next page

back page

خدايا و چه بسا ابرهائى از گرفتارى كه بمن رو آور بود تو پراكنده شان ساختى ، و چه بسا آسمان نعمتى را كه بر من فرو باريدى ، و نهرهائى از بزرگوارى كه روان كردى ، و چشمه هاى جوشان حوادثى كه پر كردى و مانع رسيدنش بمن شدى و لكه هاى كوچكى از مهر خود كه پهن كردى ، و پرده هاى گرفتارى كه بر طرف كردى ، و اندوههاى بلاخيزى را كه از من زدودى ، و زره هاى تندرستى كه بر من پوشاندى ، و پيش آمدهاى ديگرى را كه مقدر فرمودى و هرگاه خواستيشان از طلب آنها در نماندى ، و هرگاه آنها را اراده فرمودى قدرت بر خوددارى كردن نداشتند.
خدايا و چه بسا خسود بد طينتى كه مرا مورد حسد خود قرار داد، و با زبان تيزش مرا آزرد و با گوشه چشمش تيرى بر بدنم زد، و آبروى مرا هدف تيرهاى اميال خود قرار داد، و كارهائى را بگردنم انداخت كه پيوسته تو آنها را از من كفايت فرمودى .
خدايا چه بسا خوش گمانى مرا كه جامه عمل پوشاندى ، و ندارى و فقرى كه جبران كردى و روزيم را كه فراخ گرداندى ، و سقوطهائى كه در آنها مرا بر پا داشتى و بلند كردى )، و گرفتاريهائى را كه بر طرف كردى ، و بيچارگى كه ازمن گرداندى ، و نعمتى را كه بمن دادى ، هر كارى كه انجام دهى مورد باز خواست واقع نشوى ، و نه در عطاى خويش بخل ورزى ، از تو درخواست كنند تو نيز عطا فرمائى ، و سوال نكرده تو آغاز كنى ، و از فزونبخشيت درخواست احسان كنند و تو دريغ ندارى ، هر چه كنى همه از روى نعمت بخشى و امتنان وجود و احسان است ، ولى من در برابر كارى انجام ندادم جز فرو رفتن در گناهان و پرده درى محرمانت ، و تجاوز از حدود و مقرراتت ، و بى خبرى از تهديد، و پيروى از دشمن خود و دشمنت ، و با اينحال اين بدرفتارى من در برابر نعمتها و بزرگواريت تو را باز نداشت از اينكه احسان خود را بر من كامل گردانى ، و نعمتهايت را بر من پى در پى فرو ريزى ، و مرا نيز از ارتكاب آنچه موجب خشم تو است باز نداشت .
خدايا اكنون بحال و وضع بنده اى در آمده ام كه بكوتاهى كردن در اداى حق تو اعتراف دارد، و بر عليه خود گواهى دهد كه نعمت خود را بر او فرو گذار نكردى و بنحو احسن او را سرپرستى و كفايت كردى ، پس اى خداى من از فضل خويش بدان اندازه بمن ببخشاى كه بتوانم خود را برحمتت برسانم و آن را نردبانى قرار داده و بسوى موجبات خوشنوديت بالا روم ، و از عقاب و شكنجه ات خود را ايمن گردانم . زيرا تو هر چه بخواهى انجام دهى ، و بدانچه خواهى حكم و دستور فرمائى ، و تو بر هر چيز توانائى .
خدايا پس ستايشم براى تو پيوست و پا بر جا است و ثناى من بر تو هميشگى از جهانى تا جهان ديگر ادامه دارد، و آن را باشكال مختلف تسبيح و انواع متفاوت تقديس بر زبان جارى سازم ، و همه از روى خلوص ‍ براى ذكر تو و بدست آوردن خوشنودى تو است ، بستايشى خالص ، و ستودنى بى آلايش ، به شماره اى طولانى در مورد آشكار ساختن دروغ مشركان ، در نيرويت كسى تو را كمك ندهد، و در خدائيت شريكى ندارى ، و هنگاميكه موجودات را هر كدام روى سرشتهاى مختلف مقرر داشتى ، و خلائق را بر اشكال متفاوت خلق فرمودى مورد بازديد و معاينه كسى قرار نگرفتى ، و پندارها نتواند پرده هاى ناديده را براى رسيدن بسوى تو از هم بدرد، تا بتواند معتقد شود بحد و اندازه اى در عظمت تو، و نه بكيفيتى در ازليتت ، و نه امكانى را در ديرينه بودنت ، و همتهاى بلند بدرك حقيقت تو نرسند، و هوشهاى غواص و تيز بين بتو دست نيابد، و چه در قدرت بزرگ و عظيمت ، و صف قدرت تو از بيان توصيف آفريدگانت برتر وبزرگى عظمتت از آن والاتر است ، كم نگردد آنچه را كه اراده فرمائى فزون گردد، و فزون نگردد آنچه را اراده فرمائى كه كم گردد، و هيچكس نبوده كه ناظر كار تو باشد در آن هنگامى كه خلق را آفريدى ، و نه مانندى نزد تو بود آنگاه كه نفوس خلائق را از نيستى بعالم هستى در آوردى ، زبانها كند است از اينكه وصف تو را شرح كند، و خردها ناتوان است كه به كنه و حقيقت شناسائى تو دست يابد. و چسان ممكن است توصيف اينان بحقيقت تو برسد، يا جهات و حدود تو را در بر گيرد در صورتيكه توئى آن جبار قاهر منزهى كه هميشه بوده اى ، و در عالم ناديده جاويدان بوده و كسى جز تو در آن عالم وجود نداشته ، و آن عوالم كسى را جز تو نديده .
