پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۱۸ -


نتيجه مى گيريم كه عصمت در امام لازم است و كسانى كه حدود و مقررات الهى را رعايت نكنند ظالم بوده و لياقت تصدى مقام امامت را نخواهند داشت. پس امامت منحصر به امامان دوازدهگانه خواهد بود زيرا اجماع امت بر اين است كه غير آن بزرگواران، كسى داراى مقام عصمت نيست.(1)

آيه تطهير:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً سوره احزاب آيه 33
(خدااراده فرموده پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك گرداند.)
اين آيه شريفه صريحاً بر عصمت اهل بيت عليه السلام دلالت مى كند زيرا: آيه شريفه صريح است در اينكه اراده خداوند متعال به تطهير اهل بيت، «از گناهان» تعلق گرفته است سپس به طور مسلم تطهير محقق شده، زيرا تخلف اراده خداى عز و جل از مرادش محال است، قرآن مى گويد: هر گاه (خدا) چيزى را اراده كند، تنها به آن مى گويد "موجود شو" آن نيز بى درنگ موجود مى شود. (سوره يس، آيه 82) و مراد از اراده، در اينجا اراده تكوينى است نه تشريعى، زيرا اراده تشريعى به فعل مكلف تعلق مى گيرد و آن همان امر به فعل است، و اما اراده در اين آيه به فعل خداوند عز و جل متعلق شده، (زيرا) مى فرمايد: خداوند مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك گرداند.
علاوه بر اين اراده تشريعى خداوند به طهارت كه همان تكليف به طهارت است مخصوص اهل بيت نيست بلكه شامل همه مكلفين است. اين مطلب هم بديهى است كه مراد از رجس (در آيه شريفه) رجس ظاهرى و جسمانى نيست بلكه مراد از آن رجس باطنى از قبيل شرك، كفر، شك و پليدى گناه و معصيت و هر چيزى كه پليد محسوب مى شود، مى باشد. ممكن است گفته شود كه مراد تطهير، اين است كه خداوند گناهان آنان (اهل بيت) را مى آمرزد.
ولى اين مطلب درست نيست، زيرا مغفرت و آمرزش گناهان، ارتكاب گناه را از بين نمى برد بلكه موجب مى شود كه عقوبت گناه برطرف شود زيرا بديهى است كه مغفرت گناه را از گناه بودن بيرون نمى برد. علاوه بر اين مغفرت گناه فرع تحقق آن است، پس شخص معصيت كار هنگام معصيت، پاكيزه از گناه نمى باشد، زيرا مغفرت گناه، به معناى اين نيست كه شخص مرتكب گناه نشده است.
پس آيه شريفه با تأكيدات مكرّر بر عصمت اهل بيت(ع) دلالت مى كند و آن تأكيدات از ذكر لفظ «انما» و دخول «لام» (به كلمه ليذهب) و از اختصاص خطاب (به اهل البيت) و تكرار مطلب و آوردن مفعول مطلق بعد از آن، كه به اهتمام بر مطلب دلالت دارد، و از مقدم ساختن لفظ (عنكم) بر لفظ (رجس) كه حق آن تأخير بود استفاده مى شود.

مراد از اهل بيت كيست؟

به طور مسلم مراد از اهل بيت، زوجات و همسران پيامبر گرامى نمى باشد. (هر چند آيه شريفه در بين آيات مربوط به زوجات پيامبر قرار گرفته) زيرا ضمير در اين آيه شريفه، مذكر است و صلاحيت رجوع به زوجات پيامبر را ندارد، و اينكه آيه شريفه در سياق آيات مربوط به همسران پيامبر مى باشد و در تمام آن آيات، ضمير مونث بوده و فقط در اين آيه ضمير مذكر ذكر شده، اين خود دليل روشنى است كه مراد از اهل بيت زوجات آن حضرت نمى باشد.
علاوه بر اين، به طور تواتر از رسول گرامى اسلام نقل شده كه اين آيه در حق «على، فاطمه، حسن و حسين» عليهم السلام نازل شده است. و در بسيارى از روايات آمده است كه اين آيه در منزل «ام سلمه»، زوجه آنحضرت نازل شده، هنگامى كه آيه نازل شد ام سلمه گفت اى رسول خدا، آيا من هم جزء آنها هستم حضرت فرمود، تو از آنان نيستى ولكن تو پايان و عاقبت خوبى دارى.(2)
و در بعضى روايات آمده است كه آيه شامل همه امامان معصوم دوازده گانه مى باشد و اما اختصاص آيه به على و فاطمه و حسن و حسين(ع)، از اين باب است كه آنان در هنگام نزول آيه شريفه موجود بوده اند.
