منظر مهر
(مبانى تربيت در نهج البلاغه )

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۴ -


حقيقت جويى
انسان به فطرت خود در پى دريافت حقايق است و معرفت به حقايق مدخليت تام در صحت زندگى انسان دارد، زيرا اگر علم و عمل نباشد به هيچ وجه زندگى ممكن نيست تا چه رسد به صحت و كمال آن ؛(132) و بر همين اساس است كه نفس دانايى و آگاهى براى آدمى مطلوب و لذت بخش است و آدمى به فطرت خود از جهل و نادانى بيزار است و دوستدار دانايى و بينايى ،(133) و مشتاق دريافت و شناخت حقايق هستى و موجودات است .(134) اميرمؤ منان على (عليه السلام) حكمت را گمشده مومن معرفى كرده و فرموده است :
الحكمه ضاله المؤ من ، فخذ الحكمه و لو من اءهل النفاق .(135)
حكمت گمشده مؤ من است . حكمت را فرا گير هر چند از منافقان باشد.
و نيز فرموده است :
خذ الحكمه اءنى كانت ، فان الحكمه تكون فى صدر المنافق فتلجلج فى صدره حتى تخرج فتسكن الى صواحبها فى صدر المؤ من .(136)
حكمت را هر جا باشد فرا گير، كه حكمت - گاه - در سينه منافق بود، پس ‍ در سينه اش بجنبد تا برون شود و با همسانهاى خود در سينه مؤ من بيارمد.
خير اخلاقى
انسان به فطرت خود گرايش به خير اخلاقى دارد، يعنى گرايش به امورى كه فراتر از سودجويى و زيان گريزى است ، بلكه تمايل ذاتى به فضيلتها و كرامتها دارد، مانند گرايش به راستى و درستى از آن جهت كه راستى و درستى است و انزجار از ناراستى و نادرستى ؛ گرايش به پاكى و پاكدامنى و انزجار از ناپاكى و تباهگرى ، گرايش به پرواپيشگى و انزجار از پرده درى ؛ گرايش به احسان و نيكوكارى و انزجار از تنگ نظرى و بدكارى ؛ گرايش به شجاعت و دليرى و انزجار از بزدلى و خوارى پذيرى ؛ گرايش به ديگر دوستى و فداكارى و انزجار از خودخواهى و خودكامگى و...(137)
هر چه فطرت از حجابهاى مرتبه طبيعت پاكتر گردد، اين امور در آدمى بيشتر جلوه مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) مردمان را بدين امور فرا خوانده و از جمله فرموده است :
جانبوا الكذب فانه مجانب للايمان . الصادق على شفا منجاة و كرامه ، و الكاذب على شرف مهواه و مهانه .(138)
از دروغ دورى گزينيد كه از ايمان به دور است - و چراغ او بى نور. راستگو بر كنگره هاى رستگارى و بزرگوارى است و دروغگو كناره مغاك و خوارى .
آن حضرت در حكمتى نورانى ، مردمان را به خيرهاى اخلاقى برانگيخته و چنين فرموده است :
قدر الرجل على قدر همته ، و صدقه على قدر مروءته ، و شجاعته على قدر اءنفته ، و عفته على قدر غيرته .(139)
ارزش انسان به اندازه همت اوست ، و راستى و درستى او به مقدار جوانمردى اش ، و دليرى او به ميزان ننگى كه از بدنامى دارد، و پارسايى او به مقدار غيرتى كه آرد.
آزادى دوستى و آزادگى
انسان به فطرت خود آزادى دوست است و ميل به آزادگى دارد،(140) و اين مهمترين گوهر وجود آدمى در جهت اهداف تربيتى است ، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به امام مجتبى (عليه السلام) يادآور شده است :
و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.(141)
بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت آفريده است .
بر مبناى همين آزادگى فطرى است كه امام على (عليه السلام) مردمان را به آزادى از سخت ترين موانع تربيت آدمى - يعنى دنياى نكوهيده - فرا خوانده و فرموده است :
اءلا حر يدع هذه اللماظه لاءهلها؟ انه ليس لاءنفسكم ثمن الا الجنه ، فلا تبيعوها الا بها.(142)
آيا آزاده اى نيست كه اين خرده طعام مانده در كام (دنيا) را بيفكند و براى آنان كه در خورش هستند نهد؟ جانهاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان ، پس مفروشيدش جز بدان .
آزادى معنوى انسان در گرو پرواپيشگى و پرهيزكارى اوست و فطرتش ‍ بدين آزادى مى خواند؛ به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
فان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيره معاد، و عتق من كل ملكه ، و نجاة من كل هلكه .(143)
همانا تقواى الهى كليد درستكارى و رستگارى و اندوخته روز بازپسين و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است .
