مانند دست دراز كردن بطعام
از براى گذاردن بدهان و توشه برداشتن براى سفر و سرمايه اندوختن بجهت
تجارت و ذخيره كردن براى حال اضطرار و مداوا نمودن بجهت دفع مرض و
امثال اينها و اما اسبابى كه بمحض توهم و احتمال هستند؛ مثل بعضى
افسونها احتراز از فال بد و تدبيرات دقيقه كردن و مكرها انگيختن و
امثال اينها پس منافى با توكل است چه امثال اينها در نزد عقلا اسبابى
نيستند كه حقتعالى امر بتحصيل آنها كرده باشد بلكه آنچه در طلب روزى
وارد شده سهل انگارى در طلب است كه بالاتر از عمل شخص بيكار و كمتر از
طلب حريص باشد، چنانچه در روايت صادقى (عليه السلام ) مروى است كه حضرت
رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند كه روح الاءمين در دل من دميد
كه هيچ نفسى نمى ميرد تا روزى خود نخورد، پس بپرهيزيد از خدا و در طلب
روزى اجمال كنيد يعنى فى الجمله سعى كنيد. و بدانكه از براى توكل در
ضعف و قوه سه درجه است ، اول آنكه حال او در وثوق بخدا مثل حال او باشد
نسبت به كسى كه وكيل او باشد و اين ضعيف ترين درجات توكل است .
دوم آنكه حال او با خدا باشد مثل حال طفل نسبت به مادر خود چه او جز
مادر نمى شناسد و در هر امرى رو به مادر آورد، و اول چيزى كه بر زبان
او گذرد اى مادر است . سوم آنكه حال او در نزد خدا مانند ميت در نزد
غسال باشد يعنى خود را در نزد قدرت حق مثل ميت بيند! و اين اشرف درجات
است ، و از اين قسم است توكل حضرت خليل در هنگامى كه او را در منجنيق
نهادند كه به آتش افكنند و حضرت روح الاءمين به او گفت آيا حاجتى دارى
؟ گفت با تو نه ، جبرئيل گفت : پس بآنكه حاجت دارى او را بخواه و نجات
خود را از او طلب كن ! گفت ((حسبى عن مقالى علمه
بحالى )) يعنى علم خدا بحال من كفايت سؤ ال مرا
مى كند.
عرض حاجت در حريم حرمتت محتاج نيست |
|
راز كس مخفى نماند بر فروغ راءى تو |
و اين مرتبه از توكل بسيار عزيز و نادرالوجود است ، و طريقه تحصيل توكل
آن است كه آدمى سعى در قوت اعتقاد خود نمايد و متذكر شود كه حقتعالى بى
سابقه سعى و تدبر او، او را از عالم نيستى به فضاى هستى آورد و در صلب
پدر و رحم مادر كه آن بيچاره از همه جا بى خبر بود او را حفظ و حراست
فرمود و آنچه در هر حالى ضرور او بود از براى او آماده ساخت ، و با
وجود اين مرحمت ها تعهد كفايت اهل توكل را نموده و ضامن مطلب ايشان
گرديده ، و در كتاب كريم خود از آن خبر داده ،
قال
تعالى : و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ، و من
يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى ء قدرا.(196)
و محال است كه از آنچه فرموده تخلف كند، و بايد ملاحظه نمود حالات
كسانى را كه امر خود را بخدا واگذار نمودند چگونه امر ايشان بانجام
رسيد و متذكر قصصى گردد كه متضمن عجايب صنع خدا است در روزى دادن
بسيارى از مخلوقات خود را از جاهائى كه اصلا گمان نمى رود و همچنين دفع
بلاها و آفات از جمع كثيرى كه مظنه خلاصى در آن نبوده است و ملاحظه كند
حكاياتى را كه مشتمل است بر بيان هلاكت اموال اغنيا و ذليل شدن اقويا
پس تاءمل كند در آنكه آيات و اخبار و تجربه شاهدند بر اينكه هر كه توكل
به خدا كرد البته خدا كفايت او را ميكند، و چگونه چنين نباشد و حال
آنكه خود را مى بينى كه اگر كسى تو را وكيل خود در امرى كند تو بقدر
قوه در مصلحت بينى و انجام امر او كوتاهى نمى كنى آيا خدا را العياذ
بالله از خود عاجزتر و جاهل تر ميدانى ؟ يا لطف او را به بندگان كمتر
از محبت تو نسبت به موكلت مى بينى ؟
((تعالى
الله عن ذلك علوا كبيرا
))
31- كفران نعمت
صفت سى و يكم ، كفران نعمت است ، كه عبارتست از نشناختن نعمت
منعم و شاد نبودن به آن و صرف نكردن آن را در مصرفى كه منعم به آن راضى
باشد، و كفران نعمت الهى باعث شقاوت آدمى است در عقبى و موجب حرمان و
سلب نعمت در دنيا، سعدى گفته كه : اجل كاينات از روى ظاهر آدمى است ، و
اذل موجودات سگ ، و باتفاق خردمندان سگ حق شناس ، به از آدمى ناسپاس .
