكن است يك خانه را بتواند متبدل كند به يك وضعى ، يك محله را، يك شهر را، يك اسـتـان را، يـك قـشـر را. امـا انـسـان نـمى تواند تمام سى و چند ميليون جمعيت ، با افكار مـخـتـلفه و شغل هاى مختلفى كه دارند و امكنه مختلفه و از هم دور همه يك شعار بدهند، از بـچـه دبـسـتـانـى تـا بـيـمـارسـتـانـى و پـيـر مـردهـاى بـيـمـارسـتـانـى ، هـمـه دنبال يك مطلب باشند. آن نمى شود الا اينكه يك عنايت غيبى در كار باشد. آن كه بود اين دست غيبى بود و اين عنايت الهى بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت ، بر يك قدرت هائى كه هـمـه چيز داشتند غلبه كند. اين همان قدرت صدر اسلام بود كه يك عده از اعرابى كه هيچ وسـيـله نـداشـتـنـد، هـر چـندتايشان يك شمشير، يك شتر داشت غلبه كنند بر تقريبا تمام مـعـمـوره دنـيا در آنوقت ، بر آن قدرت هاى بزرگ سلطنتى ايران و روم اين نبود الا قدرت الهـى و تـاءيـيـدات غـيـبى . اين را از تاءييدات الهى و غيبى بدانيد نه از شخص ، نه از مـثـل مـن كـه حـقـيـر هـسـتـم و خـدمـتـگـزار شـمـا. و ايـن مـعـنـايـى كـه حـاصل شده است و بايد بگويم يك عنايتى از خداى تبارك و تعالى به اين ملت شده است ايـن هـديـه خـداى تـبـارك و تعالى راحفظ كنيد. اين يك هديه غيبى بود كه به ما داده ، اين آزادى كه الان به ما داده است و دست ستمكارها را كوتاه كرده است و اين استقلالى كه خداى تبارك و تعالى به ما داده است و دست اجانب را كوتاه كرده است ، اين براى خاطر آن قدرت ايـمان و وحدت كلمه و توجه به خداى تبارك و تعالى بود كه دست عنايت حق تعالى بر سر اين ملت سايه افكند و اين پيروزى حاصل شد.
آنكه مردم خونشان را درراه او دادند، اسلام بود
ايـن هـديـه خـداى تـبـارك و تعالى را حفظ كنيد، حفظ به اين است كه همانطورى كه با هم بـوديد، دل ها با هم يكصدا بودند، همانطور از حالا به بعد هم اين معنا راحفظ كنيد. وقتى كـه شـمـا دل هـايـتان با هم صاف باشد، قلب ها يك قلب باشد، دست ها دست واحد باشد، دسـت خـدا هـم باشماست . (يدالله مع الجماعه ) اين دست مبارك الهى كه بر سر شما و عنايت حق تعالى كه بر شما سايه افكند اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد. اگر حفظ شد، در هـمـه مـراحـل پـيـروز هـسـتـيـد، هـمـانـطـورى كـه در وقـتـى كـه انـقـلاب حـاصـل شـد و هـمـه رو بـه پـيـروزى رفتيد و توجه به يك مقصد داشتيد و آن نبود رژيم فـاسـد و تـحـقـق رژيم الهى و توجه به چيز ديگر نبود، توجه به اينكه من گرفتارى دارم ، وقـتـى مـنـزل مـى روم شـام چـه دارم ، آيـا من فرض كنيد فلان گرفتارى دارم ، هيچ توجه به اين معانى نبود. نه زارع به فكر زراعت بود و نه كاسب به فكر كسب . و لهذا ديـديـد كـه كـسـب هـا را رهـا كـردنـد و بـازارهـا را تـعـطـيـل كـردنـد و كـارهـا را تـعـطـيـل كـردنـد و هـمـه بـا هـم توجه به يك معنا و آن خدا، توجه به دين خدا. اين توجه عـمـومـى بـه ديـن خدا موجب اين شد كه خداى تبارك و تعالى هم توجه فرمود و اين معجزه حـاصـل شـد. آن چـيـزى كه همه حساب هاى ماديين را فاسد كرد و غلط از آب در آمد، آنى كه دولت