مقامات العليه
(مختصر معراج السعاده نوشته ملا احمد نراقى )

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)

- ۱ -


نام كتاب : مقامات العليه (مختصر معراج السعاده نوشته ملا احمد نراقى )
نام مؤلف : خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره )
مقدمه مصحح
باسمه تعالى
وجود و سرشت آدمى ، آميزه اى از خواهش ها و تمايلاتى است كه سعادت او در گرو تعديل و كنترل آنهاست . از ديرباز نهادهاى اخلاقى كوشيده اند تا در چارچوب ((بايد))ها و ((نبايد))ها به فرزندان آدم بياموزند كه چگونه باشند تا به مقام آدميت برسند. پندار، گفتار و كردارشان را چگونه بپيرايند تا زمينه سعادت خويش و افراد جامعه را فراهم سازند.
از آغاز آدمى در انديشه دست يازى به ((آرمانشهرى )) كه در آن انسانها، تمامى ارزش ها و حقوق ها را پاس بدارند كوشيده است . كاوش هاى باستانشناسان از كتيبه هايى سخن مى گويد كه در هزاران سال پيش اصول و حدود اخلاقى را در دل خويش نقش كرده اند تا بشر را از خودكامگى باز دارند. در مكاتب باستانى شرق به حفظ اصول و ارزشهاى اخلاقى تاكيد شده و در يونان قديم ، سقراط نيكبختى انسانها را در گرو پيروى از عقل و رعايت اصول پنجگانه : ((حكمت ، شجاعت ، عفت ، عدالت و خداپرستى )) دانسته است . از ديوجانس ، فيلسوف كلبى يونانى ، نقل است كه : ((تسلط بر خويشتن آزادى واقعى و كوتاه ترين راه به خوشبختى است ؛)) و ارسطو معتقد بوده است كه : ((زندگى سعادت آميز و خويشتندار تواءم با توجه به اصل اعتدال و ميانه روى است .))
نيز اصلى ترين وظيفه پيامبران بيان و گسترش اصول و ارزش هاى اخلاقى بوده است ؛ بر همين اساس كتاب هاى آسمانى مشحون از دعوت به حفظ اين ارزش ها است ؛ و دين اسلام ، به عنوان آخرين ره آورد الهى ، كامل ترين و جامع ترين اصول اخلاقى را در پيش ‍ روى آدميان مى نهد و به پيام آورى چون رسول گرامى صلى الله عليه و آله خطاب ((انك لعلى خلق عظيم ))(1) دارد. پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله هدف از برانگيختن خويش را هدايت انسانها و بازگردانيدن آنان به سرشت پاك خدايى شان مى داند و آشكارا گوشزد مى كند كه : عليكم بمكارم الاخلاق فان الله - عزوجل - بعثنى بها(2) و اينك كه چهارده قرن از بعثت آخرين پيام آور الهى مى گذرد، نياز به توجه دادن و بازگشت به ارزش هاى انسانى و اخلاقى بيش از هر زمان ديگر محسوس است .
بسيارى از انديشمندان معاصر اين واقعيت را پذيرفته اند و خطر سقوط ارزش هاى اخلاقى را بارها گوشزد كرده و مى كنند. در اينجا نقل سخن ويل دورانت ، فيلسوف و نويسنده مشهور آمريكايى ، به عنوان شاهد مدعا خالى از لطف نيست . او در اين باره مى گويد:
((اكنون زندگانى نامعتدل ما طالب علم اخلاق نوينى است كه بر طبيعت انسان و ارزش هاى زندگى استوار باشد و تمدنى را كه بر اثر فرار خدايان دستخوش انقلاب شده است نجات بخشد.))
سپس مى پرسد:
((اين اصول اخلاقى را در كجا جست و جو كنيم كه هم موافق تغييرات عصر ما باشد و هم مثل گذشته ما را به مهربانى و فداكارى و حجب و شرافت و افتخار و محبت و جوانمردى سوق دهد.))(3)
به دليل همين اهميت است كه از سده هاى آغازين پس از رحلت پيامبر، پرداختن به اخلاق ، به عنوان اصلى ترين شاخه فلسفه يا حكمت عملى و عالى ترين وسيله رشد و تعالى آدمى ، سبب شد تا انديشمندان بزرگ جهان اسلام بر اساس تعاليم برگرفته از قرآن و حديث به تدوين و گسترش اصول اخلاق اسلامى بپردازند. پى آمد اين تلاش صدها اثر ارزنده بود، آثارى چون طهاره الاعراق ابن مسكويه ، احياء العلوم غزالى ، محجه البيضاء ملا محسن فيض كاشانى و سرانجام جامع السعادات مرحوم ملا مهدى نراقى و معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقى .
در بين آثار ياد شده ، محجه البيضا پيراسته احياء العلوم غزالى است و جامع السعادات نيز در زمره كتاب هاى مهم اخلاق شيعى و به زبان عربى است . معراج السعاده در حقيقت برگردان فارسى جامع السعادات است كه توسط فرزند مؤ لف ، مرحوم ملا احمد نراقى از دانشمندان شيعه سده 12 هجرى ، فراهم آمده است . ارزش و اهميت والاى اين كتاب سبب شد تا بعدها خاتم المحدثين ، مرحوم حاج شيخ عباس قمى ، آن را خلاصه كند و در پاره اى موارد مطالبى را، كه عموما شواهدى از نظم و نثر است ، بر خلاصه خود بيفزايد. اين كتاب ، كه هم اكنون پيش روى ماست ، خلاصه آن بزرگوار و در حقيقت ((فشرده اخلاق اسلامى شيعى )) است و مولف آنچه را كه در آن پرداخته ، برگرفته از كتاب و عترت است ، كه مخاطب عامل را به ((مقامات عَليه )) انسانيت مى رساند.
اهميت اين كتاب بظاهر كوچك ، بيشتر بخاطر بيان ساده و اختصارى است كه در توضيح اصول اخلاقى دارد. نيز گرمى و تاثيرى كه در كلام مولف آن است بدان ارزشى والا بخشيده . در اين كتاب مؤ لف با زبانى ساده ، به گونه اى كه مفهوم همگان است ، معيارهاى اخلاقى را شرح داده ؛ و اگر چه نثر آن به لحاظ ((دستورمند)) نبودن جملات براى مخاطب امروزى قدرى پيچيده و دشوار مى نمايد - و حق نيز همين است - اما جوهر خلوص كه آميزه اين كتاب است ، سبب شده تا نسبت به ديگر آثار مشابه ممتاز جلوه كند و پيام هاى آن چون از دل برخاسته ((لاجرم بر دل نشيند)) به ديگر سخن خواننده در اين كتاب دستورهاى اخلاقى را از ((واعظى متّعظ))، ((عالمى عامل )) و ((روحى مجرد)) كه همه عمر را در پاكى ، روشنايى و روشنگرى گذرانيده است مى شنود؛ نه گوينده اى كه خويش بدانچه مى گويد اعتقاد ندارد. شادروان دكتر محمود شهابى ، كه در روزگار جوانى محضر مرحوم حاج شيخ عباس قمى را درك كرده بوده است در شرح شخصيت ايشان چنين مى گويد:
((مرحوم حاج شيخ عباس قمى بى اغراق و مبالغه ، خود چنان بود كه براى ديگران مى خواست و چنان عمل مى كرد كه به ديگران تعليم مى داد، سخنان و مواعظ او چون از دل خارج مى شد و با عمل تواءم مى بود، ناگزير بر دل مى نشست و شنونده را به عمل وامى داشت . هر كس او را با آن حال صفا و خلوص مى ديد، عالم بود يا جاهل ، عارف بود يا عامى ، بازارى بود يا ادارى ، فقير بود يا غنى ، و سخنان سر تا پا حقيقت را از او مى شنيد، بى اختيار انقلابى در وى پديد مى آمد و تحت تاثير بيانات صادقانه و نصايح مشفقانه او واقع مى شد و به فكر اصلاح حال خويش مى افتاد... به هر حال محدث قمى - طاب الله ثراه - نمونه بزرگى است از اسلاف و سرمشق تمام و كاملى است براى اخلاف .))(4)
همچنين از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى (ره )، موسس حوزه علميه قم ، نقل است كه درباره تاثير كلام مرحوم حاج شيخ عباس قمى فرموده بودند:
((هر طلبه اى را كه كنار منبر او ببينم و نشستن او را پاى موعظه محدث قمى مشاهده كنم ، تا سه روز حاضرم تمام نمازهاى واجب خود را به او اقتدا كنم ، زيرا منابر و مواعظ اين مرد در شنونده ايجاد روح عدالت مى كند.))(5)
حال بر همگان معلوم است كه تاثير كلام برخاسته از قلم مردى اينچنين در روزگار ما چه تواند بود. كوتاه اينكه بايد گفت ، مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره ) بواقع از ((دردى كشان يكرنگ )) بود و نه از ((ازرق لباسان دل سيه .))
