پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۱۱ -


اينك ما نظر باختصار، نمونه اى از آنها را ذكر مى كنيم:
1ـ «استاد سنايس» گويد: قرآن همانا قانون عمومى است كه بطلان نه از پيش روى او و نه از پس او، به او راه ندارد و براى هر مكان و هر زمان صلاحيت دارد. اگر مسلمانان حقاً به آن چنگ مى زدند، و به موجب تعاليم و احكام آن عمل مى كردند، پيشرو همه ملتها مى شدند. همانگونه كه در سابق بودند. لااقل با ملّت هاى متمدّن همگام بودند.
2ـ «مستر بوسورت اسميت» انگليسى گويد: از يگانه خط زيباى تاريخ، اين است كه محمد كتابى آورد، كه در آن واحد هم آيتى در بلاغت است و هم دستور شرايع و نماز و دين است.
3ـ «گوستاو لوبون» فرانسوى گويد: تعاليم اخلاقى كه قرآن آورده برگزيده و بالاترين آداب و خلاصه مبادى اخلاق كريمه، و خيلى بالاتر از آداب انجيل است.
4ـ «داور ارلوهارت» گويد: قرآن بر فضاى آنها نورى تابيده، چه نور درخشنده اى، و آن نور حكمت قرآن است كه خدا بر سينه پيامبرى كه براى ارشاد بشر برانگيخته شده، نازل كرده است. و براى بشر دستورى برجاى گذاشته كه هرگز با آن گمراه نمى شود. و آن قرآن است كه جامع مصالح دنيا و خير آخرت آنهاست.
5ـ «الكونت هنرى دى كسترى» گويد: اگر در قرآن جز زيبايى معانى و جمال مبانى آن نبود، كافى بود كه بر افكار پيروز شود، و دلها را به خود جذب نمايد.
6ـ «رينورت» گويد: واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و افلاك و فلسفه و رياضيات كه در اروپا در قرن هشتم سربرافراشته، اقتباس شده از قرآن است، بلكه اروپا شهر اسلام است.
7ـ «جويث» گويد: قرآن با محسنات خود خواننده را جذب مى كند، و بعلت كثرت فصاحت و بلاغتش در او ولع زياد بوجود مى آورد.
8ـ «دكتر موريس» فرانسوى گويد: قرآن برترين كتابى است كه دست ساختار ازلى براى بشر در آورده است.
9ـ «كوزان دى بيرسو» گويد: اما مسئله وحى قرآن داراى بيشترين اشكال و بزرگترين پيچيدگى است، كسانى كه در آن به بحث پرداخته اند به حل آن بگونه اى كه مورد رضايت باشد، راه نيافته اند، عقل متحير است چگونه امكان يافته آن آيات از يك مرد امى (درس نخوانده) صادر شود، قاطبه شرقى ها اعتراف كرده اند كه آنها آياتى است كه فكر بنى نوع انسان از آوردن مثل آن از حيث لفظ و معنى عاجز است. آياتى كه وقتى عقبة بن ربيعه شنيد از زيبايى آنها به حيرت فرو رفت، و اشك از ديدگان نجاشى پادشاه حبشه فرو ريخت. هنگامى كه جعفربن ابى طالب سوره زكريا و آياتى كه در ولايت حضرت يحيى آمده است بر او خواند قسّيسّ فرياد زد، اين كلام بر جايگاه كلام عيسى وارد شده است.
10ـ «بولاتينلر» گويد: مشكل است انسان گمان كند، نيروى فصاحت انسانى آن تأثير قرآنى را دارد، بويژه آنكه همواره بطور عالى بدون نقطه ضعف صادر مى شود، و همواره رفعت آن تجدّد دارد، همانا آن معجزه است، زيرا از ساختن مثل آن مردان زمين و فرشتگان آسمان قاصرند. اشاره دارد به آيه "ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات ان كنتم صادقين فإن لم يستجيبوا لكم فاعلموا انّما انزل بعلم الله" «سوره هود/ آيه 16» به اين شهادت بنگريد سرّ اعجاز قرآن در فصاحت فوق توان بشرى را، كه ناچار از ما فوق طبيعت و مافوق سطح بشريت مى باشد، مبرهن ساخته، آنگاه به تأييد آن با اين آيه مى پردازد. (اگر مى گوييد قرآن افتراء بر خداست ده سوره مثل آن را بياوريد) تا مقبول با سنجش آن با نامقبول شناخته شود، زيرا گوهر حقيقى اگر در برابر مصنوعى گذاشته شود آن يكى شناخته شده و اين يكى مفتضح مى گردد.
11ـ در مجلّه "منبرالشرق" چاپ برلين، شماره 6 و 7 سال 1950 آمده است: پروفسور دكتر "سيلفيو فرديو" ايتاليايى گويد: اغلب كسانى كه در مورد قرآن تحقيق نموده و بتدريس تاريخ ملل شرقى پرداخته اند، و بدون اينكه تحت تأثير تعصّب قرار گيرند، مستقيماً با آن تماس گرفته اند، اجماعاً پذيرفته اند كه قرآن تا امروز بزرگترين خدمت ممكن براى بشريّت است.
12ـ از جالب ترين گفتارهاسخن مستر "گرينكو" انگليسى، استاد آداب عربى در دانشكده عليكده هندى مى باشد، در پاسخ به سؤال استادان و ادباء هنگامى كه بر دور او در مجلسى گرد آمده بودند و درباره اعجاز قرآن از او سؤال كردند گفت:
قرآن برادر كوچكى دارد كه نهج البلاغه است، آيا در امكان كسى هست كه مثل آن را بياورد. تا روا باشد كه از برادر بزرگ و امكان اينكه كسى مثل آن را بياورد بحث كنيم، بارى به مناسبت استشهاد اين استاد به كتاب نهج البلاغه و ذكر منزلت برتر آن در عالم ادب عربى بلكه عالم علمى جهانى، گفتار امام بلغاء و استاد خطباء و ادبا شاگرد قرآن كريم و تربيت يافته پيامبر حكيم، على بن ابى طالب (عليه السلام)را در توصيف قرآن نقل مى كنيم در "نهج البلاغه"(1) گويد: قرآن را بر او نازل كرد، نورى كه چراغهاى آن خاموش نمى شود، و نور افكنى كه افروختگى آن فرو نمى نشيند، و دريايى كه به قعر آن كسى نمى رسد، و راهى كه سير در آن گمراهى ندارد، و شعاعى كه تابش آن به تاريكى نمى انجامد. فرقانى است كه برهان آن فرو نمى نشيند، و تبيانى است كه اركان آن منهدم نمى گردد و بهبودى است كه از مرض ها بر آن بيم نيست، و عزّتى است كه يارانش شكست نمى خوردند، و حقى است كه ياورانش مغلوب نمى شوند، و آن معدن ايمان و مركز آنست، و چشمه هاى جوشان علم و درياهاى آنست، و باغ هاى عدالت و حوض هاى آنست، و سنگ هاى زيربناى اسلام و پايه آن است. الخ.