سگى را لقمه اى هرگز فراموش |
|
نگردد گر زنى صد نوبتش سنگ |
وگر عمرى نوازى سفله اى را |
|
بكمتر چيزى آيد با تو در جنگ |
شكر
و ضد كفران شكر است ، و از براى شكر منعم حقيقى حضرت پروردگار چهار ركن
است يكى آنكه جميع نعمت ها را از او بدانى و اگر كسى ديگر با تو نيكى
كند چنين دانى كه حقتعالى دل او را مسخر كرده كه به آن نيكى اقدام
نموده و اين شكر قلبى است ، دوم ، به نعمت هاى الهى شاد و خرم شوى نه
از راه لذت و كامرانى بلكه از آن راه كه بواسطه آنها مى توان تحصيل
رضاى منعم نمود، سوم آن است كه در دل و زبان حمد الهى را بجا آورد و
حمد در دل خيرخواهى مخلوقات است ، چهارم آن است كه نعمت هاى الهيه را
صرف رضا و مقصود او نمايد و از آنچه مذكور شد دانسته شد كه حقيقت شكر
مركب از چهار امر است . لكن بسا باشد كه هر يك را نيز شكر گويند، و شكر
افضل منازل راه سعادت است ، و سبب رفع بلا و باعث زيادتى نعماء است و
به اينجهت امر در ترغيب به آن شده ، حقتعالى فرموده اگر شكر كنيد البته
نعمت شما را زياد ميكنم و وارد شده كسى كه چيزى خورد و شكر گذارد اجر
او مثل روزه دار است ، و كسى كه بدن او صحيح باشد و شكر كند اجر او مثل
اجر مريض صابر است ، و كسيكه غنى باشد و شكر كند اجر او مثل فقير قانع
است ، و از حضرت صادق (عليه السلام ) منقول است كه سه چيز است كه با
وجود آنها هيچ ضرر نمى رساند دعاء در وقت اندوه و بلا و استغفار در نزد
گناه ، و شكر در هنگام نعمت ، و طريقه تحصيل شكرگزارى به چند امر است ،
اول ، معرفت و تفكر در صنايع الهيه است ، و انواع نعمت هاى ظاهريه و
باطنيه ، دوم نظر كردن به پست تر از خود در امور متعلقه بدنيا، و
بالاتر از خود را در امور دين ، سوم بنظر درآوردن مردگان و متذكر شدن
اينكه نهايت مطلوب ايشان آن است كه آنها را بدنيا برگردانند تا در
اينجا عمل خير كنند پس خود را از ايشان فرض كند و چنان تصور نمايد كه
مطلب او برآمده و بدنيا برگشته چهارم آنكه ياد كند آنچه را كه بر وى
رويداده از مصائب عظيمه و مرض هاى مهلكه كه اميد نجات در آن نداشته پس
خلاصى از اين را غنيمت شمرد، پنجم آنكه هر مصيبت و بلائى كه بر او وارد
مى شود شكر كند كه مصيبتى بالاتر از آن به او نرسيد و بر اينكه بلائى
به دين او وارد نشد. حافظ:
روزى اگر غمى رسدت تنگدل مباش |
|
رو شكر كن مباد كه از بد بتر شود |
و بالجمله چون دانستى كه يكى از اركان شكر صرف نعم است در مصرفى كه
رضاى منعم در آن است ، پس بنابراين شاكر را لازم است شناختن چيزهائيكه
رضاى الهى در آن است و دانستن امورى كه مكروه و خلاف رضاى او مى باشد
تا متمكن از اداى شكر و ترك كفران بوده باشد و راهى كه به آن توان جميع
محبوبات و مكروهات الهى را يافت طريقه شرع مقدس است كه جميع آنچه رضاى
الهى در آن يا خلاف رضاى اوست بيان كرده و از اول به واجبات و مستحبات
، و از دوم به محرمات و مكروهات تعبير كرده پس هر كه را اطلاع از جميع
احكام شريعت در همه افعال خود نباشد متمكن از اداء حق شكر الهى نيست .
