پاى درس پروردگار ، جلد ۱۱

جلال الدين فارسى

- ۳ -


47: شصت و ششمين سوره مكى ، ذاريات
به نام خداوند بخشنده مهربان
به فرشتگانى سوگند كه (در جهان برين : اسماء ذاب الحبك ) چون تند بادى وزان اند، و بـه آنـان كـه (هـسـتـى بـريـن و "امـرى " را از خـزائن غـيـب ) بـرگـرفـتـه حمل كنند و در نهايت آرامى روان اند و هستى "امرى " را (در دو جهان طبيعى و انسانى ) تقسيم مى كنند كه آنچه به شما وعده داده مى شود البته راست است و بيشك نظام هستى ، پيدايش و زنـدگـى(68) در حال وقوع و رخ دادن است . و به جهان برين(69) داراى راه و روزنـه عـلى سـوگـنـد كـه در اظـهار نظرهاى مختلف غوطه وريد. كسى كه از آن (درسهاى وحـيانى و محتوايش ) روى برمى تابد كسى است كه روى به حقيقت نياورد. مرگ بر ياوه گـويـان ، هـمـانـان كـه در ژرفـاى بـيـهـوده گـويـى غافل مانده اند، مى پرسند: رخداد نظام تكوينى هستى ، پيدايش و زندگى چه هنگام خواهد بـود؟! آن دم كـه آنان را در آتش (دوزخ برزخى ) شكنجه كنند كه سزايتان را بچشيد. اين همان است كه براى رخدادنش عجله داشتيد! بيگمان پرهيزگاران در بهشتها(مى برزخى ) و چـشـمـه سـاران بـاشـنـد. داده هـاى پـروردگـارشـان در دو كـف ، چـون پيش از آن (يعنى در زنـدگـى دنـيـا) احـسـان كـنـنـده بـودنـد، انـدكـى از شـب را مـى خـفـتـنـد و سـحـرگـاهان در حـال آمـرزش طلبى بسر مى بردند، و در اموالشان حقى بود و سهمى معلوم براى گدا و مـحـروم . و در جـهـان طبيعى درسها هست براى يقين آورندگان و در "خود"تان هم هست ، شود كه بصيرت يابيد؟ و روزى و معيشتتان منبع در جهان برين(70) دارد و آنچه به شما وعـده داده مى شود (از حساب و كتاب و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ برزخى و قيامت ) نيز در آن هست . پس به پروردگار جهان برين و جهان طبيعى سوگند كه آن (وعده ها و وعيدها) واقعيت دارد درست مثل واقعيت داشتن انديشيدن و سخن گفتنتان(71)...در گذشته هم وضع چنين بود و هر پيامبرى كه نزد نسلهاى پيش از اينها مى آمد مى گفتند: جادوگرى است ، يا ديـوانـه اى است . مگر يكديگر را به حفظ حرمت وى سفارش مى كردند؟ بهيچوجه ، بلكه خـود مـردمـى بـودنـد سر از فرمان خدا پيچيده . بنابراين تو از اينها روى بگردان ، كه اگر روى از آنها بگردانى كس ترا ملامت نكند. و درس بده كه ياد دادن ، مؤ منان را سودمند افـتـد. و نامرئى و آدمى را نيافريدم مگر براى اين كه مرا پرستيده اطاعت نمايند. از آنها نه مايه معيشت مى خواهم و نه مى خواهم به من خوراكى دهند. چون خداست كه روزى دهنده اى اسـت صـاحـب قـدرتـى استوار. بنابراين كسانى كه ستم كردند مسؤ وليت سنگينى دارند مـثـل مـسـؤ وليـت سـنـگين همسخنهاى تاريخيشان ، پس نبايد عجله اى براى كيفر ديدن نشان بدهند. بدا به حال كسانى كه كافر شدند به خاطر رخدادى كه پيش روى دارند و با آن تهديد مى شوند(72).
48: شصت و هفتمين سوره مكى ، "غاشيه "
غـاشـيه به معنى فرو پوشنده احاطه كننده است . "جهنم " - يا دوزخ - مكان نيست و در جهان طبيعى قرار ندارد. جايگاهى در نظام هستى ، و يكنوع هستى است ، هستى پست به همين لحاظ از مـراتب اين هستى پست با دركات ياد مى شود و از جهنمى شدن با الفاظ سقوط كردن و در غـلطـيـدن تـعـبـير مى كنند. در سوره اعراف ديديم كه جهنم براى كافران به درسهاى پـروردگـار و روى گـردانـندگان از آن "مهاد" يعنى بستر و گهواره است كه از فرازش دود و دم و رخـدادهـاى رنـجـبـار هـولنـاك دوزخـيـان را احـاطـه كرده و فرو پوشيده است . آن رويـدادهـاى عـذاب آور "فـروپـوشـنـده "اند: لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش آنان بـسـتـر از دوزخ دارنـد و از فـرازشان فرو پوشنده هايى هست (73). "اعراف " سى و هـشـتـمـيـن سـوره مـكـى اسـت . مـدتـهـا بـعـد، سـوره يـوسـف كـه پـنـجـاه و دومـين سوره است نازل مى شود و در آن چنين مى آيد: اءفاءمنوا اءن تاءيتهم غاشيه من عذاب الله ...
آيا ايمن شدند از اين كه عذابى فراگيرنده از جانب خدا گريبانگيرشان شود(74)؟!
ايـنـك در شـصـت و هـفـتـمـيـن سـوره چـنين مى فرمايد: "آيا گفتارى درباره آن فرو پوشنده دريـافـت كـرده اى ؟ در آن رخداد چهره هايى پژمرده باشند، كار كرده ، رنج برده كه به آتـشـى تـافـتـه درافـتـد، آب از چـشـمـه اى داغ و جـوشـان به آنان دهند، خوراكى جز خزه گـنـديـده اى نـدارنـد كـه دريـا به ساحل مى فكند و نه آدم را سير مى كند و نه فربه . چـهـره هـاى ديـگـر در آن رخـداد هـستند كه شاداب اند، از كوشش ‍ خويش خرسند، در بهشتى عـالى كـه در آن هيچ ياوه و حرف غيرمفيد نشنوند، در آن چشمه ها روان است ، در آن تختهاى مرتفع و قدحهايى نهاده و بالشهايى به كنار هم پيوسته و فرشهايى هر سو گسترده و پـهـن . مـگـر ايـنـك بـه شتر نمى نگرند و نمى انديشند كه چگونه آفريده شد؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شد؟ و به كوهها كه چگونه برنشانده شد؟ و به زمين كه چـگـونه گسترده شد؟ پس تو درس ما را به مردم ياد ده چون تو معلمى بيش نيستى و بر آنـان سـيطره تكوينى ندارى ، به جز كسى كه روى از درس ما برتافت و كافر شد كه او را خـدا عـذاب كـنـد آن بـزرگـترين عذاب را. وانگهى سروكارشان (در لحظه مردن ) با ماست (75)، بعلاوه حسابشان بر عهده ماست .
