پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۱۷ -


"پروردگارا به من دلى ده كه شوق آن مرا به تو نزديك سازد.... پروردگارا مرا در ميان اهل ولاء و دوستى خود، در جايى جايگزين فرما كه اميد فزونى محبّت تو را داشته باشد."
"پروردگارا به من شيفتگى به ياد خودت را پياپى الهام كن..."
"پروردگارا به من كمال انقطاع و بريدن از ديگران و پيوستن به تو را نصيب فرما، و ديدگان دل ما را به نور نظر به خودت منوّر گردان، تا ديدگان دل، حجاب هاى نور را بشكافد و به معدن عظمت برسد. و ارواح ما بعزّت قدس تو آويخته شود.
و در مناجات متوسلان مروى از حضرت سجاد(عليه السلام) آمده است:
"مرا از برگزيدگان خود قرار ده كه آنها را در ميان بهشت درآوردى، و در دار كرامت خود جايگزين كردى، و ديدگان آنها را با نظر بسوى تو در روز لقاء خود، روشن كردى."
و در مناجات مريدان مروى از حضرت سجاد (عليه السلام) آمده است:
"سوز سينه ام را جز وصال تو خنك نكند، و آتش دلم را جز لقاء تو فرو ننشاند، و شوقم را به تو، جز نظر به جلوه تو سيراب نكند."
و در مناجات مريدان مروى از حضرت سجاد(عليه السلام) آمده است:
"تو، نه ديگرى، مراد منى، و وصل تو آرزوى من است، شوق دلم بسوى تست، و شيفتگى من در محبت تست، و دلداده هواى توأم، و خشنودى تو مقصود من، و ديدار تو حاجت من، و جوار تو خواسته من، و نزديكى تو نهايت خواهش من است... مرا از خود دور نكن. اى نعمت و بهشت من، و اى دنيا و آخرت من"
بارى برترين عبادت ها، عبادت كسانى است كه بخاطر محبّت خدا عبادت مى كنند، نه براى رسيدن به بهشت، و نه براى دورى از دوزخ.
در "اصول كافى"(ج 2 ص 68) با سند صحيح از امام صادق (عليه السلام)روايت كرده است كه فرمود: "بندگان خدا سه دسته است: گروهى خدا را از ترس عبادت كردند، و آن عبادت غلامان است. و گروهى خدا را براى طلب ثواب عبادت كردند، و آن عبادت اجيران است. و گروهى خدا را عبادت كردند براى محبتى كه به او دارند، و آن عبادت آزاده هاست و أفضل عبادت ها همين است.
اينك مى گوييم چگونه ممكن است داعى بنده بر عبادت محبت خدا باشد، و از محبت خدا و شيرينى آن در آخرت محروم گردد، با اينكه به بهشت درآمده و به نعمت هاى جسمانى رسيده است، در صورتى كه غرض و هدف او از عبادت، رسيدن به بهشت و نعمت هاى بهشتى، و دورى از دوزخ و آتش آن نبود، بلكه داعى او حبّ الله و شوق وصول به قرب الله بود.
و در دعاى كميل مروى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است:
اگر براى عقوبت ها مرا در رديف دشمنانت قرار دهى، و ميان من و اهل بلاء خود جمع كنى، و ميان من و دوستداران و اولياء خود جدايى اندازى، گو اينكه، خداى من و آقا و مولاى من، بر حرارت آتش تو صبر كنم، چگونه بر محروميم از نگريستن به كرامت تو صبر نمايم.
قسم به عزّت تو، اى سيد و مولاى من، اگر مرا با زبان گويا بگذارى، در ميان اهل دوزخ، به شيوه آرزومندان شيون كنم، و به شيوه پناه آورندگان ناله نمايم، و بر فراق تو بگونه كسانى كه محبوب خود را از دست داده اند گريه كنم. و ترا بخوانم كه كجايى اى ولىّ مؤمنان، و غايت آرزوهاى عارفان، اى پناه دهنده پناه آوران، اى محبوب دل هاى راستگويان.
باز در حديث آمده است، بندگان خدا در آخرت به عبادت او متنعّم مى شوند. عبادتى كه تكليف نيست، بلكه خود تنعم و تلذّذ است.
در "اصول كافى" (ج 2 ص 68) با سند معتبر روايت كرده است از امام صادق (عليه السلام) كه خداوند تبارك و تعالى فرموده است:
"اى بندگان صدّيق من، در دنيا به عبادت من تنعّم كنيد. زيرا شما به آن در آخرت تنعّم خواهيد كرد."
در قرآن آمده است:
«دعويهم فيها سبحانك و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعويهم أن الحمدلله رب العالمين»
(دعاى آنها در بهشت تسبيح گفتن، و تحيّت آنها سلام گفت، و آخر سخن آنها الحمدالله رب العالمين)
و در "مجمع البيان" (مجلد 5 ص 92) در تفسير اين آيه گويد: در بهشت تكليف نيست، بلكه اهل بهشت از تسبيح گفتن لذت مى برند.
و در "مصباح الشريعه" (ص 65) گويد:
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: پاكيزه ترين چيز، و لذيذتر از همه چيز در دنيا محبت خدا، و محبت در راه خدا و حمد گفتن به خداست. خدا فرموده است: آخر سخن اهل بهشت الحمدلله رب العالمين است، جهت آن آين است آنها وقتى نعمتى را در بهشت مى بينند محبّت در دل آنها به هيجان مى آيد، آن وقت آواز سر مى دهند. "الحمدلله رب العالمين"
از برخى از احاديث ظاهر مى شود كه، سخن گويى اهل بهشت ذكر و ياد خداست. در حديثى در "علل الشرايع" آمده است كه پيامبر فرمود: سخن اهل بهشت كه در دنيا مى گفتند، آنگاه كه بهشت رفتند قطع مى شود، بجز الحمدلله
در "روضة كافى" (ج 1 ص 137ـ140، حديث 69) با سند از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است: پيامبر وقتى از حالات اهل بهشت سخن مى گفت فرمود:
"مؤمن (در بهشت) وقتى چيزى مى خواهد، سخنى كه با آن خواسته خود را مى خواهد، اين است كه مى گويد: «سبحانك اللهم» وقتى آن را گفت خدمتگذاران بهشت آنچه را كه به آن ميل كرده انجام مى دهند. بدون اينكه بگويد آن را مى خواهم. يا به آن امر كند،اين همانست كه خدا مى فرمايد: «دعويهم فيها سبحانك»، «و تحيّتهم فيهاسلام» يعنى تحيت خدمتگذاران سلام است. «و آخر دعواهم الحمدلله رب العالمين» يعنى آنگاه كه اهل بهشت از لذّتها فارغ شدند، خدا را حمد مى گويند.