و بدانكه : سبب تقصير اكثر مردم در شكرگزارى حضرت بارى ، يا كمى معرفت
ايشان است به آنكه همه نعمت ها از حقتعالى است ، يا كمى معرفتشان
باقسام نعمت ها است يا از جهت جهل ايشان است بحقيقت شكر و گمانشان
باينكه حقيقت شكر گفتن الحمدلله يا شكرا لله است يا از راه غفلت و بى
التفاتى است كه بفكر اداى شكر منعم خود نمى افتند يا بعضى چيزها را
بسبب عموم آن از براى همه كس و الفت و عادت به آن ، آن را نعمت نمى
شمارند چنانكه مى بينيم كه اكثر از شكر نعمت هوا كه باعث تنفس و نعمت
زمين كه محل قرار است غافلند، و همچنين صحت چشم و گوش و ساير اعضاى خود
را نعمت نمى شمارند و اگر ساعتى راه نفسشان قطع شود و بعد براحت افتد
يا چشم ايشان كور شود بعد بينا گردد بسا باشد كه در مقام شكر آنها
برآيند و اين از غايت نادانى است ، چه شكر چنين كسى موقوف است بر زوال
نعمت از او و رسيدن به آن ثانيا، و حال آنكه نعمت دائمى بشكر كردن
سزاوارتر است و كسيكه تاءمل كند ميداند كه نعمت خدا در شربت آبى در حال
تشنگى بهتر است از مملكت روى زمين ،
((و ان
تعدوا نعمة لله لا تحصوها
))
جزع و بى تابى
صفت سى و دوم ، جزع و بيتابى است كه عبارتست از رها كردن عنان
خود در مصيبت و بلا بفرياد كشيدن ، آه و واويلا و ناله كردن و جامه
دريدن و بر خود زدن بلكه داخل در جزع است پريشان شدن و عبوس كردن ، و
سبب كلى آن ضعف نفس است ، و اين صفت از مهلكات است ، چه آن در حقيقت
انكار بر قضاى خدا و اكراه بر فعل و حكم اوست ، و از رسولخدا صلى الله
عليه و آله و سلم مروى است كه فرمودند: تمام محنت در وقت بلا جزع كردن
است ، و فرمود: اجر عظيم با بلاى عظيم است و چون خدا قومى را دوست دارد
ايشان را مبتلا مى سازد. پس هركه راضى شد رضاى خدا از براى اوست و هر
كه غضبناك شد غضب خدا از براى اوست .
