مديريت و رهبرى با سيرى در نهج البلاغه جلد ۱

محمد اصلى پور

- ۱ -


مقدمه مولف

اغلب فقها و دانشمندان معتقدند كه مديران در يك نظام اجتماعى مبتنى بر مكتب بايد حركت خود را در هر بخش و حوزه كارى كه هستند طورى تنظيم كنند كه مردم بتوانند در اداره جامعه بر اساس معيارهاى اسلامى مشاركت داشته باشند. اين كار تنها در صورتى ميسر است كه تفكر حاكم بر مديريت جامعه، تفكر سياست درهاى باز به روى مردم باشد و اعتقاد به توانايى مردم تا آنجا در ذهنيت مديران رسوخ كرده باشد كه در عمل همه زمينه هاى مشاركت مردم در اداره جامعه را فراهم كنند، يا تلاش قابل تحسينى در جهت فراهم ساختن چنين زمينه هايى به عمل آوردند. روابط متقابل مديران با همكاران خود در دستگاههاى مختلف و اعمال مديريت با شيوه صحيح مبتنى بر خلاقيت، بخش عمده اى از اصول مديريت و رهبرى را تشكيل مى دهد كه تاثير مستقيم و عميقى بر روى چگونگى اداره جامعه دارد.

اميرالمومنين على "ع" اين چهره ناشناخته، اين انسان والا، اين نمونه كامل مسلمانى كه اسلام مى خواهد انسانها آن چنان شوند، در لابه لاى اوراق و سطور نهج البلاغه كاملا شناسايى و تعريف مى شود. نهج البلاغه در حقيقت كتاب معرفى على "ع" است، چگونه ممكن است كسى به افق هاى اسرارآميز و شگفت آور وادى هاى گوناگون معرفتى دست نيافته باشد و بتوانند آنها را اين گونه زيبا و جذاب ترسيم و توصيف كند. در نهج البلاغه همه ابعاد يك شخصيت والاى انسانى وجود دارد و يك انسان كامل "در همه ابعاد مديريت و رهبرى" در نهج البلاغه مجسم مى شود و آن انسان كامل، خود اميرالمومنين على "ع" است. [ از بيانات مقام معظم رهبرى در كنگره چهارم نهج البلاغه 1363.]

يكى از مباحث عمده اى كه در نهج البلاغه بدان توجه شده است، بحث مديريت و رهبرى مبتنى بر اسلام مى باشد. با توجه به اعتقادات مديران اين جامعه و از آنجايى كه نهج البلاغه به عقيده علماء و محققين بزرگ سنى و شيعه از جمله ''ابن ابى الحديد'' و ''سيد رضى'' تالى تلو قرآن است، مى تواند به عنوان يكى از منابع مديريت و رهبرى براى مديران جامعه اسلامى ما مورد استفاده قرار مى گيرد. لذا تلاش شده است كه با مطالعه و بررسى تحليلى نهج البلاغه و دسته بندى موضوعات و مطالب مديريت آنها، با توجه به مبانى و اصول مديريت علمى، ويژگى ها و عناصر اصلى مديريت و رهبرى استخراج شود. اميد است انشاء الله اين كتاب بتواند هر چند ناقص و ناچيز، تا حدى درخشش انديشه ها و اصول مديريتى اميرالمومنين على "ع" را نمايان سازد و مورد بهره بردارى همه مديران در تمام سطوح و دوستداران نهج البلاغه قرار گيرد.

عاشوراى حسينى- 1377

محمد اصلى پور

سخنى با خوانندگان

كتاب ''مديريت و رهبرى با سيرى در نهج البلاغه'' كه با تبرك از كلام مولى اميرمومنان على "ع" به رشته تحرير در آمده است و اينك در اختيار شما قرار دارد، حاصل تلاش سه ساله ى مولف است.

در فصل اول اين كتاب به تاريخچه و سوابق مديريت و رهبرى و همچنين ديدگاهها و نقطه نظرات صاحب نظران معروف و مشهور "ايرانى و خارجى" اين رشته اشاره شده است.

در فصل دوم كليد واژه هاى مهم و تقريبا مورد اشتراك همه ى صاحب نظران مذكور به صورت اصول مديريت و رهبرى و به طور عميق و كاربردى در نهج البلاغه مطرح شده است.

نشر شورا مطالعه ى اين كتاب را به همه ى مديران، اوليا و تمامى آنهايى كه به موضوع مديريت علاقه دارند، توصيه مى نمايد.

نشر شورا

تابستان 77

مديريت و رهبرى

اهميت تعليم و تربيت

تعليم و تربيت در طول تاريخ بشر، بيش از هر فعاليت اجتماعى ديگر اهميت داشته است. در بيان اهميت تعليم و تربيت كافى است گفته شود كه تحقق گوهر آدمى منوط بدان بوده و فعاليت هايى كه تحت عنوان آموزش و پرورش در مورد انسان اعمال مى شود، شرط لازم رشد و تكامل است. [ شكوهى، غلامحسين، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 27.]