آتش جهنّم و عذاب هاى آن

در سرتاسر قرآن كريم از آتش جهنم ترسانيده است. و آياتى كه متضمن آن است بسيار زياد است. مانند آيات ذيل:
«والّذين كفروا لهم نار جهنم لايقضى عليهم فيموتوا ولايخفّف عنهم من عذابها»
(كسانى كه كفر ورزيدند، براى آنهاست آتش جهنم كه نه به پايان برسد و بميرند، و نه عذاب آن تخفيف يابد.) سوره فاطر / آيه 37
«ان جهنم لموعدهم أجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم»
(جهنم وعده گاه همه آنهاست، براى آن هفت در است و براى هر درى گروهى معين شده است.) سوره حجر / آيه 43
«ان جهنم كانت مرصاداً الطّاغين مآباً لابثين فيها أحقاباً لايذوقون فيها برداً و لاشراباً الّا حميماً و غسّاقاً»
(جهنم براى سركشان مهيّاست، آنجا جايگاه آنهاست. كه زمانهاى طولانى در آن خواهند بود. در آن خنكى نخواهند ديد و نوشابه اى نخواهند چشيد، مگر آب بسيار داغ و غسّاق (خونابه چرك آلود بدن دوزخيان) سوره نبأ/ آيه 21 - 25
«وللّذين كفروا بربّهم عذاب جهنم و بئس المصير إذا القوا فيها سمعوا لها شهيقاً و هى تفور تكاد تميّز من الغيظ»
(براى كسانى كه به پروردگار خود كفر ورزيده اند، عذاب دوزخ است. دوزخ جايگاه بدى است. هنگامى كه در آن انداخته شوند نعره اى از آن مى شنوند، در حالى كه مى جوشد و از خشم نزديك است از هم شكافته شود.) سوره ملك / آيه 6 - 8
«انّها لظى نزاعة للشوى»
(آتش جهنم شعله مى كشد و پوست و گوشت (اهل جهنم) را مى كند)
سوره معارج / آيه 15