49: شصت و هشتمين سوره مكى ، كهف
به نام خداوند بخشنده مهربان
سـتـايش خداى راست كه آن كتاب را بر بنده اش فرو فرستاد و در آن كژى ننهاد، كتابى كه ارزشمند ارزش آفرين است تا گزند سختى را كه از حضرت اوست هشدار دهد و مؤ منان را كـه اعـمـال صـالحـه انـجـام مى دهند مژده دهد كه پاداش خوبى دارند پاداشى كه در آن بـراى ابد ماندگارند، و كسانى را بترساند كه گفتند خدا پسرى اختيار كرده است . هيچ علمى به اين ندارند و نه نياكانشان علمى به چنين چيزى داشته اند. نظرى كه به زبان مـى آورنـد و از دهـانـشـان در مـى آيـد گناهى هولناك است . جز حرف دروغى نمى زنند، در نـتـيـجـه ، مـمكن است تو در صورتى كه آنان به اين گفتار (درس قرآن ) ايمان نياوردند بـخـاطـر كـارشـان از شـدت انـدوه جان ببازى . حال آن كه ما آنچه را كه در روى زمين هست آراسـتـگـى و زيـبـايـى خاص آن ساخته ايم تا بدينوسيله بيازماييم كه كدامشان بهترين كـارهـا را دارد. و مـا البـتـه هـر چـه را بـر روى زمـيـن هست (در آغاز رخداد برپايى قيامت ) بـرچيده باير بى گياهش خواهيم ساخت . آيا تو (اى انسان ) پنداشتى كه آن غارنشينانى كـه سـنـگ نـبـشته اى بر مزارشان است از پديدارهاى شگفت انگيز غيرعادى ما هستند؟ (نه ، چـنـيـن نـيـسـت ) وقـتـى آن جـوانان (سرشناس ) در غارى بزرگ پناه گرفتند دست بر دعا بـرافـراشـتـه گـفتند: پروردگار ما، رحمتى (رحيمى ) از حضرتت عنايت فرما و كار ما را چـنـان گـردان كـه رشـد مـعـنـوى بـاشـد. در نـتـيـجـه ، گـوشـشـان را چـنـديـن سـال از كـار انـداخـتـيـم ، بـعـد از خواب بيدارشان كرده به زندگى دنيا باز آورديم تا معلوم شود از آن دو گروه كداميك حساب مدتى را كه درنگ داشته است بهتر انجام داده است ؟ (زمـان بـراى چـنـيـن انـسـانـهـايـى و آنـان كـه از زنـدگـى دنـيـا بـه زنـدگـى بـرزخـى انتقال مى يابند چگونه مى گذرد، و اساسا زمان چيست ؟)
مـا سـرگـذشـتـشـان را چنان كه هست برايت داستان مى كنيم : آنان جوانانى بودند كه به پـروردگـارشان ايمان آوردند و ما بر راهيابى و نيلشان به مقصود افزوديم . و آن روز كه قيام كرده گفتند: پروردگار ما پروردگارى است كه جهانهاى برين و جهان طبيعى را پرورش داده است ، معبودى دون او را مخاطب دعايمان قرار ندهيم چون اگر چنين كنيم پرت و پـلا گـفـتـه بـاشـيـم . ايـنها، قوم ما، معبودهايى كه دون پروردگارند برگزيدند. چرا حـجـتـى قـاطـع و روشـنـگر بر حقانيت آنها نمى آورند؟! بنابراين ستمكارتر از كسى كه دروغـى را عـليـه خـدا بسازد يافت مى شود؟ و چون از قوم مشركتان و از آنچه مى پرستند كـنـاره گـرفـتـه بـا خـدا مـانـديـد به آن غار بزرگ درآييد پروردگارتان از رحمتش مى گـسـتراند و كارتان را چنان مى گرداند كه مايه نفعى براى شما باشد. و آفتاب را مى ديدى كه چون برآيد از غارشان به دست راست گرايد و چون خواهد فرو شود غارشان را قـيـچـى كـرده به چپ رود بطورى كه از آفتاب به يكسو مانند، آن از پديدارهاى خداست . كـسـى (و چـيزى چون خورشيد) را كه خدا راه و رسم رفتار آموزد او به مقصد رسد و كسى كـه خـدا گـمـراهـش و نـاكـامش كند سرپرست عهده دار دلسوزى كه ارشادش نمايد برايش نـخـواهـى يـافـت . و شـمـا آنـان را بـيـدار مـى پـنـداشـتـى حـال آن كـه آنـان خـفته بودند و ما آنان را به راست و به چپ مى غلتانديم و سگشان بر درگـاه غـار دو دسـتش را دراز كرده بود، اگر ديده بوديشان مى گريختى و از آنان وحشت مـى كـردى . و بدينسان بود كه آنان را از خواب و ركود به زندگى دنيا باز آورديم تا بـا يـكـديـگـر در ايـن امـر گـفـتـگـو كـنـنـد. يـكـيـشـان گـفـت : چـه مـدت طـول كشيد؟ پاسخ دادند: يك روز يا كمتر از يك روز. گفتند: پروردگارتان داناتر است بـه زمـانـى كه طول كشيده است . بنابراين ، يكنفرتان را با اين سكه نقره اى كه داريد بـفـرسـتـيـد بـه شـهـر تـا بـررسـى كـرده بـبـيـنـد چـه غـذايـى پـاكـتـر و حـلال اسـت تـا مـقـدارى از آن بـرايـتـان بـيـاورد و بـايد كه زيركى نمايد تا كسى را از حـالتان خبردار نگرداند، چه اگر آنان (دشمنان سلطه گر و ماءمورانشان ) بر شما دست يـابند سنگسارتان كنند يا به كيش خويش بازگردانند و در آن صورت رستگار نخواهيد گـشـت تـا ابـد. و بـديـنـسـان بـود كـه آن مـردم را بـه تـصـادف بـر حـال ايـشـان واقـف سـاخـتـيـم تـا بـدانـنـد كـه وعـده خـدا (و رخـداد انـتـقـال بـه زنـدگـى بـرزخـى و سـپـس به زندگى قيامت ) راست است و واقعيت دارد و در زنـدگـى دوبـاره يافتن ابهامى نيست بطورى كه آن مردم در اين باره دو دسته شدند، يك دسـتـه گـفـتـنـد: ديـوارى بـه دورشـان بـكـشـيـد و آنـان را بـه حـال خود واگذاريد چون پروردگارشان به حالشان داناتر است . دسته ديگرى كه بر كار آنان حاكميت يافتند گفتند: بايد بر مزار آنان مسجدى بنا نهيم(76)...