مديريت و رهبرى با سيرى در نهج البلاغه جلد ۲

محمد اصلى پور

- ۲ -


مفهوم اصل

'هانرى فايول' كه 14 اصل را به نام 'اصول مديريت' معرفى كرده است، تاكيد دارد كه بايد در استفاده و كاربرد اين اصول انعطاف پذير بوده و آنها را با توجه به اوضاع و احوال متغير محيطى به كار برد. 'فايول' مايل نبود كلمه ى 'اصل' را به كار برد، زيرا دلالت ضمنى اين كلمه با قانون و انعطاف پذيرى است. همين مفهوم معمولا از تعاريف اين واژه در فرهنگ لغات بدست مى آيد.

مثلا فرهنگ لغت انگليسى "1987" اصل را چنين تعريف مى كند:

'حقيقتى اساسى، قانون كلى از علت و معلول، قاعده اى راهنما براى رفتار'

ساير فرهنگ هاى لغت، بطور كلى اصل را به معناى يك حقيقت اساسى عمده يا كل تعريف مى كنند كه حقايق ديگر بدان وابسته است. اما در تعريف 'قانون' به حكم يا رابطه اى اشاره مى شود كه درباره ى پديده اى وجود دارد و اين حكم و رابطه تاكنون تغيير نپذيرفته و اين يقين وجود دارد كه تغيير نخواهد پذيرفت. از جمله اين قوانين مى توان به قانون طبيعت، نظم فصول، قانون نيوتن، قانون حركت، قانون عرضه و تقاضا، قانون حفظ وجود، گرايش انسان يا موجود زنده با رفتارى كه آنان را در برابر خطرات مصون دارد و قانون عمل و عكس العمل اشاره كرد. بنابراين كلمه 'اصل' در مقابل 'قانون' از قابليت انعطاف بيشترى برخوردار است. قابليت انعطاف بدين معناست كه 'اصول' در مديريت معاصر، مشابه اصول در علوم طبيعى است براى توصيف و پيشگويى بكار مى روند و نه تجويز. يعنى به توضيح اين مطلب مى پردازند كه يك متغير چگونه به متغير ديگر مربوط مى شود، يا چه اتفاق مى افتد اگر متغيرها به تعامل بپردازند. اين اصول نمى گويند 'چه كنيم و چگونه از آنها استفاده كنيم '.

مثلا در فيزيك جسم تحت تاثير جاذبه به زمين سقوط مى كند و سرعت سقوط افزاينده است. اما به ما نمى گويد:

'كار، خودش را آن قدر كش مى دهد تا تمام وقت تو را بگيرد'

چه، اين مطلب قانون باشد يا اصل، به اين معنى نيست كه مديرى براى آن كه كاركنان كارشان را انجام دهند، اقدام به طول دادن زمان كنند. يا اصل 'وحدت دستور' در مديريت بيان مى دارد كه هر كارمند تنها بايد از يك رئيس مافوق دستورات و فرامين كار خود را دريافت دارد، و به يك نفر بالا دست خود گزارش دهد. اما در اين زمينه اختلاف و تعارض زيادى بين نظر 'فايول' و عقيده 'فردريك تيلور' وجود دارد.

'تيلور' بر خلاف اين اصل به اصل نظارت تخصصى و يا نظارت چند جانبه معتقد است. با اين حال اين اصل تاكيد دارد كه اغلب اوقات افراد براى جلوگيرى از گيج ماندن بين فرامين متعارض و نشان دادن حس وفادارى خود مايلند از يك نفر دستور گرفته و به او گزارش دهند.

به هر حال اين اصل هرگز تجويز نمى كند كه افراد نبايد به بيشتر از يك نفر گزارش دهند. اين اصل، مديران را حساس مى سازد كه در موقع چند فرمانى يا نظارت چند جانبه و يا گزارش دهى افراد به اشخاص گوناگون متوجه مضرات و يا محاسن اين اعمال باشند.

مفهوم انعطاف پذيرى در 'اصل' بيان مى دارد كه مديران بايد اصول را با واقعيات بياميزند.