از طريق آموزش و پرورش صحيح مى توان براى مردم، زندگى بهتر و مرفه ترى ايجاد نمود و بر عكس در صورت عدم توجه به نيازها و خواسته هاى افراد و تحت روش ها و اصول نادرست، وسيله سقوط و نابودى آنها را فراهم آورد. مطالعه نظام هاى آموزشى تحت حاكميت دولت هاى مختلف در طول تاريخ، مويد اين واقعيت است. [ فرجاد، محمد على، آموزش و پرورش تطبيقى، ص 13.]

''گر چه آموزش و پرورش، بالقوه اين دو خاصيت را به همراه دارد، ليكن در مجموع، همواره در طول تاريخ در تداوم و بقاى جوامع بشرى نقش اصلى و اساسى را ايفا نموده است. از طريق فراگردهاى تعليم و تربيت است كه آداب و رسوم، اعتقادات، ارزشها و نگرش ها، رفتارها، دانش ها و مهارت هاى جامعه، دوام يافته و از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شود''. [ علاقه بند، على، مبانى و اصول مديريت آموزش، ص 8.]

بدين ترتيب آموزش و پرورش نزد افراد جامعه و به خصوص گردانندگان امور آن، داراى اهميت فراوانى بوده و خواهد بود و بدين جهت، به وسيله افراد اجتماع و به مقاصد معين شكل مى گيرد. به قول ''دور كيم'':

''انسانى را كه آموزش و پرورش بار مى آورد، انسانى است كه اجتماع مى خواهد و به همين علت است كه برنامه هاى تربيتى هر جامعه، خاص خود آن است.''

اجتماعات مختلف داراى ويژگى هاى خاص خود مى باشند كه آنها را از يكديگر مجزا مى كند و به همين دليل، تعليم و تربيت نيز كه تحت شرايط اجتماعى حاصل مى شود، سعى دارد با قرار دادن نسل جديد تحت تربيت بزرگسالان، ساخت شخصيت آنها را شكل دهد و به اين ترتيب ادامه حيات اجتماعى را تضمين نمايد. [ عسگريان، مصطفى، جامعه شناسى آموزش و پرورش، ص 45.]

البته تعليم و تربيت در سير تاريخى خود، دچار تحولات اساسى شده است. در گذشته زندگى خانوادگى، كار گروهى و مراسم مذهبى به عنوان عوامل اصلى آموزش و پرورش به شمار مى رفتند، ليكن در جوامع امروزه فرايند تعليم و تربيت كودكان از خانواده شروع مى شود و سپس يك سازمان اختصاصى به نام مدرسه مسئوليت ايفاى اين وظيفه را به طور رسمى به عهده مى گيرد و ادامه فعاليتهاى تربيتى به طور عمده در شرايط و موقعيت هاى سازمان يافته، طبق برنامه هاى مشخص و به منظور تحقق اهداف معينى صورت مى گيرد. [ علاقه بند، على، ص 8.]

به طور خلاصه مى توان چنين عنوان كرد كه در اجتماعات اوليه فعاليتى انجام مى شد و ديگران نيز مى آموختند و اين كار تكرار مى شد تا جايى كه بشر احساس كرد براى تعليم و تربيت بهتر احتياج به نظم و تربيت خاصى دارد. لذا مدرسه با توجه به تشخيص اين نياز اساسى در طى هزاران سال، شكل كنونى خود را يافته، از تكنولوژى پيشرفته زمان و وسايل پيچيده علمى سود مى برد تا به هدف هاى مورد انتظار خود دست يابد. [ الماسى، على محمد، تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران، ص 12.]

بدين ترتيب نظام هاى آموزشى به مرور زمان شكل نوينى گرفته و رشد يافتند. در جهان كنونى نظام تعليم و تربيت يك پديده عام اجتماعى است و جزء لا ينفكى از زندگى اجتماعى محسوب مى شود. با وجود تفاوت در ساختار، عملكرد و ويژگى هاى آن در جوامع مختلف وجود مشتركى نيز ميان اين نظام ها يافت مى شود. پيدايى و گسترش نظام هاى تعليم و تربيت بيانگر ضرورت اهميت روز افزون فرايند تعليم و تربيت در دنياى فعلى است. نياز به آموزش و پرورش در شرايط فعلى موجب شده است كه در اغلب كشورهاى جهان اين نظام ها همراه با تغييرات اجتماعى به تدريج از يك حالت ساده و ابتدايى به يك حالت پيچيده مبدل شوند. [ علاقه بند، على، ص 8.]

اين نوع آموزش و پرورش با ويژگى هاى خاص خود، مدرن ترين و بهترين راه انتقال دانش، تجربه و مهارت تلقى مى شود. اكنون بسيارى از متخصصين در رشته هاى مختلف حاصل فراگردهاى پيچيده تعليم و تربيت در نظامهاى فعلى مى باشد. وظيفه اساسى نظام هاى تربيتى كه اكنون تحت عنوان آموزش و پرورش رسمى معروف هستند عبارت است از آماده كردن مردم براى آموزش هاى تخصصى تر و آموختن حرفه هاى معين كه مورد نياز جامعه مى باشد. در واقع تعليم و تربيت بنيان و زير بناى علمى فرد را تقويت و تحكيم مى بخشد و وى را براى زندگى اجتماعى مهيا مى كند. [ عمادزاده، مصطفى، مباحثى از اقتصاد آموزش و پرورش، ص 91.]

