ناى حكمت
مواعظ حضرت رسول صل الله عليه وآله وسلم به ابوذر غفارى

جواد محدّثى

- ۲ -


دلهاى خائف
دلى كه كانون خوف و خشيت از خدا باشد. ارزشمند و مقدّس است .
گوهرى است ناياب و گرانبها و ستودنى ! امّا، همه ارزش و اعتبار آن ، به خلوص در خشيت و بى ريايى در خوف است . پيامبر خدا ((ص )) در حفظ و ارزش چنين دلى ، به ابوذر رهنمود مى دهد:
((اى ابوذر...
از خدا پروا كن ، و به مردم نشان مده كه از خداوند، خشيت و خوف دارى كه تو را اكرام كنند و بزرگ بدارند، در حالى كه دلت به فجور گرفتار است (نفاق در ((بود)) و ((نمود)) !)
اى ابوذر...
در هر چيزى ، نيّت صالح داشته باش ، حتى در خوابيدن و خوردن !))
(33)
يعنى حتى مادّى ترين چيزها و كارها را (همچون خور و خواب ) مى توان بانيّت و انگيزه الهى ، تبديل به عبادت و معنويت كرد. آنكه نمازش ريايى است ، بى ارزش مى شود و آنكه طعامش براى خداست ، ارزش مى يابد. و اين ، تاءثير شگفت و دگرگون ساز نيّت در اعمال است .
((اى ابوذر!...
عظمت خداوند در دل و جانت بايد بزرگ باشد و او را به عظمت ياد كنى ...
اى ابوذر... خداوند را فرشتگانى است كه از خوف خدا همواره در حال ((قيام )) اند و تا روز رستاخيز بزرگ ، يك لحظه هم سربلند نمى كنند، ذكر همگى شان اين است كه ((سبحانك و بحمدك ...)) خدايا! تو پاك ، و منزهى ، تو را آنگونه كه شايسته اى ، عبادت نكرده ايم ...
اى ابوذر...
يك مؤ من اگر به اندازه هفتاد پيامبر هم عمل و عبادت داشته باشد، از هول و هراس قيامت آن را كوچك و كم مى شمارد. روز قيامت ، چنان هول انگيز و وحشتناك است كه فرشتگان و رسولان به زانو درمى آيند حتّى پيامبر بزرگى همچون ابراهيم ، اسحاق را فراموش كرده ، مى گويد: خدايا! من ابراهيم ، خليل توام ! مرا از ياد مبر!...))
(34)
دل خائف ، كه ميان بيم و اميد به سر مى برد، ارزش والايى دارد و سرمايه ((مؤ من )) است و در سايه همين خوف و خشيت است كه انسان از غرور عبادت مى رهد و تضرّع و نيايش و نياز به درگاه پروردگار پيدا مى كند.
عبرت از مرگ
مرگ ، قويترين دلاوران و داناترين فرزانگان را به زانو درآورده است . شترى است كه در خانه همه كس مى خوابد. سرنوشت حتمى همه انسانهاست و هركس دير يا زود، در كام آن فرو خواهد رفت . از اين رو، نبايد چون غافلان بيخبر، بى اعتنا از كنار آن گذشت .
وقتى جنازها به گورستان برده مى شود، نمايشى است از حقيقتى بزرگ و حتمى كه در انتظار ما نيز مى باشد. پيامبر اسلام ((ص )) چنين تعليم مى دهد:
((اى ابوذر...
هنگام بردن جنازه ها، هنگام نبرد و هنگام تلاوت قرآن ، صدايت را پايين بياور (و داد و فرياد راه مينداز).
اى ابوذر!... وقتى در پى جنازه اى راه مى افتى ، عقل خود را در آن حال به كار بگير، بينديش و خشوع داشته باش و بدان كه تو هم به آن خواهى پيوست !
اى ابوذر!
هرچيزى كه فاسد شود، نمك دواى آن است ، اگر نمك فاسد شود، درمانى ندارد.

(هرچه بگندد نمكش مى زنند واى به روزى كه بگنند نمك )