دعوت قرآن به معارضه با آن از جهات گوناگون

قرآن كريم از جهات گوناگون، ناتوانى انسانها را از آوردن مثل آن اعلام، و آنها را دعوت به معارضه نموده است.

1ـ دعوت قرآن به معارضه از جهت بلاغت

قرآن كريم از جهت بلاغت، دعوت به معارضه نموده است. چنانچه در اين آيه آمده است:
"ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انّما انزل بعلم الله و ان لا اله الاّلله هو فهل انتم مسلمون"
(مى گويند بر خدا افترا بسته، بگوى اگر راست مى گوييد ده سوره مثل آن را كه افترا باشد بياوريد، و غير خدا هر كس را بتوانيد به يارى بطلبيد، اگر اجابت نكردند، بدانيد كه با علم خداى متعال نازل شده و جز او خدا نيست، پس آيا اسلام مى آوريد؟) «سوره هود / آيه 13 و 14»
و همچنين اين آيه:
"ام يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما يأتهم تأويله"
(مى گويند بر خدا افترا بسته، بگوى يك سوره مثل آن را بياوريد و غير خدا هر كس را بتوانيد به يارى بطلبيد اگر راست مى گوييد، آنها تكذيب مى كنند چيزى را كه به علم آن احاطه ندارند و تأويل آن به آنها نرسيده است) «سوره يونس / آيه 38»
اين دو آيه در مكه نازل شده و دعوت به معارضه در آنها به بلاغت است، زيرا آنچه از شؤون عرب كه مخاطب به اين آيه ها هستند در آن روز مى باشد، بلاغت است.(2)