مهندسان فلزشناسى معمولا از اصول فيزيكى بسيارى براى شناخت يك فلز، يا اختراع يك آلياژ استفاده مى كنند و به ملاحظاتى چون وزن مخصوص، كشش، رسانايى، جرم، قابليت هدايت الكتريسيته، چكش خوارى و انعطاف پذيرى مى پردازند.

وقتى مديرى با تفويض اختيار كنترل خود به ديگرى به اصل 'وحدت دستور' خدشه وارد مى كند با آگاهى از اين مساله ممكن است حدود اين اختيار تفويض شده به اين شخص را تعريف كرده و براى افراد تحت نظر، حدود تابعيت از وى را معين سازد و به اين صورت مانع به هم خوردن تعادل و هماهنگى و ايجاد برخوردها و اصطكاك بيهوده شود.

هر قدر كه مديران بيشتر با اين اصول آشنايى داشته باشند بهتر مى توانند در موقعيت پيش بينى نشده و پيچيده، از آنها براى ايفاى نقش هاى خود استفاده كنند. مثلا در زمينه ى تدوين ساخت موثر سازمان،

اصولى چند دست اندر كار است كه به طور هم بسته توانايى پيش بينى مدير را افزايش مى دهند.

از جمله ى اين اصول، 'تفويض اختيار'- بخصوص تفويض اختيار در هنگامى است كه نتايج مورد انتظار روشن باشد- اصل 'برابرى اختيار و مسئوليت' اصل 'وحدت دستور'، اصل 'وحدت جهت'، اصل 'سلسله مراتب سازمانى' و اصل 'انضباط' است.

مديران موفق، به اصولى معتقد مى باشند و آن ها را ملاك و معيار رفتار مديريت خود قرار مى دهند. اين اصول هر چه جامع تر، عميق تر و داراى قابليت انعطاف بيشترى باشند، مديريت را موفق تر مى سازند.

اصولى كه در مديريت مطرح مى شوند به مانند اصولى نيست كه تحت شرايط آزمايشگاه به وجود آمده باشند، زيرا كنترل 'انسان' در شرايط آزمايشگاهى كار مشكلى است. به همين دليل، قياس، مشاهده، داشتن تصوير بزرگ و روح تتبع پويا و خلاق، تفكر عميق، جامع و با قابليت انعطاف مى تواند در برابر ناتوانى مديريت در استفاده از آزمايشهاى تجربى و علمى در ايجاد قانون و اصول به كار رود و اين همان روشى است كه با آن اغلب اصول مديريت بوجود آمده است.

بنابراين اصول مديريت، بيشتر از قوانين علوم طبيعى، در معرض تغيير قرار دارد. اين اصول بايد به عنوان راهنماى عمل در نظر گرفته شوند، نه اينكه به صورت قانون باشد كه تغيير ناپذير است و فقط در موقعيت هاى خاص خود كاربرد دارد و استثنايى در پيروى از آن وجود ندارد. به طور خلاصه از اصول مديريت بايد پيروى شود مگر هنگامى كه

روى گردانى از آن بر اساس منطقى صحيح، توجيه پذير باشد. [بهرنگى محمد رضا، مديريت آموزشى و آموزشگاهى، برداشت هايى از بحث اصول از صفحه ى 245 شده است.]

رسالت انسان

رسالت انسانى دو عنصر اساسى دارد:

شناخت انسان و دگرگون ساختن او در راه تكامل.

موجودات غير انسانى تسليم فعاليت هاى موقتى و دگرگونى هايى است كه انسان درباره ى آنها مى تواند انجام دهد. انسان اين طور نيست، بلكه:

1- چهره هاى درونى و برونى با نظر به خود آن چهره ها از يك طرف و با نظر به عوامل انسانى و طبيعى ديگر كه با انسان ارتباط و تاثير و تاثر پيدا مى كنند از طرف ديگر، بسيار متنوع است. اين تفاوت ميان انسان و غير انسان تنها از جنبه ى تنوع نمودها و فعاليت هاى انسان است.