در كتاب فرائدالسمطين كه از كتب اهل سنت است ج 1 ص 316 به سند متصل از سليم بن قيس، نقل مى كند كه گفت در زمان عثمان ديدم على بن ابى طالب در مسجد رسول خدا بود، و جماعتى از مهاجرين و انصار نشسته بودند... آنحضرت فرمود: اى مردم آيا مى دانيد كه خدا درباره ما آيه تطهير را فرستاده است و پيامبر مرا و فاطمه را و دو فرزندم حسن و حسين را پهلوى خود آورد و بر سر همه ما كساء انداخت و عرض كرد بار پرودگارا اينان اهل بيت من هستند و پاره تن من هستند، به درد مى آورد مرا آنچه اينان را به درد مى آورد و ملول و ناراحت مى كند مرا آنچه كه اينها را ملول و ناراحت كند. خدايا هر گونه رجس و پليدى را از آنان دور گردان و آنها را پاك و پاكيزه ساز.
ام سلمه عرض كرد يا رسول الله من هم از اهل بيت هستم؟ حضرت فرمود عاقبت تو به خير است. اين آيه تنها راجع به من و به دخترم و به برادرم على بن ابى طالب و دو فرزندم و به نه نفر از فرزندان فرزندم حسين مى باشد. و هيچ كس غير از ما در آن شركت ندارد. آن جماعت گفتند بلى ما همه گواهى مى دهيم كه ام سلمه اين قضيه را براى ما بيان كرد و بعد از آن ما از رسول خدا سؤال كرديم، رسول خدا همانطور كه ام سلمه نقل كرده بود بدون هيچ كم و زياد بيان نمود.
و در كتاب كفاية الاثر با سند متصل از على(ع) نقل مى كند كه فرمود: من به محضر رسول خدا در منزل ام سلمه وارد شدم آيه تطهير در آنجا نازل شد. حضرت فرمود اى على اين آيه درباره تو و دو فرزندم، و درباره ائمه از اولاد تو نازل شده. عرض كردم ائمه چند نفرند؟ حضرت فرمود: تو هستى اى على، و بعد از تو حسن و حسين و بعد از حسين فرزندش على، و بعد از على فرزندش محمد، و بعد از محمد فرزندش جعفر، و بعد از جعفر فرزندش موسى، و بعد از موسى فرزندش على، و بعد از على فرزندش محمد، و بعد از محمد فرزندش على، و بعد على فرزندش حسن، و بعد از حسن فرزندش حجت عصر. اين طور اسامى آنها در ساق عرش نوشته شده، من از خداى تعالى سؤال كردم آنان كيستند، خطاب آمد اينان ائمه بعد از تو هستند، همگى مبرا از جميع عيوب و همگى معصومند و دشمنان آنان ملعون هستند.

طرق و اسانيد نص رسول الله صل الله عليه واله باختصاص آيه تطهير به على و فاطمه و حسن و حسين در كتابهاى اهل سنت

طبق نص و تصريح رسول گرامى اسلام، آيه شريفه تطهير صرفاً در حق خود آن بزرگوار و على(ع) و فاطمه(ع) و حسنين(ع) نازل شده است، كه در كتب اهل سنت مسلم است. ما تعداد (چهل و هشت سند و طريق) از اسانيد و طرقى كه به وسيله آنها نص صريح رسول الله(ص) باختصاص آيه تطهير به على و فاطمه و حسن و حسين(ع) رسيده است از كتب و مدارك اهل سنت استخراج و با ذكر نام هر كتاب و رقم صفحه مذكور در آن، در متن عربى «براهين المعارف الالهية و اصول اعتقادات الاماميه» وارد كرده ايم مراجعه شود.
حداد حضرمى از علماء اهل سنّت است در كتاب «القول الفصل» ج 1 ص 48 گويد:
حديث مربوط به آيه تطهير از احاديث صحيح و مشهورى است كه به طور مستفيض (از لحاظ لفظ) و متواتر از لحاظ معنى، به ما رسيده است و همه امت به طور اتفاق آن را پذيرفته اند و هفده نفر از بزرگان حديث آن را صحيح شمرده اند.