آمـريـكـا هـم ، كـارشـنـاسـان آنـهـا هـم تـصـديـق كـردنـد بـه ايـنـكـه مـسـائل فـوق فـكر ما بود و حساب هاى مادرست نبود و حق هم داشتند براى اينكه حساب هاى آنـهـا حـسـاب مـادى و طبيعى بود، ماوراى طبيعت را نديده بودند، طبيعت را ديده بودند. روى مـوازيـن طـبـيعت همانطور است كه آنها مى گفتند كه نبايد يك ملتى كه هيچ ندارد اين غلبه كـنـد بـر يـك قـدرت هـايـى كـه پشتيبانش قدرت هاى همه عالم بود، نه قدرت ها، تقريبا عـرض مـى كـنـم نـه فـقـط ابـر قـدرت هـا، همه ممالك اسلامى دنبالش بودند. اينكه ما را نـگـذاشتند عبور كنيم از كويت ، از اين طرف كويت به آن طرف كويت هم اجازه عبور ندادند بـراى ايـن بـود كـه پـشـتـيبانش بودند. اينكه عراق فشار آورد كه شما فعاليت سياسى نكنيد ما تعهدات داريم و ما هم فشار آورديم كه ما تا هستيم فعاليت سياسى تكليف شرعى مـاسـت ، مـى كـنـيم و بالاخره ما را تهديد كردند به اينكه شما بر فرض اينكه به شما كار نداشته باشيم ، اصحاب شما، رفقاى شما را خواهيم چه كرد و من ديدم كه ديگر نمى شـود، اين براى اين بود كه آنها مى گفتند ما تعهد داريم با دولت ايران و من فهميدم كه ايـنـهـمـه دولت هـاى اسـلامـى (بـه اصطلاح اسلامى ) وضع همين است كه نگذارند ما وارد شـويـم و هـر كجا برويم ردمان بكنند، ما هم رفتيم به خارج كه اينها ديگر نفوذ نداشتند آنجا و آنها هم پشيمان شدند از اين معنا.
اين قدرت الهى را از دست ندهيد. اين امانت الهى را حفظ كنيد. همانطورى كه آنوقت به فكر گـرفـتـارى هـاى خـودتان نبوديد و فكر، يك فكر بود و آن هم اسلام و اين رمز پيروزى شـد. شما الان پيروز نيستيد باز، براى اينكه آنكه شما مى خواهيد، آنكه ما همه مى خواهيم ايـن اسـت كـه اسـلام بـه همه معنا در ايران و انشاءالله در همه ممالك انشاءالله تحقق پيدا كـنـد. غـرض ايـن نـبود كه فقط ظالم از بين برود، مانع از بين برود، آن هم يكى بود اما آنـهـا مـقدمه بودند. آنكه مقصد بود اسلام بود، آنكه مردم خونشان را در راه آن دادند اسلام بود، آنكه مردم جوان هايشان را دادند و زن ها جوان هايشان را دادند و بعد هم
اظهار تشكر مى كردند، آن اسلام بود و اعتقاد به اينكه بايد اسلام تحقق پيدا بكند. ما تا حـالا ايـن مـطلب برايمان حاصل نيست ، الان باز آن رنگ هاى رژيم سابق هست ، نتوانستيم و نتوانستند كه آن صبغه ها و رنگ ها را بزدايند، ما بين راه هستيم ، ما بين راه هستيم .
به اسم اسلام لطمه بر حيثيت اسلام زدند
مـا بـايـد سـازنـدگـى كنيم ، چه سازندگى هاى مادى و چه معنوى . معنويات اين كشور را ايـنـهـا از بـيـن برده اند، نيروهاى انسانى را از بين برده اند، كوشش كردند كه نگذارند روحـانـيت به شغل مقدس خودش آنطور كه مى خواهد ادامه بدهد، كوشش كردند كه نگذارند دانشگاه به آنطورى كه بايد دانشگاه باشد انجام وظيفه كند و همين طور همه قشرها را، هم مـعـنـويـات را از مـا گـرفـتند و قواى انسانى را و هم اقتصاد مملكت را از بين بردند و همه جهات مادى را، هم خيانت به ماديات كردند و هم خيانت به معنويات و خيانتشان به معنويات عظيم تر بوده از خيانتشان به ماديات .