«انها ترمى بشرر كالقصر كانّه جمالت صفر»
(آتش دوزخ چنان شراره مى افكند كه (در بزرگى) مانند قصر است، گويى آن شراره ها شتران سياه گون (يا زردگون) است) سوره مرسلات / آيه 32
«يا ايها الّذين آمنوا قوا أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها النّاس والحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد»
(اى كسانى كه ايمان داريد، خود و خانواده تان را از آتشى كه هيزم آن مردم (كافر) و سنگ كبريت است، و گماشتگان آن ملائكه غلاظ و شداد است، نگهدارى كنيد.)
سوره تحريم / آيه 6

«انّه من يأت ربه مجرماً فانّ له نارجهنم لايموت فيها و لايحيى»
(هركسى به خداى خود در حالى كه گنهكار است (و توبه نكرده است) وارد شود، براى اوست آتش جهنم، كه در آن نه مى ميرد و نه زنده مى شود.) سوره طه / آيه 74
«فالّذين كفروا قطّعت لهم ثياب من نار»
(كسانى كه كفر ورزيده اند براى آنها لباس هايى از آتش بريده شده است.)
سوره حج / آيه 19

و اذا رأتهم من مّكان بعيد سمعوا لها نغيّظاً و زفيراً و اذا القوا منها مكان" ضيقا مقرنين دعواهناك ثبوراً»
(چون آتش شعلهور شود آنها از دور خروش و خشم آن را بشنوند، و چون به زنجير بسته در جاى تنگى از آن انداخته شوند، فرياد واويلا بركشند.) سوره فرقان / آيه 11
«من ورائهم جهنم و يسقى من ماء صديد»
سوره ابراهيم / آيه 16

«وسقوا ماءً حميماً فقطّع أمعاءهم»
(اهل جهنم از آب حميم (به شدت داغ) آشاميده مى شوند كه اندرون آنها را پاره پاره مى كند.) سوره محمد/ آيه 15
«انّها شجرة تخرج فى أصل الجحيم طلعها كانه رؤوس الشياطين»
(درخت زقوم از قعر جهنم مى رويد، محصول آن همانند سرهاى شياطين است، اهل جهنم از آن مى خورند و شكم هاى خود به آن پر مى كنند.) سوره صافات / آيه 64
«خذوه فغلّوه ثم الجحيم صلّوه ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعاً فاسلكوه»
(او را بگيريد و ببنديد سپس به دوزخ افكنيد، پس از آن به زنجيرى كه درازاى آن هفتاد ذرع است به بند دركشيد.) سوره حاقّه / آيه 30
«انّ شجرة الزّقوم طعام الأثيم كالمهل يغلى فى البطون كغلى الحميم»
(درخت زقّوم خوراك گنهكاران است كه مانند فلز گداخته است، همانند آب جوشان در شكم ها مى جوشد.) سوره دخان / آيه 43
«كلّا لينبذنّ فى الحطمة و ما ادريك ما الحطمة نارالله الموقدة الّتى تطّلع على الافئدة انّها عليهم مؤصدة فى عمد ممدّدة»(در حطمه انداخته مى شود تو چه مى دانى حطمه چيست، آتش برافروخته خداست كه شعله آن به دلها مى رسد. درهاى دوزخ بر روى آنها بسته خواهد شد درهايى كه بر ميخهاى دراز قرار دارد.) سوره همزه / آيه 4 ـ 9
«يصلى النّار الكبرى ثمّ لايموت فيها و لايحيى»
(در آتش بسيار عظيم مى افتد كه نه در آن مى ميرد و نه زنده مى شود.)
سوره اعلى / آيه 12