و خويش را بـا كـسـانـى شـكـيـبـادار كـه بـامـداد و شـبـانـگـاه پـروردگـارشـان را مى خوانند و در آن حال ديدارشان را مى خواهند، و مبادا ديده از ديدارشان برداشته آهنگ چيزهاى خوش و زيباى زنـدگـى دنـيـا كـنـى ، و مـبـادا كـسـى را اطـاعـت كـنـى كـه دلش را از درسـمـان غـافل كرديم و علائق پستش را پيروى كرد و پيرويش به افراط كشيد. و بگو: اين حقائق از پـروردگـارتان رسيده است ، حال هر كس خواست ايمان به آن آورد و هر كس خواست به آن كافر شود، لكن بداند كه براى ستمكاران آتشى آماده كرديم كه سراپرده اش آنها را احـاطـه كـرده اسـت چـنـانـچـه فريادرسى خواهند با آبى چون مس گداخته به فريادشان رسند كه هستى و رويشان را بريان كند. آشاميدنى بدى است و بد استراحتگاهى . بيگمان كـسـانـى كـه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند بدانند كه ما پاداش كسى را كه به بـهـتـريـن وجه كند كم ندهيم . چنين كسانى بهشتهاى ناب جاودانه را دارند كه از بسترش ‍ نـهرها روان است ، در آن با دستبندهاى زرين آراسته شوند و جامه هاى سبز از ديباى نازك و ابريشمى ضخيم پوشند، در آن بر تختها تكيه زده اند، خوشا بدين پاداش و چه نيكو آرامشگاهى . و براى آنان سرگذشت دو مردى را نمونه آور كه به يكى دو تاكستان داديم كه گرداگردش درختان خرما داشت و ميان تاكستان و نخلستان ، كشتزارى . آن دو بوستان انـگـور بـار خـوبـى آوردنـد و هـيـچ فـرو نـگـذاشـتـنـد و آب از كـف آنـهـا روان كـرديـم و محصول هنگفتى را صاحب شد. در اين وقت به رفيقش گفت - حالا دارند صحبت مى كنند - من از تـو ثـروتـمندترم و پرطرفدارتر از تو. و در حالى كه ستم برخود كرده بودند (با كفر و زشتكارى و پست كردن خود) قدم به بوستانش نهاده گفت : گمان نكنم روزى بيايد كـه ايـن از بين برود؛ و گمان نبرم كه بهشت و دوزخ (برزخى ) برپا باشد. و اگر هم مـرا بـه حـضـرت پروردگارم برند جايگاهى بهتر از اين كه دارم به من دهند. رفيقش در هـمـان حـال گـفـتـگـو بـه او گـفـت : مـگـر به آن كه تو را از خاك آفريد بعد از نطفه اى وانـگـهـى تـرا مـردى سـاخـت كـافـر شـدى ؟! لكـن مـا را عـقـيـده بـر ايـن است كه او خداست پـروردگـار مـن و هـيچ كس را شريك پروردگارم نگيرم . و چرا وقتى به بوستان خويش درآمـدى نـگـفتى : هر چه خدا بخواهد همان شود و هر توان و قدرت و امكانى هست از خداست . اگر مى بينى كه من به مال و فرزند از تو كمترم ، شود كه پروردگارم بوستان بهتر از بـوسـتـانـت نـصـيـبـم كـنـد و بـر بـوسـتـانـت از جـهـان بـريـن بـلايـى نازل گرداند تا بوستانت تبديل به صحراى صاف بايرى گردد يا آبش پايين افتاده قـادر بـه آبـيـارى نـبـاشـى ، و مـحـصـولش را آفـت گرفت تا دستهايش را بر هم ماليده افسوس كنان و غمناك از خرجهايى كه كرده بود و حالا تاكها بر چفته ها فروافتاده ، مى گـفت : كاش كسى را شريك و مؤ ثر در كار پروردگارم نيانگاشته بودم . و دار و دسته اى هم كه او را در برابر خدا كمك كند نداشت و موفق هم نبود. آنجا پديدار گشت كه ولايت تكوينى براستى مال خداست ، و اوست كه بهترين پاداش را مى دهد و بهترين فرجامها را محقق مى سازد(77).
50: شصت و نهمين سوره مكى ، نحل
به نام خداى بخشنده مهربان
رخـداد الهـى (انـتـقـال هـر مـرده اى به حيات برزخى ) رخ داد (با مردن هر انسانى تا به امـروز) بـنـابراين (شما كافران مشرك ) نگوييد: بگذار هر چه زودتر روى دهد(78)! خـدا مـنـزه اسـت و بـرتـر از ايـن حـرفـهاى مشركانه . فرشتگان را به سبب روح - كه از رخدادهاى الهى است - بر آن كس از بندگانش كه مى خواهد فرو مى فرستد كه هشدار داده بـتـرسـانـيد كه خدايى جز من نيست پس پرواگيريد (از شرك و پرستش طاغوت و سلطه گـر). ايـن آدمـى را از نطفه اى آفريد و او حالا دشمنى ورزى آشكار (با خدا) شده است . و چارپايان حلال گوشت را آفريد كه آدميان را گرم مى كنند و منافعى دارند و شما آنها را مى خوريد و براى شما خواه وقتى به راحتگاه مى آوريد و خواه بامدادان به چرا مى بريد مـايه زيبايى و شكوه است ؛ و بارهاى سنگين شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقت و جـان كـنـدن نـمـى تـوانستيد ببريد(79). بيشك پروردگارتان با راءفت و مهربان است (80)...
