پاى درس پروردگار ، جلد ۱۱

جلال الدين فارسى

- ۲ -


39: پنجاه و هشتمين سوره مكى ، زمر
...آن اسـت خـدايـى كـه پـروردگـار شـمـاست فرمانروايى (تكوينى و تشريعى ) به او تـعـلق دارد، مـعـبـودى جـز او نـيست . بنابراين به كجا روى مى آوريد؟ اگر كافر شويد بـيـگـمـان خـدا از شـمـا بـى نياز است و براى بندگانش كفر را نمى پسندد، و اگر شكر گـزاريـد آن را بـراى شـمـا مـى پـسـنـدد. و هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نخواهد كـشـيـد، وانگهى بازگشت شما به سوى پروردگارتان است (در لحظه مردن به وضعيت تكوينى پيش از تولد باز مى گرديد و توان كار آگاهانه و ارادى از شما سلب شده با خـدا سـروكـار داريـد). آنـوقـت به شما خبر مى دهد كه چه مى كرديد، چون او به آنچه در انـدرون آدمـى اسـت بـس دانـاسـت . و اين آدم (اشاره به كافرى سرشناس ) چون صدمه اى بـبـيـند دست دعا در حالى به درگاه خدا بالا مى برد كه به او گراييده باشد. بعد همين كـه او را نـعـمـتـى از خـود عـطـا كرد آنچه را پيشتر به درگاه او مى گفت فراموش كرد و براى خدا همتايانى قائل گشت تا ديگران را از راه خدا (سير تقرب ، و رشد معنوى ) باز دارد و بيرون برد. بگو: پاسى با كفر خويش برخوردار شو و در عيش باش چون بيشك تـو از هـمـدمـهاى آتشى .(اين كافر سرشناس مرفه در عيش و نوش بهتر است ) يا آن كس كـه سـاعـتـهـاى شـب را بـه دعـا ايـسـتـاده و سـر بـه سـجـده مـى نهد و برمى خيزد از بيم زنـدگـانـى پـس از مـرگ و امـيـد بـه ايـن كـه رحـمـت پـروردگـارش شـامـل حـالش گـردد؟ بـگـو: آيا كسانى كه مى دانند (علم به زندگى بازپسين و جهان - انـسـان شناسى وحيانى دارند) و كسانى كه نمى دانند يكسان و برابرند؟ تنها خردمندان (صاحبان چند لايه عقلى(37): تفكر، تعقل ، و تفقه در دين يا زندگى شناسى ) درس مـى گـيـرنـد. بـگـو: اى بـنـدگـان مـن كه ايمان آورديد، از پروردگارتان پروا گيريد كـسـانـى كـه در اين دنيا احسان كردند وضعيت نيكى (پس از ترك زيستن ) دارند و سرزمين خـدا پـهـناور است (و مى توان از سرزمين تحت سلطه مستكبران و مترفان هجرت كرد) بيشك به مقاومت كنندگان (در برابر سلطه ، طاغوت ، حكمت جائر و...) بدون محاسبه پاداششان را خـواهـد داد. بـگـو: مـن دسـتـور يـافته ام كه خدا را در حالى كه بپرستم كه زندگى را سـرتـاسر براى او كنم . و دستور يافته ام كه نخستين و برترين مسلمان باشم . بگو: من مى ترسم اگر در برابر پروردگارم نافرمانى كنم گرفتار عذاب رخدادى وحشتناك گردم . بگو: من خدا را پرستش و اطاعت مى كنم در حالى كه زندگى را يكسره و بتمامى و بـدون ذره اى كـم و كاست خاص او كرده ام . بنابراين شما هر چه را مى خواهيد، و همه آنها دون اوسـت ، بـپرستيد. بگو: بيشك زيانكاران آن كسانى هستند كه در واقعه قيامت خودشان را و كـس و كـارشـان را از دسـت داده بـاشند. هان ! زيانبرى نمايان ، جز آن زيانبرى نيست (38)...بـگـو: اى قـوم مـن ، از مـوضـع خـودتـان عـمـل كنيد چون من هم در كارم ، اما بزودى (در لحظه مردن ) خواهيد دانست چه كسى را عذابى آيـد كـه خـوار و رسـوايـش كند و بر او عذابى دائم درآيد. ما اين كتاب را كه حاوى معارف بايسته است بر تو فرو فرستاديم براى آدميان ، از اين رو هر كس هدايت يافت به نفع و صـلاح خـودش خـواهـد بـود و هـر كـس گـمـراه شـد در واقـع بـه زيـان خـودش عـمـل كـرده اسـت و تو گماشته بر سر آنان نيستى . خداست كه "خود"ها را در لحظه مردن آنـهـا بتمامى دريافت مى كند و آن كس را كه نمرده است در خوابش دريافت مى كند آنگاه آن را كـه مـرده در نـظـام تـكـويـنى نگاه مى دارد و آن ديگرى را رها مى كند تا مدت معينى كه اجـلش بـرسـد. بـيـگـمان در آن پديدارها براى مردمى كه مى انديشند درسها هست . يا به جاى خدا شفيعانى گرفتند. بگو: با اين كه اختيار و توانايى هيچ كار را نداشته باشند و تـعـقـل هـم نكنند (باز هم آنها را شفيع مى دانيد)؟! بگو: شفاعت (به قرب خدا در آوردن و كمك كردن به اين سير اعتلايى ) مطلق تعلق به خدا دارد. فرمانروايى جهانهاى برين و جهان طبيعى از آن اوست ، وانگهى به سوى او باز برده مى شويد(39)...اگر كسانى كـه سـتـم كـردند مالك تمامى روى زمين و مالك يك برابر آن باشند در رخداد قيامت براى مـصون ماندن از عذاب بدى كه كيفرشان است حاضرند همه را بپردازند، و در لحظه مردن هـم چيزهايى از كيفر خدا ديدند كه هرگز حسابش را نمى كردند و بديهاى آنچه كردند و بـدسـت آوردنـد هـم برايشان آشكار گشت و رويدادهاى تلخى كه به تمسخر و ريشخندش گرفته بودند بر آنها واقع گشت . اين آدم (كافر سرشناس ) اگر مصيبتى برايش پيش آيـد دسـت دعـا بـه طـرف مـا دراز مـى كـنـد، بعد چون از جانب خودمان (رحمتى رحمانى و نه رحمتى پاداشى ) نعمتى به او داديم مى گويد: من با هوش و دانش خودم آن را بدست آوردم . حـال آن كه آن نعمت مايه يك آزمايش است اما بيشترشان نمى دانند. اين اختصاصى به وى نـدارد، چـون كسانى در اعصار گذشته همين را گفتند و آن اندوخته ها و دستاوردهايشان (در لحـظـه مـردن ) هـيـچ فـايده اى به حالشان نداشت بطورى كه بديهاى آنچه انجام داده و بدست آورده بودند گريبانگيرشان شد، و از اينها معاصرانت هم ، كسانى كه ستم كردند (در لحـظـه مـردن ) بـديـهاى آنچه انجام داده و بدست آورده اند را به كيفر دريافت خواهند كـرد و قـادر به دفع كيفر هم نخواهند بود. آيا ندانستند كه خداست كه روزى را براى هر كس بخواهد بگستراند يا تنگ گرداند؟ بيگمان در آن درسهاست براى مردمى كه ايمان مى آورنـد(40)...و به سوى پروردگارتان بگراييد و خودتان را تسليمش كنيد پيش از آن كـه عـذاب (دوزخ بـرزخـى ) بـرايـتـان روى دهـد بـعد هم هيچ كس نباشد كه به دادتان برسد. و بهترين آموزه هايى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شد پيروى كنيد.