در مقام ملكوت و سلطنت آسمانى تو، راههاى عميقانه فكر حيران گشته ، و از درك ذات تو چشم بينا ناتوان گرديده ، پادشاهان در برابر هيبتت فروتن گشته و رويها بخوارى ذلت در برابر عزتت خاضع گشته ، و هر چيزى در پيشگاه عظمتت فرمانبردار شده ، و همه در برابر قدرتت تسليم و رام گشته ، و گردنها براى پادشاهيت خاضع و فروتن شده ، و در اينجا تدبير و انديشه در گرداندن توصيف ها براى تو گم گشته است ، و هر كه در اين باره بتفكر پرداخت ديده اش خسته و ناتوان بسويش بازگشت و عقلش مبهوت و مغلوب و فكرش حيران شد.
خدايا پس تو را است ستايش پى در پى و پيوست و رديف و بهم بسته و هميشگى كه فنا نپذيرد، و در ملكوت گم نشود، و نه در جهان مضمحل گردد، و نه در عالم معرفت چيزى از آن كم شود، و تو را است ستايش آن ستايشى كه خوبيهايش شماره نشود، در شب چون پشت كند، و در بامداد هنگامى كه پرده برگيرد، و در خشكى و دريا، و در صبحگاه و شامگاه ، و شبانگاه و بامداد.
و ظهر گاه و سحرگاه .
خدايا بتوفيق خودت نجات و رهائى را براى من حاضر كردى ، و مرا در ولايت عصمت قرار دادى ، و بالاتر از تاب و توانم مرا تكليف نفرمودى ، چونكه جز بفرمانبرداريم از من خوشنود نگشتى ، پس اين شكر و سپاسگزارى من بهر اندازه كه با زبان براى اداى آن بكوشم ، و بهر مقدار كه در كردار براى آن سعى كنم اداى خود تو رانكند و فضل و كرم تو را تلاقى ننمايد، زيرا توئى آن خدائى كه معبودى جز تو نيست ، هيچ ناديده اى از نظرت پنهان نماند، و هيچ پنهانى بر تو مخفى نباشد، و هيچ گمشده اى در تاريكيهاى پنهان از ديد تو گم نشود، فرمان تو هر گاه اراده كنى چيزى را همان است كه بدان بگوئى باش پس وجود يابد.
خدايا تو را است ستايش همانند آن ستايشى كه ذات خويش را ستايش ‍ بدان كردى ، و چندين برابر آنچه ستايشگران تو را بدان ستايش كردند، و تسبيحگويان تو را بدان تسبيح گفتند، و تمجيد كنندگان تو را تمجيد گفتند و ببزرگى ستودند، و تكبير گويان تو را بدان تكبير گفتند، و بزرگ شمارندگان تو را بدان بزرگ شمردند، تا بدانجا كه شخص من تنها ستايش كنم تو را در هر چشم بر هم زدنى و بلكه كمتر از اين مقدار باندازه ستايش همه ستايش ‍ كنندگان و يكتا پرستى جميع مخلصان ، و تنزيه گوئى تمام دوستان عارف بمقام تو، و ثناى همه لا اله الا اللّه گويان ، و به اندازه آنچه را تو عارف بدان هستى و مورد پسند تو است از همه آفريدگانت از حيوان و جماد.
و بسوى تو مشتاقم - اى خداى من - براى سپاسگزارى همين كه مرا بستايش خود گويا كردى ، و براستى كه چه تكليف آسانى در اين باره بمن كردى ، و چه وعده بزرگى كه در برابر سپاسگزاريت بمن دادى ، تو از روى فضل و كرم آغاز نعمت بر من كردى ، و از روى حق و عدالت بمن دستور سپاسگزارى دادى ، و در مقابل زياده بر آن بچندين برابر وعده پاداش بمن دادى ، و روزى خود را از روى پند و آزمايش بمن عطا فرمودى ، و در برابر واجبى آسان و اندك از من خواستى ، و پاداش همان را نيز عطاى بسيارى بمن دادى ، و هم از بلاى سخت مرا نگهدارى كردى ، و بدست بلاى بد خود نسپردى ، و تندرستى بمن ارزانى داشتى ، و با فراخى در زندگى و فراوانى مرا سرپرستى كردى ، و فضل خويش را بر من دو چندان كردى ، گذشته از آنكه براى آن اعمال اندك و آسان بمن وعده جايگاهى با شرافت دادى ، و بدرجه والا و بلندى مژده ام دادى ، و ببزرگترين پيمبران از نظر دعوت و برترينشان از نظر شفاعت يعنى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله مرا امتياز دادى .
خدايا بيامرز از من گناهى را كه جز آمرزش تو آنرا فرا نگيرد، و جز گذشتت چيزى آن را محو نكند، و ببخش بمن در اين روز و در اين ساعت آن چنان يقينى كه پيش آمدهاى ناگوار دنيا و اندوههايش را بر من آسان كند، و مرا بدانچه از پاداش كه در نزد توست مشتاق و راغب گرداند، و آمرزشت را بر من ثبت فرما، و مرا بكرامت و بزرگوارى برسانت و سپاسگزارى آن نمعتها را كه بمن داده اى روزيم فرما، كه توئى آن خداى يكتاى بلند رتبه بوجود آرنده تو آفرين شنواى دانائى كه فرمانت جلوگير ندارد و از قضا و حكمت هيچ موجودى خود دارى نتواند، و گواهى دهم كه براستى توئى خدا و پروردگار من و پروردگار هر چيز، خالق آسمانها و زمين ، داناى غيب و شهود، آن والاى بزرگ بلند مرتبه .