اى ابوذر!
دو ركعت ، بطور معمول و متعارف ، امّا از روى تفكر وآگاهانه ، بهتر است از يك شب ، شب زنده دارى با دلى كه غافل و بى توجّه است ...))
(35)
تلخى حق
حق گفتن ، حق شنيدن ، حق پذيرفتن ، همه و همه سنگين است و تلخ ، چرا كه گاهى با خواسته هاى انسان و اميال نفسانى در تعارض است . ولى پذيرفتن ((حق تلخ ))، انسان را به كمال مى رساند و زير بار نرفتن ، دل راتباه مى سازد.
پيامبر ((ص )) در اين زمينه مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
((حق )) ، سنگين و تلخ است .
((باطل )) ، سبك و شيرين است .
و چه بسا شهوت يك ساعت ، كه موجب اندوه طولانى مى گردد.))
(36)
انتقاد بجايى كه از تو مى كنند، كلمه حقى است كه پذيرفتن آن شهامت مى خواهد. بيان سخن حق در پيش ‍ روى يك خودكامه ، جهادى است بزرگ ، كه شجاعت مى طلبد. در يك قضاوت و داورى نيز، اگر راءى داور و حكم قاضى براساس ((حق )) بود، ولى مخالف راءى و پسند و خواسته دل ما، آن حق را (كه در واقع شيرين است ) تلخ خواهيم يافت و تحمل آن را سنگين و فوق طاعت خواهيم ديد. كلام نبوى ، در صدد آن است كه به ابوذر، اين زمينه و استعدادتحمل را عطا كند كه نه از گفتن حق بهراسد، نه از شنيدن حق بگريزد و نه از تحمّل حق ، شانه خالى كند.
محاسبه نفس
((اى ابوذر!...
پيش از آنكه به حساب تو برسند، خود به حسابت برس ،
كه اين كار، حسابرسى تو را در فردا، آسان خواهد كرد.
و پيش از آنكه تو را وزن كنند، خودت را بيازماى و بسنج .
و براى آن عرضه بزرگ (در قيامت ) آماده باش !
روزى كه به خداوند عرضه مى شوى و هيچ چيز نهان تو از خداوند پنهان نيست .
اى ابوذر!...
از خداوند شرم كن . سوگند به آنكه جانم در دست اوست ، من همواره وقتى براى ((تخلّى )) بيرون مى روم از شرم دو فرشته اى كه همراه منند، چيزى بر سر مى افكنم ...
اى ابوذر!...
آيا مى خواهى وارد بهشت شوى ؟ (گفتم : آرى فدايت شوم ! فرمود:)
آرزوهايت را كوتاه كن و مرگ را نصب العين خويش قرار بده و از خداوند، به نحو شايسته شرم كن .
شرم از خدا آن است كه گورستان و گورها و پوسيدگى بدنها را فراموش نكنى ، شكم و اندرونش را حفظ كنى ، سر و انديشه هايش را حفظ كنى .
هركسى كه كرامت و بزرگوارى آخرت را بخواهد، بايد زينتهاى دنيوى را رها كند. هرگاه چنين شدى ، بحق ، به ((ولايت الله )) رسيده اى ...))
(37)
آبشارى است از كلمات حكمت بار و سراسر موعظه و پند و آموزش . البته براى دلهاى حق نيوش و عبرت پذير. محاسبه نفس ، مهمترين برنامه خودسازى و كنترل خويش از تباهى هاست . و آنكه به حساب خود نرسد، باخته است .
شليك بى خشاب
دعوت ديگران به حق و معروف ، وقتى مؤ ثر است كه دعوت كننده ، خود اهل عمل باشد. به قول معروف : سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند!
عالمان بى عمل ، درختان بى ثمرند و داعيان و مبلغّان و سخنورانى كه به گفته ها و دعوتهاى خويش ، پايبند نيستند، هرگز در دل ديگران تاءثير نمى گذارند. دعوتى كه فقط از زبان برمى خيزد (نه از دل و عمل ) تنها به گوش طرف مى رسد (نه بر دل و جان ).
آموزش نبوى ((ص )) در اين زمينه چنين است :
((اى ابوذر!...
مَثَل كسى كه بدون ((عمل )) ، دعوت مى كند، همچون كسى است كه بدون ((زه )) ، كمان مى كشد و تير مى اندازد.))
(38)
كمى دقت در اين باره ضرورى است . آنچه عامل حركت تير به جلوست ، فشارى است كه با كشيدن زه كمان ، بر تير وارد مى شود و آن را به جلو پرتاب مى كند. هرچه زور بيشتر باشد و كمان و زه ، به قوّت كشيده شود، تير بيشتر جلو مى رود. امّا كمانِ بى زه چطور؟ روشن است كه تير، در همان جا، جلوى تيرانداز مى افتد و پيشروى ندارد. در مثال جديد نيز مى توان گفت :
هرچه چاشنى يك گلوله بيشتر باشد، شدت انفجار واشتعال قوى تر است و ((بُرد)) گلوله هم ، بيشتر.
سخن و دعوت ، همچون تير و گلوله است . ((عمل )) به مثابه خرج و چاشنى و انرژى متراكم براى پيش بردن تير و گلوله است . آنكه بى عمل ، اقدام به ((دعوت )) مى كند، دعوت و كلامش بى تاءثير است .
بشنويم اين شعر را كه :

تير سخنت به آب شليك مكن بيهوده و بى حساب شليك مكن
حرف و عمل تو، چون ((سلاح )) است و ((خشاب )) هشدار كه بى خشاب ، شليك مكن

((اى ابوذر!...
خداوند، با ((اصلاح )) يك بنده مومن ، فرزندان و نوادگان و خانواده او و اطرافش را هم اصلاح مى كند.))
(39)
مايه فخر خداوند
((اى ابوذر!...
خداوند به سه نفر بر فرشتگانش مباهات مى كند و مى بالد:
اوّل : مردى كه در بيان خشك ، به تنهايى اذان و اقامه مى گويد، سپس به نماز مى ايستد. خداوند به فرشتگان مى گويد:
به بنده من بنگريد! نماز مى خواند، در حالى كه جز من كسى او را نمى بيند. هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و پشت سر او به نماز ايستاده ، تا فرداى آن روز، برايش استغفار مى كنند.
دوّم : مردى كه نيمه شب از خواب برمى خيزد و در تنهايى به نماز مى ايستد و به سجده مى افتد و در حال سجده ، خوابش مى برد. خداوند به فرشتگان مى گويد: به بنده ام بنگريد؛ روحش نزد من است ولى جسدش در حال سجده است .
((سوّم )) : مردى كه همراه جمعى مبارز و رزمنده است . در ميدان نبرد، همراهانش مى گريزند؛ اما او يك تنه مى ايستد و مى جنگد، تا به شهادت برسد...)) (40)
راستى كه چنين كسان ، شايسته مباهات خداوندند.
آنان كه در ميان غافلان ، بيدارند و هشيار!
در ميان فراريان گريزان ، مقاومند و نستوه .
آنان كه از شوق مناجات و عشق به خدا، شبها از بستر كناره مى گيرند و اهل ذكر و سجودند. رابطه شان باخدا، هميشگى و همه جايى است . در تنهايى و خلوت هم خدا را از ياد نمى برند و با ياد او، ماءنوس و دلخوش و دلگرمند.
زمينهاى شاهد
همه هستى ، آيات خداوند است .
به اذن خدا، ذرّات جهان مى توانند از شعور برخوردار شوند و بر نيك و بد انسانها گواهى دهند. سرزمينى كه گناهى در آن انجام گرفته و مكانى كه كار شايسته در آن شده است ، همه و همه ، شاهد اعمال انسانند و در روز داورى نيز، به گواهى خواهند آمد.
((اى ابوذر!...
هيچ كس نيست كه در قطعه زمينى ، پيشانى بر خاك سجود بگذارد؛ مگر آنكه آن زمين ، روز قيامت به نفع او گواهى مى دهد.
هيچ منزل و ماءوايى نيست كه جمعى در آن فرود آيند؛ مگر آنكه آن منزلگاه ، آنان را لعن مى كند يا برآنان درود مى فرستد (به تناسب عملشان در آنجا....)
اى ابوذر!...
هيچ صبح و شبى نيست و هيچ قطعه زمينى نيست ؛ مگر اينكه به همسايگانش ندا مى دهد:
آيا كسى بر تو گذشت كه خدا را ياد كند؟
آيا كسى از تو عبور كرد كه در سجود براى خدا، پيشانى بر تو نهد؟
برخى گويند: آرى . بعضى گويند: نه ! سرزمينى كه جواب مثبت دهد، احساس فراخى وانبساط مى كند و خود را از زمين مجاور، برتر مى بيند...))
(41)
اگر انسان ، در هر جا كه هست ، توجه داشته باشد كه روزى زمين و زمان ، فضا و محيط، به نفع يا ضرر او شهادت خواهند داد، حال و وضع ديگرى خواهد داشت . اين احساس ، مانع بسيارى از خطاها و گناهان مى شود.
((اى ابوذر!...
وقتى مؤ منى از دنيا مى رود، زمين چهل روز بر او مى گريد))
.(42)
آرى ... در احساس مكتبى اهل ايمان ، تمام كائنات ، از شعور خاصّ خود برخوردارند. همه آنچه در زمين و آسمانند، تسبيح گوى ذات پاك الهى اند، هرچند ما زبان تسبيح گويشان را نفهميم .