شما اكثرا يادتان نيست مصيبت هايى كه بر حوزه علميه در زمان رضاخان وارد شد. بعضى از ايـن آقايان عظيم كه اينجا تشريف دارند يادشان است والا طبقه جوان يادش نيست كه چه كردند اينها با حوزه هاى علميه ، چه كردند اينها با ملت در آن زمان دراين زمان هم كه شما يـادتـان هست ديديد كه چه كردند. تمام حيثيت ملى ، حيثيت انسانى ، حيثيت اسلامى ما را اينها تـبـاه كـردنـد. آنـوقـت مـسـاجـد مـا را بـسـتـنـد، مـدارس مـا از بـيـن رفـت ، عمامه هاى فصاحت اهل علم را از سرشان برداشتند و آن فضاحت ها و نسبت به خواهرهاى ما هم آن فضاحت ها. در زمان اين بدتر از زمان او شد. در آنوقت فشار بود و فشار امد داشت ، در اينوقت حيله بود حـيـله هـاى زيـاد و فـشـار هـم بـود امـا حـيـله هم زياد بود. به اسم اسلام ، به اسم عدالت اجتماعى ، عدالت اسلامى ، به اسم اسلام ، احكام اسلام را از بين مى خواستند ببرند، به اسم اسلام لطمه بر حيثيت اسلام زدند و مى خواستند بزنند. بحمدالله اينها از بين رفتند و خواهند رسيد به جرائم خودشان در آنجايى كه آنجا دار جزاست .
محدوديت پاداش و كيفر در دنياى مادى گواهى بر وجود يك عالم نامتناهى است
مـا نمى توانيم يك نفر آدمى كه به اندازه محمدرضا ارتكاب جرائم كرده ، بشر با تمام قـوايـش نـمى تواند او را، اين جنايت هائى كه او كرده است جزا بدهد براى اينكه بالاخره تـا آخـرش ايـن اسـت كـه يـك نـفـر آدم مـرده اسـت ، يـك نـفـر آدم مقابل يك نفر آدم است . كسى كه هزاران جمعيت را، بسيارى از اشخاص
را خـودش در 15 خـرداد، آنـطـورى كـه مـى گفتند خودش در هليكوپتر، در آن بالاها، خودش مـرتـكـب ايـن قـتـال شده است و با امر او اين ملت با امر او به اين قتلگاه ها خيابان هاى ما مـبـدل شـد. يـك مـلت را از بـيـن بـرده اسـت ، يـك مـلت را، مـا چه جورى مى توانيم او را !!! ارتـكـاب ايـن جـنـايـت را مـا عـوضـش را بـه او بـدهـيـم . ايـن دليـل بـر ايـن اسـت كـه يـك عـالم ديـگـرى اسـت كـه درآنـجـا هـمـه ايـن مـعـانـى حـاصـل مـى شـود. يك عالمى كه ابدى است ، جهنمى كه خالد است ، هميشه است . يك عذابى كه تصورش را ما نمى توانيم بكنيم .
ايـن دليـل بـر ايـن اسـت كـه يـك عـالم ديـگـرى بـايـد باشد تا اين مجرم ها را در آن عالم جـزايـشـان را بـدهـنـد. مـا درايـن عـالم نمى توانيم جزاى آنها را بدهيم . انشاءالله خداوند تـعـالى به ما و شما كمك كند و به روحانيت قدرت عنايت كند، به ملت ما قدرت عنايت كند كـه ما بتوانيم اسلام را آنطور كه هست پياده كنيم و متحقق كنيم و من بايد ثانيا از حضرات آيـات عـظام و حضرات فضلا و علماى اعلام و همه شما آقايان تشكر كنم و من نسبت به همه شـمـا خـدمـتـگـزارم و امـيـدوارم كـه هـمـه مـا نـسـبـت بـه اسـلام خـدمـتـگـزار بـاشـيـم و ايـن منزل را با همه سختى ها كه هست طى كنيم و انشاءالله به مقصد اصلى برسيم .