بسيارى از احكام عبادى اسلام منشا خدمات اجتماعى و سياسى است. عبادتهاى اسلام اصولا توام با سياست و تدبير جامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عين معنويت آثار اخلاقى و اعتقادى حايز آثارى سياسى است. اسلام اينگونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفاده دينى شود. عواطف برادرى و همكارى افراد تقويت شود، رشد فكرى بيشترى پيدا كنند، براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راه حل هايى بيابند و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند. اگر در كشورهاى غير اسلامى يا حكومتهاى غير اسلامى بخواهند چنين اجتماعى را فراهم آورند، مجبورند ميليون ها ثروت و بودجه مملكت را صرف كنند. تازه اجتماعات آنها بى صفا و ظاهرى و عارى از آثار خير است. اسلام ترتيباتى داد كه هر كس خودش به حج برود و راه افتاده به حج مى رود، خودش با اشتياق به نماز جماعت مى رود. بايد ترتيباتى داد از اين اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلامى استفاده كنيم. [ امام خمينى "ره"، ولايت فقيه يا حكومت اسلامى، ص 157.]

از آنجا كه انسان طبعا اجتماعى خلق شده است و در زندگى اجتماعى تحت تاثير طبيعت و فطرت خود مى باشد، بخش مهمى از سعادت و سيادت خويش را در سايه چنين كششى جست و جو مى كند.

يكى از اركان زندگى اجتماعى مديريت است:

زيرا در اجتماع منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با يكديگر ارتباط مشترك پيدا مى كند و به خاطر هر چه مطلوب تر اين ارتباط و پايمال نشدن حقوق، تعيين وظايف، معرفى حدود و رعايت حقوق ضرورت دارد تا حق از باطل و راستى از كژى مشخص گردد و از همين جاست كه هماهنگى بين افراد و واحدهاى اجتماعى، هدايت به سوى هدف نظارت بر ضوابط و ارزشيابى كارها ضرورت مديريت را روشن مى سازد. در يك كلام مى توان اين ضرورت را چنين ترسيم كرد كه در نظام اجتماعى، مديريت محور زندگى است. ضرورت مديريت در زندگى اجتماعى تا آنجاست كه حتى بسيارى از حيوانات كه به صورت اجتماعى زندگى مى كنند، بر اساس فرمان غريزه، مديرى را برمى گزينند تا در اداره محيط اجتماعى خود ناظر بر ضوابط و مسئوليت ها باشد مطالعه در زندگى زنبور عسل و مورچگان مى تواند اين معنا را كاملا روشن نمايد. البته به همان مقدار كه عالم انسانى با عالم حيوانى تفاوت دارد، ضرورت مديريت در زندگى اجتماعى انسان بيشتر احساس مى شود. دست قدرت خداوندى نيروى مرموز تعقل را در وجود انسان تعبيه نموده تا به وسيله ى آن قوانين كلى جهان را كشف نمايد و از اين طريق طبيعت را به استخدام خود درآورد. انسان قادر است در برابر ميل ها و خواسته هاى نفسانى مبارزه و مقاومت كند و با حكومت بر اميال و تسلط بر خود، مالكيت نفس را به دست آورد و به عنوان موجودى آزاد و انتخاب گر در جهان خلقت جلوه نمايد.

انسان همانند حيوانات محكوم غريزه نيست و با آزادى و اختيار و تعقلى كه دارد مصلحت انديش است. بر اساس مصلحت انديشى قانون وضع مى كند و براى رسيدن به كمال، خويش را ملزم به رعايت آن مى داند. بنابراين انسان با همه اين خصوصياتى كه ذكر شد در زندگى اجتماعى نياز بيشترى به مديريت دارد. [ تقوى دامغانى، حميد رضا، نگرشى بر مديريت اسلامى، ص 45.]

فيلسوف و دانشمند بزرگ قرن سوم و چهارم هجرى، ابو نصر فارابى "339-257 ه ق" در زمينه زندگى اجتماعى انسان نظرياتى دارد. وى مى گفت كه بشر نيازمند دارا بودن يك جامعه ايده آل و كامل است كه در آن روابط افراد مبتنى بر عدالت كامل بوده و دولت ايده آل بر آن حكمرانى كند. وى اصول عقايد خود را در كتاب ''آراء اهل المدينه الفاضله'' ارائه مى كند. او اداره اين مدينه فاضله را به دست رهبرى لايق مى سپارد كه داراى خصوصيات كامل انسانى است.

در مدينه فاضله كه كامل ترين شكل از جامعه است افراد در امور مختلف با هم تفاوت و همكارى دارند و از اين طريق است كه به سعادت مى رسند. مدينه فاضله حكم بدن انسان را دارد كه به خاطر ادامه حيات تمام اجزاء آن بايد بر طبق نظام خاص خويش رفتار كنند، اما نمى توان تمام اعضاى بدن را با يك درجه از اهميت به حساب آورد، زيرا آنچه كه حاكم بر مقدرات بدن است قلب مى باشد كه در حكم فرمانده بدن و مابقى اعضاء در حقيقت خادمين آن هستند.

