پندهاى حكيمانه جلد ۳

علامه حسن حسن زاده آملى

- ۸ -


261- توصيف زاهدان
آن حضرت در وصف زاهدان فرموده است : (( آنان مردمى از اهل دنيايند، ولى اهل آن نيستند. در آن هستند؛ ولى از آن نيستند. ))
و به كميل ابن زياد فرمود: (( آنان با دنيا همراه اند؛ ولى تنها بدن هاى شان ؛ چرا كه ارواحشان متعلق به محل اعلاست . (331) ))
262- تفسير ماء غدق
(( ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه (332) )) ، (( ولو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا (333) ))
ماء غدق ؛ يعنى آب بسيار، به روايت مجمع البيان ، امام صادق (عليه السلام ) آن را به علم كثير تفسير فرمود. معناه لافدناهم علما كثيرا يتعلمونه من الائمه
و به روايت كافى ، امام باقر (عليه السلام ) در تفسير آن فرمود: يعنى : لو استقاموا على ولايه امير المومنين على و الاوصياء من ولده عليهم السلام و قبلوا طاعتهم فى امرهم و نهيهم ، لاسقيناهم ماء غدقا، يقول لاشربنا قلوبهم الايمان (334)
263- علم امام صادق به هندسه
حديث شريفى در كافى است كه امام صادق (عليه السلام ) به يكى از صحابه فرمود كه : (( فلانى ! اشياء همه به هندسه آفريده شده اند ))
و آن آقا مثل اينكه لفظ هندسه را نشنيده بود و نمى دانسته چيست ، گفته است : هندسه يعنى چه ؟
امام فرموده اند: (( هندسه ؛ يعنى مقدار و اندازه )) . چون لفظ هندسه اصلش اندازه و اندازه است ... (335)
و در جاى ديگر مى فرمايند: (( علم به قوانين حسابى و قواعد مسائل عددى در تقويت نفس انسانى از اعظم وسايل است . به خصوص علم هندسه كه در تعديل و تقويم ذهن و فكر و قلم و بيان تاثير بسزا دارد. ))
حكما و فلاسفه بزرگ گفته اند: براى رسيدن به معرفت حقايق اشياء فكر را بايد به علوم رياضى ورزش داد...
264- آبهاى منتظر
اگر انسان ، تشنه باشد عاقبت به آب مى رسد. شما اگر تشنه معارف باشيد، عاقبت به آب مى رسيد. حكمت در قضا و قدر الهى چنين است كه تشنه به دنبال آب و آب به دنبال تشنه است .
من گاهى كه از جاده هراز به آمل مى روم ، در بين راه رودخانه هراز را تماشا مى كنم كه با چه تلاش و زحمتى از لابه لاى صخره ها و كوه ها و از بلنديها و پستى ها مى گذارد و گاه از آبشارها فرو مى ريزد و كف هاى فراوانى ايجاد مى كند! از او مى پرسيم : چه خبر است كه اين چنين با شتاب و خروش و جوش به جلو مى روى ؟!
مى گويد: آقا! زمين هاى تشنه فراوانى هم اكنون منتظر من هستند و دهانشان باز است كه با من سيراب شوند، من به سوى آنها مى روم !
