وصاياى پيامبرانه
((ابوذر اى رسول خدا ((ص ))! مرا توصيه اى كن .
پيامبر تو را به ((تقوا)) سفارش مى كنم ، چرا كه تقوا در راءس
همه كارهاى توست .
ابوذر باز هم بفرماييد، بيشتر.
پيامبر بر تو باد قرآن خواندن و ياد خداى
متعال ، چرا كه تلاوت قرآن براى تو در آسمانها ((ياد)) است و در
زمين ، ((نور)) )) .(72)
تقوا عنوان كلى است ، پرواى از خدا در همه كارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با
آفريدگار و كلام اوست ، كه تلاوت هر روزه ، ((برنامه گرفتن )) از اين منشور بى
نظير و جاويدان است . ابوذر قانع نيست ، بيشتر مى خواهد و بيشتر، از اين رو، از حضرت
مطالب بيشتر و مواعظ بليغ تر مى طلبد. اين گفتگو ادامه مى يابد:
((ابوذر باز هم بيفزاى ، اى رسول خدا ((ص ))!
پيامبر بر تو باد ((جهاد)) . چرا كه رهبانيت آيين من ، جهاد است .
ابوذر با زهم بيشتر، يا رسول اللّه ((ص ))!
پيامبر بر تو باد ((سكوت )) ، مگر آنجا كه حرف نيك بگويى ،
چرا كه سكوت و خموشى شيطان را از تو طرد مى كند و در امور دينى هم ياور توست
.))
(73)
اين هم جهاد است ، ليكن در جبهه درونى و در جهاد با نفس . گاهى
كنترل زبان و مهار كردن سخنان ، از يك جنگ بيرونى دشوارتر است و قوّتى بيشتر مى
طلبد. چه بسيار حرفها كه بى پايه و بى مايه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسه
هاى ابليسى انگيزه آن گفتار است ، پس خموشى گزيدن و رعايت سكوت و كم حرفى ،
بستن راه شيطان است .
((ابوذر اى پيامبر، باز هم موعظه ام كن ، و بيشتر!
پيامبر از خنده زياد بپرهيز، چرا كه دل را مى ميراند و نور چهره را از بين مى برد.
ابوذر باز هم ، يا رسول اللّه ((ص ))!...
پيامبر به پايين تر از خودت نگاه كن ، نه به بالاتر از خويش ، چرا كه اين سبب مى
شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، كم مشمارى .))
(74)
در احاديث ديگر، اين نكته با تفصيل بيشترى آمده است . در امور دنيايى و برخورداريها و
مال و معيشت و زندگى ، بايد به پايين تر از خود نگريست نه بالاتر. چون نظر به
پايين تر، سبب مى شود انسان آنچه را هم كه دارد قدر بشناسد و شكرگزار باشد. اما
اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امكانات و رفاه و خانه و حقوق و... ديگران را
ببيند، هميشه احساس كمبود مى كند و به دنياطلبى و ((تكاثر)) مى گرايد.
اما در امور اخروى و معنوى ، انسان بايد به بالاتر از خود بنگرد (اين در احاديث آمده است
). به آنكه علم بيشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بيشتر،
اخلاقش نيكوتر و روحياتش والاتر است . اينها قله هاى كمالند. توجه به اين گونه
افراد بالاتر از خود، سبب مى شود كه انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف
گردد و تلاش بيشتر كند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا كه
مراتب كمال و معنويت انسان ، تا بى نهايت قابل رشد و فزايندگى است . برگرديم به
كلمات نورانى حضرت رسالت :
((ابوذر اى رسول خدا ((ص )) باز هم بر موعظه هاى خود بيفزاى .
پيامبر با خويشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آنها از تو قطع رابطه كنند.
بينوايان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشينى كن . (قبلاً هم گذشت كه
اين كار، سبب زدودن ((تكبر)) مى شود و
گُل تواضع را بر شاخه زندگيمان مى شكوفاند.)
ابوذر يا رسول الله ، باز هم !
پيامبر حق را بگو، هر چند تلخ باشد!
ابوذر باز هم ، اى پيامبر!
پيامبر در راه خدا، از ملامت و نكوهش ملامتگران نترس .))
(75)
(راستى ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، كدام يك را بايد برگزيد؟ كسانى از
سرزنش و حرفهاى مردم مى هراسند و به همين خاطر، حرف حق را نمى گويند، به وظيفه
عمل نمى كنند و از گرفتن يك ((موضع مكتبى )) مى هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هيچ
ملامتى نمى ترسد. ديگران هرچه مى خواهند بگويند، اگر كارشان طبق رضاى خدا باشد،
ديگران و حرفهايشان مهم نيست ...)
((ابوذر (آخرين سؤ ال ) يا رسول الله ، بيشتر موعظه ام كن !
اى ابوذر!...
آنچه از عيب و مسائل خويش مى دانى ، بايد تو را از پرداختن به ديگران باز دارد و آنچه
خود انجام مى دهى ، بر ديگران ستم مكن . در عيب انسان ، همين بس كه از عيوب ديگران آن
را بشناسد كه از خودش نمى شناسد...))
(76)
در امثال فارسى ما نيز اين گونه سخن زياد است . سير، يك روز به پياز طعنه مى زند
كه چه قدر بدبويى !... پياز مى گويد: تو از عيب خود بى خبرى ، از اين رو به
عيبجويى ديگران پرداخته اى . و به تعبير ديگر: يك سوزن به خودت بزن ، يك
جوالدوز به ديگرى . سبب پرداختن به ضعفها و عيوب ديگران ، آن است كه از عيوب خود
بى خبريم و يا فراموش مى كنيم و چيزى را بر ديگران ناروا و زشت مى شماريم كه در
خودمان نيز، همانها يافت مى شود. اين خود، عيبى است بزرگ .
ابوذر مى گويد: پيامبر آنگاه دست بر سينه ام نهاد و فرمود:
((اى ابوذر!...
هيچ عقلى ، همچون تدبير و آينده نگرى نيست ،
هيچ تقوا و وَرَعى ، همچون پرهيز از حرامهاى خدا نيست .
و... هيچ افتخار و شرافتى ، همچون ((حسن خلق )) و خوش اخلاقى نيست !))
(77)
در اينجا، اين سلسله نور و اين آبشار حكمت ، پايان مى پذيرد. اساسى ترين حكمتها و
اندرزهايى كه براى دين و دنيايمان سودبخش است ، توجه به آنها، ما را به فلسفه
بلند و ناب هستى و حيات ، نزديكتر مى سازد.
در اين نوشتار، در آستان روايت شريفى بوديم كه نصايح حضرت رسالت را صحابى
گرانقدر، ((ابوذر غفارى )) برايمان نقل مى كرد.
اميد است روشنى بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشاى زندگيمان ،
كه ما ((حيات طيبه )) خويش را، مديون ارشادهاى اولياء خداييم .