نيايش‌هاي سحرگاه


لذت و بهجت نماز شب

يا رب شب دوشين چه مبارك سحري بود.

استا شهيد مطهري مي‌گويد:

«ما يك سلسله لذت‌هاي معنوي داريم كه معنويت ما را بالا مي‌برد. براي كسي كه اهل تهجد و نماز شب است، جزو صادقين و صابرين و مستغفرين بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد، آن لذتي كه يك نفر نماز شب خوان حقيقي و واقعي از نماز شب خودش مي‌برد، از آن «استغفرالله ربي و اتوب اليه»ها مي‌برد، از آن «العفو‌» گفتن‌ها و ياد كردن و دعا كردن‌هاي حداقل چهار مؤمن مي‌برد، و آن لذتي كه از آن «يا رب  يا رب» گفتن‌ها مي‌برد، هيچ وقت يك آدم عياش... احساس نمي‌كند.

لذت آن نماز شب خوان خيلي عميق‌تر، نيرومند‌تر و نشاط بخش‌تر است».[126]

پاداش پس از مرگ

امام حسين(عليه‌السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند:

آنكه عمرش را با شب‌خيزي و بندگي خداوند به پايان رساند اهل بهشت خواهد بود.[127]

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد:

در روز واپسين بعد از آن كه حق تعالي همه انسان‌ها را گرد هم آورده، ندايي به گوش مي‌رسد كه مي‌گويد:

آنان كه در دل شب از بستر خابشان كناره گرفته، خدا  را مي‌خواندند و از خشم او در هراس بودند، گام پيش نهند، سپس گروهي قدم فرا نهادند پيش از ديگران بر مقام خويش وارد مي‌شوند و پس از آنان به حساب مردم رسيدگي مي‌شود.[128]

به سند صحيح از آن حضرت روايت است كه فرمود:

در بهشتي كه اقامت‌گاه همشيگي است، درختي وجود دارد كه از آن اسب‌هاي دو رنگ (سياه و سفيد) با زين‌هايي از ياقوت و زبرجد (سنگي گران‌بها) و داراي يال و پر و بدون فضولات حيواني بيرون مي‌آيد؛ دوستان خدا بر آن‌ها سوار مي‌شوند و به هر كجا كه بخواهند پرش مي‌كنند و چون اهل بهشت آن‌ها را ببينند خطاب به آنان مي‌گويند: اي برادران، با ما به انصاف رفتار نكرديد، سپس از خداوند مي‌پرسند: پروردگارا! اين بندگانت چگونه به اين مقام رسيده‌اند؟ ملكي از عرش، بانگ زند كه اينان در دنيا شبانگاه براي نماز از خواب برمي‌خواستند؛ در حالي كه شما خواب بوديد، آنان روزه داشتند، ولي شما طعام مي‌خورديد، آن‌ها در راه خدا انفاق مي‌كردند و شما دست تنگ مي‌داشتيد، آنان خدا را بسيار به ياد مي‌آوردند و هر چند او را دوست مي‌داشتند، ولي  از ترس و هراس (عذاب) او گريه سر مي‌دادند.[129]

هم‌چنين روايت است كه حق تعالي به حضرت موسي(عليه‌السلام) فرمود:

اي موسي! در نماز شب، تاريكي قبر را به ياد آور.[130]

اي موسي، در تاريكي شب از از خواب برخيز (و با من به نجوا بنشين) تا قبرت را باغي از باغ‌هاي بهشت قرار دهم.[131]

اين عبادت از موعظه‌هاي ابوذر غفاري بر در كعبه به حاجيان است كه مي‌گفت:

حجي به جاي آور كه تو را به اهداف بلند برساند، روزه‌اي بگير كه تو را از رنجش قيامت باز دارد و براي ايمني از وحشت قبر در تاريكي شب دو ركعت نماز بگزار.[132]

عارفي را پس از مرگش به خواب ديدند و از او پرسيدند: «خداي با تو چه  كرد؟ گفت: اين همه اشارت‌ها ناپديد شد و آن ـ همه ـ عبارت‌ها همه ناچيز شد و هيچ چيز به كار نيامد مگر آن تسبيح‌ها كه بامدادان كردمي».[133]

مرا در اين ظلمات آنكه رهنمايي كرد         نياز نيم شبي بود و گريه سحري[134]

اشك‌هاي سحري

اشك‌ريزي، به ويژه سرشك سحري كه از يادآوري گناهان و ترس و هراس از عذاب خداي قهار و سختي‌هاي روز واپسين بر گونه‌هاي خداگرايان جاري مي‌شود، به چند دليل بهترين آداب به شمار مي‌آيد:

1ـ گريستن بر رقت قلب، و نرمي و نازكي دل بر اخلاصي دلالت دارد كه اجابت در دامانش حاصل است.

2ـ نشانه انقطاع الي الله و داشتن خشوع فراوان است.

3ـ گردن نهادن به توصيه‌ها و فرماني است كه خداي سبحان به پيامبرانش داشته است؛ 

4ـ ويژگي‌هايي را كه اشك‌ريزي داراست در طاعات ديگر يافت نمي‌شود.[135]

از آيت الله جوادي آملي نقل است: دل مؤمن كه عرش رحمان خوانده شده، بر اشك استوار است؛ زيرا «قلب المؤمن عرش الرحمن» و «كان عرشه علي الماء»[136].