بله آقا، حكمت خداوند بين پديده هاى هستى ، جذب و انجذاب و عشق ويژه اى قرار داده است ! انسان تشنه معارف هم ، عاقبت آب را مى يابد، بو مى كشد و مى يابد. الان خيلى آبها هستند كه منتظر شما تشنه ها مى باشند. (336)
265- تاثير شير
حضرت وصى (عليه السلام ) فرمود: انظروا من ترضع اولادكم ؛ فان الوالد يشب عليه يعنى : (( بنگريد چه كسى فرزندان شما را شير مى دهد؛ زيرا فرزندان بر همان رشد مى كند (337) . ))
266- ماييم مفاتيح حكمت و معدن علم
چه راست گفت ولى الله الاعظم ، ابو عبد الله صادق (عليه السلام ) كه فرمود: (( اى خيثمه ! ما درخت نبوت و بيت رحمت و مفاتيح حكمت و معدن علم و موضع رسالت و مختلف ملايكه و موضع سر خداييم ، و ما وديعه خدا در خلقيم و حرم اكبر خداييم و ما ذمه خدا و عهد اوييم ؛ پس ‍ هر كس به عهد ما وفا كند، به عهد خود وفا كرده است ، و هر كس به عهد و ذمه ما قدر ننهد، ذمه و عهد خداى را قدر ننهاده و حقش را ادا نكرده است (338) . ))
267- فقيه ترين مردم
در مناقب مسند ابو حنيفه است كه حسن بن زياد گويد: (( از ابو حنيفه پرسيدم : فقيه ترين مردم كيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: جعفربن محمد. هنگامى كه منصور، او را وادار به آمدن نزد خود كرد، مرا خواند و گفت : مردم به جعفربن محمد مايل شده اند؛ مساله هايى سخت آماده و بر او عرضه كن .
من نيز چهل مساله آماده ساختم ، سپس ، ابو جعفر (منصور) مرا احضار كرد. نزد او كه در حيره بود رفتم ، چون بر او وارد شدم ، جعفر (عليه السلام ) در سوى راستش نشسته بود. چون او را ديدم ، هيبت او مرا بسيار متاثر ساخت ، به طورى كه از ديدن ابو جعفر (منصور) چنين نشده بودم ، سلام كردم و نشستم .
منصور به ايشان گفت : اى ابا عبد الله ! اين مرد، ابو حنيفه است .
جعفر (عليه السلام ) فرمود: بله ، او را مى شناسم .
منصور رو به من كرد و گفت : اى ابو حنيفه ! مساله هايت را بر ابو عبد الله مطرح بساز!
من نيز مساله ها را عرضه نمودم و ايشان پاسخ داده ، مى فرمود: راى شما چنين است ، راى اهل مدينه چنين و راى من چنين .
پاسخ ايشان ، گاه چون نظر ما بود و گاه چون نظر اهل مدينه ، و گاه با هر دو مخالف . تا آن كه تمام چهل مساله را مطرح كردم و پاسخ شنيدم .
(ابو حنيفه سپس مى گويد) آيا اعلم مردم جز كسى است كه به اختلاف آنان از همه عالم تر است ؟. (339) ))
268- شرافت انسان
(( امام على (عليه السلام ) فرمود: الشرف بالهمم العاليه ، لا بالرمم الباليه (340) شرافت و فخر به همت بلند تست نه با نسب پدران مرده پوسيده . ))
269- مردان راهت از نظر خلق در حجاب
شيوه پسنديده سكوت حق است كه :

هر كه را اسرار حق آموختند   مهر كردند و دهانش ‍ دوختند
هر كه خاموش شد گويا شد. هر كه چشم سر بست بينا شد. هر كه گوش دل گشود دانا شد. هر كه را حضور است نور است . هر كه را مراقبت است سرور است . چه اين كه كليد نيكبختى در مشت اوست و نگين پيروزى در انگشت او. (341)
270- بازگشت هر چيز به اصل خود
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (( شناخت مرد خويش را به اين است كه وى را به چهار طبيعت بشناسد. )) تا اين كه فرمود: (( پس اين چنين انسان از شان دنياشان آخرت ساخته شده ، و وقتى خدا بين اين دو جمع كرده حيات وى در زمين است ؛ زيرا از شان آسمان به دنيا نزول كرده ، و وقتى خدا بين اين دو تفريق برقرار كند، اين جدايى مرگ است ، شان آخرت به آسمان بر مى گردد، پس حيات در زمين و موت در آسمان است ، چه اين كه بين روح و جسد تفريق مى شود، پس روح و نور به قدرت نخستين باز گردانيده مى شوند و جسد متروك مى ماند؛ زيرا از شان دنياست ، و علت اين كه جسد در دنيا فاسد مى شود؛ زيرا باد آب آن را خشك مى كند و گل خشك و خاك مى شود و متلاشى مى گردد، و هر كدام به جوهر نخست خود بر مى گردد. (342)