خدايا از تو خواهم پايدارى در كار دين ، و تصميم در رشد و هدايت و الهام سپاسگزارى در برابر نعمتت ، و پناه مى برم بتو از ستم هر ستمگر و ظلم هر ظالم ، و حسد هر حسود، خدايا به نيروى تو بر دشمنان حمله كنم ، و از تو اميد دوستى دوستان را دارم ، گذشته از آن بهره هائى كه از فضل تو نصيبم گشته ، و اقسام احسان و انواع روزى تو كه بمن رسيده و من شماره و احصاء آنها را نتوانم انجام دهم . پس براستى توئى كه آن خدائى كه معبودى جز تو نيست و در ميان خلق ستايش تو آشكار و بجود و كرم دستت گشاده است ، كسى در فرمانت با تو ضديت نتواند، و در پادشاهيت ستيزه جوئى نباشد، و در دستورت بازگشت وجود ندارد، از مردمان هر چه را خواهى مالك نشوى و جز بخواست تو كسى مالك چيزى نگردد، توئى نعمت دهنده فزونيبخش ‍ آفريدگار، پديد آرنده ، قادر، مسلط، منزه در نور قدس ، رداى عزت و شوكت و بلندى در بر، و بقدرت و كبرياء بزرگى گرفتى ، و نور خويش را ببهاء پوشاندى ، و بهاء را بمهابت مستور داشتى ، خدايا تو را است ستايش ‍ عظيم ، و نعمت ديرينه ، پادشاهى بلند، و كرم فراخمند، و نيروى ثابت ، و حمدى پى در پى كه سپاسگزارى هميشگى پايان نپذيرد، و هيچگاه سپرى نشود، بخاطر آنكه مرا از برترين فرزندان آدم قرار دادى ، و شنوا و بينا و سالم و درست و نه بدردى در جان و عقل سرگرمم ننمودى ، و بزرگوارى و خوش ‍ رفتارى و فزون بخشى نعمتهايت بر من جلوگيرى نكرد از اينكه باز هم در دنيا بر من توسعه دهى ، و مرا بسيارى از مردم دنيا برترى دهى ، و شنوايم سازى كه آنچه را بدان مكلفم ساختى بشنوم ، و بينايم كردى كه قدرتت را در آنچه بر من آشكار گشته ببينم ، و مراعاتم را كرده و دلى را در تنم بوديعت نهادى كه ببزرگيت گواهى دهد، و زبانى كه بر يكتا پرستيت گويا باشد، چونكه من كرم و فضل تو را ستايش كنم ، و توفيق تو را بكوشش ‍ خود سپاسگزارم و بحق تو گواهم ، و در پيش آمدهاى سخت و مهمات كار خود بدرگاه تو روى زارى و خوارى نهم ، چونكه توئى زنده پيش از هر زنده ، و زنده پس از هر مرده ، و زنده اى كه زمين و هر چه بر آن است همه را ارث برى ، و تو بهترين ارث برندگانى .
خدايا خير خود را در هيچ چشم بر همزدنى از من قطع مفرما، و شكنجه هاى خشم خود را بر من مبار، و نعمتهاى خود را بر من دگرگون مساز، و مرا از تمسك برشته هاى محكم وا مگذار، كه اگر من همه احسانهاى تو و نعمتهايت را در خود از ياد برم جز همان عفو و گذشتت را از گناهانم ، و استجابت دعايم را در وقتى كه سرم را بستايش و تمجيد تو بلند كردم ، مرا كافى است كه پيوسته تو را سپاس گويم ).
خدايا نه اگر بهره مار در تقدير خود بيفزائى از دارائى تو چيزى كم شود و نه وقتى روزيم را در وقت قسمت ارزاق تنگ مقرر دارى بدارائيت افزوده گردد.
خدايا تو را ستايش بشماره آنچه دانشت بدان احاطه دارد، و بشماره هر چه قدرتت آن را درك كند، و بشماره آنچه رحمتت آن را فرا گيرد، و چندين برابر همه اينها كه گفتم ستايشى پيوسته و پى در پى و هموزن با نعمتها و نامهايت .
خدايا احسانى را كه بر من كرده اى در باقيمانده عمرم نيز كامل گردان چنانچه در گذشته عمرم بمن احسان فرموده اى ، چونكه من بدرگاه تو توسل جويم بوسيله يكتاپرستيت ، و تهليل و تمجيد و تكبير و تعظيم تو و از تو خواهم بحق آن نامت كه آنرا از آنها آفريده اى و جز بنزد خودت بنزد كسى ديگر نرود، و از تو خواهم بحق نامت : آن روح پنهان در گنجينه ، آن زنده زنده زنده ، بدان نام و بدان نام ، و بحق ذات خودت و بحق خودت و بحق خودت - كه مرا از عطاى خود و بهره هاى كرم و بزرگواريت محرومم مفرمائى ، و كارم را بديگرى جز خودت واگذار منمائى ، و بدست دشمنم مسپارى ، و مرا بخودم وامگذارى ، و كاملترين احسان را در آينده ونزديك بمن بفرمائى و كردارم را در دنيا نيكو گردان و بآرزويم در اين دنيا و در آن سراى برسان ، و خير و خوبى را در بازگشتگاهم قرار ده ، زيرا بهر اندازه هم كه فضل و كرم تو بر بندگانت ريزان باشد و از نعمتهايت بر آنها عطا شود، و تو را نيازمند و فقير نگرداند، و كوتاهى كردن من در سپاسگزارى نعمتت از جود و بخشش تو كم نكند، و بسيارى نعمت خزينه هاى نعمتهاى تو را زياد نكند، و دهشهاى بزرگت از فراخ بخشت نكاهد، و عطاى نافذ و زيبايت در كرم عظيم و فزون و شكوهمند تاثير نكند، و از تنگدستى بيم ندارى تا بخل ورزى و از ندارى ترس ندارى تا فيض دارائى و كرمت كاهش يابد.
