منظر مهر
(مبانى تربيت در نهج البلاغه )

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۵ -


در جامعه اى كه علم و دانش به كار نيايد و عالمان و دانشمندان به رسالت خود قيام نكنند، جهالت و ظلمت جامعه را در بر مى گيرد. در جامعه اى كه روابط انسانى بى رنگ شود و هر كس جز به خود نينديشد، انسانيت و تربيت به تباهى مى رود. در جامعه اى كه خير خواهى و عدالت طلبى بى معنا گردد، ستم و بيداد همه گير مى شود و خودكامگى و خودكامگى پذيرى مردمان را در كام هلاكت خود فرو مى بلعد. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در سخنى روشنگر و هشداردهنده فرموده است :
اءيها الناس ، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق ، و لم تهنوا عن توهين الباطل ، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم ، و لم يقو من قوى عليكم .(194)
اى مردم ! اگر يارى حق را فرو نمى گذاشتيد، و از خوار ساختن باطل دست بر نمى داشتيد، آن كه به پايه شما نيست ديده طمع به شما نمى دوخت ، و هيچ نيرومندى بر شما مهترى نمى فروخت .
چنين امورى فرد را به شدت تحت تاثير تربيتى قرار مى دهد. از اين روست كه تربيت افراد جز با اهتمام به تربيت اجتماع و ايجاد تحولات اجتماعى در جهت اهداف تربيتى به درستى ممكن و ميسر نيست و آنچه در تربيت فردى فارغ از حركتهاى اجتماعى صورت مى پذيرد، آن قدر اندك است كه در مقايسه با عملكرد اجتماع در خور توجه نيست .(195)
محيط جغرافيايى و طبيعى
محيط جغرافيايى و طبيعى و عوامل برخاسته از آن نيز همچون ديگر عوامل موثر در تربيت آدمى به نحو اقتضا و نه علت تامه انسانها را تحت تاثير قرار مى دهد. نوع آب و هوا، نور و حرارت ، گرما و برودت ، خشكى و بارندگى ؛ نوع مكان زندگى ، مسكن و نوع خوراك و مانند اينها در ساختار جسمى و روحى انسان و در خلق و خوى و رفتار آدمى تاثير دارند. محيط كوهستانى ، محيط ساحلى ، محيط كويرى ، محيط جنگلى ، محيط روستايى ، محيط شهرى ، آرامش محيط، ازدحام محيط، بسته بودن يا باز بودن محيط زندگى و جز اينها هر يك تاثيرى خاص بر روحيات و اخلاقيات انسان دارد.(196) اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره نحوه زندگى عرب جاهلى و تاثير محيط جغرافيايى و طبيعى بر اخلاق و رفتار انسان سخنى روشنگر دارد، چنانكه فرموده است :
ان الله بعث محمدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نذيرا للعالمين و اءمينا على التنزيل ، و اءنتم معشر العرب على شر دين ، و فى شر دار، منيخون بين حجاره خشن ، و حيّات صم ، تشربون الكدر، و تاءكلون الجشب ، و تسفكون دماءكم ، و تقطعون اءرحامكم ، الاصنام فيكم منصوبه ، و الاثام بكم معصوبه .(197)
همانا خداوند محمد (ص ) را برانگيخت ، تا مردمان را انذار كند و فرمان خدا را چنان كه بايد برساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ! بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراى خزيده بوديد. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار، آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان ، از خويشاوند بريده و گريزان ، بتهايتان همه جا برپا و پاى تا سر آلوده به خطا.
بى گمان زندگى در محيطى خشن و همراه با درگيرى و جنگ ، روحيه فرد را به سوى خشونت و جمود و خودمحورى مى كشاند،(198) چنانكه عرب جاهلى به هيچ وجه خود را پايبند قانون و مقررات نمى ديد و به زندگى مدنى و آداب و مقررات آن به ديده بى اعتنايى و حتى ريشخند مى نگريست .(199)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) محيط جغرافيايى و طبيعى عرب جاهلى را بدترين محيط معرفى كرده است . آنان در ميان سنگستانهاى سخت و بيابانهاى بى آب و علف و در كنار مارهاى گزنده اى مى زيستند كه زهرشان را علاجى نبود. آب آشاميدنى آنان چنان تيره و بدرنگ بود كه حتى انسان تشنه رغبتى به نوشيدن آن نداشت ، مگر آنجا كه بيم مرگش مى رفت ؛ و اين به دليل عدم سكونت عربهاى باديه نشين در محلى خاص بود كه سبب مى شد چاهى حفر نكنند و آبى جز به اندازه نياز فورى خود فراهم نسازند. بى ثباتى زندگى خود در روحيه و رفتار آنان تاثير مى گذاشت . همچنين سختى و ناگوارى خوراكشان در روحيات و خلقياتشان نقشى بسزا داشت . بيشتر آنان هر جنبنده و موجودى را مى خوردند، چنانكه مشهور است كه از عربى پرسيدند، شما در صحرا چه حيواناتى را مى خوريد؟ و او پاسخ داد كه ما جز ((ام حيين يا ام جبين )) (حيواناتى كه طول قامتش به اندازه كف دست انسان است ) همه حيوانات را مى خوريم ! و سؤ ال كننده گفت : اميدوارم كه ام حيين از دست شما به سلامت جسته باشد!(200)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) تاثير محيط جغرافيايى و طبيعى را درباره مردم ((بصره )) نيز مطرح نموده است و اينكه چگونه تن دادن به ناگواريهاى محيط جغرافيايى و طبيعى و عوامل ناشى از آن ، بر تربيت انسان تاثير مى گذارد. آن حضرت در نكوهش مردم بصره فرمود:
اءرضكم قريبه من الماء، بعيده من السماء؛ خفت عقولكم ، و سفهت حلومكم ، فاءنتم غرض لنابل ، و اءكله لآكل ، و فريسه لصائل .(201)
سرزمين شما به آب نزديك است ، و دور از آسمان ، خردهايتان اندك است و سفاهت در شما نمايان ؛ نشانه تير بلاييد و طعمه لقمه ربايان و شكار حمله كنندگان .