جايگاه و ارزش انحصارى اين كتاب در موضوع اخلاق ، ضرورت چاپ پيراسته و مصحح آن را گوشزد مى كرد. چون همانگونه كه آمد، اين اثر خلاصه اى از ((معراج السعاده )) است ، لازم بود كه به دقت با متن معراج السعاده مقابله شود، تا پراكندگى ها، برخى افتادگى ها و ابهامات آن - كه متاسفانه در همه چاپ هاى گذشته موجود است - اصلاح شود. براى انجام اين مهم ، مى بايد در بين چاپ هاى موجود از كتاب معراج السعاده ، نسخه اى معتبر گزينش مى شد. بر همين اساس نسخه منتشره از سوى ((موسسه انتشارات هجرت )) كه نسخه اى مصحح و مطمئن ترين نمونه هاى چاپى است ، انتخاب شد. بيان اين نكته در اينجا ضرورى است كه از اين پس هر جا نامى از معراج السعاده آمده و يا بدان ارجاع داده شده منظور همين چاپ است .(6)
پس از مقابله ، اصلاح متن و ذكر مصادر روايات هر كجا واژه اى به نظر دشوار مى آمد معنا شد و اگر نكته اى نياز به شرح داشت ، تلاش شد تا توضيحى در خور آن نكته ارائه شود؛ گرچه گاهى اين توضيح يا توضيحات به درازا كشيده شد. پس از پايان كار استاد گرانقدر حضرت آيت الله سيد مرتضى نجومى - دامت بركاته - درخواست اين كمترين را اجابت نمودند و با خامه نورانى خويش ديباچه اى در خور شاءن اين كتاب نگاشتند و با اشاره به نكاتى در مقام روحانى مرحوم حاج شيخ عباس قمى ، بايسته ها را بيان داشتند. در سرانجام كار، دوست عزيزم جناب آقاى حسين محدث زاده ، نوه ارشد خاتم المحدثين ، مرحوم حاج شيخ عباس قمى ، و فرزند ثقه الاسلام مرحوم حاج ميرزا على آقاى محدث زاده ، نمونه حروفچينى شده را با نسخه مخطوط مصحح به خط مؤ لف كه در اختيار داشتند بدقت مقابله نمودند و نكات ارزشمندى را يادآور شدند كه در نمونه آخر اصلاح شد. دقت و نكته يابى ايشان در مقابله اين امكان را فراهم آورد تا بجراءت ادعا كنيم كه اين چاپ ، معتبرترين و صحيح ترين چاپ هاى موجود از مقامات العليه و دقيقا برابر با نوشته مرحوم مؤ لف آن است . در اينجا وظيفه خود مى دانم تا به پاس ‍ منتى كه اين دو بزرگوار بر اين كمترين نهادند از ايشان سپاسگزار باشم .
اميد است كه مواعظ و اندرزهاى اين كتاب در گوش جان همگان اثر كرده و همه ما را در رسيدن به مقامات عالى و نيل به سعادت جاودانى يارى كند.

جمشيد غلامى نهاد
آذرماه 1374

پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرين و اللعنه الدائمة على اعدائهم اجمعين

و بعد چنين گويد اين مهجور ضعيف الحال و گرفتار دام امانى و آمال ، عباس بن محمد رضا القمى - بصره الله عيوب نفسه - كه بر هر عاقلى واضح و مستنير است كه سبب شرافت بنى نوع انسان بر ساير حيوانات ، دفع ملكات رديه (7) و صفات رذائل و كسب اخلاق حميده و تحصيل فضائل است و به حكم محكم عقل و نص مستفيض ‍ نقل (8) بر هر يك از افراد و سالكين منهج سداد(9) لازم است كه اولا از آينه دل زنگ رذائل را زائل و بعد از آن به حلل (10) فضائل آن را نائل سازند، چنانچه گفته شده .