فارابى نظير اين نمونه را در عالم حكومت تصور مى كند و قايل به وجود چند دسته خاص مى شود:

- رهبر،

- مجريان اوامر رهبر،

- كسانى كه از مجريان فوق تبعيت مى كنند و به ديگران دستور مى دهند.

به نظر وى رهبر جامعه بايد سالم، باهوش، خوش بيان، طرفدار علم، ميانه رو، راستگو، كريم و بزرگوار، بى توجه به علايق دنيا، طرفدار عدالت، مخالف ظلم، شجاع و با اراده باشد و همواره پيرامون آنچه كه مى شنود و مى بيند به تفكر بپردازد. [ منبع قبلى، ص 28.]

غالبا در اصطلاح ''مديريت'' و ''رهبرى'' را مترادف استعمال مى كنند.

در چهارچوب تئورى مورد بحث، ميان رهبرى و مديريت مى توان تمايز قايل شد. به نظر مى رسد در حالى كه مديريت رابطه ى نزديكى با بعد هنجارى دارد، رهبرى با بعد شخصى پيوستگى دارد. مديريت اساسا به اجراى خط مشى و تحقق هدف ها توجه دارد، در حالى كه رهبرى به بررسى و بهبود هدف هاى موجود علاقه نشان مى دهد. مثلا مدير در مورد كاركنان، در مرحله ى اول به بهبود و پيشرفت شايستگى ها و نگرش هاى آنان علاقه مند است تا بدان وسيله هدفهاى موجود به طور اثر بخش تحقق يابد. توجه رهبر در همين زمينه، معطوف به اصلاح و تجديد نظر در هدف هاى است، به طورى كه مقاصد سازمان براى اعضاى آن معنا و مفهوم پيدا مى كند مديريت بيشتر به حال و اكنون توجه دارد، در حالى كه رهبرى حال و آينده را در نظر گرفته و به جريان تغيير براى ايجاد خط مشى ها و رويه هاى جديد سازمانى اعتنا مى كند.

مديريت اساسا با هدايت رفتار در يك ساختار سلسله مراتبى سر و كار دارد. در اين سلسله مراتب كه شامل روابط متقابل ادارى است، يك عضو يعنى مافوق پيشقدم و مبتكر اقدامات و عمليات ادارى است و عضو ديگر يعنى مرئوس يا زير دست، پذيرنده و اجراكننده آنها اصطلاح هاى رهبر يا ما فوق و پيرو يا زيردست به طور نسبى به كار برده مى شوند. زيرا در روابط ميان اين دو، زيردست كاملا منفعل و پذيرا نيست و مافوق هميشه مسلط نيست. ماهيت رابطه ميان اين دو به شيوه ى سبك مديريت يا رهبرى سيستم اجتماعى معين بستگى دارد. در چهارچوب تئورى مورد بحث، سه سبك مديريت يا رهبرى متمايز قابل تشخيص است: [علاقه بند، على، ص 170.]

- سبك هنجار مدار يا سازمان مدار،

- سبك فرد مدار،

- سبك موقعيت مدار،

اگر مديران آموزشى براى انجام وظايف رهبرى و مديريت تربيت شوند و از مبانى فكرى يا چهارچوب نظرى معتبرى برخوردار باشند، در اين صورت بر پايه شناخت و تشخيص خود مى دانند كه در موقعيت هاى عملى چه مى توانند انجام دهند و چگونه مى توانند بهتر و موثرتر انجام دهند. امروزه به ويژه در آموزش و پرورش نياز به مديران و رهبرانى است كه نه فقط در امر تعليم و تربيت مجرب و صاحب نظر باشند، بلكه در تشخيص مسايل و مشكلات ادارى و سازمانى نيز دقت و مهارت داشته باشند. [منبع قبلى، ص 3.]

پايه هاى نخستين دانش مديريت

نگاهى به مديريت در دوران باستان

سازمان ادارى پديده ى نوظهورى نيست، تجارب گذشته و حال ثابت كرده است كه زندگى اجتماعى انسان با نوعى سازمان ادارى همواره به هم آميخته است. اجتماع عده اى از افراد بشر براى بنيان گذارى يك جامعه بدون تعيين نظام ادارى بخصوص غير قابل تصور است.

با بررسى نوشته هاى متفكران دوره هاى باستان مى توان دريافت كه به طور كلى انسان به انگيزه هاى گوناگون- كه همگى ناشى از اجتماعى بودن انسان و تمايل به زندگى با ديگران بوده- جوامع متعددى ايجاد و براى اداره ى آنها چاره انديشى كرده است. اما هر نوع زندگى اجتماعى خواه نا خواه روابط و اصطكاك بين افراد و منافع آنها را ايجاد مى كند. اين روابط با ساختارهاى متفاوت در دوره هاى اوليه زندگى بشر، خانواده را به عنوان اولين هسته، سازمان اجتماعى بر اساس تمايلات فطرى براى زندگى مشترك به وجود آورد. به تدريج مقررات ضرورى در زمينه هاى رهبرى، تقسيم كار، مسئوليت مشترك، مكان و تعاون درون خانواده شكل گرفت و سپس طى سالهاى متمادى به صورت عرف و سنت به نسل هاى بعدى منتقل گرديد و باعث دوام و استحكام مبانى زندگى قبيله اى آن دوران شد.