«عليهم نار مؤصده»
(بر آنها آتش در بسته احاطه دارد.) سوره بلد / آيه 20
«لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش»
(براى آنها از جهنم بسترها، و از بالاى آنها روپوش هاست) سوره اعراف / آيه 41
«يريدون ان يخرجوا من النّار و ما هم بخارجين منها و لهم فيها عذاب مقيم»
(مى خواهنداز آتش بدر روند، آنها از آتش بدر نخواهند رفت براى آنها در آتش عذاب دائم است.) سوره مائده / آيه 37

خلود و هميشه ماندن در بهشت

قرآن كريم در آيات ذيل به خلود و هميشه ماندن اهل بهشت در بهشت تصريح كرده است:
سوره فرقان / آيه 15، بقره/ آيه 25 و 82، آل عمران/ 107، اعراف/ 42، يونس/ 26، هود/ 23، أنبياء/ 102، مؤمنون/ 11، زخرف/ 71، آل عمران/ 15 و 136 و 198، نساء/ 13 و 57 و 122، مائده/ 85 و 119، توبه/ 22 و 72 و 89 و 100، ابراهيم/ 23، كهف/ 108، طه/ 76، فرقان/ 16 و 76، عنكبوت/ 58، لقمان/ 9، زمر/ 73، احقاف/ 14، فتح/ 5، حديد/ 12، مجادله/ 2، تغابن/ 9، طلاق/ 11، بيّنه/ 8

خلود و هميشه ماندن در جهنم

قرآن كريم به خلود و هميشه ماندن در جهنّم نيز در آيات ذيل تصريح كرده است:
سوره فصلت/ آيه 28، محمد/ 15، نساء/ 14 و 93، حشر/ 17، توبه/ 63، بقره/ 39 و 81 و 217 و 257 و 275، آل عمران/ 116، مائده/ 80، اعراف/ 36، توبه/ 17، يونس/ 27، رعد/ 3، مؤمنون/ 103، زخرف/ 74، مجادله/ 17، بقره/ 162، آل عمران/ 88، نساء169/، انعام/ 128، توبه/ 68، هود/ 8، انبياء/ 99، نحل/ 29، طه/ 101، احزاب/ 65، زمر/ 72، غافر/ 76، تغابن/ 10، جنّ /23، بيّنه/ 6، ق/ 34.

رحمت پروردگار متعال در روز قيامت

در قرآن آمده است:
«كتب ربكم على نفسه الرحمة ليجمعنّكم الى يوم القيامة لاريب فيه»
(پروردگار شما بر خويشتن رحمت نوشته است، همه شما را روز قيامت كه در آن شكى نيست، گرد خواهد آورد.) سوره انعام / آيه 12
«قل يا عبادى الّذين أسرفوا على أنفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إن الله يغفر الذنوب جميعاً انه هوالغفور الرحيم»
(بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف ورزيده ايد، از رحمت خدا نااميد نشويد خدا همه گناهان را مى آمرزد او بخشنده و مهربان است.) سوره زمر / آيه 53
«ان الله لايغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء»
(خدا نمى آمرزد كه به او شريك قرار داده شود و كمتر از آن را براى هركس كه بخواهد مى آمرزد.) سوره نساء / آيه 48 و 116
«عذابى اصيب به من أشاء و رحمتى وسعت كل شى»
(عذاب خود را به هر كسى كه بخواهم وارد مى سازم و رحمت من بر همه چيز احاطه كرده است.) سوره اعراف / آيه 156
«الملك يومئذ الحقّ للرّحمان و كان يوماً على الكافرين عسيراً»
(ملك در روز قيامت، بحق از آن خداوند مهربان است، و آن روزى است كه بر كافران سخت است.) سوره فرقان / آيه 26
«و من يقنط منّ رحمة ربّه الّا الضّالّون»
(كيست كه از رحمة پروردگار خود نااميد شود، جز گمراهان) سوره حجر / آيه 56
آياتى كه دلالت بر رحمت خداوند متعال دارد بسيار است. در قرآن هيچ صفتى از صفات خداوند متعال بيشتر از صفت رحم او ذكر نشده است.
قرآن از اوّل تا آخر به صفت رحمت پروردگار متعال ندا سر داده است. و هر سوره از يكصد وچهارده سوره آن بغير از سوره برأئت، باسم رحمن و رحيم خدا شروع شده است. و در غير اوائل سوره ها نيز در (56) مورد خدا به وصف رحمان و در (114) مورد بهوصف رحيم و در (95) مورد بهوصف غفور و آمرزنده و در (5) مورد به وصف غفار و بسيار آمرزنده، توصيف كرده و در (176) مورد رحمت پروردگار، و در (66) مورد مغفرت و آمرزش او را ذكر كرده است. صدوق در كتاب "اعتقادات" (ص 76) گويد:
"اعتقاد ما در باره وعده خدا (نسبت به رحمت) و وعيد خدا (نسبت به عذاب) اين است: كسى را كه خداوند متعال به او وعده ثواب داده، حتماً به آن وفا كرده و به او خواهد داد، و كسى را كه به او وعده عذاب كرده است، او اختيار دارد اگر عذاب كند به مقتضاى عدالت اوست. و اگر ببخشد به مقتضاى فضل اوست. خدا بر بندگان ظلم نمى كند." از رحمت پروردگار متعال اين است، كه در روز قيامت شفاعت كننده برمى انگيزد تا در پيشگاه او براى گنهكاران شفاعت كند. پس خداست كه يگانه مبدأ براى رحمت و آمرزش است. و اوست كه برانگيزنده شفيعان براى شفاعت است. شفاعت از اوست و بسوى اوست. «قل لله الشفاعة جميعاً» (بگو شفاعت همه اش از آن خداست.) سوره زمر / آيه 144