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 31/3/58
بـيـانـات امـام خـمـيـنى خطاب به وزير امور اقتصاد و دارائى و معاونين اين وزارتخانه
از وجوه تمايز حكومت اسلامى با حكومت طاغوت ، (داشتن پايگاه مردمى ) است
بسم الله الرحمن الرحيم
اگـر يـك كـشـور بـخـواهد يك كشور سالمى باشد بايد بين دستگاه حاكمه با ملت تفاهم بـاشـد و مـع الاسـف در رژيـم هـاى شـاهنشاهى و بخصوص در رژيم اخير اين معنا عكس بود يـعنى دستگاه حاكمه (همه دستگاه حاكمه ) در يك قطب واقع شده بود و ملت هم دريك قطب . ايـن دسـتـگـاه حاكمه كوشش مى كرد كه با ارعاب و با فشار و با آزار و شكنجه و حبس و امـثـال ايـنـهـا بـا مـلت رفـتـار كـنـد و مـلت هـم اگر زور نداشت كوشش مى كرد كه ماليات بتواند، نپردازد، از زير بار همه چيز در برود، هر چه بتواند كارشكنى كند براى دولت و از ايـن جـهـت هـى شـكاف بين مردم و دولت حاصل مى شد و دولت هم هيچ پشتيبان نداشت و دستگاه حاكمه يك امر به خيال خودش ‍ مستقلى بود كه هيچ ارتباطى با ملت نداشت ، ملت هم بـه او هـيـچ اعـتـمـاد نـداشـت ، او را دشـمـن خـودش مى دانست . ارتش وقتى مى آمد توى مردم مـثـل ايـنـكه دشمن آمده است و جمعيت از او فرار مى كردند و پشت مى كردند به او و پاسبان وقـتـى كه مى آمد در بين مردم ، مردم از او فرار مى كردند، تنفر داشتند و اينها اسباب اين شـد كـه نـتـوانـد حـكـومـت باقى بماند و با پايگاه نداشتن در پيش ملت ناچار بايد كنار بـرود و رفـت . ايـن بـايـد يـك عـبـرتى باشد براى دولت ها. در رژيم اسلامى شايد در راءس برنامه همين تفاهم ما بين دولت و ملت باشد يعنى نه دولت خودش را جدا مى داند و بـخواهد تحميل بكند و مردم را تهديد بكند، ارعاب بكند، اذيت بكند و نه مردم در صدد اين بـودنـد كـه دولت را تـضـعـيـف بـكـنـنـد از مـقـررات دولتـى . اسـلام وضـعـش از اول ايـنـطـور بـوده است كه آن حاكمش كه راءس بوده است ، در زندگى ، در معاشرت ، در اينها با مردم يا پائين تر بوده است يا همانجور. و ما بهترين حاكمى كه در اسلام بعد از رسول الله پيدا شد، حضرت امير سلام الله عليه بود و مع الاسف حكومت كوتاهى داشت و ما وقتى كه سيره ايشان را در عمل از تاريخ اخذ بكنيم و فرمايشات ايشان را در خطبه ها، درنـامـه هـا اخـذ بـكـنـيـم و رفـتـار ايـشان را با رعيت و همين طور رفتار رعيت با او، رفتار اسـتـانـدارهايى كه مى فرستادند در اطراف ، يك مملكت بسيار بزرگ بود ديگر، حجاز و مـصـر و ايـران و عـراق و سـوريـه و يـك مـقدار از اروپا و اينها همه تحت سيطره بودند و وقتى كه مى فرستادند سفارش هايى كه مى كردند نسبت به اينكه چه جور بايد رفتار بـكـنـيـد و چه جور هم رفتار مى كردند آنها و مردم با آنها چه وضعى داشتند، اينها همه در تاريخ هست . زندگى خود