تسبيح گوى او نه بنى آدمند و بس هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد.

سرمايه جوانى
رسول خدا ((ص )) در توجه دادن به سرمايه جوانى و سود بردن از نقد حيات و همنشينى با نيكان فرمود:
((اى ابوذر!...
هيچ جوانى نيست كه از دنيا بگذرد و جوانى خود را در راه طاعت خدا سپرى كند، جز آنكه خداوند، پاداش هفتاد و دو ((صدّيق )) به او بدهد.
اى ابوذر!...
ذاكر در ميان غافلان ، همچون رزمنده در ميان فراريان است .
اى ابوذر!...
همنشين خوب ، بهتر از تنهايى است و تنهايى بهتر از همنشين بد. نيك گفتن بهتر از سكوت است و سكوت ، بهتر از بدگويى .
اى ابوذر!...
جز با مؤ من همنشينى مكن و طعامت را جز اهل تقوا نخورد! طعام خود را به كسى بخوران كه به خاطر خدا دوستش مى دارى و از طعام كسى بخور كه نسبت به تو محبت خدايى دارد.))
(43)
مراقبت زبان و بيان
گفتار، يا خلق آزار است يا محبت آور. زبان نيز ابزارى است كه يا منشاء خير است ، يا سرچشمه بدى و زيان . وما به گفته هاى خويش نيز محاسبه خواهيم شد. اين است كه حضرت رسول ((ص )) اينگونه توصيه مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
خداوند، نزد هر زبانِ گوياست . پس هر كس بايد در گفتار خويش تقوا داشته باشد و بداند چه مى گويد. سخنان اضافى راترك كن ، از سخن همان مقدار تو را بس كه نيازت را برسانى .
اى ابوذر!...
در دروغگويى انسان همين بس كه هر شنيده اى را باز گويد. هيچ چيز به اندازه زبان مستحق حبس طولانى نيست .))
(44)
آنگاه پس از توصيه به احترام پيرمردان و حاملان قرآن كه اهل عمل اند و حاكمانى كه دادگرند. مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
كسى كه نگهدار زبانش نباشد، كارى نكرده است !
نه عيبجو باش ، نه مداح و متملق ، نه طعنه زن و مجادله گر.
اى ابوذر!...
كسى كه بد اخلاق باشد، پيوسته از خداوند دور مى شود.
اى ابوذر!...
سخن پاك ، صدقه است ، و هر گامى كه به سوى نماز بردارى ، صدقه است .)) (45)
و اين كلام نبوى ، توسعه اى در قلمرو نيكوكارى است و اينكه ((صدقه )) را تنها انفاق مالى ندانيم . بلكه هر گفتار پسنديده و هر روى آوردن به سوى نماز و نيايش نيز مصداقى از صدقه به شمار مى رود و همان پاداشها را دارد.
اَدب مسجد رفتن
عبادت ، پاسخ به ندا و دعوت الهى است . خداوند، انسان را براى معرفت و عبادت آفريد و معبدِ مسلمين ، ((مساجد)) است ، و ((مسجد)) محل سجود و خاكسارى در برابر حق ونهادن پيشانى بندگان در آستانِ جلال و كبرياى آفريدگار. از اين رو، حضرت رسول ((ص )) توصيه فرمود:
((اى ابوذر!...
هر كس دعوت الهى را اجابت كند (با عبادت و سجود) و مساجد خدا را نيكو آباد سازد، پاداش او از جانب خداوند، ((بهشت )) است .
(ابوذر مى گويد: عرض كردم : اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت ! مساجد خدا را چگونه مى توان آباد كرد؟ فرمود:)
در مسجدها، نبايد صداها به جار و جنجال ، بلند شود،
حرفهاى ياوه و باطل در آن زده نشود،
در مسجد، كار خريد و فروش و داد و ستد، انجام نگيرد،
تا وقتى در مسجدى ، حرف و كار بيهوده را رها كن .
اگر چنين نكردى ، در روز رستاخيز، جز خويشتن را سرزنش نكن !
اى ابوذر!...
تا هنگامى كه در مسجدى ، خداوند به پاداش هر نفس كه در آن بر مى آورى ، رتبه اى در بهشت ، عطايت مى كند و فرشتگان حق بر تو درود مى فرستند و با هر دم برآوردنت ، ده حسنه برايت نوشته مى شود و ده سيّئه و گناه از تو محو مى گردد.(46)
اى ابوذر!... خداوند مى فرمايد:
بهترين بندگانم آنانند كه بخاطر من با همديگر دوستى و محبّت مى كنند، دلهايشان وابسته و پيوند خورده با ((مساجد)) است و در سحرها، اهل استغفار و تهجّدند. گاهى بخاطر اينان ، عذاب را از زمينيان برمى گردانم !
اى ابوذر!...
در مسجد نشستن ، بيهوده است ، مگر براى يكى از اين سه كار باشد:
نماز گزاردن ، ذكر خدا گفتن ، علم آموختن !...))
(47)
آرى ... آبادى مساجد، به رعايت ادبِ عبّوديت و توجّه به خداوند است و به پايگاه شدنش براى ذكر و علم و فرهنگ و عرفان ، نه فقط به كاشيكاريها، سنگفرشها، گنبد وگلدسته ها!....