شفاعت

قرآن مى گويد:
«عسى ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً» سوره اسراء / آيه 79
(خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)(عليهم السلام) اميد است كه پروردگارت تو را به مقام پسنديده اى برانگيزد.) مراد از مقام پسنديده در آيه شفاعت است. قرآن كريم در آيات متعددى به عدم شفاعت بدون اذن خداوند سبحان تصريح كرده است. و همانگونه كه به عدم شفاعت بدون اذن خدا تصريح كرده به وجود شفاعت با اذن خدا و رضايت او نيز تصريح كرده است.
قرآن در سوره بقره / آيه 25 مى گويد:
«من ذاالّذى يشفع عنده الّا باذنه»
(كيست كه جز باذن خدا پيش او شفاعت كند.)
و در سوره انبياء / آيه 28:
«و لا يشفعون الّا لمن ارتضى»(شفاعت نمى كنند جز براى كسى كه خدا راضى باشد.)
صدوق در كتاب "اعتقادات" (ص 66) گويد:
اعتقاد ما در مورد شفاعت اين است: شفاعت در باره كسى است كه خدا از دين او راضى باشد. از اهل گناهان كبيره و صغيره.اما كسانى كه توبه كرده اند نياز به شفاعت ندارند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: "هر كسى به شفاعت من ايمان نداشته باشد، خدا او را به شفاعت من نائل نكند."
باز فرمود: "هيچ شفاعت كننده اى مؤثرتر از توبه نيست. شفاعت از آن انبياء و اوصياء و مؤمنان و فرشتگانست. در ميان مؤمنان كسى خواهد بود كه مانند قبيله ربيعه و مضر را شفاعت كند، كمترين مؤمنان در شفاعت كسى است كه درباره سى نفر شفاعت مى كند. شفاعت در باره اهل شك و شرك و اهل كفر و انكار نيست. بلكه درباره گنهكاران از اهل توحيد است. عقيده اهل سنت نيز همين است. در "بحار" (ج 8 ص 62)، از «شرح صحيح مسلم» چنين نقل كرده:
قاضى عياض گفته است: مذهب اهل سنت اين است كه شفاعت به دليل عقل جائز است، ولى به دليل صريح آيات قرآن و اخبار پيامبر (صلى الله عليه وآله) واجب است. رواياتى كه از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)در باره شفاعت وارد شده، و به صحت شفاعت در آخرت درباره گنهكاران مؤمنان دلالت دارد، در حدّ تواتر (مستلزم قطع و تعيين) است، و گذشتگان صالح اسلام و پس از آنها اهل سنّت همگان بر آن اجماع دارند.