امـيـرالمـومـنـيـن كـه معروف است كه ... يك آدم متعارف نمى تواند آنطور زندگى كند. حتى اشكال كرده بودند كه خوب شما اگر زندگى ات اين است ، پس چرا همچه قوى هستيد؟ در يـك جـايـى مى فرمايند كه اين درخت هائى كه در بيابان پيدا مى شود، هم چوبش ‍ محكمتر اسـت هـم آتشش قوى تر است براى اينكه آب كم خورده است . اينطور نيست كه هر كس زياد خـورد و چـرب خـورد و شـيـريـن خورد، اين يك آدم قويى بشود بلكه شايد بسيارى از اين غـذاهـا خـصوصا اين غذاهاى غير عادى براى انسان شايد سستى و ضعف و اينها هم مى آورد. در هـر صـورت در زنـدگـيش وقتى كه انسان مى بيند، مى بيند كه يك پوستى بوده است (ايـنـطـور نـقـل مـى كنند) كه شب ها اين پوست را مى انداختند و خودشان با حضرت فاطمه سلام الله عليها رويش مى خوابيدند و روزها همين پوست را علوفه رويش مى ريختند براى شترشان . و در خوراك هم كسى نمى توانست آنطور زندگى بكند، هيچ كس همچو زندگى اى و خودشان هم مى فرمايند شماها نمى توانيد لكن در تقوا و در ورع با من اشتهاد كنيد، بـا مـن مـوافـقـت كـنـيـد. وضـع حـكـومـت ايـنـطـورى بـود وايـنـطـور خـاضـع در مقابل قانون ، رئيس يك ملت كه توسعه رياستش اينقدر زياد بود و قدرت ارتشش آنطور، آنـطـور خـاضـع در مـقابل قانون كه وقتى قاضى اى كه خودش نصب كرده او را دعوت مى كند كه يك كسى را ادعائى داشته يا ايشان ادعا داشتند كه راجع به يك زرهى ، يهودى هم بوده آن طرف ، وقتى كه (به حسب نقل ) قاضى ايشان را احضار مى كند (همان قاضى كه خودش نصب كرده ) تشريف مى برند وقتى قاضى مى گويد يا اباالحسن ، مى گويد نه ، بـايـد من و او را على السواء حساب بكنى ، قاضى بايد نظرش به هر دو على السواء بـاشـد و مـرا بـا كـنـيـه كـه يـك احترام است اسم نبر، ياعلى بگو. و وقتى هم كه قاضى رسـيـدگـى مـى كـنـد و حـكـم بر ضد حضرت امير مى دهد، حق مى دهد، منتهى يهودى مى آيد ايـمـان مـى آورد اسـلام مـى آورد مـى بيند كه اسلام اين است . وضع معاشرتشان با مردم ، وضـع زنـدگى شان ، وضع عدالتشان ، رسيدگى شان به فقرا و معروف است و ديگر تاريخ هم هست كه خانه هايى بوده است كه مطلع نبودند كه كى مى آيد برايشان چيز مى آورد، ايـشان مى بردند و در يك جايى كه رفتند و بچه ها وقتى كه مى رفتند گريه مى كـردند و ايشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطف كرد و اينها، بعدش شروع كردند يـك صـداى مـثـل صـداى شـتـر كـه بچه ها را بخندانند. گفتند:( من وقتى آمدم اين بچه ها گريه مى كردند دلم مى خواهد حالا كه مى روم بخندند بچه ها ). اى يك حاكمى است كه تـوسـعـه حـكـومـتـش از حـجـاز تا مصر تا ايران تا افريقا تا همه اينها بوده است . خوب البـتـه هـر كـس كـه نـمـى تواند (هيچ كس نمى تواند). لكن اگر حكومت ها خودشان را جدا نـدانـنـد از مـردم ، رؤ سـا ايـنطور نباشد كه بروند هر كس در هر جائى يك رياستى داشت بـخواهد اعمال قدرت بكند، اعمال رياست بكند، مردم را پائين تر بداند، با مردم رفتارى بـكـند كه رفتار يك مثلا زورمند خيلى كذا است با ديگران ، اسباب اين مى شود كه مردم از او جـدا بـشـونـد، مـردم ماليات ندهند و فرار كنند از ماليات ، دو دفتر داشته باشند. الان كرارا از من سؤ ال شده است كه مادر زمان طاغوت دو تا دفتر داشتيم يك دفترى بود كه در دسترس ماءمورين مى گذاشتيم اين غير آن بود كه ما داشتيم . حالا چه بكنيم ؟ ما گفتيم نه ، حـالا ديـگـر شـمـا از خـودتـان مـى دانـيد ديگر. اينها براى اين است كه از آنطرف زور و ارعاب و فشار، از آنطرف هم ملت نمى تواند