پستى زمين و آلودگى منطقه زندگى و گنديدگى آب در آن محيط و عدم تلاش مردمان براى تغيير محيط جغرافيايى و طبيعى خويش ، تاثيرات خود را در اخلاقيات و روحيات مردمان به جا مى گذاشت . همچنين امام على (عليه السلام) در اين باره فرموده است :
بلادكم اءنتن بلاد الله تربة : اءقربها من الماء، و اءبعدها من السماء؛ و بها تسعه اءعشار الشر، المحتبس فيها بذنبه ، و الخارج بعفو الله .(202)
خاك شهر شما گنده ترين خاك است - و زمين آن مغاك -. نزديكترين به آب و دورترين شهرها به آسمان ؛ و نُه دهم شر و فساد و نهفته در آن . آن كه درون شهر است زندانى گناه ، و آن كه برون است ، عفو خدايش پناه .
اخلاقكم دقاق ، و عهدكم شقاق ، و دينكم نفاق ، و ماؤ كم زعاق ، و المقيم بين اظهركم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنكم متدارك برحمته من ربه .(203)
خوى شما پست است و پيمانتان دستخوش شكست . دورويى تان شعار است ، و آبتان تلخ و ناگوار. آن كه ميان شما به سر برد، به كيفر گناهش ‍ گرفتار، و آن كه شما را ترك گويد مشمول آمرزش پروردگار.
امام على (عليه السلام) شوربودن آب بصره به علت مخلوط شدن آب آن با آب دريا و نيز گنديده بودن خاك آن جا را به خاطر رسوب فراوان آب مطرح نموده كه چنين محيط زندگى موجب بروز عوارض نامطلوب جسمى و روحى و تربيتى است و نكوهش اميرمؤ منان على (عليه السلام) بدين سبب است كه آن مردم خود اين محيط جغرافيايى و طبيعى و بالطبع تاثيرات تربيتى اش را برگزيده اند.(204)
بنابراين توجه به محيط جغرافيايى و طبيعى به عنوان عاملى تربيتى ضرورى است و تاثيرات آن در خلقيات و روحيات مردمان به خوبى قابل مشاهده و مقايسه است .(205)
سختيها و شدايد
از جمله عوامل موثر در تربيت انسان سختى ها و شدايد است كه موجب صيقل خوردن گوهر وجود آدمى و شكوفايى استعدادها و كسب كمالات است . به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال .(206)
گوهر انسان ها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.
تنعم و نازپروردگى روحيه انسان را شكننده و آسيب پذير مى سازد و سختى ها و شدايد - با رويكردى درست بدانها - نقشى اساسى در تكامل آدمى دارد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) وقتى از زندگى ساده و همراه با سختى خويش - كه خود پذيراى آن شده بود - سخن مى گويد، بدين امر اشاره مى كند كه اگر گوينده اى اشكالى كند كه چون خوراك پسر ابوطالب اينگونه (ساده و ناگوار) است ، پس بيگمان ناتوانى بر او چيره گردد و نتواند با هماوردان خود مقابله نمايد و از نبرد با دلاورمردان باز ماند، بايد بدو گفت :
الا و ان الشجره البريه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا، و النباتات البدويه اقوى وقودا و ابطاء خمودا.(207)
بدانيد درختى كه در بيابان خشك رويد چوبش سخت تر بود و سبزه هاى خوش نما پوستش نازك تر و رستنى هاى صحرايى را آتش افروخته تر بود و خاموشى آن ديرتر.
سختيها و شدايد وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نمايد و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنيايى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نمايد، همان طور كه راحت طلبى و عافيت جويى ونازپروردگى شخصيت آدمى را ضعيف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نمايد. به بيان پيشواى آزادگان ، على (عليه السلام ):
مراره الدنيا حلاوه الآخره ، و حلاوه الدنيا مراره الآخره .(208)
تلخى اين جهان شيرينى آن جهان است و شيرينى اين جهان تلخى آن جهان .
كمالات انسان در سختيها و شدايد ظهور مى نمايد و تا آدمى سختى نبيند، خامى او به پختگى ، و ضعف او به قوت ، و نقص او به كمال تبديل نمى شود. تا اصطكاك و تصادم با مشكلات صورت نپذيرد و در برخورد با آن صبر و استقامت به خرج داده نشود، جرقه ظهور حقيقت ملكوتى انسان زده نمى شود.