امامت(1)


امامت چيست؟ و امام كيست؟

امامت منصبى است خدايى، كه از ناحيه پروردگار عالم تعيين شده، و عهدى است از طرف او. چنانچه در سوره بقره آيه 124 درباره حضرت ابراهيم(ع) مى فرمايد «انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين» يعنى خداوند به ابراهيم(ع) فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد از نژاد من (نيز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد. (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند) پس همانطور كه پيامبرى منصب خدايى است و از طرف خدا تعيين مى شود، به طور مسلم امامت نيز چنين است. و همانطور كه پيامبرى انتخابى نيست، امامت هم كه جانشينى پيامبر است، نمى تواند انتخابى باشد.
به طور خلاصه، امامت و خلافت، رياست جمهورى نيست تا تعيين آن منوط به آراء اكثريت مردم باشد چنانچه بعد از رسول اكرم(ص) درباره ابوبكر چنين ادعاء كردند بلكه امامت منصبى است خدايى كه بايد از طرف خدا و پيامبر تعيين شود.همانطور كه موسى(ع) به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش، پيامبر اسلام نيز طبق حديث منزلت كه به طور متواتر در كتب اهل سنت ثبت است به على(ع) فرمود:انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى. (يعنى: تو (علىع) نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست) پس على عليه السلام بعد از پيامبر جانشين اوست و تمام مناصبى را كه هارون نسبت به موسى در ميان قوم بنى اسرائيل داشت جز نبوت دارا است. و اينكه على(ع) مقام نبوت را ندارد به خاطر آنست كه بعد از پيامبر اسلام، پيامبرى نخواهد بود زيرا كه او خاتم پيامبران است.
به طور خلاصه، امامت ولايتى است از سنخ ولايت خدا و پيامبر. چنانچه خداوند متعال مى فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون
از كتب اهل سنت نقل خواهيم كرد اين آيه شريفه در حق «على(ع)» نازل شده است. و مراد از كسى كه بر خدا و پيامبر در اين آيه عطف شده و ولايت منحصر به خدا و پيامبر و او قرار داده شده است على(ع) است.اين نوع ولايت، ولايت ويژه اى است و از سنخ ولايت بعضى از مومنين بر بعضى ديگر، نيست. كه قرآن مى گويد: «المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض. (يعنى: مردان و زنان باايمان ولى يكديگرند) زيرا در اينصورت مخصوص كسانى كه در حال ركوع زكات مى دهند نمى شد.
امام: هادى و راهنماى امت بعد از رسول اكرم(ص) مى باشد. آيه شريفه مى گويد: انما انت منذر و لكل قوم هاد. يعنى همانا تو اى پيامبر بيم دهنده هستى و براى هر قوم هدايت كننده اى است.
در تفاسير اهل سنت، از ابن عباس به طور مسند نقل شده كه فرمود: وقتى اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اسلام دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: منذر و بيم دهنده منم. و به على(ع) اشاره كرده فرمود: اى على، هادى امت تو هستى و بعد از من مردم به واسطه تو هدايت مى شوند. اين حديث، در تفسير فخر رازى ج 19 ص 14 و تفسير ابن كثير ج 2 ص 500 و تفسير طبرى ج 13 ص 63 و تفسير نيشابورى ج 13 ص 73 و تفسير شوكانى ج 3 ص 66 و تفسير آلوسى ج 13 ص 97، آمده. و همچنين در ساير كتب تفسير و حديث اهل سنت ثبت است.
امام، بعد از پيامبر، حجت خدا در روى زمين است، تا كسى چنانچه در قرآن آمده نتواند بگويد اى خدا، چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى كه ما را از جانب تو هدايت كند. و چرا پيشوا و راهنمايى براى ما نگماشتى كه ما از او پيروى كنيم پيش از آنكه به گمراهى و ذلت و خذلان درافتيم.(2)
و همچنين امام كسى است كه علم پيامبر كه از منبع وحى گرفته شده، در اختيار او باشد. و وى در رساندن علوم و معارف اسلام و احكام شرع، جانشين پيامبر باشد. چنانچه خداوند متعال مى فرمايد: "افمن يهدى الى الحق أحقّ ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى، مالكم كيف تحكمون" يعنى: آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى كند براى پيروى شايسته تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى شود مگر هدايتش كنند؟ چرا اينگونه داورى مى كنيد؟
چنين كسى جز «على بن ابى طالب(ع)» نيست. زيرا او به اجماع فريقين (شيعه و سنى) اعلم امت بوده و علم و حكمت پيامبر در اختيار او قرار گرفته است. در حديثى كه همه اهل سنت به نقل آن اتفاق نموده اند، مى خوانيم كه پيامبر گرامى فرمود: من شهر علمم و على دروازه آن است. پس هر كس قصد علم دارد بايد از در آن داخل شود. و همچنين بعد از على(ع) امامان دوازدهگانه كه همگى از اهل بيت پيامبرند، حائز چنين مقامى هستند. زيرا پيامبر گرامى در حديثى كه همگان به صحت آن معترفند فرمود: من در ميان شما دو امانت نفيس و گرانبها مى گذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من است و آندو هيچگاه از هم جدا نمى شوند، ماداميكه به اين دو چنگ زده ايد هرگز گمراه نخواهيد شد. اين بزرگواران هدايتگر امت هستند. ما برخى از نصوصى را كه رسول الله(ص) طى آنها امامت و عصمت ائمه دوازدهگانه را اعلام داشته ذكر خواهيم كرد، آنها همانگونه اند كه قرآن مى گويد «و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين» (يعنى: آنها را امام قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت كنند و به آنها انجام كارهاى نيك و بر پاداشتن نماز و اداى زكات را وحى كرديم و همواره خدا را عبادت مى كنند) آنها همانگونه اند كه قرآن مى گويد «والذين يقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين واجعلنا للمتقين اماماً» (يعنى: آنانكه مى گويند پروردگارا ديدگان ما را با همسران و فرزندان روشن نما و ما را بر مردم پرهيزكار امام گردان)
ابوبكربن مومن، در كتاب «رسالة الاعتقاد» از سعيدبن جبير، از عبدالله بن عمر، روايت مى كند كه گويد: سوگند به خدا اين آيه در حق على(ع) آنگاه كه چنين دعا كرد، نازل شده است.
از جمله ائمه دوازدهگانه حضرت مهدى(عج) است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد چنانچه احاديث زيادى كه به حد تواتر رسيده است بر آن دلالت دارد. خداى بزرگ در اين باره مى فرمايد: "وعدالله الذين امنوا منكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم فى الارض." و نيز مى فرمايد: و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين. يعنى: خدا به كسانى كه از شما ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد. و همچنين مى فرمايد: ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را امامان و وارثان روى زمين قرار دهيم.