آبادى مسجد به نماز و به دعاست عمران وى از همّت و اخلاص شماست
آباد كن از نماز، تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست

برگرديم به دنباله كلام نورانى رسول حق و پيامبر رحمت :
تقوا، ملاك قبولعمل
((اى ابوذر!...
بيش از ((عمل )) ، به ((تقواى در عمل )) بپرداز، چرا كه هيچ كارى هرچند اندك ، اگر همراه با تقوا باشد، اندك نيست !
چرا كه عمل ، باتقوا پذيرفته مى شود، و عمل مقبول ، چگونه كم خواهد بود؟!
خداوند مى فرمايد: پروردگار، تنها كار نيك را از صاحبانِ تقوا مى پذيرد.
اى ابوذر!...
انسان ، هرگز ((متقّى )) نخواهد بود، مگر آنكه از خويشتن حساب بكشد، شديدتر و دقيق تر از حساب كشيدن شريك از شريك خود!
انسان بايد بداند كه خورد و خوراكش ، پوشاكش ، زندگيش ، از كجاست ؟ از ((حلال )) ، يا ((حرام )) ؟
اى ابوذر!...
هركس نسبت به درآمدهايش بى مبالات باشد، خدا هم از همان راهها به دوزخش مى برد!
اى ابوذر!...
هر كه مى خواهد گراميترين مردم باشد، از خداوند پروا و تقوا داشته باشد.
اى ابوذر!... محبوب ترين شما نزد خدا، كسى است كه بيشتر به ياد خدا باشد، و گراميترين شما نزد او، با تقواترين شماست و نجات يافته ترين شما، كسى است كه از خداوند، بيشتر خوف داشته باشد.
اى ابوذر!...
متّقين ،، از چيزهايى حتّى پرهيز و پروا مى كنند كه مردم نمى پرهيزند، كه مبادا در للّه للّه ((امور مشتبه ))
وارد شده باشند.
كسى مطيع خداست ، كه خدا را فراموش نكند؛ هرچند كه نماز و روزه اش زياد نباشد. ملاك ديندارى ، ((وَرَع )) و ((طاعت )) است !...)) (48)
بركلام نبوى ، چيزى نمى افزاييم ، كه خود، گوياست ، و بى نياز از هر شرح و تعليقى !
((وَرع ))، نيروى بازدارنده از گناه
آن عامل درونى ، كه انسان راكنترل مى كند و از محدوده گناه دور مى سازد، نيرويى است به نام ((ورع ))، كه از خداشناسى و خداترسى و ايمان به مبداء و معاد و حساب وكتاب الهى ، سرچشمه مى گيرد. اگر آن عامل ، نباشد يا فعال نباشد، كار انسان زار است و اعمالش تباه . حضرت رسالت ((ص )) ابوذر و ما را به اين عنصر گرانبها توجّه مى دهد:
((اى ابوذر!...
اهل ((ورع )) باش ، تا عابدترين مردم به حساب آيى . ورع ، بهترين آيين و شيوه براى شماست .
((اى ابوذر!... علم ، بر عبادت برترى دارد، ولى بدان كه اگر آن قدر نماز بخوانيد و روزه بگيريد كه همچون نى و چون تار شويد، اينها بدون ورع و پرهيز، سودى نمى بخشد.
اى ابوذر!... آنان كه در دنيا، اهل زهد و پرهيزند، اولياء راستين الهى اند.
اى ابوذر!.. هركس براى روزقيام وحساب ،سه چيز نياورد، زيانكاراست .
(پرسيدم : آن سه چيست ؟ پدر و مادرم فدايت ... فرمود:)
ورع و پرهيزكارى ، كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.
حلم و بردبارى ، كه نادانى و سفاهت را با آن ردّ كند.
اخلاقى كه با آن ، با مردم به مدارا رفتار كند....)) (49)
و چه راست فرمود، آن پيامبر صدق و آموزگار اخلاق ! ((ورع ))، ((حلم )) و((حسن خلق )) سه ذخيره بزرگ براى روز قيامت است و چه زيانكارند آنان كه تهيدست از سه سرمايه ، به محشر كبرى قدم مى نهند...
(50)
تقوا و توكّل
((اى ابوذر!...
اگر دوست مى دارى كه نيرومندترين مردم باشى ، برخدا توكّل كن !
اگر مى خواهى گراميترين فرد باشى ، از خدا بترس !
و اگر مى خواهى غنى ترين و بى نيازترين انسانها باشى ، به آنچه نزد خداست ، اميدوارتر باش از آنچه در دست دارى !
اى ابوذر!...
اگر همه مردم اين آيه را به كار گيرند، برايشان بس است ، آنجا كه خداوندمى فرمايد:
هر كس از خدا پروا كند، خداوند برايش گشايش و روزى بى حساب مى بخشد، و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند، او را بس است . آرى ... تقوا و توكّل ، هر دو روى آوردن به سوى خداست . در يكى ، زمينه سازى براى ترك گناه است ،در ديگرى ، استمداد از پشتوانه عظيم الهى .
آنكه اين دوعامل را دارد، نه در دام گناه و وسوسه هاى ابليس مى افتد، ونه در شدايد و مشكلات و مواجهه با دشمن ، احساس ضعف وبى پناهى مى كند.
معامله با خدا
((اى ابوذر!...
خداى متعال مى فرمايد: به عزت و جلالم سوگند! هيچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود برنمى گزيند و ترجيح نمى دهد، مگر آنكه بى نيازى او را در جانش قرار مى دهم ، وغم وغصه هايش را براى آخرتش مى گردانم و آسمانها و زمين را عهده دار روزى او مى سازم ، در تنگناها، به كفاف و امدادش مى پردازم و در پى هر تجارت پيشه اى ، به نفع او مى كوشم .
اى ابوذر!... اگر آدميزاد، از روزيش فرار كند، آن گونه كه از مرگ مى گريزد، رزق او به او خواهد رسيد، آن چنان كه مرگ ، به او فرا مى رسد!))
(51)
چه بزرگ توصيه اى ! و چه شگفت نتيجه و دستاوردى !...
بسيارند آنان كه با يك دنيا ثروت ، باز هم گدا و حريص و محتاجند. بى نيازى ، آن بهتر كه در دل و جان انسان باشد؛ وگرنه چشم ، سيرى پذير نيست !

چشم تنگ مرد دنيا دوست را يا قناعت پر كند، يا خاك گور!