پـيـش از آن كـه عـداب (دوزخ بـرزخـى ) بـنـاگـهـان بـه شما در رسد در حالى كه متوجه نـيـسـتـيد. تا هيچ كس نگويد: اى دريغا بر آن كوتاهيها كه در اطاعت از خدا كردم و بر اين كـه از مـسـخـره كـنندگان (رويداد كيفر و پاداش ) بودم . يا كسى در آن لحظه بگويد كه اگـر خـدا (با فرو فرستادن درسهاى زندگى ، و مبعوث كردن پيامبران ) مرا هدايت كرده بـود حـتـمـا از پـرهـيـزگـاران مـى شـدم . يـا چون عذاب را ببيند گويد: اگر مى شد به زندگى دنيا برگردم از نيكوكاران مى شدم . آرى ، درسهاى من به تو رسيد اما تو آنها را دروغ شـمـردى و استكبار ورزيدى (و خود را بزرگ تر و مايه دارتر از آن شمردى كه درس زندگى فراگيرى ) و از كافران بودى(41)."
40: پنجاه و نهمين سوره مكى ، غافر يا مؤ من
"به نام خداوند بخشنده مهربان
حـا، مـيـم . فـروفـرسـتـادن ايـن كـتاب از خداى عزيز بس داناست ، آمرزنده گناه و توبه پـذيـر (يـا بـازگـشـت كـننده به رحمت رحيمى ) سخت عقوبت صاحب نعمت ريزى بيكرانه . خـدايـى جز او نيست ، سرنوشت به دست اوست (42). درباره درسهاى خدا فقط كسانى گفتگو بدخواهانه كنند كه كافر شدند، بنابراين گردش آنان در كشورها و فتوحاتشان ترا نفريبد و به اشتباه نيفكند. پيش از اينها قوم نوح درسهاى خدا را تكذيب كردند و پس از آنان قبائل مشرك مختلف ، و هر امتى آهنگ پيامبرشان كردند تا او را بگيرند، و با آراء و نـظـريـاتى كه پايه اى در واقعيات امور ندارد تلاش كردند تا آموزه هاى وحيانى را كه بر واقعيات استوار است رد و محكوم نمايند. بعد و بر اثر كارشان آنان را به باد كيفر گـرفـتـم . پـس چـگـونـه بود كيفرم ؟ و بدينسان سخن پروردگارت در مورد كسانى كه كـافـر شـدند تحقق يافت كه آنان اهل دوزخ (برزخى )اند. كسانى كه عرش (مرز جهانهاى بـريـن با جهان طبيعى و جهان انسانى ، يا تحت فرمانفرمايى و ملك خدا بر اين دو جهان ) را حـمل مى كنند (يعنى فرشتگان كه قوه مجريه اوامر الهى اند) و كسانى كه پيرامون آن (عـرش ) هـسـتـنـد سـتـايش پروردگارشان را آميخته با منزه شمارى ذاتش مى كنند و به او ايـمان (و تكيه و توكل ) دارند و براى كسانى كه ايمان آوردند طلب آمرزش و مصونيت از آثـار سـوء عـوامـل مخل زيستن و مفسد قرب خدا مى كنند و مى گويند: پروردگار ما، رحمت و دانـش تـو هـمـه چيز را فراگرفت و در بردارد، بدين سبب كسانى را كه توبه نموده رو بـه تـو نـهـاده انـد و راه تـو (راه رشـد مـعـنـوى يا سير تقرب به خدا) را پيش گرفتند بـيامرز و آنان را از عذاب دوزخ در پناه دار. پروردگار ما، و آنا را به بهشتهاى جاودانه اى كه وعده شان دادى در آر همراه با هر كس از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه صـالح گـشـت ، زيـرا كـه تو عزيز حكيمى ؛ و آنان را از پيشامدهاى ناگوار (و لايه هاى پـسـت هـسـتـى ) در امـان بـدار، و هـر كـه در آن رخـداد (رخـداد انـتـقـال از زندگى دنيا به حيات برزخى ) از پيشامدهاى ناگوار در امانش ‍ بدارى بيشك بـر او رحـمـت رحـيـمـى آورده بـاشـى و آن همان پيروزى عظيم است . بيگمان كسانى را كه كافر شدند (در لحظه مردن و انتقال به حيات برزخى ) آواز دهند كه خشم خدا سهمگين تر از خـشـمى است كه شما (در زندگى دنيا) با خود داشتيد آنگاه كه شما را به ايمان آوردن مى خواندند و شما كفر و انكار مى ورزيديد. آن كافران پاسخ دادند: پروردگار ما، ما را دوباره بميراندى و دوبار زنده كردى ، اينكه كه به گناهانمان اعتراف كرديم آيا براى بـيـرون رفـتـن (از دوزخ برزخى و رفتن به زندگى دنيا) راهى و امكانى هست ؟ اين بدان سـبـب اسـت كـه چـون خـدا بـه يـگـانـگى ياد شد كافر شديد و هرگاه براى خدا شريكى قائل شوند ايمان مى آوريد (به خداى داراى شريك و شركاء). بنابراين داورى كردن با خداى برين متعالى بزرگ است . اوست كه درسهايش و آياتش را به شما مى نماياند و از آسـمان (و شايد جهان برين و خزائن غيب ) روزى برايتان فرو مى فرستد و جز كسى كه بـه سـوى خـدا بـگـرايـد درس نگيرد. بنابراين خدا را در حالى بخوانيد كه زندگى را بتمامى و بى كم و كاست براى او كرده باشيد هر چند كافران را خوش نيايد. خدايى كه بـلند كننده درجات مؤ منان است ، صاحب عرش (فرمانرواى نظام هستى ، پيدايش و زندگى )، وحـى را كـه پـديـدار روحانى اوست بر هر يك از بندگانش كه بخواهد و اراده فرمايد القـا كـنـد تـا (مـردم را) از رخـداد روبـرو شـدن بـا پـروردگـار (در لحـظـه مـردن و انـتـقال به حيات برزخى ) بترساند. رخدادى كه طى آن آنان نمايان برون آيند بطورى كـه هـيـچ چـيـزشـان بـر خـدا پـوشـيـده نباشد. اينك فرومانروايى (بر هستى ، پيدايش و زنـدگـى ) كـه راست ؟ خداى يگانه قهار راست . اينك (در لحظه مردن هر كس ) هر كس به سـبـب آنـچـه كـرده اسـت پـاداش و كـيـفر يابد، اينك ستمى نباشد، زيرا كه خدا حسابگرى سـريع و بس پرشتاب و برق آساست . (اى پيامبر) آنان را از رخدادى كه زود آمدنى است بـترسان ، از لحظه اى كه در حالى كه خشم خويش فرو مى برند نفس به گلو در پيچد و ستمگران را هيچ يار دلسوز و هيچ واسطه و شفيع مقبولى نباشد. خدا نگاههاى دزدكى و نـيـتـهـا و انـديـشـه هاى پليد پنهانى را بداند، و خدا به حق داورى فرمايد و كسانى كه كـافـران آنها را در دعا نام مى برند و دون خدا هستند هيچ حاجتى را برآورده نمى سازند و قـدرت تـكـويـنـى داورى درباره چيزى و كسى را ندارند، بيگمان خداست كه شنوايى بس بيناست . مگر در روى زمين سير نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از ايشان بودند چگونه است ؟ آنها از ايشان نيرومندتر بودند و آثارى كه از خود بجا گذاشتند بيشتر از ايشان است اما خدا گناهان آنها را كيفر داد و در برابر خدا هيچ وسيله و قدرت بازدارنده اى نـداشـتـنـد. كـيفريابى آنها به اين سبب بود كه پيامبرانشان درسهاى مبرهن روشنگر به آنها ارائه و تعليم كردند اما آنها كافر و منكر شدند. در نتيجه خدا آنها را در قبضه كيفر نـهـاد، چـه او نيرومندى با كيفرهاى شديد و سخت است (43)...و شخصى كه ايمان آورد (از ميان مصريان عهد فرعون ) گفت : اى قوم من ، از من پيروى كنيد تا شما را به راه رشد مـعـنـوى بـرسـانم . اى قوم من ، اين زندگى پست بدست يك برخوردارى كوتاه مدت بيش نيست و زندگانى بازپسين است كه قرار و ثبات دارد. كسى كه كار بدى كرد جز مانند و معادلش را كيفر نبيند و كسى كه عمل صالحى انجام داد مرد بود يا زن در صورتى كه مؤ مـن بـاشـد چـنـيـن كسانى به بهشت درآيند و در آن بدون حساب روزى يابند. و اى قوم من ، شـگـفـتا كه من شما را به نجات (يا آزادى - عزت ) مى خوانم و شما مرا دعوت مى كنيد كه به آتش درآيم ، دعوت مى كنيد به اين كه به خدا كفر بورزم و كسى يا چيزى را شريك او بـدانـم و بـگـيـرم كـه عـلمـى و مـعـرفـتـى نـسـبـت بـه آن نـدارم حال آن كه من شما را به اطاعت از خداى عزيز آمرزگار دعوت مى كنم . حق اين است كه آنچه و آنـكـه مـرا بـه اطـاعت از او مى خوانيد نه ادعايى در مورد زندگى دنيا دارد و نه در مورد زنـدگـانـى بـازپسين ، حال آن كه همه ما با خدا سروكار داريم و اسرافكاران همدم دوزخ ‌اند. ديرى نخواهد گذشت كه آنچه را من به شما مى گويم تجربه كرده بازگو خواهيد كـرد. مـن كـارم را بـه خـدا تـفـويـض كـرده مـى سـپـارم زيـرا خـدا بـه احـوال بـنـدگـانـش بـيـنـاسـت . در پـى آن ، خـدا او را از پـيـشامدهاى ناگوارى كه از سر بدخواهى عليه او تدبير مى كردند محفوظ داشت و دار و دسته فرعون به بدترين عذاب گـرفـتـار آمـدنـد، بـه آتـش ‍ (دوزخ بـرزخـى )، آتـشـى كه هر بامداد و هر شبانگاهى در مـعـرضـش قـرار مـى گـيـرنـد. و در رخداد قيامت و برپايى آن : دارو دسته فرعون را به شـديـدتـريـن عـذاب در آوريـد. و چـون (اكـنـون و در دوزخ بـرزخـى ) عـليـه يـكـديـگـر استدلال كنند و گناه را به گردن ديگرى افكنند مستضعفان به مستكبران گويند: ما دنباله رو شما بوديم ، الآن ممكن است شما پاره اى از آتش را كه سهم ماست به جاى ما برداريد؟ مـستكبران گفتند: همه ما در آن هستيم و خدا ميان بندگانش داورى فرموده است . و كسانى كه در دوزخ ‌اند از نگهبانان دوزخ خواهش ‍ كردند كه از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را بـه نـفـع مـا حـذف كـرده تـخـفـيـف دهـد. پـاسخ دادند: مگر اين طور نبود كه پيامبرانتان درسهاى مبرهن روشنگر را به شما ارائه مى دادند؟ گفتند: آرى ، چنين بود.
گـفـتـنـد: پـس حـالا خـواهـش و دعـا كـنيد اما بدانيد كه خواهش و دعاى كافران بر باد است . بـيـگـمان ما پيامبرانمان را و كسانى را كه ايمان آوردند هم در زندگى دنيا يارى داده به پـيـروزى مـى رسـانـيم و هم زمانى كه شاهدان بپا خيزند، زمانى كه عذرخواهى ستمكاران فـايـده اى بـه حالشان ندارد و بعد از خدا بر آنها رقم خورده است و جايگاه بدى يافته اند(44)...هنگام مرگ و انتقال به حيات برزخى(45) بيشك آمدنى است و ابهامى در آن نـيـسـت ولى بـيـشتر آدميان ايمان نمى آورند (به زندگى برزخى و زندگى قيامت ). و پروردگارتان فرمود: دعا به درگاه من كنيد تا آن را اجابت كنم . بيگمان كسانى كه با خود بزرگ پندارى سر از عبادت من مى پيچند بزودى (در لحظه مردن ) در نهايت خوارى و ذلت به دوزخ (برزخى ) درآيند(46)...اوست كه زنده مى كند و مى ميراند، و چون اراده رخدادى كند آن را فرمايد باش پس روى دهد. آيا ننگريستى به كسانى كه درباره درسها و آيـات خدا بحث خصمانه مى كنند كه كارشان به كجا مى كشد؟ همان كسانى كه آن كتاب (قـرآن ) و مـحـتـوايـش را كـه پـيـامبرانمان آوردند دروغ شمردند بزودى (در لحظه مردن ) خـواهـنـد دانست ، آن لحظه كه طوقهاى آهنين بر گردنشان باشد و زنجيرها باشد و كشيده شـونـد بـه درون آب جوشان آنگاه در آتش سوخته شوند، بعد هم به آنها گفته شود: آن كسان و آن چيزها كه شريك خدا مى انگاشتيد كجايند؟ گفتند: از دست ما برفته گم شدند، در واقـع مـا پـيـشـتـر چـيـزى را مـورد تـقـاضـا و طرف دعا قرار نمى داديم . بدينسان خدا كـافران را دچار توهم و ناكامام مى سازد. آن وضعيت توهم و ناكامى به اين علت است كه شما در روى زمين (يعنى در زندگى دنيا و طول عمرتان ) شادمانى ناروا و بيجا داشتند و به علت چيزهايى كه با آن دلتان را خوش مى كرديد. از دروازه هاى دوزخ (شايد دركات جـحيم يا مراتب پست هستى ) به دوزخ درآييد و در آن ماندگار باشيد. بنابراين مى بينيد كـه جـايـگـاه متكبران بسيار بد است . مقاومت ورز چون وعده و پيشگويى خدا راست است ، در نـتـيجه دو حالت اتفاق خواهد افتاد: يا يكى و بخشى از تهديدهايى را كه مى كنيم براى آنـان روى مـى دهـد، و يـا ترا پيش خود مى بريم كه در آن صورت آنان (هم خواهند مرد) و سروكارشان با ماست (و راندن آنان به دوزخ برزخى قطعى است )(47)"