عصمت در امام:

خداوند متعال بعد از آنكه ابراهيم(ع) را با امور مهمى آزمايش كرد و او از عهده همه آزمونهاى الهى برآمد، به او فرمود: "انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين" يعنى: تو را به مقام امامت منصوب كردم، ابراهيم گفت از فرزندانم نيز، خطاب رسيد عهد امامت هرگز به ظالمان نمى رسد و آنها كه آلوده شرك و گناه باشند ممكن نيست به اين مقام برسند.
پس، از اين آيه آشكارا لزوم عصمت در امام استفاده مى شود، زيرا قرآن مى گويد: «و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه» يعنى: هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ظلم كرده

پى‏نوشتها:‌


1 . بخش امامت از اصل عربى توسط فاضل ارجمند حجة الاسلام آقاى آقا شيخ محمد تقى مجتهدى تبريزى به فارسى ترجمه شده است.
2 . در احاديث ما به طور مستفيض آمده است كه «زمين از حجت خدا خالى نمى ماند» كه همان امام معصوم است. و همچنين در روايات ما آمده است كه «فرشتگان و روح، در شب قدر براى ابلاغ تقديرات الهى نازل مى شوند و به خدمت امام(ع) مى رسند. آيه «تنزّل الملائكة و الروح فيها من كل امر» هم دلالت دارد كه فرشتگان و روح در هر شب قدر نازل مى شوند. اينكه مى گوييم آيه دلالت دارد كه هر شب قدر نازل مى شوند بجهت آنست كه كلمه تنزل صيغه مضارع مى باشد و معلوم است كه صيغه مضارع بر استمرار دلالت مى كند، به خلاف آيه «انا انزلناه فى ليلة القدر» كه "انزلنا" به صيغه ماضى است و دلالت مى كند كه قرآن در گذشته نازل شده است.