2ـ دعوت قرآن به معارضه از جهت كسى كه براو نازل شده

قرآن كريم از اين جهت هم دعوت به معارضه كرده است، كه آورنده آن پيامبر امّى است كه درس نخوانده و تعلّم نكرده است، و قرآن را كه در لفظ و معنى معجزه است او آورده است. قرآن در اين باره مى گويد:
"و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطّه بيمينك اذاً لارتاب المبطلون" (تو پيش از آن كتاب نمى خواندى و نه مى نوشتى اگر جز اين بود، باطل گويان در آن شك مى كردند.) «سوره عنكبوت / آيه 48»
"قل لو شاءالله ما تلوته عليكم و لا أدريكم به فقد لبثت فيكم عمراً من قبله أفلاتعقلون" (بگوى اگر خدا مى خواست من قرآن را بر شما نمى خواندم و شما را بر آن دانا نمى ساختم من يك عمر پيش از نزول قرآن در ميان شما بودم، آيا باز هم تعقّل نمى كنيد) «سوره يونس / آيه 16»
پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) در ميان مردم بود، و فردى از آنها بود، و در فضل بر آنها برترى نمى كرد و يك سخن علمى نگفته بود، حتى شعرى و نثرى نياورده بود، حدود چهل سال كه دو ثلث همه عمر اوست چنين بود، هيچ تقدّمى نداشت، و نه چيزى از عظائم معالى آورده بود، سپس ناگهان قرآن را آورد. بگونه اى كه فحول آنها از آن عاجز شدند و زبان بلغاء آنها از آن فروماند سپس آن را در اقطار زمين منتشر ساخت و كسى از علما و فضلا و دارندگان انديشه و فطانت بر معارضه با آن جرأت نكرد.

3ـ دعوت قرآن به معارضه از جهت علم

قرآن در آياتى از جمله آيات ذيل تنها با علم دعوت به معارضه كرده است:
"و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىء"
(كتاب را كه بيانگر همه چيز است بر تو نازل كرديم.) «سوره نمل / آيه 89»
"و لا رطب ولا يابس إلاّ فى كتاب مبين"
(هيچ تر و هيچ خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين هست.) «سوره انعام / آيه 59
اسلام همانگونه كه هركس در متن تعليمات آن قرار گيرد در مى يابد از كليّات آن كه قرآن بدست مى دهد، تا جزئيات آن كه به پيامبر ارجاع كرده و گفته است: "ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا" (آنچه را پيامبر بياورد بگيريد و از هر چه نهى كند، اجتناب ورزيد) «سوره حشر / آيه 71»
و گفته است: "لتحكم بين الناس بما اراك الله" (تا حكم كنى ميان مردم به آنچه خدا به تو ارائه كرده است.) «سوره نساء / آيه 104»
در آن كليات و جزئيات تعاليم اسلام، هر مطلب بزرگ و هر مطلب ريز و دقيق از معارف الهيّه و فلسفه، و اخلاق فاضله، و قوانين دينيّه فرعيّه از عبادات، و معاملات، و سياسيات، و اجتماعيّات، و هر چه انسان ها در عمل با آن تماس دارند، همه را متعرّض شده است و همه آنها براساس فطرت و اصل توحيد است، به گونه اى كه تفاصيل آنها با تركيب به توحيد برمى گردد، و توحيد با تحليل به همان تفاصيل مى انجامد.چنانچه در آيه ذيل بيان شده است هيچكدام از آنها به مرور زمان قابل تغيير نيست و همه آنها ماندنى و منطبق با مصلحت انسان ها مى باشد.
و انه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد" (همانا قرآن كتاب عزيز است، بطلان به آن نه از پيش روى، و نه از پشت سر راه ندارد، از ناحيه پروردگار حكيم حميد نازل شده است.) «سوره حم سجده / آيه 42»
"انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون" (ما قرآن را نازل كرديم و همواره حافظ آن مى باشيم)
«سوره حجر/ آيه 9»
آرى قرآن كتابى است نسخ بر آن حكومت ندارد، و قانون تحول و تكامل بر آن حكفرما نيست.