41: شصتمين سوره مكى ، فصلت
...و لحظه اى كه دشمنان خدا را در آتش (دوزخ برزخى ) گرد هم آرند نگذارندشان كه از هـم بـپـراكنند به طورى كه به محض آن كه به دوزخ رسيدند گوششان و چشم و اعضاى ادراكـيـشـان و پـوسـتـشـان عـليـه شـان شهادت داد كه چه كارهايى مى كردند. و از پوست خـودشـان پـرسـيدند: چرا عليه ما شهادت داديد؟ پاسخ دادند: خدايى كه هر چيزى را به سخن درآورد ما را به سخن درآورد و او بار اول هم شما را آفريد (و زندگى برزخى شما آفرينش دوم شماست ) و سروكارتان پس از مردن با اوست . و شما تكوينا طورى آفريده شـديـد كـه قـارد نـبـوديـد مـانـع از ايـن شـويد كه گوشتان يا چشم و قواى ادراكيتان يا پـوسـتتان عليه شما شهادت دهند. اما شما گمان بريد كه خدا بسيارى از كارهايى را كه مى كنيد نمى داند. و همان گمانتان كه به پروردگارتان برديد شما را چنين ساقط كرد تـا از زيـانـكـاران شـديـد. بـنـابـرايـن ، اگـر مشركان عرب بر عقيده و رفتارشان پاى بفشارند آتش (دوزخ برزخى ) جايگاهشان خواهد بود و در صورتى كه در آتش ‍ طلب عفو كـنـنـد تـوبه شان پذيرفته نگردد. و براى آنها تكوينا همنشينانى همدم و محيط ساختيم كـه بـراى آنـان گـذشته تاريخى و آينده شان را توجيه كرده (و مناسب كفر و استكبار و رذايـل سـاخته ) است تا بر اثرش حكم خدا درباره آنان و نسلها و گروههاى فرهنگى يى كـه پـيـش از ايـشان بود از نامرئيان و آدميان راست آمد اين حكم كه آنان زيانكار باشند. و كـسـانـى كـه كـافر شدند (به ديگران ) گفتند: به اين قرآن نسپاريد و در ميان تدريس پـيـامبر حرف بى معنى بزنيد شايد كه شما غلبه كنيد. پس قطعا به كسانى كه كافر شـدنـد عـذابى شديد مى چشانيم و كيفر بدترين كارهايشان رابه آنان مى دهيم . اين است كـيـفـر دشمنان خدا: آتش (دوزخ برزخى ) كه در آن اقامت هميشگى دارند به كيفر آن انكارها كـه در مـورد درسـهـاى مـا داشـتـنـد. و كـسانى كه كافر شدند (در دوزخ برزخى ) گفتند: پـروردگـار مـا، آن نـامـرئيـان و آدمـيـانـى را كه ما را گمراه كردند نشان ما بده تا هر دو گـروه را زيـر پـاهـايـمـان بگذاريم تا از پست شدگان باشند. بيشك كسانى كه گفتند پـروردگـار مـا خـداست و بعد هم راست قامت بر صراط قرب قرار گرفتند (در دم مردن و انـتـقال به حيات برزخى ) فرشتگان برايشان فرود آيند كه مترسيد و غم مداريد و مژده تـان بهشتى است كه به شما وعده داده شده بود. ما در زندگى دنيا عهده دار و سرپرست (اوليـاء) شـمـا هـسـتـيـم و در زنـدگـانـى بـازپـسـين (برزخى و قيامت ) هم چنين هستيم و در زنـدگـانـى بـازپـسـيـن هـر چـه دلتـان بـخواهد براى شما فراهم است و هر چه بطلبيد بـيـدرنـگ حـاضر و در اختيار است . ميهمانسرايى است از آمرزنده اى مهربان(48)...علم بـه انـتـقـال به زندگى برزخى و برپايى قيامت را منبع اوست ، هيچ ميوه اى از شكوفه اش سربرنزند و هيچ ماده اى باردار نگردد و نه بار بنهد مگر به علم او، و دمى كه آنان (كـافـران ) را بـانـگ زنـد كه كجايند آنها كه شما شريك و همتاى من مى شمرديد؟ گفتند: بـه تـو اعـلام مـى كـنـيـم كـه هـيچيك از ما بر وجودشان گواه نباشد. و آنچه زان پيش (در زنـدگـى دنـيـا، و پـيـش از انـتـقـال بـه زنـدگى برزخى ) معبودى پنداشته دست دعا به درگـاهـش دراز مـى كـردند ازنظرشان ناپديد گشت (چون واقعيت نداشت ) و دانستند كه راه فـرارى نـدارند. اين آدم (آدمى كافر) از اين كه يك ريز دعا كرده و چيزهاى خوبى بخواهد خـسـتـه نـمـى شـود اما به محض اين كه ضرر و صدمه اى به او بخورد نوميد شود و به زانـو درآيد. و هرگاه از پيشامد ناگوارى كه برايش روى داده باشد جام رحمت نعمتى به كـامـش بـريزيم مى گويد: اين فرآورده و حق من است و گمان نبرم كه قيامت برپا شود و اگر هم تكوينا با پرورگارم سروكار پيدا كنم شك ندارم كه برايم بهترين وضعيت را فـراهـم كـرده بـاشـد. بـه هـمـيـن سـبـب بـايـد كـه كـافـران را (در لحـظـه مـردن و انـتقال به حيات برزخى ) خبر دهيم كه چه كارهايى مى كردند و بايد كه آنان از عذابى خشونتبار بچشانيم . و چون اين آدم (كافر) را نعمت داديم ، روى برتافت و شانه از غرور بـالا انـداخـت و وقـتـى ضـرر و مـصـيـبـتى به او رسيد (رو به درگاه ما آورده ) زبان به دعايى عريض و طويل دراز كرد. بگو: به نظر شما اگر اين درسها از جانب خدا بود و با وجـود ايـن شـمـا بـه آن كـافـر شـديـد گـمراه تر از شمايى كه مدتهاى مديد است با آن مـخـالفـت مـى ورزيد كسى پيدا مى شود؟! بزودى پديدارهاى خود را كه در چشم اندازهاى هـسـتـى و در "خـود" آنـان هـسـت بـه آنـان ارائه و نـشـان مـى دهـيـم تـا (پـس از تـاءمـل در درسـهاى وحيانى ما) بدانند كه درسهاى ما حقيقت است . آيا در مورد پروردگارت هـمـيـن كـه او بـر هـر چـيـزى شـاهـد اسـت كـافى نيست ؟ هان ! براستى اينها درباره ديدار پـروردگـارشـان (در لحـظـه مـردن ) كـژ انـديـشـانـه شـك مى ورزند. هان ! بدانيد كه او فراگيرنده همه چيز است .(49)