آزادى هاى فردى ، اجتماعى و سياسى همه بر مبناى همين آزادى دوستى و آزادگى فطرى آدمى شكل مى گيرد و جزء حقوق ذاتى مردمان شمرده مى شود، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) بيعت با خود را متوقف به انتخابى آزادانه كرد و به هيچ وجه اجازه نداد در بيعت با او اجبار و اكراه راه يابد،(144) و در اين باره فرمود:
و بايعنى الناس غير مستكرهين و لا مجبرين ، بل طائعين مخيرين .(145)
مردم بدون اكراه و اجبار و از سر ميل و اختيار با من بيعت كردند.
با چنين نگرشى بود كه امام على (عليه السلام) در دوران حكومت خود هرگز - حتى در سخت ترين اوضاع و احوال - آزادى را از مردم سلب نكرد و براى حفظ آن و رشد دادن جامعه در بستر آن مصيبتهاى بسيار را تحمل نمود.
عدالت دوستى و عدالت خواهى
عدالت دوستى و عدالت خواهى ، و انزجار از ظلم و بيدادگرى از جمله فطرياتى است كه حيات آدمى و برپايى مردمان و زندگى انسان در گرو آن است و با ضعيف شدن آن ، انسانيت انسان رو به اضمحلال مى رود، و با بيرنگ شدن آن در جوامع مردمان به تباهى كشيده مى شوند. هر چه فطرت عدالت دوستى و عدالت خواهى در مردمان زنده تر و قوى تر باشد، سلامت فرد و جامعه بيشتر است . از منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) عدالت دوستى و عدالت خواهى والاترين جلوه هاى وجود آدمى است كه بازگشت تمام ارزشها بدان است ، چنانكه در توصيف والاترين انسانها فرموده است :
و ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياه ، و يهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فى اءسماع الغافلين ، و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به ، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه . فكاءنما قطعوا الدنيا الى الآخره و هم فيها، فشاهدوا ما وراء ذلك .(146)
همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد، آنان را جايگزين زندگى - جهان فانى - است . نه بازرگانى سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروش ، ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگى را بدان مى گذرانند، و نهى و منع خدا را - در آنچه حرام فرموده - به گوش بيخبران مى خوانند. به قسط و عدالت كار مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پس دنياست ديده اند.
قرار دادن هر چيز در جاى خودش و رساندن هر ذى حقى به حقش امرى فطرى و بهترين راه رشد آدمى و ديندارى است .
در سخنان نورانى امير بيان ، على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
و احرز دينك و اءمانتك بانصافك من نفسك ، و العمل بالعدل فى رعيتك .(147)
دين خود و امانت خود را با انصاف ورزيدن از جانب خود و عمل كردن به عدالت در ميان مردمان نگاه دار.
فطريات ياد شده و ديگر فطريات كه همگى به عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص باز مى گردند، بسترى مناسب را براى سير انسان به سوى حقيقت ملكوتى و احسن تقويم وجودى اش فراهم مى كنند.
تربيت فطرى
تربيتى كه اساس برنامه ها و اقدامات و امورش را بر فطريات آدمى قرار مى دهد و حجابهاى فطرت را مى زدايد و فطريات را شكوفا مى نمايد، تربيتى فطرى و متناسب با وجود آدمى و نيازهاى او و درخور حقيقت انسانى است . تربيتى كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص را جلوه مى دهد تربيتى مطابق نقشه فطرت است .
امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:
بدان كه از براى قلب كه مركز حقيقت فطرى است ، دو وجهه است : يكى وجهه به عالم غيب و روحانيت ، و ديگر، وجهه به عالم شهادت و طبيعت . و چون انسان وليده عالم طبيعت و فرزند نشئه دنياست - چنانچه آيه شريفه : (اءمه هاويه )(148) نيز شايد اشاره با آن باشد - از بدو خلقت در غلاف طبيعت تربيت شود، و روحانيت و فطرت در اين حجاب وارد شود، و كم كم احكام طبيعت بر آن احاطه كند، و هر چه در عالم طبيعت رشد و نماى طبيعى كند، احكام طبيعت بر آن بيشتر چيره و غالب شود. و چون به مرتبه طفوليت رسد با سه قوه ، هم آغوش باشد كه آن قوه شيطنت - كه وليده واهمه است - و قوه غضب و شهوت مى باشد. و هر چه رشد حيوانى كند، اين سه قوه در او كامل شود و رشد نمايد و احكام طبيعت و حيوانيت بر آن غالب شود؛ و شايد كريمه شريفه لقد خلقنا الانسان فى اءحسن تقويم ثم رددناه اءسفل سافلين .(149)
اشاره باشد به نور اصلى فطرت ، كه تخمير به يد قدرت حق تعالى شده و آن ((احسن تقويم )) است ، زيرا كه بر نقشه كمال مطلق و جمال تام است ، و رد به ((اسفل سافلين )) اشاره به اين احتجاب به طبيعت - كه اسفل سافلين است - باشد. و چون اين احتجابات و ظلمات و كدورات بر نفس غالب و چيره است ، و كم اتفاق افتد كه كسى به خودى خود بتواند از اين حجب بيرون آيد و با فطرت اصليه سير به عالم اصلى خود بنمايد و به كمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق - تبارك و تعالى - به عنايت ازلى و رحمت واسعه انبياى عظام (عليهم السلام ) را براى تربيت بشر فرستاد و كتب آسمانى را فرو فرستاد تا آنها از خارج ، كمك به فطرت داخليه كنند، و نفس را از اين غلاف غليظ نجات دهند. و از اين جهت ، احكام آسمانى و آيات باهرات الهى و دستورات انبياى عظام و اولياى كرام ، بر طبق نقشه فطرت و طريقه جبلّت بنا نهاده شده ، و تمام احكام الهى به طريق كلى به دو مقصد منقسم شود كه يكى اصلى و استقلالى ، و ديگر فرعى و تبعى است ، و جميع دستورات الهيه با اين دو مقصد، يا بى واسطه يا با واسطه رجوع كند.