آيه اولى الامر

اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم. سوره نساء / آيه 59
اين آيه دلالت دارد بر لزوم عصمت در اولواالامر، چنانچه آيه ديگرى كه درباره اولى الامر آمده يعنى «ولو روده الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم» دلالت دارد كه اولى الامر كسانى هستند كه در علم دين به آنها بايد رجوع شود. مراد از اولوالامر كه خداوند متعال اطاعت آنان را قرين اطاعت خود و اطاعت رسول دانسته، آنهايى هستند كه در حق آنان آيه تطهير نازل شده و همچنين ساير ائمه دوازدهگانه از عترت پيامبرند. يعنى آنهايى كه رسول گرامى اسلام بر عصمت آنان تصريح نموده و آنان را طبق حديث شريف ثقلين، كه همه به صحت آن اتفاق نظر دارند، عديل قرآن كريم قرار داده است.
فخر رازى، در ذيل آيه شريفه «اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم» گويد: خداوند متعال به طور جزم به اطاعت اولى الامر امر مى كند و هر كسى كه خداوند بر اطاعت او امر كند بايد معصوم باشد. زيرا اگر معصوم نباشد و (خطا در حق آن جايز باشد) در اين صورت بر فرض صدور خطا، امر به اطاعت او امر به انجام دادن آن خطا است و امر به خطا و عمل به آن جايز نيست. زيرا در اينصورت اجتماع امر و نهى در فعل واحد لازم مى آيد و آن هم مستلزم تناقض است.پس با اين بيان ثابت مى شود اولى الامر كه خداوند متعال به طور قطع امر به اطاعت آنان نموده بايد معصوم باشند.
نگارنده گويد: آنچه را كه فخر رازى بيان كرده، دليل قاطع است كه مراد از اولى الامر، امامان معصوم(ع) است و غير از آنان، كس ديگرى نمى تواند مراد باشد.
فخر رازى متوجه عصمت در اولوالامر شده و چون نمى خواهد بر ائمه معصومين تفسير كند لذا دچار غلط و اعوجاج شده و چنين توجيه مى كند: آيه دلالت مى كند بر لزوم متابعت از اولوالامر، اما مشروط است به اينكه ما اولوالامر را بشناسيم و به آنها امكان دسترسى داشته باشيم ولى به طور مسلم مى دانيم كه در زمان خود، عاجز از معرفت و شناخت امام معصوم هستيم و امكان دسترسى به آنان نداشته و نمى توانيم از محضر آنان بهره ببريم. بنابراين مقصود از اولوالامر اهل حل و عقد از بزرگان امت است.
اين توجيه از فخر رازى قابل قبول نيست، زيرا چگونه ممكن است مراد از اولوالامر، اهل حل و عقد باشد در حاليكه به اجماع امت هيچكدام از آنان معصوم نيستند. و اينكه مى گويد ما از شناخت امام عاجزيم جداً ممنوع است. زيرا شناخت و معرفت امام بعد از رسول گرامى، با ملاحظه اخبار و رواياتى كه درباره امامت از آن بزرگوار رسيده. كاملا سهل و آسان است و حديث شريف غدير كه به طور متواتر نقل شده و سائر تصريحات آن حضرت به امامت على(ع) كه در كتب اهل سنت آمده، پيش روى همگان است.
پس معرفت امام بعد از رسول گرامى به واسطه اخبار و روايات آن حضرت كاملا سهل و آسان است، و معرفت امام بعدى با تصريح و نص امام سابق ميسر است چنانچه امير مومنان بر امامت حسن مجتبى(ع) تصريح نمود و امام حسن هم بر امامت حسين(ع) و آن دو چنانچه پيامبر اعلام داشته آقاى جوانان بهشت مى باشند، امام حسين(ع) نيز بر امامت فرزندش على بن الحسين تصريح نمود. و همينطور هر يك از امامان دوازده گانه، هر امام سابق بر امام بعدى تصريح نموده است، چنانچه به نقل متواتر ثابت است.بعلاوه خود رسول گرامى در ضمن احاديث و روايات زيادى به اسامى ائمه دوازدهگانه تصريح نموده است كه قسمتى از آنها را بعداً ذكر خواهيم كرد.

مراد از اولى الامر از ديدگاه روايات:

روايات زيادى از طريق شيعه و اهل سنت دلالت مى كند مراد از اولى الامر همان ائمه دوازدهگانه مى باشد، ما بعضى از آن روايات را ذكر مى كنيم.
1 - در كتاب در بحرالمناقب ص 100 با سند از على (عليه السلام) روايت كرده از پيامبر خدا (صلى الله عليهواله) شنيدم كه فرمود: بر دين خود از سه مرد بترسيد.