42: شصت و يكمين سوره مكى ، شورى
به نام خداوند بخشنده مهربان
حـا، مـيـم ، عـيـن ، سين ، قاف . خداى عزيز حكيم اين چنين وحى مى كند به تو و به كسانى (پـيـامـبـرانـى ) كـه پـيـش از تو بودند كه آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است از آن اوست و او برترين عظيم است . فرشتگان در ستايش پروردگارشان سخن از منزه بودنش ‍ مـى رانـنـد و براى كسانى كه در زمين بسر مى برند آمرزش مى طلبند به بانگ بلندى كـه چـيـزى نـمـانده كه آسمانها از فرازشان شكاف بردارند كه هان ! بيگمان خداست كه آمـرزنـده مـهـربـان اسـت ، و كـسـانـى كـه چـيـزهـايـى دون او را اولياء خويش گرفتند خدا حـسـابشان را بدقت تمام دارد و تو گماشته بر آنان نيستى . و بدينسان درسهاى قرائت شدنى به زبان عربى را به تو وحى كرديم تا اهالى مكه و كسانى را كه پيرامون آن هـسـتـنـد بـيـم دهـى و از رخـداد گـردآمـدن (در لحـظـه مـردن و انـتـقال به زندگى برزخى ) كه در آن ابهامى نيست بيم دهى كه گروهى در بهشت گرد آمـده اند و گروهى در آتش سوزان حال آن كه اگر مشيت خدا تعلق گرفته بود همه را يك امت و گروه مى ساخت . اما مشيتش اين است كه كسى را كه بخواهد به رحمتش (رحمت رحيميش ) درآورد و سـتـمكاران هيچ ولى و هيچ ياورى ندارند. عجيب است كه اوليائى دون او گرفتند حـال آن كه خداست كه ولى است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و اوست كه بر هر چيز (و هـر كـارى در مـورد هـر چيزى ) تواناست . و حكم هر چيزى كه درباره اش اختلاف نظر و تـرديـد پـيـدا كـرديـد بـا اوسـت . آن خـدا، پـروردگـار مـن اسـت ، بـر او توكل كردم و به سوى او مى گرايم و روى مى آورم(50)...از شيوه زندگى(51) آن را بـرايـتـان بـيان و مقرر كرد كه نوح را به آن سفارش كرد و همان كه به تو وحى كـرديـم و همانچه به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم ، اين كه آن شيوه زندگى را بـپـا داريد و بر سر آن مانده از هم مپراكنيد، آنچه تو مشركان را به آن دعوت مى كنى برايشان گران و دشوار مى آيد، خدا كسى را جلب آن شيوه زندگى مى گرداند كه مشيتش بـاشـد و كـسـى را بـه آن نـائل مـى آورد كـه او بـه خداگرايد و روى آورد. و از آن شيوه زنـدگى فاصله نگرفتند مگر پس از آن كه معرفت به آن را دريافتند (يعنى آگاهانه و ارادى ) با اين انگيزه و قصد كه حق ديگران را بربايند. و اگر تقدير پروردگارت از پـيـش بـر ايـن نبود كه تا مدتى معين بمانند و عمر كنند ميان آنان فيصله داده شده بود. و شـك نـيـسـت كه كسانى كه پس از آنان كتاب وحيانى را به ميراث بردند درباره آن شيوه زنـدگى در شكى كژ انديشانه اند. با توجه به آن حقايق بايد كه دعوت (به آن شيوه زندگى ) كنى و راست قامت بر آن راه روى كه دستور يافتى و از علائق پستشان پيروى نـكـنى . و بگو: به آن كتابها كه خدا فرو فرستاد ايمان آوردم و دستور دارم كه در ميان شـمـا عـدالت كـنـم و بـرابـرى نـهـم . خـدا، پـروردگـار مـا و پـروردگـار شـمـاسـت ، اعـمـال مـا بـه مـا تـعـلق دارد و اعـمـال شـمـا بـه شـمـا، اسـتـدلال خـصـمـانـه مـيـان مـا و شـمـا روا نـيـسـت ، خـداسـت كه ما را باهم (در لحظه مردن و انـتـقال به حيات برزخى ) گرد آورد و سرنوشت ما به دست اوست . و كسانى كه درباره خـدا بـا كـسـانى به بحث خصمانه مى پردازند كه آنان دعوت خدا را اجابت كرده اند بحث خـصمانه شان از نظر پروردگارشان مردود و محكوم است و خشمى گريبانگيرشان هست و عذابى شديد دارند خداست كه آن كتاب (يعنى قرآن ) را كه حاوى معارف راستين و بايسته اسـت فـرو فـرسـتـاد و "مـيـزان " (يـعـنـى پـيـامـبرى را كه قرآن متبلور و روان در برابر ديـدگـان آدمـيـان اسـت ) را فـرو فرستاد.(52) و تو چه دانى ، شايد برپايى قيامت نزديك باشد؟ كسانى كه به قيامت ايمان نمى آورند خواستار برپايى هر چه زودتر آن هـسـتـند حال آن كه كسانى كه ايمان آوردند نگران وقوع آنند و مى دانند كه آن واقعيت دارد. هـان ! كـسـانـى كه نسبت به برپايى قيامت اظهار شك و ترديد مى كنند سخت در گمراهى انـد. خـدا درباره بندگانش آگاهى نافذى داشته آن را كه بخواهد روزى رساند در حالى كـه نـيـرومـنـدى عـزيـز اسـت . هـر كـس ‍ كـاشته هاى ويژه زندگانى بازپسين را اراده كند كـاشـته هايش را رشد و افزايش دهيم ، و هر كس كاشته هاى زندگى دنيا را اراده كند پاره اى از آن را نـصـيـبـش مـى كـنـيـم امـا او در زنـدگـانـى بـازپـسـيـن نصيبى ندارد. مگر آنان شـريكانى دارند كه شيوه اى از زندگى براى آنان مقرر و تشريع كرده اند كه خدا به آن اعتبار و ارزش نداده است ؟ و اگر نه اين بود كه رخداد داوريى قطعى وجود دارد در همين دنيا حكم تكوينى بر آنان مى رفت ، حال آن كه ستمكاران را عذابى دردناك در پيش است ، چنانكه چون آن عذاب دردناك بر سرشان آيد ستمكاران را بينى كه به خاطر آنچه كردند و بـه چـنـگ آوردنـد بـيـمـنـاك و گريان اند، و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كـردنـد در بـوسـتـانـهاى بهشت باشند و هر چه را كه بخواهند و دوست داشته باشند نزد پـروردگـارشان حاضر و آماده است . فزون يابى بزرگ و پرشكوه ، آن باشد. آن است آنـچـه خـدا مـژده اش را بـه بـنـدگـانـش مـى دهـد بـنـدگـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و اعمال صالحه داشتند(53)...و از آيتهايش آفرينش آسمانها و زمين است و جنبندگانى كه در آنها پراكنده است و او هرگاه بخواهد قادر است كه آنها را (در زندگى جديدى ) گردهم آرد. و هـر پـيـشـامـد نـاگوارى كه برايتان روى دهد به سبب كارهايى است كه كرده ايد و دسـتـاوردهـايـتـان ، و (خـدا) از بـسيارى هم در مى گذرد. و شما در روى زمين (يعنى پيش از مـردن ) قـادر بـه از كـار انـداخـتن نظام هستى ، پيدايش و زندگى نيستيد و در برابر خدا ولى و مددكارى نداريد(54)...و ستمكاران را بينى كه وقتى با عذاب رو به رو شدند مـى گـويـنـد: آيـا امـكان اين هست كه به زندگى دنيا باز گرديم ؟! و مى بينى در حالى آنان را بر آتش عرضه مى نمايند كه از خوارى و ذلت سرافكنده اند و از گوشه چشم و دزدكـى نـگاه مى كنند و كسانى كه ايمان آوردند گفتند: بيشك زيانكاران كسانى هستند كه در رخداد قيامت خودشان را و كس و كارشان را بباختند، آگاه باشيد كه ستمكاران در عذابى پـايـدار و ابدى باشند، و اوليائى كه در برابر خدا از آنان پشتيبانى كنند نداشتند، و هـر كـس ‍ خـدا او را ناكام گذارد راه به كاميابى نبرد. دعوت پروردگارتان را بپذيريد پـيـش از آن كـه زمـانـى فـرا رسـد كـه رخـدادش اجتناب ناپذير است و شما هيچ پناهگاهى نـداريـد و جـاى انـكـارى هـم براى شما نيست . پس اگر روى از پيام و درس ما برتافتند بـدان كـه مـا تـرا گـماشته يا حسابرسى بر سرشان نفرستاديم و جز رساندن پيام و درس به آنان كارى بر عهده ات نيست (55)...
43: شصت و دومين سوره مكى ، زخرف
...و اگـر از آنان بپرسى : چه كسى آسمانها و زمين را آفريد؟ البته مى گويند: آنها را خـداى عـزيـز بـسـيـار دانـا آفريد. آن كه زمين را برايتان آرامشكده ساخت و در آن برايتان راهـهـا بريد شايد شما راه يابيد، و آن كه آبى از آسمان بواسطه تقدير(56) فرو فـرسـتـاد تـا با آن شهرستان مرده اى را زنده كرديم . همين گونه شما (از زندگى دنيا به حيات برزخى ) برون برده مى شويد(57).. و كسى كه چشم از درس خداى رحمان بـربـنـدد شـيـطـانـى بر او بگماريم تا همنشين باشد، و بيشك آن شيطانها (سازندگان فـلسـفـه زنـدگى هاى پست ، و توجيه كنندگانش ) چنان كسان را از راه قرب خدا باز مى دارنـد در حـالى كـه خود مى پندارند كه راه به جايى برده اند. تا زمانى (لحظه مردن ) كه پيش ما آمد (انتقال به زندگى برزخى و نظام تكوينى پيدا كرد) گفت (خطاب به آن شـيـطـان بـاطلساز فريبكار): ايكاش ميان من و تو فاصله و بعد مشرق تا مغرب بودى ، چه همنشين بدى بود. (فرمايد:) چون ستم كرديد اين اظهار پشيمانى فايده اى براى شما ندارد و شما (تو و آن شيطان ) در عذاب اشتراك داريد. آيا با وجود اين تو (اى پيامبر) مى توانى كران را بشنوانى يا كوران و آن كس را كه در گمراهى آشكارى باشد هدايت كنى ؟ دو حـال بـيـش نـيـسـت : يا ترا از اين دنيا ببريم كه در آن صورت حتما از آنان انتقام مى گيريم . يا اين كه تهديدى را كه كرده ايم عملى ساخته به تو نشانش خواهيم داد چون ما زورمـان به آنها مى رسد. ازينرو، تو درسهايى را كه به تو وحى شده است محكم بگير و بـكـار بـنـد و بـدان كـه تـو بـر صـراط قامت افراشته رفتنى(58). و بيگمان آن (قـرآن ) البـتـه درسـى اسـت بـراى تـو و بـراى قـومـت ، و بـزودى بـايـد پـاسـخـگـو بـاشـيد(59)...و چون (در سوره مريم ، چهل و سومين سوره مكى ) پسر مريم به عنوان سرمشق (سرمشق اسلام يا حيات طيبه و سير قرب خدا) ياد مى شود ناگهان قوم تو به او خـنـده بلندى مى كنند، و گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او (كه پسر يك زن است )؟ اين را فـقط در يك بحث خصمانه نام بردند و واقعيت اين است كه آنها گروهى پيكار جوى ستيزه گـرنـد. او پـرستنده مطيع ماست كه نعمتها به او داديم (عصمت ، توانايى تكوينى شفاى بـيـمـاران و زنـده كـردن مـردگـان ، و توفيق رشد معنوى و سير تقرب ) و او را سرمشقى (انـجـيـل مـتـبـلور و روان در بـرابـر ديـده مـردمـان يـا "مـيـزان ") سـاخـتـيـم بـراى بـنـى اسـرائيـل (تـا مـانـنـدش ‍ شـونـد). و اگـر مشيت ما تعلق بگيرد البته از شما (انسانها با اعـطـاى نـعـمـت و تـوفـيـق سـيـر تـقـرب ) فـرشـتـگـانـى در روى زمـيـن مـى سـازيـم تـا نـسـل انـدر نـسـل جـانـشـين يكديگر باشيد. و بيگمان او (پسر مريم با چگونگى زندگى خـويـش ) دانـش بـرپـايـى قـيـامت و انتقال به زندگى برزخى را در بر دارد. بنابراين دربـاره انـتـقـال بـه زندگى برزخى و برپايى قيامت ترديد روا مداريد و از من پيروى كـنيد. اين (پيروى از من ) صراط مستقيم (راه پهن شيوه افراشته قامت زندگى كردن و به قرب حق رسيدن ) است .