همّ و غم و فكر و انديشه ، آن بهتر كه درباره آخرت و آن سراى جاويد باشد!
چه بسيارند كسانى كه تمام انديشه و غصه هايشان به امور اين دنياى گذران مى گذرد و از آخرت غافلند. و چه نعمتى كه انسان اگر فكرى هم مى كند، براى آن مرحله و نشئه جاويد بكند! و بسيارند آنان كه شب و روز مى دوند؛ ولى هميشه ((هشت )) آنان ، گرو ((نه )) است ! و با آن همه تلاش و دوندگى ، همچنان در تارهاى عنكبوتى ((مشكلات زندگى )) دست و پا مى زنند.
مشكل گشا، خداست . روزى هم به دست اوست ، با توكل بر او و تلاش در زندگى ، معاش انسان تاءمين مى شود؛ وگرنه ... زندگى دور از خدا و معنويات ، مجموعه اى از دردسرها و گرفتاريهاست ، هرچند بظاهر، رفاه و استراحت و آسايش ‍ جلوه كند!.
چند پند سودمند
در ادامه ، حضرت رسول به جناب ابوذر مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
آيا چند كلام حكمت آميز به تو بياموزم ، كه خدا به وسيله آنها به تو نفع برساند؟
گفتم : آرى ، اى رسول خدا! فرمود:
خدا را نگهدار، تا خدا هم تو را نگهدارد، خدا را نگهدار، او را همواه پيش روى خودخواهى يافت ،
در دوران خوشى و رفاه ، خدا را بشناس ، تا در سختيها، تو را بشناسد!
هرگاه خواستى ، از خدا بخواه ،
هرگاه كمك طلبيدى ، از خدا بطلب ،
اگر همه خلايق بكوشند تا خيرى به تو رسانند كه ((مقدّر)) نيست ، نمى توانند، و اگر همه عالميان در فكر آسيب تو باشند؛ ولى خدا تقدير نكرده باشد، زيان نمى بينى .
اگر مى توانى ، با ((رضايت )) و ((يقين )) براى خدا كار كن و اگر نمى توانى ، در صبر و شكيبايى هم پاداش و خير فراوان است .
پيروزى ، با صبر است ، و فَرَجْ، با شدت ، و ... ((آسانى با سختى .)) (52)
اى ابوذر!... هركس به رزق الهى قانع باشد، از بى نيازترين مردم است ...)) (53)
وه .. كه چه مصيبتها از تكاثر و افزون طلبى و حرص ، گريبانگير ((اولاد آدم )) مى شود!. و چه راحت و آسوده خاطرند، آنان كه از اين بيمارى ، مصون و دورند.
ما درون را بنگريم و...
حساب ما با خدا، جداست .
ما در رفتار روزانه ، بيشتر روى ((اظهارات )) و ((ادعا))ها حساب باز مى كنيم . اما خداوند دانا، به نيتها وانگيزه ها واقف است و بر مبناى آن رفتار مى كند، نه گفته مدعيان ! اين است كه پيامبر اكرم ((ص )) چنين مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
خداى متعال مى فرمايد: من هرگز ((سخن )) خردمند و حكيم را نمى پذيرم ، بلكه به همت و نيت درونى او مى نگرم .
اگر حال و هواى درونى و نيت باطنى وى مورد پسند و رضايم باشد، سكوت او راهم للّه للّه ((حمد))
و ((ذكر)) به حساب مى آورم ، هرچند سخنى بر زبان نياورد!
اى ابوذر!...
خداوند، به صورتها و ظاهرهاى شما نمى نگرد،
و به اموال واقوال شما نگاه نمى كند. بلكه به دلها و اعمالتان مى نگرد. (آنگاه پيامبر به سينه خود اشاره نموده فرمود:)
اى ابوذر!... تقوا، در اينجاست ، تقوا در اينجاست !...))
(54)
در گفتگوى موساى كليم با خداى كريم ، درباره چوپانى كه با زبان ساده و عوامانه خود با خدا مناجات مى كرد، خداى متعال در پاسخ به سؤ ال حضرت موسى ((ع )) فرمود:

ما، درون را بنگريم و ((حال )) را نى برون را بنگريم و ((قال )) را

حساب و كتاب خدا، با صداقت درونى و نيات باطنى ماست ، نه آنچه به زبان مى آوريم و مدعى هستيم ! در ادامه مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
تصميم به كار نيك بگير، هرچند موفق به عمل نشوى ،
تا از غافلان محسوب نگردى !...(55)
اى ابوذر!... مؤ من از چهار چيز بى نصيب است :
سكوت ، كه آغاز عبادت است
تواضع براى خدا
به ياد خدا بودن در همه حال
كمى مال و ثروت ...)) (56)
راستى كه چنين است ، هر سخنى ، حسابى و مؤ اخذه اى دارد، پس مؤ من با سكوتش ، پرونده عملش را سبكتر مى كند. هر عصيان و طغيانى ، معلول تكبر در برابر خدا و دستورهاى اوست ، و مؤ من ، فروتن است . گناه هم ، زاييده لحظات غفلت است . و مؤ من در همه حال و همه جا، خدا را فراموش ‍ نمى كند.
و... كمى دارايى هم از جهاتى مايه سعادت است ، چرا كه مال دنيا گرفتارى دارد، هم در آوردنش و هم در خرج كردنش ، در حلالش حسابرسى است و در حرامش عقاب و مؤ اخذه !
دوزخيان زبان !
گناهان بسيارى از ((زبان )) سرچشمه مى گيرد.
و كم نيستند كسانى كه بخاطر زبانشان ، راهى جهنم مى شوند و شديدترين عقوبتها را بخاطر ره آورد تلخ و شوم گفته هايشان مى چشند.
بسيارى هم ، دوزخى شهوت وعدم كنترل بر غرائز جنسى اند و راه جهنمشان ، از بيراهه شهوت گشوده مى شود.
حضرت رسول ((ص )) درهشدار به اين دو وادى خطرناك ، به ابوذر غفارى مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
هركس مالك و اختياردار ميان دو پا و ميان دو فكِّ خويش باشد (يعنى غريزه جنسى و زبان )، وارد بهشت مى گردد.))
(57)
ابوذر، گويا برايش شگفت بود باور اين نكته كه كسى با كنترل زبان ، بهشتى شود، پرسيد: اى پيامبر خدا! آيا مگر ما به گفته هايمان هم مؤ اخذه مى شويم ؟
پاسخ رسول اللّه ، چنين بود:
((اى ابوذر!...
مگر مردم را، چيزى جز دستاورد زبانهايشان ، به رو به آتش دوزخ مى افكند؟
تا سخن نگفته اى در سلامت و امانى ، امّا همين كه لب به سخن گشودى ، خداوند يا به سود تو ثواب مى نويسد، يا به زيان تو عقاب !
اى ابوذر!...
گاهى كسى در مجلسى براى نصيحت شما ممكن است چيزى بگويد، امّا با همان سخن ، به اندازه فاصله آسمان تا زمين ، به ژرفاى دوزخ درمى افتد!
اى ابوذر!...
واى بر آنكه سخن دروغ مى بافد تا ديگران را بخنداند، واى بر او، واى بر او، واى بر او،
اى ابوذر!... هر كه سكوت كند، نجات مى يابد، پس راست بگو و از دهانت هرگز دروغ در نيايد.))
(58)
پرسيدم : اى رسول خدا ((ص ))! توبه آنكه به عمد، دروغ بگويد چيست ؟ فرمود:
((استغفار و نمازهاى پنجگانه ، آن را مى شويد.))
غيبت يا تهمت ؟
گناهان زبان ، هم بزرگ و ويرانگر است ، هم راحت و كم خرج ! و چه زشت ، اينكه انسان از طريق زبان ، مفت و ارزان جهنمى شود و مهارى بر گفته هاى دوزخ ‌آفرين خويش نتواند بزند. ((غيبت ))، يكى از اين گناهان است ، و ((تهمت ))، سيّئه اى ديگر. رسول خدا ((ص )) هشدار مى دهد:
((اى ابوذر!...
از غيبت بپرهيز، همانا غيبت ، شديدتر از ((زنا)) ست .))