صبر
و ضد جزع صبر است كه مضطرب نگشتن در بلاها و مصائب است ، و اين صبر در
شدائد است ، و از براى صبر اقسام ديگر است مثل صبر در معارك و جنگها كه
از افراد شجاعت است ، و صبر در حال غضب كه حلم است ، و صبر در مشقت
طاعات و صبر بر مقتضيات شهوات ، و صبر بر زهد و غيرها، و فى الحقيقة
اكثر اخلاق داخل در صبر است ، و مرتبه صبر از مراتب رفيعه است ، و
حقتعالى بيشتر خيرات را نسبت بصبر داده است و اكثر درجات بهشت را به آن
متعلق ساخته و آن را در هفتاد و چند موضع كتاب خود ذكر فرموده و اوصاف
بسيار از براى صابرين ثابت كرده و از براى ايشان صلوات و رحمت و هدايت
را قرار داده و مژده بودن خود را با ايشان ، به ايشان رسانيده ، و وارد
شده كه : از جمله بزرگ داشتن خدا و شناختن حق او آن است كه درد خود را
شكايت نكنى و مصيبت خود را ذكر ننمائى . و نيز مروى است كه : نسبت صبر
به ايمان مثل نسبت سر است به بدن و كسى را كه سر نباشد بدن نمى باشد
همچنين كسى را كه صبر نباشد ايمان نيست . و طريق تحصيل مرتبه صبر چند
چيز است : اول بسيار ملاحظه نمودن اخبار و احاديثى را كه در فضيلت
ابتلا در دنيا رسيده و آنكه به ازاى هر مصيبتى رفع درجه يا محو معصيتى
است ، و يقين داند كه خيرى نيست در كسى كه به بلائى گرفتار نشود و
بداند كه آنچه بواسطه صبر به او ميرسد بسيار بيشتر است از آنچه كه بسبب
بلاء از او فوت شده . دوم آنكه متذكر آن شود كه زمان مصيبت اندك و وقت
آن كوتاه است و عن قريب از آن مستخلص شده بخانه راحت و استراحت مى رود.
حافظ:
بگذرد اين روزگار تلختر از زهر |
|
بار دگر روزگار چون شكر آيد |
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند |
|
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد |
سوم آنكه تاءمل نمايد كه بى صبرى و جزع چه فايده اى مى بخشد. هر چه
مقدر است مى رسد و بيتابى سودى ندارد. مصراع :
((قابل
تغيير نبود آنچه تعيين كرده اند.
)) چهارم آنكه
ملاحظه كند احوال كسانى را كه به بلاهاى عظيم تر از بلاى او مبتلا و
گرفتار شده اند.
پنجم آنكه بداند ابتلا و مصيبت دليل فضل و سعادت اوست . چه :
هر كه درين بزم مقرب تر است |
|
جام بلا بيشترش مى دهند |
ششم آنكه آدمى را بواسطه رياضت مصائب تكميل حاصل مى شود. هفتم ، متذكر
اين مطلب گردد كه به تجربه و اخبار ثابت شده كه بعد از هر غمى شادى و
راحت است . حافظ:
اى دل صبور باش و مخور غم كه عاقبت |
|
اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود |
در نااميدى بسى اميد است |
|
پايان شب سيه سفيد است |
هشتم آنكه بياد آورد كه اين مصيبت از نزد حقتعالى است كه دوست ترين هر
چيزى است نسبت به او و بجز خير و صلاح او را نمى خواهد.
هر نيك و بدى كه در شمار است |
|
چون در نگرى صلاح كار است |
نهم آنكه تتبع كند در احوال مقربان درگاه الهى و ابتلا و صبر آنها را
ملاحظه كند تا آنكه رغبت بصبر و استعداد نفس از براى او حاصل شود.
و بدانكه مراد از صبر همان است كه در ابتدا ذكر شد، اما سوختن دل و
جارى شدن اشك كه از مقتضاى بشريت است بنده را از حد صبر بيرون نمى برد،
چنانچه منقول است كه : چون حضرت ابراهيم فرزند حضرت رسول صلى الله عليه
و آله و سلم وفات يافت اشك از چشم حضرت رسول صلى الله عليه و آله جارى
شد، شخصى عرض كرد: آيا شما منع نمى فرموديد ما را از امثال اين ؟
حضرت فرمود: اين ترحم و مهربانى است و خدا ترحم مى كند مهربانان بندگان
خود را و فرمود: چشم اشك مى ريزد و دل مى سوزد و سخنى سر نمى زند كه
خدا را بغضب آورد، پس نظير اين مطلب چنان است كه مريض به فصد و حجامت
راضى و خشنود است ولكن از درد و الم او متاءثر مى شود.