و خـدا آنچه را به راز گوييد يا پنهان كنيد و آنچه را آشكار گردانيد مى داند. و كسانى كه (كافران ) آنها را مخاطب دعايشان مى سازند چيزى نمى آفرينند و خودشان آفريده مى شـونـد، مـرده انـد نـه زنـده و نـمى دانند كه چه وقت به زندگى برزخى و به زندگى قـيـامت انتقال مى يابند. معبود شما خدايى يكتاست ، اما كسانى كه به زندگانى بازپسين ايـمـان نـمـى آورنـد دلهايشان انكارگر است و خود مستكبرند. ترديدى در اين نيست كه خدا آنـچـه را كـه در پـنـهـان مى كنند (مانند انديشه ، انكار در درون ، كفر، داورى و اظهارنطر نـاروا بـا خـود و در دل ) و آنچه آشكارا انجام مى دهند مى داند، و او مستكبران را دوست نمى دارد. و چـون از آنـان بـپـرسـنـد كـه پـروردگـارتـان چـه نـازل كـرد؟ گـويند: افسانه هاى پيشينيان را. بگذار بار گناهانشان را بتمامى در رخداد قـيـامـت بـر دوش داشـتـه بـاشـنـد همرا با بار گناهان كسانى كه اين فاقدان علم موجبات گـمـراهـيـشـان را فـراهـم مـى آورنـد. هـان ! بـار اين مسؤ وليت سنگين بار بس بدى است . كسانى در نسلهاى پيش از اينها تدبير بدخواهانه كردند و خدا بنيادشان را از بيخ و بن بـركند تا سقف از بالا بر سرشان فرود آمد و عذاب از جايى كه متوجهش نبوده و گمانش را نـداشـتند گريبانشان را گرفت . بعد هم در رخداد قيامت آنان را به خاك اسارت - ذلت مـى نـشـانـد و خـدا به آنان نهيب زند كه كجايند آنها كه شما شريك من انگاشته بوديد و بـر سـر آنـهـا با ما بحث و مخالفت داشتيد؟! كسانى كه آموزه هاى وحيانى را ياد گرفته اند گفتند: اينك اسارت - ذلت ننگين و بدحالى كافران را احاطه كرده است ، همانان كه در لحظه مردن ، فرشتگان در حالى جانشان را مى گيرند كه بر خويشتن ستم كرده اند و در آن لحـظـه تـسـليـم واقـعـيـت شـده اند و مى گويند: ما كار بدى نمى كرديم ! (فرشتگان حـرفـشـان را رد نمايند كه ) آرى ، خدا مى داند كه شما چه كارها مى كرديد، بنابراين از دروازه هاى دوزخ (برزخى ) وارد شويد و در آن ماندگار باشيد و متكبران را بد اقامتگاهى اسـت . و بـه كـسـانـى كـه پـرهـيـزگـارى نـموده پروا گرفتند (در لحظه مردن از طرف فرشتگان ) گفته شد: پروردگارتان چه نازل كرد؟ پاسخ دادند: آموزه هاى خوبى . اين آمـوزه كـه هر كس در اين دنيا كار خوب و احسانى كند پاداش و فرجام خوبى دارد و البته زندگانى بازپسين بهتر از (خوش ترين زندگى دنيا) است و سراى ويژه پرهيزگاران بسى نيكو است : بهشتهاى جاودان همواره برقرارى كه به آن درآيند، از زيرش جويباران روان باشد، در آن هر چه بخواهند حاضر است . بدينگونه خدا پرهيزگاران را پاداش مى دهد، همان كسانى را كه در لحظه اى كه فرشتگان جانشان را مى ستانند (تا به زندگى برزخى انتقال دهند) "طيب " (پاك عطرآگين )اند. به آنان مى گويند: سلام بر شما (ايمن از آتـش و عـذابـيـد). به بهشت اندر آييد به سبب آن كارها كه مى كرديد. آيا (اين مشركان عـرب ) در انـتـظـار آن هـسـتـنـد كـه فـرشتگان آمده جانشان بستانند يا رخداد (كيفر و دوزخ برزخى ) پروردگارت اتفاق بيفتد؟ كسانى كه پيش از اينها بودند همين كار (به انتظار مـردن و سقوط به دوزخ برزخى نشستن و عمر تلف كردن ) را كردند و خدا به آنان ظلمى نكرد بلكه خودشان بودند كه به خود ستم مى كردند. در نتيجه ، آثار و عواقب ناگوار كـارهـايـشـان چون گزندى به آنان رسيد و رخدادهاى ترسناكى كه اتفاقش را مسخره مى انـگـاشـتـنـد بـرايشان پيش آمد(81)...و با مؤ كدترين سوگندهاى مرسومشان به خدا سوگند خوردند كه خدا كسى را كه بميرد زنده نخواهد كرد (براى پاداش و كيفر). آرى ، زنـده كـنـد و بـرانگيزد. وعده اى راست است كه انجامش را متعهد شده است ولى بيشتر آدميان نـمـى دانـنـد. زنـده كـنـد تـا آنچه را كه بر سرش گفتگو و بحث داشتند برايشان روشن نـمـايـد و تا كافران بدانند كه آنان دروغگو بودند. حقيقت اين است كه هرگاه اراده ايجاد چـيـزى كـنـيـم مـى گـويـيم : باش . و مى باشد و به كسانى كه پس از ستم و آزار ديدن هـجـرت براى قرب خدا كردند در زندگى دنيا جايگاه نيكويى (در نظام هستى ، پيدايش و زنـدگـى ) مـى دهـيـم امـا پـاداشـى كـه در زندگانى بازپسين (برزخى و قيامت ) مى دهيم البـتـه بزرگتر است اگر مى دانستند، آن كسانى كه مقاومت كردند و بر پرودرگارشان تـوكـل مـى كنند(82)...و آنچه در جهانهاى برين و جهان طبيعى هست به او تعلق دارد و گـردش ‍ دائمـى و پيوسته نظام هستى ، پيدايش و زندگى متعلق به اوست . آيا با وجود ايـن از غـيـرخـدا پـروا مـى گـيـريـد و تـرسـان هـسـتـيـد؟!(83)...و بـراى خدا دخترانى قـائل مـى شـونـد، مـنـزه اسـت او، و بـراى خـودشان آنچه مى پسندند (يعنى داشتن فرزند پـسـر)(84)...و آنـچه را بد مى دانند (يعنى داشتن دختر را) به خدا نسبت مى دهند و به دروغ ادعـا نـمـايند كه نيكوترين چيز به خودشان تعلق دارد. به همين سبب آتش به آنان تـعلق مى گيرد و آنان پيشتازان (دوزخ برزخى )اند. به خدا سوگند پيش از اين پيامبر و پـيـام بـه مـلتـهـايـى كـه پـيـش از تـو بـودنـد فـرسـتـاديـم امـا شـيـطـان اعمال آنان را برايشان توجيه كرد (و سبب شد آموزه هاى ما درباره زندگى را نپذيرند و بـكـار نـبـنـدنـد) بـطـورى كـه امروزه ولى آنان شيطان است (يعنى ولى واقعى ندارند) و عـذابـى دردنـاك دارنـد (در دوزخ برزخى ). و آن كتاب (قرآن ) را فقط براى اين بر تو نازل كرديم كه تو آنچه را درباره اش بحث و گفتگو دارند (يعنى زندگانى بازپسين و تـوحـيـد نـظـائر آن ) بـرايـشان روشن گردانى و براى مردمى كه ايمان مى آوردند مايه هـدايتى و رحمتى باشد. و خدا آبى از آسمان فرود آورد كه با آن زمين را پس مرگش زنده كرد، براستى در آن رخداد و پديدار درسى است براى مردمى كه مى شنوند(85)...