مقصد اول - كه اصلى است و استقلالى - توجه دادن فطرت است به كمال مطلق ، كه حق - جل و علا - و شئون ذاتيه و صفاتيه و افعاليه او است كه مباحث مبداء و معاد و مقاصد ربوبيات از ايمان بالله و كتب و رسل و ملائكه و يوم الاخرة ، و اهمّ و عمده مراتب سلوك نفسانى و بسيارى از فروع احكام از قبيل مهمات صلاة و حج ، به اين مقصد مربوط است ، يا بى واسطه و يا با واسطه .
مقصد دوم - كه عرضى و تبعى است - تنفر دادن فطرت است از شجره خبيثه دنيا و طبيعت كه ام النقايص و ام الامراض است . و بسيارى از مسائل ربوبيات ، و عمده دعوتهاى قرآنى و مواعظ الهيّه و نبويّه و ولويّه ، و عمده ابواب ارتياض و سلوك ، و كثيرى از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبه ، و تقوا و ترك فواحش و معاصى به آن رجوع كند.
و اين دو مقصد، مطابق نقشه فطرت است ، چنانچه دانستى كه در انسان دو فطرت است ؛ فطرت عشق به كمال ، و فطرت تنفر از نقص . پس جميع احكام شرايع مربوط به فطرت است و براى تخلص فطرت از حُجُب ظلمانيه طبيعت است .(150)
تربيتى كه در جهت خلاف حقيقت جويى ، زيبايى دوستى ، علم جويى ، آزادى دوستى ، راءفت گرايى ، عدالتخواهى ، حق گرايى ، و... گام بردارد، تربيتى خلاف فطرت و دين الهى است ، و هر چه اهتمام بر فطريات در يك نظام تربيتى بيشتر باشد، توفيق آن نظام در تربيت فطرى و ديندارى حقيقى بيشتر خواهد بود.
((انسان به حسب فطرت و ذاتش متدين است و جميع اديان الهى و التزامات آسمانى بيان همين دين فطرى است و جميع كتب آسمانى شرح كتاب تكوينى انفسى است و تمام انبيا شرّاح كتاب فطرى ما هستند.))(151)
رسالت تربيتى همه انبياى الهى ، تربيتى فطرى بوده است . اميرمؤ منان على (عليه السلام ) اين حقيقت را چنين بيان كرده است :
و اصطفى سبحانه من ولده اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و على تبليغ الرساله اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه ، و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشياطين عن معرفته ، و اقتطعتهم عن عبادته . فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم اءنبيائه ، ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم منسى نعمته .(152)
خداى سبحان از فرزندان آدم (عليه السلام) پيامبرانى برگزيد، و هر يك به زبان وحى پيمان او را شنيد، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد درنورديدند، حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش ‍ خدا بريدند. پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق فطرت بگزارند، و نعمت فراموش كرده را به ياد آرند.
البته بايد در نظر داشت كه براى سير به سوى نظام مطلوب تربيتى ، بايد عوامل مؤ ثر در تربيت آدمى مورد توجه قرار گيرد و با بهره گيرى درست از اين عوامل زمينه شكوفايى استعدادها در جهت كمال مطلق فراهم شود.
عوامل موثر در تربيت
عوامل مؤ ثر در تربيت ، عواملى اند كه به نحو اقتضا ساختار تربيتى و شخصيت روحى انسان را سامان مى دهند كه عبارتند از: وراثت ، محيط، سختيها و شدايد، كار، عوامل ماوراى طبيعت و اراده انسان . هيچ يك از اين عوامل علت تامه تربيت نيست ، بلكه اين عوامل به نحو اقتضا در تربيت مؤ ثرند و آن چيزى كه در تربيت آدمى اصيل و غير قابل تغيير است و همه چيز آدمى به نحوى به آن باز مى گردد، فطرت آدمى است و در تربيت ، اصالت با فطرت است ، بنابراين با توجه به اصالت فطرت ، هر انسانى مى تواند روى به كمال مطلق نمايد و پرده هاى غفلت و ظلمتى را كه به دست خود و تحت تاءثير عوامل بيرونى بر فطرت خويش كشيده است ، پس ‍ زند و به حق روى كند و هدايت يابد و تربيت فطرى شود. اما در هر صورت اين عوامل نقشى جدى در تربيت آدمى دارند و همين عوامل شخصيت روحى و شاكله انسانى را سامان مى دهند.(153) پس بايد به درستى شناسايى و در جهت تربيت مطلوب بهره گيرى شوند.