2- انسان مى تواند به وسيله ى عوامل درونى از تسليم شدن به شناخت و تصرف در او امتناع ورزد. در صورتى كه موجودات غير انسانى چنين نيرويى ندارند كه خود را غير از آن چه كه سطوح درون و برونشان، نشان مى دهد، مطرح نمايند.

3- ابعاد درونى آدمى در حال افزايش و گسترش دائمى است. با شناخت يك دوران يا يك جامعه نمى توان همه ى انسان ها را شناخت، مگر در اصول مختصات انسانى.

4- انسان داراى آن حيات روانى است كه منشا صدها پديده ى ويژه اى است كه به هيچ وجه قابل ديدن و لمس كردن نمى باشد، مانند احساس لذت، كسى كه خود لذت را نچشيده است، هيچ راهى براى شناخت لذت ندارد. همچنين درد، شك، يقين، حيرت، تجسيم، انديشه و غيره.

5- اساسى ترين عنصرى كه انسان را از غير انسان جدا مى كند، عنصر 'بايد بشود' است كه ناب ترين مختص آدمى است. اگر عمر همه ى جهان هستى ميلياردها ميليارد برابر عمر واقعى اش باشد، هيچ روزى فرا نخواهد رسيد كه يك جزء از اين جهان- غير انسان- يا كل مجموع هستى، آگاهانه و از روى احساس آزادى جريانى به عنوان 'بايد بشوم' داشته باشد. تنها انسان است كه مى گويد:

من بايستى عادل شوم، من بايستى به آن قدرت دست بيابم، من بايستى آن زيبا را در اختيار داشته باشم و بطور كلى من بايستى آن عنصر خير و كمال را بدست بياورم.

روى اين تفاوت هاى پنج گانه، مخصوصا عنصر پنجم، درك و تصرف در انسان ها از درك و تصرف در غير انسان به كلى جدا مى شود. از همين جهت است كه از آغاز حيات انسان ها حقيقتى به نام 'انسانيت'، دوشادوش زندگى اجتماعى طبيعى انسانى در هر جامعه و دورانى وجود داشته و از نوعى تحريك جدى براى ادامه ى خود برخوردار بوده است. از طرف ديگر اين حقيقت آن چنان محسوس نيست و عينيتى ندارد كه خود به طور طبيعى ضامن جريان و استمرار خويشتن بوده و فعاليت منطقى خود را تامين نمايد. به همين علت است كه ادامه ى انسانيت در فضاى تاريخ همواره احتياج به رسالت مستمر داشته است. رسالتى كه نوعى تصرف و بوجود آوردن دگرگونى تكاملى در زندگى انسان ها است و به شناخت واقعى انسان ها نيازمند مى باشد. [جعفرى محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد اول، ص 34 -35.]

موفقيت مديران منوط به شناخت هر چه بيشتر كاركنان و به كارگيرى اصولى است كه روابط انسانى و رفتار سازمانى را به حد مطلوب و مناسبى رسانده، موجبات افزايش كارآيى و اثر بخشى آنان را فراهم نمايند.

نگارنده خداوند متعال را بى نهايت شاكر است كه اين توفيق بزرگ را نصيب فرمود تا با بهره گيرى از منبع فياض و غنى نهج البلاغه، اين اقيانوس بى كران معرفت و دانش، علاوه بر چهل اصل مديريت و رهبرى كه در جلد يك اين كتاب به چاپ رسيد، چهل اصل و نكات ديگر مديريت و رهبرى را از خطبه ها، نامه ها و حكمت هاى مولى الموحدين حضرت اميرالمومنين على "ع" كه خطاب به فرمانداران و مديران و ساير افراد فرمودند، به همه ى مديران عزيز و دوستداران نهج البلاغه عرضه نمايم.