روى جانان طلبى ، آينه را قابل ساز   ورنه هرگز گل و نسرين ندهد آهن و روى
و نيز ظاهر است كه تخليه از صفات ناپسند و تحليه (11) به ملكات ارجمند موقوف است بر شناختن آنها و كيفيت معالجات مقرره . و متكفل تفصيل اين مطالب علم اخلاق است ، و علماء ما رضوان الله عليهم در اين علم كتابهاى بسيار تاءليف كرده اند، و از جمله كتب مصنفه در اين فن كه منظور نظر انام و مقبول بين الخاص و العام است ، كتاب شريف معراج السعاده است كه از قلم درربار عالم عامل و عارف واصل حكيم كامل و فقيه فاضل ، جناب حاجى ملا احمد نراقى قدس سره بيرون آمده و الحق كتابى بهتر از آن در اين فن شريف به زبان فارسى تاءليف نشده و بر طالبان مراتب سعادت لازم است كه در همه حال آن كتاب مستطاب را با خود داشته باشند و از فوائد آن بهره مند شوند، ولكن چون آن كتاب شريف كثير الحجم و پر وزن است و همراه داشتن آن در همه حال خصوص از براى غالب مردم متعسر بلكه متعذر است لهذا اين بنده غالب مطالب آنرا به طريق اختصار، در اين رساله در ضمن چند مقام در آوردم تا آنكه حمل و نقل آن از براى هر كسى سهل و آسان باشد و ناميدم آنرا (المقامات العليه فى موجبات السعادة الابديه ) و مرتب گردانيدم آنرا بر يك مقدمه و دو باب و يك خاتمه .
و من الله تعالى ارجو التوفيق و الاعانة
مقدمه
بدانكه آدمى مركب است از دو چيز، يكى اين بدن ظاهر كه آنرا تن گويند و مركب از عناصر اربع (12) و از جنس اين عالم است ، و ديگر، نفس كه آنرا روح و جان و عقل و دل نيز گويند و آن جوهر مجردى (13) است از عالم ملكوت (14) و بسبب همين گوهر است كه آدمى بر ساير حيوانات ترجيح دارد و آدمى را به سبب اين دو جزء المى و لذتى و محنتى و راحتى ، مى باشد. آلام بدن عبارت است از امراض و بيماريها و علم طب موضوع است از براى بيان آن امراض و معالجات آنها، و بيمارى روح عبارت است از اخلاق رذيله كه موجب هلاكت سرمديه (15) است و صحت روح اتصاف اوست باوصاف قدسيه . پس همچنانكه آدمى در امراض تن محتاج است به طبيب و شرب دوا و پرهيز براى تصحيح تن و باز نماندن او از لذات خسيسه جماع و غذا و امثال اينها، پس در رفع امراض روحى احوج (16) است به معالجه و رجوع به علم اخلاق ، چه ، بيمارى روح باز مى دارد انسان را از رسيدن به لذات ابديه و سعادات سرمديه .
پس هان اى جان برادر! حديث بيمارى روح را سهل مگير و معالجه آنرا بازيچه مشمار و مفاسد اخلاق رذيله را اندك مدان و صحت روح را به صحت تن قياس مكن (17) و بدانكه سعادت مطلق حاصل نمى شود مگر باينكه صفحه نفس در جميع اوقات از همه اخلاق ذميمه پاك و به تمام صفات حسنه محلى (18) باشد، و اصلاح بعضى صفات يا در بعضى اوقات اگر چه خالى از ثمر نيست ، لكن موجب سعادت ابديه نمى شود.