4ـ دعوت قرآن به معارضه با آن از جهت اخبار به غيب

قرآن درآيات زيادى با اخبار به غيب دعوت به معارضه كرده است. از جمله اخبار مربوط به قصص انبياء و امت هاى گذشته است، مانند اين آيات: "تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها و لا قومك من قبل" (آن از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم نه تو و نه قوم تو آنها را نمى دانستيد.) «سوره هود / آيه 49»
"و ذلك من أنباءالغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم اذا أجمعوا أمرهم و هم يمكرون" (آن از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم تو هنگامى كه آنها در كار خود تصميم گرفتند و به مكر پرداختند پيش آنها نبودى) «سوره يوسف / آيه 102»
"ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم أيّهم يكفل مريم و ما كنت لديهم إذ يختصمون" (آن از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم، تو پيش آنها نبودى هنگامى كه قلم هاى خود را مى انداختند تا كدامين از آنها مريم را كفالت كند، و تو پيش آنها نبودى هنگامى كه نزاع مى كردند.)
«سوره آل عمران / آيه 44»
"ذلك عيسى بن مريم قول الحق الذى فيه يمترون" (آن عيسى فرزند مريم است، اين همان سخن حق است كه در آن ترديد مى كنند) «سوره مريم / آيه 34»
و از جمله اخبار از حوادث آينده است مانند اين آيات:
"الم غلبت الروم فى أدنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون" (روم در نقطه نزديكى از زمين مغلوب شد، ولى روميان بعد ازاين مغلوبيّت بزودى پيروز خواهند شد.)
«سوره روم/ آيه 1»
"ان الّذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد" (خدايى كه قرآن را بر تو فرض كرده تو را به برگشتگاه (يعنى: مكه) برمى گرداند) كه اخبار از رجوع پيامبر به مكه بعد از هجرت است.

«سوره قصص / آيه 85»

"لتدخلّن المسجدالحرام انشاءالله آمنين محلّقين رؤوسكم و مقصرين لاتخافون" (البته به مسجدالحرام داخل خواهيد شد در حالى كه در امن هستيد، سرهاى خود را تراشيده و موهاى خود را كوتاه كرده ايد، و ترس و بيم نخواهيد داشت.) «سوره الفتح /آيه 27»
"و سيقول المخلّفون اذا انطلقتم الى مغانم لتأخذوها ذرونا نتبعكم" (بزودى تخلف كنندگان از جهاد هنگامى كه شما مى رويد (پس از پيروزى) غنيمت (از دشمن) أخذ كنيد، خواهند گفت: بگذاريد ما هم شما را متابعت كنيم) «سوره فتح / آيه 25»
"والله يعصمك من الناس" (خدا ترا از صدمه هاى مردم نگهدارى خواهد كرد.)
«سوره مائده /آيه 70

"انا نحن نزّلنا الذكر و اناله لحافظون" (به تحقيق قرآن را ما نازل كرديم، و ما آن را حفظ خواهيم كرد.) «سوره حجر / آيه 9»
و همچنين آيات زيادى در وعده به مؤمنين و وعيد به كفار مكه و مشركين آن وجود دارد.(3) به مبحث "اعجاز قرآن از حيث اخبار از غيب" مراجعه نماييد.

5ـ دعوت قرآن به معارضه با آن از حيث عدم وجود اختلاف درآن

باز قرآن به عدم وجود اختلاف در آن دعوت به معارضه نموده و مى گويد:
"افلا يتدبرّون القرآن و لو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً"
(پس چرا در قرآن تدبّر نمى كنند، اگر از ناحيه غير خدا مى بود، در آن اختلاف زيادى پيدا مى كردند.) «سوره نساء / آيه 82»
در جهت اينكه اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود، مستلزم وجود اختلاف در ميان آيات آن بود. در زير عنوان "اعجاز قرآن از نظر عدم اختلاف در آن" سه وجه بيان كرديم:

معجزات اعضاى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)