و غـيـب آسـمـانـهـا و زمـيـن بـه خـدا تـعـلق دارد و رخـداد انـتـقـال بـه زنـدگـى بـرزخـى و بـه زندگى قيامت فقط به چشم برهم زدن مى ماند يا سـريع تر از آن است . بيگمان خدا بر هر كارى تواناست (86)...و در آن رخداد كه از هر امتى شاهدى برانگيزيم آنگاه به كسانى كه كافر شدند اجازه داده نشود (كه حرفى بـر زبـان آرنـد) و نـه بـراى عذر آورى فراخوانده شوند، و كسانى كه ستم كردند به مـحـض ‍ ديـدن عذاب عذابشان فروكش نكند و نه مهلت يابند. و كسانى كه شرك ورزيدند چون شريكان ساخته خويش را ديدند گفتند: پروردگار ما، اينها شريكان ساخته ما هستند كـه بـه جـاى دعا به درگاهت به درگاهشان دست دعا بالا مى برديم . اما آنها با رد سخن ايـشـان گـفـتـنـد: شـمـا دروغ مـى گـويـيد. و در آن هنگامه سر تسليم در برابر خدا فرو افـكـندند و آنچه به باطل و بهتان ساخته بودند از چنگشان و خاطرشان برفت . كسانى كـه كـافـر شـدند و روى از راه خدا (راه تقرب به خدا، اسلام ، و حيات طيبه ) برتافتند بـه سـبـب افـسـادى كـه مـى كـردنـد (در دوزخ بـرزخـى ) عـذابـى روى عذابى كه داشتند افـزوديـم . و در آن رخـداد كـه از ميان هر امتى شاهدى از خودشان عليه آنان برانگيزيم و تـو را ايـن جـماعت مشرك شاهد گردانيم همين ماجرا روى خواهد داد. و آن كتاب (قرآن ) را بر تـو نـازل كرديم تا هر چيزى را روشن گرداند و براى مسلمانان (تسليم شوندگان به آمـوزه هـاى وحـيـانـى ) مـايـه هـدايـتـى بـاشد و رحمتى و مژده اى . بيشك خدا دستور دهد كه عادل باشيد و احسان كنيد و به خويشاوندان خود كمك مالى كنيد. و از كار زشت زننده ، و از كـار نـاپـسـنـد، و از تـجـاوز مـسلحانه و دست درازى به حقوق ديگران منع مى كند، شما را انـدرز مـى دهـد بـاشـد كـه درس گـيـريـد(87)...و البته درباره آنچه انجام مى داديد بازخواست خواهيد شد. و قرار و پيمانهايى به سوگند برقرار شده تان را وسيله خيانت بـه يـكـديگر مسازيد تا گامى پس از استواريش ‍ بلغزد (و از راه قرب خدا بدر شود) و بـه عـلت روى گـردانـى از راه خـدا (راه تـقـرب ) عـذاب بدى را بچشيد و عذابى هولناك داشـتـه بـاشـيـد. و چـنـيـن قـرار دادهـايـى را كـه در واقـع عهدنامه اى با خدا هم هست براى دستيابى به پول كمى نقض مكنيد، چون آنچه نزد خداست براى شما خيلى بهتر است اگر مى دانستيد. آنچه شما داريد از بين رفتنى است و آنچه نزد خداست ماندنى و البته كسانى را كـه مـقـاومـت كـردنـد (در بـرابـر وسـوسـه دسـت درازى بـه مـال نامشروع ) پاداش دهيم آن هم پاداش بهترين كارهايى كه مى كردند. هر كس - از مرد و زن - كـه مـؤ مـن بـاشـد و عـمل صالحى كند قطعا او را به حيات طيبه ارتقا دهيم و مزدشان دهـيـم بـا دادن پـاداش بـهـتـريـن كارهايى كه مى كردند(88)... كسى كه پس از ايمان آوردن به خدا اظهار كفر نمايد - باستثناى كسى كه تحت فشار مجبور به اظهار كفر شده بـاشد در حالى كه دلش به ايمان آرام و قرار دارد - آرى كسى كه روزنه وجودش را به روى كفر بگشايد، چنين كسانى گرفتار خشمى از جانب خدا باشند و عذاب هولناكى براى آنان هست . آن به اين دليل و سبب است كه زندگى دنيا را بر زندگانى بازپسين ترجيح نـهـاده بـرگـزيـده انـد و ايـن سـبـب كـه خـدا جـامـعـه كـافـران را بـه فـرجـام نـيـك نـائل نـيـاورد. چـنـيـن گـروهـى اسـت كـه خـدا دلهـايـشـان و گـوشـشـان و ديـدگـانـشان را مـختل كرده است و اين گروه همان غافلان باشند. در نتيجه تكوينا در زندگانى بازپسين آنـان گـروه زيـانـكـارنـد. وانـگهى شك نيست كه پروردگارت در مورد كسانى كه پس از شكنجه شدن (بدست مشركان مكه و مجبور شدن به اظهار كفر) مهاجرت كردند بعد هم جهاد كـردنـد و مـقـاومت ورزيدند آرى پروردگارت پس از اينهمه البته آمرزنده اى صاحب رحمت رحيمى است در رخدادى كه طى آن هر "خود"ى با گفتار از خودش دفاع مى كند و هر "خود"ى آنـچـه را انـجـام داده اسـت دريـافـت مـى دارد. بى كم و كاست و بى آن كه بر كسى ستمى رود(89)(90)...