باب اول : در بيان سبب انحراف از طريق پسنديده و حصول اخلاق ذميمه و بيان قواى نفس انسانى ؛ و در اين چندفصل است
فصل اول : در بيان قواى روح
بدانكه روح در مملكت تن بمنزله سلطان است و از براى او اعضا و جوارح ، لشكر و خدم بسيار است كه هر يك را خدمتى مقرر و شغلى معين است ، و از ميان ايشان چهار قوه است كه حكمران مملكت و سرداران لشكرند و ساير قوا زيردستان و فرمانبردارند. و اين چهار قوه يكى عقل است كه به منزله وزير است از براى روح . دوم شهوت است كه مانند عامل خراج است و طماع و دروغزن و هميشه مخالف با عقل است .
سوم ، غضب است كه مانند شحنه شهر تيز و بيباك و شرير است و پيوسته خواهد كه پادشاه فريب او خورده به آنچه گويد عمل كند و فرمان را اطاعت ننمايد چهارم وهم است كه شغل او مكر و حيله و خيانت و تلبيس و فتنه است و مى خواهد كه سلطان مملكت بدن مطيع او باشد و بدان نيز كه پيوسته مملكت بدن ميدان محاربه ايشان است تا اينكه غلبه كليه از براى يكى از اين قوا حاصل شود و ديگران مقهور حكم او گردند و منشاء نزاع و سبب جدال قوه عاقله است كه مانع ساير قوا مى شود از آنكه آثار خود را به ظهور رسانند. اما آن سه قوه ديگر را با هم نزاعى نيست از آنجهت كه هيچيك بخودى خود منكر فعل ديگرى نيستند به اشاره عقل .
فصل دوم : در بيان لذت و الم قواى روح
بدانكه از براى هر يك از اين چهار قوه متقدمه لذت و المى است ، لذت عقل در علم و معرفت و المش در جهل و حيرتست ، و لذت غضب در غلبه و تسلط و المش در خلاف آن است ، و همچنين شهويه و وهميه لذت هر يك در چيزى است كه مقتضاى طبيعت و جبلت (19) آن است و المش در خلاف آن است و بالاترين لذتها لذت عقليه است و بايد دانست كه از براى انسان اگر چه قوا و جوارح بسيار است ولكن همه آنها مطيع و فرمانبردار اين چهار قوه اند و آنچه باعث اثر و منشاء خير و شر است اين چهار است ، پس همه رذائل و فضائل از اين چهار قوه پديد مى آيد، ولكن خيرات و نيكى هاى قوه عاقله در حال تسلط آن است و بديها و شرور آن در حالت عجز و زبونى آن است در تحت ساير قوا و از سه قوه ديگر عكس است .(20)
فصل سوم : در بيان وظايف هر يك از قواى روح
بدانكه شاءن قوه عقليه و وهميه ادراك امور است لكن اول (21) ادراك كليات كند و ثانى ادراك جزئيات و چون هر فعلى كه از بدن صادر مى شود افعال جزئيه است ، پس ‍ مبداء و تحريك بدن در جزئيات افعال ، به فكر و رويه قوه وهميه است . و از اين جهت او را عقل عملى و قوه عاقله مى گويند، چنانكه قوه عاقله را عقل نظرى نيز مى گويند و شاءن قوه غضبيه تحريك بدن است به سوى دفع امور غير ملايمه از بدن و (قوه ) شهويه مبداء حركت آن است به سمت تحصيل امور ملايمه . پس اگر قوه عاقله بر ساير قوا غالب شد و همه را مطيع خود گردانيد البته افعال جميع قوا بر وجه صلاح و صواب خواهد بود و نشاء(22) انسانيت حاصل خواهد گرديد و از براى هر يك از قوا تهذيب و پاكيزگى به هم خواهد رسيد و هر يك را فضيلتى كه مخصوص به آن است حاصل خواهد شد پس از تهذيب قوه عاقله صفت حكمت و از قوه عامله (23) ملكه عدالت ، و از غضبيه شجاعت و از شهويه عفت پيدا مى شود، و اين چهار صفت اجناس اخلاق فاضله اند و ساير اوصاف حسنه مندرج در تحت اين چهارند و بسيارى از علماء اخلاق از براى هر يك از اين چهار فضيلت انواعى ذكر كرده اند كه مندرجند در تحت آنها ولكن اين خلاف مقتضاى نظر است چنانچه بعضى از محققين فرموده اند، زيرا كه بعد از آنكه معلوم شد كه عدالت انقياد قوه عامله است از براى قوه عاقله در كار فرمودن قوه عاقله و غضبيه و شهويه ظاهر مى شود كه جميع صفات فضايل و اخلاق حسنه به سبب كار فرمائى قوه عامله مى شود آن سه قواى ديگر را.