271- مثل روح مومن
كلينى ، صاحب كافى ، و غير او از آن روايت مى كنند، آن جناب در بصائر به اسنادش از مفضل ، از امام صادق (عليه السلام ) چنين روايت كرده است : قال مثل روح المومن و بدنه كجوهره فى صندوق اذا اخرجت الجوهره منه طرح الصندوق و لم يعبابه ، و قال ان الارواح لاتمازج البدن و لاتواكله و انما هى كلل للبدن محيطه به (343) (344)
يعنى (( مثل روح مومن و بدنش مانند دانه گوهرى در صندوق است ، هر گاه آن را از صندوق بيرون برند صندوق به كنار انداخته مى گردد و بدان اعتنايى نمى شود )) و امام فرمود: (( ارواح با بدن آميخته نيستند و كار بدن را به خودش وا نمى گذارند، و همانا كه ارواح براى بدن كله هاى محيط به آن اند. ))
چنانكه در اين حديث ملاحظه مى فرماييد، امام روح و بدن را به دانه گوهر و صندوق مثل زده و تشبيه كرده است . اين گونه تعبيرات براى تقريب اذهان به حقايق واقعى اشياء را كماهى ارائه دهند. امام نفرمود كه روح در بدن است آن چنان كه گوهر در صندوق است ، بلكه فرمود مثل آن چنين است . و در آخرت روايت به تجرد ارواح استدلال فرموده است كه (( ارواح با بدن آميخته نيستند و بدن را به خود وا نمى گذارند. )) زيرا كه بدن قائم به روح نيست . و از اين فرمود: (( بدن را بر خودش وا نمى گذارند )) ، صريح است كه بدن استقلال به خود ندارد، و تا دست تصرف روح بالا سرش نباشد بدن نيست ، و آنگاه بدن است كه در تحت سيطره و سلطه روح و شانى از شئون و مظهر و مجلايى از ظهور و بروز آثار روح باشد. (345)
272- بهره گيرى از عمر
مرحوم آقاى طباطبايى يك مقدار تبرى مى جست از بعضى از درس ها و محافل و آمد و شدها و فرمود: مثل اين كه مردم قدر عمر خود را نمى دانند؛ عمر خيلى ارزشمند است ، خيلى گران قدر است . همين طور آناتش متدرجا با چه سرعتى دارد مى گذرد.
جناب وصى حضرت امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: (( همين طور كه روز و شب از شما مى گيرند، طناب عمرتان را قيچى مى كنند. )) ؛ خوب شما هم سعى كنيد كه از روز و شب چيزى بگيريد، يك چيزى داشته باشيد. آنها كه دارند مى گيرند، شما هم از روز و شب چيزى داشته باشيد كه :
روزها گر رفت ، گو رو باك نيست   تو بمان اى آنكه چون تو پاك نيست (346)
273- عرضه خويشتن به قرآن
خداى شافى براى هر درد درمان آفريد. قرآن مجيد را (( شفاء لما فى الصدور (347) )) معرفى كرد. خويش را به قرآن عرضه كن كه معيار صدق و ميزان عدل و ملاك حق و شفاى بيمارى هاست . (348)
274- سحر باد صبا بويى ز زلف يار مى آورد
گفته اند كه : سحر وقت مسافرت رهروان است و نسيم آن چون دم عيسوى علاج بيماران .
وقت سفر رسيده يعنى سحر دميده   بيدار باش بيدار قم اءيها المزمل (349)
275- رسيدن به جنت قرب
در تمام شئون زندگى ما اگر بخواهيم سيره و برنامه و دستور العملى كه به دست بياوريم ، به آن دستور العمل ، خودمان را تربيت كنيم تا به كمال انسانى خودمان برسيم ، جز قرآن و جز منطق عترت در روى زمين و در آسمان كبود، ما دستورى نداريم ، منطقى نداريم . اينها انسان سازند. ما بايد به اين برنامه باشيم و آنها را سرمشق خودمان قرار بدهيم تا به كمال انسانى ، به سعادت ، به آن (( جنت ذات )) ، (( وادخلى جنتى )) كه نهايت مرتبه بهشت است برسيم .