حافظ ز ديده دانه اشكي همي فشان            باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما

خداوند به حضرت موسي(عليه‌السلام) مي‌فرمايد:

اي پسر عمران... از ديدگانت اشك را به من ببخش.[137]

به حسن آنچه كه دادند ندانه‌اند مگر           همه از اشك بصر بوده و آه سحري

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روايت است كه:

1ـ هر چيزي را پيمانه و سنجشي است، جز گريستن (براي خدا) كه يك قطره از آن درياهايي از آتش (عذاب) را فرو مي‌نشاند.[138]

2ـ چنانچه در يك ملت و گروهي تنها يك نفر آن‌ها از بيم (عذاب) خداوند بگريد، حق تعالي بر همه آنان ترحم كند. [139]

3ـ گريستن از ترس (عذاب) خداوند، موج‌هاي درياي خشم حق تعالي را فرو مي‌نشاند. [140]

4ـ هر كس از گناهي بگريد بخشوده مي‌شود، و هر كه از ترس آتش عذاب گريه كند، خداوند او را از آتش ايمن گرداند و آنكه از شوق بهشت به گريه افتد، خداوند در بهشتش جاي دهد و ايمني از هراس بزرگ قيامت را براي او بنويسد. و اگر كسي از بيم (قهر) خداوند اشك بريزد، آن حضرت او را با پيامبران و صديقان و شهدا و نيكان محشور سازد و اينان چه نيكو رفقايي هستند.[141] 

5ـ هيچ مؤمني نيست كه سرشگ چشمانش به اندازه پر مگسي بر گونه‌هايش جاري گردد، جز آنكه خداوند آتش را بر روي او حرام كند.

كنونت كه چشم است اشكي ببار               زبان در دهان است عذري بيار

در برخي از احاديث آمده است هر چند به اندازه سر مگش هم باشد از چشمانش اشك بگيرد.

از امام صادق(عليه‌السلام) روايت است:

من نور قلب را مي‌جستم، آن را در انديشيدن و گريستن يافتم.

نقل است كه كسي «پيامر(صلي الله عليه و آله) را در خواب ديد، ـ پيامبر وي را فرمود: ـ قرآن خواندي، گريستن كو؟»

پيامبر(صلي الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) فرمود:

يا علي، بر تو باد به گريستن از ترس و هراس (عذاب) خداوند كه به ازاي هر سرشك آن، خانه‌اي در بهشت براي تو بنا مي‌شود.

تا به خرمن برسد كشت اميدي كه تو راست           چاره كار به جز ديده باراني نيست

گويند كسي رويي زيبا به خواب ديد و مي‌گفت: هرگز از آن نيكوتر نديه بودم. چونان كه مي‌درخشيد، به او گفتم: چه نيكو رويي داري، گفت: ياد داري آن شب كه بگريستي؟ گفتم: دارم، گفت: من از آن اشك تو برگرفتم، به روي خويش اندر ماليدم، روي من چنين شد كه مي‌بيني.[142]

همچنين در حديث است كه اگر دل و جانت بسته بود و ديدگانت بخيلي كردند، خود را به حالت گريه درآور.[143]

تاك خويش از گريه‌هاي نيمه شب سيراب دار         كـز  درون  او شـعـاع  آفـتـاب  آيـد  بـرون

گر بـه روي تـو حـريم خـويش را در بسته‌اند          سر به سنگ آستان زن، لعل ناب آيد برون[144]

ولي بدانيم كه خشكي و بسته شدن ديده‌هايمان از سنگ دلي است و براي اين كه در پيشگاه خداوند دلي نرم و نازك و ديدگاني سخاوتمند داشته باشيم بايد كه پيش‌تر، از خود مراقبت كنيم و در دست يافتن به آن بكوشيم. باور كنيم كه جهان را صاحبي باشد خدا نام، نگاه او را بپذيريم و نزد او آبروداري كنيم.

اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) مي‌فرمايد:

اگر كسي از شما خواست بداند كه جايگاه و منزلت او نزد خداوند چون است بايد بنگرد جايگاه و منزلت خداوند نزد او در هنگام گناه چگونه است.

«شيخ بو علي دقاق، مريدي داشت بازرگان [كه] بيمار شد [ه بود]، شيخ به عيادت وي آمد و پرسيد كه تو را چه شد؟ ـ بازرگان ـ گفت: شب برخاستم كه وضو سازم ـ تا نماز شب به جاي آرم ـ تابي بر پشت من افتا و دردي سخت پديد آمد و تب در پيوست [دردش ادامه يافت]. استاد [شيخ بوعلي دقاق] گفت: تو را به اين فضولي چه كار كه نماز شب كني؟ تو را [وابستگي به] مردار دنيا از خويشتن دور مي‌بايد كرد؛ كسي را كه سر[ش] درد كند ـ و طِلا[145] بر پا نهد، هرگز به نشود و چون دست[ش] نجس گردد [و] آستين شويد، هرگز پاك نگردد».[146]