معجزه اى كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) امر شده با آن براى اثبات دين اسلام تحدّى و استدلال كند، قرآن كريم است وسزاوار است معجزه دين اسلام باشد كه تا روز قيامت مستمر خواهد بود. زيرا قرآن مانند ساير معجزات نيست، بلكه معجزه باقى و مستمر است، ولى پيامبر اكرم معجزات زياد ديگرى نيز دارد كه در تاريخ ضبط شده، و در كتابها ثبت شده در اينجا مجال براى تتبّع و تحقيق در آنها نيست و آنچه ما را از تحقيق در اسانيد آنها بى نياز مى سازد متواتر اجمالى بودن آنهاست كه مستلزم قطع و يقين به صدور برخى از آنها بطور مسلّم مى باشد.
ما در اينجا تنها به ذكر معجزات اعضاى بدن آن حضرت مى پردازيم، و در آن نيز استقصاء و تتبّع بكار نبرده، تنها به آنچه ابن شهرآشوب در كتاب "المناقب" آورده اكتفاء مى كنيم
درج 1 ص 123-127، مى گويد: هر عضو آن حضرت بر معجزه اى مشتمل است.
نور او
هرگاه در شب تاريك راه مى رفت، نور او مانند ماه مى درخشيد.
عرق تن او
جابربن عبدالله گفته است: از راهى نمى رفت، مگر اينكه بعد از دو روز اگر شخصى از آنجا عبور مى كرد، از عطر بدن او مى دانست كه آن حضرت از آنجا عبور كرده است.
مسلم صاحب "صحيح" نوشته است: پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) پيش ام سلمه خواب قيلوله مى كرد و او عرق آن حضرت را جمع مى كرد و در عطر مى ريخت، عبدالجباربن وائل از پدرش نقل كرده است يك دلو آب براى آن حضرت آوردند، از آن نوشيده، سپس وضو ساخته و مضمضه كرد، و از آب دهان در دلو ريخت كه مشك يا خوشبوتر از مشك شد.
سايه او
سايه او هرگز بر زمين نيافتاد، زيرا سايه از ظلمت است، و هرگاه در آفتاب يا مهتاب و يا نور چراغ قرار مى گرفت، نور او بر نور آنها غلبه مى كرد.
قامت او
با هر كس راه مى رفت هر قدر كه بلند قامت بود، آن حضرت بقدر سر از او بلندتر مى نمود.
 سر او
ابرى بر او از آفتاب سايه مى انداخت، و با حركت او حركت و با توقف او توقف مى كرد. مرغ بر بالاى سر او نمى پريد.
ديده او
از پشت سر مى ديد همانگونه كه از روبرومى ديد، كسى را كه در پشت سر او بود مى ديد، همانگونه كه اگر در روبروى اوبود مى ديد.
بينى او
بينى او هرگز بوى بد را استشمام نمى كرد.
دهان او
آب دهن در كوزه و چاه مى انداخت بوى عطر از آن مى آمد. باز روايت شده، طفيل عامرى كه مبتلا به جذام بود، از مرض خود به آن حضرت شكايت كرد، حضرت سطلى آب خواست و آب دهن خود در آن ريخت و به او امر كرد كه با آن شستشو كند، چون با آن شستشو كرد، بهبود يافت.
زبان او
به زبان هاى گوناگون حرف مى زد.
محاسن او
در محاسن او هفده تار نور بود كه مى درخشيد.
گوش او