اول: مردى كه قرآن را خوانده تا آنجا كه ديده با دلخواه او سازگار نيست در آن تغيير داده و شمشير بر روى برادر مسلمان خود كشيده و به او نسبت شرك مى دهد. عرض كردم: يا رسول الله! كداميك به شرك اولى و سزاوارتر است ؟ فرمود: آنكه به ديگرى نسبت شرك مى دهد. دوم: مردى كه با روى كارآمدن سلطانى، گمان مى كند اطاعت او اطاعت خدا و نافرمانى او نافرمانى خداست، دروغ مى گويد، اطاعت مخصوص خدا و پيامبر او و اولى الامر است كه خدا اطاعت آنها را به اطاعت پيامبرش مقرون ساخته و فرموده: «اطيعواالله و اطيعوالرسول و اولى الامر منكم» زيرا خدا به اطاعت پيامبر خود امر كرده، چون او معصوم و پاك است و به معصيت خدا امر نمى كند. و خدا به اطاعت اولى الامر، امر نموده، زيرا آنان معصوم و پاك بوده و به معصيت خدا امر نمى كنند، اولوالامر آنها هستند و اطاعت آنان از جانب خدا و رسول او فرض و واجب است، و براى كسى جز آنها اطاعت نيست و بعد از پيامبر خدا جز براى آنها مهر و محبت سزاوار نيست... تا آخر حديث.
2 - در كشف الغمه ج 3 ص 422: از جابربن عبدالله انصارى چنين روايت مى كند چون آيه «اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم» نازل شد به محضر رسول اكرم(ص) عرض كردم: يا رسول الله خداى تعالى و رسول خدا را مى شناسم ولى اولوالامر كه خدا در اين آيه اطاعت آنها را با اطاعت رسولش برابر و مقرون داشته چه كسانى هستند؟
فرمود: اى جابر اولوالامر خليفه هاى من و جانشينان بعد از من هستند كه امامان و پيشوايان هدايت اند. اول آنها على بن ابى طالب و پس از او حسن و سپس حسين و پس از او على بن الحسين آنگاه محمدبن على كه در تورات به باقر معروف است و تو او را درك مى كنى پس وقتى او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان. و پس از او جعفربن محمدصادق سپس موسى بن جعفر وبعد از او على بن موسى و بعد از او محمدبن على و بعد از او على بن محمد سپس حسن بن على و بعد (فرزندش) كه هم اسم من و هم كنيه من است. اوست حجت خدا در روى زمين و بقيه خدا در ميان بندگان خدا، او محمدبن حسن بن على است. كسى است كه به اذن خداوند عز و جل تمام روى زمين را از شرق تا غرب فتح مى نمايد، او از شيعيان خود غيبت طولانى خواهد نمود كه هيچيك از افرادى كه قائل به امامت او هستند پايدار نخواهد ماند مگر آن كس كه خداوند قلب او را به مراتب ايمان و يقين آزموده باشد.
جابر مى گويد گفتم يا رسول الله آيا شيعيان او در زمان غيبت او از او بهره مند خواهند شد؟ فرمود بلى سوگند به آن كسى كه مرا به نبوت برگزيده است كه شيعيان از نور او استضائه مى كنند و به ولايت او بهره مند مى شوند اگرچه در غيبت باشد، همچنانكه از آفتاب در موقعى كه ابر روى آن را پوشانيده بهره مند مى شوند. سپس فرمود: اين جابر اين كلام از اسرار مخفيه و پنهان خدا و از خزائن علم خداست، تو نيز آن را از غير اهلش مخفى دار.
3 - در ينابيع الموده ص 116 به طور مسند از سليم بى قيس روايت مى كند كه سليم در ضمن روايتى از اميرمومنان نقل مى كند كه شنيدم فرمود:... كمترين چيزى كه انسان به سبب آن گمراه مى شود آن است كه حجت هاى خداى تعالى و شاهدان او را بر مردم نشناسد. (حجت و شاهدى) كه خدا اطاعت و ولايت آنان را بر مردم واجب نموده است.
گفتم اى اميرمومنان، آنان را برايم توصيف كن. فرمود: آنان كسانى هستند كه خداى تعالى (اطاعت) آنها را به (اطاعت) خود و پيامبرش مقرون ساخته و فرمود: يا ايهاالذين امنوا اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم. يعنى: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد از خدا و پيامبر و از اولوالامر.