و النار فى اءحجارها مخبوءة لا تصطلى ان لم تثرها الازند(209)
آتش در درون سنگها پنهان است و اگر سنگ و آتشزنه به هم برنخورند شعله اى و جرقه اى برنمى خيزد.
در رويارويى با دشواريها و سختيهاست كه گوهر استقامت در آدمى شعله مى كشد و وجود انسان را اعتلا مى بخشد. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
((فى البلاء تحاز فضيله الصبر.))(210)
در بلا و سختى است كه آدمى فضيلت صبر را گرد مى آورد.
سختيها و شدايد در تربيت آدمى نقشى اساسى دارد و به سبب استقامت در برابر آنهاست كه وجود انسان صيقل مى خورد و حقيقتش جلوه مى كند. سختيها و شدايد باعث تهييج نيروها و بروز قدرت و كمال مى شود. به تعبير ابوتمّام (211) بوى خوش كمالات و حقيقت وجودى انسان در سايه سختيها و شدايد تراوش مى كند، چنانكه اگر آتش در كنار چوب عود مشتعل نشود و حرارت و سوزش آن عود را نگيرد، بوى خوش آن ظاهر نمى شود.(212 )
لولا اشتعال النار فيما جاورت ما كان يعرف طيب عرف العود(213)
اگر شعله آتش همراه چوب عود نشود، هرگز بوى خوش عود شناخته نگردد.
به حكم قانون و ناموس خلقت ، بسيارى از كمالات است كه جز در مواجهه با سختيها و شدايد، جز در نتيجه تصادمها و اصطكاكهاى سخت ، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردن با حوادث ، جز در رو به رو شدن با بلايا و مصائب حاصل نمى شود. نه اين است كه اثر سختيها و شدايد، تنها ظاهر شدن و نمايان شدن گوهر واقعى انسان است ، به اين معنا كه هر كس يك گوهر واقعى دارد كه رويش پوشيده است ، مانند معدنى است در زير خاك ، و اثر شدايد فقط اين است كه آنچه را در زير خاك است نمايان مى كند، و اثر ديگرى ندارد. نه ، اين طور نيست ، بالاتر است . سختيها و شدايد و ابتلائات اثر تكميل كردن و تبديل كردن و عوض كردن دارد؛ مانند كيميا است كه فلزى را به فلز ديگر تبديل مى كند؛ سازنده است ، از موجودى موجود ديگر مى سازد؛ از ضعيف ، قوى ، و از پست ، عالى ، و از خام ، پخته به وجود مى آورد؛ خاصيت تصفيه و تخليص دارد، كدورتها و زنگارها را مى زدايد؛ خاصيت تهييج و تحريك دارد، هوشيارى و حساسيت به وجود مى آورد، ضعف و سستى را از بين مى برد.
پس اين گونه امور را نبايد قهر و خشم شمرد، لطف است در شكل قهر، خير است در صورت شر، نعمت است در مظهر نقمت .

اى جفاى تو ز دولت خوبتر   و انتقام تو ز جان محبوبتر
نار تو اين است ، نورت چون بود   ماتم اين ، تا خود كه سورت چون بود؟
از حلاوتها كه دارد جور تو   وز لطافت كس نيابد غور تو
نالم و ترسم كه او باور كند   وز كرم آن جور كمتر كند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد   بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد(214 )
در اين ميان ، عنصرهاى قابل ، حداكثر استفاده را از اين لطفهاى قهرنما و نعمتهاى نقمت صورت مى برند. اين گونه اشخاص مايه دار نه تنها از شدايد موجود بهره مى برند، يك نوع حالت ماجراجويى نسبت به شدايد در آنها هست ، به استقبال شدايد مى روند، براى خود شدايد مى آفرينند. مولوى براى عنصرهاى قابل كه از سختيها كمال مى يابند و رشد مى كنند و نيرومندتر مى گردند مثلى مى آورد، مى گويد:
هست حيوانى كه نامش اُشغُر(215)ست   او به زخم چوب زفت و لمتر(216 ) است
تا كه چوبش مى زنى ، به مى شود   او ز زخم چوب فربه مى شود
نفس مؤ من اشغرى آمد يقين   كو به زخم رنج زفتست و سمين
زيژن سبب بر انبيا رنج و شكست   از همه خلق جهان افزونترست
تا ز جانها جانشان شد زفت تر   كه نديدند آن بلا قوم دگر(217)
مثالى ديگر ذكر مى كند، افراد سختى كشيده را تشبيه مى كند به پوست دباغى شده ، مى گويد:
پوست از دارو بلاكش مى شود   چون اديم طايفى (218) خوش مى شود
ور نه تلخ و تيز ماليدى درو   گنده گشتى ناخوش و ناپاك بو
آدمى را پوست نامدبوغ دان   از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تيز و مالش بسيار ده   تا شود پاك و لطيف و بافره
ور نمى توانى رضا ده اى عيار   گر خدا رنجت دهد بى اختيار
كه بلاى دوست تطهير شماست   علم او بالاى تدبير شماست (219)
به هر نسبت كه مواجهه با شدايد، مربى و مكمل و صيقل ده و جلابخش و كيميا اثر است ، پرهيز كردن اثر مخالف دارد، لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترين دشمنى هايى كه درباره اطفال و كودكان مى شود همانها است كه پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روى كمال علاقه انجام مى دهند، يعنى نوازشهاى بى حساب ، مانع شدن از برخورد با سختى ، نازپرورده كردن آنها؛ اينها است كه طفل را بيچاره و ناتوان بار مى آورد، او را در صحنه زندگى خلع سلاح مى كند، كارى مى كند كه كوچكترين ناملايمى آنها را از پا در آورد و كمترين تغيير وضعى سبب نابودى آنها گردد.(220) او را مثل كسى بار مى آورند كه هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناورى نكرده و نياموخته است و يك مرتبه مواجه شود با دريا و بخواهد در آن شناورى كند. كسى كه شناورى هيچ نمى داند اولين بارى كه به آب بيفتد غرق مى شود. شناورى هم چيزى نيست كه با غير عمل ، با درس و كتاب گوشه اتاق بتوان ياد گرفت . هنر است ، فن عملى است ، بايد رفت ميان آب و در همان جا ضمن عمل و تلاش و زير آب رفتن و بالا آمدن تدريجا آن را آموخت .