(24) پس هر صفت نيكى حقيقت از اين سه قوه است و امرى از براى قوه عامله نيست مگر كارفرمائى ، اگر اين بودى موجب استناد هر فضيلتى كه به آن سبب حاصل مى شود به قوه عامله ، بايستى كه جميع فضايل مستند به قوه عامله باشد و همه مندرج در تحت عدالت بوده باشند و شمردن بعضى از فضائل را از انواع عدالت دون بعضى صحيح نخواهد بود پس مقتضاى نظر صحيح آن است كه گفته شود كه همه فضائل و رذائل مندرجند در تحت آن سه فضيلت ديگر كه حكمت و شجاعت و عفت بوده باشد، و اضداد آنها متعلقند به قواى ثلاثه كه غضبيه و شهويه و عاقله پس جميع اخلاق حسنه و صفات و ذميمه مندرجند، در تحت سه صفت مذكوره و اضداد آنها، متعلقند به يكى از سه قوه عاقله و غضبيه و شهويه ، يا به دو قوه يا به سه قوه از آنها(25)، و ما در اين رساله شريفه اول اوصاف حسنه و صفات رذيله متعلقه به قوه عاقله را بيان مى كنيم ، پس آنچه را كه متعلق است به غضبيه و بعد آنچه را كه منسوب است به شهويه و بعد از آن صفاتى كه متعلقند به دو قوه از اين قوا يا به سه قوه بيان مى نمائيم .
فصل چهارم : در بيان رذايل قواى روح
شكى نيست كه در مقابل هر صفت نيكى خلق بدى است كه ضد آن است پس اجناس ‍ رذائل نيز چهارند كه ضد اين چهار فضيلتند، و آنها جهل و جور و جبن و شره (26) است و تحقيق مطلب آن است كه از براى هر فضيلتى حدى است مضبوط و معين كه به منزله وسط است و تجاوز از آن خواه به جانب افراط و خواه به جانب تفريط مؤ دى (27) است به رذيله . پس هر صفت فضيلتى به جاى مركز دايره است و اوصاف رذائل به منزله نقاطى است كه در اطراف مركز فرض شود، و شكى نيست كه مركز نقطه ايست معين و ساير نقاط جوانبش غير متناهيه اند،(28) پس بنابراين در مقابل هر صفت فضيلتى اوصاف رذيله غير متناهيه (اى ) خواهند بود كه بمجرد انحراف از فضيلتى - از هر طرف - موجب افتادن در مزبله (29) رذيله خواهد بود. اين است سبب در آنكه اسباب بدى و شرور بيشتر است از بواعث نيكى و خير. و از آنجا كه پيدا كردن يك چيز معين در ميان امور غير متناهيه مشكل است ، لهذا جستن وسط از ميان اخلاق و استقامت بر آن در غايت صعوبت است .
فصل پنجم : در بيان افراط و تفريط در هر يك از صفات
از مطالب قبل معلوم شد كه در برابر هر صفت نيكى اخلاق رذيله غير متناهيه است از دو طرف افراط و تفريط، ولكن هر يك از آنها را نام معين على حده نيست ، بلكه شمردن جميع ممكن نيست و تعداد آنها شاءن علم اخلاق نمى باشد؛ بلكه وظيفه آن بيان قاعده كليه همان است كه جميع در تحت آن مندرج باشند، و قاعده كليه همان است كه دانستى كه اوصاف حميده حكم وسط دارند و انحراف از آنها يا به طرف افراط يا تفريط هر يك كه باشند مذموم و از اخلاق رذيله است ، پس در مقابل هر جنسى از صفات فاضله دو جنس از اوصاف رذيله متحقق خواهد گشت ، چنانچه در مقابل حكمت جربزه ، و بلاهت است ، و مقابل شجاعت جبن و تهور است ، و مقابل عفت شره و خمود و مقابل عدالت ظلم و تمكين ظالم است بر خود بر سبيل خوارى و مذلت با وجود قدرت بر دفع آن ، و از براى هر يك از رذائل نيز انواع بيشمار است كه ناشى از آن و مندرج در آن است ، چنانچه متولد مى شود از جربزه مكر و حيله ، و از بلاهت حمق و جهل مركب ، و از تهور تكبر و لاف و گردن كشى و عجب ، و از جبن سوء ظن و جزع و دنائت ، و از شِره حرص و بيشرمى و بخل و اسراف و رياء و حَسَد، و از خمود قطع نسل و امثال اينها، و علماء اخلاق بسيارى از آنها را شرح داده و بيان نموده اند و ما نيز آنها را مجملا در اين رساله بيان مى كنيم ان شاء الله تعالى .
باب دوم : در تفصيل اخلاق حسنه و رذيله ، فوائد و مفاسد آنها، و كيفيت كسب اخلاق حسنه و معالجه اوصاف ذميمه ، ومشتمل است بر پنج مقام
مقام اول : در بيان آن چيزى كه متعلق به قوه عامله وهميه كه عدالت به معنى اعم باشد، يعنى ميانه روى در جميع امور
بدانكه عدالت افضل فضائل و اشرف كمالات است زيرا كه عدالت ملكه ايست حاصل در نفس انسان كه بسبب آن قادر مى شود بر تعديل جميع صفات و اعمال و جميع اخلاق فاضله مترتب بر عدالت مى شود، و عدالت بر سه قسم است ، اول آنكه ميان بندگان و خالق ايشان مى باشد و آن كسب معرفت و تحصيل محبت و سعى در بجا آوردن فرمان خدا در اطاعت پيغمبران و انقياد احكام شريعت و امتثال آداب دين و ملت است ، دوم عدالتى است كه در ميان مردم مى باشد كه ادا كردن حقوق و رد امانات و انصاف دادن در معاملات و تعظيم بزرگان ، و احترام پيران و فريادرسى مظلومان و دستگيرى ضعيفان و نحو اينها است ، سوم عدالتى است كه ميان زنده ها و اموات ذوى الحقوق ايشان مى باشد، مثل اداء كردن قرض مردگان و بجا آوردن وصيتهاى ايشان و ياد كردن آنها را به تصدق (30) و استغفار و دعا، و غيره و اين عدالت به معنى اعم است و عدالت به معنى اخص كه مقابل ظلم است بعد از اين خواهد آمد.
ان شاء الله تعالى
مقام دوم : در بيان معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق است به قوه عاقله
دانستى كه اجناس رذايل متعلقه به قوه عاقله دو قوه است ؛ يكى در طرف افراط، ديگرى در طرف تفريط، و در تحت آنها انواعى چند است . و ما اول جنس را، با ضد آنها كه حد وسط است بيان مى كنيم ، و بعد از آن شرح انواع را مى نماييم ؛ ان شاءالله تعالى و همچنين در ساير مقامات آينده . پس در اين مقام دو مطلب است .
مطلب اول : در بيان دو جنس رذيله قوه عاقله و ضد آنها. اما دو جنس رذيله :
1- جربزه
پس اول ، جربزه است كه باعث خروج از حد اعتدال است در فكر و موجب آن است كه ذهن در جائى نايستد بلكه پيوسته در ابداء شبهات و استخراج امور دقيقه غير مطابق با واقع باشد و بسا باشد كه در مباحث عقليه و علوم الهيه منجر به الحاد و كفر و فساد عقيده شود بلكه گاه مى رسد كار به جائى كه صاحب آن انكار همه اشياء و نفى حقايق و چيزها را مى نمايد مانند طايفه سوفسطائيه (31) و علاج آن بعد از تاءمل در قبح آن و دانستن آنكه اين صفت مهلكه باعث محرومى از علم و عمل و فيوضات كثيره مى شود رجوعست به استدلالات و معتقدات علماء مشهورين به استقامت سليقه و بدان كه بعد از آن جمع كثيرى از علماى اعلام داراى سليقه و صاحبان افهام مستقيمه بر اين طريقه مى باشند و او به تنهائى در اين طريقه تشكيك نمايد لامحاله (32) از اعوجاج سليقه است ، پس نفس خود را به تكلف بر طريقه آنها دارد تا عادت كند به ثبات و اطمينان .