ايـنـقـدر بـپـذيرد، از اين جهت او هم قدر بتواند تخلف مى كند، بتواند علنا تخلف مى كند چـنـانـچـه اخـيـرا كرد، اگر نتواند اينطورند خوب در خفا تخلف مى كند، هر چه بتواند از مـال دولت بر مى دارد. اين بايد يك سرمشقى باشد براى دولت ها،براى ادارات ، براى هـمـه جـا كـه مـردم را از خـودشـان جـدا نـكنند، مردم را از خودشان بدانند، مردم هم آنها را از خـودشان بدانند. اگر يك همچو تفاهمى بين دولت و ملت پيدا شد اين دولت متكى به ملت است و سقوط ندارد، اين ديگر قابل سقوط نيست و من اميدوارم كه بشود انشاءالله يك صبغه اسـلامـى پـيـدا بـكـنـد، يـك شبيهى ، يك قدرى شباهت به حكومت اسلام باشد و اگر باشد (امـيـدواريم كه بشود همه اش ، اما هر چه بتوانيم ) اگر بشود يك مملكت آرامى كه هيچ كس در فـكـر ايـن نـيـست كه به ديگرى تعدى بكند، نه دولت به ملت و نه ملت به دولت و مـردم هـم از روى رضـا و رغبت مالياتى كه براى حفظ خودشان است ، براى حفظ سرحدات خـودشـان اسـت ، خـودشـان رضـا ورغبت مى دهند. هركسى فرض كنيد كه يك كسى گوسفند دارد، ده هـزار گـوسفند دارد، اگر يك نفر بيايد بگويد، اينها را حفاظت مى كنم ، او بداند كه اين امين است و حفظ مى كند، اين از روى رضا و رغبت به او اجرت مى دهد، چيز مى دهد كه حفظش كند. يك كسى كه خودش نمى تواند حفظ كند، آن اشخاصى كه بيايند و بگويند ما حـفـظ مـى كـنـيـم ، خـودش از روى رضـا و رغـبـت بـه او پـول مـى دهـد. خوب يك مملكتى است كه مردم كه نمى تواند اين مملكت را اداره بكنند و حالا كه نمى توانند اداره كنند خوب يك طايفه اى بايد اداره كنند، سرحداتش راحفظ بكنند همچو جـهـات ديگرش درست بشود. خوب ، يك مملكتى مملكت خود مردم است و دولت مى خواهد حفاظت كـنـد ايـن را، انـتظامات را ايجاد كند، شهردارى مى خواهد شهر را آباد كند، دولت مى خواهد راه هـا را درست بكند و اين چيزى است كه مال خود مردم است و به دسترس خود مردم ، براى خود مردم دارد انجام مى دهد. وقتى اينطور شد، خود مردم با رضا و رغبت (ديگر دو دفتر هم درسـت نـمـى كـنـنـد) و مـى دهـنـد بـراى اصـلاح امـورشـان و اگـر يـك دغل هم پيدا بشود آنوقت كم مى شود، اينطور نيست كه همه باشند.
خمس تمام عايدى يك مملكت در سال رقم هنگفتى است كه ميتواند كشور را اداره كند
و اگر يك روزى هم انشاءالله توانستيم ، توانستيد كه همان ماليات اسلامى را بگيريم و آن هـم كـم رقـمـى نـيـست ، البته از زكات خيلى نيست اما اندازه فقرا هست كه ديگر فقير را نـمـى گـذارد وجـود پـيـدا كند. اما خمس يك ماليات بسيار هنگفتى است و اين ماليات بسيار هـنـگـفـت بـراى هـمـه چـيـز اسـت يـعـنـى سـيـسـتـمـش طـورى اسـت كـه ،ايـنـطـور نـيـسـت كـه خـيـال بـشـود كـه بـراى فـقـرا اسـت . خـمـس تـمـام عـايـدى تـمـام يـك مـمـلكـت در هـر سـال يـك قـلم بـسـيـار درشـت اسـت و ايـن مـى تواند اداره بكند. اگر انشاءالله توانستيد، تـوانـسـتـيـم هـمـيـن سـيستم اسلامى را كه ديگر در ماليات هم هيچ احتياج به اينكه يك چيز ديـگـرى زايـد بـر آن بـاشد نداشته باشيم ، همين خمس تمام درآمدها و بسيار عادلانه است بـراى ايـنـكـه ايـن بـقـال سـر محله به اندازه خودش ماليات مى دهد، آن آدمى هم كه صاحب كارخانه هاى كذاست