و درباره آن ، حضرت امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (( آن جنتى كه باغ و آب و اين حرف ها ندارد، اينها نيست ، (( جنت قرب )) است ، (( جنت لقاء )) است ، (( جنت ذات )) است . ))
اگر بخواهد تا به آن جنت ، انسان برسد، بايد اين وسايط فيض الهى ، اين امام ، پيشوا، اين ائمه را، سر مشق خود قرار بدهد و به طرف آنها در تمام شئون زندگى اش قدم بر دارد، تا به سعادتش نائل بشود. (350) ))
276- روح محسن و بدكار
مرورى از امام صادق (عليه السلام ) است كه : (( روح در مكان خود اقامت دارد، روح محسن در نور و فسحت و روح بدكار در تنگى و ظلمت است ، و بدن خاك مى گيردد. (351) ))
277- بيوگرافى استاد
بنده تاكنون درباره بيوگرافى و شرح حال خودم به نظم و نثر، سخن به ميان آورده و مكرر به انحاى گوناگون ، پاره اى از زندگى ، و نحوه درس و بحث خود و همچنين اخلاق و روش تعليم و تدريس و روحانيت اساتيد بزرگوارمان را در مصاحبه ها بيان كرده ام .
حقيقت امر اين است كه بنده از شش سالگى وارد مكتب شده و بعد به دبستان رفتم . پس از آن تاكنون به درس و بحث طلبگى اشتغال پيدا كردم ، و حالا پيرمردى شده ام كه در شرف ارتحال از اين نشاه ات و به سوى ابد مى روم و بايد هم همين طور باشد، اين نظام احسن عالم است .
به تعبير امام اول ما، حضرت امير المومنين (عليه السلام ): (( هر شب و روز سه طايفه و گروه در آمدى و شد هستند، گروهى از اصلاب آباء به ارحام امهات ، گروهى از ارحام امهات به دامن اين نشاه و گروهى از دامن اين نشاه به عالم ديگر. ))
و لذا ما ابد در پيش داريم و خداوند سبحان در قرآن كريم ما را به دارالسلام وعده داده و ان شاء الله ، دارالسلام در انتظار ماست . (352)
278- انواع بهشت و درجات
از امام صادق آل محمد - صلوات الله عليهم - روايت شده كه : نگوييد بهشت يكى است ؛ زيرا مى فرمايد: (( و غير از آن دو دو بهشت است )) و نگوييد: يك درجه است ، زيرا خداوند مى فرمايد: (( درجاتى است كه برخى برتر از برخى ديگرند، همانا تفاضل و برترى قوم به اعمال است . (353)
279- العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء
چنان كه آب و نان غذاى جسم مى شوند و خود بدن مى گردد، عمل نيز به حكم برهان قطعى و معصوم اتحاد عاقل به معقول اءعنى (354) اتحاد عالم به معلوم و مدرك به مدرك ذات جوهر نفس نفيس انسانى مى شود و به يافتن علم كه آب حيات روان است سعت وجودى مى يابد و وجود وى شديد و قوى مى گردد، چه اين كه مرجع و مال به نور وجود است و اين نور وجود چشم نفس ناطقه ، بلكه عين وى مى گردد، (( العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء. (355) ))
280- به كجا مى رويم ؟!
دانسته شد كه انسان به ملكات علمى و عملى خود سازنده خود است و شيئيت شى ء به صورت او است . پس با نور برهان صريح مبين است كه عود ارواح به سوى آنى است كه از او ساخته شده است (( كما بداءكم تعودون (356) )) .