فهرست اصول جلد يك

چهل اصل مديريت و رهبرى جلد يك عبارتند از:

اصل اول: اعتقاد

اصل دوم: توكل بر خدا

اصل سوم: قيام به وظيفه "متعهد بودن در برابر انجام وظيفه"

اصل چهارم: خيرخواهى درباره ى مردم

اصل پنجم: پرهيز از خودمحورى و خود بزرگ بينى

اصل ششم: عمل كردن طبق برنامه و زمان

اصل هفتم: وحدت جهت

اصل هشتم: توجه به آموزش و داشتن روح علمى و تحقيق

اصل نهم: اجتناب از تعصب هاى بى دليل

اصل دهم: متانت و درنگ در سخن گفتن

اصل يازدهم: حقيقت گويى و صدق محض

اصل دوازدهم: پرهيز از مداهنه و تملق و سركوب آن در خود و ديگران

اصل سيزدهم: مشورت "تصميم سازى براى تصميم گيرى"

اصل چهاردهم: عبرت از گذشتگان نه توجيه گرى

اصل پانزدهم: وفا به تعهدها

اصل شانزدهم: نه افراط نه تفريط

اصل هفدهم: ژرف نگرى

اصل هجدهم: توانايى در كنترل نفس

اصل نوزدهم: نفى تكليف مافوق طاقت

اصل بيستم: ارزشيابى، كنترل و نظارت

اصل بيست و يكم: تناسب مسئوليت "شغل" با فرد

اصل بيست و دوم: داشتن بصيرت

اصل بيست و سوم: تقسيم كار و تعيين حدود وظيفه

اصل بيست و چهارم: سلسله مراتب

اصل بيست و پنجم: رعايت فروتنى و عدالت

اصل بيست و ششم: اعتراف به جهل

اصل بيست و هفتم: به كار بردن زبان صالح

اصل بيست و هشتم: خوش بينى

اصل بيست و نهم: نگرش اقتضايى

اصل سى ام: تخصص "مهارت ها و توانايى ها"

اصل سى و يكم: داشتن جاذبه و دافعه

اصل سى و دوم: احترام به ديگران

اصل سى و سوم: نوآورى و خلاقيت

اصل سى و چهارم: حاكميت اراده "حريت و عزت"

اصل سى و پنجم: پيشگيرى

اصل سى و ششم: جامع نگرى

اصل سى و هفتم: تمركز

اصل سى و هشتم: انضباط

اصل سى و نهم: راز دارى

اصل چهلم: انگيزش

برخى از اصول مديريت و رهبرى از ديدگاه نهج البلاغه

اصل حاكميت قانون "اجراى ضابطه و دورى از رابطه"

مولاى متقيان حضرت على "ع" خطاب به مالك اشتر مى فرمايند:

ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا و... [فاضل لنكرانى، محمد، آيين كشور دارى از ديدگاه على "ع"، ص 157.]

سپس در كارهاى كارمندانت بنگر و چون آنان را آزمايش نمودى، به كار بگمار، نه از راه بخشش و خودكامگى و به طور دلخواه، زيرا اين گونه روش نوعى ستم و خيانت است و ايشان را از ميان اهل تجربه و شرم و حيا و از خانواده هاى خوشنام و پيشقدمان در اسلام تعيين نما! زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده ى آنها پاكتر و نيز طمعشان كمتر و در سنجش عواقب كارها بيناترند.

ملاكهايى كه على "ع" براى تشخيص و تعيين يك كارگزار دولت برمى شمارد به طور فشرده عبارتند از:

1- با تجربه و كارآزموده باشد و در جريان مسايل و مشكلات و درگيرى ها، مجرب و آبديده شده باشد.

2- نجابت و پاكدامنى داشته و اهل شرم و عفت و صيانت نفس باشد و رذيلت و وقاحت را به خود راه ندهد.

3- از خانواده هاى اصيل و صالح و متقى و پاكدامن بوده و در محيط جور و خيانت و فساد بزرگ نشده باشد.

4- داراى حسن سابقه بوده و در اسلام سابقه اش بيش از ديگران باشد، يعنى از كسانى باشد كه پيش از نفوذ و گسترش و قدرت اسلام به آيين خدا گرويده باشد، نه از آنهايى كه وقتى عظمت روز افزون اسلام را

ديدند، بعضا به خاطر ترس يا بهره گيرى از قدرت اسلام يا دست يافتن به مقام و ثروت و رفاه، به اسلام گرويدند.