33- فسق
صفت سى و سوم ، فسق است و آن عبارتست از بيرون رفتن از اطاعت
خدا و عبادت نكردن او را.
به جا آوردن عبادات
و ضد آن اطاعت كردن و به جا آوردن عباداتى است كه در شريعت مقدسه مقرر
شده است ، و عمده عبادات شرعيه چند چيز است ، طهارت و نماز و ذكر و دعا
و تلاوت قرآن مجيد و روزه و حج و زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله و
سلم و ائمه اطهار (عليهم السلام ) و جهاد و اداى حق معروف كه شامل زكوة
و خمس و صدقات مستحبه و غير اينها بوده باشد و امر بمعروف و نهى از
منكر و تفصيل اين مطالب در كتب فقهيه و آداب و اسرار آن در كتب اخلاقيه
است و اين مختصر را گنجايش ذكر آنها نيست ! رجوع به كتب ديگر شود.
خاتمه : مواردى كه طالب پاكى نفس بايد در نظر
داشته باشد
بدانكه لازم است از براى طالب پاكى نفس از اوصاف رذيله و آرايش
آن بصفات جميله چند چيز، اول آنكه اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را
لازم داند و دورى از همنشينى صاحبان اخلاق بد را واجب شمرد، زيرا كه
صحبت با هر كسى مدخليت عظيم دارد، چه آنكه طبع انسان دزد است و آنچه را
كه مكرر از ديگرى ديد اخذ ميكند.
سخن بى غرض از بنده مخلص بشنو |
|
اى كه منظور بزرگان حقيقت بينى |
نازنينى چو تو پاكيزه رخ و پاك نهاد |
|
بهتر آن است كه با مردم بد ننشينى |
و همچنين احتراز كند از شنيدن قصه ها و حكايات بدان و استماع آنچه از
ايشان سر زده و از حكايات پيشينيان و گذشتگان از بزرگان دين و ملت مطلع
شود، و پيوسته استماع كيفيت احوال و افعال و اطوار ايشان را نمايد. دوم
آنكه هميشه مواظب اعمالى باشد كه از آثار صفات حسنه است ، و خواهى
نخواهى نفس را بر افعالى بدارد كه مقتضاى صفتى است كه طالب تحصيل و
درصدد كسب آن ، يا درصدد بقا و محافظت آن است .
سوم آنكه پيوسته مراقب احوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد و در هر
عملى كه مى خواهد بكند ابتداء در آن تاءمل كند و فكر نمايد تا خلاف
مقتضاى خلق حسن از او سر نزند. نظم :
ز عمر برخورد آنكس كه در همه صفتى |
|
نخست بنگرد آنگه طريق آن گيرد |
و اگر احيانا از او امرى بظهور آمد كه موافق صفت پسنديده نيست نفس خود
را تاءديب كند و در مقام تنبيه و مؤ اخذه آن برآيد به اين طريق كه اول
خود را ملامت و سرزنش كند و بعد از آن متحمل امورى شود كه بر او
ناگوار است و در هيچ حال از خود غافل نشود و از جد و جهد در كسب صفات
نيك يا حفظ آنها باز نماند. چهارم آنكه احتراز كند از آنچه باعث تحريك
قوه شهويه يا غضبيه مى شود، مثلا چشم و گوش و دل را باز دارد از ديدن و
شنيدن و تصور كردن هر چيزى كه غضب يا شهوت را به هيجان مى آورد و بيشتر
سعى او در حفظ دل باشد از خيال آنها؛ زيرا كه در تصور و خيال آتش شهوت
و غضب تيز مى گردد، پس سرايت به اعضا و جوارح مى كند و مجرد ديدن و
شنيدن بدون آنكه دل را مشغول آن كند چندان تاءثيرى ندارد و كسى كه اين
دو قوه را از هيجان محافظت نكند مانند كسى است كه شير درنده يا سگ
ديوانه را رها كند و بعد از آن خواهد خود را از شر آن خلاص كند. پنجم