ابوذر (با تعجب پرسيد) چرا بدتر، اى رسول خدا؟
حضرت فرمود: ((چونكه زناكار، از معصيت خويش توبه مى كند و روى به درگاه خدا مى آورد، خداى بخشنده هم توّاب و آمرزنده است ؛ ولى ... غيبت ، آمرزيده نمى شود، مگر آن كه فرد غيبت شده ببخشايد
اى ابوذر!...
دشنام دادن به مؤ من ، فسق است ؛ جنگيدن با مومن ، كفر است ، خوردن گوشت او (يعنى غيبت كردن ) از گناهان بزرگ ، مال مؤ من نيز، همچون خون و جانش محترم است .))

ابوذر مى پرسد: غيبت چيست ، يا رسول اللّه ؟
حضرت پاسخ مى دهد:
((اينكه برادر دينى خود را بگونه اى ياد كنى كه خوش نمى دارد.)) للّه
مى پرسد: اگر آنچه مى گويد در او باشد، چه ؟
پيامبر مى فرمايد:
((اگر آنچه مى گويى ، در وى باشد، غيبت است و حرام . و اگر
در او نباشد، تهمت است !...)) (59)
دريغا... كه غيبت و تهمت ، گناهى به اين عظمت ، اين گونه ميان امّت محمّدى رواج داشته باشد و از آن پروا نكنند و مهمش نشمارند. نصايح حضرت رسالت ، بيش از ابوذر، خطاب به ماست كه خويشتن را منتسب به آن والا تبار مى دانيم .
دفاع زبانى
زبان ، تيغى است دو دم ، مى تواند به گناه و تهمت و غيبت بچرخد، كه محصول آن شعله هاى جهنم است ، و مى تواند به حق و دفاع از مظلوم گشوده شود، كه فرآورده اش نعمتهاى الهى و ((اجر كريم )) است . حضرت از غيبت و تهمت برحذر مى دارد، راه روشن را هم نشان مى دهد. مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
هركس كه در برابر غيبتى كه از يك برادر مؤ من مى شود، از او دفاع كند، بر خداوند سزاوار است كه او را از آتش جهنم آزاد كند.))

((اى ابوذر!...
هركس كه نزد او برادر مسلمانش را غيبت كنند و او توانايى دفاع و يارى او راداشته باشد و ياريش كند، خداوند هم در دنيا و آخرت ، به يارى او مى شتابد؛ امّا اگر اورا خوار دارد و دفاع زبانى نكند (در حالى كه قدرت دفاع داشته باشد) خداوند هم او را خوار مى سازد، در دنيا و در آخرت !))
(60)
آيا اين چيزى جز ((نهى از منكر))، در قالبى خاص است ؟ غيبت از بدترين منكرات است كه به تحقير و رسوايى يك مؤ من مى انجامد، آنكه مى تواند جلوگيرى كند، ولى كوتاهى كند، آگاهانه حقّى را زير پا نهاده ، كه مى توانسته آن را روشن سازد. زبان ، اگر نتواند (يا نخواهد) گوياى حق و مدافع مظلوم و مبيّن راستيها باشد، پس به چه كار مى آيد؟!...
هيزم كش دوزخ
خصومت ميان مؤ منان ، به نفاق و نيرنگ و خيانت مى انجامد.
زبان ناسالم ، نقش تباهى آفرينى دارد و گفته هاى غرض آلود، فضا رامسموم و رابطه ها را تيره تر مى سازد.
بى شك ، ((سخن چينى )) رشته هاى دوستى را خاكستر مى كند و دوچهره هاى منافق ، ريشه صداقتها را قطع مى كنند و شاخه هاى صفا و دوستى را مى برند.
باز گرديم به كلام پاك نبوى ، كه به ابوذر چنين توصيه مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
هرگز ((قتّات )) به بهشت نمى رود. (ابوذر مى پرسد: قتّات كيست ؟ مى فرمايد:)
سخن چين ! آرى ، سخن چين در آخرت از عذاب الهى آسوده نيست .
اى ابوذر!...
هركس در دنيا دو چهره و دو زبانه باشد، در آخرت نيز، دو زبان از آتش خواهد داشت .
اى ابوذر!...
مجلسها و حرفها ((امانت )) است و افشاى راز برادرانت ((خيانت )) !))
(61)
آرى ... آنكه راز خويش را پيش تو مى گويد و سفره رازش ‍ را برايت مى گشايد، تو را امين و جوانمرد مى داند؛ وگرنه اسرار خود را بر تو نمى گفت . اگر نتوانى اسرار ديگران را نگهدارى ، چه اميد و توقعى دارى كه ديگران رازدار تو باشند؟
باز مى بينيم كه ماييم و اين زبان خطرناك كه اگر رهايش ‍ گذاريم ، شعله ها مى فروزد و هستيها مى سوزاند، پس آن بهتر كه مهارى از ((تقوا)) بر آن بزنيم ، تا هم خويش مصون بمانيم و هم ديگران ، زيان نبينند.
رازدارى ، نشان مردانگى است و پرده درى ، نامردى است ،

گفتن هر سخنى در هر جا نبود شيوه مردان خدا
هر سخن جا ومقامى دارد مرد حق ، حفظ كلامى دارد.