خدايا دلى ترسان و يقينى راست و درست كه گوياى بحق باشد روزى ما گردان و از مكر خويش ما را مطمئن منما، و ذكر خودت را از ياد ما مبر، و پرده ات را از من مدر، و كار مرا بديگرى جز خودت وامگذار، و مرا از از رحمت خويش مايوس مكن ، بلكه مرا ببهره هاى خود بپوشان ، و توجهات نيكويت را از من دريغ مدار، و در هر وحشتى همدم من باش ، و در هر بيتابى پناهگاهم ، و از هر پيش آمد هلاكت بارى فرياد رسم باش ، و مرا از هر بلا و خطائى برهان ، و از هر لغزشى نگاهم دار و بهره هاى خود را بر من كامل گردان و از تهديداتت مرا محفوظ دار، و عذاب دردناكت و بلاى هلاكت بارت را از من بگردان ، و شرافت حفظ كتابت را نصيب من فرما، و كار خودم و دين و مذهبم ، و دنيا و آخرتم ، و خانواده و فرزندانم را اصلاح فرما، و روزيم را فراخ گردان ، و بر من ريزان كن ، و بمن رو كن و ازمن روى مگردان كه براستى توخلف وعده نمى كنى .
خدايا مرا بلند كن و پستم مكن ، و مرا مورد مهر خويش قرارم ده و عذابم مكن ، و ياريم ده و خوارم منما، و مرا برگزين و زير دست ديگرانم قرار مده ، و در كارم گشايش و بر آيش قرار ده ، و دعايم را زود اجابت كن ، و از اين گرفتارى كه بمن رسيده نجاتم ده ، كه براستى تو بر هر چيزى توانائى .
و اينكار برايت آسان است ، و توئى بخشنده بزرگوار، و درود خدا بر محمد و خاندان پاكيزه اش و سلامى مخصوص و بسيار.
ابيات له عليه السلام فى الشدائد
و كم للّه من لطف خفى
يدق خفاه عن فهم الزكى


و كم يسر اتى من بعد عسر
ففرج كربه القلب الشحى


و كم امرتساء به صباحا
فتاتيك المسره بالعشى


اذا ضاقت بك الاحوال يوما
فتق بالواحد الفرد العلى


توسل بالنبى فكل خطب
يهون اذا توسل بالنبى


و لاتجرع اذا ماناب خطب
فكم للّه من لطف خفى


و صلى اللّه ربى كل حين
على الهادى النبى الابطحى


و نيز دعاى آن حضرت عليه السلام در سختيها
و خدايرا چه بسيار لطفهاى پنهانى است كه از نظر خفاء، هوش مردمان تيز هوش نيز بدان نرسد
و چه بسيار آسانى كه ار پى ، دشوارى در رسد و اندوه دل اندوهناك را بزدايد
و چه بسيار كارى كه بامدادان تو را بد آيد ولى در شب تو را شادكام سازد
اگر روزى اوضاع و احوال كار را بر تو تنگ گرفت پس بخداى يگانه فرد والا اعتماد كن
و به پيغمبر متوسل شو كه هر پيش آمد سختى با توسل به پيغمبر سهل و آسان گردد
و از پيش آمدهاى ناگوار بيتابى مكن كه خدايرا چه بسيار لطفهاى پنهانى است
و درود فرستد خدا در هر زمان بر پيامبر راهنماى ابطحى
دعاوه عليه السلام فى الاجتجاب عن العدو
قل اللهم مالك الملك توتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى ء قدير تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل و تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى و ترزق من تشاء بغير حساب الله اكبر الله اكبر الله اكبر خضعت البريه لعظمه جلاله اجمعون و ذل لعظمه عزه كل متعاظم منهم و لا يجد احد منهم الى مخلصا بل يجعلهم الله شاردين متمزقين فى عز طغيانهم هالكين بقل اعوذ برب الفلق من شرما خلق و من شرعا سق اذا وقب و من شر النفاثات فى العقد و من شرحا سد اذا حسد و بقل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس ‍ من الجنه و الناس انغلق عنى باب المستاخرين منكم و المستقدمين فهم ضالون مطرودون بالصافات بالذار يات بالمرسلات بالنازعات از جركم عن الحركات كونوار مادا لا تبسطوا الى و لا الى مومن يدا اليوم نختم على افوا ههم و تكلمنا ايديهم و تشهدار جلهم بما كانوا يكسبون هذا يوم لاينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون عمت الاعين و خرست الالسن و خضعت الاعناق للملك الخلاق اللهم بالميم و العين و الفاء و الحائين و بنورا الاشباح و بتلالوضياء الاصباح و بتقديرك لى يا قدير فى الغذو و الرواح اكفنى شر من دب و مشى و تجبروعتى الله الغالب و لا ملجا منه لها رب نصر من الله و فتح قريب ان ينصركم الله فلا غالب لكم كتب الله لاغلين انا و رسلى ان الله فوى عزيز امن من استجار بالله لاحول ولاقوه الا بالله العلى العظيم