بعد از عبور از اين دوران ابتدايى، موارد و مباحثى از قبيل منشا حكومت و چگونگى ايجاد سازمانهاى دولتى، رابطه حكومت با فرد، لزوم هدايت فعاليتهاى عمومى، ضرورت پاداش و مجازات، تقسيم كار ميان طبقات مختلف سازمان اجتماعى، شيوه همكارى دست جمعى و ايجاد هماهنگى در جريان عمل مطرح شد.

'گوردون چايلد' در باب ايجاد و توسعه سازمانهاى ادارى در دوران اوليه تمدن بشر و تمدن شهرنشينى در زمان سومرى ها، به عنوان يكى از اقوام تاريخ قديم، مى نويسد:

'هسته مركزى شهرهاى سومرى و عنصر اساسى تمدن آنان، خانواده بود كه در عين حال جنبه ى تقدس داشت و در واقع نوعى شيوه پدرشاهى توسعه يافته بود. سرپرستى امور كشاورزى و صنعت كاملا با معابد بود كه توسط هيئت روحانيون اداره مى شد. آنها بر واگذارى زمين هاى زراعتى، ايجاد كانالهاى آب و سيستم آبيارى و تكثير حيوانات اهلى و... نظارت مى كردند.' ظاهرا مصرى ها هم براى اداره ى امور امپراطورى عظيم فراعنه به وضع مقررات عمومى و اجتماعى براى تسريع امور و توسعه فعاليت ها پرداختند و با ايجاد تمركز سازمانى در اداره مصر قديم همت گماشتند. مثلا در يكى از نوشته هاى به دست آمده در 1300 سال قبل از ميلاد مسيح آمده است: 'آگاه و هوشيار باشيد كه هيچ حرفه و شغلى نيست كه مديرى نداشته باشد، مگر شغل نويسندگى و دبيرى كه در واقع نويسنده و يا دبير خود يك مدير است.' البته لازم به توضيح است كه در آن دوران همانند امروز بحث مديريت از دولت و حكومت جدا نبود و به همين دليل مباحثى مانند انتصاب و انتخاب كاركنان بدون تفكيك مديريت از دولت و حكومت مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.

يونان قديم در دورانى كه بعدها عصر طلايى نام گرفت، در زمينه تفكر منطقى و به رشته تحرير در آوردن افكار توانايى بسيارى از خود نشان دادند. آنان در زمينه مبانى مديريت تلاش بسيار داشتند. به عنوان نمونه، نوشته هاى 'گزنفون' تحت عنوان 'سير و پديا' در زمينه خصايص رهبرى نظام ترفيع و ارتقا در سازمان ادارى بحث كرده است.

ارسطو متفكر و فيلسوف قرن چهارم قبل از ميلاد مسيح اعتقاد دارد كه نه تنها اقشار و طبقات اجتماعى بايد به همان شكل اوليه موجود باقى بمانند، بلكه اساسا دوام و بقاى جامعه به گوناگونى و تفاوت طبقات بستگى دارد. وى جامعه را به سه طبقه عمده ى بردگان، افراد آزاد و اشراف تقسيم كرده است و هر كارى را در شان يك طبقه مى داند. از ديدگاه وى طبقه اشراف بايد ساخت اصلى دولت و حكومت را تشكيل دهند. وى در كتاب سياست اظهار مى دارد:

'فرمان دادن از يك سو و فرمان بردن از سوى ديگر نه تنها ضرورى است بلكه سودمند است. برخى از زندگان از نخستين لحظه تولد براى فرمانروايى و برخى نيز براى فرمانبردارى زاده شده اند. اين ويژگى نتيجه اى از نظام سراسر عالم است.'

او حكومت را لازمه نظم مى داند و توضيح مى دهند:

'مى توانيم بگوييم خواسته بخشى از خانواده است و هنر به دست آوردن خواسته، تدبير منزل به شمار مى آيد، زيرا بى داشتن ساز و برگ برآوردن نيازها محال است. بنده نيز افزار جاندار است و بندگان را عموما بايد از افزارهايى مقدم بر ديگر افزارها دانست.'

افلاطون نيز گفت و گوى 'آتنى و كليسيناس' از زبان آتنى سعى دارد كه روند شكل گيرى حكومت را تشريح نمايد:

'خانواده زير فرمان سالخورده ترين عضو خود به سر مى برد و به رسوم و آداب پيشين، چه در امور اعتقادى و چه در مسائل تربيتى، وفادار است. هر خانواده قوانين خود را برتر مى داند و قوانين ساير خانواده ها را بر ديده ى حقارت مى نگرد. به مرور كسانى را برمى گزينند تا قوانين خانواده ها را مطالعه كنند و آنچه را براى تمام جامعه سودمند تشخيص دهند، به بزرگان خانواده ها پيشنهاد كنند، اين گروه به تدريج نقش قانونگزارى را بازى مى كنند. همين گروه تعيين مى كند كه حكومت تمام جامعه بايد به دست چه كسانى سپرده شود.' به اين ترتيب نظريه اى در مورد دولت و حكومت تدوين كردند و متناسب با آن نقش هاى عمده ى مدير در يونان باستان مورد بحث و بررسى قرار گرفت.