درخواب مى شنيد، همانطور كه در بيدارى مى شنيد. صداى جبرئيل را پيش مردم مى شنيد و آنها نمى شنيدند.
در "ربيع الابرار" گويد: ابوسفيان پيش پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آمده ديد مردم زيادى به آن حضرت روى آورده اند. در دل با خود گفت: به لات و عزّى قسم با قشون و مردان (جنگى)، اينجا را پر خواهم كرد، و اميدوارم كه بر بلنداى اين چوب ها بروم. پيامبر بر سخنى كه در دل ابوسفيان گذشت اضافه كرده و گفت: يا اينكه خدا ما را از شر تو اى ابوسفيان كفايت مى كند.
سينه او
كسى در روى زمين أعلم و داناتر از او نبود.
پشت او
ميان دو كتف او مهر نبوت بود كه هرگاه نمايان مى شد بر نور آفتاب برترى مى كرد، در آن نوشته بود: "لااله الاالله وحده لا شريك له توجه حيث شئت فانك منصور" وقتى درمرگ رسول الله شك حاصل شد، اسماء بنت عميس دستش را در ميان دو كتف آن حضرت نهاده گفت: پيامبر فوت كرده است، زيرا مهر برداشته شده.
شكم او
از گرسنگى سنگ بر آن مى بست، سير مى شد.
قلب او
ديده هاى او بخواب مى رفت ولى دل او بخواب نمى رفت.
دستهاى او
آب از ميان انگشتان او جوشيد و سنگ ريزه در دست او تسبيح گفت.
كمر او
ناف بريده و ختنه شده متولد شد، و هرگز محتلم نمى شد. زيرا احتلام از شيطان است، و نيروى چهل پيامبر در او بود.
نشست او
عائشه گويد: به آن حضرت گفتم: يا رسول الله تو در خلا وارد مى شوى وقتى بيرون آمدى من وارد مى شوم اثرى از تو نمى بينم جز اينكه بوى مشك به مشامم مى رسد. گفت: اجساد ما پيامبران بر روى عطرهاى بهشتى مى رويد، چيزى از آن بيرون نمى آيد جز اينكه زمين آن را فرو مى برد.
مردى نيز آن حضرت را دنبال كرد حضرت منظور او را دانسته فرمود: از ما پيامبران آنچه از بشر بوجود مى آيد حاصل نمى شود. ام ايمن گويد: سحرگاه پيامبر به من فرمود: آنچه در سفال است بريز، يعنى ادرار است. گفتم: بخدا من تشنه بودم آن را نوشيدم، پيامبر چنان خنده كرد كه دندانهايش ظاهر گرديد، فرمود: بدان كه هرگز شكم تو درد نخواهد كرد.
ران او
هر مركبى را سوار مى شد به همان سن و سال مى ماند و پير نمى گرديد.
پاهاى او
پاهاى خود در چاهى كه آب آن تلخ بود فرو برد شيرين گرديد.
نيروى بدنى او
كسى در برابر نيروى آن حضرت مقاومت نمى كرد.
حرمت او
در طفوليت گهواره او را نور حركت مى داد، آن حضرت بردرختى نمى گذشت مگر اينكه به او سلام مى كرد.
راه رفتن او
وقتى بر روى زمين نرم راه مى رفت، اثر پاى او بر زمين پيدا نبود، و وقتى روى زمين سخت راه مى رفت اثر پاى او پيدا مى شد.
هيبت او
در دلها بزرگ و مهيب بود، حتى رعب او فرستادگان كسرى را فرا گرفت، با اينكه آن حضرت به تواضع موصوف بود، بقدرى در دلها محبوب بود، كسى همنشينى او را مبغوض نمى داشت و از او دورى نمى جست.