خداوند وقتى كه كسى را دوست بدارد او را در شدايد فرو مى برد، به ميان شدايد مى اندازد، چرا؟ براى اينكه راه بيرون شدن از شدايد، راه شناورى در درياى گرفتارى را ياد بگيرد. جز اين راهى نيست . لطف و محبت خدا است كه با مواجه ساختن بنده با مشكلات ، وسيله آموختن فن شناورى در درياى حوادث و سالم بيرون آمدن از ميان آنها را فراهم مى كند. پس قطعا اين علامت لطف و محبت است .(221)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت تربيتى فرموده است :
ان عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء، فاذا اءحب الله سبحانه قوما ابتلاهم .(222)
به درستى كه پاداش بزرگ همراه با بلاى بزرگ است ؛ پس هر گاه خداى سبحان قومى را دوست بدارد، آنان را به سختى گرفتار مى نمايد.
بنابراين در تربيت درست ، متربى همراه با سختيها و شدايد و به دور از نازپروردگى تربيت مى شود و به متربى آموخته مى شود كه سختيها و شدايد را با نگاهى درست ببيند و از آنها در جهت بالندگى و تعالى خويش بهره ببرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در سخنى والا فرموده است :
اذا راءيت ربك يوالى عليك البلاء فاشكره .(223)
چون ببينى كه پروردگارت پى در پى بر تو بلا مى فرستد، پس او را شكر گزار.
با چنين عنايتى كه در نظام تربيتى دين ، در عين آنكه تندى و خشونت جايى ندارد، و هيچ عملى مبتنى بر عسر و حرج نيست و تسهيل و تيسير اصلى تربيتى است و شريعت اسلام سهله و سمحه است ، به منظور تربيت انسانهاى باكرامت و عزت ، نازپروردگى و ضعيف پرورى مردود است و تعاليم دين بر نوعى سختى مطابق فطرت استوار است تا افراد را از ضعف و سستى بيرون برد و در ضمن خو دادن به مشكل و سختى به سوى كمال مطلق راه برد. اين امر با عبادتها و تمرينهاى مكرر كه با نوعى سختى مطبوع فطرت تواءم است صورت مى گيرد و استعدادهاى فرد در جهت كمال مطلق شكوفا مى شود. بيان والاى اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره كاملا گويا است :
و لكن الله يختبر عباده باءنواع الشدائد، و يتعبدهم باءنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك اءبوابا فتحا الى فضله ، و اءسبابا ذللا لعفوه .(224)
ليكن خداوند بندگانش را با سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگى وادارشان مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمونشان مى كند تا خودپسندى را از دلهايشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهايشان جايگزين سازد، و آن را درهايى براى بخشش او و وسيله هايى براى آمرزش ‍ او قرار دهد.
كار
كار از جمله عوامل تربيتى است كه در شكل دادن شخصيت انسان - به نحو اقتضا - بسيار مؤ ثر است و از جهات مختلف تربيتى - به صورت مستقيم و غير مستقيم - در شاكله تربيتى انسان نقش دارد. انسان با كار كردن فقط نقش ‍ اقتصادى و اجتماعى ايفا نمى كند، بلكه خود را نيز مى سازد و رشد مى دهد. از اين روست كه انسان از يك سو خالق و آفريننده و مدبر كار است و از ديگر سو مخلوق و آفريده و تربيت شده كار. كار در تمام وجوه شخصيت آدمى اعم از جسمانى و عاطفى و اخلاقى و عقلانى تاءثير مى گذارد. لذت بردن از زندگى و سير به سوى تعالى در پرتو كار و كوشش ‍ سالم و پاك و مفيد و سازنده است و اين لذت خود امرى كاملا تربيتى و بستر شكوفايى استعدادهاى كمالى انسان است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در ضمن حكمتى والا فرموده است :
((طوبى لمن طاب كسبه .))(225)
خوشا آن كه كسبى پاكيزه داشته باشد.