اگر از نور ساخته شد به سوى نور و اگر از نار به سوى نار.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) سوال شد كه : ما به كجا مى رويم ؟
امام (عليه السلام ) فرمود كه : (( به سوى عمل خود. ))
281- كلمات قصار درباره معرفت نفس
عبدالواحد آمدى در حدود يك قرن بعد از سيد رضى ، جامع نهج البلاغه ، بسيارى از كلمات قصار امير المومنين على (عليه السلام ) را به ترتيب حروف تهجى با روش خاصى به نام غررالحكم و دررالحكم جمع آورى كرده است كه اين كلمات قصار در معرفت نفس از آن جمله است :
1- اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه
بزرگ ترين نادانى : نادانى انسان در كار نفس خودش است .
2- اعظم الحكمه معرفه الانسان نفسه
بزرگ ترين دانش ، خودشناسى است .
3- افضل العقل معرفه المرء بنفسه ، فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل .
برترين خرد، شناسايى آدمى به نفس خود است ؛ پس هر كه خود را شناخت با خود است ، و آن كه خود را نشناخت گمراه است .
4- الكيس من عرف نفسه و اخلص اعماله .
زيرك ، كسى است كه خود را شناخت و كارهايش را خالص ‍ گردانيد.
5- العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها.
عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آن را آزاد كرد و از هر چه كه دورش مى كند پاك گردانيد.
6- المعرفه بالنفس انفع المعرفتين .
معرفت نفس نافع ترين دو معرفت است (معرفت آفاق و معرفت انفس - سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم )
7- عجبت لمن ينشد ضالته ، و قد اضل نفسه فلا يطلبها.
در شگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جويد و خودش را گم كرده و نمى جويد!
8- غايه المعرفه ان يعرف المرء نفسه .
غايب معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.
9- كيف يعرف غيره من يجهل نفسه ؟
كسى كه از خود آگاهى ندارد، چگونه از ديگرى آگاهى مى يابد.
10- من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم .
آن كه خود را شناخت به نهايت هر آگاهى و دانش رسيد.
11- من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفسه اهملها.
هركه نفس خود را شناخت با آن مجاهده مى كند، و آن كه نشناخت آن را مهمل مى گذارد.
12- معرفه النفس انفع المعارف .
خود شناسى سودمندترين شناسايى هاست .
13- نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس
آن كس كه به خود شناسى دست يافت به رستگارى بزرگ رسيده است .
14- من عرف نفسه عرف ربه .
هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت .
15- عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه ؟
در شگفتم از كسى كه جاهل به خود است ، چگونه مى خواهد عارف به ربش شود؟ (357)
282- صورت دو ملك در قبر
در (( كافى )) از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: (( آن قرين مى گويد: انا راءيك الحسن الذى كنت عليه عملك الصالح الذى كنت تعمله من راءى نيكويى هستم كه به آن معتقد بودى و عمل صالحى كه بدان اهتمام مى ورزيدى . ))
و هم در (( كافى )) روايت شده كه : ابو بصير از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: (( آيا دو ملك قبر بر مومن و كافر به يك صورت مى شوند؟ ))
فرمود: (( نه )) (358) (359) .
283- خطاب يا اولياء الله ! در قيامت
از امام جعفر صادق (عليه السلام )، امام اهل حق ، كه از او شد مذهب حق را نسق ، روايت است كه : (( يكى از خصايص صاحبان رضا اين است كه در روز قيامت به نام هيچ يك از پيامبران خوانده نمى شوند، بلكه به خطاب : (( يا اوليا الله )) مخاطب خواهند شد (360) (361) ))
284- دادمت چون در حديثى ، دار گوش !