5- صاحب شخصيت و دائما در صدد صيانت نفس و پاكى روح خود باشد و از هر گونه لغزشى دورى گزيند.

6- داراى خصيصه ى مديريت و دور انديشى و در كارها و مسائل گوناگون اهل تدبر و تعمق و تفحص باشد.

7- به مطامع مادى نظر نداشته و داراى حيثيت و سلامت نفس باشد. على "ع" ضمن برشمردن خصوصيات و شرايط كارگزاران دولت، وظايفى را هم كه زمامدار در انتخاب اين گونه افراد بر عهده دارد، بيان مى فرمايد، از آن جمله:

زمامدار بايد در امور و اعمال كارمندان دقت كند و هر كدام را پس از آزمون هاى دقيق به كار گمارد.

در انتخاب اين افراد بر اساس نظر شخصى و با استبداد راى رفتار نكند. به نظرات ديگران هم احترام گذاشته و با آنها مشورت كند.

به كارگزاران خود فرصت مناسبى بدهد تا استعداد و لياقت خود را بروز دهند و كارآيى خود را در معرض آزمايش و بررسى و اظهار نظر بگذارند.

بر اساس تمايلات و روابط شخصى و يا به خاطر خصوصيتى كه در يك فرد وجود دارد ، ولى به مقام و مسئوليت مورد نظر ارتباطى ندارد، كسى را به كار منصوب نكند.

با توجه به فرمايشات حضرت على "ع" مدير، همواره بايد قانون و ضابطه را محور و اساس كار خويش قرار داده و با اخلاق اسلامى و

رعايت روابط انسانى مديريت نمايد. سازمان و موسسه اى مى تواند به موفقيت نايل گردد كه روح قانون و قانون مدارى در آن حاكم باشد. قانون گرايى به معنى دورى از رابطه "به معنى كنار گذاشتن ضابطه" و يكسان بودن همه كاركنان در برابر قانون است.

مساوات در برابر قانون

يكى از اصول مهم و حياتى در قوانين اسلام، اصل مساوات و برابرى تمام افراد، در مقابل قانون است. بر اساس اين اصل، شارع مقدس مجازات هر جرمى را، براى همه ى افراد به طور مساوى مقرر داشته است و تمام انسان ها بدون در نظر داشتن مقام و شخصيت و موقعيت اجتماعى شان و بدون ملاحظه ى دوستى و قومى و غيره براى جرم يكسان، به كيفر يكسان خواهند رسيد و هيچ مساله اى مانع از اجراى مساوات نخواهد شد.

در جهان امروز، گرچه كشورهاى به اصطلاح مترقى ادعا مى كنند كه قوانينشان درباره ى همه ى طبقات اجتماع به طور يكسان اجرا مى شود، اما در عمل براى اجراى اين تساوى و برابرى، هيچ گونه ضمانت اجرايى وجود ندارد. موضوع 'واترگيت' كه يكى از كثيف ترين و بى شرمانه ترين جرايم دنياى امروز بود، ديديم چگونه بازيچه ى دست آقاى 'جرالدفورد' قرار گرفت و پرونده ى كذايى آقاى 'نيكسون' به بايگانى سپرده شد!!

اما در اسلام وقتى امام اول شيعيان و فرمانرواى بى چون و چراى جهان اسلام، على عليه السلام مى بيند كه زره ى جنگيش به سرقت رفته

است، حتى وقتى سارقش را پيدا مى كند و زره مسروقه را به چشم خويش نزد او مى بيند به هيچ روى از قدرت خود استفاده نمى كند، بلكه همچون يك فرد عادى، براى اقامه ى دعوى و احقاق حق خود از طريق قانون به قاضى محكمه مراجعه مى كند و بالاتر از اين وقتى مى بيند كه قاضى براى او احترام بيشترى قايل مى شود و در برخورد با امام و سارق، مساوات را رعايت نمى كند، خشمگين مى شود و محكمه را ترك مى گويد! و با اين روش ادعاى مساوات سيد قريش با سپاه حبشى را عملا به اثبات مى رساند و با همين ديد خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:

'و الزم الحق من لزمه من القريب و البعيد و...'