((لذت بردن حقيقى از زندگى براى انسان از راه كار و كوشش حاصل مى شود، نه از طريق بيكارى و عاطل و باطل بودن ، چنانكه برخى از تنبلان و بيكارگان چنين تصور مى كنند. و اين امر در ساختن فرد و اجتماع بسيار مهم است ، و پيشرفت هر ملت وابسته به آن است . بنابراين لازم است كه براى آن برنامه ريزى شود، و آموختن و وارد كردن آن را در ذهن همه ، در برنامه هاى تعليمى و تربيتى نوجوانان بگنجانند، تا چنان شود كه آنان دوستدار كار بار آيند، و وجودشان با كار و عشق به كار كردن جوش ‍ بخورد.
آرى ، انسان تنبل و بيكاره ، ارتباط فيزيكى خود را - از لحاظ فكرى و بدنى - با جهان و آنچه در آن است قطع مى كند، و خود را با عالم بيگانه مى يابد، از اين رو، از زندگى به صورت واقعى و در هم تنيده با واقعيت انسان و زندگى او، و هماهنگ با طبيعت خلاق اجتماع بشرى ، لذتى نمى برد.))(226)
كار و تلاش از جهات مختلف اهميت دارد و در تربيت فرد و جامعه نقشى اساسى بازى مى كند.
((قوانين حاكم بر جهان و مردمان و اجتماع ، به صورتى اساسى كار و ضرورت پرداختن به آن را واجب و حتمى مى سازد، زيرا كه بيرون آمدن موهبتهاى طبيعى از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت ، و آماده كردن آنها براى بهره بردارى آدمى از آنها در زندگى خويش ، به عمل و كار نيازمند است ، بلكه اغلب به طور مستقيم متوقف بر آن است . بنابراين آنچه در دسترس انسان براى به مصرف رسيدن در شب و روز قرار داد، از بركت كارى كه بر روى آنها صورت مى گيرد، كامل و قابل مصرف مى شود.
كار همچنين سبب فعليت پيدا كردن نيروهاى بدنى آدمى است ، و مايه استوارى بدن و پيچيدگى ماهيچه ها و آشكار شدن امكانات تجربى او است در هنگام دست و پنجه نرم كردن با واقعيتها در اشكال مختلف كار و سختى ديدن .
پس با كار كردن و سختى ديدن قدرت كوشايى آدمى تقويت مى شود و نشاط مقاوم او تجلى پيدا مى كند، و بدين گونه نيروهاى وى كمال و افزايش ‍ مى يابد.))(227)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره سخنانى هدايتگر دارد، چنانكه فرموده است :
((من يعمل يزدد قوة .))(228)
هر كه كار كند قوى تر مى شود.
((من يقصر فى العمل يزدد فترة .))(229)
هر كه كمتر كار كند، سست تر مى شود.
((در پرتو اين نگرش ، دست كشيدن از كار و بلكه آراستن از آن موجب فتور و سستى بدنى و روانى خواهد شد. و برعكس ، پركارى سبب آن مى شود كه نيروهاى آدمى و تواناييهاى جسمى او از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت و آشكار شدن در آيد؛ به عبارت ديگر: به همان اندازه كه شخص به خوراك نياز دارد، به كار نيازمند است و كار براى بدن آدمى همچون آب براى گياه به شمار مى رود.
واضح است كه تاثير كار در وجود انسان - از راه تقويت روحيه و ايجاد نشاط - تنها منحصر به جنبه جسمانى و بدنى نيست ، بلكه از آن تجاوز مى كند و به جنبه روحى و معنوى نيز مى رسد، زيرا كه كار، روح را تصفيه مى كند، و مواهب باطنى را جلا مى بخشد، و وجدان آدمى را صيقل مى زند؛ و با كار است كه اعمال و وظايف دينى صورت مى پذيرد. پس ‍ انسان تنها از لحاظ جسمى نيازمند به كار نيست ، بلكه از لحاظ روح خود نيز چنين است . كار روان آدمى را مى سازد و هستى معنوى وى را استحكام مى بخشد. و بيكارى و بطالت - با آثار منفى يى كه دارند - معنويات انسان را از ميان مى برند و نابود مى سازند.
كار به همكارى آدمى با طبيعت و لمس كردن قوانين آن مى انجامد، تا از اين راه مواهب طبيعت را استخراج كند و با رموز طبيعت انس گيرد. پس انسان - با كار خود - به همكارى با طبيعت و مظاهر و نمودهاى آن برمى خيزد، و طبيعت نيز با انسان همكارى مى كند و در او آثار مثبت بزرگى پديد مى آورد، كه سبب پرورده شدن و گسترش يافتن افقهاى وجودى انسان و تجارب او مى شود. آرى ، انسان با پرداختن به كار، تهذيب پيدا مى كند، و نيروهاى ادراكى او در ميدانهاى تلاش و كوشش عملى افزايش مى يابد، به همان گونه كه نيروهاى ادراكى وى در ميدانهاى انديشه و دانش نيز چنين مى شود.