51: هفتادمين سوره مكى ، نوح
به نام خداوند بخشنده مهربان
ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قومت را بيم ده پيش از آن كه به عذابى دردناك گرفتار آيند. گفت : اى قوم من ، بيشك من براى شما هشدار دهنده اى نمايانم . اين هشدار كه خـدا را بـپـرسـتـيد و از او پرواگيريد و از من اطاعت كنيد تا از گناهانتان به نفع شما در گـذرد و بـه شـما تا لحظه تعيين شده مردنتان فرصت دهد، چون لحظه اى كه خدا براى مردن هر كسى تعيين فرموده تاءخير بردار نيست اگر دانسته باشيد. (سپس رو به درگاه خـدا نـهـاد) گـفت : پروردگار من ، من هموطنانم را شب و روز دعوت كردم ولى دعوت كردنم تـاءثـيـرى بـر آنـان جـز ايـن ننمود كه گريزان تر شدند. و هرگاه دعوتشان كردم تا بـيـامـرزيـشـان انـگشتانشان را به گوششان فرو بردند و خود را لاى جامه شان پيچيده پـنهان كردند و بر موضع خويش پا فشردند و استكبار ورزيدند چه استكبارى . وانگهى من هم آنان را به بانگ بلند دعوت كردم ، سپس هم علنى و همگانى دعوت كردم و هم يكايك و خـودمـانـى ، و گـفـتـم : از پـروردگارتان آمرزش بخواهيد (به علت طاغوت پرستى و سـتـمـكـارى ) چـون او آمـرزگار است . باران را پياپى بر سرتان مى بارد و شما را با امـوال و فـرزنـدان مـدد مـى رسـانـد و بـرايتان بوستانها پديد مى آورد و نهرها روان مى گـردانـد. شـمـا را چـه شـده كـه بـراى خـدا احـتـرامـى قـائل نـمـى شـويـد حـال آن كـه او شـمـا را چـنـد مـرحـله آفـريـده و تـحـول بـخـشـيده است (91)...نوح گفت : پروردگار من ، اينها در برابرم نافرمانى نـمـودنـد و كـسـى را پـيـروى كـردند كه داراييش و فرزند (يا نفرات و طرفدارانش ) جز زيـانـكـارى (و انـحـطـاط و بـعـد از خـدا) بـرايـش بـبار نياورد. و تدبير خصمانه كردند تدابير و نقشه هاى وسيع و هولناك . و (همين طور امروز اين مشركان عرب ) گفتند: معبودى هـاى خـودتان را رها نكرده بى دفاع مگذاريد و "ود" را رها نكرده بى دفاع مگذاريد و نه "سـواع " را و نـه "يغوث " و "يعوق " و "نسر" را. و بسيارى گمراه كردند و (دعوت تو اى پـيـامـبـر نـيـز) سـتـمـكـاران را جـز گـمـراهـى نـيفزايد. (كافران عصر نوح ) به سبب گناهانشان غرق شدند و به آتش (دوزخ برزخى ) در آمدند و ديدند در برابر خدا ياور و پـشـتـيـبـانـى نـدارنـد. و نوح گفت : پروردگار من ، از كافران هيچ ساكنى بر روى زمين مـگذار، چون اگر كافرى به جاگذارى بندگانت را گمراه كنند و جز بدكار ناسپاس حق نـشـناس نزايند. پروردگار من ، مرا و پدر و مادرم را و هر كسى را كه مؤ من قدم به خانه ام نهاد و مردان و زنان مؤ من را بيامرز، و ستمكاران را جز تباهى ميافزاى(92)
52: هفتاد و يكمين سوره مكى ، ابراهيم
به نام خداوند بخشنده مهربان
الف . لام . راء. درسهاى قابل كتابتى است كه آن را به سويت فرو فرستاديم تا آدميان را بـه اذن پـروردگـارشـان از تاريكيها به سوى روشنايى بدرآورى به راه آن عزيز ستوده ، خدايى كه آنچه در جهانهاى برين است و آنچه در جهان طبيعى به او تعلق دارد، و واى بـر كـافـران از عـذابـى شـديـد. آن كـسـان كـه زنـدگـى دنـيـا را خوش داشته و بر زندگانى بازپسين ترجيح مى دهند و روى از راه خدا برمى گردانند و در پى آنند كه آن كجراهه اى باشد، آن گروه بشرى در گمراهى دور و درازى هستند(93)...و كسانى كه كـافر شدند به پيامبرانشان گفتند: ما حتما شما را از سرزمينمان بيرون خواهيم كرد مگر ايـن كـه بـه كـيـش مـا بـاز گـرديـد. پـس پـروردگـارشان به آنان وحى كرد كه البته ستمگران را هلاك كنيم ، و شما را پس از آنان در آن سرزمين جا مى دهيم . آن براى كسى است كه از مقام من بترسد و از وعده تهديد آميزم بهراسد. و خواستار فتح شدند، اما همه جباران نـاكـام گـشـتند و در كمين هر يك دوزخى بود و هست و از آب چركين به او مى خورانند، آن را جرعه جرعه مى خورد و نمى تواند فرو برود و مرگ از هر سو به سراغش مى آيد بدون ايـنـكـه بـمـيرد و در كمينش عذابى خشن هست . داستان كسانى كه نسبت به پروردگارشان كـافـر و نـاسـپـاس شـدنـد ايـن است كه اعمالشان به خاكسترى مى ماند كه بادى تند در روزى توفانى بر آن وزيدن گيرد و چيزى از آنچه بدست آورده اند در كفشان نماند. اين آن نـاكـامـى تـمـام و قـطعى است . مگر نديدى كه خدا جهانهاى برين و جهان طبيعى را به بـايـسـتـگـى آفـريد چنان كه اگر بخواهد شما (كافران ) را مى برد و خلقى (و نسلى ) جـديـد پـديـد مـى آورد؟ و آن بـراى خـدا دشـوار و نـشـدنـى نيست . و همه (كافران نسلهاى گـذشـتـه ) بـه پـيـشـگـاه خدا ظاهر شدند آنگاه ناتوان به كسانى كه استكبار ورزيدند گـفتند: ما پيرو و دنباله رو شما بوديم . اينك آيا بخشى از عذاب الهى را به جاى ما بر عـهـده مى گيريد؟ (مستكبران سلطه گر) پاسخ دادند: اگر خدا ما را هدايت كرده بود. ما هم شـمـا را هـدايـت كـرده بـوديـم ، چـه بـيـتـابـى كـنـيـم و چـه مـقـاومـت نـمـاييم تاءثيرى در حـال مـا نـدارد و چـاره اى جـز تـحـمـل نـداريـم . و شـيطان ، چون كار به آخر رسيد و كيفر (بـرزخى ) داده شد گفت : خدا به شما وعده و تهديد واقعى كرد و من به شما وعده اى دادم و خـلاف آن عـمـل كـردم ، و هـيـچ قـدرت تـكـويـنـى بـر شـمـا نـداشـتـم جـز اين كه شما را فـرابـخـوانـم ، شـمـا هـم بـه فـراخوانم پاسخ مثبت داديد. بنابراين مرا سرزنش مكنيد و خـودتـان را سـرزنـش ‍ كـنـيـد. نـه مـن قـادرم به فريادتان برسم و نه شما قادريد به فـريـادم بـرسـيـد. مـن سـپـاس ايـن را كـه مـرا پـيـشتر شريك خدا انگاشتيد نگزارم ، چون سـتـمـكـاران را عـذابى دردناك در پيش است . و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كـردنـد بـه بـهـشـتـهـايـى درآمـدنـد كـه از بـسـتـرش نـهـرهـا روان اسـت ، در آن به اجازه پـروردگـارتـان مـانـدگـارنـد، درودشـان بـه يـكـديـگـر در آن بـهـشـتـهـا "سـلام " اسـت (94)...آيا به كسانى ننگريسته و نينديشيدى كه نعمت خدا با ناسپاسى و كفر پاسخ دادند و قوم خويش را به سراى تباهى درنشاندند به دوزخ (برزخى )، به آن درافتند و بـدقـرارگـاهـى اسـت . و براى خدا همتايانى ترتيب دادند تا مردم را از راه خدا بركنار و بـدور دارنـد. بـگـو: كـام بـرگـيـريـد امـا بـدانـيـد سرانجامتان رفتن به آتش است . به بـنـدگـانـم ، بـه آن كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد بـگـو كه نماز را اقامه كنند و از آنچه روزيشان داديم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آن كه روزى بيايد كه در آن نه خريد و فـروشـى هـسـت و نـه دوسـتـى يـى(95)...و (يـاد كـن ) هـنـگـامـى را كه ابراهيم گفت : پـروردگـار مـن ، در ايـن شـهرستان امنيت برقرار كن و مرا و پسران مرا دور دار از اين كه بتان را بپرستيم .