گفتم فدايت شوم، بيشتر توضيح بفرماييد. فرمود: (آنان) همانها هستند كه رسول خدا در موارد متعدد و در آخرين خطبه خود، روزى كه خداوند او را قبض روح نمود، فرمود: من در ميان شما دو چيز به يادگار مى گذارم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. (آن دو) كتاب خدا و اهل بيت من است، خداوند لطيف و خبير به من عهد و پيمان نمود كه آن دو از هم جدا نشوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند، بعد حضرت دو انگشت سبابه خود را بهم چسبانيد و فرمود (آن دو جدا نمى شوند) مثل اين دو انگشت. و بعد انگشت سبابه را با انگشت ميانه بهم چسبانيد و فرمود نمى گويم كه آن دو اينگونه مى شوند. پس به قرآن و عترت تمسك كنيد و از آن دو پيشى نگيريد تا گمراه نشويد.
4 - باز در ينابيع الموده ص 117 به طور مسند از عيسى بن سرى نقل مى كند كه گفت: به امام جعفرصادق(ع) عرض كردم، ستونهاى اسلام كدامند كه هرگاه آنها را بگيرم، عملم پاكيزه گشته و ديگر جهل و نادانى به چيزهاى ديگر به من ضرر نمى رساند.
حضرت فرمود: شهادت به يگانگى خداوند متعال و اينكه محمد(ص) رسول خداست و اقرار به آن چيزهايى كه محمد(ص) از طرف خدا آورده است و اقرار به حقى كه در اموال قرار داده از زكاة و اعتراف به ولايت آل محمد كه خدا به آن امر فرموده است. و رسول خدا فرموده: كسى كه امامش را نشناسد و همانطور بميرد، مرده اش مرده جاهليت است، و خداوند متعال فرموده: اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم، يعنى از خدا و پيامبر و اولوالامر اطاعت كنيد. كه اولين آنان على(ع) بود بعد از او پسرش حسن و بعد از او حسين سپس على بن حسين و بعد از او محمدبن على و همچنين امر امامت و ولايت ادامه خواهد داشت زيرا زمين به صلاح نمى رسد مگر به وجود امام (معصوم). هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد مردن او مانند مردن زمان جاهليت است. هنگام رسيدن روح به سينه و قالب تهى كردن انسان درمى يابد كه چقدر احتياج به معرفت امام داشته. و مى فهمد: شناخت امام چقدر پرنفع بوده است.
5 - در ينابيع الموده ص 114، از حسن بن صالح از امام جعفر صادق(ع) روايت مى كند كه فرمود: مراد از «اولوالامر» در آيه، امامان از اهل بيت عليهم السلام هستند.
6 - ابوبكربن مومن شيرازى در «رساله اعتقاد» گويد: از ابن عباس در مورد آيه مباركه اطيعوالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم. روايت شده كه فرمود: اين آيه در شأن على(ع) نازل شد، زمانيكه پيامبر (به جنگ تبوك مى رفت) على(ع) را به جاى خود قرار داد.على(ع) عرض كرد آيا مرا در ميان كودكان و زنان مى گذارى (و اجازه نمى دهى با تو به ميدان جهاد بيايم و در اين افتخار بزرگ شركت نمايم) پيامبر(ص) فرمود: آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون به موسى باشى، زمانيكه موسى به هارون گفت تو جانشين من در ميان قومم باش و (آنها را) اصلاح كن. خداوند متعال فرمود: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.

عصمت امامان دوازدهگانه:

رسول اكرم(ص) در روايات زيادى به عصمت امامان دوازدهگانه تصريح فرموده (3)و جماعتى از اصحاب آن بزرگوار هم روايت نموده اند كه از جمله آنان، عبدالله بن عباس و زيدبن ارقم و انس بن مالك و واثلة بن اصقع و سعدبن مالك و ابوايوب و عمران بن حصين و ابوسعيد خدرى و عمار و على بن ابى طالب و ابوذر و ام سلمه و جابربن عبدالله انصارى، را مى توان نام برد. ما بعضى از آن روايات را ذكر مى كنيم:
1 - صدوق (قده) در «كمال الدين» ص 280 حديث 28 به سند متصل از عبدالله بن عباس نقل مى كند از رسول خدا شنيدم فرمود: من و على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاكيزه و معصوم از گناه مى باشيم. اين روايت در كفاية الاثر ص 19 نيز عيناً به همين سند و متن نقل شده است. و همچنين در كتاب فرائد السمطين ج 2 ص 313 كه از كتب اهل تسنن مى باشد نقل شده است.