انسان در ضمن كار چيزهايى را كشف مى كند كه پيش از آن براى وى مكشوف نبوده است . پس كار، آموزشگاه شناخت و تجربه است ، چون كه چيزهايى را كه نمى دانسته است به او مى آموزد، و براى او از روى قوانين طبيعت پرده برمى داردت و همچون عقل عملى نيرومندى مى شود كه به وسيله آن بر آفاق تسلط پيدا مى كند.
نقش كار در تقويت و تهذيب خلق و خوى انسان نيز آشكار است ؛ چه كار مسئوليت است ، و هر كس از اين مسئوليت آگاه شود و به اداى وظيفه بپردازد از بيكارى و بى مبالاتى دور مى شود، از مفاسد فراغت و زيانهاى آن و زيانهاى پرداختن به لهو و لعب در امان مى ماند. بدين گونه نيروهاى اخلاقى او شكفته مى شود، و نفس آگاه به مسئوليت وى كه براى انجام دادن آن تلاش مى كند، مهذب مى گردد.
كار و كوشش انسان را در تماس با واقعيت زندگى زمينى قرار مى دهد كه عبارت است از حركتى هدفدار (و حركت هدفدار طبيعتا تكاملى است )، و براى او اين امكان را فراهم مى آورد كه با طبيعت پيوندى همكارانه پيدا كند، و از نزديك با آن انس بگيرد. و اين خود مرحله اى بزرگ در تجربه انسانى و سير تكاملى است . آرى ، چگونه ممكن است انسانى كه طبيعت را نمى شناسد و از ابعاد غامض و اسرار ژرف آن ناآگاه است و با اين ابعاد تماس برقرار نكرده است و آگاهى مستقيم از آنها ندارد، تكامل پيدا كند؟
پس با كار است كه انسان در اعماق طبيعت و درياهاى زندگى غوطه ور مى شود، و در آنها فرو مى رود تا نفيس ترين و گرانبهاترين چيزها را بيرون آورد، و اين نفيس ترين و گرانبهاترين چيز همان آميختگى انسان است با روح حركت فعال و هماهنگى با همه كائنات ، در هدفدارى و تلاشورى . و از اين راه انسان به صورت جزئى فعال و هدفدار و منسجم با ديگر اجزاى عالم گسترده در مى آيد...
و سپس بر نردبان تكامل مطلوب بالا مى رود. و اين چيزى است كه دست بيكاران و عاطلان و بطّالان و به لهو و لعب پردازان به آن نمى رسد، زيرا كه بيهوده كارى و لهو و لعب انسان را از واقعيت و زندگى جدا مى كند، و حقايق طبيعت و مضمون زمان را از او پوشيده نگاه مى دارد. انسان عاطل باطل دورى از واقع را به خوبى لمس مى كند، و با واقعيات حياطى ارتباط ندارد، و از همكارى و هماهنگى با آنها و آميختگى با روح آنها محروم مى ماند.
در جانب اجتماعى نيز به اين نتيجه مى رسيم كه كار و عمل يك ضرورت اجتماعى است ، كه نمى توان آن را مهمل گذاشت ، و چشم پوشيدن از آن پسنديده نيست . پس بر هر فرد از افراد جامعه انسانى واجب است كه به كارى اشتغال داشته باشد، و با ديگر مردمان در برآوردن نيازمنديهاى مردم - كه خود يكى از آنان است - شريك شود، و سعى تمام به خرج دهد تا چهره زندگى را با كوشش و توليد دگرگون سازد. پس كارگر با نتيجه كار و توليد خويش به اجتماع سود مى رساند، و خود نيز از كارها و توليدهاى ديگران سود مى برد؛ پس او هم توليد كننده است و هم مصرف كننده ، و در حال داد و ستد با ديگر مردم است ، به گروهى چيزهايى مى دهد و از گروهى ديگر چيزهايى مى ستاند. و بدين گونه از ركود و سكون و مهمل بودن و احساس غربت كردن و از مردمان دور بودن بيرون مى آيد، و به حركت و فعاليت و تحمل رنج و انس گرفتن با ديگران دست مى يابد؛ بنابراين بار خود را بر دوش ديگران نمى گذارد، و از مردمان جدا نمى ماند، بلكه در پيش راندن چرخ زندگى اجتماعى با ايشان شريك است .
چنين انسانى احساس اميد مى كند و به آينده همچون فردى اميدوار و بانشاط مى نگرد، و از چنگال نوميدى و اهمال و بيهودگى و تكرار ملال انگيز و ديگر آثار منفى بيكارى و مفاسد فراغت رهايى پيدا مى كند.