پروردگار من ، آنها بسيارى از آدميان را گمراه كردند. پس هر كس از من پيروى كرد او از مـن است ، و هر كس مرا نافرمانى كرد بيشك تو آمرزنده اى مهربان باشى ... سپاس خداى را كـه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيده ، بيگمان پروردگارم دعا را در نهايت دقـت مـى شـنـود. پـروردگارم ، مرا و از بازماندگان و نسلم برپا كننده نماز قرار بده ، پـروردگارم و دعاى ما بپذير و اجابت فرما. پروردگار ما مرا و پدر و مادرم را و مؤ منان را در رخـداد بـرپـايـى حساب (يا حسابرسى ) بيامرز. و مپندار كه خدا از آنچه ستمگران مـى كـنـنـد غـافـل است ، واقع جز اين نيست كه آنان را تا رخدادى كه طى آن چشمها خيره مى گـردد فـرصـت مـى دهـد، در اثـنـاى آن رخـداد (رخـداد مـردن و انـتـقـال به زندگى برزخى ) سرافكنده مى شتابند و (شرمنده از پستى وجودشان ) به خـود نـمـى نـگـرنـد (و تـاب ديـدن هـسـتـى پـسـت خـويـش ‍ را نـدارنـد) و از هول صحنه ، دلشان تركيده است . و (تو اى پيامبر) آدميان را از آن لحظه اى (لحظه مردن ) بـتـرسان كه عذاب در مى رسد و كسانى كه ستم كردند مى گويند پروردگار ما، مدت كـمـى بـه مـا مـهـلت بـده دعـوت ترا (به اسلام و حيات طيبه ) مى پذيريم و پيامبران را پيروى مى كنيم . فرمايد: مگر شما پيش از اين قسم نمى خورديد. كه انقراض نداريم ؟ و در خـانـه هـاى كـسـانـى ساكن شديد كه به خود ستم كردند و برايتان روشن شد كه با آنـان چـه كـرديـم و براى شما سرگذشتهاى تاريخى را برخوانديم ؟ و چنين رخ داد كه تـدابـيـر خـصمانه اى كردند و تدبير خصمانه شان در ديون الهى ثبت است و گرچه آن نـقـشـه هـاى توطئه گرانه چندان دقيق و علمى بود كه مى شد با آن كوهها را از جاى كند. بـنـابـرايـن مپندار كه خدا وعده اى را كه به پيامبرانش داده است (پيروزى در دنيا و بهشت آخـرت ) خـلاف كـنـد زيـرا كـه خـدا عـزيـزى انـتـقامستان است . طى رخدادى كه جهان طبيعى دگـرگـون گـشـتـه ايـن جهان طبيعى نباشد و آسمانها (ى جهان طبيعى ) دگرگون شود و بـراى خـداى واحـد قـهـار حـضـور يـابـند (رخداد قيامت )، و تبهكاران را بينى كه با هم در زنـجـير بسته اند، پيراهنشان از قير ذوب شده باشد و رويشان را آتش پوشانيده تا خدا هـر "خـود"ى را آن (پـاداش و كـيـفـر) دهـد كـه انـجـام داده و تحصيل كرده باشد، بيگمان خدا سريع الحساب است . اين ، اعلاميه اى براى آدميان است و تا بوسيله اش هشدار داده شوند و تا بدانند كه او معبودى يگانه است و تا خداوندان خرد چند لايه درس بگيرند(96)
53: هفتاد و دومين سوره مكى ، انبياء
به نام خداوند بخشنده مهربان
حـسـابـرسـى آدمـيـان (بـا گـذشـت ايـام ) بـه آدمـيـان نـزديـك گـشـت حال آن كه آنان غافل از آن هستند و روى گردان (از درسهاى پروردگار). هر درس تازه اى از پروردگارشان برايشان خوانده شد آن را در حالى گوش كردند كه بازى مى كردند و ذهنشان به سرگرمى مشغول بود و كسانى كه ستم كردند در گوشى به هم مى گفتند: مـگـر اين آدمى مثل شما نيست ، با وجود اين شما به او اجازه مى دهيد جادوگرى نمايد و شما نـگاهش مى كنيد؟ آن پيامبر هم گفت : پروردگارم كه بسيار شنواى بسيار داناست مى داند چـه سـخـنـى در جـهانهاى برين مى رود و چه در روى زمين . حتى گفتند: خوابهاى پريشان اسـت (حـالتـهاى دريافت وحى )! حتى : آن را از پيش خود ساخته است ! بالاتر: او شاعرى اسـت ، پـس بـايـد هـمانگونه كه پيامبران گذشته فرستاده شدند معجزه اى براى ما به ظهور آورد. پيش از ايشان (كفار عرب ) هيچ مدينه اى كه (در دوزخ برزخى ) هلاكش كرديم ايـمـان نـيـاورد، بـا ايـن وصـف آيا اينها ايمان مى آورند؟ و پيش از تو فقط مردانى (و نه فـرشـتگانى ) كه به آنان وحى مى كنيم فرستاديم ، و آنان هم بدنهايى كه احتياج به خـوراك و تـغـذيـه نداشته باشند يا جاودانه باشند نبودند. بعلاوه ، وعده و تهديدى را كـه كـرديـم بـه انـجـام رسـانديم به اين ترتيب كه پيامبران و كسى را كه مشيت ما بود (يـعـنـى مـردان و زنـان مـؤ مـن شـايـسـتـه كـردار را) نـجـات داديـم (در دنـيـا از عـوامـل مـخـل رشـد مـعنوى ، و پس از رحلت از آتش و عذاب دوزخ برزخى ) و مسرفان را (در دوزخ بـرزخـى ) هـلاك كرديم . چنين رخ داد كه به سوى شما كتابى فرو فرستاديم كه در آن درس شـمـا هـسـت ، آيا باز هم تعقل نمى كنيد؟ و چه بسا مدينه اى را كه ستمگر بود درهـم شكستيم و پس از آن قومى ديگر بوجود آورديم . پس آن مدينه ستمگر مشرك همين كه گـزنـد كيفرى ما را احساس كردند بنا كردند به دويدن و گريختن از آن . ندويد! و پيش آنـچـه در مـيـانـش خـوشـگذرانى مى كرديد و پيش اقامتگاههايتان برگرديد باشد كه (در صـحنه جرم و جنايت ) بازخواست شويد. گفتند: اى واى بر ما كه ستمكار بوديم (برخود و بـر ديـگـران ). ايـن حـرف را يكسره تكرار مى كردند تا آنان را درويده هايى خاموش و بـى حـركت گرداندم . و ما جهان برين و جهان طبيعى و جهانى را كه ميان آن دو است (يعنى جـهـان انـسـانـى گـشـوده خـود مـخـتـار را) بـازيگرانه نيافريديم . اگر خواسته بوديم سـرگـرمـيـى بـگـيـريـم از حضرت خويش گرفته بوديم اگر چنين كاره اى بوديم . اما واقـعـيـت ايـن اسـت كـه حـق را بر پيكر باطل مى كوبيم تا آن را فرو شكند تا بناگاه آن نـابـود شـونـده بـاشـد، و واى بـر شـمـا به سبب آنچه بر زبان مى آوريد. و هر كس در جـهـانهاى برين و جهان طبيعى است به او تعلق دارد و هر كس در حضرت اوست سر از خود بـزرگ بـينى از پرستش و اطاعتش نمى پيچد و نه احساس خستگى مى نمايد. شب و روز و بى آنكه سستى پيدا كند تسبيح مى گويند و زبان به تنزيهش گشوده دارند. مگر (اين مشركان عرب ) معبودهايى از جهان طبيعى (باد، باران ، آتش و...) برگرفته اند كه آنها آدمـيان را پس از مردن به حياتى ديگر انتقال مى دهند؟! اگر در جهان برين و جهان طبيعى خـدايـانـى - و نـه خـداى يگانه - مى بودند اين دو جهان به فساد مى گراييد. بنابراين خـداى يـكتايى كه پروردگار عرش است منزه از وصفى است كه اينها از جهان هستى دارند. او را هـيـچ مـوجـودى در مـورد آنـچـه مـى كـنـد پـرسـش و مـؤ اخـذه نـكـنـد حـال آن كه همه موجودها مورد سؤ ال و مؤ اخذه اند(97)...و هر يك از اينها كه بگويد من در مـرتـبـه اى دون او خـدا هستم او را با دوزخ كيفر دهيم ، ستمكاران را چنين كيفر دهيم . مگر كسانى كه كافر شدند نديدند كه آسمانها و زمين بهم بسته بودند و يكپارچه و آن دو را از هم جدا ساختيم و همه چيز را با آب زنده كرديم ؟ آيا با اينهمه ايمان نمى آورند؟! و در زمـيـن تـثبيت كننده هايى قرار داديم تا ايشان را نجنباند، و در آن گشودگيهايى بصورت راه قرار داديم باشد كه آنان راه يابند. و آسمان (يا جهان برين ) را سقفى محفوظ ساختيم حـال آن كـه آنـان از درسهاى (يا پديدارهاى معجزه آساى ) آن روى گردان اند. و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را بيافريد، همه در مدارى شناورند. و ما براى هيچ بشرى پيش از تو جاودانگى مقدر نكرديم ، پس اگر تو بميرى آنان ماندگارند؟ هر "خود"ى مرگ را تـجـربـه مـى كـنـد، و ما شما را با پيشامد بد و پيشامد خوشايند مى آزماييم تا چه كسى بـلغـزد، و سـروكـارتـان بـا مـاست (98). و كسانى كه كافر شدند وقتى ترا ديدند تـنـهـا كارى كه مى كنند اين است كه ترا مسخره كنند كه اين است آن كه معبودهايتان را به بدى ياد مى كند؟ حال آن كه خودشان به درس ‍ خداى رحمان كافرند. اين آدمى را از شتاب ورزى آفـريـديـم . رخـداداهـايـى را كـه نشان من دارند به شما نشان خواهم داد، بنابراين تسريع در وقوع آنها را از من نخواهيد. و مى گويند اگر شما راست مى گوييد اين وعده و تـهـديـد چـه زمانى رخ مى دهد؟ اگر كسانى كه كافر شدند بدانند آن زمانى رخ دهد كه نمى توانند آتش را از صورتشان و از پشتشان پس زنند و نه كسى به دادشان مى رسد، و در واقـع بـنـاگـه در مـى رسـد و مـات و مبهوتشان مى سازد بطورى كه نه مى توانند دفـع آتـش كـنـند و نه مهلت پيدا مى كنند. و چنين شد كه پيامبران پيش از تو را هم مسخره كـردنـد، در نتيجه كسانى كه آنان را مسخره مى كردند گرفتار همان رخدادى شدند كه آن را بـه شوخى و تمسخر گرفته بودند(99)...بگو: واقعيت اين است كه من از طريق و بـواسـطـه وحى به شما هشدار مى دهم ولى كران وقتى هشدارشان دهند بانگ هشدار را به گوش نگيرند. و اگر بادى از عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد فرياد بردارند كه واى بر ما، ما ستمكار بوديم . و در رخداد قيامت ميزانهاى به عدالت سنج را بنهيم بطورى كـه هـيـچ "خـود"ى ستم نبيند و هر چند مقدارش دانه گياهى باشد آن را فرا ميزان آريم ، و همين بس كه ما حسابگر باشيم . و چنين رخ داد كه ما به موسى و هارون آن كتاب جدا كننده حـق از بـاطـل (و زيـبا از زشت ) را داديم كه روشنايى و درسى براى متقيان بود، آن كسان كـه از پـروردگـارشـان در مـورد آينده ناپيدا بيمناك اند و آنان از لحظه مردن برپايى قيامت نگران اند(100)...