2 - على بن محمد خزاز قمى در كتاب كفاية الاثر ص 100 به سند متصل از زيدبن ارقم نقل مى كند : از رسول خدا شنيدم به على(ع) فرمود: تو امام و جانشين من هستى و دو فرزند تو (حسن و حسين) سبط و نواده من بوده و آقاى جوانان بهشتند و از فرزندان حسين نه تن امام معصوم خواهد بود كه نهمين آنان قائم ما اهل بيت است.
3 - باز در كتاب كفاية الاثر ص 75 به سند متصل از انس بن مالك نقل مى كند كه گويد از رسول خدا(ص) شنيدم فرمود: اوصياء و جانشينان پيامبران آنهايى هستند كه بعد از آنان ديون آنها را اداء نموده و به وعده هاى آنها وفاء مى كنند و با دشمنان آنان به روش و سنت آنها جنگ و قتال مى نمايند. بعد رو به على(ع) كرد و گفت: تو وصى و برادر منى، در دنيا و آخرت. و تويى كه ديون مرا اداء مى كنى و به وعده هاى من وفا مى نمايى و به شيوه من با دشمنان بر تأويل قرآن قتال مى كنى چنانچه من با تنزيل قرآن قتال نمودم. من بهترين پيامبرانم و تو بهترين اوصياء و دو سبط و نواده من بهترين اسباط هستند و از صلب آن دو، امام هاى نه گانه كه پاك و معصوم و قائم به عدل و داد هستند به وجود مى آيند. امامان پس از من بعدد نقباء بنى اسرائيل و حواريون حضرت عيسى مى باشند و آنان عترت من و از گوشت و خون من هستند.
4 - در كتاب كفاية الاثر ص 110 به سند متصل از واثلة بن اصقع نقل مى كند: از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: چون من به معراج رفتم و به سدرة المنتهى رسيدم، پروردگار متعال مرا ندا كرده فرمود: اى محمد! عرض كردم لبيك اى مولاى من. فرمود: من پيامبرى را نفرستادم كه روزهايش سپرى شده مگر اينكه بعد از وى وصى و جانشين او عهده دار امر (وصايت و خلافت) شده است. پس على بن ابى طالب را بعد از خودت امام و وصى قرار بده، شما دو نفر را از يك نور آفريدم و امامان راستين را هم از نور شما دو نفر آفريدم. اى محمد آيا دوست دارى آنها را به بينى؟ عرض كردم آرى پروردگارا. فرمود سرت را بلند كن. پس سرم را بالا كردم و انوار امامان بعد از خودم را كه دوازده نور بود ديدم. عرض كردم پروردگارا اينها انوار چه كسانى است؟ فرمود انوار امامهاى بعد از تو است كه امين و معصومند.
5 - در كفاية الاثر ص 134 به سند متصل از سعدبن مالك نقل مى كند كه پيامبر اسلام فرمود: اى على(ع) تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(ع) هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد. تو ديون مرا ادا كرده و وعده هايم را وفا مى كنى و طبق تأويل قرآن جنگ و قتال مى كنى چنانچه من طبق تنزيل قرآن قتال كردم. يا على محبت تو از ايمان، و كينه و دشمنى تو از نفاق و دورويى سرچشمه مى گيرد. خداوند لطيف (مهربان) و خبير (دانا) مرا آگاه فرموده كه از صلب حسين نه تن از امامها كه معصوم و پاكيزه اند به وجود مى آيند و مهدى امت از آنها است كه در آخرالزمان دين را بپا مى دارد چنانچه من در اول زمان (صدر اسلام) دين را بپاداشتم.
6 - در كفاية الاثر ص 113 به سند متصل از ايوب انصارى نقل مى كند از رسول گرامى اسلام شنيدم فرمود: من سيد و سرور پيامبران و على سيد و آقاى اوصياء و دو نواده من بهترين اسباط و نواده ها هستند و امامان معصوم كه همگى از صلب حسين هستند از ما مى باشند و مهدى اين امت از ماست. آنگاه شخص اعرابى (باده نشين) در محضرش بپا خواسته عرض كرد يا رسول الله، امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود به عدد اسباط و حواريين عيسى و نقباء و رؤساى بنى اسرائيل (يعنى دوازده نفر).