برادرم به فكر خود باش و از خويشتن غافل مباش و همواره كشيك نفس ‍ بكش و كشيك نفس كشيدن كشكى نيست ، از خداوند توفيق بخواه . با ابناى روزگار بساز و مرد تحمل باش و به مثل معروف كه چه خوش مثلى است : (( آسيا باش ! درشت بستان و نرم باز ده . ))
مرد فكر باش كه فكر لب (362) عبادت است . و مناجات و راز و نياز با دوست را قطع مكن . (( قل ما يعبؤ بكم ربكم لولا دعائكم ؛ (363) اى رسول ما! به امت بگو كه اگر دعاى شما نبوت ، خدا هرگز به شما توجه و عنايتى (364) نمى داشت . ))
285- اميدوارى به خدا
امير المومنين على (عليه السلام ) فرمود: ينبغى لمن عرف الله سبحانه اءن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه (365) هر كس خدا را شناخت ؛ دلش از اميدوارى به خدا و ترس او خالى نباشد. ))
(( شرح )) هر كه خدا را شناخت ، دل او از خدا هراسان و به او اميدوار باشد. يا كسى كه خدا را شناخت ، تنها به خدا اميدوار و تنها از خدا مى ترسد و از هيچ كس ديگر نمى ترسد و تنها به خدا چشم اميد دارد و به غير او ابدا اميدوار نيست (366)
286- توصيف دوزخ
در باب نار جلد سوم بحار به نقل از تفسير شيخ اجل على بن ابراهيم قمى يكى از مشايخ كلينى - قدس سر هما - آمده است كه : امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
(( اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است كه هفتاد بار با آب شسته شده ، آنگاه ملتهب و شعله ور شده ، و اگر چنين نبود هرگز آدمى را طاقت نزديكى بدان نبود، الحديث (367) )) .
287- مناجات عاشقانه
الهى ، عمرى كوكو مى گفتم و حالا هو هو مى گويم .
الهى ، خواب هاى ما را تبديل به بيدارى بفرما!
الهى ، آن كه سحر ندارد از خود خبر ندارد.
الهى ، هر چه پيش آمد خوش آمد، كه مهمان سفره توايم .
الهى ، حرم بر نامحرم حرام است ، محرم چرا محروم باشد.
الهى ، لذت گرسنگى را در كامم بركت ده !
الهى ، آن كه را عشق نيست ارزش چيست ؟
الهى ، خروش را سحر باشد و حسن را نباشد!
الهى ، توفيق ترك عبادتم در عبادتم ده !
الهى ، حاضر با غافل برابر نيست ، حضور و غفلتم ده !
الهى ، قربان لب و دهانم بروم كه به ذكر تو گويايند.
الهى ، تو را دارم چه كم دارم ؛ پس چه غم دارم .
الهى ، هر كه را مى بينم با خود است ، مرا با خودت دار!
الهى ، نمى گويم كه از دوستانم ، ولى شكر كه از دشمنان نيستم .
الهى ، دنى تر از دنيا نديدم ، كه همواره همنشين دونان است .
الهى ، دردمند ننالد چه كند. درمان ده تا بيشتر بنالم !
الهى ، از دردم خرسندم كه درمانش تويى .
الهى ، شكرت كه تاكنون خواننده بودم و اينك گوينده .
الهى ، جمعى از تو ترسند، و خلقى از مرگ و حسن از خود. (368)
288- صورت عمل آدمى در اين دنيا
حضرت امام صادق (عليه السلام )، در بيان حشر انسان ها به صورت هاى گوناگون فرمود: (( اين همه حيوانات مختلف ، صورت و مثال اعمال اخلاق انسان اند. (369) ))
289- آثار صله رحم
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود:
(( صله الارحام من اءفضل شيم الكرام ؛ (370)
صله رحم موجب زيادى مال و درازى عمر است . ))
290- تن به دنيا دار و دل به مولا
تن به دنيادار و دل به مولى تا نام و مونست شود و پيغام او آرامشت دهد كه دل عاشق به پيامى بسازد. و حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار حجاب نبود. جهد كن كه در همه حال سرت با يار بود، نه در كوچه و بازار! بخصوص در هنگام نماز كه (( المصلى يناجى ربه ؛ نماز گزار در وقت نماز خواندن با پروردگار خويش مناجات و راز و نياز مى كند. )) . مناجات بين دو كس است بنگر تا با كه نجوى دارى و دو بودن چگونه است ؟ (371)
291- آفت هاست در تاخير!