و مبادا شيطان شما را رو گردان (از درسهايم ) كند، چون او دشمن شناخته شده و نمايانى بـراى شماست . و زمانى كه عين آن درسهاى روشنگر مبرهن را آورد: گفت : اينك براى شما حـكـمـت (فـلسـفـه حـيـات طـيبه ، اسلام ) را آورده ام و تا پاره اى از آنچه را كه بر سرش گـفتگو و اختلاف داريد روشن كرده حل و فصل نمايم . بنابراين از خدا پروا گيريد و از مـن اطـاعـت كنيد. بيگمان ، خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست ، بنابراين او را پـرسـتـش و اطـاعت كنيد. صراط مستقيم ، اين است . آنگاه از ميان آنان گروههاى مشرك بناى بحث را گذاشتند. پس واى بر كسانى كه شرك ورزيده ستم كردند به خاطر عذابى كه در آن واقـعـه دردنـاك مـى بـيـنـنـد. مـگـر رويـدادى جـز مـردن و انـتـقال به زندگى برزخى را انتظار دارند كه ناگهان و بدون اين كه متوجه آن باشند در مـى رسـد؟ در آن دم ، دوسـتـان صـمـيـمـى دشـمـن يكديگر شوند به استثناى متقيان ، اى پـرسـتـنـدگـان مـطيع من ! نترسيد اين زمان ، و نه غم خواهيد خورد. متقيان ، همانان كه به درسهايمان ايمان آوردند و خود را تسليم آموزه هاى وحيانى كردند (يا مسلمان بودند). به بـهـشـت درآييد، شما و همسرانتان در حالى كه شما را شادى بخشند و گرامى دارند. سينى هـاى زريـن و جـامـهـا در خـدمـتـشـان مـى گـردانـنـد و در آن هـر چـه دل آرزو كـند و ديده از آن لذت برد هست و شما در آن ماندگاريد. و آن بهشتى است كه به سـبـب كـارهـايـى كـه مـى كرديد به مالكيت شما در آمده است . شما ميوه هاى فراوانى در آن داريـد كـه از آنـهـا مـى خـوريـد. بـيـگـمـان تـبـهـكـاران (در طـول تـاريـخ و هـم اكـنون ) در عذاب دوزخ (برزخى ) ماندگارند. عذابشان تخفيف بردار نـيست و خود در آن نوميد و خاموش اند. و ما به آنها ستم نكرديم و خودشان ستمگر بودند. و آواز دادنـد كـه هان اى مالك (دوزخ ) بگذار پروردگارت جان ما بگيرد و به زندگى ما خـاتـمـه دهـد! گـفت : شما در اين حالت بسى درنگ خواهيد داشت . چنين روى داد كه ما معارف بـايـسـتـه را بـه شما رسانديم اما بيشترتان معارف بايسته منطبق بر واقعيات را خوش نمى داريد. يا تصميم قاطع به كارى گرفته اند (به كفر انكار و گزينش يك زندگى پـسـت ) پـس مـا هـم تـصـميم قاطع داريم (اراده اى تكوينى بر كيفر چنين افرادى ). يا مى پندارند ما راز گوييشان و در گوشى حرف زدنشان را نمى شنويم ؟! اينطور نيست ، مى شـنـويـم و فـرسـتـادگـانـمـان كـه نـزد آنـهـا هستند ثبت مى كنند. بگو: اگر خداى رحمان فرزندى مى داشت من اولين و برترين(60) پرستنده مطيع (خدا) هستم (و بالضروره بايد من فرزندش مى بودم ، حال آن كه چنين نيست ). منزه است پروردگار آسمانها و زمين ، پـروردگار عرش ‍ از آنچه (جاهلان و كفار) درباره اش به زبان مى آورند و در توصيفش مـى گـويند. پس بگذارشان تا به منجلاب سخن نابخردانه فرو روند و بازى كنند تا بـا رخـدادشـان بـرخـورنـد رخـدادى كـه بـا آن تـهـديـد مـى شـونـد (انـتقال به دوزخ برزخى در لحظه مردن ). و اوست كه در آسمان پرستيده و اطاعت شود و در زمـيـن پـرسـتـيـده و اطاعت شود و او حكيم بس داناست . و برتر و فرخنده آمد آن كه بر جهانهاى برين و جهان طبيعى و جهانى كه ميان آندو باشد (جهان انسانى خود مختار گشوده به روى ساير جهانها) فرمانروايى دارد و علم به لحظه مرگ هر كس و هر موجودى و به برپايى قيامت را او مالك است و به او بازگردانده مى شويد (و با او سروكار داريد). و كـسـانـى كـه (ايـن كافران آنان را) نام مى برند و مخاطب دعاى خويش مى سازند قادر به شـفـاعـت نـيـسـتـنـد، و فـقـط كـسـانـى چـنـيـن تـوانـايـى را تـكـويـنـا دارنـد كـه عـلم بـه احوال و اعمال مردم داشته شهادت به حق مى دهند.(61)
44: شصت و سومين سوره مكى ، دخان
...ايـن گـروه (مـشـركـان عـرب ) مـى گـويـنـد، جـز مـردن اول بـارمـان مـردنـى نـبـاشـد و مـا را پـس از مردن زندگى دوباره نبخشند و از گور بدر نـيـاورنـد. اگـر راسـت مـى گوييد (كه در لحظه مرگ آدمى به حيات برزخى و سپس به حـيـات قـيـامـت انـتـقـال و تـحـول مـى يـابد) نياكان ما را (پيش چشم ما) باز آوريد! آيا آنها (مـشـركـان عـرب ) بـهـتـرنـد يـا قـوم تـبـع و نـسـلهـاى پـيـش از آنـهـا؟ آنـهـا را بـه دليـل ايـن كـه تـبـهـكـار بـودنـد هـلاك كـرديـم (و بـه دوزخ برزخى افكنديم ) و به اين دليل كه ما جهانهاى برين (را كه خزائن غيب و منبع رويدادها و اشياء و افراد جهان طبيعى و جهان انسانى است ) و جهان طبيعى و جهانى را كه ميان آن دو است (يعنى جهان انسانى را) در حال بازى (حال خاص كافران ) نيافريدم . آن دو را (و طبعا جهان انسانى را كه ميان آن دو جهان واقع است در نظام هستى ، پيدايش و زندگى ) با هستى واقعى و بايسته آفريديم و بس ولى بيشترشان نمى دانند (اين واقعيت عظيم و شكوهمند و تعيين كننده را). شك نيست كه وعـده گـاه همه شان (زمان جداسازى آنان ) لحظه جداسازى (و قراريابى در دركات دوزخ برزخى و در درجات بهشت آن ) است .