دعاى آن حضرت عليه السلام براى در پرده شدن از دشمن
بگو اى خداى صاحب ملك و پادشاهى ، بهر كه خواهى سلطنت دهى و از هر كه خواهى بازستانى ، عزت بخشى بهر كه خواهى و خوارگردانى هر كه را خواهى ، همه خوبيها بدست تو است ، كه تو بر هر چيز توانائى . شب را در روز در آورى ، و روز را در شب نهان سازى ، زنده را از مرده برون آرى ، و مرده را از زنده پديد آورى ، و هر كه را خواهى بى حساب روزى دهى ، خدا بزرگتر است ، خدا... همه خلق در برابر بزرگى جلالت خاضع گشته ، و در پيشگاه عظمت عزتش هر بزرگمنشى و سركشى خوار شده ، و هيچيك از آنها را بر من راهى نيست ، بلكه خداوند آن ها را در عزت سركشيشان پراكنده و آواره ساخت ، و بهلاكت انداخت بوسيله سوره مباركه قل اعوذ برب الفلق ... و به قل اعوذ برب الناس ملك الناس ... و بسته شد بروى من درهاى باز پس ماندگان شما و از پيش ‍ رفتگانتان ، و آنها گمراهانى رانده شده هستند به الصافات و به الذاريات و به المرسلات و به النازعات من شمار را از حركت باز مى دارم ، خاكستر شويد كه نه بسوى من و نه بسوى هيچ مومنى دست دراز نكنيد، امروز ما دهنهاشان را مهر كرديم و دستهايشان با ما سخن گفتند و پادشاهان گواهى دهند به اعمالى كه مى كرده اند امروز روزى است كه سخن نگفتند، و اجازه شان ندهند كه عذر آورند ديده ها نابينا گشت ، و زبانها لال شد، و گردنها در پيشگاه خداى خلاق خاضع گشت .
خدايا به ميم و عين و فاء و دو حاء(53) و بنور اشباح (54) و بدرخشش روشنى صحبگاه ، و بدان تقديرى كه اى خداى قدير در بامداد و پسين براى من مقدر فرموده اى ، مرا از شر هر كه در روى زمين بخزد و راه رود و گردنكشى و سركشى كند كفايت فرما، خدا پيروزمند است و براى هر گريزپائى پناهگاهى از او نيست كه از عذاب او بدانجا پناه برد
يارى از خدا است و فتحى است نزديك اگر خدا شما را يارى كند كسى بر شما چيره شدنى نيست خدا مقرر فرموده و گفته است كه من و پيغمبرانم غلبه خواهيم يافت . براستى كه خدا نيرومند و عزيز است هر كه بخدا پناه برد در امان است ، جنبش و نيروئى نيست جز بخداى والاى بزرگ .
و من دعائه عليه السلام فى طلب الرزق
اللهم صن وجهى باليسار و لا تبدل جاهى بالا قتار فاسترزق طالبى رزقك و استعطف شرار خلقك و ابتلى بحمد من اعطانى و افتتن بذم من منعنى و انت من وراء ذلك كله ولى الاعطاء و المنع انك على كل شى ء قدير
ايضالطلب الرزق فى كل صباح
الحمدالله الذب عرفنى نفسه و لم يتركنى عميان القلب الحمدالله الذى جعلنى من امه محمد صلى الله عليه و آله و سلم الحمدالله الذى جعل رزقى فى يده و لم يجعله فى ايدى الناس الحمدالله الذى سترعيوبى و لم يفضحنى بين الناس
دعاى آن حضرت عليه السلام در طلب روزى
خدايا آبروى مرا بتوانگرى نگهدار، و شرف و قدر مرا به تنگدستى از بين مبر، كه در نتيجه از روزى خواهان تو روزى بخواهم ، و از اشرار خلق تو مهربانى جويم ، و بستايش كسى كه بمن عطائى كند دچار گردم ، و به نكوهش كسى كه از من دريغ دارد گرفتار شوم ، و تو پس از همه آنچه گفتم صاحب اختيارى كه عطا كنى يا نكنى ، و براستى كه تو بر هر چيز توانائى .
و نيز براى درخواست روزى در هر بامداد
ستايش خدائى را كه خويشتن را بمن شناساند و مرا كور دل بحال خود وامگذارد، ستايش خدائى را كه مرا از امت محمد صلى اللّه عليه و آله قرارم داد، ستايش خدائى را كه روزيم را در دست خودش قرار داد و در دست مردم قرار نداد، ستايش خدائى را كه عيبهاو زشتيهاى مرا پوشانيد و در ميان مردم رسوايم نكرد.