'... و هميشه حق و عدالت را گرچه بر نزديك و دور باشد اجرا كن و در اين راه بردبار و شكيبا باش و عملت را به حساب خدا بگذار، اگر چه از به كار بردن حق به خويشان و نزديكانت زيان برسد و هميشه به عاقبت حق بينديش، زيرا كه پايان حق ستايش انگيز است.' [منبع قبلى، ص 187.]

در اين زمينه بايد به شيوه ى مديريت اميرمومنان على "ع" اقتدا نمود. او كه در روزهاى آغاز حكومتش در برابر افزون طلبان و خودخواهانى چون 'طلحه' و 'زبير' قرار گرفته بود و آنها از امام "ع" مى خواستند تا بر اساس معيارهاى جاهليت مديريت كند، روابط را حاكم گرداند و قانون خدا را زيرپا گذارد، ولى او با كمال صراحت و شجاعت موضع خويش را بيان داشت و با تكيه بر قرآن و پيروى از سنت پيامبر بزرگوار اسلام "ص" انديشه هاى مفسد را نااميد گردانيد.

فلما افضت الى نظرت الى كتاب الله و... [نهج البلاغه، خطبه ى 196.]

'آنگاه كه مسند خلافت و مسئوليت و مديريت امت به من رسيد به قرآن كريم و قانون و احكام آن نگاه كردم و از قانونى كه ما را به متابعت آن امر نموده پيروى كردم و سنت پيامبر را شيوه ى كار خويش قرار داده و به آن اقتدا نمودم'.

اميرمومنان "ع" در فرمان هاى خود به نمايندگانش بارها تذكر داده است كه حركت هاى خويش را، در مسند مديريت بر محور قانون شكل بخشد و به آنان اين توصيه را داشت كه در جامعه ى اسلامى، هرگز نبايد ضابطه ها در برابر رابطه ها رنگ ببازند و اگر چنين شد، صاحبان نام و نان، قانون را اسير خواسته هاى نفسانى خود خواهند كرد و ضعفا و محرومين حقوقشان پايمال مى شود. [تقوى دامغانى، سيد رضا، نگرشى بر مديريت اسلامى، ص 148.]

حضرت على "ع" مالك اشتر را در آستانه ى اعزام به مصر چنين سفارش مى كند كه حاكميت قانون و اجراى ضابطه را همواره مدنظر قرار داده و در اجراى دقيق آن كوشا باشد.

قانون جامع و كامل در واقع ابزارى است در دست مدير تا بتواند با آن سازمان و تشكيلات را كه تحت مديريت او قرار دارد، هدايت و رهبرى كرده، جهت نيل به اهداف حركت دهد.

تنها مدير، در زمينه ى مديريت خويش بلكه همه ى كاركنان زير مجموعه ى او نيز، از اجراى قانون و ضابطه سود مى برند چرا كه با رعايت اين مهم جو سازمانى، جوى مطمئن و قابل اعتماد مى باشد.

اصل تغافل

حضرت على "ع" در نامه ى پنجاه و سه و در فرمان خود به مالك اشتر، نسبت به زيردستان سفارش هايى فرمودند از جمله:

و تغاب عن كل مالا يضح [امامى محمد جعفر و آشتيانى محمد رضا، ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه زير نظر آيت اله مكارم شيرازى، جلد سوم، ص 147.]

'و از آنچه برايت روشن نيست تغافل نما'

و در بخشى ديگر از همين نامه چنين مى فرمايند:

و تعرض لهم العلل و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطاء فاعطهم من عفوك و... [منبع قبلى، ص 145.]

'گاه از آنها "زيردستان" لغزش و خطا سر مى زند. ناراحتى هايى به آنان عارض مى گردد به دست آنان عمدا يا به طور اشتباه كارهايى انجام مى شود "در اين مورد" از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا كن كه دوست دارى خداوند از چشم پوشى و عفوش به تو عنايت كند.'