بنا به روايت 'كلود جرج' ايرانيان قديم نيز در مورد مديريت تجربيات فراوانى داشتند. به عنوان مثال به مطالعه مراحل كار و شيوه انجام آن به منظور تدوين قوانينى براى پرداخت حقوق و دستمزد اقدام مى كردند و به مدد همين قوانين به اداره امپراطورى گسترده اى از ملل و اقوام گوناگون مى پرداختند.

'زرتشت' همواره رهبران را به رعايت قانون و عدالت توصيه كرده است.

در چين باستان نيز مانند بسيارى از حكومت هاى قديمى، مفهوم حكومت با صبغه ى آسمانى و الهى آميخته است كه حكومت را وديعه اى الهى مى دانستند كه به حاكم سپرده شده است. چينيان براى اداره ى اين حكومت در همسان نمودن بسيارى از كارها ابداعاتى كردند و شبكه منظمى را براى ارتباط به وجود آوردند. از آن دوران در مورد وظيفه شهروندان و دولت نسبت به يكديگر مطالب مدون نسبتا فراوانى به جا مانده است. بر اساس اين مكتوبات در هر قريه يك رئيس انتخابى براى رهبرى مردم وجود داشته و در شهرها نيز فرمانروايى از سوى حكومت منصوب مى شده كه نماينده حكومت مركزى بوده است. در اين نظام انديشمندان و دبيران و كاتبان متناسب با شرايط محلى به كار گرفته مى شدند و از طريق آنان مشكلات حكومت تجزيه و تحليل و راه حل هاى ضرورى به فرمانروا پيشنهاد مى شده است.

'كنفوسيوس' كه از قضاوت به پايه ى نخست وزيرى رسيد و در اداره امور تجربياتى كسب كرد، در پايان عمر معتقد شد كه دولت بايد بر پايه صداقت بنا شود و رئيس حكومت نيز بايد واجد چنين صفاتى باشد. اميرى كه به عنوان سرمشق به رعايا محبت و عطوفت نشان مى دهد، باعث اقتداى مردم به خود شده و آنها با احترام به وى وظايف خود را انجام مى دهند. بنابراين اولين وظيفه حاكم سرمشق مناسب بودن و دومين وظيفه وى انتصاب افراد پسنديده است. به همين دليل بركنارى فريبكاران باعث استمرار درستى در بين كاركنان حكومت است.

'منسيوس' يكى از شاگردان كنفوسيوس اعتقاد داشت كه حكمرانى كه قادر به فراهم نمودن حكومت خود نباشد، بايد استعفا كند و مردم حق دارند عليه چنين فردى شورش كنند. اين نظريات باعث به وجود آمدن نظام استخدامى چين شد كه براى انتخاب مامورين حكومتى از آزمون هاى طاقت فرسا استفاده مى كرد.

'ويل دورانت' بر اين عقيده است كه اين نوع مديريت فرصت برابرى را به همه براى رقابت جهت دستيابى به مقام رهبرى داده است. دولت چين با نظام سازمانى خود بيشتر بر نظارت و هدايت تكيه داشته و كمتر از ساير دول همزمان خود در امور جارى مردم مداخله مى كرده است. به همين دليل براى مدتى بسيار طولانى مستقر بوده است. به اين ترتيب چين باستان آن چنان شالوده اى جهت اداره ى امور عمومى بنيان گذارد كه قرن ها بعد ممالك پيشرفته اى نظير انگلستان و پروس نظام استخدامى آن كشور را مورد اقتباس قرار دادند.

در دوران تزلزل حكومت شهرهاى آتن و در آستانه ايجاد دولت روم 'اپيكوريت ها' معتقد بودند كه زندگى اجتماعى مبتنى بر منافع شخصى فرد است. عضويت فرد در سازمانها و گروه هاى اجتماعى به اين دليل است كه مزاياى بيشترى را براى فرد در بر دارد. بنابراين عدالت، قوانين و حقوق طبيعى و مطلق وجود خارجى ندارد. چيزى خوب است كه افراد در خوب بودن آن توافق كنند. اگر افراد گروه ها و سازمان هاى اجتماعى به اين نتيجه برسند كه قانون فاقد ارزش است و ديگر ميسر نيست از طريق آن به دنبال خود برسند، مى توانند آن را تغيير دهند و يا آن را به دور اندازند. اين مكتب، وفادارى به هدف هاى زندگى گروه ها را فقط در حالى تجويز مى كند كه منافع فرد قربانى هدف هاى سازمان اجتماعى نشود.