و له عليه السلام فى كل صباح ثلث مرات
الحمدلله وحده سبحان الملك القدوس اين جمله را سه مرتبه تكرار ميفرمود و بعد از آن اين دعا را يكمرتبه قرائت مينمود اللهم انى اعوذ بك من زوال نعمتك و من تحويل عافيتك و من فجاه نقمتك و من درك الشقاء و من شر ماسبق فى الليل و النهار اللهم انى اسئلك بعزه ملكك و بشده قوتك و بعظم سلطانك و بقدرتك على خلقك ان تصلى على محمد و ال محمد و ان تفعل بى كذا
و از دعاهاى آن حضرت عليه السلام در هر بامداد
ستايش خاص خداى يگانه است ، منزه است آن پادشاه بى عيب
كه اين قسمت را سه بار مى فرمود آنگاه مى گفت :
خدايا بتو پناه مى برم از زوال نعمتت ، و از تغيير در عافيت و سلامتيت كه بمن عنايت فرموده اى و از ناگهان رسيدن عذاب انتقامجويانه ات ، و از پاداش بد يا رسيدن بشقاوت و بدبختى و از شر آنچه در شب و روز گذشته است ، خدايا از تو مى خواهم بعزتت سلطنتت ، و بسختى نيرويت ، و ببزرگى پادشاهيت ، و بتوانائيت بر آفريدگانت كه درود فرستى بر محمد و خاندان محمد و نسبت بمن چنين و چنان كنى ... و بجاى اين جملات حاجت خود را ذكر كند).
دعاوه فى الصباح
الحمدلله الذى لم يصبح ميتا و لا سقيما و لا مضروبا على عروقى بسوء و لا ما خوذاباسوء عملى و لا مقطوعاد ابرى ولامرتدا عن دينى و لا منكر الربى و لا مستوحشا من ايمانى و لا ملتبسا عقلى و لا معذبا بعذاب الامم من قبلى اصبحت عبدا مملوكا ظالما لنفسى لك الحجه على ولاحجه لى لا استطيع ان اخذ الا ما اعطيتنى و لا اتقى الا ما و قيتنى اللهم انى اعوذبك ان افتقر فى غناك او اذل فى عزتك اواضل فى هداك او اضام فى سلطانك اواضطهد و الامر لك اللهم اجعل نفسى اول كريمه تنتزعها من كرائمى و اول و دبعه ترتجعها من ودائع نعمك عندى اللهم انا نعوذبك ان نذهب عن قولك اونفتتن عن دينك اوتتابع بنا اهوائنادون الهدى الذى جاء من عندك
و نيز از دعاهاى آن حضرت عليه السلام در بامداد
ستايش خاص خدائى است كه ببامداد نياورد مرا مرده و نه در حال بيمارى و نه در حالى كه رگهاى تنم دچار ناراحتى شده باشد، و نه گرفتار بدترين اعمالم باشم و نه بريدن دنبال مقطوع النسل يا بى نام و نشان و مرتد در دين ، و نه منكر پروردگارم ، و نه وحشت زده از ايمانم ، و نه آنكه خرد و عقلم در اشتباه باشد (55)، و نه گرفتار عذاب ملتهاى گذشته هستم ، بامداد كرده ام بنده اى مملوك ستمكار بر خويشتن ، خدايا تو را بر من حجت و برهان تمام است ، و من حجتى و برهانى براى ستمى كه بر خود كرده ام ندارم ، نمى توانم چيزى دريافت كنم جز آنچه را تو بمن عطا كنى ، و نگهدارى از خود نتوانم جز آنچه تو مرا از آن نگهدارى ، خدايا بتو پناه مى برم از اينكه در سايه توانگرى تو بينوا و فقير گردم ، يا در كنف عزت تو خوار گردم ، يا در راه هدايت تو گمراه گردم ، يا در حمايت سلطنت تو مورد ستم واقع شوم ، يا مقهور گردم و پايمال ستم خسان شوم با اينكه كار بدست تواست .
خدايا چنان كن كه نخستين داده گرانمايه و نفيس خود را كه از من جدا مى كنى و اولين سپرده اى از سپرده هايت را كه از من بازستانى تنها همان جان من باشد (56)، خدايا بتو پناه مى بريم از اينكه از تحت گفتار و فرمان تو بيرون رويم ، يا از دين تو منحرف شويم ، يا هواهاى نفسانى ما را بدنبال خود كشد و از آن هدايتى كه از نزد تو آمده ما را باز دارد.
دعاوه عليه السلام فى الصباح و المسا و هو دعاء اليله المبيت على فراش ‍ النبى
امسيت اللهم معتصمابذ مامك المنيع الذى لايحاول و لا يطاول من شر كل غاشم و طارق من سائر ما خلقت من خلقك الصامت و الناطق فى جنه من كل مخوف بلباس سابغه بولاء اهل بيت نبيك محمد صلواتك عليه و عليهم محتجبا من كل قاصد لى باذيه بجدار حصين الا خلاص فى الاعتراف بحقهم و التمسك بجبلهم موقنا بان الحق لهم و معم و فيهم و بهم و منهم و اليهم اوالى من و الواوا عادى من عادواوا جانب من جانبوا فصل على محمد و ال محمد و اعذنى اللهم بهم من شر كل ما اتقيه يا عظيم حجزت الاعادى عنى ببديع السموات و الارض وجعلنا من بين ايديهم سداومن خلفهم سدافا غشيناهم فهم لايبصرون
دعاى آن حضرت عليه السلام در بامداد و پسين ، و اين همان دعائى است كه در شب ليلهالمبيت - شبى كه در بستر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بجاى آن حضرتخوابيد - آن راخواند.