نمونه هايى از صدق اخبار غيبى آن حضرت از آينده

اثبات الهداة ج 1 / ص 363-368 :
طبرسى گفته است: نشانه هاى حقانيت آن حضرت در خبر دادن از امور غيبى بيشتر از آن است كه بشمار آيد. سپس بطور نمونه موارد ذيل را ذكر كرده است:
1ـ ابى بن كعب روايت كرده، پيامبر فرمود: بشارت ده اين امت را به عظمت، و پيروزى، و نيرومندى در روى زمين.
2ـ در حديث "بريده اسلمى" آمده، پيامبر به من فرمود: بزودى قشون ها فرستاده مى شود، تو در قشونى قرار بگير كه به خراسان مى رود، سپس در شهر مرو سكونت كن كه آن را ذوالقرنين بنا كرده و براى آنجا از خدا بركت خواسته است، و فرمود: به اهل مرو بدى نمى رسد.
3ـ در حديث "ابوهريره" است كه پيامبر فرمود: قيامت برپا نمى شود مگر اينكه گروهى از عجم (غيرعرب) در خوزستان و كرمان به جنگ مى پردازند. كه داراى صورت هاى سرخ و بينى هاى فرو رفته، چشم هاى ريز، گويا صورت آنها جسمى سخت رو به پايين آويخته است.
از آنجمله خبرهاى آن حضرت از امورى است كه امت بعد از او مرتكب مى شوند: مانند موارد ذيل :
4ـ در "صحيح بخارى" از ابن عمر روايت كرده، پيامبر فرمود: شما بطور حتم بعد از من دوباره كافر مى شويد، و برخى از شما با شمشير گردن برخى ديگر را مى زند.
5ـ باز در "صحيح بخارى" روايت كرده، پيامبر فرمود: من كنار حوض كوثر خواهم بود، تا آنجا كه فرمود: مى گويم آنها امت من هستند در پاسخ گفته مى شود تو نمى دانى كه آنها بعد از تو چه (حادثه يا حوادثى) بوجود آوردند آنگاه من مى گويم :كوبيده و دور باد آنكس كه بعد از من تبديل كرد.
6ـ در حديث "قيس بن ابى حازم" آمده است: عايشه هنگامى كه (در جنگ جمل) به حوئب رفته بود، چون صداى سگ هاى آنجا را شنيد گفت: گمان مى كنم كه من برگشتنى هستم، شنيدم كه پيامبر فرمود: كدام يك از شما زوجات من سگ هاى حوئب بر او بانگ خواهد زد.
7ـ پيامبر اكرم هنگامى كه زبير را با على (عليه السلام) در درسقيفه بنى ساعده ملاقات كرد، فرمود: آيا او را (على را) دوست دارى، گفت: چه چيز مرا از دوست داشتن او باز مى دارد، فرمود: چگونه خواهد بود، هنگامى كه تو ظالمانه با او به جنگ خواهى پرداخت.
8ـ در حديث مازنى آمده، شنيدم على (عليه السلام)به زبير مى گفت: ترا به خدا قسم مى دهم آيا نشنيدى كه رسول خدا به تو مى گفت تو با من ظالمانه جنگ خواهى كرد؟ گفت: بلى، و لكن فراموش كردم.
9ـ در "صحيح مسلم" روايت كرده: پيامبر به عمار ياسر فرمود: "تقتلك الفئة الباغية" (گروه ستمكار تو را خواهند كشت) و از ابى البخترى نقل شده: هنگام مرگ قدرى شير براى او آورده شد، عمار خنديد، گفتند: بر چه مى خندى؟ گفت: همانا رسول الله خبر داد، شير آخرين نوشابه است كه هنگام مرگ خواهم نوشيد.
10ـ آنچه در باره خوارج خبر داد انس روايت كرده است كه پيامبر فرمود: بزودى در امت من فرقه اى خواهد بود، سخن زيبا مى گويند، ولى عمل زشت مى كنند، مردم را به كتاب خدا دعوت مى كنند، خودشان از آن هيچ بهره اى ندارند. قرآن را مى خوانند ولى از گلوهاى آنها تجاوز نمى كند. آنها از دين بيرون مى روند همانند تير كه از كمان بيرون مى رود.
11ـ اخبار آن حضرت به على (عليه السلام) كه فرمود: "إنّ الامة ستغدربك بعدى" بزودى امت بعد از من به تو خيانت مى كنند.
12ـ اخبار آن حضرت به على (عليه السلام) كه فرمود: "تقاتل بعدى الناكثين و القاسطين و المارقين" بعد از من، تو با سه گروه جنگ مى كنى، عهدشكنان (طلحه و زبير و ياران آنها) از حق عدول كنندگان (معاويه و ياران او) و گمراه شوندگان با بدعت (خوارج).
13ـ اخبار آن حضرت از كشتن معاويه حجر و اصحاب او را در روايت ابى الاسود آمده است كه معاويه پيش عائشه آمد. عائشه گفت: چه چيز تو را وادار كرد كه اهل عذرا، حجر و اصحاب او را كشتى از پيامبر شنيدم كه گفت: بزودى در عذرا مردمى كشته مى شوند خدا و اهل آسمانها براى كشته شدن آنها به خشم مى آيند.
14ـ اخبار آن حضرت از خبر دادن جبرئيل از شهادت حسين بن على (عليه السلام)
انس روايت كرده است كه پيامبر فرمود: جبرييل به من گفت: "إنّ امتك ستقتله" (امت تو بزودى او را مى كشند.)
15ـ اخبار آن حضرت به شهادت اهل بيت (عليه السلام)و دفن شدن آنها در نقاط مختلف، حاكم ابوعبدالله بسند خود از حسين بن على (عليه السلام) روايت كرده است كه پيامبر فرمود: جبرييل پيش من آمد و به من خبر داد كه شماها كشته مى شويد و محل دفن شما در نقاط مختلف خواهد بود.
16ـ اخبار او از قتل اهل حرّه
ايوب بن بشير روايت كرده پيامبر در سفرى از حره زهيره عبور مى كرد، فرمود: در اينجا خوبان امت من بعد از اصحاب من كشته خواهند شد.
انس گويد: در حرّه هفتصد نفر از حاملان قرآن كريم كشته شدند، و در ميان آنها سه نفر از اصحاب پيامبر بود. اين واقعه در سال سى وشش اتفاق افتاد.
17ـ اخبار او درباره ابن عباس كه فرمود: او نمى ميرد تا چشم او كور شود و به او علمى داده مى شود.

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج البلاغه خطبه 89
2 . الميزان، ج 1 / ص 68
3 . الميزان ج 1 / ص 66-67