هر اندازه كه موقعيت انسان در جامعه بالاتر باشد توقع و انتظار مردم نيز از او بيشتر است، مديرى كه از چنين موقعيت و شرايطى برخوردار است نه تنها در اداره ى امور، بايد از موضع بالا با مسائل برخورد كند و يا خود را با كارهاى جزيى درگير نمايد، بلكه در ارتباط با برخى از خطاها و اشتباهات طبيعى در روند كار نيز بايد برخوردى بزرگوارانه داشته باشد.

در شان مديريت نيست كه نسبت به همكارانش چنان سخت گيرى كند و متوقع باشد كه تنها از انسان هاى معصوم مى توان انتظار داشت علاوه بر اينكه او نبايد اين گونه مديريت كند، گاه بايد با چشم پوشى از

لغزش ها و با تغافل از خطاها تا آنجا كه به تشكيلات صدمه اى نزند از كنار همه ى آن ناخوشايندها، به سادگى بگذرد و با برخورد كريمانه، وجدان شخص متخلف را بيدار و زمينه تربيت و سازندگى را براى او فراهم آورد.

بايد توجه داشت كه چشم پوشى از خلاف كارى ها و گذشت از لغزش ها حدود و ضوابطى دارد كه مدير بايد به حدود و شيوه ى برخورد با آنها كاملا آشنايى داشته باشد . به عنوان مثال، اول اينكه خطاها بايد از روى ناآگاهى انجام بگيرد. دوم اينكه اگر از روى عمد و آگاهى مرتكب خلافى شد چشم پوشى از آن خلاف به گونه اى نباشد كه اصول بنيادى تشكيلات و مديريت را به زير سئوال بكشاند. سوم اينكه چشم پوشى و تغافل، جنبه ى سازندگى داشته باشد. و چهارم اينكه گذشت ها مربوط به حقوق شخصى باشد نه حقوق عمومى. چنانكه در سيره ى پيامبر اسلام "ص" نوشته اند كه آن حضرت نسبت به حقوق الهى سخت گير، ولى نسبت به حق شخصى خويش زودگذر و بخشنده بود.

كان النبى "ص" يغضب لربه و لا يغضب لنفسه [بحار، ج 16، ص 227.]

تغافل بجا و مصلحت آميز در تعاليم اخلاقى اسلام از صفات حميده به حساب آمده و ضمن روايات متعددى درباره ى آن توصيه شده است. اولياى گرامى دين در طول زندگى خود عملا اين روش را به كار مى بستند و در موارد مقتضى از لغزش هاى افراد چشم پوشى مى نمودند. در اينجا براى روشن شدن مطلب به گوشه اى از زندگى پيشواى اسلام اشاره مى شود.

منافقين در غياب رسول اكرم "ص" زياد بدگويى مى كردند و با سخنان نارواى خود آن حضرت را بسيار آزار مى دادند. پيامبر گرامى "ص" از زشت گويى هاى آنان به خوبى آگاه بود ولى تغافل مى كرد و به روى خود نمى آورد. گاهى به منافقين خبر مى رسيد كه بدگويى ها و سخنان زشتشان به سمع نبى اكرم "ص" رسيده است براى آن كه چاره جويى كنند و خويشتن را از ننگ و رسوايى مصون دارند به طور حضورى شرفياب مى شدند و گفته هاى خود را نفى مى نمودند و اظهار مى داشتند 'ما چنين حرف هايى نزده ايم' و حتى در پاره اى از مواقع براى تاييد و تاكيد، سوگند ياد مى كردند. رهبر بزرگوار اسلام با آن كه مى دانست دروغ مى گويند مع ذالك تكذيبشان را مى پذيرفت و در ظاهر اظهاراتشان را تلقى به قبول مى نمود. منافقين، گذشت اخلاقى و تغافل آن حضرت را كه ناشى از بزرگوارى و كرامت نفس بود و براى حفظ آبروى آنان انجام مى داد به ساده دلى و زودباورى تفسير مى نمودند و در مجالس خود مى گفتند كه نبى اسلام گوش شنوايى است، هر سخنى را مى شنود، بى چون و چرا قبول مى كند.

خداوند در قرآن شريف به گفته منافقين اشاره نمود و خاطر نشان ساخت كه عمل پيغمبر اكرم "ص" بر وفق مصلحت و خير مردم است.