صبح يا شام كردم خدايا پناهنده بجوار مقام بلند و منيع تو كه دست بدان نرسد، و مورد تجاوز واقع نشود از شر هر ستمگر و هر راهزنى ، از تمام كسانى كه آفريده اى و چيزهاى ديگرى كه خلق كرده اى چه آنها كه خموش اند و چه آنها كه گويا هستند و خود را در زير سپرى نهادم از هر چيز ترسناكى با لباسى بافته از دوستى خاندان پيمبرت ، پوشانده از هر كه قصد آزارم كند، بسنگر محكم اخلاص با اعتراف بحق آن بزرگواران ، و تمسك برشته دوستى ايشان ، با يقين باينكه حق مخصوص آنها است و نزد آنها است . و در پيش آنها بوسيله آنها است ، و آغازش از آنها و انجامش بسوى آنها است . و در پيش آنها و بوسيله آنها است ، و آغازش و انجامش بسوى آنهاست . دوست دارم هر كه را آنها دوست دارند، و دشمن دارم كه را آنها دشمن دارند، و كناره جويم از هر كه آنان كناره جويند، پس درود فرست بر محمد و خاندان محمد و پناهم ده خدايا ببركت ايشان از شر هر چه از آن پرهيز كنم ، اى خداى بزرگ دور سازم دشمنانم را از خود بوسيله خداى پديد آرنده آسمانها و زمين .
همانا پيش رويشان سدى نهاديم ، و پشت سرشان نيز سدى ، و پرده بر آنها افكنديم كه نمى بينند
دعاء الصباح المنقول من خطبه عليه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
يا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه و سرح قطع الليل المظلم بغياهب تلجلجه و اتقن صنع الفلك الدوار فى مقادير تبرجه و شعشع ضيآء الشمس ‍ بنور تاججه يا من دل على ذاته بذاته و تنزه عن مجانسه مخلوقاته و جل عن ملائمه كيفياته يا من قرب من خواطر الظنون و بعد عن ملاحظه العيون و علم بما كان قبل ان يكون يا من ارقدنى فى مهاد امنه و امانه و ايقظنى الى ما منحنى به من مننه و احسانه و كف اكف السوء عنى بيده و سلطانه صل اللهم على الدليل اليك فى الليل الاليل و المتمسك من اسبابك بحبل الشرف الاطول و الناصع الحسب فى ذروه الكاهل الاعبل و الثابت القدم على زحاليفها فى الزمن الاول و على اله الاخيار المصطفين الابرار و افتح اللهم لنا مصاريع الصباح بمفاتيح الرحمه و الفلاح و البسنى اللهم من افضل خلع الهدايه و الصلاح و اغرس اللهم لعظمتك فى شرب جنانى ينابيع الخشوع و اجر اللهم لهيبتك من اماقى زفرات الدموع و ادب اللهم نزق الخرق منى بازمه القنوع الهى ان لم تبتدئنى الرحمه منك بحسن التوفيق فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق و ان اسلمتنى اناتك لقآئد الامل و المنى فمن المقيل عثراتى من كبوات الهوى و ان خذلنى نصرك عند محاربه النفس و الشيطان فقد و كلنى خذلانك الى حيث النصب و الحرمان الهى اترانى ما اتيتك الا من حيث الامال ام علقت باطراف حبالك الا حين با عدتنى ذنوبى عن دار الوصال فبئس المطيه التى امتطت نفسى من هواها فواها لها لما سولت لها ظنونها و مناها و تبالها لجراتها على سيدها و مولاها الهى قرعت باب رحمتك بيد رجآئى و هربت اليك لاجيا من فرط اهوآئى و علقت باطراف حبالك انامل ولائى فاصفح اللهم عماكان اجرمته من زللى و خطآئى و اقلنى اللهم من صرعه دآئى و عسره بلآئى فانك سيدى و مولاى و معتمدى و رجآئى وغايه مناى فى منقلبى و مثواى الهى كيف تطرد مسكينا التجا اليك من الذنوب هاربا ام كيف تخيب مسترشدا قصد الى جنابك ساعيا ام كيف تطرد ظمانا ورد الى حياضك شاربا كلا و حياضك مترعه فى ضنك المحول و بابك مفتوح للطلب و الوغول و انت غايه المسئول و نهايه المامول الهى هذه ازمه نفسى عقلتها بعقال مشيتك و هذه اعبآء ذنوبى دراتها برحمتك و هذه اهوآئى المضله و كلتها الى جناب لظفك و رافتك فاجعل اللهم صباحى هذا نازلا على بضياء الهدى و السلامه فى الدين و الدنيا و مسآئى جنه من كيد العدى و وقايه من مرد يات الهوى انك قادر على ما تشآء توتى الملك من تشآء و تنزع الملك ممن تشآء و تعزمن تشآء و تذل من تشآء بيدك الخير انك على كل شى ء قدير تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل و تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى و ترزق من تشآء بغير حساب لا اله الا انت سبحانك اللهم و بحمدك من ذايعلم قدرتك فلايخافك و من ذا يعلم ما انت فلايها بك الفت بقدرتك الفرق و فلقت برحمتك الفلق و انرت بكرمك دياجى الغسق و انهرت المياه من الصم الصياخيد عذبا و اجاجا وانزلت من المعصرات مآء ثجاجا و جعلت الشمس ‍ و القمر للبريه سراجا و هاجا من غيران تمارس فى ما ابتدات