آنكه فريب نفس خود را نخورد و افعال خود را حمل بر صحت نكند و در طلب
عيوب خود استقصا و سعى بليغ نمايد و بنظر دقيق در تجسس خفاياى معايب
خود برآيد و چون بچيزى از آنها برخورد در ازاله آن كوشش كند و بداند
كه هر نفسى عاشق صفات و افعال خود است ، و به اين جهت اعمال و افعالش
در نظرش جلوه دارد و بدون تاءمل و باريك بينى بعيوب خود برنمى خورد، پس
بايد از اصدقا و دوستان خود تفحص معايب خود را نمايد و بر ايشان است
كه او را مطلع سازند، و بهتر آنكه يكى از دوستان مهربان را از ميان
ايشان اختيار كند و به او بگويد كه مراقب احوال من باش و در نفس من
تاءمل فرماى كه اگر در اخلاق من ناپسندى بينى كه مرا پسند آمده است بر
آنم مطلع گردان تا به تبديل آن سعى نمايم ، پس هر گاه او را بر عيبى
آگاه كند خوشحال شود و از او منت پذيرد و در صدد دفع آن برآيد تا آن
صديق را اعتمادى بهم رسد ولكن اين نحو دوست عزيز الوجود است زيرا كه
اغلب دوستان از خوش آمد گوئى و اغراض فاسده خالى نيستند و بسا باشد كه
نفع دشمنان در اين خصوص بيشتر باشد زيرا كه دوست در مقام تجسس از عيوب
كم برمى آيد بلكه چون نظر او نظر دوستى است شايد بعيوب او برنخورد،
چنانچه در اين معنى گفته اند:
و عين الرضا عن كل عيب كليلة |
|
ولكن عين السخط تبدوا المساويا |
يعنى :
((چشم دوستى و رضامندى از ديدن عيوب كُند
و كم ديد است و لكن ديده دشمنى اظهار مى كند عيوب را.
))
پس دانا كسى است كه چون دشمنان او عيبى از او اظهار كنند در مقام
شكرگزارى ايشان برآيد، و از جمله چيزها كه در اين مقام نافع است آن است
، كه سالك اين طريق ديگران را آئينه عيوب خود كند و از آنچه از ايشان
سر زند تاءمل كند در حسن و قبح آن بكند. و بقبح هر چه برخورد بداند كه
چون آن عمل از خود او سر زند نيز قبيح است ، و به حسن هر چه برخورد
بداند كه اين عمل نيز از او حسن است ، پس در ازاله قبايح خود بكوشد، و
در تحصيل اخلاق حسنه سعى بليغ كند و بايد طالب اوصاف جميله در هر روز و
شب دفتر افعال خود را گشوده ، سراپايش را مرور نمايد و تفحص كند از
آنچه از او صادر شده ، پس اگر بدى از او بوجود نيامده و فعل قبيحى از
او سر نزده حمد خدا را بجاى آورد و شكر توفيق او را بكند، و اگر مرتكب
قبيحى شده باشد با نفس خود عتاب كرده و خود را ملامت كند و توبه و
انابه نمايد، و بدانكه از چيزهائى كه مدخليت تام دارد در اين مقام ،
بلكه در هر مقصد و مقامى كثرت مساءلت و تضرع و زارى و ابتهال است به
درگاه خالق ذوالجلال و قادر متعال . حافظ:
گر طمع دارى از آن جام مرصع لب لعل |
|
در و ياقوت به نوك مژه ات بايد سفت |
تمام شد اين رساله شريفه در دارالايمان قم در جوار فيض آثار حضرت
فاطميه سلام الله عليها - لا زالت مهبطا للفيوضات الربانيه - در آخر
عشر اول ذيقعده الحرام من سنه 1322.
و
الحمد لله اولا و آخرا و صلى الله على محمد و آله المعصومين الاتقياء.
# # #
قد فرغ من استكتاب هذه النسخه الشريفه ، مولفه العاصى عباس بن محمد رضا
القمى فى صباح يوم عرفه من سنه التاليف (1322).