آن لحظه اى كه هيچ سرورى براى زير دستش قادر به كوچكترين كارى نيست و قادر به يـارى يـكـديـگـر نـبـاشـنـد مـگـر كـسـى كـه خـدا بـر او رحـمـت (رحيمى كه پاداش ايمان و عـمـل صالح و سير تقرب است ) آورده باشد، چه اوست كه عزيز رحيم است . بيگمان درخت زقـوم خـوراك گـنه ورز باشد. مثل مس گداخته در شكم مى جوشد مانند جوشيدن آب جوش . بـگـيـريـدش و بـه مـيـان دوزخ (برزخى ) بكشيدش ، وانگهى آب داغ سوزناك بر سرش بـريـزيـد كـه اين را بچش چون تو همان مقتدر عاليمقامى ! اين همان است كه در آن ترديد مـى نـموديد! بيقين (هم اكنون چنان كه در طول تاريخ بشر) پرهيزگاران در جايگاه امنى قرار دارند در بهشتها و چشمه ساران ، جامه ابريشمين نازك و ديباى زيبا در بر كرده رو به روى هم مى نشينند. همين طور حوريان سپيد سيه چشم را به همسريشان درآوريم . در آن بـهـشـتـهـا در حـال آسـايـش و آرامش تام و تمام يكايك ميوه ها را دستور مى دهند. جز آن مردن اول (انـتـقال از زندگى دنيا به حيات برزخى ) مردنى ندارند چون (خدا) آنان را از عذاب جـحـيم محفوظ داشت . بخششى است از پروردگارت ، آن است كه پيروزى عظيم بشمار آيد. پـس مـا آن درسهاى وحيانى را برزبانت جارى ساختيم تا مگر آنان ياد گيرند. بنابراين در انتظار و انديشگر بمان چون آنان هم در انتظار (فرجام كار خويش ) باشند.(62)
45: شصت و چهارمين سوره مكى ، جاثيه
واى بـر هـر دروغـبـاف گـنه ورزى . درسهاى خدا را كه برايش خوانده مى شود مى شنود، بـاز در حـال اسـتـكـبـار (و خـود بـرزگ پـندارى و نافرمانى ) بر وضع موجودش پا مى فشارد (و حاضر به تحول و نيل به بهترى و برترى نيست ) پندارى آن درسها را (كه درس بـهـتـرى و بـرتـرى و حـيـات طـيبه باشد) نشنيده است . بنابراين او را به عذابى دردنـاك مـژده بـده . و هـرگـاه چـيـزى از درسهاى ما را بداند و بفهمد آن را به استهزا مى گـيـرد. ايـنـهـا هـسـتـنـد كـه (در لحـظـه مـردن ) عـذابـى خـوار و ذليل كننده دارند. دوزخى در آتيه دارند و هيچ چيزى از آنچه در زندگى دنيا به چنگ آورده انـد بـكـارشـان نـيـايـد و نه اوليائى كه براى خودشان برگزيده اند به دردشان مى خـورد و عـذاب هـولنـاكـى دارنـد. ايـن (درس ، و درسـهـايـى كـه تـا بـه حـال داده ايـم ) مـايه هدايت است ، و كسانى كه به محتواى درسهاى پروردگارشان (و اين كـه اسـاسـا درسـى بـاشـد) كـافـر شـدنـد عـذابـى دردنـاك نـاشـى از پـليـدى دارنـد(63)...بـه كـسـانى كه ايمان آوردند بگو: از كسانى كه به رخدادهايى كه با خـدا نـسبت دارد تا طى آنها مردمى را به سبب كارهايى كه مى كردند پاداش و كيفر دهد اميد ندارند درگذرند. كسى كه عمل صالحى انجام داد به صلاح خودش باشد و كسى كه كار بـدى كـرد بـه ضـرر خـودش بـاشـد، وانـگـهـى (در لحـظـه مـردن ) سـروكـارتـان بـا پروردگارتان است (64)...
كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدند پنداشته اند ما آنها را در رديف و جايگاه كسانى قرار مـى دهـيـم كـه ايـمـان آوردنـد و كارهاى شايسته كردند بطورى كه زندگيشان و مرگشان يـكـسـان بـاشـد؟ چه بد داورى مى كنند! حال آن كه خدا آسمانها و زمين را واقعيتى بايسته آفـريـد تـا هر كس را با آنچه كرد و بدست آورد پاداش و كيفر دهد و بر آنان هيچ سستى نـرود. آيـا بـه كـسـى كه علائق پستش را معبود خويش ‍ ساخت و خدا با علمى كه به حالش داشـت او را نـاكـام گـذاشـت و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر ديده اش پوششى قرار داد نـگـريـسـته و در حالش انديشيده اى ؟ پس از (كار تكوينى ) خدا چه كسى مى تواند او را كـامـيـاب گـرادانـد؟! آيـا هـنـوز هم درس نمى گيرند؟ و گفتند: جز همين زندگى دنيا وجود ندارد، مى ميريم و زنده مى شويم (يعنى به دنيا مى آييم يا متولد مى شويم ) و زمان است كـه بـا گـذشـتـش مـرگ را بـراى مـا پـيـش مـى آورد. حـال آن كـه عـلمـى بـه ايـن موضوع ندارند و فقط گمانه زنى مى كنند. و وقتى درسهاى مـسـتـدل و روشـنـگـر مـا براى آنان خوانده مى شود استدلالى جز اين ندارند كه اگر شما (پيامبران ) راست مى گوييد پدران ما را زنده پيش ما آوريد. بگو: خداست (نه من ) كه شما را زنـده مى كند (به دنيا مى آورد) بعد شما را مى ميراند، وانگهى در رخداد قيامت كه در آن ابـهـامـى نـيـسـت گـرد هـم آورد، ولى بـيـشـتـر آدمـيـان (ايـن جهان - انسان شناسى را) نمى دانند(65)
46: شصت و پنجمين سوره مكى ، احقاف
بـيـشـك كـسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست . سپس قامت افراشته سير تقرب يافتند نـه خـطـرى تـهـديـدشـان مـى كـنـد و نـه غـم خـورنـد. آنـان اهـل بـهـشت اند، در آن ماندگارند به پاداش آنچه انجام مى دادند (و هستى هاى برينى كه به آن نائل شدند(66))...
و آن كـس كـه بـه پـدر و مـادرش گـفـت : بدا به حالتان ! مرا از اين مى ترسانيد كه از زنـدگـى دنـيـا بـه زنـدگـى جـديـدى انـتـقـال يـابـم حـال آن كـه نـسـلها پيش از من مرده و رفته اند (و خبرى از آنها نداريم )؟! و آن دو در حالى كه به درگاه خدا تضرع مى نمودند به او گفتند: واى برتو! (به زندگى پس از مرگ ) ايـمـان بـيـاور، زيـرا وعـده و وعـيـد خـدا راسـت اسـت . اما او مى گفت : اين جز اسطوره هاى پـيشينيان نيست . چنين كسانى همراه با گروههاى بيشمارى از نامرئيان و آدميان كه پيش از اين افراد بودند اين كلام الهى كه آنان زيانكار باشند درباره شان محقق گشت . و هر يك از ايـن گـروهـهـاى بـزرگ بـشـرى مـراتـبـشـان را كـه مـعـلول اعـمالشان است دارند تا بطورى كه كيفر اعمالشان را دريافت كنند كه هيچ ستمى بـر آنـهـا نرفته باشد. و لحظه اى كه كافران را بر آتش (دوزخ برزخى ) عرضه مى دارنـد ايـن را ادراك مى كنند كه چيزهاى طيب و پاكتان را در زندگى دنياتان بهدر داديد و كام از آن زندگى برگرفتيد تا اينك با عذاب خوارى و ذلت آور كيفر مى بينيد به سبب آن اسـتـكـبار و خود بزرگ پندارى نارواى كه در زمين داشتيد و به علت آن زشتكاريها كه مى كرديد(67)