7 - در كفاية الاثر ص 124 به سند متصل از عمار (بن ياسر) روايت كرده كه گفت: چون وفات پيامبر فرارسيد، على(ع) را طلبيد و مدتى بس طولانى با او راز دل گفت، سپس فرمود: اى على، تو وصى و وارث من هستى، خداوند متعال دانش و بينش مرا به تو عطا فرموده، چون من از اين جهان رخت بربندم، كينه هايى كه در دل گروهى نهفته براى تو علنى و آشكار مى شود و حق تو به خاطر كينه آنان به يغما مى رود. پس حضرت فاطمه(ع) گريست و امام حسن و امام حسين هم به گريه درآمدند. رسول خدا به فاطمه(ع) فرمودند: اى سرور بانوان چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد: از تباه شدن بعد از شما مى ترسم، حضرت فرمود: اى فاطمه تو را بشارت باد كه در ميان اهل بيت من نخستين كسى هستى كه به من مى پيوندى، گريه نكن و اندوهگين مباش كه تو سرور بانوان بهشت هستى، و پدرت سرور پيامبران و پسرعمويت بهترين اوصياء است و دو پسرت بهترين جوانان اهل بهشتند. خداوند از صلب حسين نه امام معصوم و مطهر و پاكيزه بيرون مى آورد، و از ماست مهدى اين امت.
8 - باز در كفاية الاثر ص 29 به سند متصل از ابوسعيد خدرى نقل مى كند كه از رسول خدا شنيدم فرمود: اهل بيت من براى اهل زمين مايه امنيت و آرامش است به طورى كه ستارگان (آسمان) مايه آرامش و امنيت براى اهل آسمان هستند. عرض شد يا رسول الله(ص) آيا امامان بعد از تو از اهل بيت تو هستند؟ حضرت فرمود: بلى امامان بعد از من دوازده نفرند كه نه نفر از آنان از صلب حسين مى باشد و همگى امين و معصومند و مهدى اين امت از ما است. آگاه باشيد كه اينها اهل بيت من بوده، گوشتشان از گوشت من و خونشان از خون من است، چه شده بر اقوامى كه مرا درباره اينان آزار مى كنند خدا شفاعت مرا به آنان نرساند.
9 - در كفاية الاثر ص 132 باز به سند متصل از عمران بن حصين نقل مى كند از پيامبر گرامى شنيدم به على(ع) فرمود: تو وارث علم منى و تو امام و خليفه بعد از من هستى، به مردم آنچه را كه نمى دانند مى آموزى، تو پدر دو سبط منى و همسر دختر من هستى و از ذريه شما دو نفر، عترت كه همان ائمه معصمومند، به وجود مى آيند.
پس سلمان از آن حضرت پرسيد ائمه چند نفرند؟ فرمود به عدد نقباء و رؤساء بنى اسرائيل.
10 - در ينابيع المودة ص 65، از كتاب مناقب نقل مى كند : ابوالطفيل عامربىواثله كه به اتفاق مورخين آخرين كسى است از صحابه كه بعد از همه وفات كرده، از على(ع) نقل مى كند كه رسول خدا فرمود: اى على تو وصى منى، جنگ با تو جنگ با من بوده و صلح با تو صلح با من است. و تو امام و پدر امامان يازدهگانه اى، كه پاك و پاكيزه و معصومند و از آنان است كسى كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. اين روايت را در كفاية الاثر ص 152 نيز به سند متصل از ابوالطفيل از على(ع) نقل نموده است.
11 - در كفاية الاثر ص 69 به سند متصل از انس بن مالك از ابوذر روايت مفصلى را از پيامبر اسلام(ص) نقل مى كند كه بخشى از آن چنين است: وقتى به معراج رفتم و به سدرة المنتهى رسيدم و جبرئيل مرا وداع كرد خداوند به من وحى نمود كه اى محمد، من به روى زمين يك بار توجه كرده و تو را برگزيده و پيامبر قرار دادم. سپس بار دوم به زمين توجه نمودم و على را برگزيده و او را وصى تو و وارث علم تو و امام بعد از تو قرار دادم. و از صلب شما دو نفر ذريه پاكيزه و امامان معصوم را كه خازنين علم من مى باشند، بيرون مى آورم. و اگر شما نبوديد دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ را نمى آفريدم. اى محمد آيا دوست دارى آنان ببينى؟ عرض كردم بلى. پس به من ندا شد اى محمد سرت را بلند كن، سرم را بلند كردم و انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد و حسن بى على و حجت را مشاهده كردم و حجت در ميانشان مثل ستاره درخشان مى درخشيد...
12 - باز در كفاية الاثر ص 185 به سند متصل از ام سلمه نزديك به همين مضمون حديث را از پيامبر اسلام نقل مى كند با اين اختلاف كه در آخر آن آمده است :... ندا آمد كه اى محمد اين نور على و فاطمه است و اين نور دو سبط تو حسن و حسين است و اينها انوار ائمه بعد از تو مى باشند كه همگى از صلب حسين(ع) بوده و پاك و پاكيزه و معصومند.