آن هـم بـه انـدازه خـودش مـاليـات مـى دهد.اين يك طور سيستمى است كه يك جور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه انشاءالله هم بشود، كه ديگر هيچ احتياجى به اينكه مردم زايد بر آن چيزى بدهند ندارد و البته حالا كه باز آن ترتيب نشده است و اميد است كه بشود و اگـر بـشـود هـم يـك درآمـد بـسـيـار سـرشـارى اسـت كـه شـايـد همه چيز ما را اداره بكند و انشاءالله مملكت صحيح و سالم بشود و خودتان اداره اش بكنيد. مقصود عرضم اين است كه حـتـى رؤ سـاى مـاليـه وقـتـى كـه در آنوقت كه من بچه بودم و در آن طرف ها بودم رئيس مـاليـه اش هـم حراص بود نسبت به مردم و (را) چه مى كرد واز ژاندارمرى مثلا چه مى كرد تا از مردم به زور چيز مى گرفت ، به زور نه اينكه همان ماليات را ماليات و غلق به اصـطـلاح آنـوقـت كـه مـاليات مى گرفت و ماءمور هم غلق مى خواهد و آنجا هم بايد برود وقتى كه وارد مى شود بايد آن كسى كه به او وارد شد كدخداى ده چه بكند و چى برايش بياورد. چه مصيبت هائى مردم داشتند از دست همين كسانى كه به عنوان ماءموريت ، چه ماءمور مـاليـه بـود چـه ماءمور حكومت بود، ماءمورين هم وقتى مى رفتند مردم را عذاب مى كردند و آنطور نبود كه حضرت امير (ع ) دستور مى دهد كه برويد صدا كنيد آن آدم هايى كه هستند بـراى زكـات صـدا كـنيد. بگوئيد كه (به حسب روايت ) كه زكات تان را داده ايد يا نداده ايـد؟ اگـر گـفتند داده ايم برگرديد و آنها هم تخلف نمى كردند. وقتى يك حكومت آنطور شد و مردم در مقابل خدا مسؤ ول شدند و خداوند را شاهد ديدند آنها هم تخلف نمى كردند و آنها هم مالياتى را كه بايد بدهند مى دادند، زكات را مى دادند، خمس را مى دادند.
امر بر جديت مسؤ ولين در رفتار نيك با مردم و ايجاد يك محيط برادرى
در هـر صـورت عـمـده ايـن اسـت كـه هـمـه مـاهـا بـدانـيـم كـه مـسـؤ ول هـسـتـيـم پـيـش خـداى تـبـارك و تـعـالى و هـمـه بـدانـيـم كـه عقل هم اقتضاء مى كند كه به همانطورى كه اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود، حكومت هـا هـمـانـطـور رفـتار بكنند. وقتى كه در صدر اسلام ماءمورين رامى فرستادند، همان كه سـردار بـود، همان كه استاندار بود امام جماعت هم بود يعنى اينقدر مورد اعتماد مردم بود و مـردم او را بـه عـدالت مـى شـنـاختند كه به او اقتدا مى كردند و با او نماز مى خواندند و هـمـان هـم جـنـگ مـى رفـت و مـردم هم به او احترام مى كردند. اگر يك همچو چيزى بشود و ما بـتـوانـيـم كـه يـك دسـتـگاه دولتى اى كه دولت اسلامى باشد، با مردم باشد. شما الان الحمدلله تا يك حدودى پيش رفته است اين . مى دانيد كه ارتش همچو با مردم دور بود كه در يـك جـمـعـيـتـى ارتـش وارد نـمـى شـد بـراى ايـنـكـه اگـر مـى آمـد تـا او مـى آمـد مـثـل اينكه لشكر مغول حمله كرده مردم مى رفتند كنار و اگر مردم مى خواستند بيايند توى ايـنـهـا بـا سـرنـيـزه كنارشان مى كردند اينجور بود وضع ، حالا ما اينجا هر چند روز يك دفعه يك عده اى از ارتش مى آيند، يك عده اى از ژاندارمرى مى آيند، يك عده مردم ديگر، همه مـردم مـخـلوط به هم ، داخل در هم و همه با هم مخلوط و همه باهم يكصدا و همه اظهار اسلام ، اظهار اطاعت به احكام اسلام مى كنند و اين چقدر خوب است من به آنان مى گفتم كه شما حالا بـرايـتان بهتر است كه با دل راحت اينجا نشسته ايد و نمى ترسيد كه كسى شما را اذيت كـند و مردم هم نمى ترسند كه شما اذيتشان كنيد، حالا وجدان كنيد حالا وجدان شما راحت تر است يا آنوقتى كه مى ريختند و