'سيرو' حقوقدان و سياستمدار شهير زمان سزار در اين مورد گفته است:

'يك سازمان اجتماعى بدون كار و فعاليت و نيروى قضاوت صحيح و مراقبت دقيق و مداوم مديران نمى تواند به وجود آمده و به حيات خود ادامه دهد. بنابراين نه تنها حدود و ثغور اختيارات ادارى مديران را معلوم مى كنيم، بلكه بايد به اتباع مملكت تعليم دهيم تا بدانند مسئوليت هاى آنان در قبال اطاعت از مديران چيست و چرا و چگونه بايد از آنان اطاعت كنند.'

بعد از اين دوران در مردم باستان به عناوينى برمى خوريم كه در دنياى امروز هم رايج است. عناوينى مانند، مدير سرشمارى و ارزيابى ماليات ها، مدير امور ورشكستگى، مدير امور دام ها، سرپرستى وظايف، مدير نيروى دريايى در نوشته هاى روم قديم به وفور پيدا مى شود.

سير تحولات مديريت در قرون وسطى

قرون وسطى در سير تمدن و تكامل انديشه بشر و در تاريخ تحقيقات علمى نه تنها فاقد مقام و منزلتى رفيع تلقى مى شود، بلكه به لحاظ عقب ماندگى به عنوان عصر تاريك ناميده شده است. اما در اين دوران از جهت مطالعات ادارى به علت وسعت قلمرو و حكومت و وجود حكام كليسا و پيشوايان قدرتمند مذهبى و املاك وسيع فئودال ها، از مدل هاى تجربى براى اداره سازمان ها و مقياس وسيع استفاده شده است. بعد از پيدايش مسيحيت و گسترش آن توسط كسانى مانند 'پولس' و 'توماس آكويناس' كه كوشيدند دين را تبديل به يك نظام فكرى و سياسى كنند، در بسيارى از كشورهاى جهان، اصول اجتماعى اين دين تدوين شد.

مسيحيان مانند 'اورينگس' اعتقاد داشتند:

'هنگامى كه قوانين دولت با شرع هماهنگى دارد، شخص بايد مطيع قوانين دولت باشد، اما وقتى كه قانون دولت ما را به خلاف شرع و قانون طبيعى مى خواند بايد اوامر دولت را ناديده انگاشته و تنها از خداوند فرمان ببريم. به تدريج كليسا بر دولت تسلط يافت و كسانى مانند 'كرى ساستوم' اظهار داشتند امير سلاحهاى مادى در دست دارد در حالى كه روحانى سلاح هاى معنوى. امير با پريان مى جنگد و كشيش با شيطان، پس امير در برابر روحانى بايد سر فرود آورد.

'قديس آگوستين' كوشيد با نگارش كتاب 'شهر خدا' شيوه هاى اداره امور بر اساس انديشه هاى مسيحيت را به رشته تحرير در آورد و اظهار داشت كه دولت حقيقى، خود دولت مسيحى خواهد بود. يكى از كشيشان ساليسبورى به نام 'جان' با ارائه نظريه ارگانيسم اجتماعى كوشيد تا جايگاه هر يك از اركان جامعه را تشريح و ارتباط آنها را روشن كند. به اعتقاد وى دولت پيكرى جاندار است. روحانيون حامل روح اين پيكر، امير سر آن، مجلس سنا قلب ان و ساير مردم معده و اعضاى اين پيكرند. احكام ولايت ها چشم و گوش و زبان و سپاهيان و مامورين دولت دست اين بدن و كشاورزان و صنعتگران پاى آنند. رفاه و پيشرفت جامعه تنها در گروى تقسيم كار بين اين اعضاست.

'توماس آكونياس' از اشراف ناپل در قرن سيزدهم با در هم آميختن نظريات ارسطو، رواقيان و سيسرو اصولى را عرضه كرد كه به تدريج در همه ى زمينه ها از جمله اداره ى امور، زير بناى تفكر مذهب كاتوليك شد. آكونياس دولت را مسئول اجراى قانون مى شناسد، زيرا كاركرد دولت را متوجه تامين تكامل روحانى و تامين رفاه مادى مردم مى داند. از ديدگاه وى دولت از بسط خانواده پديد مى آيد و دولت را مردم جهت تسهيل زندگى خويش به وجود مى آورند و به هنگام ضرورت آن را دگرگون مى سازند. حكومت در برابر مردم مسئول است و بايد در برقرارى عدالت بكوشد. وى مبادلات تجارى را جز در حد بسيار ضرورى مجاز نمى داند و به همين علت مغرب زمين در قرون وسطى دچار انزواى فرهنگى شد.

در همين ايام سازمان كليسا به صورت يك سلسله مراتب قدرت و اقتدار در آمده و به تدريج به مديريت و اداره امور املاك، مديريت مالى و اداره امور در آمد و اداره ى امور اختيارات خاص پرداخت. اين سازمان على رغم تحولات و انقلابات گوناگون در اعصار مختلف از نظر اصول كلى پا بر جا ماند و حتى گسترش كامل و همه جانبه ى نظام زمينه اى- كه در آن روابط ادارى و سازمانى ماهيتى شخصى داشت و بر مالكيت خصوصى مبتنى بود- به نوعى هرج و مرج ادارى منجر شد. جالب توجه آنكه على رغم فراهم نبودن زمينه اجتماعى در اين دوران با شكل گيرى و تجمع سرمايه در مسير توليد و توزيع اشخاصى مانند 'لاماكلى'، 'فرانسيس ديماركو' و برادران 'سورانزو' برمى خوريم كه به ترتيب پيرامون دفتر ادارى دوبل، حسابدارى صنعتى و شيوه ثبت بهتر اقلام مالى نظراتى ابراز كردند.