از مهمترين آثار مثبت كار سر فرود آوردن نفس انسان در برابر تكاليف خويش است كه در نتيجه آن به كار برمى خيزد و شانه از آن تهى نمى كند؛ و در اين صورت است كه شخص خود را براى خود و خانواده اش مفيد و در محيط اجتماعى محترم مى بيند، چون كار مى كند و در نظر خويشاوندان و دوستان بيكار و مهمل نيست ، بلكه جدى و كوشا و زحمتكش به شمار مى آيد، كه همچون انسانى متعهد بارى بر دوش خويش نهاده است و در تاءمين نيازمنديها و پيشبرد زندگى با ايشان شريك است ، و به هيچ روى از تلاش كنندگان و متعهدان كناره گيرى نمى كند، و همچون ديگر عزيزان عزيز است ، و چنان كه بر هر فرد لازم است كه سودمند و ثمربخش باشد، او نيز از اين سودمند بودن برخوردار است . و اين حالت فقط از بركت كارى كه انسان به انجام دادن برخاسته و وظيفه خود را انجام داده است حاصل مى شود. اين انسان نيازمنديهاى خود و خانواده خود و ديگران را فراهم مى آورد، و از اين راه فقر و فاقه و خوارى را از خود دور مى كند، و شخصيت خويش را از هر پستى و حقارت بركنار نگاه مى دارد، و از رضاى خداوند متعال ، احترام مردم ، و اعتماد به نفس ، حيثيت خانوادگى ، و آرامش وجدان برخوردار مى شود.))(230)
كار با چنين وجوهى موجب استقلال فردى و اجتماعى ، و علاوه بر تامين نيازهاى مادى ، باعث بهبود وضع اقتصادى و حفظ كرامت و شخصيت و حيثيت انسانى انسانى و تجلى ارزشهاى نهفته در آدمى است . در سروده هاى منسوب به اميرمؤ منان على (عليه السلام) آمده است :
لنقل الصخر من قلل الجبال   اءحب الى من منن الرجال
يقول الناس لى فى الكسب عار   فان العار فى ذل السؤ ال (231)
سنگ از ستيغ كوهها بر دوش بردن ، مرا خوشتر كه منت كسان برم ، گويند: كسب روزى ننگ است ! ننگ در خوارى خواهش است .
انسان همان طور كه از وراثت تاثير مى گيرد، از كار و تلاش نيز تاثير مى پذيرد؛ و همان طور كه وراثت نيكو، بسترى مناسب براى كسب كمالات انسانى است ، كار و تلاش نيز زمينه اى اساسى در تعالى آدمى است و هر چه نيكوتر باشد، توفيق تربيتى انسان بيشتر مى شود. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الناس اءبناء ما يحسنون .(232)
مردمان فرزندان تخصصهاى خويشند.
((يعنى همان گونه كه انسانها با پدران خويش نسبت دارند، و با پدران و قدر و منزلت پدران شناخته مى شوند و قدر و منزلت مى يابند، و مردم مى گويند، فلانى پسر فلان كس است ؛ به همين گونه هم اشخاص به كار و مهارت و تخصص خود نسبت داده مى شوند و قدر و منزلت اجتماعى كسب مى كنند، مثلا مى گويند صنعتگر ماهر، پزشك متخصص ، هنرمند عالى ... بنّاى خوب ... پس مردم ، فرزندان هنرها و تخصصهاى خويشند، و با انتساب به آن هنرها و تخصصها (صنعتگرى ، نويسندگى ، پزشكى ، مهندسى و...) شناخته مى شوند، و به اندازه كاردانى و مهارت در آن ها اوج مى بينند و قدر مى يابند.))(233)
كار متعهدانه و سختكوشى خردمندانه از والاترين جلوه هاى زندگى انسانى است و در انديشه دينى و در راه و رسم پيام آوران و مصلحان الهى ، كار امرى مقدس و باارزش است و انسان از طريق سختكوشى به كمالات الهى دست مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در توصيف داوود پيامبر (عليه السلام)، آن والا پيام آور الهى كه كارگرى پارسا بود، آنجا كه درباره پارسايى و ساده زيستى و تلاشگرى پيامبران سخن مى گويد، فرموده است :
و ان شئت ثلثْثُ بداود - صلى الله عليه و سلم - صاحب المزامير، و قارى ء اءهل الجنه ، فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده ، و يقول لجلسائه : اءيكم يكفينى بيعها! و ياءكل قرص الشعير من ثمنها.(234)
و اگر خواهى سومين را داوود (عليه السلام) گويم ، خداوند مزامير - و زبور - و خواننده بهشتيان ، كه به دست خود از برگ خرما زنبيلها مى بافت ، و مجلسيان خويش را مى گفت : كداميك از شما در فروختن آن مرا يارى مى كند؟ و از بهاى آن زنبيل گرده اى نان جوين مى خورد.
كار و تلاش انسانى - با توجه به ارزشهاى ياد شده در آن - فى نفسه گرانقدر و سازنده است ، چنانكه خود عبادتى والا و امرى آخرتى و جهادى گرانسنگ شمرده شده است . از امام على (عليه السلام) در اين باره چنين روايت شده است :
ما غدوة اءحدكم فى سبيل الله باءعظم من غدوته يطلب لولده و عياله ما يصلحهم .(235)
در آمدنتان در آغاز صبح براى جهاد در راه خدا، از در آمدن آن كس كه براى تامين زندگى خانواده خود كار و تلاش مى كند بالاتر نيست .
در منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) كار و تلاش شرافتمندانه و سازنده چنان بهايى دارد كه ارزش و اجر جهاد در راه خدا بالاتر از آن نيست . از اين روست كه اهل ايمان بيشترين كار و تلاش و سازندگى را دارند، و آنان كه از كار و تلاش مفيد رويگردانند و طفيلى مردمانند، از ايمان بى بهره اند. پيشواى مؤ منان ، على (عليه السلام ) در توصيف اهل ايمان فرموده است :
المؤ من مشغول وقته .(236)
وقت مؤ من پر است و مؤ من هيچ گاه بيكار نيست .
كار و تلاش چنان سازنده است كه اهل ايمان پيوسته در كار و تلاشند و از وجوه گوناگون آن در جهت كمال خود و جامعه سود مى برند. در اين باره در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
فى كل وقت عمل .(237)
در هر وقتى بايد كارى كرد.
فاغتنم وقتك بالعمل .(238)
وقتى را كه در آنى با كار كردن غنيمت بدان .
انسانهاى تربيت شده در مدرسه تربيتى پيامبر اكرم (ص ) كار را چنين مى ديدند و اوصياى آن حضرت همواره در كار و تلاش بودند و آن را با ارزشترين امور معرفى مى كردند، چنانكه امام على (عليه السلام) در توصيف اوصياى پيامبر اكرم (ص ) چنين فرموده است :
انى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن ؛ يحيون سنن الله و سنن رسوله ؛ لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلّون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان و اءجسادهم فى العمل .!(239)
من از آن قومم كه در راه خدا سرزنش سرزنش كنندگان در آنان تاءثيرى ندارد؛ سيماى آنان سيماى راستان است ، و سخن ايشان سخن نيكان ؛ زنده داران شب و نشانه هاى روزند؛ به ريسمان قرآن چنگ مى زنند، و سنت خدا و فرستاده او را زنده مى كنند؛ گردنكشى نمى كنند و بزرگى نمى جويند، و خيانت نمى ورزند تباهى نمى كنند؛ دلهايشان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش .
اميرمؤ منان على (عليه السلام) - والاترين تربيت شده پيامبر و بهترين نمونه انسانى - سختكوش و پركار بود، چنانكه درباره راه و رسم سختكوشى و پركارى آن حضرت چنين روايت شده است :
انه لما كان يفرغ من الجهاد، يتفرغ لتعليم الناس و القضاء بينهم ، فاذا فرغ من ذلك اشتغل فى حائط له ، يعمل فيه بيده ، و هو مع ذلك ذاكر الله - جل جلاله .(240)
هر گاه على (عليه السلام) از كار جهاد فارغ مى شد، به كار تعليم مردمان و داورى كردن در مرافعات ايشان مى پرداخت ، و چون از اين كار هم فارغ مى شد، در باغچه اى كه داشت با دست خود به كار مشغول مى گشت و در همان حال به ياد خدا و در حال ذكر بود.
همچنين امام باقر (عليه السلام) درباره نگاه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به كار و سختكوشى آن حضرت فرموده است :
كان اميرالمؤ منين (عليه السلام) يخرج فى الهاجره فى الحاجه قد كفاها يريد اءن يراه الله يتعب نفسه فى طلب الحلال .(241)
امير مؤ منان (عليه السلام) در گرماى شديد براى رفع نياز خود بيرون مى رفت و مى خواست خداوند او را ببيند كه در طلب حلال زحمت مى كشد و خود را به مشقت مى اندازد.
با چنين نگرشى به كار و تلاش ، امام على (عليه السلام) با سخن و عمل خود، مردمان را به كار كردن - و بالطبع به بهره بردن از نتايج گسترده آن - برمى انگيخت ، چنانكه در حديث امام كاظم (عليه السلام) خطاب به هشام بن حكم وارد شده است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) اصحاب خود را چنين سفارش مى فرمود:
اءوصيكم بالخشيه من الله فى السر و العلانيه ، و العدل فى الرضا و الغضب ، و الاكتساب فى الفقر و الغنى .(242)
شما را به ترسيدن از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ، و به اجراى عدالت در خشنودى و خشمناكى ، و به كسب داشتن و تلاش نمودن و كار كردن در فقر و غنا.
نفس كار كردن چنان گرانقدر است كه امام (عليه السلام) درباره آن چنين سفارش مى فرمايد؛ و البته ارزش كارها به آن است كه با تلاش حاصل شود. آن كه چيزى را ارزان و بى زحمت به دست مى آورد، به ارزشى دست نمى يابد و خود را و به دست آورده را ارزان مى فروشد.
اى گرانجان خوار ديدستى ورا   زان كه بس ارزان خريدستى ورا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد   گوهرى طفلى به قرصى نان دهد(243)
سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درى از درهاى تربيت الهى و راهى به سوى كمال است . بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيت كننده و عزت بخش .(244) به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله .(245)
جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خدا است .
البته آنچه در كار كردن مبنا و اساس است و تاثير تربيتى كار بدان بسته است ، كار مفيد تواءم با پاكى و پاكدامنى و حلال جويى است . امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به فرزندش حسن (عليه السلام) ياد آور شده است :
و الحرفة مع العفه خير من الغنى مع الفجور.(246)
كار همراه با پاكدامنى به مراتب از توانگرى همراه با مرزشكنى و هرزگى ارزشمندتر و بهتر است .