وراثت
وراثت انتقال يافتن صفات و خصوصيات از يك اصل از موجود زنده به نسل است ، خواه اين صفات و خصوصيات مختص آن نسل باشد و خواه مشترك ميان تمام افراد آن نوع يا بخشى از آن ها باشد.(154) بنابراين صفات و خصوصيات و خلقيات آبا و اجداد به نسبهاى بعد انتقال مى يابد كه گاه آشكار مى شود و گاه به صورت نهان مى ماند. البته تاءثير وراثت در تربيت ، تاءثيرى مهم به نحو اقتضا است و نه به نحو علت تامه و عامل مسلط، چنانكه انسانى با وراثتى نادرست مى تواند به درستى گرايد و انسانى با وراثتى درست به نادرستى ميل كند.(155) اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اهميت وراثت در نامه اى خطاب به معاويه در مقايسه اى ميان خاندان خود - با بهترين وراثت - و خاندان اموى - با پست ترين وراثت - چنين فرموده است :
و اءما قولك : انا بنو عبد مناف ، فكذلك نحن ، ولكن ليس اءميه كهاشم ، و لا حرب كعبد المطلب ، و لا اءبوسفيان كاءبى طالب ، و لا المهاجر كالطليق ، و لا الصريح كالطليق ، و لا المحق كالمبطل ، و لا المؤ من كالمدغل . و لبئس ‍ الخلف خلف يتبع سلفا هوى فى نار جهنم .(156)
اما گفته تو كه ما فرزندان عبد منافيم ؛ درست است كه تبار ما يكى است ، اما اميه در پايه هاشم نيست ، و حرب را با عبدالمطلب در يك رتبت نتوان آورد، و ابوسفيان را با ابوطالب قياس نتوان كرد. آن كه در راه خدا هجرت نمود چونان كسى نيست كه رسول خدا آزادش فرمود؛ و خاندانى را كه حسبى است شايسته ، همچون كسى نيست كه خود را بدان خاندان بسته ؛ و نه با ايمان درست كردار چون دروغگوى دغلكار. بدا پسرى كه پيرو پدر شود و در پى او به آتش دوزخ در شود.
امام على (عليه السلام) در اين سخن هم به اهميت انكارناپذير وراثت در تربيت پرداخته و هم اين حقيقت را آشكارا بيان فرموده است كه انسان مى تواند با وجود وراثتى ناپاك ، به پاكى گرايد و راه هدايت پيش گيرد و از اين رو معاويه را مذمت مى نمايد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سخنانى روشن و روشنگر اهميت وراثت را در شكل گيرى شخصيت آدمى يادآور شده ، چنانكه فرموده است :
حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق .(157)
نيكويى اخلاق دليل پاكى و فضيلت ريشه خانوادگى است .
من شرف الاعراق كرم الاخلاق .(158)
نيكويى اخلاق و خوى ها از شرافت و بلندى مرتبت اصل و ريشه و وراثت آدمى است .
وراثت بسترى است كه خويها و رفتارهاى آدمى را سامان مى دهد و بى شك شرافت وراثت در تربيت تاءثيرى بسزا دارد. از اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين نقل شده است :
اءطهر الناس اءعراقا اءحسنهم اخلاقا.(159)
نيكوترين مردمان از نظر اخلاق ، پاكترين مردمانند از نظر اصل و ريشه و وراثت .
ان مواساة الرفاق من كرم الاعراق .(160)
به راستى مواسات با دوستان و يكسان گرفتن خود با آنان از نيكويى اصل و ريشه و وراثت است .
بنابراين وراثت به عنوان عاملى مهم در تربيت بايد مورد توجه قرار گيرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) نقش وراثت را نقشى جدى در خلقيات و رفتارهاى آدمى معرفى كرده ، چنانكه فرموده است :
اذا كرم اءصل الرجل كرم مغيبه و محضره .(161)
وقتى اصل و ريشه انسان خوب و شريف باشد، نهان و آشكارش خوب و شريف است .
با توجه به چنين تاءثير تربيتى است كه امام على (عليه السلام) در فرمانهاى حكومتى خود - در امر انتخاب فرماندهان و مديران ارشد - وراثت را نيز مهم شمرده است . آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر در اين باره بدو چنين سفارش فرموده است :
ثم الصق بذوى المروءات و الاحساب .(162)
پس ، از آنان كسانى را بگمار كه صاحب مروتند و گوهرى نيك دارند.
البته چنانكه اشاره شد، وراثت - همچون ديگر عوامل مؤ ثر در تربيت - نقشى مسلط در تربيت ندارد و به نحو اقتضا عمل مى نمايد.
محيط
مجموعه عوامل عادى بيرونى كه انسان را در احاطه دارند و از ابتداى جلوه يافتن حيات آدمى تا زمان پايان يافتن زندگى اين جهانى بر انسان تاءثير تربيتى مى گذارند، محيط شمرده مى شوند. اين عوامل متعدد از زمان انعقاد نطفه تا زمان مرگ به صورت هاى گوناگون انسان را تحت تاءثير قرار مى دهند و همگى به نحو اقتضا و نه علت تامه در تربيت آدمى موثرند. مهمترين اين عوامل عبارتند از: محيط خانه و خانواده ، محيط رفاقت و معاشرت ، محيط مدرسه ، محيط اجتماع ، محيط جغرافيايى و طبيعى .
محيط خانه و خانواده
محيط خانه و خانواده نخستين محيط تربيتى است كه انسان را تحت تاءثير خود قرار مى دهد و به ساماندهى شاكله تربيتى انسان مى پردازد. اين محيط به دليل مناسبات و روابط عاطفى و الگودهى و فرهنگ سازى در آن ، پايدارترين تاثيرات عاطفى ، روحى ، اخلاقى و رفتارى را در ساختار تربيتى انسان فراهم مى كند. فضاى خانه و خانواده ، مناسبات انسانى در آن ، ساختار محبتى آن ، اعتدال و عدم اعتدال در آن ، فرهنگ خانوادگى ، آرامش ‍ و عدم آرامش محيط خانه و خانواده ، آسايش و عدم آسايش در آن ، رفتارهاى اعضاى خانواده ، نحوه مديريت خانه ، بهداشت خانواده ، آموزشهاى درون خانوادگى ، ديدگاهها و رفتارهاى تربيتى ، باورها و اعتقادات ... همه و همه به شدت فرد را تحت تاثير قرار مى دهد، به ويژه آنكه دوران ارتباطهاى خانوادگى طولانى است و به خصوص در سالهاى اول زندگى فرد كه دامنه اين تاثيرات بسيار گسترده تر و نفوذشان بسيار بيشتر است . بنابراين نقش خانه و خانواده در تربيت آدمى در جهات مختلف - به نحو اقتضا و نه علت تامه - نقشى اساسى است و هر چه ساختار آن از سلامت و اعتدال و محبت و آرامشى بيشتر و بنيانهايى محكمتر برخوردار باشد، شاكله تربيتى فرد نيز مطلوبتر خواهد بود. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيفهاى خود درباره رسول خدا (ص ) به اين امر نيز توجه داده و فرموده است :
حتى اءفضت كرامه الله سبحانه و تعالى الى محمد - صلى الله عليه و آله - فاءخرجه من اءفضل المعادن منبتا، و اءعز الاءرومات مغرسا؛ من الشجره التى صدع منها اءنبيائه ، و انتجب منها اءمنائه . عترته خير العتر، و اءسرته خير الاسر؛ و شجرته خير الشجر.(163)
تا آنكه تشريف بزرگوارى از سوى خداى بارى به محمد (ص ) رسيد، و او را از بهترين خاندان و گرامى ترين دودمان بركشيد. از درختى كه پيامبران خود را از آن جدا كرد، و امينان خويش را برگزيد و بيرون آورد. فرزندان او بهترين فرزندانند، و خاندانش نيكوترين خاندان ، و دودمان او بهترين دودمان .
همچنين اميرمؤ منان (عليه السلام) فرموده است :
ابتعثه بالنور المضى ء، و البرهان الجلى ، و المنهاج البادى و الكتاب الهادى . اءسرته خير اسرة ، و شجرته خير شجرة ؛ اءغصانها معتدله ، و ثمارها متهدلة .(164 )
او را برانگيخت با نور رخشا، و برهان هويدا، و راه پيدا، و كتاب راهنما. خاندان او نيكوترين خاندان است ، و او بهترين درخت آن درختستان است . شاخه هاى آن راست ، و ميوه هاى آن نزديك و در دسترس همگان است .
با عنايت به اهميت خانواده و نقش آن در شخصيت انسان ، اميرمؤ منان على (عليه السلام) در عهدنامه مالك اشتر به وى سفارش كرده است كه به شخصيت خانوادگى فرماندهان و مديران ارشد خود نيز توجه نمايد، چنانكه فرموده است :
ثم الصق بذوى المروءات و الاحساب ، و اءهل البيوتات الصالحه و السوابق الحسنه .(165)
پس ، از آنان كسانى را بگمار كه صاحب مروتند و گوهرى نيك دارند و از خاندانى پارسايند، و از سابقتى نيكو برخوردار.
پيوندهاى عاطفى خانوادگى و مناسبات انسانى در خانه ، خود بهترين زمينه رشد و تعالى آدمى است و هيچ كس از چنين پيوندها و مناسباتى بى نياز نيست . به بيان اميرمؤ منان (عليه السلام):
اءيها الناس ، انه لا يستغنى الرجل - و ان كان ذا مال - عن عترته ، و دفاعهم عنه باءيديهم و اءلسنتهم ، و هم اءعظم الناس حيطه من ورائه ، اءلمهم لشعثه ، اءعطفهم عليه عند نازله اذا نزلت به .(166)
مردم ! انسان ، اگر چه مالدار باشد، از كسان خويش بى نياز نيست تا با دست و زبان از او دفاع كنند، چه كسان وى از همه بدو نزديكترند و جانب او را بهتر فراهم آورند؛ و به هنگام رسيدن بلا از ديگران مهربانترند.
هر انسانى به فطرت خود نيازمند روابط عاطفى و پيوندهاى انسانى خانوادگى است ؛ و با توجه به چنين نيازى است كه بهترين صورت تربيت يتيمان در كانونهاى خانوادگى است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) پس از ضربت خوردن به دست پسر ملجم - كه نفرين خدا بر او باد - در وصيت خود به حسن و حسين عليهما السلام به اين امر نيز توجه داده و فرموده است :
والله الله فى الايتام ، فلا تغبوا اءفواههم ، و لا يضيعوا بحضرتكم .(167)
خدا را! خدا را! درباره يتيمان ، آنان را گاه گرسنه و گاه سير مداريد، و نزد خود ضايعشان مگذاريد.
امام على (عليه السلام) به رسيدگى كامل درباره يتيمان سفارش كرده است و در منظر آن حضرت ، اين امر از بالاترين نيكيهاست ، چنانكه فرموده است :
من اءفضل البر بر الايتام .(168)
از برترين نيكوييها، نيكويى كردن به يتيمان است .
امر كفالت و سرپرستى يتيمان در كانونهاى خانوادگى ، امرى مهم و اساسى در تربيت است و با توجه به اين اهميت است كه اهتمام كنندگان به اين امر از والاترين مردمان به شمار آمده اند، چنانكه در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) وارد شده است :
كافل اليتيم و المسكين عند الله من المكرمين .(169)
سرپرست يتيم و مسكين نزد خدا از گرامى داشته شدگان است .
كافل اليتيم اءثير عند الله .(170)
سرپرست يتيم برگزيده و از دوستان خاص خداست .
محيط رفاقت و معاشرت
انسان موجودى اجتماعى و اهل رفاقت و معاشرت است و بدين وسيله هم نياز فطرى خود را پاسخ مى دهد و هم تاثير مى گذارد و تاثير مى پذيرد و از اين رو محيط رفاقت و معاشرت از محيطهايى است كه به نحو اقتضا و نه علت تامه در جهت مثبت و منفى تربيت كننده است ؛ و به همين جهت است كه توجه به نوع رفاقت و معاشرت در تربيت امرى ضرورى و اساسى است . رفاقت و معاشرت با نيكان و صالحان عامل گرايش به نيكى و صلاح است و رفاقت و معاشرت با بدان و فاسدان عامل گرايش به بدى و فساد است تا آنجا كه دوستى با عاقلان و صالحان مانند قرار گرفتن در معرض ‍ نسيم بهارى است كه زنده كننده و به بار نشاننده است و دوستى با جاهلان و فاسدان مانند قرار گرفتن در معرض سرماى پاييزى است كه ميراننده و خشك كننده است . به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
توفوا البرد فى اءوله ، و تلقوه فى آخره ، فانه يفعل فى الابدان كفعله فى الاشجار، اءوله يحرق و آخره يورق .(171)
بپرهيزيد از سرما در آغازش (در پاييز) و استقبال كنيد از آن در آخرش (در نزديك بهار) زيرا در بدنها آن كند كه با درختان كند، آغازش مى سوزاند و پايانش برگ مى روياند.
ملاى رومى اين حقيقت را چنين بيان كرده است :

گفت پيغامبر ز سرماى بهار تن   تن مپوشانيد ياران زينهار
زانكه با جان شما آن مى كند   كان بهاران با درختان مى كند
ليك بگريزيد از سرد خزان   كان كند كو كرد با باغ و رزان
راويان اين را به ظاهر برده اند   هم بر آن صورت قناعت كرده اند
بى خبر بودند از جان آن گروه   كوه را ديده ، نديده كان به كوه
آن خزان نزد خدا نفس و هواست   عقل و جان عين بهارست و بقاست
مر تو را عقليست جزوى در نهان   كامل العقلى بجو اندر جهان
جزو تو از كل او كلى شود   عقل كل بر نفس چون غلى شود
پس به تاءويل آن بود كانفاس پاك   چون بهارست و حيات برگ و تاك (172)
به دليل اهميت محيط رفاقت و معاشرت در تربيت ، اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سفارشى نورانى به حارث همدانى چنين نوشته است :
و احذر صحابه من يفيل راءيه ، و ينكر عمله ، فان الصاحب معتبر بصاحبه ... و اياك و مصاحبه الفساق ، فان الشر بالشر ملحق .(173)
از همنشينى آن كه رايش سست و كارش ناپسند بود بپرهيز، كه هر كس را از آن كه دوست اوست نشناسد... و از همنشينى با فاسقان بپرهيز كه شر به شر پيوندد.
تاءثير رفاقت و معاشرت در روح و روان ، و اخلاق و رفتار آدمى تاثيرى انكارناپذير است ، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفى . به بيان امام على (عليه السلام):
صحبه الاخيار تكسب الخير كالريح اذا مرت بالطيب حملت طيبا (و) صحبه الاشرار تكسب الشر كالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا.(174)
همنشينى با نيكان ، نيكى فراهم مى آورد، همان طور كه هر گاه باد بر بويى خوش گذر كند، آن بوى خوش را به همراه آورد، و همنشينى با بدان ، بدى به بار مى آورد، همان طور كه هر گاه باد بر بويى ناخوش گذر كند، آن بوى ناخوش را همراه سازد.
توجه به اين امر خود مى تواند انگيزه اى شود در جهت همنشينى با خردورزان با نيكان ، چنانكه در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) بر آن تاكيد شده است :
اءكثر الصلاح و الصواب فى صحبه اءولى النهى و الالباب .(175)
بيشترين صلاح و درستى در همنشينى با خردمندان و عاقلان است .
ثمره العقل صحبه الاخيار.(176)
ميوه عقل و خرد همنشينى با نيكان است .
انسان خردمند در انتخاب رفيق و معاشر، و همنشين و همدم دقت مى نمايد و خود را در معرض تباهى همنشينى با پيروان هوا قرار نمى دهد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره چنين سفارش فرموده است :
و اعلموا اءن مجالسه اءهل الهوى منساة للايمان ، و محضره للشيطان .(177)
بدانيد كه همنشينى پيروان هوا فراموش كردن ايمان ، و جاى حاضر شدن شيطان است .
مسجد است آن دل كه جسمش ساجد است   يار بد خرّوب هر جا مسجد است (178 )
انسان در رفاقت و معاشرت به راحتى تاثير مى پذيرد و به مشابهت و مشاكلت ميل مى كند و از همين روست كه در سخنان امير بيان ، على (عليه السلام) اين همه تاكيد بر نوع رفاقت و معاشرت شده است . در حكمتى نورانى امام على (عليه السلام) چنين فرموده است :
لا تصحب المائق ، فانه يزين لك فعله ، و يود اءن تكون مثله .(179)
همنشين بى خرد مباش كه او كار خود را براى تو آرايد و دوست دارد تو را چون خود نمايد.
انسان به فطرت خود در دوستى و همنشينى جوياى كمال است و چنانچه مصداق كمال را اشتباه بيابد، آنچه را به خطا كمال تصور نموده است مطلوب خود مى گيرد و به شدت از آن تاثير مى پذيرد. ابن ابى الحديد معتزلى حكمتى را از اميرمؤ منان على (عليه السلام) نقل كرده كه بيانگر اين امر است :
لا تصحب الشرير، فان طبعك يسرق من طبعه شرا و اءنت لا تعلم .(180)
با انسانهاى شرور همنشينى مكن ، زيرا طبع تو بديها را از آنان مى دزدد در حالى كه بدان آگاه نيستى .
با توجه به چنين تاثيرى است كه در سخنان پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) نسبت به رفاقت و معاشرت با دنياپرستان ، دون همتان ، نابخردان ، تباهكاران و بدكاران پرهيز داده شده است :
لا تصحبن اءبناء الدنيا، فانك ان اءقللت استثقلوك ، و ان اءكثرت حسدوك .(181)
با فرزندان دنيا همنشين مشو، زيرا اگر بى چيز باشى تحقيرت نمايند و اگر مالدار باشى رشكت برند.
من دنت همته فلا تصحبه .(182)
با انسان دون همت همنشينى مكن . (زيرا خوى همنشين در همنشين تاثير مى كند.)
لا تصحبن من لا عقل له .(183)
با كسى كه او را خردى نيست همنشينى مكن .
احذر مصاحبه الفساق و الفجار و المجاهرين بمعاصى الله .(184)
از همنشينى با فاسقان و فاجران و متظاهران به نافرمانى خدا بپرهيز.
اياك و صحبه من اءلهاك و اءغراك ، فانه يخذلك و يوبقك .(185)
از همنشينى با كسى كه تو را به غفلت مى كشاند و حريص مى گرداند بپرهيز، زيرا كه تو را به خوارى گرفتار مى كند و به هلاكت مى افكند.
اياك و معاشره الاشرار، فانهم كالنار مباشرتها تحرق .(186)
از معاشرت با بدان دورى كن كه بى گمان آنان همچون آتشند كه مباشرت با ايشان انسان را به آتش مى كشاند.
تاثير تربيتى مجالست و معاشرت نادرست تاثيرى ويرانگر و هلاك كننده است و لازم است كه اين امر مورد توجه جدى قرار گيرد.
واى آن زنده كه با مرده نشست   مرده گشت و زندگى از وى بجست (187)
با توجه به اين تاثير و تاثر است كه در انديشه تربيتى اميرمؤ منان على (عليه السلام ) دوستى و همنشينى بايد امرى سنجيده و بر اساس ملاكهايى خردمندانه باشد و از رفاقتها و معاشرت هاى ناسنجيده و به دور از معيارهاى پسنديده بايد پرهيز شود، چنانكه در سفارشات امير مؤ منان (عليه السلام) وارد شده است :
من اتخذ اءخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تاءكدت مودته .(188)
هر كه پس از خوب آزمودن براى خويش دوست و برادرى گيرد، رفاقتش ‍ پايدار و دوستى اش استوار پايد.
و نيز آن حضرت فرموده است :
من اتخذ اءخا من غير الاختبار اءلجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار.(189)
هر كه ناسنجيده دوست و برادر گزيند، ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن دهد.
محيط اجتماع
انسان موجودى است كه در تعامل با جامعه و روابط و مناسبات اجتماعى رشد مى كند و به شدت از آن تاثير مى پذيرد، به گونه اى كه ميان فرد و اجتماع رابطه اى حقيقى برقرار است و به همان نسبت كه افراد از نظر خواص و آثار وجودى خويش در اجتماع تاثير مى گذارند و آن را بهره مند مى سازند، اين آثار و خواص وجودى ، خود هويتى مستقل را تشكيل مى دهد و يك موجوديت اجتماعى پديد مى آيد كه اين موجوديت اجتماعى به نحو اقتضا افراد را تحت تاثير و تربيت خويش قرار مى دهد.(190)
با توجه به چنين تعاملى است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) در مواقع گوناگون به تاثير تربيتى محيط اجتماع پرداخته و اهميت و نقش آن را در سازندگى شخصيت فرد يادآور شده است ، چنانكه در نامه خود به حارث همدانى فرموده است :
و اسكن الامصار العظام ، فانها جماع المسلمين ، و احذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان على طاعه الله .(191)
در شهرهاى بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است ، و بپرهيز از جايهايى كه در آن از ياد خدا غافلند و آنجا كه به يكديگر ستم مى رانند، و بر طاعت خدا كمتر ياران اند.
امام على (عليه السلام) به نوع روابط اجتماعى و تاثير مناسبات حاصل از آن توجه داده و نقش تربيتى آن را اين قدر مهم معرفى كرده است . همچنين آن حضرت به حارث همدانى فرموده است :
و اياك و مقاعد الاسواق ، فانها محاضر الشيطان و معاريض ‍ الفتن .(192)
مبادا بر سر بازارها بنشينى كه جاى حاضر شدن شيطان است و نمايشگاه فتنه و طغيان .
فضاى اجتماعى سودپرستانه و مناسبات كاسبكارانه چنان تاثير تربيتى دارد كه امام (عليه السلام) حارث همدانى را اين گونه از قرار گرفتن در چنين فضاى اجتماعى و مناسبات حاصل از آن پرهيز داده است .
بى گمان روابط سالم اجتماعى و مناسبات معتدا و عاطفى ، بر پايه كرامت انسان و تواءم با عدالت و انصاف تاثيرى سازنده در تربيت مردمان دارد؛ و روابط ناسالم اجتماعى و مناسبات غير معتدل (برخاسته از افراط و تفريط) و خشونتبار، بر پايه حقارت انسان و تواءم با ستمگرى و تبعيض تاثيرى مخرب در تربيت مردمان دارد. سلامت دين و دنياى مردم به سلامت جامعه بسته است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در حكمتى والا خطاب به جابر ابن عبدالله انصارى فرموده است :
يا جابر، قوام الدين و الدنيا باءربعه : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف اءن يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بدنياه ؛ فاذا ضيع العالم علمه استنكف الجاهل اءن يتعلم ، و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه .(193)
اى جابر! دين و دنيا به چهار چيز برپاست : دانايى كه دانش خود را به كار برد، و نادانى كه از آموختن سر باز نزند، و بخشنده اى كه در بخشش خود بخل نكند، و درويشى كه آخرت خويش را به دنياى خود نفروشد. پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد، نادان به آموختن نپردازد؛ و اگر توانگر در بخشش خويش بخل بورزد، درويش آخرتش را به دنيا در بازد.