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: (( اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببينيد، خواهيد ديد كه اكثر مردم به علت تسويف ، مبتلاى به كيفر اعمال بد اينجاى خودشان شده اند. ))
تسويف ؛ يعنى سوف سوف كردن ، يعنى امروز و فردا كردن ، بهار و تابستان كردن ، امسال و سال ديگر كردن . (372)
292- مثل بدن مومن
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه چنانچه در باب هفدهم (( معالم الزلفى از بصائر الدرجات )) است كه : مثل المومن و بدنه كجوهره فى صندوق اذا اخرجت الجوهره منه طرح الصندوق و لم يعباءبه يعنى (( مثل مومن و بدنش به سان گوهرى در صندوقچه اى است كه وقتى گوهر از آن بيرون آورده شود، صندوقچه به كنارى افكنده شده و به آن اعتنايى نمى شود )) .
و از آن حضرت (عليه السلام ) نيز روايت شده است كه : ان الروح مقيمه فى مكانها، روح المومن فى ضياء و فسحه ، و روح المسى فى ضيق و ظلمه والبدن يصير ترابا يعنى (( روح در مكان خود مقيم بوده و روح مومن در روشنى و وسعتى است و روح بدكار در تنگى و تاريكى است و بدن خاك مى گردد (373) )) .
293- آفات حسد
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: (( الحسد شر الامراض ؛ (374) حسد برترين مرض است . ))
كه اين مرض نفسانى ايجاد امراض جسمانى مانند سل و تب و سوء هاضمه و غيره مى كند. (375)
294- دو گوهر انسان ساز
علم و عمل دو گوهر انسان سازند؛ آن (علم ) مشخص و سازنده روان است ، و اين (عمل ) مشخص و سازنده بدن ، و هر دو غذاى انسانند، و غذاى با مغتذى (376) مسانخ و مجانس است ، و (( بدن )) در همه عوالم مرتبه نازله (( نفس )) است و تفاوت بدن ها به كمال و نقص است (377) (( ذلك تقدير العزيز العليم ))
295- منزلت كفر و ايمان
حديث مزبور را عياشى به اسناد خود از حارث از ابى عبد الله (عليه السلام ) نقل كرده است كه : (( از منزلت بين كفر و ايمان از حضرتش ‍ پرسيدم ، فرمود: (( بله منزلى بين آنها وجود دارد كه اگر چيزى از آن منازل انكار شود، خدا شخص را در آتش مى اندازد؛ يعنى بين آن دو كسانى اند كه به امر خدا اميد دارند، و كسانى كه مستضعف اند، و بين ايشان كسانى اند كه عمل صالح را با عمل بد در هم آميخته اند، و بين آنها قول خداى - سبحانه - است كه (( و بر اعراف مردانى اند (378) ))
296- مورچگان عرصه محشر
داود بن فرقد از برادرش نقل كرده است كه : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: (( متكبران در روز قيامت به صورت مورچگان در مى آيند و مردم آنان را زير پاى خود مى گذارند، تا اين كه خداوند از حساب مردم فارغ شود (379) (380)
297- سوال از خدا
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: لا تسئلوا الا الله فانه ان اءعطاكم اكرمكم و ان منعكم خازنكم ؛ از غير از خدا سوال نكنيد و هر چه مى خواهيد از خدا سوال كنيد كه خدا اگر عطا كرد با اكرام عطا مى كند، اگر منع كرد ذخيره براى شما حفظ مى كند به خلاف خلق . (381) ))
298- حقيقت مفهوم بت
حضرت امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : (( هر چه كه تو را از خدايت باز مى دارد بت تو است . ))
اين جان عرشى را، اين سيمرغ ملكوتى را، پاى بند يك مشت هواى نفسانى نكن : از اين گونه تعلقات آزادش بگذار تا به سوى اسماء و صفات الهى ، و به جانب مدارج قرآنى ارتقاء بنمايد، او را گرفتار قفس هاى هوس هاى نفسانى مكن تا به كمال مطلوب خود برسد. (382)