قهر و آشتى
بذر تفرقه و خصومت ، در سرزمين ((جدايى ))ها پاشيده مى شود و بهره را شيطان مى برد، نه كس ديگر!
نبى مكرّم اسلام ، مظهر محبت و مودّت و صفا بود، و امّت خويش را نيز به اين ((وادى نورانى )) سوق مى داد. هنوز كلام آن حضرت را در زشتى غيبت و تهمت و سخن چينى و دورويى و بدزبانى به پايان نرسانده ايم ، باز هم گوش جان به نصايح آن ((اسوه صدق و صفا)) مى سپاريم ، كه مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
كارهاى هفتگى مردم دنيا، همواره روزهاى ((دوشنبه )) و ((پنجشنبه )) بر خدا عرضه مى شود، خدا براى هر بنده مؤ منى مغفرت و رحمت مى آورد؛ مگر براى آن كه ميان او و برادرش دشمنى باشد. كه آنگاه گفته مى شود: كارهاى اين دو را واگذاريد، تا وقتى با هم آشتى كنند (يعنى عملشان به حساب نمى آيد...)
اى ابوذر!...
هرگز مبادا كه از برادر دينى ات جدايى كنى ، چرا كه اعمال با اين گونه مفارقتها و جداييها پذيرفته نيست .
اى ابوذر!...
تو را از قهر و مفارقت نهى مى كنم . اگر هم ناچارى ، بيش از سه روز طول مده ، كسى كه در حال قهر با برادر دينى اش ، از دنيا برود، آتش برايش سزاوارتر است !))
(62)
جان به فداى رسول رحمت ، كه همواره با كلام و رفتارش ، سايه اى از محبت و صفا و روحى از اخوت و وفا بر سر امت و پيروان مى گسترد.
كبر، بيمارى روح
متكبران ، براى جبران كمبود شخصيت ، براى ديگران ((قيافه )) مى گيرند و خود را مهمتر از آنچه هستند، جلوه مى دهند.
بانى تكبر، ((ابليس ))است و اهل كبر و ((خودبزرگ بينى )) اصحاب شيطانند.
حضرت رسول ((ص )) با اشاره به مظاهرى از كبر، در نكوهش آن مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
هركس دوست بدارد كه ديگران ، در مقابل او به احترام بايستند، جايگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد!
اى ابوذر!...
هركس بميرد، درحالى كه در دلش هموزن يك دانه ارزن ((كبر)) باشد، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنيد، مگر آنكه پيش از مرگ ، توبه كند...
اى ابوذر!... بيشتر دوزخيان ، ((مستكبران )) اند.))