و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم... [سوره ى توبه، آيه ى 61.]

'بعضى از منافقين كسانى هستند كه پيغمبر را مى آزارند و چون از كار نارواى آنان تغافل مى كند و با حلم و بردبارى اعتذار دروغشان را مى پذيرد مى گويند او گوشى است سخن شنو و مردى است زود باور. اى پيغمبر بگو شنوايى و حسن تلقى من به خير و صلاح شما است.

حضرت مولاى متقيان على "ع" در منشور مديريت به نماينده ى خود

مالك اشتر توصيه مى فرمايد كه گذشت و بزرگوارى را در مقام مديريت فراموش نكند.

'اى مالك! با بخشش و بزرگوارى لغزش ها و نادرستى هاى قابل جبران را ببخش همچنان كه دوست مى دارى خداوند از خطا و لغزش تو درگذرد، زيرا تو در مقام مديريت كه مقام بالاترى مى باشد قرار دارى و همچنين والى امر كه تو را بر اين كار گماشته از تو برتر است و خداوند از والى امر يعنى همان كسى كه حكم مديريت تو را امضاء كرده برتر است'.

هرگاه گذشت هاى بزرگوارانه و چشم پوشى هاى كريمانه در حوزه ى كار مديريت با مشكل و شيوه اى آگاهانه انجام بگيرد، بركت ها و سازندگى هاى فراوانى را به همراه خود خواهد آورد و بدون دليل نيست كه اميرمومنان على "ع" در آغاز فرمان خود، مالك اشتر را به اتخاذ اين روش توصيه مى كند.

مديرى كه مى خواهد مديريت توام با رهبرى داشته باشد لازم است در نظارت هاى خود اين اصل را مورد توجه قرار دهد. وقتى كارمندى تغافل و بزرگوارى مدير خود را مشاهده مى كند سعى و تلاش مى نمايد تا ديگر مرتكب اشتباه و خطا، هر چند كوچك، نشود. در واقع همكارى كه با اخلاق كريمانه ى مدير خويش در برابر لغزش ها مواجه مى شود با خود عهد مى بندد كه مراقب رفتار و اعمال خود باشد.

حضرت امير "ع" در حكمت دويست و بيست و دو در خصوص تغافل مى فرمايند:

من اشرف اعمال الكريم غفلته عما يعلم [امامى محمد جعفر و آشتيانى محمد رضا، ترجمه گويا و شرح فشرده ى نهج البلاغه زير نظر آيت اله مكارم شيرازى، جلد سوم، ص 147.]

'تغافل يكى از بهترين كارهاى كريمان است.'

رادمردى امام على "ع":

در كيفيت اخذ فتوت "جوانمردى"، نقلى صحيح است كه روزى پيغمبر "ص" با جمعى از اصحاب نشسته بود، شخصى درآمده گفت:

يا رسول الله! مردى و زنى در خانه به ناشايستى مشغول بودند، من در خانه برايشان بستم و به خدمت آمدم تا اشاره چيست؟

پيغمبر "ص" فرمود: كسى برود و از حال ايشان تفحص كند.

شخصى از صحابه برخواست و دستورى طلبيد تا برود، رسول "ص" اجازه نداد، ديگرى برخواست باز اجازه نداد و همچنين هر كه برمى خواست اجازه نمى داد، تا اميرالمومنين على "ع" درآمد، رسول "ص" او را اشاره كرد و فرمود تا برود و از آن حال، تفحص كند.

على "ع" چون به در خانه رسيد، در بگشود و چشم بر هم نهاد و دست بر در و ديوار مى ماليد تا گرد خانه برآمد، پس باز گرديد، به خدمت رسول "ص" آمد و گفت:

من گرد خانه برآمدم، هيچ كس را نديدم.

پيغمبر "ص" به نور نبوت دانست كه او چگونه تفتيش نمود، فرمود: انت فتى هذه الامه يا على

'تو جوانمرد اين امتى، اى على!' [الماسى مهدى، باغ هميشه سبز- سيماى معصومين عليهم السلام در متون كهن فارسى- ص 155.]