در گوشه و كنار كليسا، سازمان هاى متشكل عمومى نظير ارتش هاى كوچك در سطح شهرها و ايالت ها به وجود آمد و زمينه را براى ظهور افكار 'ماكياول' در باب امور حكومت و جامعه فراهم كرد.

'ماكياول' با ارايه سه اثر در باب سياست يعنى شاهزاده، هنر جنگ و تاريخ فلورانس شهرت فراوانى يافت. كتاب شاهزاده ماكياول، راهنما و دستور عمل سياسى براى رهبرى كه بايد يگانگى و وحدت را به وجود آورد و به تهاجمات بيگانگان پايان دهد، محسوب مى شد. ماكياول مى گويد:

'وقتى چارت سازمان اجتماعى در خطر است ديگر ملاحظاتى از قبيل عدل، ظلم، رحم و شفقت معنى و مفهومى ندارد. در اين حال بايد راهى را اتخاذ كرد تا بقا و استقلال سازمان را تعيين كند. هيچ حكومتى نمى تواند ساكن و پابرجا باقى بماند، يا بايد خود را توسعه بخشد و بر قدرت خويش بيفزايد و يا كوچك و مغلوب شود. ضرورت ندارد كه رهبر تقوى، فضيلت، ايمان، انسانيت، كمال و مذهب داشته باشد. فقط لازم است وانمود كند كه واجد اين خصايص است.'

اين فلسفه به سرعت گسترش يافت و خميرمايه غير قابل اجتناب سياست اروپا شد. اين مكتب راه را براى سياست مبتنى بر قدرت باز كرد. ماكياول عقيده داشت:

'شالوده ى عظمت سياسى دولت ها الزاما بر ارتكاب جرم مبتنى است، يعنى ريشه هاى تمام دولت هاى دنيا را مى توان در قلمرو اجبار و زور و غلبه جست و جو كرد. از ديدگاه وى اهداف و مقاصد وسايل نيل به آن هدف ها را توجيه مى كند. رهبرى با سياستمدارى آميخته است و سياست در عرصه قدرت به فعاليت مى پردازد.

با ايجاد و تمركز و گسترش تجارب در اين دوران عمليات اساسى مديريت توليد از جمله ايجاد خط زنجير به منظور مونتاژ و تكميل كالا "كشتى" در 'ونيز' كه يكى از مراكز عمده ى بازرگانى، فرهنگى و هنرى بود، شكل گرفت و كنترل هزينه و موجودى، بازرسى و كنترل كيفيت به وجود آمد. اندكى بعد 'توماس مور' نقاط ضعف مديريت عصر خويش را تجزيه و تحليل كرد و بر تخصصى نمودن امور و تقسيم كار به اجزاى خودش سخن گفت و كوشيد ضرورت اين امر را بر ديگران روشن سازد. تا اين دوران هنوز سه مفهوم عمده ى دولت، حكومت و جامعه كاملا از يكديگر تفكيك نشده بود.

'ژان بودن' در سال 1576 در كتاب خود به نام 'شش كتاب جمهورى' اين سه مفهوم را از يكديگر تفكيك كرد. به نظر او جامعه گروهى از افراد انسانى است كه با يكديگر به سر مى برند و به وسيله ى منافع و روابط مشترك به يكديگر پيوسته اند. دولت اجتماعى است برخوردار از حاكميت و داراى سلطه ى سياسى براى نيل به هدف هاى عمومى، در حالى كه حكومت سازمانى است كه اداره دولت را تنظيم و سپس بيان مى كند. به كمك اين تفكيك بحث پيرامون اداره ى امور سياسى "رهبرى" و اداره ى سازمان هاى عمومى كه تا اين زمان مانند مرز مشخص بود، از يكديگر فاصله گرفت.

از بيان كليات مذكور مى توان دريافت كه:

1- مديريت دانش ايجاد شده توسط يك قوم يا ملت خاص نيست، بلكه توسط ملل گوناگون به صورت تدريجى پديد آمده و در كنار هم قرار گرفته و تكامل يافته است.

2- سير تكامل دانش مديريت به لحاظ شكل اجتماعى خاص دوران قبل از رنسانس، كند و محدود بوده است، ولى برخى از جهش هاى عمده آن ديده مى شود.

3- مديريت در دوران گذشته به صورت يك دانش مستقل كمتر در نظر بوده و با ساير علوم به ويژه فلسفه، سياست و رهبرى مخلوط بوده است.

4- بررسى نظام هاى دوران گذشته مى تواند تجربه هاى زيادى را در اختيار گذارد و موجب گسترش ديدگاه تاريخى و تحليلى شود. داشتن اين ديدگاه براى مديران امروز جامعه ما ضرورى است.