به لغوبا و لا علاجا فيامن توحد بالعزو البقآء و قهر عباده بالموت و الفنآء صل على محمد و اله الا تقيآء و استمع ندآئى و استجب دعائى و حقق بفضلك املى و رجآئى يا خير من دعى لكشف الضر و المامول لكل عسر و يسر بك انزلت حاجتى فلاتردنى يا سيدى من سنتى مواهبك خائبايا كريم يا كريم امين برحمتك يا ارحم الراحمين و صلى الله على سيد نا محمد و اله الطاهرين يا كريم پس هفت مرتبه بگو بكرمك پس بگو يا لطيف بعد از آن هفت مرتبه بگو بلطفك پس بگو يا عزيز بعد از آن ، هفت مرتبه بگو بعزتك پس بگو رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقده من لسانى يفقهوا قولى و ارجعنى الى احسن الاحوال و اصرف عنى كل افه و عاهه و كل بليه بمحمد و اله پس بسجده ميروى و ميگوئى الهى قلبى محجوب و عقلى مغلوب و نفسى معيوب و هوآئى غالب و طاعتى قليله و معصيتى كثيره و لسانى مقربا لذنوب و معترف بالعيوب فما حيلتى يا علام الغيوب و يا ستار العيوب و يا غفار الذنوب اغفرلى ذنوبى كلها يا غفار و استر على يا ستار بمحمد و اله الاطهار برحمتك يا ارحم الراحمين

دعاى صباح
بنام خداوند بخشاينده مهربان
خدايا اى كسيكه بيرون كشيد زبان صبحدم را ببيان تابناك آن ، و پراكنده ساخت پاره هاى شب تاريك را با آن توده هاى سياه سرگردانى كه داشت ، و محكم ساخت ساختمان اين چرخ گردون را در اندازه ها و گردشهاى زيبايش ، و پرتو افكن ساخت تابش خورشيد را با نور فروزان و گرم آن ، اى كه راهنمائى كرد بر خودش بخودش ، و منزه است از همجنسى و مشابهت با مخلوقش و برتر است از سنخيت يا چگونگيهاى عالم خلقت ، اى كسيكه نزديك است بگمانهائيكه درباره او بر دل خطور كند، ولى دور است از چشم انداز ديدگان ، و مى دانند آنچه را شود پيش از شدتش ، اى كسيكه مرا در گهواره آسايش و امنيت خود بخواب برد، و براى استفاده از نعمتها و بخششهاى بيدريغش كه بمن ارزانى داشته بيدارم كرد، و پنجه هاى بدخواهان را بدست قدرت و سلطنت خويش از من باز داشته ، درود فرست بر آن راهنماى بسوى تو در شب بسيار تار جاهليت ، و آنكس كه حسب پاك و خالصش بر بلندترين شانه ها مردان عالم قرار داشت ، و آن ثابت قدم بر روى لغزشگاهها در آنزمان پيشين ، و بر خاندان نيكوكار بر گزيده خوش كردارش ، و بگشا خدايا لنگه هاى در بامدادان را به كليدهاى رحمت و رستگارى ، و بپوشانم خدايا از بهترين خلعتهاى هدايت و شايستگى و بجوشان خدايا بعظمت خويش در جويبار دلم چشمه هاى خشوع ، و جارى ساز خدايا براى هيبتت از گونه هايم مشك هاى اشك ، و ادب كن خدايا سبك مغزى و تندخوئى مرا بمهارهاى قناعت يا خوارى در سوال )، خدايا اگر رحمت تو در ابتدا از روى حسن توفيق بسراغ من نمى آمد پس چه كسى بود كه مرا در اين راه روشن بسويت آرد، و اگر حلم و بردبارى تو مرا بدست آرزو و ميل سركش سپارد پس چه كسى لغزشهاى مرا از زمين خوردنهاى هوى و هوس ناديده بگيرد، و اگر در هنگام جنگ با نفس و شيطان يارى تو شامل حالم نباشد مسلما همان يارى نكردنت مرا بدست رنج و حرمان سپارد.
خدايا تو بخوبى مرا مى بينى كه نزدت نيامده ام جز از راه آرزوها، و آنها بود كه مرا بدرگاهت آورد يا شده كه بسر رشته هاى فضل و كرمت چنگ زنم جز وقتيكه گناهانم مرا از خانه وصال دور سازد، پس چه بد مركبى است اين مركب هوى و هوس كه نفس من بر آن سوار شده ، پس واى بر اين نفس كه گمانهاى باطل و آرزوهاى بيجايش در نزد او جلوه كرد، و نابود باد كه بر آقا و مولاى خويش دليرى كرد، خدايا من در رحمتت را بدست اميدم كوبيدم ، و از فرط هواهاى نفسانى با حال پناهندگى بسوى تو گريختم ، و بند كردم بسر رشته هاى كرمت انگشتان دوستيم را، پس در گذر خدايا از جرمهائى كه من از روى لغزش و خطا كردم ، و نگاهم درازا حمله بيماريم كه دچار گشته ام زيرا كه توئى آقا و مولايم و تكيه گاه و اميدم ، و توئى منتهاى خواسته و آرمانم در دنيا و عقبايم ، خدايا چگونه برانى از درگاهت بيچاره اى را كه در حال فرار از گناهان بتو پناه آورده ، يا چگونه نوميد سازى راهجوئى را كه شتابان آهنگ حضرت ترا كرده ؟ يا چگونه باز گردانى تشنه اى را كه براى نوشيدن آب بر سر حوضهاى تو آمده ؟ نه هرگز چنين نخواهى كرد با اينكه حوضهاى پرفضيت در سخت ترين خشكساليها لبريز است ، و در خانه ات براى خواستن و ورود باز است ، و توئى انتهاى خواسته خواستاران )، و منتهاى آرزوى آرزومندان .

next page

back page