با سر نيزه مردم را، خود آن آدمى هم كه سرنيزه مى كشد ناراحت است و وجدانش ناراحت است ، نـمـى شـود انـسـان اينطور باشد. بله ، ممكن است يك وقت يك كسى اينقدر جنايت بكند كه عـادى بـشـود بـرايش ، لكن مردم عادى نمى توانند. اين ارعابى كه اينها ايجاد مى كردند بـراى ايـن بـود كـه از مـلت مـى تـرسـيـدند. اصلا اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و عـرض بـكنم كه دور كردن مردم از خودشان ، اساس اين بوده است كه اينها از بس كه به مـردم تـعدى كرده اند، از مردم مى ترسند. حالا كه از مردم مى ترسند چه بكنند كه ماءمون بـاشـند؟ ايجاد رعب مى كردند، مى ريختند عرض بكنم كه توى مردم يك بساطى درست مى كـردنـد كـه مـردم از آنـهـا بـتـرسـنـد، اين مردم از آنان بترسند، براى حفظ خودشان بود. خـودشـان بـه مـردم بـد كـرده بـودند، حالا اينطور مى كردند كه بترسند. اين شاه سابق جراءت نمى كرد بيايد توى مردم ، هيچ امكان نداشت برايش كه بيايد با مردم بنشيند. دو گل بود كه آمده بود اينجا، رفته بودند نزديكى هاى بازار و با آن همه حفاظت و اينها، دو گـل پـيـاد شده بود رفته بود توى جمعيت ، براى اينكه او نمى ترسيد از جمعيت ايران ، شايد در جمعيت خودش هم آنجا نمى ترسيد. وقتى كه اينطور بشود كه بتواند يك سلطان مـمـلكـت ، فـرض كـنـيـد يا يك نخست وزير مملكت بتواند برود توى مردم ، با مردم باشد، صحبت بكند، حرف بزند، چه بكند، وقتى اينطور باشد خوب اساس به احترام ... حكومتى اش اضـافـه ايـنـكـه مـردم پـشـتـيـبـان او هـسـتند، مردم او را چون پاسبان خودشان مى دانند پـشـتـيـبـانـشـان هـسـتـند اما وقتى كه بگويند پاسبان عقرب است و مى زند آدم را، به اسم پاسبانى اخاذى مى كند، مردم را مى چاپد خوب اين ديگر معلوم است كه مردم به او بدبين مى شوند. اگر ديدند كه روساى ماليه مثلا، اينها يك قدرى ماليات مى گيرند يك قدرى هـم زيـادتـر از مـاليات براى خودشان ، يك قدرى هم ماءمورشان مى رود چه مى كند، مردم حـتـى الامـكان ماليات نمى دهند، حتى الامكان بتوانند از زير بارش فرار مى كنند اما وقتى ديدند آنكه آمده است براى حفظ خودشان و براى حفظ مملكتشان و براى حفظ دارايى شان ، براى حفظ جانشان اينها دارند زحمت مى كشند، خوب قهرا آدم وقتى ديد يك كسى به او كمك مـى كـنـد به او محبت مى كند، آنوقت ماليات ها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنـهـا مـى دهد. جديت بكنيد كه با مردم رفتارتان خوب باشد. اينها بندگان خدا هستند، با ايـنـهـا رفـتـارتان خوب باشد. همه جا و همه كس همه مردم با هم جديت بكنند كه همه باهم خـوب بـاشـنـد، يك محيط برادرى ايجاد بشود. در مملكت اگر يك محيط برادرى ايجاد شد، مـحـيـطى كه قرآن كريم مى فرمايد كه مؤ منين اخوه هستند، برادر هستند، همه مؤ من ها با هم بـرادر هـسـتـنـد، وقـتـى يـك مـحـيـط بـرادرى پيداشد، صلح و صفا پيدا شد ديگر اينطور ناراحتى ها و اينطور چيزها در كار بشود، نمى شود.
روش بررسى قانون اساسى و تصويب آن در دنيا نمونه است
انـشـاءالله خـداونـد همه شمارا تاءييد كند، موفق باشيد و همه را تاءييد كند كه اين بار كـه حـالا در نـيـمـه راه اسـت بـه آخـر بـرسـانـيـم و ايـن مـجلس كه بنا است درست بشود و بررسى قانون اساسى ، هر كه

next page

fehrest page

back page