13 - در كفاية الاثر ص 297 به سند متصل از جابربن عبدالله انصارى روايتى را از رسول اكرم(ص) نقل مى كند كه در بخشى از آن چنين آمده است جابر مى گويد روزى رسول خدا به من فرمود: اى جابر هنگامى كه فرزندم باقر(ع) را درك كردى از جانب من به او سلام برسان. او هم نام من و شبيه ترين مردم به من است، علم او علم من و حكم او حكم من است. هفت نفر از اولاد او امين و معصوم و امامان نيكوكار مى باشند و هفتم آنان مهدى آنها است... اين حديث بعداً به طور مفصل خواهد آمد.
14 - مرحوم صدوق در عيون اخبارالرضا ص 219 به سند متصل از «محمدبن على تميمى» نقل مى كند كه مولى و آقايم على بن موسى(ع) از پدر و اجداد خود از رسول اكرم(ص) نقل فرمود: هر كس دوست دارد نگاه كند به شاخه اى كه از ياقوت سرخ بوده و به دست خداوند عز و جل كاشته شده و بر ان چنگ بزند بايد على و امامان از فرزندان او را دوست بدارد زيرا آنان برگزيده خداوند عز و جل بوده و از هر گناه و خطايى معصومند.

پى‏نوشتها:‌


1 . مرحوم طبرسى در كتاب «مجمع البيان» ج1 ص202 گويد:
اگر گفته شود كه از آيه همين قدر استفاده مى شود كه ظالم در حال ظالم بودنش به امامت نمى رسد ولى آيه دلالت ندارد كه اگر توبه كرد بعد از توبه نيز ممكن نيست به امامت نائل شود.
در جواب مى گوييم: ظالم اگر توبه هم بكند باز آيه دلالت دارد كه تا آخر عمر نمى تواند به امامت برسد زيرا آيه در حالى كه ظالم ظلم مى كند شامل وى مى گردد و مى گويد: لاينال عهدى الظّالمين. و كلمه «لاينال» مطلق است و مقيد به زمان مخصوص نيست و لذا شامل همه زمانها مى شود. نتيجه اين است كسى كه ظلم كرد هر چند بعداً توبه هم بكند در هيچ زمانى به امامت نمى رسد.
2 . در مورد حديث ام سلمه به صحيح ترمذى ج 13 ص 200 رجوع شود.
(و در اين مضمون احاديث زيادى وارد شده كه از جمله آن حديث عائشه و حديث عطيّه است. و در مورد حديث عائشه به كتاب «القول الفصل» ج 2 ص 215، رجوع نموده و حديث عطيّه را در «اسد الغابة» ج 3 ص 413 و ساير كتاب اهل سنّت، ميتوان ديد.
3 . مؤلف مى گويد : آنچه در ضمن دعاهاى ائمه اطهار(ع) وارد شده كه آن بزرگواران اعتراف به گناه نموده و استغفار مى كنند منافاتى با عصمت آنان ندارد، زيرا مراد از عصمت، معصوم بودن از گناهان شرعى است. و گناه به خدا به معناى دقيقش شامل مباحات شرعى هم هست. و لذا بنده خالص خدا كه در عبوديت به سرحد كمال رسيده و فانى در ذكر خداست، مباحات شرعى را براى خود گناه شمرده و از آن استغفار مى كند. و صاحب كشف الغمه در ج 3 ص 63 در اين زمينه بيان جالبى دارد كه چنين است: انبياء و ائمه، اوقاتشان مشغول به ذكر خدا بوده و قلوبشان مملو از ياد خدا، و دلشان متعلق به ملأاعلى و عالم بالا است. و آنان همواره در مراقبت نفس بودند چنانچه از آن بزرگواران رسيده، خدا را طورى پرستش كن كه گويا او را مى بينى و اگر تو او را نبينى او تو را مى بيند. پس آنان دائماً متوجه خدا بوده و با تمام وجود رو به درگاه او دارند. پس هرگاه از اين مرتبه عالى و منزلت بلند تنزل كرده و مشغول به خوردن و آشاميدن و ساير مباحات شرعى بشوند آن را براى خود گناه شمرده و از مقام ربوبى استغفار مى كنند. مگر نه اينست كه اگر بعضى از غلامان مشغول به خوردن و آشاميدن و نكاح و ساير مباحات باشند و اين كار آنان را از خدمت مولا و سيدشان باز دارد، مردم آنها را ملامت مى كنند، تا چه رسد به سيد سادات و سلطان سلاطين.