در اينجا، مردى پرسيد:
اى پيامبر! آيا كسى هست كه از ((كبر))، رهايى يافته باشد؟ فرمود: ((آرى ، هركس لباس پشمينه بپوشد، سوار بر الاغ شود، گوسفند بدوشد وبا بينوايان نشست و برخاست كند، از تكبّر نجات مى يابد.))
((اى ابوذر!...
هركس كه كالاها و اجناس خويش را، خود به دست گيرد و به خانه آورد، از كبر ((مبرّا)) مى شود.))
(63)
اينها فقط نمونه است و اشاره دارد به اينكه تكبر انسان ، يا در ((لباس )) جلوه مى كند، يا در ((مركب و ماشين )) نمود مى يابد، يا در پرهيز انسان از كارهاى دستى و انجام امور شخصى خود، يا در رفت و آمد با سرمايه داران و مرفّهان بى درد و اشراف مستكبر حضرت موارد ديگرى را بر مى شمارد:
((اى ابوذر!...
هركس از روى تكبّر، لباس بلند (كه روى زمين كشيده شود) بپوشد، خداوند در قيامت به او نظر رحمت نمى افكند.
اى ابوذر!...
هركس دامان لباسش را كوتاه بگيرد (كه روى زمين كشيده نشود) و با دست خود، كفش خود را بدوزد و چهره بر خاك نهد، از ((تكبّر)) ايمن مى شود.
اى ابوذر!...
هركس دو جامه دارد، يكى را خود بپوشد، ديگرى را به برادر دينى اش بپوشاند.)) (64)
مرفّهين بى درد
رفاه ، غفلت مى آورد و غفلت ، بى دردى در پى دارد. مرفّهين بى درد و برخورداران بى تعهد، به تعبير حضرت امام (قدس سره ) پايبند به ((اسلام آمريكايى ))اند، و اينها ريشه در وضع معيشتى انسان دارد.
حضرت رسول ((ص )) مى فرمايد:
((اى ابوذر!...
بزودى كسانى از امّت من خواهند بود، كه در دامن نعمتها به دنيا مى آيند و رشد مى كنند. همتشان ، غذاهاى رنگارنگ و نوشابه هاى مختلف است و اينها را با سخن ، تمجيد و ستايش مى كنند. اينان ، بدترين امت منند.
اى ابوذر!...
كسى كه زيباپوشى را واگذارد، با آنكه مى تواند برخوردار شود، خود را بى آنكه به بينوايى گرفتار شود، فروتن سازد، مال را، بى آنكه در راه معصيت باشد، خرج كند و محرومان را رسيدگى كند و با اهل فهم و حكمت معاشرت كند، (از شايستگان است ))
(65)
اى ابوذر!...
لباس خشن بپوش ، تا فخر و مباهات ، راه به تو نيابد.
اى ابوذر!...
در آخرالزمان كسانى خواهند بود، كه در زمستان و تابستان ، جامه پشمين مى پوشند و خود را برتر از ديگران مى شمارند؛ اينان ، مورد لعنت فرشتگان آسمان و زمين اند.)) (66)
((اى ابوذر!...
خوشا به حال آنكه باطن او شايسته باشد و آشكارش نيكو گردد و شرّ خويش را از مردم دور دارد،... خوشا به حال آنكه به دانسته اش عمل كند، مال اضافى خود را انفاق كند و حرف اضافه خود را نگه دارد (و دم فرو بندد)...)) (67)
راز رستگارى
در اين بخش ، كلام نبوى ((ص )) با ((ابوذر))، حالت گفتگو مى يابد و اينگونه ادامه دارد:
ابوذر مى گويد: روزى به رسول خدا ((ص )) وارد شدم ، در مسجد بود و تنها. اين خلوت را غنيمت شمردم ، و در حضورش زانو زدم . فرمود:
اى ابوذر! مسجد، تحيّت دارد.
گفتم : تحيّت مسجد چيست ؟ يا رسول الله ؟
فرمود: دو ركعت نماز مى خوانى .
آنگاه ابوذر، رو به حضرت رسالت كرده ، مى پرسد:
اى رسول خدا! مرا به نماز فرمان دادى ، نماز چيست ؟!
پيامبر نماز بهترين موضوع و نهاد است ، هركس بخواهد، كم مى خواند، و هر كه بخواهد بسيار!
ابوذر اى رسول خدا!، چه كارى نزد خدا محبوبتر است ؟
پيامبر ايمان به خدا و جهاد در راه خدا.
ابوذر اى پيامبر ! ايمان چه كسى از مؤ منان بيشتر و كاملتر است ؟
پيامبر آنكه اخلاقش نيكوتر باشد.
ابوذر از خود مؤ منان ، چه كسى برتر است ؟
پيامبر آنكه مسلمانان ، از دست و زبان او در امان باشند.
ابوذر كدام هجرت برتر است ؟
پيامبر آنكه از ((بدى )) هجرت كند!.
ابوذر چه وقتى از شب با فضيلت تر است ؟
پيامبر دل شب تار.
ا بوذر كجاى نماز برتر است ؟
پيامبر قنوت طولانى .
ابوذر چه روزه اى با فضيلت تر است ؟
پيامبر روزه واجب ، كه خدا هم پاداشى مضاعف مى دهد.
ابوذر كدام صدقه بهتر است ؟
پيامبر تلاش و انفاق مخفيانه انسانى تهيدست به يك نيازمند!
ابوذر كدام جهاد برتر است ؟
پيامبر آنكه مركب در آن آسيب ببيند و خون رزمنده ريخته شود.
ابوذر - بزرگترين آيه اى كه خدا نازل كرده چيست ؟
پيامبر آية الكرسى .
فرهنگ ابراهيمى
ابوذر، كه از اين سؤ ال و جواب لذّت و بهره مى بُرد و بينش ‍ و ايمان خود را مى افزود، فرصت را مغتنم شمرده ، از رسول خدا ((ص )) پرسيد:
اى پيامبر، در ((صُحُف ابراهيم )) چه بوده است ؟ فرمود:
((تمامش مَثَل و حكمت بود. از جمله چنين بود: من تو را نفرستادم كه دنيا بيندوزى ، بلكه تو را فرستادم ، تا دعاى مظلوم را از سوى من پاسخ دهى ، و خواسته اش ‍ را برآوردى .(68)
و نيز در ((صحف ابراهيم )) چنين بود:
((عاقل ، تا خِرد خود را مغلوب نفس نساخته ، سزاوار است اوقات خود را چنين تقسيم كند: ساعتى براى مناجات با پروردگار، ساعتى براى انديشه درباره آفريده ها و صنايع بديع خدا در خلقت ، ساعتى ، انديشه به اينكه چه كرده و چه پيش فرستاده است (محاسبه نفس ) و ساعتى نيز به كارهاى حلال و نيازهاى مباح خود، از خوردن و نوشيدن بپردازد.
و... عاقل بايد در يكى از اين سه راه بكوشد:
توشه گيرى براى آخرت
تاءمين معاش و زندگى
لذتهاى غيرحرام .
و... عاقل بايد به زمان خود بصير و بينا باشد، به كار خويش بپردازد، زبان خود را نگه دارد، هركس كه ((حرف زدن )) خود را از ((اعمال خويش )) به حساب آورد، سخنش كاسته خواهد شد، مگر آنچه كه به كارش مربوط شود.)) (69)
حكمت هاى موسوى
راه جويى و آشنايى ابوذر با تعاليمى از صحف ابراهيم ، به تعاليم موسى ، كليم الله ، راه يافت . ابوذر از پيامبر اسلام پرسيد:
اى فرستاده خدا! در ((صُحف موسى )) چه بود؟
فرمود: همه آن ، عبرت و پند بود. از جمله اينها:
((شگفت از كسى كه به آتش دوزخ ، يقين دارد، و... مى خندد!
شگفت از كسى كه مرگ را باور دارد، چگونه شادمانى مى كند!
شگفت از كسى كه به حال دنيا و دگرگونيهايش بيناست ، و مى بيند كه چگونه دنيا نسبت به اشخاص ، در تغيير و تبديل است (و به كسى وفا نمى كند) چگونه به دنيا اطمينان مى كند.
شگفت از كسى كه به حساب فرداى قيامت يقين دارد، ليكن براى آن ، كار نمى كند!...)) (70)
ابوذر پرسيد:
((يا رسول الله ! آيا از آنچه بر تو نازل شده و از تعاليم قرآن ، چيزى هست كه در صحف ابراهيم و موسى (عليهماالسلام ) هم آمده باشد؟))
پاسخ حضرت چنين بود:
((اى ابوذر!... بخوان اين آيات را ((قَدْ اَفلحَ من تَزكّى ... به تحقيق ، رستگار شد، كسى كه خود را پاك ساخت و خدايش را ياد كرد و نماز خواند، بلكه شما زندگى دنيا را مى گزينيد، در حالى كه آخرت ، بهتر و پايدارتر است .)) اينها يعنى اين چهار آيه در كتابهاى آسمانى پيشينيان آمده است ، در صحف ابراهيم و موسى .)) (71)
گفتگو، اندكى ادامه دارد. امّا... يك لحظه توقف در برابر اين تابلوهاى سراسر حكمت و پند، مفيد است .
راستى ...ابوذر در پى چيست و از رسول خدا ((ص )) چه مى پرسد و چه مى جويد؟ و پيامبر چه سخاوتمندانه ، دهان پرگوهر خويش را به آغوش گهرياب ابوذر مى گشايد و دل اين صحابه عارف و آگاه و بينا را از مرواريدهاى حكمت و عرفان ، لبريز مى سازد.
اين گفتگو، مرورى است بر فلسفه خلقت و بعثت ، گذرى است بر واديهاى نورانى و بركت خيز مواعظ و حكمتهاى الهى و فهرستى است از آنچه ((بايد آموخت )) و ((بايد به كار بست )).
اگر سؤ ال ابوذر نبود، امروز ((پاسخ پيامبر)) را نداشتيم و از اين گنجينه هميشه گهرخيز و حكمت ريز، محروم بوديم . سؤ الهاى ابوذر، سبب ساز تراوش اين حكمتهاى متعالى از زبان عصاره خلقت براى ما امت آن آخرين رسول شد. رسول حق نيز سخنان عرشى خود را به ما فرشيان خاك نشين ارزانى داشت ،...
سؤ الهاى ابوذر را خوانديم ، و جوابهاى هادى امّت و پيامبر رحمت را.
فصلى خوش و با صفا و روحانى داشتيم ، به بركت كلام وحى گونه خاتم رسولان و اينك ، بخشهاى پايانى اين گفتگو: