گفت پيغامبر ز سرماى بهار تن |
|
تن مپوشانيد ياران زينهار |
زانكه با جان شما آن مى كند |
|
كان بهاران با درختان مى كند |
ليك بگريزيد از سرد خزان |
|
كان كند كو كرد با باغ و رزان |
راويان اين را به ظاهر برده اند |
|
هم بر آن صورت قناعت كرده اند |
بى خبر بودند از جان آن گروه |
|
كوه را ديده ، نديده كان به كوه |
آن خزان نزد خدا نفس و هواست |
|
عقل و جان عين بهارست و بقاست |
مر تو را عقليست جزوى در نهان |
|
كامل العقلى بجو اندر جهان |
جزو تو از كل او كلى شود |
|
عقل كل بر نفس چون غلى شود |
پس به تاءويل آن بود كانفاس پاك |
|
چون بهارست و حيات برگ و تاك
(172) |
به دليل اهميت محيط رفاقت و معاشرت در تربيت ، اميرمؤ منان على (عليه
السلام) در سفارشى نورانى به حارث همدانى چنين نوشته است :